این همه درد و رنج و سختی در زندگی انسان برای چیست؟
قبل از شروع در پاسخ قدری در باره مفهوم رنج واقسام آن بحث می کنیم: درخصوص رنج شاید بتوان گفت که هیچ تعریف مشخص و دقیقی و تعریف مفهومی کاملاً معینی وجود ندارد. روانشناسان هم تعریف‌های مشخصی در این خصوص ارائه کرده‌اند. اما می‌شود گفت که انسان هر وقت احساس کند از وضع مطلوبش دور افتاده، آرامش از او سلب می‌شود و به هر حال چه در ساحت جسم و بدن و چه در ساحت روان و نفس، وقتی انسان در یک وضعیت نامطلوب قرار گیرد و یا از آنها دور افتد، احساسی به انسان دست می‌دهد که از آن تعبیر به رنج می‌شود. *** رنج‌ها را می توان به دو قسمت تفکیک کرد: 1- رنج‌هایی که نوع بشر از آن حیث که بشر است دارد و فرقی نمی‌کند که غنی باشد یا فقیر، فرهیخته باشد و یا نافرهیخته، سفید پوست باشد یا سیاه پوست. این رنج‌ها اختصاص به هیچ شخص خاصی ندارند. مثل رنجی که از تنهایی و یا از احساس زودگذری می‌کشیم، یا رنجی که از فقدان عدالت می‌بریم. 2- رنج هایی که ممکن است من مبتلا به آنها باشم، ولی شما آنها را احساس نکنید و برعکس وقتی من از درد دندان رنج می‌کشم مسلماً شما درد نمی‌برید. چنین دردهایی عمومیت ندارد. با این تعریف می‌توانیم رنج‌ها را به عمومی و اختصاصی (یا شخصی) تقسیم کنیم. از حیث دیگری نیز می‌توان رنج‌ها را تقسیم کرد: رنج‌های زوال‌پذیر و رنج‌های زوال‌ناپذیر. رنج‌هایی هست که تا انسان، انسان است و تا جهان بوده و هست، وجود دارند و قابل زوال نیستند. اگر رنج‌های زوال‌ناپذیر وجود داشته باشد، باید اعتراف کرد که زندگی دارای وجه تراژیک است. وجه تراژیک یک زندگی یعنی وجود رنج‌هایی در حیات که قابل التیام نیستند. به نظرم می‌آید که اگر بخواهیم واقع‌بینانه‌ داوری کنیم، باید بگوییم که اگر چه می‌توان در جهت کاهش درد در زندگی تلاش کرد، ولی نمی‌توان بدون رنج زیست. انسان برای این که در دنیا به آرامش برسد و به تبع آن در آخرت هم آرامش یابد، نباید وضعش را با دنیا مشخص کرده باشد، بلکه باید وضعش را با خودش مشخص کند. خیلی چیزها هستند که پاکان روزگار آنها را نمی‌دانسته‌اند و این مانع آرامش آنها در این دنیا نبوده است. بودا ریاضیات بلد نبود، فیزیک و شیمی هم یاد نداشت. بنابراین، جواب بسیاری از سؤالات را نمی‌دانست، ولی آرامش از او سلب نشده بود. اما چرا؟ چون برای این که ما به آرامش برسیم نباید جواب تمام سؤال‌های عالم را بدانیم. ما لازم نیست تکلیفمان را با همه چیز مشخص کنیم. دانستن یا نداستن آرامش نمی‌آورد. آرامش انسان در گرو جواب به این سؤال است که آیا او تعهداتی که با خودش داشته است را لگدمال کرده یا رعایت کرده است؟ اگر من تعهدات نسبت به خودم را زیر پا نگذاشته باشم، آرامش دارم و شاید هیچ اطلاعی در خصوص طبیعت یا ماوراءالطبیعت و دنیا یا قبل از دنیا و بعد از دنیا هم نداشته باشم. آرامش انسان در گرو رعایت الزام‌هایی است که خودمان برای خودمان تعریف می‌کنیم. اگر من با خودم شرط کرده باشم که در هیچ وضع و حالی دست از حقیقت‌طلبی یا خیرخواهی و عشق‌ورزی بر ندارم، ولی یکبار احساس کنم که خلاف حقیقت و خیر و عشق و عدالت رفتار کرده‌ام، این می‌تواند آرامش را از بین ببرد. بنابراین، به نظر من آرامش در بیرون به دست نمی‌آید. آرامش در این است که شما در درون خودتان نسبت به تعهدات‌تان ملتزم بمانید. این فرد با چنین حالی اگر نسبت به همه مسائل هم شکاک باشد، آرامش خواهد داشت. به نظر می رسد که در این بحث باید حالات روانی درجه اول را از حالات روانی درجه دوم تفکیک کنیم. مادری را در نظر بگیرید که بچه‌اش مریض شده و چند روز است که سر و کارش با کلینیک و بیمارستان می‌باشد. در تمام این مدت مادر به یک معنا آرامش ندارد. بالاخره دل نگران سلامت و زندگی بچه‌اش است و بنابراین، آرامش ندارد. همین آرامش نداشتن او را به هزار تکاپو و فعالیت می‌اندازد. این فرد در رتبه اول آرامش ندارد، ولی در مجموع فعالیت‌ها و تکاپوهای این مادر این چند روز به او آرامش و رضایت باطن می‌دهد. مادر در این وضعیت از یک سو دلهره دارد و مضطرب است ولی به یک معنای دیگر او آرامش دارد. به تعبیری دیگر ناآرامی وی، او را به تکاپو وا می‌دارد و از این تکاپو رضایت ناشی می‌شود. مادر برای سلامتی فرزندش به یک سری ناملایمات رضایت درجه دوم می‌دهد. از ناملایمات، رضایت درجه اول کسب نمی‌شود. گرسنگی رضایت درجه اول را به همراه نمی‌آورد، ولی شما روزه گرفتن را در نظر بگیرید. در روزه گرفتن، شخص از گرسنگی کشیدن رضایت درجه دوم کسب می‌کند. این گرسنگی ولو رنج‌آور است ولی فرد را به یک هدفی می‌رساند و چون او را به هدفی می‌رساند، آرامش بخش است. آدم در زندگی‌اش از بسیاری از امور در رتبه اول درد و رنج می‌کشد، ولی در رتبه دوم از آنها لذت می‌برد. یک فوتبالیست در طی بازی آرامش ندارد، خسته می‌شود و درد می‌کشد، ولی او نسبت به این درد و رنج کشیدن رضایت درجه دوم دارد. با این تعریف می‌توان گفت که پیامبران درد و رنج‌های درجه اول در زندگی‌شان خیلی داشته‌اند، اما به این درد و رنج‌ها رضایت دوم داشته‌اند و از این لحاظ آرامشی در ورای این ناآرامی‌شان وجود داشته است. یک شادیی در ورای حزن و اندوهشان وجود داشته است. از این لحاظ انسان‌های عادی هم همین گونه‌اند. اگر درد و رنج درجه اول دارای معنا شد، در رتبه دوم رضایت کسب خواهد شد. *** حال ببینیم از منظر دینی چرا رنج و درد خلق شده است؟ خداوند زندگی انسان را توأم با رنج و مشقت قرار داد تا وی را تربیت کند و استعدادهایش را شکوفا نماید. شداید و ناملایمات برای انسان جنبه سازندگی دارند. بسیاری از کمالات و رشدها است که جز در رو برو شدن با سختی ها و گرفتاری ها ، جز در نتیجه برخوردها، جز در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث به دست نمی آید. سختی ها در زندگی بشر تنها گوهر واقعی انسان را آشکار نمی کند، بلکه به گوهر وی تکامل می بخشد، بلاها و سختی ها اثر کیمیایی دارند ، و سازنده اند. از موجودی ، موجود دیگر ، از ضعیف ، قوی ، از پست، عالی، از خام، پخته به وجود می آورند. همچنین خداوند به وسیله حوادث، انسان ها را امتحان می کند. قرآن می فرماید: (قطعاً همة شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی، و کمبود میوه ها آزمایش می کنیم و بشارت ده استقامت کنندگان را.)(1) خداوند برای شکوفا کردن استعدادها و پرورش دادن بندگانش، آنان را با گرفتاری ها می آزماید، یعنی همان گونه که فولاد را برای استحکام بیشتر در کوره می گذارند تا به اصطلاح آبدیده شود و فلز خالص به دست آید، آدمی را نیز در کوره حوادث سخت پرورش می دهد تا مقاوم گردد. امتحان خدا با گرفتاری ها ، به کار باغبان پر تجربه شبیه است که دانه های مستعد را در سرزمین های آماده می پاشد. دانه ها با استفاده از داده های طبیعی شروع به رشد و نمو می کنند، تدریجاً با مشکلات می جنگند و با حوادث پیکار می نمایند، در برابر طوفان ها ی سخت و سرمای کشنده و گرمای سوزان، ایستادگی به خرج می دهند تا شاخة گلی زیبا یا درختی تنومند و پرثمر بار آید که بتواند به زندگی خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد. سربازان برای این که از نظر جنگی نیرومند و قوی شوند، به مانور و جنگ های فرضی می برند و در برابر انواع مشکلات ، تشنگی ، گرسنگی ، گرما، سرما، حوادث دشوار و موانع سخت قرار می دهند تا ورزیده و آبدیده شوند.(2) علی (ع) فرمود: (در حوادث روزگار جوهر مردان شناخته می شود.)(3) و فرمود: (سازندگی بلا و گرفتاری ها برای مؤمن سریع تر است از اثر باران در زمین.)(4) حضرت صادق(ع) فرمود: (بلا زینت مؤمن است.)(5) رسول گرامی اسلام فرمود: (خداوند بنده مؤمنش را با بلا تغذیه می کند، همان گونه که مادر فرزندش را با شیر تغذیه می کند.)(6) حضرت صادق (ع) فرمود : (مؤمن به منزله کفه ترازو است. هر اندازه ایمانش زیاد شود، گرفتاریش زیاد می شود.)(7) از قرآن و حدیث استفاده می شود نظام زندگی انسان در جهان هستی، نظام تکامل و پرورش است و همه مردم (از پیامبران گرفته تا دیگران) در حوادث روزگار دست و پنجه نرم می کنند تا تربیت و ساخته شوند و شایستگی دریافت پاداش های عظیم الهی را کسب نمایند. از طرف دیگر وجود سختی ها در زندگی، لازمه زندگی مادی است. زندگی مادی همراه با محدودیت و تزاحم و کشمکش ها است. مواد و عناصر در همدیگر تأثیر می گذارند، یا اثر هم دیگر را خنثی می کنند و به هر ترتیب ، تزاحم حاکم بر عالم ماده است و انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. فیلسوفان می گویند: (لولا التضاد ما صحّ دوام الفیض؛ اگر تضاد و کشمکش در عالم مادی نبود، فیض و رحمت الهی دوام و استمرار نمی یافت.) بنابراین وجود سختی ها و مشکلات نه تنها برای انسان ، بلکه تمام موجودات عالم است، با این تفاوت که لازمه تکامل انسان وجود سختی ها است. پی نوشت ها: 1- بقره (2) ایه 155. 2- تفسیر نمونه، ج1، ص 527؛ مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 176. 3تا7- محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة ، واژة بلا، شماره 1891 ، 1899 ، 1931، 1950.
عنوان سوال:

این همه درد و رنج و سختی در زندگی انسان برای چیست؟


پاسخ:

قبل از شروع در پاسخ قدری در باره مفهوم رنج واقسام آن بحث می کنیم:

درخصوص رنج شاید بتوان گفت که هیچ تعریف مشخص و دقیقی و تعریف مفهومی کاملاً معینی وجود ندارد.
روانشناسان هم تعریف‌های مشخصی در این خصوص ارائه کرده‌اند. اما می‌شود گفت که انسان هر وقت احساس کند از وضع مطلوبش دور افتاده، آرامش از او سلب می‌شود و به هر حال چه در ساحت جسم و بدن و چه در ساحت روان و نفس، وقتی انسان در یک وضعیت نامطلوب قرار گیرد و یا از آنها دور افتد، احساسی به انسان دست می‌دهد که از آن تعبیر به رنج می‌شود.

*** رنج‌ها را می توان به دو قسمت تفکیک کرد:

1- رنج‌هایی که نوع بشر از آن حیث که بشر است دارد و فرقی نمی‌کند که غنی باشد یا فقیر، فرهیخته باشد و یا نافرهیخته، سفید پوست باشد یا سیاه پوست. این رنج‌ها اختصاص به هیچ شخص خاصی ندارند. مثل رنجی که از تنهایی و یا از احساس زودگذری می‌کشیم، یا رنجی که از فقدان عدالت می‌بریم.

2- رنج هایی که ممکن است من مبتلا به آنها باشم، ولی شما آنها را احساس نکنید و برعکس وقتی من از درد دندان رنج می‌کشم مسلماً شما درد نمی‌برید. چنین دردهایی عمومیت ندارد. با این تعریف می‌توانیم رنج‌ها را به عمومی و اختصاصی (یا شخصی) تقسیم کنیم. از حیث دیگری نیز می‌توان رنج‌ها را تقسیم کرد: رنج‌های زوال‌پذیر و رنج‌های زوال‌ناپذیر. رنج‌هایی هست که تا انسان، انسان است و تا جهان بوده و هست، وجود دارند و قابل زوال نیستند. اگر رنج‌های زوال‌ناپذیر وجود داشته باشد، باید اعتراف کرد که زندگی دارای وجه تراژیک است. وجه تراژیک یک زندگی یعنی وجود رنج‌هایی در حیات که قابل التیام نیستند. به نظرم می‌آید که اگر بخواهیم واقع‌بینانه‌ داوری کنیم، باید بگوییم که اگر چه می‌توان در جهت کاهش درد در زندگی تلاش کرد، ولی نمی‌توان بدون رنج زیست.

انسان برای این که در دنیا به آرامش برسد و به تبع آن در آخرت هم آرامش یابد، نباید وضعش را با دنیا مشخص کرده باشد، بلکه باید وضعش را با خودش مشخص کند. خیلی چیزها هستند که پاکان روزگار آنها را نمی‌دانسته‌اند و این مانع آرامش آنها در این دنیا نبوده است. بودا ریاضیات بلد نبود، فیزیک و شیمی هم یاد نداشت. بنابراین، جواب بسیاری از سؤالات را نمی‌دانست، ولی آرامش از او سلب نشده بود. اما چرا؟ چون برای این که ما به آرامش برسیم نباید جواب تمام سؤال‌های عالم را بدانیم. ما لازم نیست تکلیفمان را با همه چیز مشخص کنیم. دانستن یا نداستن آرامش نمی‌آورد.

آرامش انسان در گرو جواب به این سؤال است که آیا او تعهداتی که با خودش داشته است را لگدمال کرده یا رعایت کرده است؟ اگر من تعهدات نسبت به خودم را زیر پا نگذاشته باشم، آرامش دارم و شاید هیچ اطلاعی در خصوص طبیعت یا ماوراءالطبیعت و دنیا یا قبل از دنیا و بعد از دنیا هم نداشته باشم. آرامش انسان در گرو رعایت الزام‌هایی است که خودمان برای خودمان تعریف می‌کنیم. اگر من با خودم شرط کرده باشم که در هیچ وضع و حالی دست از حقیقت‌طلبی یا خیرخواهی و عشق‌ورزی بر ندارم، ولی یکبار احساس کنم که خلاف حقیقت و خیر و عشق و عدالت رفتار کرده‌ام، این می‌تواند آرامش را از بین ببرد. بنابراین، به نظر من آرامش در بیرون به دست نمی‌آید. آرامش در این است که شما در درون خودتان نسبت به تعهدات‌تان ملتزم بمانید. این فرد با چنین حالی اگر نسبت به همه مسائل هم شکاک باشد، آرامش خواهد داشت.

به نظر می رسد که در این بحث باید حالات روانی درجه اول را از حالات روانی درجه دوم تفکیک کنیم.

مادری را در نظر بگیرید که بچه‌اش مریض شده و چند روز است که سر و کارش با کلینیک و بیمارستان می‌باشد. در تمام این مدت مادر به یک معنا آرامش ندارد. بالاخره دل نگران سلامت و زندگی بچه‌اش است و بنابراین، آرامش ندارد.

همین آرامش نداشتن او را به هزار تکاپو و فعالیت می‌اندازد. این فرد در رتبه اول آرامش ندارد، ولی در مجموع فعالیت‌ها و تکاپوهای این مادر این چند روز به او آرامش و رضایت باطن می‌دهد.

مادر در این وضعیت از یک سو دلهره دارد و مضطرب است ولی به یک معنای دیگر او آرامش دارد. به تعبیری دیگر ناآرامی وی، او را به تکاپو وا می‌دارد و از این تکاپو رضایت ناشی می‌شود. مادر برای سلامتی فرزندش به یک سری ناملایمات رضایت درجه دوم می‌دهد. از ناملایمات، رضایت درجه اول کسب نمی‌شود. گرسنگی رضایت درجه اول را به همراه نمی‌آورد، ولی شما روزه گرفتن را در نظر بگیرید. در روزه گرفتن، شخص از گرسنگی کشیدن رضایت درجه دوم کسب می‌کند. این گرسنگی ولو رنج‌آور است ولی فرد را به یک هدفی می‌رساند و چون او را به هدفی می‌رساند، آرامش بخش است. آدم در زندگی‌اش از بسیاری از امور در رتبه اول درد و رنج می‌کشد، ولی در رتبه دوم از آنها لذت می‌برد.

یک فوتبالیست در طی بازی آرامش ندارد، خسته می‌شود و درد می‌کشد، ولی او نسبت به این درد و رنج کشیدن رضایت درجه دوم دارد. با این تعریف می‌توان گفت که پیامبران درد و رنج‌های درجه اول در زندگی‌شان خیلی داشته‌اند، اما به این درد و رنج‌ها رضایت دوم داشته‌اند و از این لحاظ آرامشی در ورای این ناآرامی‌شان وجود داشته است. یک شادیی در ورای حزن و اندوهشان وجود داشته است. از این لحاظ انسان‌های عادی هم همین گونه‌اند. اگر درد و رنج درجه اول دارای معنا شد، در رتبه دوم رضایت کسب خواهد شد.

*** حال ببینیم از منظر دینی چرا رنج و درد خلق شده است؟
خداوند زندگی انسان را توأم با رنج و مشقت قرار داد تا وی را تربیت کند و استعدادهایش را شکوفا نماید.
شداید و ناملایمات برای انسان جنبه سازندگی دارند. بسیاری از کمالات و رشدها است که جز در رو برو شدن با سختی ها و گرفتاری ها ، جز در نتیجه برخوردها، جز در میدان مبارزه و پنجه نرم کردن با حوادث به دست نمی آید.
سختی ها در زندگی بشر تنها گوهر واقعی انسان را آشکار نمی کند، بلکه به گوهر وی تکامل می بخشد، بلاها و سختی ها اثر کیمیایی دارند ، و سازنده اند. از موجودی ، موجود دیگر ، از ضعیف ، قوی ، از پست، عالی، از خام، پخته به وجود می آورند.
همچنین خداوند به وسیله حوادث، انسان ها را امتحان می کند. قرآن می فرماید: (قطعاً همة شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و زیان مالی و جانی، و کمبود میوه ها آزمایش می کنیم و بشارت ده استقامت کنندگان را.)(1)
خداوند برای شکوفا کردن استعدادها و پرورش دادن بندگانش، آنان را با گرفتاری ها می آزماید، یعنی همان گونه که فولاد را برای استحکام بیشتر در کوره می گذارند تا به اصطلاح آبدیده شود و فلز خالص به دست آید، آدمی را نیز در کوره حوادث سخت پرورش می دهد تا مقاوم گردد.
امتحان خدا با گرفتاری ها ، به کار باغبان پر تجربه شبیه است که دانه های مستعد را در سرزمین های آماده می پاشد.
دانه ها با استفاده از داده های طبیعی شروع به رشد و نمو می کنند، تدریجاً با مشکلات می جنگند و با حوادث پیکار می نمایند، در برابر طوفان ها ی سخت و سرمای کشنده و گرمای سوزان، ایستادگی به خرج می دهند تا شاخة گلی زیبا یا درختی تنومند و پرثمر بار آید که بتواند به زندگی خود در برابر حوادث سخت ادامه دهد.
سربازان برای این که از نظر جنگی نیرومند و قوی شوند، به مانور و جنگ های فرضی می برند و در برابر انواع مشکلات ، تشنگی ، گرسنگی ، گرما، سرما، حوادث دشوار و موانع سخت قرار می دهند تا ورزیده و آبدیده شوند.(2)

علی (ع) فرمود: (در حوادث روزگار جوهر مردان شناخته می شود.)(3) و فرمود: (سازندگی بلا و گرفتاری ها برای مؤمن سریع تر است از اثر باران در زمین.)(4) حضرت صادق(ع) فرمود: (بلا زینت مؤمن است.)(5) رسول گرامی اسلام فرمود: (خداوند بنده مؤمنش را با بلا تغذیه می کند، همان گونه که مادر فرزندش را با شیر تغذیه می کند.)(6)

حضرت صادق (ع) فرمود : (مؤمن به منزله کفه ترازو است. هر اندازه ایمانش زیاد شود، گرفتاریش زیاد می شود.)(7)

از قرآن و حدیث استفاده می شود نظام زندگی انسان در جهان هستی، نظام تکامل و پرورش است و همه مردم (از پیامبران گرفته تا دیگران) در حوادث روزگار دست و پنجه نرم می کنند تا تربیت و ساخته شوند و شایستگی دریافت پاداش های عظیم الهی را کسب نمایند. از طرف دیگر وجود سختی ها در زندگی، لازمه زندگی مادی است.

زندگی مادی همراه با محدودیت و تزاحم و کشمکش ها است. مواد و عناصر در همدیگر تأثیر می گذارند، یا اثر هم دیگر را خنثی می کنند و به هر ترتیب ، تزاحم حاکم بر عالم ماده است و انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست. فیلسوفان می گویند: (لولا التضاد ما صحّ دوام الفیض؛ اگر تضاد و کشمکش در عالم مادی نبود، فیض و رحمت الهی دوام و استمرار نمی یافت.) بنابراین وجود سختی ها و مشکلات نه تنها برای انسان ، بلکه تمام موجودات عالم است، با این تفاوت که لازمه تکامل انسان وجود سختی ها است.

پی نوشت ها:
1- بقره (2) ایه 155.
2- تفسیر نمونه، ج1، ص 527؛ مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 176.
3تا7- محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمة ، واژة بلا، شماره 1891 ، 1899 ، 1931، 1950.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین