حقیقت این است که نه تنها شیعیان، بلکه اکثر فرقه‌های اهل سنت و حتی بسیاری از حنبلی‌ها - که وهابیون خود را شاخه‌ای از آن‌ها می‌دانند - وهابیت را بیش‌تر یک حزب سیاسی می‌دانند که از اسلام برای سلطه‌جویی سوء استفاده می‌کند و یک مذهب واقعا اسلامی نیست) برای تأیید این مدعا، شرح حال این مکتب را از قول یکی از علمای معتبر اهل سنت، آقای محمد رئوف توکلی نقل می‌کنیم: )مؤسس و بنیانگذار مذهب وهابیه، محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان است که در سال 1115 هجری قمری در قریه‌ی عینیه از دهات نجد عربستان به دنیا آمد) وی نزد پدرش عبدالوهاب که از علمای بزرگ حنبلی بود، دروس مقدماتی علوم دینی، فقه، اصول فقه، کلام، حدیث و تفسیر را آموخت) در میان این رشته‌ها، از آغاز تمایل و توجه خاصی به مطالعه‌ی افکار و عقاید ابن‌تیمیه و شاگرد او ابن‌القیم الجوزیه داشت) پس از تحصیل مقدمات علوم دینی، از زادگاهش به مسافرت پرداخت)ابتدا به مکه رفت و از آن جا راهی مدینه شد) در مدینه پیش شیخ عبدالله نامی درس خواند و استغاثه و توسل در کنار مرقد مطهر رسول خدا )ص( را شدیدا مورد طعنه و حمله قرار داد) آن گاه به نجد و بصره و شام روی نهاد) در بصره، مدتی اقامت گزید و در جلسه‌ی درس شیخ محمد مجموعی حاضر شد) ظاهرا در سال 1143 فعالیت مذهبی خود را آغاز کرد و این امر موجب شد که مردم بصره علیه وی به مخالفت برخاستند و او را از بصره بیرون کردند) سپس به حریمله در نجد رفت و چون پدرش در آن جا بود، در آن شهر بماند و در جلسات درس وی حاضر شد) پدرش عقیده‌ی او را نمی‌پسندید) از این رو، هم میان پدر و پسر و هم بین او و سایر مردم، مشاجرات و نزاع و کشمکش درگرفت ( همه‌ی این‌ها نشان دهنده‌ی آن است که فکر وی حتی در جوامع اهل سنت و حتی نزد خود حنبلی‌ها واقعا جایگاهی نداشته و مطرود شمرده می‌شده است) در سال 1153، پدرش درگذشت و وی برای فعالیت‌های خود جرأت بیش‌تری پیدا کرد) پس از مدتی به زادگاهش عینیه بازگشت) حاکم آن جا عثمان بن احمد بن معمر، او را مورد تأیید و تقویت قرار داد) نخستین عمل آن‌ها، تخریب مزار زید بن خطاب بود؛ ولی حاکم ولایت احساء و قطیف از عثمان خواست تا مانع کارهای وی شود) عثمان هم او را از شهر عینیه اخراج کرد و سرانجام در سال 1160 به شهر درعیه [از شهرهای نجد) رفت و حاکم آن‌جا، محمد بن سعود را پیرو خود ساخت و وعده‌ی سلطنت [کل) نجد را نیز به او داد) آن گاه نامه‌هایی به رؤسای قبایل و مردم نجد نوشت و آن‌ها را به قبول مذهب تازه‌ی خود فراخواند) گروهی را هم با خویش همراه کرد) در نتیجه‌ی فعالیت‌هایش، حکومت تمام سرزمین نجد از آن خاندان سعود شد) از آن پس، خاندان سعود با تمام قوا به حمایت از محمد بن عبدالوهاب برخاستند و مذهب وهابی را که می‌توان )مذهب حنبلی جدید( نامید، در همه‌ی بلاد عربستان رواج دادند ( یکی از بزرگ‌ترین نقاط ضعف زندگی محمد بن عبدالوهاب این است که با مسلمانانی که از عقاید او پیروی نمی‌کردند، مثل کافران حربی برخورد می‌کرد و جان و مال و ناموس آنان را حلال می‌شمرد) ر)ک: جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص 28) قم: مؤسسه‌ی دارالقرآن الکریم، 1364) وی پس از این پیروزی‌ها در سال 1206 یا 1207 درگذشت و اندکی بعد نیز محمد بن سعود، حامی وی فوت کرد و عبدالعزیز بن محمد بن سعود حاکم شد) او نیز از هیچ کوششی در راه اشاعه‌ی این مکتب کوتاهی نکرد) او عملا، هم سلطان بود و هم پیشوای مذهب وهابی) پس از عبدالعزیز، پسرش سعود، و سپس عبدالله بن سعود این رویه را ادامه دادند و به طور کلی، از آن وقت تاکنون سلاطین آل سعود به تقویت مذهب وهابی ادامه می‌دهند) البته، مخالفت‌هایی هم علیه وهابی‌ها به عمل آمد که همگی توسط آل سعود سرکوب شد)( اقدامات وهابیون: در سال 1216، سعود بن عبدالعزیز با سپاه بزرگی به عراق حمله کرد) ابتدا کربلا را به محاصره درآورد و به زور وارد شهر شد) پس از کشتار کثیری از ساکنان آن جا، شبکه‌های حرم حضرت [امام) حسین )ع( را از جا کند و آنچه را در آن‌ها بود، غارت کرد) در سال 1218، مکه را مورد حمله قرار داد و گنبد و بارگاه‌های گورستان مقلی را خراب کرد) سپس گنبد زادگاه حضرت رسول )ص(، ابوبکر، [امام) علی )ع( و حضرت خدیجه و گنبد روی زمزم را از بین برد؛ البته با این ادعا که این‌ها از مظاهر شرک و بت‌پرستی هستند! در سال 1221 به نجف نیز حمله کرد که با مقاومت مدافعان شهر شکست خورد) سپس به مدینه هجوم برد و بارگاه‌های شهر ینبع را ویران کرد) گنبدهای گورستان بقیع نیز از هجوم ویرانگر آن‌ها، سالم باقی نماند( ( محمد رئوف توکلی، چهار امام اهل سنت و جماعت، ضمیمه 1، صص 139 - 141) در تکمیل سخنان فوق باید بیفزاییم که: )در حمله‌ی آن‌ها به کربلا، غیر از غارت حرم و اموال مردم، عدد مقتولین را بالغ بر پنج هزار نفر دانسته‌اند) در سال 1344 فقهای آن‌ها فتوا به انهدام تمام قبور بزرگان اسلام در حجاز دادند که همه‌ی قبور - به جز قبر پیامبر اکرم )ص( که موجب خشم عمومی مسلمانان می‌شد - را ویران کردند)( ( تفسیر نمونه، ج 1، ص 240؛ و نیز جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص 35) البته لازم به ذکر است، همان طور که آقای جعفر سبحانی متذکر شده، محمد بن عبدالوهاب بیش‌تر عقاید خود را از ابن‌تیمیه )ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم( گرفته است) ابن‌تیمیه یکی از علمای حنبلی )متوفی 728)بود که عقاید جدیدی مطرح کرد) برخلاف عقاید عموم، فرقه‌های اسلامی و در همان زمان خود وی، علمای اسلام، خصوصا علمای بزرگ اهل تسنن به نگارش کتبی در نقد و رد آرای وی پرداختند و برخی دیگر نیز او را تفسیق و حتی تکفیر کردند) ( نام برخی از علمایی که از مذاهب مختلف اهل سنت به تکفیر وی پرداختند، در کتاب دفع الشبیهه )منبع پنجم مذکور در متن فوق( آمده است) از جمله کتاب‌هایی که علمای سنت در رد آرا و عقاید او نوشته‌اند، موارد زیر را می‌توان نام برد: 1) شفاء السقام فی زیارة قبر خیر الأنام، نوشته‌ی تقی الدین سبکی) 2) الدرة المضیئة فی الرد علی ابن‌تیمیه، نوشته‌ی تقی الدین سبکی) 3) المقالة المرضیة، نوشته‌ی تقی الدین ابی‌عبدالله اختایی، قاضی القضاة فرقه‌ی مالکی) 4) نجم المهتدی و رجم المقتدی، نوشته‌ی فخر بن معلم قرشی) 5) دفع الشبهه، نوشته‌ی تقی الدین حصنی) 6) التحفة المختارة فی الرد علی منکر الزیارة، نوشته‌ی تاج الدین و حتی الذهبی، مورخ معروف که معاصر وی بود، در نامه‌ای دوستانه، کار او را در اشاعه‌ی فساد و ضلالت همانند کار حجاج خوانده است) ( علامه امینی )ره( در جلد پنجم الغدیر، ص 87 - 89، متن کامل این نامه را همراه با مآخذ آن ارائه کرده است) پس از مرگ ابن‌تیمیه در سال 728 ه)ق در زندان شام، شاگردش ابن‌القیم جوزی به ترویج افکار او پرداخت؛ اما با مرگ وی، این غائله کاملا فروکش کرد؛ تا این که محمد بن عبدالوهاب تحت تأثیر افکار ابن تیمیه قرار گرفت و آل سعود برای تحکیم پایه‌های امارت خود در نجد و سایر بلاد، به حمایت از عقاید او پرداختند) ( به ویژه که بر اساس عقاید او، به اسم دین و مذهب به راحتی می‌توانستند به جان و مال سایر مسلمان‌ها تعرض کنند) جالب این جاست که اولین مخالفان وی، پدر و برادرش بودند که هر دو از علمای بزرگ مذهب حنبلی بودند) به ویژه اولین کتاب اهل سنت در رد عقاید وی، کتاب )الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة( است که به قلم سلیمان بن عبدالوهاب، برادر وی نوشته شده است) اولین کتاب شیعی در رد وهابیت، کتاب )منهج الرشاد( مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطا )متوفی 1228)می‌باشد) مهم‌ترین عقاید خاص وهابی‌ها که موجب تفاوت آن‌ها با سایر مسلمان‌ها و اعتراض همه‌ی مسلمانان شیعه و سنی نیز شده است، عبارتند از: 1) حرمت ساختن و تعمیر قبور حتی انبیا، اولیا و حتی حرمت مسجد سازی در کنار قبور صالحان) 2) حرمت سفر برای زیارت قبور مسلمانان) 3) حرمت هر گونه توسل و حتی بزرگداشت اولیای الهی) 4) شرک دانستن طلب شفاعت حتی از پیامبر اکرم )ص() 5) حرمت سوگند دادن خدا به منزلت اولیا و قسم یاد کردن به غیر خدا؛ در واقع همه‌ی این موارد را شرک می‌دانند ( جعفر سبحانی، آیین وهابیت؛ مباحث فوق )غیر از بحث ابتدای سؤال که از یکی از منابع اهل سنت نقل شده( همگی از بخش‌های مختلف کتاب فوق، به ویژه صص 32 - 34 اخذ شده است) حقیقت این است که - همان طور که استاد مطهری توضیح داده‌اند - اشکال مبنایی طرز نگرش وهابیت این است که در تشخیص مرز دقیق توحید و شرک، دچار خطا شده است و )می‌پندارد که مرز میان توحید و شرک، از حیث اعتقاد به قدرت مافوق طبیعی برای موجودات قائل شدن است؛ یعنی این که: اعتقاد به قدرت مافوق قوانین عادی طبیعت برای یک موجود، اعم از فرشته یا انسان )مثلا پیامبر )ص( و امام )ع(( شرک است؛ اما اعتقاد به قدرت و تأثیر در حد معمولی و متعارف، شرک نیست) همچنین اعتقاد به قدرت و تأثیر انسان از دنیا رفته، شرک است؛ زیرا انسان مرده، جماد است و فاقد شعور و قدرت) پس اعتقاد به درک داشتن مرده و سلام کردن و احترام او و چیزی از او خواستن، شرک است؛ زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ماورای طبیعی برای غیر خداست) همچنین اعتقاد به تأثیرات مرموز و ناشناخته برای اشیا، مثلا اعتقاد به تأثیر داشتن خاک تربت امام حسین )ع( در شفای بیماری و یا تأثیر داشتن مکان مخصوص برای استجابت دعا، شرک است؛ زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ماورای طبیعی در یک شی است؛ اما هر چه که طبیعی می‌باشد، شناختنی و آزمودنی و حس کردنی و لمس کردنی است) در نتیجه [مطابق نظر وهابیت باید گفت:)، هستی به دو بخش تقسیم می‌شود: طبیعت و ماورای طبیعت؛ ماورای طبیعت قلمروی اختصاصی خداست و طبیعت قلمروی اختصاصی مخلوقات؛ یا قلمروی مشترک خدا و مخلوقات) یک سلسله کارها جنبه‌ی ماورای طبیعی دارد؛ از قبیل احیا )زنده کردن( و اماته )میراندن(؛ روزی دادن و امثال این‌ها و باقی، کارهای عادی و معمولی است) کارهای فوق معمولی، قلمروی اختصاصی خدا و باقی، قلمروی مخلوقات او است) این از جنبه‌ی توحید نظری) اما از جنبه‌ی توحید عملی [مبنای نگرش وهابیت این است که) هر نوع توجه معنوی به غیر خداوند، یعنی توجهی که از طریق چهره و زبان توجه کننده و چهره و گوش شخص مورد توجه نباشد، بلکه توجه کننده بخواهد نوعی رابطه‌ی قلبی و معنوی میان خود و طرف مقابل برقرار کند و او را بخواند و متوجه‌ی خود سازد و به او توسل جوید و از او اجابت خواهد، همه‌ی این‌ها [از دید وهابیون) شرک و پرستش غیر خداست؛ چون عبادت جز این‌ها چیزی نیست و عبادت غیر خدا به حکم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است) به علاوه، انجام این گونه مراسم، گذشته از این که انجام مراسم عملی، عبادت است برای غیر خدا و عین اعمالی است که مشرکان برای بت‌ها انجام می‌دادند، مستلزم اعتقاد به نیروی ماورای طبیعی برای شخصیت مورد توجه )پیامبر )ص( یا امام )ع(( است)( ( مرتضی مطهری، مقدمه‌ای بر جهان بینی اسلامی، ج 2: جهان بینی توحیدی، ص 116) استاد مطهری سپس توضیح می‌دهد که: )این نظریه در زمان ما تا حدی شیوع یافته است و در میان قشر خاصی، علامت روشنفکری شمرده می‌شود) ولی با توجه به موازین توحیدی، این نظریه از لحاظ توحید ذاتی در حد نظریه‌ی اشاعره شرک آلود است و از نظر توحید در خالقیت و فاعلیت، یکی از شرک آمیزترین نظریه‌هاست)))) توضیح مطلب این که، این‌ها نیز همانند اشاعره ( استاد مطهری این نظر اشاعره و نقد آن را به طور مختصر و مفید قبل از این بحث آورده است؛ ر)ک: همان) ناآگاهانه، به نوعی استقلال ذاتی - که مستلزم شرک ذاتی است - در اشیا قائل شده‌اند و از این رو، نقش مافوق حد معمولی داشتن را مستلزم اعتقاد به وجود قدرتی در مقابل خدا دانسته‌اند) غافل از آن که، موجودی که تمام هویتش وابسته به اراده‌ی حق است و هیچ حیثیت مستقل از خود ندارد، تأثیرات مافوق طبیعی او نیز مانند تأثیرات طبیعی‌اش، پیش از آن که به خودش مستند باشد، به حق مستند است و او جز مجرایی برای مرور فیض حق به اشیا نیست) آیا واسطه‌ی فیض وحی و علم بودن جبرئیل، واسطه‌ی رزق بودن میکائیل، واسطه‌ی احیاء بودن اسرافیل و واسطه‌ی قبض ارواح بودن ملک الموت، شرک است؟ از نظر توحید در خالقیت نیز این نظریه بدترین نوع شرک است؛ زیرا به نوعی تقسیم کار میان خالق و مخلوق قائل شده است) کارهای ماورای طبیعی را قلمروی اختصاصی خدا و کارهای طبیعی را قلمروی اختصاصی مخلوقات خدا یا قلمروی اشتراکی خدا و مخلوق قرار داده است) قلمروی اختصاصی برای مخلوق قائل شدن، عین شرک در فاعلیت است؛ همان طور که قلمروی اشتراکی قائل شدن نیز نوعی دیگر از شرک در فاعلیت است) [پس) برخلاف تصور رایج، وهابیگری تنها یک نظریه‌ی ضد امامت نیست؛ بلکه پیش از آن که ضد امامت باشد، ضد توحید و ضد انسان است) از این جهت ضد توحید است که برای تقسیم کار میان خالق و مخلوق و نیز نوعی شرک ذاتی، حقی قائل است) از آن جهت ضد انسان است که استعداد انسانی انسان را که او را از ملائک برتر ساخته و به نص قرآن مجید خلیفة الله است و ملائکه مأمور به سجده‌ی او هستند، درک نمی‌کند و او را در حد یک حیوان طبیعی تنزل می‌دهد) به علاوه، تفکیک میان مرده و زنده به این شکل که مردگان حتی در جهان دیگر زنده نیستند، و تمام شخصیت انسان بدن او است که به صورت جماد در می‌آید، یک اندیشه‌ی مادی و ضد الهی است که در بحث معاد باید به آن پرداخت) همچنین تفکیک میان اثر مجهول و مرموز و ناشناخته و آثار معلوم و شناخته شده و اولی را برخلاف دومی، ماورای طبیعی دانستن، نوعی دیگر از شرک است [و لازمه‌اش این است که هر مطلب مجهولی که علت مادی آن معلوم شد، از حیطه‌ی تصرف خدا خارج شود!)) این جاست که به معنی سخن رسول اکرم )ص( پی می‌بریم که فرمود: راه یافتن شرک در اندیشه‌ها و عقاید آن چنان آهسته و بی‌سر و صدا و بی‌خبر است که راه رفتن مورچه سیاه در شب تاریک روی سنگ سخت)( ( مرتضی مطهری، منبع پیشین) )برای بحثی مفصل درباره‌ی تاریخچه، آرا و نقد و وهابیت، ر)ک: جعفر سبحانی، )آیین وهابیت(؛ و سید ابراهیم سید علوی، )تاریخچه و نقد و بررسی وهابی‌ها( ( بخش عظیمی از این کتاب، ترجمه‌ی کتاب معروف کشف الارتیاب، نوشته‌ی سید محسن امین است)
وهابیون چه کسانی هستند و چه عقایدی دارند؟
حقیقت این است که نه تنها شیعیان، بلکه اکثر فرقههای اهل سنت و حتی بسیاری از حنبلیها - که وهابیون خود را شاخهای از آنها میدانند - وهابیت را بیشتر یک حزب سیاسی میدانند که از اسلام برای سلطهجویی سوء استفاده میکند و یک مذهب واقعا اسلامی نیست) برای تأیید این مدعا، شرح حال این مکتب را از قول یکی از علمای معتبر اهل سنت، آقای محمد رئوف توکلی نقل میکنیم:
)مؤسس و بنیانگذار مذهب وهابیه، محمد بن عبدالوهاب بن سلیمان است که در سال 1115 هجری قمری در قریهی عینیه از دهات نجد عربستان به دنیا آمد) وی نزد پدرش عبدالوهاب که از علمای بزرگ حنبلی بود، دروس مقدماتی علوم دینی، فقه، اصول فقه، کلام، حدیث و تفسیر را آموخت) در میان این رشتهها، از آغاز تمایل و توجه خاصی به مطالعهی افکار و عقاید ابنتیمیه و شاگرد او ابنالقیم الجوزیه داشت)
پس از تحصیل مقدمات علوم دینی، از زادگاهش به مسافرت پرداخت)ابتدا به مکه رفت و از آن جا راهی مدینه شد) در مدینه پیش شیخ عبدالله نامی درس خواند و استغاثه و توسل در کنار مرقد مطهر رسول خدا )ص( را شدیدا مورد طعنه و حمله قرار داد) آن گاه به نجد و بصره و شام روی نهاد) در بصره، مدتی اقامت گزید و در جلسهی درس شیخ محمد مجموعی حاضر شد) ظاهرا در سال 1143 فعالیت مذهبی خود را آغاز کرد و این امر موجب شد که مردم بصره علیه وی به مخالفت برخاستند و او را از بصره بیرون کردند) سپس به حریمله در نجد رفت و چون پدرش در آن جا بود، در آن شهر بماند و در جلسات درس وی حاضر شد) پدرش عقیدهی او را نمیپسندید) از این رو، هم میان پدر و پسر و هم بین او و سایر مردم، مشاجرات و نزاع و کشمکش درگرفت ( همهی اینها نشان دهندهی آن است که فکر وی حتی در جوامع اهل سنت و حتی نزد خود حنبلیها واقعا جایگاهی نداشته و مطرود شمرده میشده است)
در سال 1153، پدرش درگذشت و وی برای فعالیتهای خود جرأت بیشتری پیدا کرد) پس از مدتی به زادگاهش عینیه بازگشت) حاکم آن جا عثمان بن احمد بن معمر، او را مورد تأیید و تقویت قرار داد) نخستین عمل آنها، تخریب مزار زید بن خطاب بود؛ ولی حاکم ولایت احساء و قطیف از عثمان خواست تا مانع کارهای وی شود) عثمان هم او را از شهر عینیه اخراج کرد و سرانجام در سال 1160 به شهر درعیه [از شهرهای نجد) رفت و حاکم آنجا، محمد بن سعود را پیرو خود ساخت و وعدهی سلطنت [کل) نجد را نیز به او داد) آن گاه نامههایی به رؤسای قبایل و مردم نجد نوشت و آنها را به قبول مذهب تازهی خود فراخواند) گروهی را هم با خویش همراه کرد) در نتیجهی فعالیتهایش، حکومت تمام سرزمین نجد از آن خاندان سعود شد) از آن پس، خاندان سعود با تمام قوا به حمایت از محمد بن عبدالوهاب برخاستند و مذهب وهابی را که میتوان )مذهب حنبلی جدید( نامید، در همهی بلاد عربستان رواج دادند ( یکی از بزرگترین نقاط ضعف زندگی محمد بن عبدالوهاب این است که با مسلمانانی که از عقاید او پیروی نمیکردند، مثل کافران حربی برخورد میکرد و جان و مال و ناموس آنان را حلال میشمرد) ر)ک: جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص 28) قم: مؤسسهی دارالقرآن الکریم، 1364)
وی پس از این پیروزیها در سال 1206 یا 1207 درگذشت و اندکی بعد نیز محمد بن سعود، حامی وی فوت کرد و عبدالعزیز بن محمد بن سعود حاکم شد) او نیز از هیچ کوششی در راه اشاعهی این مکتب کوتاهی نکرد) او عملا، هم سلطان بود و هم پیشوای مذهب وهابی) پس از عبدالعزیز، پسرش سعود، و سپس عبدالله بن سعود این رویه را ادامه دادند و به طور کلی، از آن وقت تاکنون سلاطین آل سعود به تقویت مذهب وهابی ادامه میدهند) البته، مخالفتهایی هم علیه وهابیها به عمل آمد که همگی توسط آل سعود سرکوب شد)(
اقدامات وهابیون: در سال 1216، سعود بن عبدالعزیز با سپاه بزرگی به عراق حمله کرد) ابتدا کربلا را به محاصره درآورد و به زور وارد شهر شد) پس از کشتار کثیری از ساکنان آن جا، شبکههای حرم حضرت [امام) حسین )ع( را از جا کند و آنچه را در آنها بود، غارت کرد) در سال 1218، مکه را مورد حمله قرار داد و گنبد و بارگاههای گورستان مقلی را خراب کرد) سپس گنبد زادگاه حضرت رسول )ص(، ابوبکر، [امام) علی )ع( و حضرت خدیجه و گنبد روی زمزم را از بین برد؛ البته با این ادعا که اینها از مظاهر شرک و بتپرستی هستند! در سال 1221 به نجف نیز حمله کرد که با مقاومت مدافعان شهر شکست خورد) سپس به مدینه هجوم برد و بارگاههای شهر ینبع را ویران کرد) گنبدهای گورستان بقیع نیز از هجوم ویرانگر آنها، سالم باقی نماند( ( محمد رئوف توکلی، چهار امام اهل سنت و جماعت، ضمیمه 1، صص 139 - 141)
در تکمیل سخنان فوق باید بیفزاییم که: )در حملهی آنها به کربلا، غیر از غارت حرم و اموال مردم، عدد مقتولین را بالغ بر پنج هزار نفر دانستهاند) در سال 1344 فقهای آنها فتوا به انهدام تمام قبور بزرگان اسلام در حجاز دادند که همهی قبور - به جز قبر پیامبر اکرم )ص( که موجب خشم عمومی مسلمانان میشد - را ویران کردند)( ( تفسیر نمونه، ج 1، ص 240؛ و نیز جعفر سبحانی، آیین وهابیت، ص 35)
البته لازم به ذکر است، همان طور که آقای جعفر سبحانی متذکر شده، محمد بن عبدالوهاب بیشتر عقاید خود را از ابنتیمیه )ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم( گرفته است) ابنتیمیه یکی از علمای حنبلی )متوفی 728)بود که عقاید جدیدی مطرح کرد) برخلاف عقاید عموم، فرقههای اسلامی و در همان زمان خود وی، علمای اسلام، خصوصا علمای بزرگ اهل تسنن به نگارش کتبی در نقد و رد آرای وی پرداختند و برخی دیگر نیز او را تفسیق و حتی تکفیر کردند) ( نام برخی از علمایی که از مذاهب مختلف اهل سنت به تکفیر وی پرداختند، در کتاب دفع الشبیهه )منبع پنجم مذکور در متن فوق( آمده است) از جمله کتابهایی که علمای سنت در رد آرا و عقاید او نوشتهاند، موارد زیر را میتوان نام برد:
1) شفاء السقام فی زیارة قبر خیر الأنام، نوشتهی تقی الدین سبکی)
2) الدرة المضیئة فی الرد علی ابنتیمیه، نوشتهی تقی الدین سبکی)
3) المقالة المرضیة، نوشتهی تقی الدین ابیعبدالله اختایی، قاضی القضاة فرقهی مالکی)
4) نجم المهتدی و رجم المقتدی، نوشتهی فخر بن معلم قرشی)
5) دفع الشبهه، نوشتهی تقی الدین حصنی)
6) التحفة المختارة فی الرد علی منکر الزیارة، نوشتهی تاج الدین و حتی الذهبی، مورخ معروف که معاصر وی بود، در نامهای دوستانه، کار او را در اشاعهی فساد و ضلالت همانند کار حجاج خوانده است) ( علامه امینی )ره( در جلد پنجم الغدیر، ص 87 - 89، متن کامل این نامه را همراه با مآخذ آن ارائه کرده است) پس از مرگ ابنتیمیه در سال 728 ه)ق در زندان شام، شاگردش ابنالقیم جوزی به ترویج افکار او پرداخت؛ اما با مرگ وی، این غائله کاملا فروکش کرد؛ تا این که محمد بن عبدالوهاب تحت تأثیر افکار ابن تیمیه قرار گرفت و آل سعود برای تحکیم پایههای امارت خود در نجد و سایر بلاد، به حمایت از عقاید او پرداختند) ( به ویژه که بر اساس عقاید او، به اسم دین و مذهب به راحتی میتوانستند به جان و مال سایر مسلمانها تعرض کنند) جالب این جاست که اولین مخالفان وی، پدر و برادرش بودند که هر دو از علمای بزرگ مذهب حنبلی بودند) به ویژه اولین کتاب اهل سنت در رد عقاید وی، کتاب )الصواعق الالهیة فی الرد علی الوهابیة( است که به قلم سلیمان بن عبدالوهاب، برادر وی نوشته شده است) اولین کتاب شیعی در رد وهابیت، کتاب )منهج الرشاد( مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطا )متوفی 1228)میباشد) مهمترین عقاید خاص وهابیها که موجب تفاوت آنها با سایر مسلمانها و اعتراض همهی مسلمانان شیعه و سنی نیز شده است، عبارتند از:
1) حرمت ساختن و تعمیر قبور حتی انبیا، اولیا و حتی حرمت مسجد سازی در کنار قبور صالحان)
2) حرمت سفر برای زیارت قبور مسلمانان)
3) حرمت هر گونه توسل و حتی بزرگداشت اولیای الهی)
4) شرک دانستن طلب شفاعت حتی از پیامبر اکرم )ص()
5) حرمت سوگند دادن خدا به منزلت اولیا و قسم یاد کردن به غیر خدا؛ در واقع همهی این موارد را شرک میدانند ( جعفر سبحانی، آیین وهابیت؛ مباحث فوق )غیر از بحث ابتدای سؤال که از یکی از منابع اهل سنت نقل شده( همگی از بخشهای مختلف کتاب فوق، به ویژه صص 32 - 34 اخذ شده است)
حقیقت این است که - همان طور که استاد مطهری توضیح دادهاند - اشکال مبنایی طرز نگرش وهابیت این است که در تشخیص مرز دقیق توحید و شرک، دچار خطا شده است و )میپندارد که مرز میان توحید و شرک، از حیث اعتقاد به قدرت مافوق طبیعی برای موجودات قائل شدن است؛ یعنی این که: اعتقاد به قدرت مافوق قوانین عادی طبیعت برای یک موجود، اعم از فرشته یا انسان )مثلا پیامبر )ص( و امام )ع(( شرک است؛ اما اعتقاد به قدرت و تأثیر در حد معمولی و متعارف، شرک نیست) همچنین اعتقاد به قدرت و تأثیر انسان از دنیا رفته، شرک است؛ زیرا انسان مرده، جماد است و فاقد شعور و قدرت) پس اعتقاد به درک داشتن مرده و سلام کردن و احترام او و چیزی از او خواستن، شرک است؛ زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ماورای طبیعی برای غیر خداست) همچنین اعتقاد به تأثیرات مرموز و ناشناخته برای اشیا، مثلا اعتقاد به تأثیر داشتن خاک تربت امام حسین )ع( در شفای بیماری و یا تأثیر داشتن مکان مخصوص برای استجابت دعا، شرک است؛ زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ماورای طبیعی در یک شی است؛ اما هر چه که طبیعی میباشد، شناختنی و آزمودنی و حس کردنی و لمس کردنی است) در نتیجه [مطابق نظر وهابیت باید گفت:)، هستی به دو بخش تقسیم میشود: طبیعت و ماورای طبیعت؛ ماورای طبیعت قلمروی اختصاصی خداست و طبیعت قلمروی اختصاصی مخلوقات؛ یا قلمروی مشترک خدا و مخلوقات) یک سلسله کارها جنبهی ماورای طبیعی دارد؛ از قبیل احیا )زنده کردن( و اماته )میراندن(؛ روزی دادن و امثال اینها و باقی، کارهای عادی و معمولی است) کارهای فوق معمولی، قلمروی اختصاصی خدا و باقی، قلمروی مخلوقات او است) این از جنبهی توحید نظری)
اما از جنبهی توحید عملی [مبنای نگرش وهابیت این است که) هر نوع توجه معنوی به غیر خداوند، یعنی توجهی که از طریق چهره و زبان توجه کننده و چهره و گوش شخص مورد توجه نباشد، بلکه توجه کننده بخواهد نوعی رابطهی قلبی و معنوی میان خود و طرف مقابل برقرار کند و او را بخواند و متوجهی خود سازد و به او توسل جوید و از او اجابت خواهد، همهی اینها [از دید وهابیون) شرک و پرستش غیر خداست؛ چون عبادت جز اینها چیزی نیست و عبادت غیر خدا به حکم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است) به علاوه، انجام این گونه مراسم، گذشته از این که انجام مراسم عملی، عبادت است برای غیر خدا و عین اعمالی است که مشرکان برای بتها انجام میدادند، مستلزم اعتقاد به نیروی ماورای طبیعی برای شخصیت مورد توجه )پیامبر )ص( یا امام )ع(( است)( ( مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، ج 2: جهان بینی توحیدی، ص 116)
استاد مطهری سپس توضیح میدهد که:
)این نظریه در زمان ما تا حدی شیوع یافته است و در میان قشر خاصی، علامت روشنفکری شمرده میشود) ولی با توجه به موازین توحیدی، این نظریه از لحاظ توحید ذاتی در حد نظریهی اشاعره شرک آلود است و از نظر توحید در خالقیت و فاعلیت، یکی از شرک آمیزترین نظریههاست)))) توضیح مطلب این که، اینها نیز همانند اشاعره ( استاد مطهری این نظر اشاعره و نقد آن را به طور مختصر و مفید قبل از این بحث آورده است؛ ر)ک: همان) ناآگاهانه، به نوعی استقلال ذاتی - که مستلزم شرک ذاتی است - در اشیا قائل شدهاند و از این رو، نقش مافوق حد معمولی داشتن را مستلزم اعتقاد به وجود قدرتی در مقابل خدا دانستهاند) غافل از آن که، موجودی که تمام هویتش وابسته به ارادهی حق است و هیچ حیثیت مستقل از خود ندارد، تأثیرات مافوق طبیعی او نیز مانند تأثیرات طبیعیاش، پیش از آن که به خودش مستند باشد، به حق مستند است و او جز مجرایی برای مرور فیض حق به اشیا نیست) آیا واسطهی فیض وحی و علم بودن جبرئیل، واسطهی رزق بودن میکائیل، واسطهی احیاء بودن اسرافیل و واسطهی قبض ارواح بودن ملک الموت، شرک است؟
از نظر توحید در خالقیت نیز این نظریه بدترین نوع شرک است؛ زیرا به نوعی تقسیم کار میان خالق و مخلوق قائل شده است) کارهای ماورای طبیعی را قلمروی اختصاصی خدا و کارهای طبیعی را قلمروی اختصاصی مخلوقات خدا یا قلمروی اشتراکی خدا و مخلوق قرار داده است) قلمروی اختصاصی برای مخلوق قائل شدن، عین شرک در فاعلیت است؛ همان طور که قلمروی اشتراکی قائل شدن نیز نوعی دیگر از شرک در فاعلیت است)
[پس) برخلاف تصور رایج، وهابیگری تنها یک نظریهی ضد امامت نیست؛ بلکه پیش از آن که ضد امامت باشد، ضد توحید و ضد انسان است) از این جهت ضد توحید است که برای تقسیم کار میان خالق و مخلوق و نیز نوعی شرک ذاتی، حقی قائل است) از آن جهت ضد انسان است که استعداد انسانی انسان را که او را از ملائک برتر ساخته و به نص قرآن مجید خلیفة الله است و ملائکه مأمور به سجدهی او هستند، درک نمیکند و او را در حد یک حیوان طبیعی تنزل میدهد) به علاوه، تفکیک میان مرده و زنده به این شکل که مردگان حتی در جهان دیگر زنده نیستند، و تمام شخصیت انسان بدن او است که به صورت جماد در میآید، یک اندیشهی مادی و ضد الهی است که در بحث معاد باید به آن پرداخت) همچنین تفکیک میان اثر مجهول و مرموز و ناشناخته و آثار معلوم و شناخته شده و اولی را برخلاف دومی، ماورای طبیعی دانستن، نوعی دیگر از شرک است [و لازمهاش این است که هر مطلب مجهولی که علت مادی آن معلوم شد، از حیطهی تصرف خدا خارج شود!))
این جاست که به معنی سخن رسول اکرم )ص( پی میبریم که فرمود: راه یافتن شرک در اندیشهها و عقاید آن چنان آهسته و بیسر و صدا و بیخبر است که راه رفتن مورچه سیاه در شب تاریک روی سنگ سخت)( ( مرتضی مطهری، منبع پیشین)
)برای بحثی مفصل دربارهی تاریخچه، آرا و نقد و وهابیت، ر)ک: جعفر سبحانی، )آیین وهابیت(؛ و سید ابراهیم سید علوی، )تاریخچه و نقد و بررسی وهابیها( ( بخش عظیمی از این کتاب، ترجمهی کتاب معروف کشف الارتیاب، نوشتهی سید محسن امین است)
- [سایر] وهابیون چه کسانی هستند و چه عقایدی دارند؟
- [سایر] وهابیت در مورد ازدواج زن چه عقایدی دارند؟
- [سایر] مهرپرستان چه عقایدی دارند؟
- [سایر] طریقت کَسنَزانیه چه عقایدی دارند؟
- [سایر] مسیحیان و یهودیان چه عقایدی دارند؟
- [سایر] فرقة اسماعیلیه چه عقایدی دارد؟
- [سایر] اسماعیلیه چه عقایدی دارد؟
- [سایر] مسیحیان صهیونیست چه عقایدی دارند؟
- [سایر] فرقه زیدیه چه عقایدی دارند؟
- [سایر] ابن تیمیه چه عقایدی داشت؟