مقدمه: انسان مانند سایر موجودات کمال طلب است امّا کمال حقیقی او از سنخ کمالات مادی و طبیعی نیست بلکه تکامل انسانی او در حقیقت تکامل روح است که با فعالیّت اختیاری خویش حاصل میشود راه وصول به این کمال ارتباط با کمال مطلق یعنی خداوند متعال میباشد که در سایه این ارتباط به (مقام قرب الهی) نایل میشود که آثار آن بهرهوری از نعمتهای الهی و رضوان الهی است که حد کامل آن در آخرت ظاهر میگردد، راه کلی رسیدن به این مقام خداپرستی و تقوی است که همة شئون زندگی انسان را در برمیگیرد. حال این پرسش مطرح است که انسان چگونه به این هدف متعالی دست یابد آیا خود به تنهایی حرکت کند یا از انسانهای همسان خود کمک گیرد یا حکمت الهی ایجاب میکند خداوند با فرستادن پیامبران سیر حرکت او را در این مسیر معنوی برایش تعیین کند؟ عقل حکم میکند خداوندی که آفریدگار انسان است و از نیازهای گوناگون او اطلاع دارد برنامه این حرکت را برایش تعیین کند. برای تبیین این ضرورت دانشمندان ادله عقلی فراوانی اقامه کردهاند که جهت رعایت اختصار به ذکر سه دلیل بسنده میکنیم: الف) بعثت انبیاء برای تکامل بشر ضروری است 1. هدف از آفرینش انسان این است که با انجام افعال اختیاری سیر تکاملی خود را به سوی کمال نهایی بپیماید به دیگر سخن، انسان برای این آفریده شده که با عبادت و اطاعت خدای متعال شایستگی دریافت مقامهایی را پیدا کند که ویژه انسان کامل است. 2. وقتی انسان میتواند راه تکامل خویش را آزادانه و آگاهانه طی کند که هم هدف و هم راه رسیدن به آن را بشناسد، پس مقتضای حکمت الهی این است که ابزار وسایل لازم را برای تحصیل چنین شناختهایی در اختیار بشر قرار دهد. وگرنه مانند کسی خواهد بود که مهمانی را به خانهاش دعوت کند ولی محل خانه و راه رسیدن به آن را به او نشان ندهد بدیهی است چنین رفتاری خلاف حکمت است و میدانیم خداوند حکیم است و کار خلاف حکمت انجام نمیدهد. 3. شناختهای عادی و متعارف که از راه حس و عقل به دست میآیند هر چند نقش مهمی را در تأمین نیازمندیهای زندگی ایفا میکند امّا برای شناختن راه کمال و سعادت حقیقی در ابعاد مختلف دنیوی و اخروی کافی نیست (نارسایی دانش بشر در ناکامی مکتبهای انسانی کاملاً آشکار است). و اگر راه دیگری برای رفع این کمبودها وجود نداشته باشد هدف خداوند از آفرینش انسان تحقق نخواهد یافت. نتیجه: با توجّه به مقدمات فوق به این نتیجه میرسیم که مقتضای حکمت الهی این است که راه دیگری ورای عقل و حس برای شناختن مسیر تکامل همه جانبه در اختیار بشر قرار دهد و آن همان راه وحی است که در اختیار پیامبران قرار گرفته تا انسانها را در مسیر کمال و سعادت رهنمون باشند.[1] نارسایی دانش بشر در میان مقدمات این برهان ممکن است مقدمه اخیر، (مقدمه سوم)، مورد تشکیک واقع شود لذا به توضیح بیشتری پیرامون آن میپردازیم تا نارسایی دانش بشر برای تشخیص مسیر تکامل همه جانبه انسان و نیاز وی به راه وحی کاملاً روشن گردد و لذا میگوییم: قانونگذار برای شناخت راه صحیح زندگی در همه ابعاد باید بر آغاز و انجام وجود انسان و پیوندهایی که با موجودات دیگر دارد اطلاع یابد و تأثیر این پیوندها را در سعادت و شقاوت او شناسایی کند تا بتواند برای میلیاردها انسان با ویژگی متفاوت بدنی و روانی برنامهریزی کند ولی احاطه بر این امور نه تنها برای فرد یا گروهی میسر نیست بلکه هزاران گروه متخصص نمیتوانند قوانین دقیقی تنظیم کنند بگونهای که مصالح فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و دنیوی و اخروی همه انسانها تضمین گردد. روند تغییرات حقوقی و قانونی در طول تاریخ بشر و شکست مکاتب فکری مدعی هدایت بشر از قبیل فرویدیسم و مارکسیسم نشانگر نارسایی دانش بشر در ارائه راه سعادت به جامعه انسانی و نمایانگر تکاملپذیری معارف بشری است بهترین دلیل بر این نارسایی اعتراف صاحبان این مکاتب و ایرادات فراوان صاحب نظران بر این مکاتب و عدم موفقیت آنها در عمل است که نمونه آن فروپاشی بلوک کمونیستی شوروی سابق است. این در حالی است که این مکاتب فقط ادعای برنامهریزی برای دنیای انسان را داشته و سعادت اخروی و کمال معنوی او را به فراموشی سپردهاند. و او را در حد یک حیوان تنزل داده و در حصار دنیا و خواهشهای نفسانی محبوس کردهاند. ب: انسان قادر بر قانونگذاری دقیق نیست قانونگذار کامل باید شرایط زیر را داشته باشد تا بتواند شایستهترین قانون را وضع کند. 1. باید انسانشناسی کامل باشد و به تمام اسرار جسم و جان، عواطف، غرایز و ادراکات عقلی او آگاه باشد و به اصول حاکم بر روابط انسانها احاطه داشته باشد تا بتوانند قوانینی هماهنگ با همه اینها وضع کند. 2. باید از گذشته و آینده اطلاع کامل داشته باشد تا آثار قوانین امروز را در آینده زندگی بشر ارزیابی کند تنها مفید بودن قانون برای زمان حال کافی نیست . 3. قانونگذار باید دارای (علم کامل) باشد تا بتواند با وضع قوانین خود تمام استعدادها و شایستگیهایی که در فرد و اجتماع نهفته است به فعلیت رساند. 4. قوانین باید جنبة عملی داشته باشد نه خیالی، و از ضمانت اجرای کافی برخوردار باشند نه بدون پشتوانه و درک آن هم برای همگان ممکن بوده نه پیچیده و دور از فهم و درک افراد. 5. قانونگذار حقیقی باید از خطا و لغزش مصون بوده و نسبت به افرادی که میخواهد برای آنها قانون وضع کند مهربان و در عین حال دارای ارادهای قوی باشد و از هیچ قدرتی نهراسد. 6. قانونگذار شایسته کسی است که خودش منافعی در آن جامعه نداشته باشد چرا که منافع شخصی فکر قانونگذار را به سوی خود میکشاند و تأثیرات آگاهانه و ناآگاهانه این منافع در قانونگذاری غیرقابل انکار است. آیا این جهات ششگانه در کسی جز ذات پاک خداوند پیدا میشود، کسی که خالق بشر است و از تمام اسرار وجود او آگاه است، کسی که عالم به حال و آینده و نتایج هر حکمی است، بدون خطا و لغزش و بینیاز از هر کس و هر چیز با توجّه به مقدمات فوق نتیجه میگیریم که هر قانونی غیر از قانون خدا ناقص و بیفرجام است و اتفاقاً تمام بدبختیها و مشکلات بشر از آنجا سرچشمه میگیرد که خودش میخواهد با آن علم محدود و با آن همه انگیزههای دنیایی برای خویش قانون وضع کند و این یکی از دلایل عقلی لزوم بعثت انبیاء است.[2] ج: هماهنگی تکوین و تشریع بعثت انبیاء را ضروری میکند با نگاهی ژرف به جهان آفرینش در مییابیم که آفریدگار جهان برای رساندن هر موجودی به کمال ممکن خود هرگونه وسایل لازم و مفید را در اختیار او گذاشته است حال این سؤال پیش میآید که آیا آفریدگاری که در عالم تکوین (آفرینش) این اندازه وسایل پیشرفت و تکامل را در اختیار هر موجودی نهاده چگونه ممکن است موضوع فرستادن انبیاء که مهمترین نقش را در تکامل انسان در جنبههای مادی و معنوی دارد نادیده گرفته و جامعة انسانی را از این موهبت بزرگ محروم سازد؟! ابوعلی سینا در کتاب (شفاء) با عباراتی کوتاه و تشبیهی جالب به این حقیقت اشاره میکند: (احتیاج پیامبران به بعثت پیامبران به بقای نوع خود و تحصیل کمالات وجودی او از روییدن موهای مژه، ابرو، و فرورفتگی کف پا (که راه رفتن و ایستادن را برای انسان آسان میسازد) و امثال این منافع بیشتر است، بنابراین ممکن نیست عنایت ازلی الهی آن منافع را ایجاب کرده باشد و بعثت پیامبران که اساس زندگی انسان است ایجاب نکند.)[3] مشابه این استدلال را (هشام بن حکم) شاگرد معروف امام صادق علیه السّلام برای (عمرو بن عبید) دانشمند معروف اهل سنّت بیان کرده است.[4] علاوه بر دلایل فوق و دلایل عقلی دیگر که به جهت اختصار ذکر نشد لازم به تذکر است، تمسک به آیات قرآن و روایات پیشوایان دین در این موضوع و دیگر موضوعات از باب تعبد و استدلال به دلایل نقلی نیست بلکه گاه میتوان از این آیات و روایات براهین عقلی استخراج کرد، به عبارت دیگر با نگاه بیرون دینی به قرآن نیازمندی به پیامبر را به صورت عقلی میپذیریم، قرآن از زوایای گوناگونی بعثت انبیاء را ضروری شمرده و مسائلی چون تثبیت و تکمیل توحید، امیدواری به قیامت رفع اختلاف، فصل خصومت، اجرای عدالت در جامعة بشری، اتمام حجت، تزکیه، تعلیم کتاب و حکمت را به عنوان فلسفة بعثت پیامبران بیان نموده است.[5] در نتیجه بعثت انبیاء برای هدایت انسانها امری است که هم عقل و هم شرع و هم فطرت سلیم آن را لازم و ضروری میداند. [1] . آیت الله مصباح یزدی، محمد تقی راهنماشناسی، فصل اوّل ضرورت نبوت، ناشر: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اوّل، خرداد 1367 و آموزش عقاید درس بیست و دوّم، ناشر، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ نهم، پاییز 72. [2] . آیت الله مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج 7، ناشر: مدرسة امام علی بن ابیطالب علیه السّلام چاپ سوم، تابستان 1375، صفحات 41 تا 44. [3] . شفاء الهیات، مقال دهم، فصل دوّم، به نقل از پیام قرآن، ج 7، ص 46. [4] . اصول کافی، ج اوّل، کتاب الحجة، باب الاضطرار الی الحجة، حدیث 3. [5] . خسروپناه، عبدالحسین، قلمرو دین، ناشر، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، چاپ اوّل، پاییز 1381. www.andisheqom.com
شبهه: این ادعا که پیامبر برای هدایت انسانها لازم است، ادعایی است نا صحیح بنابراین دلیل عقلی بر لزوم انبیاء وجود ندارد.
مقدمه:
انسان مانند سایر موجودات کمال طلب است امّا کمال حقیقی او از سنخ کمالات مادی و طبیعی نیست بلکه تکامل انسانی او در حقیقت تکامل روح است که با فعالیّت اختیاری خویش حاصل میشود راه وصول به این کمال ارتباط با کمال مطلق یعنی خداوند متعال میباشد که در سایه این ارتباط به (مقام قرب الهی) نایل میشود که آثار آن بهرهوری از نعمتهای الهی و رضوان الهی است که حد کامل آن در آخرت ظاهر میگردد، راه کلی رسیدن به این مقام خداپرستی و تقوی است که همة شئون زندگی انسان را در برمیگیرد.
حال این پرسش مطرح است که انسان چگونه به این هدف متعالی دست یابد آیا خود به تنهایی حرکت کند یا از انسانهای همسان خود کمک گیرد یا حکمت الهی ایجاب میکند خداوند با فرستادن پیامبران سیر حرکت او را در این مسیر معنوی برایش تعیین کند؟ عقل حکم میکند خداوندی که آفریدگار انسان است و از نیازهای گوناگون او اطلاع دارد برنامه این حرکت را برایش تعیین کند.
برای تبیین این ضرورت دانشمندان ادله عقلی فراوانی اقامه کردهاند که جهت رعایت اختصار به ذکر سه دلیل بسنده میکنیم:
الف) بعثت انبیاء برای تکامل بشر ضروری است
1. هدف از آفرینش انسان این است که با انجام افعال اختیاری سیر تکاملی خود را به سوی کمال نهایی بپیماید به دیگر سخن، انسان برای این آفریده شده که با عبادت و اطاعت خدای متعال شایستگی دریافت مقامهایی را پیدا کند که ویژه انسان کامل است.
2. وقتی انسان میتواند راه تکامل خویش را آزادانه و آگاهانه طی کند که هم هدف و هم راه رسیدن به آن را بشناسد، پس مقتضای حکمت الهی این است که ابزار وسایل لازم را برای تحصیل چنین شناختهایی در اختیار بشر قرار دهد. وگرنه مانند کسی خواهد بود که مهمانی را به خانهاش دعوت کند ولی محل خانه و راه رسیدن به آن را به او نشان ندهد بدیهی است چنین رفتاری خلاف حکمت است و میدانیم خداوند حکیم است و کار خلاف حکمت انجام نمیدهد.
3. شناختهای عادی و متعارف که از راه حس و عقل به دست میآیند هر چند نقش مهمی را در تأمین نیازمندیهای زندگی ایفا میکند امّا برای شناختن راه کمال و سعادت حقیقی در ابعاد مختلف دنیوی و اخروی کافی نیست (نارسایی دانش بشر در ناکامی مکتبهای انسانی کاملاً آشکار است).
و اگر راه دیگری برای رفع این کمبودها وجود نداشته باشد هدف خداوند از آفرینش انسان تحقق نخواهد یافت.
نتیجه:
با توجّه به مقدمات فوق به این نتیجه میرسیم که مقتضای حکمت الهی این است که راه دیگری ورای عقل و حس برای شناختن مسیر تکامل همه جانبه در اختیار بشر قرار دهد و آن همان راه وحی است که در اختیار پیامبران قرار گرفته تا انسانها را در مسیر کمال و سعادت رهنمون باشند.[1]
نارسایی دانش بشر
در میان مقدمات این برهان ممکن است مقدمه اخیر، (مقدمه سوم)، مورد تشکیک واقع شود لذا به توضیح بیشتری پیرامون آن میپردازیم تا نارسایی دانش بشر برای تشخیص مسیر تکامل همه جانبه انسان و نیاز وی به راه وحی کاملاً روشن گردد و لذا میگوییم: قانونگذار برای شناخت راه صحیح زندگی در همه ابعاد باید بر آغاز و انجام وجود انسان و پیوندهایی که با موجودات دیگر دارد اطلاع یابد و تأثیر این پیوندها را در سعادت و شقاوت او شناسایی کند تا بتواند برای میلیاردها انسان با ویژگی متفاوت بدنی و روانی برنامهریزی کند ولی احاطه بر این امور نه تنها برای فرد یا گروهی میسر نیست بلکه هزاران گروه متخصص نمیتوانند قوانین دقیقی تنظیم کنند بگونهای که مصالح فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و دنیوی و اخروی همه انسانها تضمین گردد.
روند تغییرات حقوقی و قانونی در طول تاریخ بشر و شکست مکاتب فکری مدعی هدایت بشر از قبیل فرویدیسم و مارکسیسم نشانگر نارسایی دانش بشر در ارائه راه سعادت به جامعه انسانی و نمایانگر تکاملپذیری معارف بشری است بهترین دلیل بر این نارسایی اعتراف صاحبان این مکاتب و ایرادات فراوان صاحب نظران بر این مکاتب و عدم موفقیت آنها در عمل است که نمونه آن فروپاشی بلوک کمونیستی شوروی سابق است.
این در حالی است که این مکاتب فقط ادعای برنامهریزی برای دنیای انسان را داشته و سعادت اخروی و کمال معنوی او را به فراموشی سپردهاند. و او را در حد یک حیوان تنزل داده و در حصار دنیا و خواهشهای نفسانی محبوس کردهاند.
ب: انسان قادر بر قانونگذاری دقیق نیست
قانونگذار کامل باید شرایط زیر را داشته باشد تا بتواند شایستهترین قانون را وضع کند.
1. باید انسانشناسی کامل باشد و به تمام اسرار جسم و جان، عواطف، غرایز و ادراکات عقلی او آگاه باشد و به اصول حاکم بر روابط انسانها احاطه داشته باشد تا بتوانند قوانینی هماهنگ با همه اینها وضع کند.
2. باید از گذشته و آینده اطلاع کامل داشته باشد تا آثار قوانین امروز را در آینده زندگی بشر ارزیابی کند تنها مفید بودن قانون برای زمان حال کافی نیست .
3. قانونگذار باید دارای (علم کامل) باشد تا بتواند با وضع قوانین خود تمام استعدادها و شایستگیهایی که در فرد و اجتماع نهفته است به فعلیت رساند.
4. قوانین باید جنبة عملی داشته باشد نه خیالی، و از ضمانت اجرای کافی برخوردار باشند نه بدون پشتوانه و درک آن هم برای همگان ممکن بوده نه پیچیده و دور از فهم و درک افراد.
5. قانونگذار حقیقی باید از خطا و لغزش مصون بوده و نسبت به افرادی که میخواهد برای آنها قانون وضع کند مهربان و در عین حال دارای ارادهای قوی باشد و از هیچ قدرتی نهراسد.
6. قانونگذار شایسته کسی است که خودش منافعی در آن جامعه نداشته باشد چرا که منافع شخصی فکر قانونگذار را به سوی خود میکشاند و تأثیرات آگاهانه و ناآگاهانه این منافع در قانونگذاری غیرقابل انکار است. آیا این جهات ششگانه در کسی جز ذات پاک خداوند پیدا میشود، کسی که خالق بشر است و از تمام اسرار وجود او آگاه است، کسی که عالم به حال و آینده و نتایج هر حکمی است، بدون خطا و لغزش و بینیاز از هر کس و هر چیز با توجّه به مقدمات فوق نتیجه میگیریم که هر قانونی غیر از قانون خدا ناقص و بیفرجام است و اتفاقاً تمام بدبختیها و مشکلات بشر از آنجا سرچشمه میگیرد که خودش میخواهد با آن علم محدود و با آن همه انگیزههای دنیایی برای خویش قانون وضع کند و این یکی از دلایل عقلی لزوم بعثت انبیاء است.[2]
ج: هماهنگی تکوین و تشریع بعثت انبیاء را ضروری میکند
با نگاهی ژرف به جهان آفرینش در مییابیم که آفریدگار جهان برای رساندن هر موجودی به کمال ممکن خود هرگونه وسایل لازم و مفید را در اختیار او گذاشته است حال این سؤال پیش میآید که آیا آفریدگاری که در عالم تکوین (آفرینش) این اندازه وسایل پیشرفت و تکامل را در اختیار هر موجودی نهاده چگونه ممکن است موضوع فرستادن انبیاء که مهمترین نقش را در تکامل انسان در جنبههای مادی و معنوی دارد نادیده گرفته و جامعة انسانی را از این موهبت بزرگ محروم سازد؟!
ابوعلی سینا در کتاب (شفاء) با عباراتی کوتاه و تشبیهی جالب به این حقیقت اشاره میکند:
(احتیاج پیامبران به بعثت پیامبران به بقای نوع خود و تحصیل کمالات وجودی او از روییدن موهای مژه، ابرو، و فرورفتگی کف پا (که راه رفتن و ایستادن را برای انسان آسان میسازد) و امثال این منافع بیشتر است، بنابراین ممکن نیست عنایت ازلی الهی آن منافع را ایجاب کرده باشد و بعثت پیامبران که اساس زندگی انسان است ایجاب نکند.)[3]
مشابه این استدلال را (هشام بن حکم) شاگرد معروف امام صادق علیه السّلام برای (عمرو بن عبید) دانشمند معروف اهل سنّت بیان کرده است.[4]
علاوه بر دلایل فوق و دلایل عقلی دیگر که به جهت اختصار ذکر نشد لازم به تذکر است، تمسک به آیات قرآن و روایات پیشوایان دین در این موضوع و دیگر موضوعات از باب تعبد و استدلال به دلایل نقلی نیست بلکه گاه میتوان از این آیات و روایات براهین عقلی استخراج کرد، به عبارت دیگر با نگاه بیرون دینی به قرآن نیازمندی به پیامبر را به صورت عقلی میپذیریم، قرآن از زوایای گوناگونی بعثت انبیاء را ضروری شمرده و مسائلی چون تثبیت و تکمیل توحید، امیدواری به قیامت رفع اختلاف، فصل خصومت، اجرای عدالت در جامعة بشری، اتمام حجت، تزکیه، تعلیم کتاب و حکمت را به عنوان فلسفة بعثت پیامبران بیان نموده است.[5]
در نتیجه بعثت انبیاء برای هدایت انسانها امری است که هم عقل و هم شرع و هم فطرت سلیم آن را لازم و ضروری میداند.
[1] . آیت الله مصباح یزدی، محمد تقی راهنماشناسی، فصل اوّل ضرورت نبوت، ناشر: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ اوّل، خرداد 1367 و آموزش عقاید درس بیست و دوّم، ناشر، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ نهم، پاییز 72.
[2] . آیت الله مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج 7، ناشر: مدرسة امام علی بن ابیطالب علیه السّلام چاپ سوم، تابستان 1375، صفحات 41 تا 44.
[3] . شفاء الهیات، مقال دهم، فصل دوّم، به نقل از پیام قرآن، ج 7، ص 46.
[4] . اصول کافی، ج اوّل، کتاب الحجة، باب الاضطرار الی الحجة، حدیث 3.
[5] . خسروپناه، عبدالحسین، قلمرو دین، ناشر، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه، چاپ اوّل، پاییز 1381.
www.andisheqom.com
- [سایر] آیا دلایل عقلی بر لزوم بعثت انبیا وجود دارد؟ (بجز این دلیل که بعثت پیامبر برای هدایت انسانها لازم است.)
- [سایر] فلسفه ارسال انبیاء به جا و صحیح می باشد و غرض آن روشن است. اما چرا پس از پیامبر خاتم(ص) امامان(ع) آمدند؟ چرا همان روند ارسال انبیاء ادامه نیافت یا این که چرا زودتر امامان(ع) نیامدند و سلسله امامت آغاز نشد؟ نمی توانم در خصوص شروع امامت به دلیل قانع کننده ای برسم. فکر می کنم اصلا نیاز نبود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر دختری(ایرانی و طبعامسلمان زاده)ادعا کند که خود را مسلمان نمی داند(هر چند ممکن است که به دلیل لجبازی یا مسائل دیگر چنین ادعایی داشته باشد)ولی واضحا به انجام وظائف دینی همچون نماز، روزه و ... هم معتقد نباشد ،ازدواج با چنین دختری صحیح است یا باطل؟
- [سایر] حکم عقل درباره لزوم داشتن سوء ظن یا حسن ظن نسبت به انسانها چیست؟ و تفاوت حسن ظن با خودفریبی چیست؟ چگونه می توانیم این دو را از هم تفکیک کنیم؟ و چرا ما نسبت به حوادث صدر اسلام و نسبت به بعضی از صحابه رسول خدا(ص) حسن ظنّ نداریم؟ پیامبر(ص) فرموده است: (فعل برادرت را بر بهترین وجه حمل کن) و همانطور درباره اسامه بن زید خواندهایم که پیامبر وقتی وی کسی را به قتل رساند فرمود: (مگر شما از دلش خبر داشتی؟) حال چرا ما نسبت به فعل ابوبکر و عمر زمانی که پیامبر کاغذی برای نوشتن وصیتنامه خواستند و آنان امتناع کردند، حسن ظن نداریم؟
- [سایر] در آیه 30 سوره انبیا تعارض بزرگی وجود دارد؛ اول قرآن ادعا میکند که زمین و آسمان پیوسته بود و ما جدایش کردیم؛ ادعای قرآن طبق نظریه بیگ بنگ صحیح است، ولی سؤال این است که علم به تازگی به نتیجه رسیده است حال چرا قرآن به کافران خطاب میکند مگر این قضیه را نمیدانید؛ لابد قرآن انتظار دارد کافران هزار و چهارصد سال پیش نتیجه علمی که تازه بشر به او دست یافته است را بفهمد؟
- [آیت الله خامنه ای] شخصی قسمتی از اموالش را به فرزند خود صلح کرده است ولی بعد از گذشت چند سال مبادرت به فروش آن اموال به همان فرزند خود نموده است و در حال حاضر ورثه او بر اساس گواهی پزشکی ادّعا می کنند که پدر آنان از مدتی قبل از فروش خانه تا زمان انجام آن، از سلامت عقلی برخوردار نبوده است. آیا فروش مال مورد مصالحه به خود مصالح له عدول از مصالحه محسوب می شود و حکم به صحّت بیع می شود؟ و بر فرض بقای صلح بر صحّت ، آیا در ثلث مال مورد مصالحه صحیح است یا در تمام آن؟
- [سایر] من در یکی از مطالب یکی از سایت های دانشجویی چنین متنی را خواندم (که اسلام را به طور صد در صد غلط بیان می کرد) می خواستم اگر می شود نظر شما و چگونگی تکذیب این متن را از نظر شما بدانم؟ (لازم به ذکر است خودمن نیز هیچ گونه اعتقادی به این متن ندارم)<BR>(من بهترین دین دنیا هستم، اما پایه هایم به قدری سست است که با یک شبهه به لرزه در می آیم! هر گاه خواستید از من دفاع کنید، بداخلاق شده و سعی کنید تا جایی که می توانید به طرف مقابل فحش و ناسزا بگویید! هر گاه دیدید کسی در پیروی از من تخلف کرد، او را ملحد و کافر خطاب کرده و مطمئن باشید که بارها از او برتر و بالاترید، شما به راه راست هستید، پس دیگران را به راه راست هدایت کنید، اگر دیدید هدایت نشدند، با تلخ زبانی و نهایتا با چوب و چماق هدایتشان کنید!<BR>یکدیگر را تحقیر کنید تا شأن شما افزایش بیابد! <BR>همواره عصبانی و اخمو باشید!)
- [آیت الله بروجردی] در رسائل عملیّه فرمودهاید: اگر از زن طفل مرده متولّد یا سقط شود، بر مادرش غسل مس میّت واجب میشود، زنهای دهات این مسأله را تا حال نشنیدند و به فکرشان هم نرسیده که در این مورد تکلیف دارند و باید بپرسند مسأله را تا یاد بگیرند. و علی هذا تا حال هیچ زنی در دهات این غسل را نکرده چه در زمان تقلید ازحضرت عالی و چه در زمان تقلید از آقای آیت اللَّه اصفهانی - طاب ثراه – اکنون سؤال میشود اعمال مشروطه به این غسل که از این زنها صادر گردیده در زمان آیت اللَّه اصفهانی و در زمان حضرت عالی چه حکم دارد؛ صحیح و مسقط قضاست یا باطل و قضا لازم است؟ و دیگر این که الآن معلوم نیست در حین خروج، طفل گرم بوده یا سرد بوده، با این تفاصیل جواب را لطفاً مرقوم فرمایید که مورد لزوم است؟
- [سایر] چندی است که سوالی سخت ذهنم را به خود مشغول کرده است. سوالی که از جنس فقه اکبر بوده و نگاهی به جهان بینی آدمیان دارد. در حقیقت این سوال از راز سرنوشت آدمیان در این کره خاکی است. در اسلام و البته تمام ادیان الهی امتحان دادن برای رسیدن به سعادتی جاودانه را رمز در این دنیا بودن و در این دنیا زیستن دانسته اند. امتحانی که با شناخت خدا شروع شده و سعادتی که با نیل به خدا حاصل می شود؛ و دیگر آن که طبق معارف دین اسلام، این دین تنها در متد شیعی آن سعادت بخش و روح افزاست و سایر ادیان و فرق ره به ناکجا آباد برده اند. با توجه به این که امروز شیعیان کمتر از ده درصد از ساکنان این کره خاکی را اشغال کرده اند این سوال به صورت جد مطرح می شود که سرنوشت بیش از نود درصد جمعیت این کره خاکی چه می شود؟ آیا امتحانی از آنها می شود و آیا سعادتی در انتظار آنان هست یا خیر؟ اگر اینان که نود درصد از ساکنان کره خاکی را تشکیل می دهند بعد از مرگ جام سعادت را می نوشند، این سوال مطرح می شود که چگونه اینان که سختی تکلیف به احکام دین را بر دوش خود نکشیدند به قله سعادت رسیده اند؟ اگر گویید: اینان به سعادت می رسند، ولی نه سعادتی در مرتبه متدینین به دین حق، و آنان که رنج تکلیف احکام دین را کشیده اند، مرتبه ای بالاتر و مقام والاتری است. اگر گویید: این نود درصد (غیر از شیعیان) اگر به وحی امتحان نمی شوند، ولی به عقل که امتحان می شوند و زندگی این افراد خالی از برگه سوال نیست؛ اگر گویید خود بشر باعث شده که گستره دین حق این گونه در جهان دیده شود؛ که جواب می دهیم: آری همین اشکال را نیز در مورد آنان می پرسیم و صد البته که همین جواب شما اشکال ما را پخته تر و بیان ما را نافذ تر می کند. طبق متون اسلامی، گفته شده که کودکان از دنیا رفته در آن جهان امتحان می شوند. حال سوال می کنیم که آیا فرقی دارد که این کودکان شیعه زاده هستند یا خیر؟ می پرسیم: واقعا در سعادت دو کودک که چند ماهی را از دنیا درک کرده اند چه فرقی دارد که والدینشان شیعه بوده اند یا نه و آیا این دخالت خلاف حکمت نیست. می پرسیم: واقعا بین کودک سیزده ساله بودایی و بیست ساله بودایی چه فرقی است که یکی در آن جهان دوباره امتحان می شود و دیگری با فرض عدم اتمام حجت امتحان نمی شود. و باز در تکمیل این سخن می پرسیم: اگر بر ضرورت نبوت و هدایت انسان ها دلیل عقلی داریم؛ چرا بسیاری از مردم امروز جهان را نبی نیست تا هدایت کند و رسولی نیست تا حق را تذکر دهد. و چرا باید نور هدایت تنها در نقطه خاصی از جغرافیای زمین بتابد؟ که جواب می دهیم چرا ثمره عملی ندارد؟ وقتی که بزرگ ترین توجیه دین در بین دین داران نیاز به برنامه برای سعادت است. آیا وقتی نود درصد از مردم را خالی از این برنامه سعادت می بینند در انحصاری بودن این برنامه تردید به دل راه نمی دهند و در ادامه زیربنای فکریشان مخدوش نمی شود؟ می دانم که این سوال جوابی دارد؛ جوابی که در خود معرفتی ارزشمند را جای داده است. منتظرم که پاسخ را از شما استاد ارجمند به دست آورم و تردید های بی پایان را پایانی بخشم. ان شاء الله.
- [آیت الله مکارم شیرازی] یکی از برادران شاعر جوان، اخیراً ترجمه کل قرآن مجید را به شعر و به نظم درآورده است که به عنوان نمونه دو سوره حمد و کوثر ضمیمه می باشد. سوره حمد: سرآغاز صحبت به نام خداست *** که بخشنده و مهربان کبریاست ستایش بود خاص آن کردگار *** که باشد دو گیتی از او برقرار که بخشنده و مهربان است نیز *** بود صاحب عرصه رستخیز تو را می پرستیم تنها و بس *** نداریم یاور به غیر از تو کس مرا کن هدایت به راه درست *** به آن کس که مُنعَم ز نعمات تُست نه آنان که خشمت برآنان رواست *** نه آنان که هستند گمره ز راست سوره کوثر: سرآغاز صحبت به نام خداست *** که بخشنده و مهربان کبریاست همانا تو را ای پیامبر که ما *** نمودیم خود حوض کوثر عطا تو هم پس به شکرانه می خوان نماز *** برای خدایت بکن ذبح باز همانا همان کس که عیبت بخواند *** خودش نسل مقطوع و ابتر بماند جهت نشر فرهنگ قرآنی با زبان شعر که در بسیاری از مردم اثر عمیق ومثبت دارد، این نهاد مصمّم است آن را تکثیر و ترویج دهد،چنانچه حضرت عالی مصلحت می دانید مراتب را اعلام فرمایید تا اقدام لازم به عمل آید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مزارعه چند شرط دارد: اول آن که مالک به زارع بگوید زمین را به تو واگذار کردم و زارع هم بگوید قبول کردم، یا بدون این که حرفی بزنند مالک، زمین را واگذار کند و زارع قبول نماید. ولی در این صورت تا زارع مشغول کار نشده در ترتیب آثار لزوم و جواز، مراعات احتیاط لازم است. دوم آن که مالک و زارع هر دو مکلف و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و سفیه نباشند یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنند و مالک و بلکه زارع اگر بذر از مال او باشد و یا زرع نیاز به تصرف در مال داشته باشد محجور از تصرف در مال نباشد. سوم آن که مالک و زارع از تمام حاصل زمین ببرند، پس اگر مثلاً شرط کنند که آنچه اول یا آخر می رسد، مال یکی از آنان باشد مزارعه باطل است. چهارم آن که سهم هر کدام نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها باشد پس اگر مالک بگوید در این زمین زراعت کن و هر چه می خواهی به من بده صحیح نیست و هم چنین اگر مقدار معینی از حاصل را مثلاً ده من فقط برای زارع یا مالک قرار دهند صحیح نیست. پنجم آن که مدتی را که باید زمین در اختیار زارع باشد معین کنند و باید مدت به قدری باشد که درآن مدت به دست آمدن حاصل ممکن باشد و اگر اول مدت را روز معینی و آخر آن را موقعی قرار دهند که حاصل آن سال به دست می آید و به حسب عادت، آن موقع معلوم باشد صحیح است. ششم آن که زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممکن نباشد، اما بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود، مزارعه صحیح است. هفتم آن که اگر منظور هر کدام آنان زراعت مخصوصی است، چیزی را که زارع باید بکارد معین کنند ولی اگر زراعت معینی را در نظر ندارند، یا زراعتی را که هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نیست آن را معین نمایند. هشتم آن که مالک، زمین را معین کند، پس کسی که چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید در یکی از این زمین ها زراعت کن و آن را معین نکند مزارعه باطل است. نهم خرجی را که هر کدام آنان باید بکنند معین نمایند ولی اگر خرجی را که هر کدام باید بکنند معلوم باشد، لازم نیست آن را معین نمایند.
- [آیت الله نوری همدانی] عقد ازدواج چند شرط دارد : اوّل : آنکه اگر مرد و زن قدرت خواندن صیغة عقد بعربی را داشته باشند ، ، بعربی بخوانند ؛ ولی اگر مرد و زن نتوانند صیغه را بعربی صحیح بخوانند ؛ به هر لفظی که صیغه را بخوانند صحیح است و لازم هم نیست که وکیل بگیرند امّا باید لفظی بگویند که معنی (زَوَّجْتُ( تاآخر) وقَبِلْتُ) را بفهماند . دوّم : مرد و زن یا وکیل آنها که صیغه را می خوانند ، قصد انشاء داشته باشند ، یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را می خوانند ، زن به گفتن ( زَوَّجْتُکَ نَفْسی ) قصدش این باشد که خود را زن او قرار دهد و با گفتن این لفظ پیمان زناشوئی میان خود و آن مرد ببندد و مرد به گفتن ( قَبِلْتُ التَّزْویجَ )این پیمان و زن بودن او را برای خود قبول نماید ، و اگر وکیل مرد و زن صیغه را می خوانند ، به گفتن ( زَوَّجْتُ (تا آخر) و قَبِلْتُ ) قصدشان این باشد که مرد و زنی که آنان را وکیل کرده اند ، زن و شوهر شوند و میان آنها زناشوئی برقرار شود . سوّم : کسی که صیغه را می خواند عاقل باشد ، و بنابر احتیاط مستحّب بالغ باشد چه برای خود بخواند و چه از طرف دیگری وکیل شده باشد ؛ ولی اگر نا بالغ ممیِّز ، با قصد انشاء صیغة عقد را برای دیگری وکالتاً یا فضولتاً اجرا کند و او اجازه دهد یا برای خود با اذن یا اجازه ولّی عقد کند یا بعد از بلوغ ، عقد قبل از بلوغ را ، برای خود قبول کند ، صحیح می باشد . چهارم : اگر وکیل زن و شوهر یا ولّی آنها صیغه را می خوانند ، در عقد ، زن و شوهر را معیّن کنند ، مثلاً اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند ، پس کسی که چند دختر دارد ، اگر به مردی بگوید زَوَجْتُکَ اِحْدی بَناتی ( یعنی زن تو نمودم یکی از دخترانم را ) و او بگوید قَبِلْتُ یعنی قبول کردم ، چون در موقع عقد ، دختر معیّن نبوده عقد باطل است . پنجم : زن و مرد با ازدواج راضی باشند ، ولی اگر زن ظاهراً به کراهت اذن دهد و معلوم باشد قلباً راضی است ، عقد صحیح است .
- [آیت الله سیستانی] عقد ازدواج چند شرط دارد : أول : آنکه بنابر احتیاط واجب به عربی خوانده شود ، و اگر خود مرد وزن نتوانند صیغه را به عربی بخوانند ، میتوانند به غیر عربی بخوانند ، و لازم نیست وکیل بگیرند ، امّا باید لفظی بگویند که معنی (زَوَّجْتُ) و (قَبِلْتُ) را بفهماند . دوم : مرد و زن ، یا وکیل آنها که صیغه را میخوانند قصد انشاء داشته باشند ، یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را میخوانند ، زن به گفتن (زَوَّجْتُکَ نَفْسِی) قصدش این باشد که خود را همسر او قرار دهد ، و مرد به گفتن (قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ) همسر بودن او را برای خود قبول بنماید ، و اگر وکیل مرد و زن صیغه را میخوانند ، به گفتن (زَوَّجْتُ) و(قَبِلْتُ) قصدشان این باشد که مرد و زنی که آنان را وکیل کردهاند ، زن و شوهر شوند . سوم : کسی که صیغه را میخواند باید عاقل باشد ، و اگر برای خود میخواند باید بالغ نیز باشد ، بلکه بنابر احتیاط عقد کودک نا بالغ ممیّز برای دیگری کافی نیست ، و اگر خواند باید طلاق دهند ، یا دوباره عقد بخوانند . چهارم : اگر وکیل زن و شوهر ، یا ولیّ آنها صیغه را میخوانند ، در موقع عقد ، زن و شوهر را معیّن کنند ، مثلاً اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند ، پس کسی که چند دختر دارد ، اگر به مردی بگوید : (زَوَّجْتُکَ اِحْدی بَناتِی) یعنی همسرِ تو نمودم یکی از دخترانم را ، و او بگوید : (قَبِلْتُ) یعنی قبول کردم ، چون در موقع عقد دختر را معیّن نکردهاند ، عقد باطل است . پنجم : زن و مرد به ازدواج راضی باشند ، ولی اگر ظاهراً کراهت داشته باشند و معلوم باشد قلباً راضی هستند ، عقد صحیح است .
- [آیت الله مظاهری] نماز جمعه علاوه بر شرایط عمومی نماز شش شرط دیگر هم دارد: اوّل: وقت آن، و آن از اوّل ظهر شرعی است تا وقتی که سایه شاخص دوهفتم شاخص شود (تقریباً یک ساعت و نیم بعد از ظهر) و اگر از این مقدار گذشت باید نماز ظهر خوانده شود. دوّم: خواندن دو خطبه پیش از نماز و آن دو خطبه باید مشتمل بر حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیامبر و آل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و دعوت مردم به تقوا و پرهیزکاری و یک سوره کامل و استغفار برای مؤمنین باشد و لازم نیست دو خطبه به عربی خوانده شود بلکه اگر مستمعین اهل زبانهای مختلف باشند خوب است به همه آن زبانها خوانده شود چنانکه خوب است حمد و ثنای خدا و صلوات بر پیامبر و آل پیامبر به عربی و با ذکر نام آنها باشد و خوب است دعوت به تقوا با لفظ تقوا و استغفار برای مؤمنین با لفظ استغفار باشد و باید خطبهها را خود امام و ایستاده بخواند و میان دو خطبه به نشستن مختصری فاصله شود و باید خطبهها را بلند بخواند و خوب است به نحوی بلند خوانده شود که همه حاضرین بشنوند و خوب است خطبهها بعد از ظهر شرعی خوانده شود و اگر هر دو خطبه قبل از ظهر خوانده شود به طوری که بین دو خطبه و نماز فاصله نشود مانعی ندارد و مستحب است امام جمعه در حال خطبه با طهارت باشد و عمامه بر سر داشته باشد و بر عصا یا سلاحی تکیه کند و خوب است در خطبهها مسائل اجتماعی و سیاسی و مصالح مسلمین مطرح شود، و مستحب مؤکّد است که حاضرین مثل حالِ نماز باشند و خطبهها را گوش دهند و صحبت نکنند حتّی نافله نخوانند و به طرف خطیب بنشینند و به راست و چپ نگاه نکنند و جابه جا نشوند. سوّم: به جماعت خوانده شود پس فرادی صحیح نیست. ولی اگر در رکوع رکعت دوّم نماز جمعه به امام برسد مجزی خواهد بود و رکعت دوّم را خودش میخواند بنابراین اگر کسی به رکعت اوّل یا به خطبهها نرسد گرچه بدون عذر باشد نمازش صحیح است. چهارم: امام و مأموم حدّاقلّ پنج نفر باشند و حتّی اگر چهار نفر مأموم غیربالغ یا مسافر و یا زن باشند کفایت میکند. پنجم: امام جمعه علاوه بر دارا بودن شرایطی که امام جماعت باید داشته باشد، باید یا مجتهد جامع الشرایط و یا منصوب از طرف او باشد و اگر مجتهدی متصدّی شؤون اداری و سیاسی مسلمین است باید منصوب از طرف او باشد. و باید قادر به خواندن خطبه در حال قیام باشد و شایسته است امام جمعه مردی با ورع، شجاع، قاطع، سخنگو و دارای فصاحت و بلاغت و با وقار و آشنا به مصالح اسلام باشد. ششم: بین دو نماز جمعه حدّاقلّ یک فرسخ شرعی (تقریباً 5/5 کیلومتر) فاصله باشد.
- [آیت الله مظاهری] اعتکاف یک امر عبادی است که ثواب بسیاری برای آن مترتب شده است و پیامبر گرامیصلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه طاهرینعلیهم السلام بارها به جا میآوردند و سفارش برای آن زیاد شده است مخصوصاً در دهه آخر ماه مبارک رمضان، و آن ماندن با قصد اعتکاف و با قصد قربت، سه روز یا بیشتر در مسجد است و در همه اوقات میتوان آن را به جا آورد، مگر در ایّامی که انسان نمیتواند روزه بگیرد و همانطور که میشود برای خود اعتکاف کرد، میتوان نیابت از میّت به طور تبرّعی یا استیجاری به جا آورد بلکه نیابت از زنده به طور تبرّعی یا استیجاری جایز است. و این عبادت شرایطی دارد: اوّل: ایمان. دوّم: عقل، و کسی که جنون ادواری دارد اگر مدّت زیادی در اعتکاف جنون او عود کند اعتکاف او باطل میشود، همچنین اگر مدّت زیادی بیهوش شود. سوّم: چون عمل عبادی مستحبّی است باید با قصد قربت باشد و با قصد استحباب باشد گرچه به واسطه نذر یا استیجار واجب شده باشد و باید قبل از طلوع فجر روز اوّل نیّت کند. چهارم: روزه، و بدون روزه اعتکاف صحیح نیست، بنابراین زن حائض نمیتواند معتکف شود، همچنین در ایّامی که روزه گرفتن حرام است نظیر عید قربان و عید فطر، اعتکاف صحیح نیست. پنجم: باید سه روز یا بیشتر باشد و اگر دو روز ماند، ماندن روز سوّم واجب است. و بعد از سه روز هر چند روزی که بخواهد میتواند بر آن بیفزاید. و ماندن روزهای ششم و نهم و بعد از آن واجب نیست. و روز را باید از طلوع تا مغرب حساب کرد ولی ماندن شبِ اوّل و شبِ چهارم لازم نیست. ششم: باید در مسجد باشد و در هر مسجدی میتوان معتکف شد. ولی اعتکاف در مسجدی که پُر رفت و آمد باشد، افضل است. هفتم: در مورد زنان باید با اذن شوهر باشد. و اذن پدر و مادر برای اولاد شرط نیست ولی اگر نهی کنند باید معتکف نشوند. هشتم: باید به طور مداوم در مسجد بماند و اگر به قصد خروج از اعتکاف، از مسجد بیرون رفت اعتکاف او باطل میشود ولی اگر در حال نسیان یا برای کاری بیرون رود و دو مرتبه برگردد مانعی ندارد، نظیر بیرون رفتن برای تجدید وضو یا غسل یا شرکت در نماز جماعت یا نماز جمعه یا خواندن درس و شرکت در امتحان یا برآوردن حاجتی از مسلمان یا تهیه غذا برای خود یا زن و بچّه و مانند آن، ولی در هر صورت خارج نشدن معتکف از مسجد بهتر است.