بنا به اقتضای طبیعی و فطری، هر انسانی خودش را دوست می دارد و حبّ ذات از جمله غرایز انسانی است و لازمه ی حبّ ذات، میل به بقا و جاودانگی است؛ چون حبّ ذات محدود به زمان خاصّی نیست و انسان همان گونه که خودش را در همین لحظه دوست می دارد و مشتاق بقای خود است، در آینده هم دوست دار نفس خویش است؛ پس انسان در هر زمانی دوست دار وجود خویش است. حال که میل به بقا و جاودانگی در نهاد هر انسانی وجود دارد، باید توجه داشت که علم و معرفت در جهت دهی این میل نقش اساسی دارد. اگر انسان خود را به خوبی بشناسد و حقیقت حیات و زندگی را دریابد، این میل فطری در مسیر اصلی خود قرار می گیرد، ولی اگر به خاطر جهل و نادانی، در مصداق و تطبیق اشتباه کند، دچار اشتباهات و انحرافات بزرگ و جبران ناپذیری خواهد شد. حال باید دید این میل فطری نهادینه شده در انسان، چه موقع در مسیر اصلی خود قرار می گیرد تا آدمی در حیات خود از برکات این گرایش درونی بهره ببرد. توجه به دو نکته موجب می شود که میل به بقا و خلود در مسیر طبیعی خود قرار گیرد: 1. این که انسان، ذات و حقیقتی غیرمادی و مجرّد است؛ 2. این که زندگی او منحصر به زندگی دنیوی نیست. اگر گمان کند که وجود او وجودی مادی است و زندگی اش منحصر به زندگانی همین دنیاست، این گرایش فطری از راه طبیعی خود منحرف و سرچشمه ی بسیاری از آثار، اعمال و رفتار نادرست خواهد شد؛ چرا که انسان از یک سو میل به بقا دارد و از سویی دیگر زندگی خود را منحصر در همین زندگی مادّی می داند، پس تمام کوشش خود را به این امر معطوف می دارد که ماندگاری بیشتری در دنیا داشته باشد و برای رسیدن به این هدف هیچ کار خلافی را فرو نخواهد گذاشت. البته باید توجه داشت که همین نگرانی از مرگ از جمله حالات روانی است که خداوند بر اساس تدبیر حکیمانه ی خود در نهاد انسان قرار داده تا انسان خودش را از خطرها و مرگ هایی که قابل پیش گیری اند نجات دهد؛ لذا تا حدّی این نگرانی برای حال انسان مفید است، امّا افراط در این امر باعث نگرانی ها و اضطراب خاطر و مشکلات روانی می شود که باید از آن دوری جست.[1] با توجه به مطالبی که بیان داشتیم پاسخ این پرسش مهم و حیاتی روشن می شود که (چرا انسان ها از مرگ می هراسند؟). پی نوشت: [1]. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 153 166 و جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 9، ص 214 215. منبع: مرگ، واقعیت ناشناخته، محسن میرزاپور، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).
بنا به اقتضای طبیعی و فطری، هر انسانی خودش را دوست می دارد و حبّ ذات از جمله غرایز انسانی است و لازمه ی حبّ ذات، میل به بقا و جاودانگی است؛ چون حبّ ذات محدود به زمان خاصّی نیست و انسان همان گونه که خودش را در همین لحظه دوست می دارد و مشتاق بقای خود است، در آینده هم دوست دار نفس خویش است؛ پس انسان در هر زمانی دوست دار وجود خویش است.
حال که میل به بقا و جاودانگی در نهاد هر انسانی وجود دارد، باید توجه داشت که علم و معرفت در جهت دهی این میل نقش اساسی دارد.
اگر انسان خود را به خوبی بشناسد و حقیقت حیات و زندگی را دریابد، این میل فطری در مسیر اصلی خود قرار می گیرد، ولی اگر به خاطر جهل و نادانی، در مصداق و تطبیق اشتباه کند، دچار اشتباهات و انحرافات بزرگ و جبران ناپذیری خواهد شد.
حال باید دید این میل فطری نهادینه شده در انسان، چه موقع در مسیر اصلی خود قرار می گیرد تا آدمی در حیات خود از برکات این گرایش درونی بهره ببرد.
توجه به دو نکته موجب می شود که میل به بقا و خلود در مسیر طبیعی خود قرار گیرد:
1. این که انسان، ذات و حقیقتی غیرمادی و مجرّد است؛
2. این که زندگی او منحصر به زندگی دنیوی نیست.
اگر گمان کند که وجود او وجودی مادی است و زندگی اش منحصر به زندگانی همین دنیاست، این گرایش فطری از راه طبیعی خود منحرف و سرچشمه ی بسیاری از آثار، اعمال و رفتار نادرست خواهد شد؛ چرا که انسان از یک سو میل به بقا دارد و از سویی دیگر زندگی خود را منحصر در همین زندگی مادّی می داند، پس تمام کوشش خود را به این امر معطوف می دارد که ماندگاری بیشتری در دنیا داشته باشد و برای رسیدن به این هدف هیچ کار خلافی را فرو نخواهد گذاشت.
البته باید توجه داشت که همین نگرانی از مرگ از جمله حالات روانی است که خداوند بر اساس تدبیر حکیمانه ی خود در نهاد انسان قرار داده تا انسان خودش را از خطرها و مرگ هایی که قابل پیش گیری اند نجات دهد؛ لذا تا حدّی این نگرانی برای حال انسان مفید است، امّا افراط در این امر باعث نگرانی ها و اضطراب خاطر و مشکلات روانی می شود که باید از آن دوری جست.[1]
با توجه به مطالبی که بیان داشتیم پاسخ این پرسش مهم و حیاتی روشن می شود که (چرا انسان ها از مرگ می هراسند؟).
پی نوشت:
[1]. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 153 166 و جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 9، ص 214 215.
منبع: مرگ، واقعیت ناشناخته، محسن میرزاپور، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383).
- [سایر] چرا مردم از مرگ می ترسند، و دلایل آن چیست؟
- [سایر] چرا کودکان از تاریکی می ترسند؟
- [سایر] اگر پیامبران نمی ترسند پس رسول خدا (ص) در روز غدیر از چه می ترسید؟
- [سایر] انسان بعد از مرگ کجا میرود آیا روح انسان بعد مرگ با ما ارتباط دارد؟
- [سایر] با وجود یقین به مرگ، چرا انسان ها از مرگ غافل می شوند؟
- [آیت الله مظاهری] چرا انسان از مرگ می ترسد؟
- [سایر] آیا مرگ پایان زندگی است، یا انسان بعد از مرگ به حیات خود ادامه می دهد؟
- [سایر] چرا انسان بعد از مرگ نجس است؟
- [سایر] آیا وقتی که مرگ در خواب به سراغ انسان بیاید با وقتی که مرگ در هوشیاری به سراغ انسان بیاید تفاوت دارد ؟
- [سایر] اگر انسان با مرگ معدوم و نابود می شود و فلاسفه هم برگشت معدوم را محال می دانند، پس چگونه ممکن است انسان بعد از مرگ زنده شود؟
- [آیت الله علوی گرگانی] جائز نیست انسان در مرگ کسی صورت وبدن را بخراشد وبخود لطمه بزند.
- [آیت الله مظاهری] جایز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله سبحانی] جایز نیست، انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] خوردن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلّی دارد حرام است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] جائز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله بروجردی] جائز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . جایز نیست، انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خوردن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلی دارد حرام است.
- [آیت الله سیستانی] خوردن چیزی که موجب مرگ میشود ، یا برای انسان ضرر مهمی دارد حرام است .
- [امام خمینی] جایز نیست انسان در مرگ کسی صورت و بدن را بخراشد و به خود لطمه بزند.