منکران وحی دو گروهند؛ گروهی، (مادیون) هستند که منکر ماورا طبیعت و خدا می باشند و همه چیز را در آیینه ی طبیعت می بینند و قرآن درباره ی آنان می فرماید: (وَ قالُوا ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ...)[1] (آن ها گفته اند: چیزی جز همین زندگی دنیا ما را در کار نیست؛ گروهی از ما می میرند و گروهی جای آن ها را می گیرند و جز طبیعت و روزگار، ما را هلاک نمی کند...)؛ اما گروه دیگر (الهیون)اند که با نگاهی نو به پدیده وحی، می گویند: آن چه پیامبران با نام وحی عرضه کرده اند، انعکاس افکار درونی آنان است. پیامبران، مردانی خیر اندیش و اصلاح طلب بوده اند که خیراندیشی درونی شان به صورت وحی و گاه به صورت ملک، تجسم یافته و گمان برده اند که از جای دیگر بر آنان الهام شده است؛ از این رو در کتاب هایشان باورها و فرهنگ ها و عقاید عصر خویش را آورده اند.[2](پاسخ آن در تجربه دینی گذشت.) چنین نظری، در واقع انکار نبوت و گویای این است که پیامبران افرادی ساده لوحند که واقعیت را از تخیّلات تشخیص نداده اند؛ یا آنان را حیله گر و دروغ گو پنداشته اند، در حالی که صداقت و درستی آنان بر همگان روشن است. درباره ی ارتباط انسان با ماورای طبیعت باید گفت: انسان موجودی دو جانبه است که در میانه ی دو جهان مادّه و مجردات قرار دارد و دارای روح و جسم است؛ از جانب روح متعالی، دست بر آسمان دارد و از سوی جسم متسافل است و بر زمین دست نهاده است. قرآن هم مراحل مادی انسان و نیز مرحله روحی او را مطرح کرده، می فرماید: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَة مِنْ طِین ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرار مَکِین ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ)[3]؛ (و به یقین انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم؛ سپس او را نطفه ای در جایگاه استواری -رحم -قرار دادیم؛ سپس نطفه را به صورت علقه -خون بسته -و علقه را به صورت مضغه -چیزی شبیه گوشت نرم شده- و مضغه را به صورت استخوان هایی درآوردیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم؛ پس گرامی باد خدایی که بهترین آفرینندگان است.) این آفرینش دیگر، همان روح انسان است (وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ...)[4] که از سنخ عالم ملکوتی و فراتر از مادیات است. امام صادق(علیه السلام)می فرماید: (ان الله خلق خلقاً و خلق روحاً ثم أمر ملکاً فنفخ فیه...)[5]؛ (خداوند آفریده ای را آفرید؛ و روحی را آفرید سپس فرشته ای را دستور داد تا روح را در آن آفریده، بدمد)؛ با وجود این، جای شگفتی نیست که انسان بتواند با عالم ماورای مادّه ارتباط برقرار کند؛ زیرا چنین ارتباطی به جنبه روحی و باطنی مربوط است. وحی یک پدیده ی روحانی است و در افرادی که دارای خصایص روحی والا هستند، صلاحیت ارتباط با عالم بالا را به وجود می آورد و مطالبی از خارج به آنان الهام می شود، نه این که از داخل ضمیر برای آن ها جلوه گر شود.[6] پیامبران به دلیل انقطاع از جهان ماده و توجه به جهان غیب، در برترین درجه ی انسانیت هستند؛ زیرا آنان در قوای نفسانی ویژگی هایی دارند که با آن می توانند کلام خدا را بشنوند و ملائکه مقرب را به صورت های تحول یافته مشاهده کنند[7]. هنگامی که انسان نفس خود را از کدورت معاصی و لذت جویی و شهوت رانی و وسوسه های شیطانی و...پاک سازد و از بدن قطع علاقه نماید و برای مشاهده آیات بزرگ پروردگار به سوی او هجرت کند، نور معرفت و ایمان به خدا و عالم غیب سراسر قلبش را نورانی می کند.[8] وحی، هر چند زیر ذرّه ی بین آزمایش نمی رود، تا یقین حسی برای افراد حاصل شود، ولی امکان اثبات وجود وحی از قرائن، خیلی زیاد است و از روی عقل سلیم نیز می توان، به وجود وحی و ارتباط با روح پی برد. دانشمندان، برای اثبات شخصیت دیگر انسان به نام (روح) که وحی با آن ارتباط برقرار می کند از روش هایی استفاده کرده اند؛ از جمله: الف. انطباق کوچک بر بزرگ محال است: یکی از ویژگی های ماده این است که میان ظرف و مظروف، نسبت یکسانی حکم فرما است؛ از این رو، چیز بزرگ تر در ظرف کوچک تر جای نمی گیرد. انسان در چشم انداز خود، از هزاران تصویر بزرگ تر از عدسی چشم و مغز خود عکس برمی دارد و همه آن ها را در نزد خود حاضر و آماده می یابد. پرسش این است که این تصاویر در کجای مغز جای گرفته است؟ مگر نه این است که ظرف باید از مظروف بزرگ تر باشد، در صورتی که مغز و سلسله اعصاب ما هزاران بار از تصاویر خارج کوچک ترند؛ در نتیجه روح انسانی است که با فعالیت های مغز و اعصاب که جنبه مقدمی دارند همه این تصاویر را در خود جای می دهد.[9] ب. یادآوری با مادی بودن سازگاری ندارد: یادآوری معلومات از دیگر دلایل تجرد روح و بازگشت به گذشته است. اگر محل ادراکات ما همان اعصاب و سلول های مغزی باشد، باید موضوع یادآوری به صورت یک امر ممتنع درآید، به جهت این که بدن انسان و مغز و محتویات او پیوسته دستخوش تحول و تبدل است و در مدت هفت یا هشت سال، تمام سلول های بدن عوض می شود؛ لذا یادآوری به واسطه ی روح، عملی می شود.[10] ج. روش مغناطیسی حیوانی: بیش از یک قرن است که روش مغناطیسی، برای اثبات وجود نفس (روح) ظهور کرده است؛ با اِعمال این روش، روح از بدن جدا می شود و به کارهای دهشتناکی دست می زند و نشان می دهد انسان، افزون بر شخصیت ظاهری، شخصیت ناشناخته نیرومندتری نیز در باطن دارد که گاهی ظهور می کند[11] و همچنین بر وجود ذاتی روح و انجام یک سلسله ی اعمال فکری از آن، در حالی که از حواس ظاهری بدن جدا شده است، دلالت دارد. البته ی روش مغناطیسی، قدیمی است و امروزه ی در زمره ی حقایق، به شمار می آید که شهرت و طرفداران آن، هر روز، افزایش می یابد.[12] د. دگرگونی جسم انسان و بقای شخصیت: انسان برای حرکت در مسیر زندگی خویش و مصرف انرژی برای کارهای فکری و عملی، جسم خویش را در هر لحظه، قابل تغییر و تبدیل می بیند و سلّول های بدن در حال تعویض می باشد، حتی برخی بر این باورند: که در مدت هفت سال، همه جسم انسان، حتی استخوان و مغز به طور کامل تغییر می یابد؛[13]بنابراین، جسم انسان در طول عمر طبیعی خودش، چندین بار تعویض و تبدیل می شود، در حالی که روح و شخصیت انسان باقی می ماند و یک فرد هفتاد ساله، همان انسان هفتاد سال پیش است.این مطلب اثبات می کند که انسان دارای دو بعد جسمانی و روحانی می باشد که با یکدیگر متفاوت است. ه . احضار روح: احضار روح،[14] از جمله مسائلی است که امروزه گسترش یافته و مؤید وجود روح در ورای این بدن عنصری و مادّی است. روزی که انسان به پیش مرگ می رود؛ این روح است که از بدن خارج می شود. احضار روح برای اولین بار، در سال 1846م در آمریکا به وقوع پیوست[15] که با دلایل علمی و تجربی، وجود روح را برای بدن اثبات کردند؛ از این رو موجب تغییر در عقاید و نظریات مربوط به مسائل روحی انسان شده است. چکیده ی سخن این که انسان دارای دو بُعد جسمانی و روحانی است؛ شگفتی ندارد که انسان به وسیله روح مجرد، بتواند با عالم ماورای ماده، ارتباط برقرار کند.[16] وحی یک ارتباط روحی است، نه ارتباط فکری. اتصال روح با وحی، یا از راه شنیدن است، یا مکاشفه هایی است به آن ها دست می دهد. این حالت از خارج به درون است، نه این که تراوش درونی آن ها باشد. کسی که می خواهد حقیقت و کلام وحی را درک کند، باید روحی پاک و عالی داشته باشد. کلام وحی به جز پیامبران که خود متصل به وحی الهی هستند، از کسی دیگر، بروز نمی کند. پیامبران، از میان مردمان برانگیخته شدند و با روحی پاک، خود را به وحی الهی متّصل نمودند:(أَ کانَ لِلنّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُل مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النّاسَ)[17]؛ (آیا مردم تعجب می کنند که ما به فردی از آن ها وحی می کنیم که مردم را انذار کند.) در نتیجه اصل ارتباط با خداوند از ناحیه روح که امر غیر مادی است؛ ممکن است. پی نوشتها: [1]. جاثیه، 24. [2]. درباره توضیح این دیدگاه ر.ک: محمد بلتاجی، مدخل الی دراسات القرآنیه، ص 117 120؛ دائرة المعارف القرن العشرین، ج 10، ص 715. [3]. مؤمنون، 14-12. [4]. سجده، 9. [5]. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 61، ص 32، ح 5. [6]. معرفت، علوم قرآنی، ص 29-27، با اختصار و توضیح. و ر.ک؛ تفسیر نمونه، ج 12، ص 25. [7]. شهرستانی، ملل و نحل، ج 3، ص 44. [8]. الاسفار الاربعه، جزء دوم، سفر سوم، ص 25 به نقل از وحی در ادیان آسمانی، امینی، ص 96 -82. [9]. ر.ک: سبحانی، اصالت روح از نظر قرآن، ص 43./ زمردیان، حقیقت روح، ص 87./ شریعتی، معاد در نگاه وحی و فلسفه، ص 55. [10]. همان. [11]. ابراهیم امینی، وحی در ادیان آسمانی، ص 134. [12]. محمد هادی معرفت، آموزش علوم قرآن، ج 1، ص 58-57. [13]. همان، ص 56؛ بنقل از دکتر فلورانس. [14]. گروهی هستند که می توانند روح را از بدن خارج کنند، و دوباره ی بازگردانند، حتی برخی ارواح مردگان را احضار می کنند. [15]. آموزش علوم قرآن، ج 1،ص 60. [16]. ر.ک: استاد مصباح یزدی، معارف قرآن، ج 13، ص 447. [17]. یونس، 2. منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
شبهه: پیامبران، از فرهنگ زمانه استفاده می کردند به این جهت که: محال است یک انسان مادی بتواند با وحی الهی ارتباط داشته باشند؟
منکران وحی دو گروهند؛ گروهی، (مادیون) هستند که منکر ماورا طبیعت و خدا می باشند و همه چیز را در آیینه ی طبیعت می بینند و قرآن درباره ی آنان می فرماید: (وَ قالُوا ما هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ...)[1] (آن ها گفته اند: چیزی جز همین زندگی دنیا ما را در کار نیست؛ گروهی از ما می میرند و گروهی جای آن ها را می گیرند و جز طبیعت و روزگار، ما را هلاک نمی کند...)؛ اما گروه دیگر (الهیون)اند که با نگاهی نو به پدیده وحی، می گویند: آن چه پیامبران با نام وحی عرضه کرده اند، انعکاس افکار درونی آنان است. پیامبران، مردانی خیر اندیش و اصلاح طلب بوده اند که خیراندیشی درونی شان به صورت وحی و گاه به صورت ملک، تجسم یافته و گمان برده اند که از جای دیگر بر آنان الهام شده است؛ از این رو در کتاب هایشان باورها و فرهنگ ها و عقاید عصر خویش را آورده اند.[2](پاسخ آن در تجربه دینی گذشت.)
چنین نظری، در واقع انکار نبوت و گویای این است که پیامبران افرادی ساده لوحند که واقعیت را از تخیّلات تشخیص نداده اند؛ یا آنان را حیله گر و دروغ گو پنداشته اند، در حالی که صداقت و درستی آنان بر همگان روشن است.
درباره ی ارتباط انسان با ماورای طبیعت باید گفت: انسان موجودی دو جانبه است که در میانه ی دو جهان مادّه و مجردات قرار دارد و دارای روح و جسم است؛ از جانب روح متعالی، دست بر آسمان دارد و از سوی جسم متسافل است و بر زمین دست نهاده است. قرآن هم مراحل مادی انسان و نیز مرحله روحی او را مطرح کرده، می فرماید: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَة مِنْ طِین ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرار مَکِین ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ)[3]؛ (و به یقین انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم؛ سپس او را نطفه ای در جایگاه استواری -رحم -قرار دادیم؛ سپس نطفه را به صورت علقه -خون بسته -و علقه را به صورت مضغه -چیزی شبیه گوشت نرم شده- و مضغه را به صورت استخوان هایی درآوردیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم؛ سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم؛ پس گرامی باد خدایی که بهترین آفرینندگان است.)
این آفرینش دیگر، همان روح انسان است (وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ...)[4] که از سنخ عالم ملکوتی و فراتر از مادیات است. امام صادق(علیه السلام)می فرماید: (ان الله خلق خلقاً و خلق روحاً ثم أمر ملکاً فنفخ فیه...)[5]؛ (خداوند آفریده ای را آفرید؛ و روحی را آفرید سپس فرشته ای را دستور داد تا روح را در آن آفریده، بدمد)؛ با وجود این، جای شگفتی نیست که انسان بتواند با عالم ماورای مادّه ارتباط برقرار کند؛ زیرا چنین ارتباطی به جنبه روحی و باطنی مربوط است.
وحی یک پدیده ی روحانی است و در افرادی که دارای خصایص روحی والا هستند، صلاحیت ارتباط با عالم بالا را به وجود می آورد و مطالبی از خارج به آنان الهام می شود، نه این که از داخل ضمیر برای آن ها جلوه گر شود.[6] پیامبران به دلیل انقطاع از جهان ماده و توجه به جهان غیب، در برترین درجه ی انسانیت هستند؛ زیرا آنان در قوای نفسانی ویژگی هایی دارند که با آن می توانند کلام خدا را بشنوند و ملائکه مقرب را به صورت های تحول یافته مشاهده کنند[7]. هنگامی که انسان نفس خود را از کدورت معاصی و لذت جویی و شهوت رانی و وسوسه های شیطانی و...پاک سازد و از بدن قطع علاقه نماید و برای مشاهده آیات بزرگ پروردگار به سوی او هجرت کند، نور معرفت و ایمان به خدا و عالم غیب سراسر قلبش را نورانی می کند.[8]
وحی، هر چند زیر ذرّه ی بین آزمایش نمی رود، تا یقین حسی برای افراد حاصل شود، ولی امکان اثبات وجود وحی از قرائن، خیلی زیاد است و از روی عقل سلیم نیز می توان، به وجود وحی و ارتباط با روح پی برد. دانشمندان، برای اثبات شخصیت دیگر انسان به نام (روح) که وحی با آن ارتباط برقرار می کند از روش هایی استفاده کرده اند؛ از جمله:
الف. انطباق کوچک بر بزرگ محال است: یکی از ویژگی های ماده این است که میان ظرف و مظروف، نسبت یکسانی حکم فرما است؛ از این رو، چیز بزرگ تر در ظرف کوچک تر جای نمی گیرد. انسان در چشم انداز خود، از هزاران تصویر بزرگ تر از عدسی چشم و مغز خود عکس برمی دارد و همه آن ها را در نزد خود حاضر و آماده می یابد. پرسش این است که این تصاویر در کجای مغز جای گرفته است؟ مگر نه این است که ظرف باید از مظروف بزرگ تر باشد، در صورتی که مغز و سلسله اعصاب ما هزاران بار از تصاویر خارج کوچک ترند؛ در نتیجه روح انسانی است که با فعالیت های مغز و اعصاب که جنبه مقدمی دارند همه این تصاویر را در خود جای می دهد.[9]
ب. یادآوری با مادی بودن سازگاری ندارد: یادآوری معلومات از دیگر دلایل تجرد روح و بازگشت به گذشته است. اگر محل ادراکات ما همان اعصاب و سلول های مغزی باشد، باید موضوع یادآوری به صورت یک امر ممتنع درآید، به جهت این که بدن انسان و مغز و محتویات او پیوسته دستخوش تحول و تبدل است و در مدت هفت یا هشت سال، تمام سلول های بدن عوض می شود؛ لذا یادآوری به واسطه ی روح، عملی می شود.[10]
ج. روش مغناطیسی حیوانی: بیش از یک قرن است که روش مغناطیسی، برای اثبات وجود نفس (روح) ظهور کرده است؛ با اِعمال این روش، روح از بدن جدا می شود و به کارهای دهشتناکی دست می زند و نشان می دهد انسان، افزون بر شخصیت ظاهری، شخصیت ناشناخته نیرومندتری نیز در باطن دارد که گاهی ظهور می کند[11] و همچنین بر وجود ذاتی روح و انجام یک سلسله ی اعمال فکری از آن، در حالی که از حواس ظاهری بدن جدا شده است، دلالت دارد. البته ی روش مغناطیسی، قدیمی است و امروزه ی در زمره ی حقایق، به شمار می آید که شهرت و طرفداران آن، هر روز، افزایش می یابد.[12]
د. دگرگونی جسم انسان و بقای شخصیت: انسان برای حرکت در مسیر زندگی خویش و مصرف انرژی برای کارهای فکری و عملی، جسم خویش را در هر لحظه، قابل تغییر و تبدیل می بیند و سلّول های بدن در حال تعویض می باشد، حتی برخی بر این باورند: که در مدت هفت سال، همه جسم انسان، حتی استخوان و مغز به طور کامل تغییر می یابد؛[13]بنابراین، جسم انسان در طول عمر طبیعی خودش، چندین بار تعویض و تبدیل می شود، در حالی که روح و شخصیت انسان باقی می ماند و یک فرد هفتاد ساله، همان انسان هفتاد سال پیش است.این مطلب اثبات می کند که انسان دارای دو بعد جسمانی و روحانی می باشد که با یکدیگر متفاوت است.
ه . احضار روح: احضار روح،[14] از جمله مسائلی است که امروزه گسترش یافته و مؤید وجود روح در ورای این بدن عنصری و مادّی است. روزی که انسان به پیش مرگ می رود؛ این روح است که از بدن خارج می شود. احضار روح برای اولین بار، در سال 1846م در آمریکا به وقوع پیوست[15] که با دلایل علمی و تجربی، وجود روح را برای بدن اثبات کردند؛ از این رو موجب تغییر در عقاید و نظریات مربوط به مسائل روحی انسان شده است.
چکیده ی سخن این که انسان دارای دو بُعد جسمانی و روحانی است؛ شگفتی ندارد که انسان به وسیله روح مجرد، بتواند با عالم ماورای ماده، ارتباط برقرار کند.[16] وحی یک ارتباط روحی است، نه ارتباط فکری. اتصال روح با وحی، یا از راه شنیدن است، یا مکاشفه هایی است به آن ها دست می دهد. این حالت از خارج به درون است، نه این که تراوش درونی آن ها باشد. کسی که می خواهد حقیقت و کلام وحی را درک کند، باید روحی پاک و عالی داشته باشد. کلام وحی به جز پیامبران که خود متصل به وحی الهی هستند، از کسی دیگر، بروز نمی کند. پیامبران، از میان مردمان برانگیخته شدند و با روحی پاک، خود را به وحی الهی متّصل نمودند:(أَ کانَ لِلنّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُل مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النّاسَ)[17]؛
(آیا مردم تعجب می کنند که ما به فردی از آن ها وحی می کنیم که مردم را انذار کند.)
در نتیجه اصل ارتباط با خداوند از ناحیه روح که امر غیر مادی است؛ ممکن است.
پی نوشتها:
[1]. جاثیه، 24.
[2]. درباره توضیح این دیدگاه ر.ک: محمد بلتاجی، مدخل الی دراسات القرآنیه، ص 117 120؛ دائرة المعارف القرن العشرین، ج 10، ص 715.
[3]. مؤمنون، 14-12.
[4]. سجده، 9.
[5]. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 61، ص 32، ح 5.
[6]. معرفت، علوم قرآنی، ص 29-27، با اختصار و توضیح. و ر.ک؛ تفسیر نمونه، ج 12، ص 25.
[7]. شهرستانی، ملل و نحل، ج 3، ص 44.
[8]. الاسفار الاربعه، جزء دوم، سفر سوم، ص 25 به نقل از وحی در ادیان آسمانی، امینی، ص 96 -82.
[9]. ر.ک: سبحانی، اصالت روح از نظر قرآن، ص 43./ زمردیان، حقیقت روح، ص 87./ شریعتی، معاد در نگاه وحی و فلسفه، ص 55.
[10]. همان.
[11]. ابراهیم امینی، وحی در ادیان آسمانی، ص 134.
[12]. محمد هادی معرفت، آموزش علوم قرآن، ج 1، ص 58-57.
[13]. همان، ص 56؛ بنقل از دکتر فلورانس.
[14]. گروهی هستند که می توانند روح را از بدن خارج کنند، و دوباره ی بازگردانند، حتی برخی ارواح مردگان را احضار می کنند.
[15]. آموزش علوم قرآن، ج 1،ص 60.
[16]. ر.ک: استاد مصباح یزدی، معارف قرآن، ج 13، ص 447.
[17]. یونس، 2.
منبع: بررسی شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایی، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).
- [سایر] شبهه: انسان با این بدن مادّی نمی تواند با عالم مجردات ارتباط برقرار کند.
- [سایر] شبهه: قرآن که فرهنگ اعتقادی و اجتماعی و حقوقی و...اعراب را امضا یا اصلاح کرد، نشانه متأثر شدن از فرهنگ زمانه نیست؟
- [سایر] تعریف انسان از دیدگاه وحی الهی چیست؟
- [سایر] شبهه: نظریه یکسان انگاری وحی با تجربه دینی،عصمت پیامبران را مخدوش می کند و سخن ایشان را از حجیت عاری می نماید.
- [سایر] شبهه: نظریه یکسان انگاری وحی با تجربه دینی،عصمت پیامبران را مخدوش می کند و سخن ایشان را از حجیت عاری می نماید.
- [سایر] شبهه: ائمه علیهم السّلام نزد کسی درس نخوانده اند و علم چندانی ندارند و وحی هم بر آنها نازل نمی شده است تا عالم به علم الهی شوند.
- [سایر] ارتباط (انسان کامل) با اسم اعظم الهی چگونه است؟
- [سایر] لزوم وجود نور را در زندگی مادی و معنوی انسان و ارتباط نور را با پیشوایان معصوم بیان کنید؟
- [سایر] لزوم وجود نور در زندگی مادی و معنوی انسان و ارتباط آن با پیشوایان معصوم را بیان کنید؟
- [سایر] ارتباط «انسان کامل» با مقام خلافت الهی چگونه است؟