چرا هر چه جامعه پیشرفته تر می شود مذهب کم رنگ تر می شود، خصوصاً در نسل جدید؟
پاسخ دقیق به این پرسش نیازمند تحقیق و مطالعه میدانی گسترده و استفاده از مفاهیم علوم اجتماعی و نیز مطالعات روان شناسی اجتماعی و روان شناسی فردی است. اما به طور اختصار به چند عامل که عمومی ترند اشاره می کنیم البته به اجمال: 1. گسترش روز افزون ارتباطات و نزدیک شدن مردم جهان به یکدیگر، باعث انتقال باورها و آداب و رسوم و به طور کلی فرهنگ یک ملت به ملت دیگر می شود. و روشن است که در این میان کسانی که از ابزار و ادوات قوی تبلیغاتی برخوردار باشند، قدرت تأثیر گذاری آنها بر سایر کشورها بیشتر خواهد بود. بنابراین طبیعی است که مردم سایر کشورهای جهان تحت تأثیر تفکرات غیر بومی و وارداتی قرار گیرند و داشته های خود را به فراموشی بسپارند. و از آن جا که فرهنگ مسلط و غالب در دنیای امروز فرهنگ غربی است که جایگاه مذهب در آن به شدت ضعیف شده است، اثر قهری ارتباط بین کشورهای مختلف جهان، تنزل جایگاه دین در اندیشه انسان هاست. ناگفته نماند که ارتباط بین فرهنگها هم می تواند به صورت تبادل و تعامل فرهنگی باشد و هم به صورت تهاجم فرهنگی،[1] که متأسفانه آن چه بیشتر در دنیای ما وجود دارد تهاجم است نه تبادل، تا جایی که کسانی حاضرند برای ترویج آزادی و دموکراسی (آن چنان که خود می پسندند)، هزاران انسان بی گناه را در خون خود غرقه کنند. 2. اثر دیگر گسترش فناوری اطلاعات، امکانی است که این پیشرفت در اختیار افراد قرار می دهد تا هر آن چه را که بخواهند و منفعت آنان اقتضاء کند به دیگران عرضه کنند، و روشن است که در این میان فراوانند کسانی که به هیچ چیز معتقد نیستند. و با سوء استفاده از تکنولوژی برتر امروز عقاید باطل و حتی تصاویر منحرف کننده و فیلمها و کتاب های غیر دینی و ضد اخلاقی و ... را در سراسر جهان انتشار دهند. و طبیعی است که همه انسان ها در یک سطح قرار ندارند، و بسیاری از افراد تحت تأثیر این القاءات و بلکه وساوس شیطانی قرار می گیرند، و البته نوجوانان و جوانان، به دلایل مختلف از جمله محیط پذیری شدید که از خصایص ایشان است، و نیز عدم تربیت کامل و صحیح در فرهنگ خودی، و عدم آشنایی با مواریث دینی خود آسیب پذیرترند. 3. عامل دیگری که در این عرصه می تواند مورد اشاره قرار گیرد، ضعف کشورهای اسلامی و به طور کلی جهان سوم از لحاظ تبلیغاتی و نیز ابزارهای فرهنگی برای مقابله با فرهنگ های وارداتی است. به گونه ای که در بسیاری از مناطق جهان و حتی کشور خودمان از داشتن حداقل امکانات آموزشی و تربیتی محرومند. 4. مجموعه عوامل دیگری را نیز می توان در این زمینه فهرست کرد: از جمله وجود حکومت های استبدادی و وابسته به غرب، روشنفکران تأثیر پذیرفته از فرهنگ غیردینی که در جامعه خود صاحب نفوذ بوده اند، استعمار و اقلیت های مذهبی فعال و گاهی عمل کرد ناصحیح برخی دینداران و یا ناتوانی متفکران مذهبی در پاسخ گویی به پرسشها ... اما به نظر می رسد مهم ترین عامل ضعف دین داری در دنیای پیشرفته عاملی است که در عنوان پنجم به آن اشاره می کنیم. 5. یکی از عوامل مهم پذیرش و عدم مقابله با فرهنگ وارداتی غرب، این است که در بسیاری از کشورهای جهان اصولاً اراده ای برای مبارزه با آن وجود ندارد. بررسی علل این وادادگی در برابر غرب به درازا خواهد کشید، ‌اما برای تبیین مسأله جملاتی را ذکر می کنیم و ادامه بررسی را به خود شما پرسش گر محترم واگذار می کنیم. به عنوان اصلی ترین نکته باید توجه داشته باشیم که تمدن و فرهنگ هر کشور و هر ملت و بلکه هر انسانی به نوع بینش فلسفی او نسبت به جهان و انسان بستگی دارد.[2] و هیچ انسانی خالی از این نوع نگاه یعنی نگاه فلسفی به جهان نیست، ‌چرا که هیچ کس خالی از جهان بینی نیست. هر چند بسیاری از مردم جهان حتی کلمه فلسفه را نشنیده اند ولی این نکته منافاتی با داشتن دیدگاه فلسفی نسبت به جهان ندارد، به عنوان مثال کسی که می گوید در این چند روزه دنیا باید خوش بود، مگر ما چقدر عمر داریم و.. ناخودآگاه پیرو نوعی نگاه اپیکوری و لذت جویانه به جهان است، حتی اگر سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد. با این مقدمه به این نتیجه می رسیم که اگر نوعی پذیرش نسبت به فرهنگ غرب در جهان وجود دارد، و این فرهنگ در حال جهانی شدن است، و اکثریت مردم نسبت به این نوع فرهنگ و تمدن غربی متمایل شده اند، در واقع در دیدگاه فلسفی خود نسبت به جهان به نگاه مشترکی رسیده اند. یعنی غربیان و شرقیان و اهالی خاور دور و آمریکای جنوبی و همه و همه از یک روزنه واحد و یا لااقل نزدیک به هم، جهان را می نگرند. و جهان بینی مشترکی دارند. این نظر گاه چیست و کجاست؟ از آن جا که ریشه این فلسفه جهان غرب است، باید فلسفه حاکم بر جهان غرب را بشناسیم، که البته چیزی نیست به جز اومانیسم و نگاه انسان مدارانه به عالم و آدم.[3] نگاه اومانیستی محور همه عالم را بشر می داند و صد البته بشری که او تعریف می کند، نه انسانی که ما می شناسیم و دارای فطرت الهی است، بلکه انسان در فلسفه اومانیستی موجودی است زمینی، که برای بقای در همین زمین ساخته شده و روزی هم فانی خواهد شد. این جهان بینی، فرهنگ و تمدن خاص خود را در غرب ایجاد کرده است. و غرب را به عنوان جهان پیشرفته به دیگران معرفی کرده است. تمدن امروز غرب ریشه در خاک اومانیسم دارد. جایگاه دین در اومانیسم حداکثر کلیساست، و بیرون از دیوارهای کلیسا آن چه حکومت می کند انسان واگسسته از خداست.[4] پس دین به شرطی تحمل می شود که مزاحمتی برای بشر مداری و دنیاپرستی نداشته باشد. ما نیز پذیرفته ایم که آنها پیشرفته اند و ما نیز در پی پیشرفت هستیم و آن را مطالبه می کنیم. اگر به همین صورت و در همین مسیر حرکت کنیم سرنوشتی به جز دنیای غرب نخواهیم داشت، چرا که بسیاری از مبادی فلسفی آنها را پذیرفته ایم. زاویه نگاه دیگری نیز در این بحث وجود دارد، و آن این که آن چه امروز پیشرفت نامیده می شود در واقع چیزی نیست به جز تلاش برای زندگی بهتر در این دنیا، به عبارت دیگر تمام علم و تکنولوژی بشری و نیز تمامی همت و نیروی دولتها و اکثریت انرژی تحقیقاتی دانشگاه ها مصروف این می شود که راهی برای حل مشکلات دنیوی بشر یافته و زندگی را برای او شیرین تر کنند. و در یک کلام، همه به طرف دنیا می روند. هر چند استفاده از دنیا و امکانات مادی امر مذمومی نیست، و آن چه که مورد مذمت است دلبستگی به دنیا و حیات دنیوی است، ولی اگر دنیا هدف ما باشد، و همه برای راحتی در این دنیا تلاش کنند آیا با چیزی به جز دلبستگی به دنیا و محبت با آن رو به رو هستیم. نگاهی به آموزه های دینی و معارف اسلامی نشان می دهد که بین دنیا خواهی و آخرت و دنیاخواهی و دین خواهی تضاد کامل برقرار است.[5] و دنیاخواهی باعث غفلت از مبدأ و معاد است،[6] و اگر جامعه ای هدف خود را دنیا قرار دهد، دین گریزی در آن جامعه پدیده بدیعی نخواهد بود، بلکه سرنوشت محتوم چنین جامعه ای، بی دینی است. ما راهی نداریم به جز این که در تصورات خود تجدید نظر کرده و توسعه و پیشرفت را از دیدگاه اسلامی تعریف کرده و آن را بر مبانی فلسفی و جهان بینی دینی خود استوار گردانیم. نکته ای که در پایان باید بر آن تأکید شود این است که علیرغم ظاهر پرطمطراق بی دینی در دنیای مدرن انسان هایی در جهان معاصر به دین داری می گرانید رو به تزایدند و نه تنها به ظواهر که دین داری این نسل جدید کاملاً ناظر به حقیقت و باطن دین می باشد. مظاهر این رشد فزاینده در سراسر جهان قابل مشاهده است تلاش کنیم که این شمع فروزان به خورشیدی درخشان تبدیل شود. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به: 1. جامعه شناسی غرب گرایی، علی محمد نقوی، انتشارات امیر کبیر، 1377. 2. مجله سروش اندیشه، شماره 3 4، تابستان و پاییز 1381، مقاله معضل دین داری در دنیای جدید، احمد رزاقی، ص 192 209. 3. فرهنگ، خرد، آزادی، رضا داوری اردکانی، نشر ساقی، 1378، مقاله دین و تجدد. قال رسول الله صلّی الله علیه و آله : حب الدنیا اصل کل معصیة و اول کل ذنب؛ پیامبر گرامی اسلام فرمودند: دنیا دوستی اصل و اساس هر معصیت و سرآغاز هر گناهی است.[7] -------------------------------------------------------------------------------- [1] . درباره بحث تهاجم و تعامل فرهنگی ر.ک: مجله قبسات، شماره 14، زمستان 1378. [2] . در این مورد ر.ک: زرشناس، شهریار؛ فرهنگ، سیاست، فلسفه؛ انتشارات برگ، تهران، 1371، ص 9 15. [3] . بیات عبدالرسول و دیگران، فرهنگ واژه ها، موسسه اندیشه و فرهنگ دینی، قم، 1381، ص 39. [4] . ر.ک: همان، ص 39 54. [5] . ر.ک: ری شهری، محمد، میزان الحکمه، دار الحدیث، 1419، ‌بیروت، ج 2، ص 911، باب 1249، افتراق الدنیا عن الآخرة، [6] . ر.ک: ‌به آیات 35 جاثیه، 70 انعام، و آیات فراوان دیگری که تعبیر غرتکم الحیاة الدنیا در آنها آمده است و نیز آیه 7 یونس، و 107 108 نحل. [7] . ری شهری، همان، ص 896، حدیث 5816.
عنوان سوال:

چرا هر چه جامعه پیشرفته تر می شود مذهب کم رنگ تر می شود، خصوصاً در نسل جدید؟


پاسخ:

پاسخ دقیق به این پرسش نیازمند تحقیق و مطالعه میدانی گسترده و استفاده از مفاهیم علوم اجتماعی و نیز مطالعات روان شناسی اجتماعی و روان شناسی فردی است. اما به طور اختصار به چند عامل که عمومی ترند اشاره می کنیم البته به اجمال:
1. گسترش روز افزون ارتباطات و نزدیک شدن مردم جهان به یکدیگر، باعث انتقال باورها و آداب و رسوم و به طور کلی فرهنگ یک ملت به ملت دیگر می شود. و روشن است که در این میان کسانی که از ابزار و ادوات قوی تبلیغاتی برخوردار باشند، قدرت تأثیر گذاری آنها بر سایر کشورها بیشتر خواهد بود. بنابراین طبیعی است که مردم سایر کشورهای جهان تحت تأثیر تفکرات غیر بومی و وارداتی قرار گیرند و داشته های خود را به فراموشی بسپارند. و از آن جا که فرهنگ مسلط و غالب در دنیای امروز فرهنگ غربی است که جایگاه مذهب در آن به شدت ضعیف شده است، اثر قهری ارتباط بین کشورهای مختلف جهان، تنزل جایگاه دین در اندیشه انسان هاست. ناگفته نماند که ارتباط بین فرهنگها هم می تواند به صورت تبادل و تعامل فرهنگی باشد و هم به صورت تهاجم فرهنگی،[1] که متأسفانه آن چه بیشتر در دنیای ما وجود دارد تهاجم است نه تبادل، تا جایی که کسانی حاضرند برای ترویج آزادی و دموکراسی (آن چنان که خود می پسندند)، هزاران انسان بی گناه را در خون خود غرقه کنند.
2. اثر دیگر گسترش فناوری اطلاعات، امکانی است که این پیشرفت در اختیار افراد قرار می دهد تا هر آن چه را که بخواهند و منفعت آنان اقتضاء کند به دیگران عرضه کنند، و روشن است که در این میان فراوانند کسانی که به هیچ چیز معتقد نیستند. و با سوء استفاده از تکنولوژی برتر امروز عقاید باطل و حتی تصاویر منحرف کننده و فیلمها و کتاب های غیر دینی و ضد اخلاقی و ... را در سراسر جهان انتشار دهند. و طبیعی است که همه انسان ها در یک سطح قرار ندارند، و بسیاری از افراد تحت تأثیر این القاءات و بلکه وساوس شیطانی قرار می گیرند، و البته نوجوانان و جوانان، به دلایل مختلف از جمله محیط پذیری شدید که از خصایص ایشان است، و نیز عدم تربیت کامل و صحیح در فرهنگ خودی، و عدم آشنایی با مواریث دینی خود آسیب پذیرترند.
3. عامل دیگری که در این عرصه می تواند مورد اشاره قرار گیرد، ضعف کشورهای اسلامی و به طور کلی جهان سوم از لحاظ تبلیغاتی و نیز ابزارهای فرهنگی برای مقابله با فرهنگ های وارداتی است. به گونه ای که در بسیاری از مناطق جهان و حتی کشور خودمان از داشتن حداقل امکانات آموزشی و تربیتی محرومند.
4. مجموعه عوامل دیگری را نیز می توان در این زمینه فهرست کرد: از جمله وجود حکومت های استبدادی و وابسته به غرب، روشنفکران تأثیر پذیرفته از فرهنگ غیردینی که در جامعه خود صاحب نفوذ بوده اند، استعمار و اقلیت های مذهبی فعال و گاهی عمل کرد ناصحیح برخی دینداران و یا ناتوانی متفکران مذهبی در پاسخ گویی به پرسشها ... اما به نظر می رسد مهم ترین عامل ضعف دین داری در دنیای پیشرفته عاملی است که در عنوان پنجم به آن اشاره می کنیم.
5. یکی از عوامل مهم پذیرش و عدم مقابله با فرهنگ وارداتی غرب، این است که در بسیاری از کشورهای جهان اصولاً اراده ای برای مبارزه با آن وجود ندارد. بررسی علل این وادادگی در برابر غرب به درازا خواهد کشید، ‌اما برای تبیین مسأله جملاتی را ذکر می کنیم و ادامه بررسی را به خود شما پرسش گر محترم واگذار می کنیم. به عنوان اصلی ترین نکته باید توجه داشته باشیم که تمدن و فرهنگ هر کشور و هر ملت و بلکه هر انسانی به نوع بینش فلسفی او نسبت به جهان و انسان بستگی دارد.[2] و هیچ انسانی خالی از این نوع نگاه یعنی نگاه فلسفی به جهان نیست، ‌چرا که هیچ کس خالی از جهان بینی نیست. هر چند بسیاری از مردم جهان حتی کلمه فلسفه را نشنیده اند ولی این نکته منافاتی با داشتن دیدگاه فلسفی نسبت به جهان ندارد، به عنوان مثال کسی که می گوید در این چند روزه دنیا باید خوش بود، مگر ما چقدر عمر داریم و.. ناخودآگاه پیرو نوعی نگاه اپیکوری و لذت جویانه به جهان است، حتی اگر سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد. با این مقدمه به این نتیجه می رسیم که اگر نوعی پذیرش نسبت به فرهنگ غرب در جهان وجود دارد، و این فرهنگ در حال جهانی شدن است، و اکثریت مردم نسبت به این نوع فرهنگ و تمدن غربی متمایل شده اند، در واقع در دیدگاه فلسفی خود نسبت به جهان به نگاه مشترکی رسیده اند. یعنی غربیان و شرقیان و اهالی خاور دور و آمریکای جنوبی و همه و همه از یک روزنه واحد و یا لااقل نزدیک به هم، جهان را می نگرند. و جهان بینی مشترکی دارند. این نظر گاه چیست و کجاست؟ از آن جا که ریشه این فلسفه جهان غرب است، باید فلسفه حاکم بر جهان غرب را بشناسیم، که البته چیزی نیست به جز اومانیسم و نگاه انسان مدارانه به عالم و آدم.[3]
نگاه اومانیستی محور همه عالم را بشر می داند و صد البته بشری که او تعریف می کند، نه انسانی که ما می شناسیم و دارای فطرت الهی است، بلکه انسان در فلسفه اومانیستی موجودی است زمینی، که برای بقای در همین زمین ساخته شده و روزی هم فانی خواهد شد. این جهان بینی، فرهنگ و تمدن خاص خود را در غرب ایجاد کرده است. و غرب را به عنوان جهان پیشرفته به دیگران معرفی کرده است. تمدن امروز غرب ریشه در خاک اومانیسم دارد. جایگاه دین در اومانیسم حداکثر کلیساست، و بیرون از دیوارهای کلیسا آن چه حکومت می کند انسان واگسسته از خداست.[4] پس دین به شرطی تحمل می شود که مزاحمتی برای بشر مداری و دنیاپرستی نداشته باشد. ما نیز پذیرفته ایم که آنها پیشرفته اند و ما نیز در پی پیشرفت هستیم و آن را مطالبه می کنیم. اگر به همین صورت و در همین مسیر حرکت کنیم سرنوشتی به جز دنیای غرب نخواهیم داشت، چرا که بسیاری از مبادی فلسفی آنها را پذیرفته ایم.
زاویه نگاه دیگری نیز در این بحث وجود دارد، و آن این که آن چه امروز پیشرفت نامیده می شود در واقع چیزی نیست به جز تلاش برای زندگی بهتر در این دنیا، به عبارت دیگر تمام علم و تکنولوژی بشری و نیز تمامی همت و نیروی دولتها و اکثریت انرژی تحقیقاتی دانشگاه ها مصروف این می شود که راهی برای حل مشکلات دنیوی بشر یافته و زندگی را برای او شیرین تر کنند. و در یک کلام، همه به طرف دنیا می روند. هر چند استفاده از دنیا و امکانات مادی امر مذمومی نیست، و آن چه که مورد مذمت است دلبستگی به دنیا و حیات دنیوی است، ولی اگر دنیا هدف ما باشد، و همه برای راحتی در این دنیا تلاش کنند آیا با چیزی به جز دلبستگی به دنیا و محبت با آن رو به رو هستیم. نگاهی به آموزه های دینی و معارف اسلامی نشان می دهد که بین دنیا خواهی و آخرت و دنیاخواهی و دین خواهی تضاد کامل برقرار است.[5] و دنیاخواهی باعث غفلت از مبدأ و معاد است،[6] و اگر جامعه ای هدف خود را دنیا قرار دهد، دین گریزی در آن جامعه پدیده بدیعی نخواهد بود، بلکه سرنوشت محتوم چنین جامعه ای، بی دینی است. ما راهی نداریم به جز این که در تصورات خود تجدید نظر کرده و توسعه و پیشرفت را از دیدگاه اسلامی تعریف کرده و آن را بر مبانی فلسفی و جهان بینی دینی خود استوار گردانیم.
نکته ای که در پایان باید بر آن تأکید شود این است که علیرغم ظاهر پرطمطراق بی دینی در دنیای مدرن انسان هایی در جهان معاصر به دین داری می گرانید رو به تزایدند و نه تنها به ظواهر که دین داری این نسل جدید کاملاً ناظر به حقیقت و باطن دین می باشد. مظاهر این رشد فزاینده در سراسر جهان قابل مشاهده است تلاش کنیم که این شمع فروزان به خورشیدی درخشان تبدیل شود.
برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
1. جامعه شناسی غرب گرایی، علی محمد نقوی، انتشارات امیر کبیر، 1377.
2. مجله سروش اندیشه، شماره 3 4، تابستان و پاییز 1381، مقاله معضل دین داری در دنیای جدید، احمد رزاقی، ص 192 209.
3. فرهنگ، خرد، آزادی، رضا داوری اردکانی، نشر ساقی، 1378، مقاله دین و تجدد.
قال رسول الله صلّی الله علیه و آله : حب الدنیا اصل کل معصیة و اول کل ذنب؛
پیامبر گرامی اسلام فرمودند: دنیا دوستی اصل و اساس هر معصیت و سرآغاز هر گناهی است.[7]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . درباره بحث تهاجم و تعامل فرهنگی ر.ک: مجله قبسات، شماره 14، زمستان 1378.
[2] . در این مورد ر.ک: زرشناس، شهریار؛ فرهنگ، سیاست، فلسفه؛ انتشارات برگ، تهران، 1371، ص 9 15.
[3] . بیات عبدالرسول و دیگران، فرهنگ واژه ها، موسسه اندیشه و فرهنگ دینی، قم، 1381، ص 39.
[4] . ر.ک: همان، ص 39 54.
[5] . ر.ک: ری شهری، محمد، میزان الحکمه، دار الحدیث، 1419، ‌بیروت، ج 2، ص 911، باب 1249، افتراق الدنیا عن الآخرة،
[6] . ر.ک: ‌به آیات 35 جاثیه، 70 انعام، و آیات فراوان دیگری که تعبیر غرتکم الحیاة الدنیا در آنها آمده است و نیز آیه 7 یونس، و 107 108 نحل.
[7] . ری شهری، همان، ص 896، حدیث 5816.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین