تفاوت بین مکاشفه عارفان و وحی پیامبران را از کجا باید در یابیم ؟
سخن گفتن از حقیقت وحی برای ما بسیار مشکل است. زیرا راه وحی راهی فکری نیست که ما نیز از آن سر در بیاوریم. بلکه وحی نزد ما مرموز است و ما از حقیقت آن اطلاعی نداریم. در حقیقت ادراک هر چیزی در هر موطنی باید با قوه مناسب با آن صورت گیرد. اشیاء مادی با حواس پنجگانه ؛ امور خیالی با قوه خیال؛ کلیات و امور عقلی با قوه عقل ادراک می شوند. اما حقایق الهی که فوق طور حس و خیال و عقل هستند ، باید با قوه مناسب آن ادراک شوند، قوه برتری که از حس و خیال و اندیشه و عقل برتر است و اصطلاحاً از آن به (شهود) تعبیر می شود. شهود در انسانهای عادی از راه سیر و سلوک و ریاضت های شرعی حاصل می شود و همان است که در روایت امیرالمومنین(ع) به (تدرکه القلوب بحقایق الایمان) تعبیر شده است. روش درک حقایق الهی را در اصطلاح (تلقی) می گویند. (و انک لتلقی القران من لدن حکیم علیم ؛ یقییناً قرآن از سوی حکیم دانا بر تو القا می شود) (نمل: 6) تلقی به معنای روبرو ساختن و عطا کردن و القاء کردن است. اما چنانچه درباره تفاوت فکر و حدس گفته می شود که فکر آن چیزی است که از راه مقدمات حاصل می شود؛ مرتب کردن و منظم کردن معلومات برای کشف مجهول و برداشتن حجاب حقیقی از چهره مجهول و معمول کردن آن فکر نامیده می شود و در مقابل آن حدس قرار دارد که بدون مقدمه حاصل می شود و صاحب آن به دلیل آمادگی عقلی و روحی به یکباره مطلب را بدون کنکاش عقلی در می یابد، ادراک شهودی نیز بر دو حالت است: یکی از راه سیر و سلوک و دیگری از راه جذبه آنگاه که شدت صفا باشد و هیچ قیدی بر جان انسان ننشسته باشد ، قلب چنان پاک و صاف می شود که حقایق الهی را چنانچه هستند، درک می کند و از آن فرایند تعبیر با وحی می شود. توضیح بیشتر اینکه حقایق همه اشیاء و امور در علم الهی که از آن به حضرت علمیه و حقایق اشیاء در علم الهی تعبیر می شود به نحو بسیط وجود دارند و هیچ گونه کثرتی در آنها راه ندارد و ادراک آنها، فقط زمانی میسر است که انسان به مقام بساطت و صفای باطن برسد. اما ما انسانها که دارای وجود خاص و حیات و زندگانی خاص و علم خاص هستیم، در حقیقت در بند قیودی گرفتاریم که نمی توانیم با آن حقایق راه بیاییم. اما انبیا که قیود را پاره کرده اند و به مقام بساطت رسیده اند چنان صفای باطنی دارند که به یک جذبه حقایق را ادراک می کند. به این دلیل وحی ، شعور مرموز است که حقیقتش برای ما انسانها عادی روشن نیست. بنابراین بهترین راه برای شناخت حقیقت وحی استفاده از زبان وحی و شنیدن ویژگی های آن از زبان وحی است و عقل درک می کند که به حقیقت آن راه ندارد. عقل اجمالاً می باید به یک سری حقایق که برتر از طور عقل است برایش قابل دسترسی نیست و تنها می تواند ویژگی ها و آثار آن را درک کند و به همین دلیل لزوم وجود نبی را اثبات می کند تا انسان از طریق وی به این حقایق نائل شود. بحث درباره وحی بسیار است که چند کتاب را برای مطالعه بیشتر معرفی می کنیم: برای اطلاع بیشتر نگا: طباطبایی، علامه سید محمد حسین، مباحثی در وحی و نبوت، ص 5 85 بنیاد علوم اسلامی، 1360، تهران مطهری استاد شهید مرتضی . وحی و نبوت، ص 7 23 ، انتشارات صدرا، قم سعیدی روشن، محمد باقر، تحلیل وحی، ص 73 98 مؤسسه فرهنگی اندیشه ارشاد، 1375 ، قم مجموعه سخنرانی ها و مقالات دومین کنفرانس تحقیقاتی علوم و مفاهیم قرآن کریم، ص 12 تا 147( به ویژه مقاله آقای مهدی هادوی تهرانی)، درالقرآن الکریم قم مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه ج 13، ص 173 به بعد و پیام قرآن، ج 1 ، ص 218 به بعد مطهری استاد شهید مرتضی نبوت ص: 69 96 انتشارات صدرا، قم 1. مکاشفه به معنی آشکار شدن اسرار و امور غیبی است و خشیت و هیبت هم از صفات اهل مکاشفات است. آنچه در کشف و شهود به عنوان رکن اصلی نمود دارد، داشتن (چشم حقیقت‌بین) است تا از مهمترین حقیقت غیبی! یعنی حقایق الهیه و اسماء پنهان در این گنجینه پرده بر دارد. حقیقت مذکور برتر از آن است که دست اندیشه به دامنش برسد و اجازه داده شود که احدی به سرا پرده او داخل شود و از این رو، چاره‌ای جز این نبود که برای ظهور و بروز اسماء و کشف گنجینه‌های اسرار آن‌ها، خلیفه‌ای الهی تعیین شود تا جانشین آن حقیقت غیبی در ظهور اسماء باشد. 2. گرچه در تبیین مفهوم مکاشفه، به پی بردن به اسرار امور غیبی تعبیر شد، اما حقیقت آن است که از ناحیه خداوند، هیچ حجابی در عالم وجود نیست. ذات او به ذات خودش در اشیاء ظهور یافته و زمین و آسمان را روشن نموده است: (و اشرقت الارض بنور ربها؛ و زمین با نور پروردگارش روشن شد)، (زمر/69). و این تجلی، تجلّی ذاتی است. هیچ حجابی میان او و خلقش نیست. او در همه‌ی آئینه‌ها نمایان است. آن حقیقت غیبی که از تلبّس به اسماء و صفات نیز مقدس‌تر است، دیگر جایی از تلبّس به (بود)های زائد فانی، برای او نمی‌ماند. آن حقیقت با همان حقیقت شریفش ظاهر است و باطن و اوّل است و آخر، (حدید/3). سخن امام حسین(ع) در دعای عرفه نیز به همین مطلب اشاره دارد؛ آنجا که فرمود: (ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتّی یکون هو المظهرُ لک، مَتی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک؛ مگر غیر از تو چه ظهوری دارد که تو نداری تا بتواند نمایان‌گر تو باشد. کی غایب شدی تا به دلیلی که بر تو دلالت کند، نیاز داشته باشی؟ حافظ شیرازی نیز در بیت زیر به موضوع فوق اشاره کرده است: مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه‌ی نامحرم زد محی الدین عربی نیز می‌گوید: (عالم همواره در غیب است و هرگز ظاهر نشده است و حق تعالی همیشه ظاهر است و هرگز غایب نشده است پس آنچه در دار تحقق و وجود و در محفل غیب و شهود است، چه در ظاهر و چه در باطن، چه در اوّل و چه در آخر، هر چه هست، همه حقّ است و به جز او همه بافته وهم و ساخته خیال است)(امام خمینی، مصباح الهدایه، ترجمه احمد فهری، ص 146) و به قول خواجه عبدالله انصاری وحی و مکاشفه از یک وادی هستند(به اسناد آیه 10 سوره مبارکه نجم: فأوحی الی عبده ما اَوحی) زیرا معنای وحی اشاره خفی است و معنای مکاشفه آن است که شخص با همراز خود دیدار کند و سر خود را برایش بازگوید که جز با اشاره‌ی خفی نخواهد بود. مکاشفه آن است که دو هم‌راز، سرّ خود را با هم تبادل کنند و در این باب مکاشفه عبارت است از آن که بنده با مشاهده به ماورای حجاب عالم برسد و آن چه را پنهان و مستور است شهود کند. ایشان مکاشفه را به سه درجه تقسیم می‌کنند: درجه نخست: مکاشفه‌ای است که دلالت بر تحقیق درست (مطالعه‌ی تجلیات اسماء الهی) می‌کند و تحقیق صحیح آن است که مکاشفه همیشگی باشد. اما هنگامی که مشاهده مستمر نیست و هر از چند گاهی رخ می‌دهد، به خاطر آن است که صاحب مکاشفه، در اثر دیدن مقام خود، در تَلْوین واقع می‌شود. یعنی بنده مادامی که در طریق باشد از حالی به حال دیگر تحوّل و تغییر می‌یابد. با آن که او در شهود مقصود به حدّی رسیده است که هیچ سبب قاطعی نمی‌تواند توجّه مکاشف را، منصرف کند و هیچ سببی او را بازنمی‌گرداند، و هیچ لذّت نفسانی او را از مقصود خود جدا نمی‌کند. و این درجه‌ی قاصد است و هرگاه استمرار یابد درجه دوّم خواهد بود. درجه سوم، مکاشفه با چشم حقیقت است، نه مکاشفه با علم که حجاب معلوم است و نه مکاشفه با حال که غیر دائم است و این مکاشفه‌ای است که رسوم و آثار را محو می‌کند و هیچ اثر و نشانه‌ای از بقیه نمی‌گذارد تا لذّتی احساس کند. سخن را با این کلام به پایان می‌بریم که وهم و گمان و خیال در مکاشفه دخل و تصرّفی ندارند و (کشف) و (شهود و مشاهده) از حقایق عالم عرفان می‌باشد. برای مطالعه بیشتر ر.ک: شرح منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری بر اساس شرح عبدالرّزاق کاشانی، انتشارات الزهراء. در پایان به طور خلاصه تفاوت (وحی با کشف عرفانی) را به این شرح می آوریم: 1. فرق وحی با مکاشفه عرفانی نظیر فرق بین معجزه با سحر است به این معنی که وحی و یا معجزه جز برای پیامبران و اولیای معصوم(ع) بر نمی آید ولی سحر و جادو یا مکاشفه با توجه به راهکارهایی که دارد از غیر معصوم(ع) هم ساخته است. فرق دیگر آن که وحی و معجزه، هیچگاه در آن خطا و اشتباه - البته با نشانه هایی که دارد - امکان ندارد ولی در مکاشفه و مانند آن احتمال خطا و تخیل هم می رود و به همین دلیل مکاشفه نمی تواند حجت شرعی و ملاک تکلیف قرار گیرد مگر برای خود صاحب مکاشفه اما وحی و معجزه هم حجت شرعی و هم ملاک تکلیف همه است چنان که در داستان ذبح حضرت اسماعیل(ع) توسط حضرت ابراهیم خلیل(ع) در قرآن کریم آمده است . فرق دیگر آن وحی و معجزه از سنخ علوم متعارف و معمولی نیست تا با مدرسه و تحصیل و تدریس به دست بیاید بلکه لدنی و آسمانی است. برخلاف مکاشفه و مانند آن با تحصیل و تهذیب اخلاق و جهاد اکبر قابل دسترسی است برای مطالعه بیشتر ر.ک: - وحی یا شعور مرموز، علامه طباطبایی. - تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 2 (عربی) ، ص 163. - پیام قرآن، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 7، ص 317 – 327. eporsesh.com
عنوان سوال:

تفاوت بین مکاشفه عارفان و وحی پیامبران را از کجا باید در یابیم ؟


پاسخ:

سخن گفتن از حقیقت وحی برای ما بسیار مشکل است. زیرا راه وحی راهی فکری نیست که ما نیز از آن سر در بیاوریم. بلکه وحی نزد ما مرموز است و ما از حقیقت آن اطلاعی نداریم. در حقیقت ادراک هر چیزی در هر موطنی باید با قوه مناسب با آن صورت گیرد. اشیاء مادی با حواس پنجگانه ؛ امور خیالی با قوه خیال؛ کلیات و امور عقلی با قوه عقل ادراک می شوند.
اما حقایق الهی که فوق طور حس و خیال و عقل هستند ، باید با قوه مناسب آن ادراک شوند، قوه برتری که از حس و خیال و اندیشه و عقل برتر است و اصطلاحاً از آن به (شهود) تعبیر می شود. شهود در انسانهای عادی از راه سیر و سلوک و ریاضت های شرعی حاصل می شود و همان است که در روایت امیرالمومنین(ع) به (تدرکه القلوب بحقایق الایمان) تعبیر شده است. روش درک حقایق الهی را در اصطلاح (تلقی) می گویند. (و انک لتلقی القران من لدن حکیم علیم ؛ یقییناً قرآن از سوی حکیم دانا بر تو القا می شود) (نمل: 6) تلقی به معنای روبرو ساختن و عطا کردن و القاء کردن است.
اما چنانچه درباره تفاوت فکر و حدس گفته می شود که فکر آن چیزی است که از راه مقدمات حاصل می شود؛ مرتب کردن و منظم کردن معلومات برای کشف مجهول و برداشتن حجاب حقیقی از چهره مجهول و معمول کردن آن فکر نامیده می شود و در مقابل آن حدس قرار دارد که بدون مقدمه حاصل می شود و صاحب آن به دلیل آمادگی عقلی و روحی به یکباره مطلب را بدون کنکاش عقلی در می یابد، ادراک شهودی نیز بر دو حالت است:
یکی از راه سیر و سلوک و دیگری از راه جذبه آنگاه که شدت صفا باشد و هیچ قیدی بر جان انسان ننشسته باشد ، قلب چنان پاک و صاف می شود که حقایق الهی را چنانچه هستند، درک می کند و از آن فرایند تعبیر با وحی می شود.
توضیح بیشتر اینکه حقایق همه اشیاء و امور در علم الهی که از آن به حضرت علمیه و حقایق اشیاء در علم الهی تعبیر می شود به نحو بسیط وجود دارند و هیچ گونه کثرتی در آنها راه ندارد و ادراک آنها، فقط زمانی میسر است که انسان به مقام بساطت و صفای باطن برسد. اما ما انسانها که دارای وجود خاص و حیات و زندگانی خاص و علم خاص هستیم، در حقیقت در بند قیودی گرفتاریم که نمی توانیم با آن حقایق راه بیاییم.
اما انبیا که قیود را پاره کرده اند و به مقام بساطت رسیده اند چنان صفای باطنی دارند که به یک جذبه حقایق را ادراک می کند. به این دلیل وحی ، شعور مرموز است که حقیقتش برای ما انسانها عادی روشن نیست. بنابراین بهترین راه برای شناخت حقیقت وحی استفاده از زبان وحی و شنیدن ویژگی های آن از زبان وحی است و عقل درک می کند که به حقیقت آن راه ندارد.
عقل اجمالاً می باید به یک سری حقایق که برتر از طور عقل است برایش قابل دسترسی نیست و تنها می تواند ویژگی ها و آثار آن را درک کند و به همین دلیل لزوم وجود نبی را اثبات می کند تا انسان از طریق وی به این حقایق نائل شود. بحث درباره وحی بسیار است که چند کتاب را برای مطالعه بیشتر معرفی می کنیم:
برای اطلاع بیشتر نگا:
طباطبایی، علامه سید محمد حسین، مباحثی در وحی و نبوت، ص 5 85 بنیاد علوم اسلامی، 1360، تهران
مطهری استاد شهید مرتضی . وحی و نبوت، ص 7 23 ، انتشارات صدرا، قم
سعیدی روشن، محمد باقر، تحلیل وحی، ص 73 98 مؤسسه فرهنگی اندیشه ارشاد، 1375 ، قم
مجموعه سخنرانی ها و مقالات دومین کنفرانس تحقیقاتی علوم و مفاهیم قرآن کریم، ص 12 تا 147( به ویژه مقاله آقای مهدی هادوی تهرانی)، درالقرآن الکریم قم
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه ج 13، ص 173 به بعد و پیام قرآن، ج 1 ، ص 218 به بعد
مطهری استاد شهید مرتضی نبوت ص: 69 96 انتشارات صدرا، قم
1. مکاشفه به معنی آشکار شدن اسرار و امور غیبی است و خشیت و هیبت هم از صفات اهل مکاشفات است. آنچه در کشف و شهود به عنوان رکن اصلی نمود دارد، داشتن (چشم حقیقت‌بین) است تا از مهمترین حقیقت غیبی! یعنی حقایق الهیه و اسماء پنهان در این گنجینه پرده بر دارد. حقیقت مذکور برتر از آن است که دست اندیشه به دامنش برسد و اجازه داده شود که احدی به سرا پرده او داخل شود و از این رو، چاره‌ای جز این نبود که برای ظهور و بروز اسماء و کشف گنجینه‌های اسرار آن‌ها، خلیفه‌ای الهی تعیین شود تا جانشین آن حقیقت غیبی در ظهور اسماء باشد.
2. گرچه در تبیین مفهوم مکاشفه، به پی بردن به اسرار امور غیبی تعبیر شد، اما حقیقت آن است که از ناحیه خداوند، هیچ حجابی در عالم وجود نیست. ذات او به ذات خودش در اشیاء ظهور یافته و زمین و آسمان را روشن نموده است: (و اشرقت الارض بنور ربها؛ و زمین با نور پروردگارش روشن شد)، (زمر/69). و این تجلی، تجلّی ذاتی است. هیچ حجابی میان او و خلقش نیست. او در همه‌ی آئینه‌ها نمایان است. آن حقیقت غیبی که از تلبّس به اسماء و صفات نیز مقدس‌تر است، دیگر جایی از تلبّس به (بود)های زائد فانی، برای او نمی‌ماند. آن حقیقت با همان حقیقت شریفش ظاهر است و باطن و اوّل است و آخر، (حدید/3). سخن امام حسین(ع) در دعای عرفه نیز به همین مطلب اشاره دارد؛ آنجا که فرمود: (ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتّی یکون هو المظهرُ لک، مَتی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک؛ مگر غیر از تو چه ظهوری دارد که تو نداری تا بتواند نمایان‌گر تو باشد. کی غایب شدی تا به دلیلی که بر تو دلالت کند، نیاز داشته باشی؟ حافظ شیرازی نیز در بیت زیر به موضوع فوق اشاره کرده است:
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه‌ی نامحرم زد
محی الدین عربی نیز می‌گوید: (عالم همواره در غیب است و هرگز ظاهر نشده است و حق تعالی همیشه ظاهر است و هرگز غایب نشده است پس آنچه در دار تحقق و وجود و در محفل غیب و شهود است، چه در ظاهر و چه در باطن، چه در اوّل و چه در آخر، هر چه هست، همه حقّ است و به جز او همه بافته وهم و ساخته خیال است)(امام خمینی، مصباح الهدایه، ترجمه احمد فهری، ص 146)
و به قول خواجه عبدالله انصاری وحی و مکاشفه از یک وادی هستند(به اسناد آیه 10 سوره مبارکه نجم: فأوحی الی عبده ما اَوحی)
زیرا معنای وحی اشاره خفی است و معنای مکاشفه آن است که شخص با همراز خود دیدار کند و سر خود را برایش بازگوید که جز با اشاره‌ی خفی نخواهد بود. مکاشفه آن است که دو هم‌راز، سرّ خود را با هم تبادل کنند و در این باب مکاشفه عبارت است از آن که بنده با مشاهده به ماورای حجاب عالم برسد و آن چه را پنهان و مستور است شهود کند. ایشان مکاشفه را به سه درجه تقسیم می‌کنند: درجه نخست: مکاشفه‌ای است که دلالت بر تحقیق درست (مطالعه‌ی تجلیات اسماء الهی) می‌کند و تحقیق صحیح آن است که مکاشفه همیشگی باشد. اما هنگامی که مشاهده مستمر نیست و هر از چند گاهی رخ می‌دهد، به خاطر آن است که صاحب مکاشفه، در اثر دیدن مقام خود، در تَلْوین واقع می‌شود. یعنی بنده مادامی که در طریق باشد از حالی به حال دیگر تحوّل و تغییر می‌یابد.
با آن که او در شهود مقصود به حدّی رسیده است که هیچ سبب قاطعی نمی‌تواند توجّه مکاشف را، منصرف کند و هیچ سببی او را بازنمی‌گرداند، و هیچ لذّت نفسانی او را از مقصود خود جدا نمی‌کند. و این درجه‌ی قاصد است و هرگاه استمرار یابد درجه دوّم خواهد بود.
درجه سوم، مکاشفه با چشم حقیقت است، نه مکاشفه با علم که حجاب معلوم است و نه مکاشفه با حال که غیر دائم است و این مکاشفه‌ای است که رسوم و آثار را محو می‌کند و هیچ اثر و نشانه‌ای از بقیه نمی‌گذارد تا لذّتی احساس کند.
سخن را با این کلام به پایان می‌بریم که وهم و گمان و خیال در مکاشفه دخل و تصرّفی ندارند و (کشف) و (شهود و مشاهده) از حقایق عالم عرفان می‌باشد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
شرح منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری بر اساس شرح عبدالرّزاق کاشانی، انتشارات الزهراء.
در پایان به طور خلاصه تفاوت (وحی با کشف عرفانی) را به این شرح می آوریم:
1. فرق وحی با مکاشفه عرفانی نظیر فرق بین معجزه با سحر است به این معنی که وحی و یا معجزه جز برای پیامبران و اولیای معصوم(ع) بر نمی آید ولی سحر و جادو یا مکاشفه با توجه به راهکارهایی که دارد از غیر معصوم(ع) هم ساخته است.
فرق دیگر آن که وحی و معجزه، هیچگاه در آن خطا و اشتباه - البته با نشانه هایی که دارد - امکان ندارد ولی در مکاشفه و مانند آن احتمال خطا و تخیل هم می رود و به همین دلیل مکاشفه نمی تواند حجت شرعی و ملاک تکلیف قرار گیرد مگر برای خود صاحب مکاشفه اما وحی و معجزه هم حجت شرعی و هم ملاک تکلیف همه است چنان که در داستان ذبح حضرت اسماعیل(ع) توسط حضرت ابراهیم خلیل(ع) در قرآن کریم آمده است .
فرق دیگر آن وحی و معجزه از سنخ علوم متعارف و معمولی نیست تا با مدرسه و تحصیل و تدریس به دست بیاید بلکه لدنی و آسمانی است. برخلاف مکاشفه و مانند آن با تحصیل و تهذیب اخلاق و جهاد اکبر قابل دسترسی است
برای مطالعه بیشتر ر.ک:
- وحی یا شعور مرموز، علامه طباطبایی.
- تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 2 (عربی) ، ص 163.
- پیام قرآن، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 7، ص 317 – 327.
eporsesh.com





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین