چه عاملی باعث سختی مرگ برای بعضی انسان ها می شود؟
در هنگام مرگ، طبق عقاید و اعمال و رفتار هر کسی با او برخورد خواهند کرد؛ یعنی برآیند رفتاری او در تمام عمرش مورد نظر قرار می گیرد. اگر برآیند اعتقادی و رفتاری او صحیح و سالم و بر صراط مستقیم باشد به او از روی (سلام و بشارت بهشت) برخورد خواهند کرد، ولی اگر برآیند رفتاری او زشت و پلید باشد، ملائکه و فرشتگان الهی او را با شکنجه و عذاب و ذلّت و خواری به عالم برزخ منتقل می کنند. بی تردید اگر انسانِ گنهکار با توبه واستغفار و جبران خلافکاری هایش خود را سبک بار نکند، بارهای سنگین گناه به شکل عقده های روانی بر روح و جان او حاکم خواهند شد و به هنگام مفارقت روح از بدن تمام آن ناملایمات و عقده هایی را که در جانش اندوخته شده اند یک باره درک می کند و همان باعث شکنجه و عذاب درونی او خواهد شد؛ درست مانند دردهایی که نفس به هنگام اشتغال به امور دیگر آنها را احساس نمی کند، ولی به محض فراغت نفس آن دردها ادراک می شوند.[1] امّا در این جا سخن از این است که علاوه بر عقاید باطل و اعمال ناشایست که در هنگام قبض روح تأثیرات بسیار سنگینی بر انسان دارند، آیا عوامل دیگری نیز در سختی جان دادن آدمی مؤثرند یا نه؟ ابتدا لازم است مقدّمه ای را طرح کنیم. یکی از عوالمی که انسان به ناچار وارد آن می شود و مدتی در آن عالم و نشئه زندگی می کند عالم دنیاست. انسان با ورود به این عالم به دو نوع (ادراک) دسترسی پیدا می کند. 1. ادراکاتی که مربوط به (بود و نبود) جهان است: در همین بخش است که خداوند متعال، اوصاف او، موجودات ملکوتی، زمین، آسمان و... از حیث وجود برای انسان قابل ادراک هستند. 2. ادراکاتی که مربوط به امور اعتباری اند: امور اعتباری سلسله اموری هستند که واقعیّت عینی ندارند، بلکه صرفاً برای رفع احتیاجات بشری ساخته و پرداخته شده اند؛ مانند مالکیت، وزارت و... و این ها هم ساخته ی دست خود بشرند؛ یعنی اموری قراردادی اند؛ مثلا با یک امضا آدمی به پست وزارت نایل می شود و با حکم دیگری عزل می شود. از طرف دیگر، انسان دو جنبه دارد: یکی روح و دیگری بدن. با توجّه به این جهات چهارگانه، انسان باید متوجه باشد که ناگهان از مسیر انسانی خود منصرف نشود. اگر انسان جنبه های روحانی و جسمانی خود را بشناسد و به وظیفه ی خود در قبال هر کدام عمل کند و هم چنین امور واقعی و اعتباری را هم به خوبی بشناسد و نقش خود را درباره ی هر کدام به خوبی ایفا کند، در این صورت، نه تنها با شناخت کامل، زندگی دنیوی خود را می گذراند بلکه به هنگام ارتحال و انتقال از دنیا به آخرت سرگردان نخواهد ماند. چنین آدم فهیمی می داند به کجا می رود و از پیش با توجه و تأمّل دقیق راه صحیح خود را طی و اسباب آسایش پس از مرگ خود را فراهم می کند. امّا انسانی که از جنبه ی روحانی خود غافل، و نسبت به امور واقعی و ادراکات حقیقی بی توجّه است، تمام سعی و فرصت خود در دنیا را صرف همین جنبه ی طبیعی (غیرروحانی) و امور اعتباری می کند. قرآن کریم در این باره می فرماید: این ها گروهی هستند که نسبت به خودِ فرعی همت گماشته اند: (وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ)[2]. چنین انسانی تمام همّت خود را صرف تأمین رفاه و آسایشی می کند که واقعیتی ندارند و چنان سرگرم امور اعتباری می شود که به تدریج حقیقت خود را (که خود اصلی اوست) فراموش می کند و نسبت به آن ناآشنا می شود. آن گاه آدمی به جایی می رسد که تنها و تنها به فکر کسب مقامات ناپایدار دنیایی است و تمام تلاش خود را صرف این می کند که مثلاً از معاونت به ریاست برسد؛ غافل از این که ریاستی که بدان رسیده وابسته به یک امضای قراردادی است که احتمال عزل از این مقام برای او وجود دارد. انسانی که این گونه با اختیار و اراده ی خود جانش را گرفتار ظلمت کده ی اعتبارات کرده است، اگر مرگش فرابرسد چه حالتی خواهد داشت؟! انسانی که با خود حقیقی اش ناآشناست و نسبت به حقایق و امور واقعی بی توجه است هنگام مرگ گرفتار سختی بسیاری می شود و مدّت ها باید بگذرد تا بفهمد که از دنیا رفته است. در حقیقت، مرگ انتقال از دنیا به برزخ است و این انتقال برای چنین انسان هایی به سختی صورت می گیرد؛ چون تنها به امور مادّی و اعتباری علاقه مند و دل بسته بوده که با مرگ همه ی آنها رخت برمی بندند. همانند انسان معتادِ به مواد مخدّر که هرگاه او را از آن مواد سمی جدا کنند دچار درد و فشار و سختی می شود؛ چون علاقه به مواد مخدّر هست ولی متعلّقِ آن (که همان مادّه ی مخدر باشد) نیست. انسان معتاد به دنیا که حقیقتِ خود و آخرت را فراموش کرده است نیز در هنگام مرگ، متعلِّق (اعتبارات دنیوی) از او گرفته می شود؛ امّا تعلّق و وابستگی اش هم چنان باقی است و تا تک تک تعلّقات انسان از دنیا بریده نشود، مرگ حقیقی نمی یابد.[3] لذا قرآن دنیا را متاع قلیل و از امور قراردادی می داند که به هنگام مرگ از کف انسان بیرون می رود و به انسان هشدار می دهد که گرفتار آن نشود؛ چرا که تعلّق بیش از حدّ جان آدمی به این گونه امور طبیعی و اعتباری نتیجه ای جز سختی جان کندن به هنگام مرگ برای او نخواهد داشت. (وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ)؛[4] همانا شما تک تک برای حساب نزد ما بازخواهید آمد بدان گونه که نخست شما را آفریدیم و آنچه از مال و جاه به شما دادیم همه را پشت سر خواهید افکند و بین شما و آنها جدایی خواهد افتاد و همه نابود خواهند گشت.[5] آیت الله جوادی آملی درباره ی تعلق به دنیا چنین می فرماید: ...آنچه را که قرآن به طور مکرّر یادآوری می کند پرهیز از دنیاست؛ زیرا ما هر چه فریب و نیرنگ بوده از دنیا خورده ایم و هر خطری که دامن گیرمان شده از تعلّق به دنیا بوده است؛ هر کس آبروی خود را از دست داده بر اثر دنیازدگی و هر کس آبرویی به دست آورده بر اثر نجات از فریب دنیا بوده است... هر چه ما را از خدا دور و به غیر خدا مشغول کند دنیاست. بعضی به مال مشغول اند و دنیای آنها مالشان است و بعضی به علم و دنیای آنها علم آنهاست. تکاثر در ارتباط با مال باشد یا علم دنیاست. کسی که درس می خواند تا علم زیادی فراهم کند برای این که بگوید من اعلم از دیگران هستم مانند کسی است که تلاش و کوشش می کند تا مالی فراهم بکند برای این که بگوید من سرمایه دارترم. گاهی انسان رنج عبادت های زیادی را تحمّل می کند، نه برای رضای خدا بلکه برای این که بگوید من زاهدترم یا عابدترم که این هم دنیاست.[6] پس در پاسخ به سؤال مزبور به طور خلاصه می توان گفت: به جز عقاید نادرست و اعمال ناشایست که در سختی مرگ انسان مؤثرند، یکی از مهم ترین عوامل سختی مرگ و جان دادن انسان، تعلق به دنیاست و همین توجه و وابستگی انسان به دنیا باعث می شود که انسان در هنگام مرگ و مفارقت روح از بدن گرفتار شکنجه و درد جانکاهی شود. پی نوشتها: [1]. ر.ک: محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر مثنوی معنوی، ج 6، ص 271 272. [2]. سوره ی آل عمران، آیه ی 154. [3]. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ج 14، ص 215 220. [4]. سوره ی انعام، آیه ی 94. [5]. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، معاد در قرآن، ج 4، ص 89. [6]. عبدالله جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص 125. منبع: مرگ، واقعیت ناشناخته، محسن میرزاپور، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).
عنوان سوال:

چه عاملی باعث سختی مرگ برای بعضی انسان ها می شود؟


پاسخ:

در هنگام مرگ، طبق عقاید و اعمال و رفتار هر کسی با او برخورد خواهند کرد؛ یعنی برآیند رفتاری او در تمام عمرش مورد نظر قرار می گیرد. اگر برآیند اعتقادی و رفتاری او صحیح و سالم و بر صراط مستقیم باشد به او از روی (سلام و بشارت بهشت) برخورد خواهند کرد، ولی اگر برآیند رفتاری او زشت و پلید باشد، ملائکه و فرشتگان الهی او را با شکنجه و عذاب و ذلّت و خواری به عالم برزخ منتقل می کنند.
بی تردید اگر انسانِ گنهکار با توبه واستغفار و جبران خلافکاری هایش خود را سبک بار نکند، بارهای سنگین گناه به شکل عقده های روانی بر روح و جان او حاکم خواهند شد و به هنگام مفارقت روح از بدن تمام آن ناملایمات و عقده هایی را که در جانش اندوخته شده اند یک باره درک می کند و همان باعث شکنجه و عذاب درونی او خواهد شد؛ درست مانند دردهایی که نفس به هنگام اشتغال به امور دیگر آنها را احساس نمی کند، ولی به محض فراغت نفس آن دردها ادراک می شوند.[1]
امّا در این جا سخن از این است که علاوه بر عقاید باطل و اعمال ناشایست که در هنگام قبض روح تأثیرات بسیار سنگینی بر انسان دارند، آیا عوامل دیگری نیز در سختی جان دادن آدمی مؤثرند یا نه؟ ابتدا لازم است مقدّمه ای را طرح کنیم. یکی از عوالمی که انسان به ناچار وارد آن می شود و مدتی در آن عالم و نشئه زندگی می کند عالم دنیاست. انسان با ورود به این عالم به دو نوع (ادراک) دسترسی پیدا می کند.
1. ادراکاتی که مربوط به (بود و نبود) جهان است: در همین بخش است که خداوند متعال، اوصاف او، موجودات ملکوتی، زمین، آسمان و... از حیث وجود برای انسان قابل ادراک هستند.
2. ادراکاتی که مربوط به امور اعتباری اند: امور اعتباری سلسله اموری هستند که واقعیّت عینی ندارند، بلکه صرفاً برای رفع احتیاجات بشری ساخته و پرداخته شده اند؛ مانند مالکیت، وزارت و... و این ها هم ساخته ی دست خود بشرند؛ یعنی اموری قراردادی اند؛ مثلا با یک امضا آدمی به پست وزارت نایل می شود و با حکم دیگری عزل می شود.
از طرف دیگر، انسان دو جنبه دارد: یکی روح و دیگری بدن. با توجّه به این جهات چهارگانه، انسان باید متوجه باشد که ناگهان از مسیر انسانی خود منصرف نشود. اگر انسان جنبه های روحانی و جسمانی خود را بشناسد و به وظیفه ی خود در قبال هر کدام عمل کند و هم چنین امور واقعی و اعتباری را هم به خوبی بشناسد و نقش خود را درباره ی هر کدام به خوبی ایفا کند، در این صورت، نه تنها با شناخت کامل، زندگی دنیوی خود را می گذراند بلکه به هنگام ارتحال و انتقال از دنیا به آخرت سرگردان نخواهد ماند. چنین آدم فهیمی می داند به کجا می رود و از پیش با توجه و تأمّل دقیق راه صحیح خود را طی و اسباب آسایش پس از مرگ خود را فراهم می کند.
امّا انسانی که از جنبه ی روحانی خود غافل، و نسبت به امور واقعی و ادراکات حقیقی بی توجّه است، تمام سعی و فرصت خود در دنیا را صرف همین جنبه ی طبیعی (غیرروحانی) و امور اعتباری می کند. قرآن کریم در این باره می فرماید: این ها گروهی هستند که نسبت به خودِ فرعی همت گماشته اند:
(وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ)[2].
چنین انسانی تمام همّت خود را صرف تأمین رفاه و آسایشی می کند که واقعیتی ندارند و چنان سرگرم امور اعتباری می شود که به تدریج حقیقت خود را (که خود اصلی اوست) فراموش می کند و نسبت به آن ناآشنا می شود. آن گاه آدمی به جایی می رسد که تنها و تنها به فکر کسب مقامات ناپایدار دنیایی است و تمام تلاش خود را صرف این می کند که مثلاً از معاونت به ریاست برسد؛ غافل از این که ریاستی که بدان رسیده وابسته به یک امضای قراردادی است که احتمال عزل از این مقام برای او وجود دارد.
انسانی که این گونه با اختیار و اراده ی خود جانش را گرفتار ظلمت کده ی اعتبارات کرده است، اگر مرگش فرابرسد چه حالتی خواهد داشت؟!
انسانی که با خود حقیقی اش ناآشناست و نسبت به حقایق و امور واقعی بی توجه است هنگام مرگ گرفتار سختی بسیاری می شود و مدّت ها باید بگذرد تا بفهمد که از دنیا رفته است. در حقیقت، مرگ انتقال از دنیا به برزخ است و این انتقال برای چنین انسان هایی به سختی صورت می گیرد؛ چون تنها به امور مادّی و اعتباری علاقه مند و دل بسته بوده که با مرگ همه ی آنها رخت برمی بندند. همانند انسان معتادِ به مواد مخدّر که هرگاه او را از آن مواد سمی جدا کنند دچار درد و فشار و سختی می شود؛ چون علاقه به مواد مخدّر هست ولی متعلّقِ آن (که همان مادّه ی مخدر باشد) نیست.
انسان معتاد به دنیا که حقیقتِ خود و آخرت را فراموش کرده است نیز در هنگام مرگ، متعلِّق (اعتبارات دنیوی) از او گرفته می شود؛ امّا تعلّق و وابستگی اش هم چنان باقی است و تا تک تک تعلّقات انسان از دنیا بریده نشود، مرگ حقیقی نمی یابد.[3]
لذا قرآن دنیا را متاع قلیل و از امور قراردادی می داند که به هنگام مرگ از کف انسان بیرون می رود و به انسان هشدار می دهد که گرفتار آن نشود؛ چرا که تعلّق بیش از حدّ جان آدمی به این گونه امور طبیعی و اعتباری نتیجه ای جز سختی جان کندن به هنگام مرگ برای او نخواهد داشت.
(وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ)؛[4] همانا شما تک تک برای حساب نزد ما بازخواهید آمد بدان گونه که نخست شما را آفریدیم و آنچه از مال و جاه به شما دادیم همه را پشت سر خواهید افکند و بین شما و آنها جدایی خواهد افتاد و همه نابود خواهند گشت.[5]
آیت الله جوادی آملی درباره ی تعلق به دنیا چنین می فرماید:
...آنچه را که قرآن به طور مکرّر یادآوری می کند پرهیز از دنیاست؛ زیرا ما هر چه فریب و نیرنگ بوده از دنیا خورده ایم و هر خطری که دامن گیرمان شده از تعلّق به دنیا بوده است؛ هر کس آبروی خود را از دست داده بر اثر دنیازدگی و هر کس آبرویی به دست آورده بر اثر نجات از فریب دنیا بوده است... هر چه ما را از خدا دور و به غیر خدا مشغول کند دنیاست. بعضی به مال مشغول اند و دنیای آنها مالشان است و بعضی به علم و دنیای آنها علم آنهاست. تکاثر در ارتباط با مال باشد یا علم دنیاست. کسی که درس می خواند تا علم زیادی فراهم کند برای این که بگوید من اعلم از دیگران هستم مانند کسی است که تلاش و کوشش می کند تا مالی فراهم بکند برای این که بگوید من سرمایه دارترم. گاهی انسان رنج عبادت های زیادی را تحمّل می کند، نه برای رضای خدا بلکه برای این که بگوید من زاهدترم یا عابدترم که این هم دنیاست.[6]
پس در پاسخ به سؤال مزبور به طور خلاصه می توان گفت:
به جز عقاید نادرست و اعمال ناشایست که در سختی مرگ انسان مؤثرند، یکی از مهم ترین عوامل سختی مرگ و جان دادن انسان، تعلق به دنیاست و همین توجه و وابستگی انسان به دنیا باعث می شود که انسان در هنگام مرگ و مفارقت روح از بدن گرفتار شکنجه و درد جانکاهی شود.
پی نوشتها:
[1]. ر.ک: محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر مثنوی معنوی، ج 6، ص 271 272.
[2]. سوره ی آل عمران، آیه ی 154.
[3]. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، صورت و سیرت انسان در قرآن، ج 14، ص 215 220.
[4]. سوره ی انعام، آیه ی 94.
[5]. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، معاد در قرآن، ج 4، ص 89.
[6]. عبدالله جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص 125.
منبع: مرگ، واقعیت ناشناخته، محسن میرزاپور، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین