در پاسخ به این سؤال، باید معنای دو عبارت )سکوت کردن( و )عوض کردن مسیر اسلام( را مشخص کرد: 1) اگر )سکوت( به معنی عدم هر گونه اعتراض است، باید گفت که امیرالمؤمنین )ع( هرگز سکوت نکرد؛ اما اگر به معنای عدم قیام مسلحانه است، پاسخ این سؤال در گرو توجه به اوضاع زمانه‌ی ایشان است) اکنون به توضیح این دو مطلب می‌پردازیم: الف: در مورد اعتراض باید گفت که اتفاقا حضرت علی )ع( رویه‌ای در پیش گرفت که تماما نمایانگر اعتراض بود: 163 - در مورد خلافت ابوبکر، امام علی )ع( تا زمانی که حضرت زهرا )س( زنده بود، با ابوبکر بیعت نکرد و بعد از بیعت نیز بارها و بارها و در مواقع و مناسبت‌های مختلف از احق بودن خود سخن گفت) در پاسخ سؤالات قبل اشاره کردیم که این اگر اعتراض نیست، پس چیست؟ - درباره‌ی خلافت عمر نیز می‌دانیم که ابوبکر نظر خود را تنها با عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان در میان گذاشت و معلوم بود که این‌ها نیز همگی موافق عمر هستند) با اینکه از اعتراضات علی )ع( نسبت به خود و اعلام احقیت او آگاه بود، اما حتی سراغ وی هم نرفت و اوضاع را طوری ترتیب داد که مانع از هر گونه اعتراضی از جانب علی )ع( شود) مؤلف کتاب )تشیع در مسیر تاریخ( ( این کتاب به قلم )سید حسین جعفری( و ترجمه )محمد تقی آیت اللهی(، تحلیل تاریخی دقیقی بر اساس متون دست اول تاریخی و بررسی دقیقی از مورخان و راویان احادیث ارائه کرده است) در این زمینه می‌گوید: )ابوبکر در بستر مرگ صریحا عمر را که قدرت حاکم در پشت پرده بود، به عنوان جانشین خود منصوب کرد) روش وی در تعیین جانشین برای ما جای هیچ شکی نمی‌گذارد که وی از زمان احراز مقام خلافت، اندیشه‌اش را به طرفداری از عمر معطوف ساخته بود) او برای جلوگیری از امکان هر گونه مخالفتی با عمر مقیاس‌های دقیقی برگزید و مطمئن بود که عمر با هیچ مشکلی مواجه نمی‌شود) وی ابتدا نظر عبدالرحمن بن عوف و سپس نظر عثمان بن عفان را به مطلب جلب کرد و وقتی تصمیم ابوبکر علنی شد، عده‌ای از صحابه‌ی ممتاز، طلحه را به نمایندگی نزد ابوبکر فرستادند تا وی را منصرف کند) اما ابوبکر بر خلاف نظر اکثر صحابه از عثمان خواست تا وصیت‌نامه‌ی وی را بنویسد و عمر را منصوب کرد) در حقیقت، آنچه همه‌ی مآخذ در آن اتفاق نظر دارند این است که از میان صحابه تنها به عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان مراجعه شد و از آن پس، مسؤولیت حمایت از عمر نیز به آن‌ها واگذار شد) احتمال زیادی هست که اتخاذ این روش به پیشنهاد عمر بوده باشد؛ یعنی کسی که برای بر هم زدن هر گونه مخالفت بنی‌هاشم یک نقشه داشت) عبدالرحمن از تیره‌ی بنی‌زهره بود و عثمان از بنی‌امیه) این دو قبیله از قبل از اسلام رقبای جدی بنی‌هاشم بودند و خود این دو نماینده ثروتمندترین حلقه‌های جامعه مسلمان به حساب می‌آمدند) در عین حال عبدالرحمن، شوهر خواهر عثمان نیز بود و حمایت آن‌ها از یکدیگر و نیز حمایت سعد بن ابی‌وقاص از آن‌ها )سعد پسر عموی عبدالرحمان بود( قطعی بود) به این ترتیب، حمایت و نفوذ مستقیم مهم‌ترین عناصر سیاسی مهاجرین به منظور مقابله با هر گونه فعالیت ممکن از جانب بنی‌هاشم و طرفداران علی )ع( فراهم شد ( )سید حسین جعفری(، تشیع در مسیر تاریخ، صص 57 - 58) درباره‌ی خلافت عثمان نیز مطابق تحلیل عمیق و دقیق کتاب فوق الذکر ( )سید حسین جعفری(، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمه‌ی محمد تقی آیت اللهی، صص 62 - 64) ، عمر نمی‌خواست خلافت به علی )ع( برسد و می‌دانست که هیچ فرد دیگری در جامعه اسلامی مطرح نیست که بتوان علی )ع( را با او سنجید و مطمئن بود که هر کسی انتخاب شود، علی )ع( با وی بیعت نخواهد کرد؛ لذا ظواهر امر را طوری ترتیب داد که گویی خود علی )ع( نیز در انتخاب خلیفه نقش داشته است) او اعضای شورا را مشخص کرد و گفت که بعد از مرگ وی، همه‌ی این افراد را باید به زور جمع کنند و آن‌ها سه روز مهلت خواهند داشت که خلیفه را اعلام کنند و اگر اعلام نکردند، همه‌ی آن‌ها را بکشند) برای این که خیالش راحت باشد که علی )ع( هم انتخاب نمی‌شود و هم با کسی که انتخاب می‌شود، بیعت می‌کند، اضافه کرد: )اگر سه رأی مساوی بود، خلیفه کسی است که رأی عبدالرحمن بن عوف به جانب وی باشد و اگر پس از تعیین خلیفه، کسانی که به وی رأی نداده‌اند با وی بیعت نکردند، بلافاصله سر از تنشان جدا شود) برای این کار، ابوطلحه انصاری را موظف کرد که همراه با 50 نفر مسلح در جلوی در مجمع بایستند و به این دستور عمل کنند) از پیش معلوم بود که عثمان انتخاب خواهد شد؛ زیرا از میان این شش نفر، فقط علی )ع( و عثمان بودند که قابلیتی داشتند و هیچ کس به ذهنش خطور نمی‌کرد که یکی از چهار نفر بعدی بخواهد خلیفه شود) این تحلیل را خود علی )ع( قبل از انجام شورا ارائه کرد که: )به خدا سوگند، امر خلافت بار دیگر از ما گرفته شد؛ زیرا قدرت نهایی در دست عبدالرحمن است که دوست قدیمی و داماد عثمان است) سعد بن ابی‌وقاص هم پسر عموی عبدالرحمن و طبیعی است که این سه نفر از هم طرفداری خواهند کرد) حتی اگر رأی طلحه و زبیر هم برای من باشد، سودی نخواهد بخشید)( ( تاریخ طبری، ج 1، ص 278؛ انساب الأشراف بلاذری، ج 5، ص 19؛ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج 1، ص 191) پس واضح است که اگر حضرت علی )ع( بیعت نمی‌کرد، یا کشته می‌شد و یا لااقل جنگی عظیم در بین مسلمانان در می‌گرفت) ولی مگر همین نحو سخنانی که امیرالمؤمنین در آن زمان مطرح کرد، اعتراض محسوب نمی‌شود؟ علاوه بر این، در طول دوره‌ی عثمان نیز همه می‌دانند که ایشان چه قدر به عثمان تذکر می‌داد و خلاف‌های وی را به وی متذکر می‌شد)در دوره‌ی خلافت خود نیز که خطابه‌های متعددی از ایشان باقی مانده است، در موارد متعددی سه خلیفه‌ی اول را تقبیح کرده و صریحا سخن از غصب خلافت توسط آنان به میان آورده است که معروف‌ترین این خطابه‌ها، خطبه‌ی شقشقیه است ( برای مطالعه‌ی بیش‌تر درباره‌ی اعتراضات خود امیرالمؤمنین بر خلفای سه گانه، ر)ک: مرتضی مطهری، سیری در نهج‌البلاغه، صص 146 - 175) ب: اما چرا قیام نکرد و بیعت کرد؟ با توجه به توضیحات فوق معلوم می‌شود که در مورد عمر و عثمان چاره‌ای جز بیعت نداشته است) اما در مورد ابوبکر باید به ویژه به اوضاع و احوال پس از رحلت پیامبر اکرم )ص( توجه کرد) می‌دانیم که حضرت علی )ع( و جمعی از شیعیان ایشان، ابتدا از بیعت با ابوبکر خودداری کردند؛ اما احتمالا: )ترک دین و ارتداد و طغیانی که در میان جزیرة العرب رخ داد [و نیز خطر حمله‌ی روم و ایران) به طور طبیعی علی )ع( و سایر مردم مدینه را وادار ساخت تا علیه خطر مشترک موجود متحد شوند) چنین تهدید جدی خارجی نسبت به اصل حکومت اسلامی، نقش زیادی در تقلیل مخالفت‌های داخلی نسبت به حکمرانی ابوبکر به همراه داشت) حضرت علی )ع( که از همان ابتدای اسلام احساسات عاشقانه‌ی خود به اسلام و حفظ آن را نشان داده بود، برای حفظ اساس و کلیت اسلام چاره‌ای جز مماشات با نظام حاکم موجود نداشت؛ اما در هر حال، حالت کناره گیری خود را حفظ کرد و در دوره‌ی خلافت این سه نفر هیچ گاه هیچ پست و فرماندهی را نپذیرفت)( ( )سید حسین جعفری(، تشیع در مسیر تاریخ، ص 53) 2) اما درباره‌ی )عوض کردن مسیر اسلام( باید گفت که این امر هم به دو نوع اتفاق افتاده است: - یک نوع انحراف، انحرافی علنی و روشن و آشکار از موازین اسلامی بوده که این امری است که در مورد معاویه و یزید و خلفای پس از آن‌ها مشهود است؛ مثلا: خلافت را موروثی کردند؛ علنا به فسق و فجور پرداختند؛ حرمت اوامر شرعی را رعایت نکردند و)))؛ این انحراف را نه فقط افراد عمیق و تیزبین همچون ائمه، بلکه عموم مسلمین نیز درک می‌کردند و لذا موضع گیری علیه آن‌ها به لحاظ فرهنگی کار ساده‌ای بود؛ یعنی همه‌ی مسلمانان علت این موضع گیری را به سادگی درک می‌کردند و ائمه )ع( از این جهت مشکلی نداشتند) اما نوع دیگر، انحرافی است که آثار آن در کوتاه مدت قابل مشاهده نیست) یعنی انحراف اول از این سنخ است که به جای این که ساختمان بسازند، ساختمان را خراب کنند) اما نوع دوم این است که سنگ بنای اولیه‌ی ساختمان را کج بگذارند) عوام این را واقعا ساختمان سازی قلمداد می‌کنند؛ اما فرد متخصص در می‌یابد که اگر این سنگ بنای اولین کج باشد، آثارش بعدها مشخص می‌شود و انحرافی که بعد از رحلت پیامبر )ص( بر سر مسأله جانشینی ایشان رخ داد، از این سنخ بود) پیامبر )ص( جانشینی را تعیین کرده بود که مسیر حرکت جامعه‌ی اسلامی به سوی رستگاری همگانی را تضمین کند؛ اما پس از رحلت ایشان در این جانشینی انحرافی رخ داد که با وجود اهمیت و عظمت واقعی‌اش، آثار آن در کوتاه مدت قابل مشاهده نبود و به همین جهت عموم مسلمین از درک آن عاجز ماندند) اما حضرت علی )ع( که عمق فاجعه را می‌دانست، چه کار می‌توانست بکند؟ مخیر بود بگذارد که این ساختمان اجمالا حفظ شود؛ ولو این که کج بالا برود و بعدها با مشکلات متعددی مواجه شود؛ یا اینکه قیام کند و اساسا کل ساختمان از بین برود) ایشان چاره‌ای ندید جز این که سکوت کند؛ اما سکوتی که تماما استخوان در گلو و خار در چشم بود) خود ایشان جریان مخیر شدن بین این دو راه را که یکی از دیگری بدتر بود، چنین بیان فرموده است: )اما و الله لقد تقمصها فلان و انه لیعلم أن محلی منها محل القطب من الرحی) ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر) فسدلت دونها ثوبا و طویت عنها کشحا) و طفقت أرتای بین أن أصول بید جذاء أو أصبر علی طخیة عمیاء یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه) فرأیت أن الصبر علی هاتا أجحی، فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا( ( نهج‌البلاغه، خطبه‌ی شقشقیه )خطبه‌ی 3): )هان، به خدا سوگند که فلانی خلافت را همچون جامه‌ای به تن پوشید؛ در حالی که می‌دانست جایگاه من نسبت به آن همچون جایگاه محور نسبت به سنگ آسیاب است [که سنگ آسیاب باید دور محورش به گردش درآید و نه دور چیز دیگری)) کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است و پرندگان از رسیدن به قله‌ام ناتوان) [چون چنین دیدم) پس دامن از خلافت برچیدم و پهلو از آن پیچیدم و ژرف بیندیشیدم که چه باید و از این دو کدام شاید؟ با دست بریده بستیزم یا بر این ظلمت کور کننده صبر در پیش گیرم؛ این که پیران در آن فرسوده شوند و کودکان پیر گردند و مؤمن تا زمانی که پروردگارش را ملاقات کند، در رنج آن گرفتار باشد) [چون نیک سنجیدم)، دیدم که صبر بر این مطلب خردمندانه‌تر است) پس صبر کردم، در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم)( تحلیل‌هایی که در مورد نحوه به خلافت رسیدن عمر و عثمان در متن ارائه کردیم نیز به خوبی از ادامه‌ی این خطبه قابل استنباط است) در مورد خلافت عمر می‌فرماید: )عجیب است! کسی [مساوی ابوبکر) که در زندگی می‌خواست خلافت را واگذارد، چون اجلش رسید، کوشید تا آن را به عقد دیگری درآورد) )خلافت را چون ماده شتری دیدند( و هر یک به پستانی از او چسبیدند و سخت دوشیدند))) سپس [عمر) آن را به راهی درآورد ناهموار، پر آسیب و جان آزار که رونده در آن هر دم به سر درآید و پی در پی پوزش خواهد و از ورطه به درنیاید))) من آن مدت دراز را با شکیبایی به سر بردم، رنج دیدم و خون دل خوردم)( در مورد خلافت عثمان نیز می‌فرماید: )خدایا! این چه شورایی بود؟ چه کسی در مورد برتری من بر اولی [مساوی ابوبکر) شک داشت که حالا مرا در صف این‌ها قرار دادند که ناچار با آنان انباز و با گفت و گوشان دمساز شدم) اما یکی [مساوی عبدالرحمن بن عوف) از کینه راهی گزید و دیگری [مساوی سعد بن وقاص) داماد خود را برگزید) این دوخت و آن برید تا سومی [عثمان) به مقصود خود رسید و همچون چهارپا بتاخت و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت) خویشاوندانش با او ایستادند و بیت المال را خوردند و بر باد دادند) علت این که ایشان این صبر و سکوت را این قدر دشوار و تلخ ارزیابی می‌کند، این است که خود او هم عمق فاجعه را می‌دید؛ اما کاری نمی‌توانست بکند) می‌دانست که انحراف از امامت، نتیجه‌اش در نهایت، حکومت معاویه و یزید و تبدیل اسلام نبوی به اسلام سلطنتی خواهد بود) علاوه بر این، همین انحراف اولیه، عموم مسلمانان را از معارف اهل بیت )ع( محروم خواهد کرد و کسانی شارح اسلام خواهند شد که اسلام را عمیقا نفهمیده‌اند) عمق این دو انحراف که برای اکثر مردم آشکار نبود، علت اصلی نگرانی‌ها و دردهای حضرت زهرا )س( و امام علی )ع( بود؛ که در عین حال جز صبر چاره‌ای نداشتند)
اگر سه خلیفهی اول مسیر اسلام را تغییر دادند و غاصبانه حکومت کردند، چرا حضرت علی 25 سال سکوت فرمود؟
در پاسخ به این سؤال، باید معنای دو عبارت )سکوت کردن( و )عوض کردن مسیر اسلام( را مشخص کرد:
1) اگر )سکوت( به معنی عدم هر گونه اعتراض است، باید گفت که امیرالمؤمنین )ع( هرگز سکوت نکرد؛ اما اگر به معنای عدم قیام مسلحانه است، پاسخ این سؤال در گرو توجه به اوضاع زمانهی ایشان است) اکنون به توضیح این دو مطلب میپردازیم:
الف: در مورد اعتراض باید گفت که اتفاقا حضرت علی )ع( رویهای در پیش گرفت که تماما نمایانگر اعتراض بود:
163
- در مورد خلافت ابوبکر، امام علی )ع( تا زمانی که حضرت زهرا )س( زنده بود، با ابوبکر بیعت نکرد و بعد از بیعت نیز بارها و بارها و در مواقع و مناسبتهای مختلف از احق بودن خود سخن گفت) در پاسخ سؤالات قبل اشاره کردیم که این اگر اعتراض نیست، پس چیست؟
- دربارهی خلافت عمر نیز میدانیم که ابوبکر نظر خود را تنها با عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان در میان گذاشت و معلوم بود که اینها نیز همگی موافق عمر هستند) با اینکه از اعتراضات علی )ع( نسبت به خود و اعلام احقیت او آگاه بود، اما حتی سراغ وی هم نرفت و اوضاع را طوری ترتیب داد که مانع از هر گونه اعتراضی از جانب علی )ع( شود) مؤلف کتاب )تشیع در مسیر تاریخ( ( این کتاب به قلم )سید حسین جعفری( و ترجمه )محمد تقی آیت اللهی(، تحلیل تاریخی دقیقی بر اساس متون دست اول تاریخی و بررسی دقیقی از مورخان و راویان احادیث ارائه کرده است) در این زمینه میگوید: )ابوبکر در بستر مرگ صریحا عمر را که قدرت حاکم در پشت پرده بود، به عنوان جانشین خود منصوب کرد) روش وی در تعیین جانشین برای ما جای هیچ شکی نمیگذارد که وی از زمان احراز مقام خلافت، اندیشهاش را به طرفداری از عمر معطوف ساخته بود) او برای جلوگیری از امکان هر گونه مخالفتی با عمر مقیاسهای دقیقی برگزید و مطمئن بود که عمر با هیچ مشکلی مواجه نمیشود) وی ابتدا نظر عبدالرحمن بن عوف و سپس نظر عثمان بن عفان را به مطلب جلب کرد و وقتی تصمیم ابوبکر علنی شد، عدهای از صحابهی ممتاز، طلحه را به نمایندگی نزد ابوبکر فرستادند تا وی را منصرف کند) اما ابوبکر بر خلاف نظر اکثر صحابه از عثمان خواست تا وصیتنامهی وی را بنویسد و عمر را منصوب کرد) در حقیقت، آنچه همهی مآخذ در آن اتفاق نظر دارند این است که از میان صحابه تنها به عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان مراجعه شد و از آن پس، مسؤولیت حمایت از عمر نیز به آنها واگذار شد) احتمال زیادی هست که اتخاذ این روش به پیشنهاد عمر بوده باشد؛ یعنی کسی که برای بر هم زدن هر گونه مخالفت بنیهاشم یک نقشه داشت) عبدالرحمن از تیرهی بنیزهره بود و عثمان از بنیامیه) این دو قبیله از قبل از اسلام رقبای جدی بنیهاشم بودند و خود این دو نماینده ثروتمندترین حلقههای جامعه مسلمان به حساب میآمدند) در عین حال عبدالرحمن، شوهر خواهر عثمان نیز بود و حمایت آنها از یکدیگر و نیز حمایت سعد بن ابیوقاص از آنها )سعد پسر عموی عبدالرحمان بود( قطعی بود) به این ترتیب، حمایت و نفوذ مستقیم مهمترین عناصر سیاسی مهاجرین به منظور مقابله با هر گونه فعالیت ممکن از جانب بنیهاشم و طرفداران علی )ع( فراهم شد ( )سید حسین جعفری(، تشیع در مسیر تاریخ، صص 57 - 58)
دربارهی خلافت عثمان نیز مطابق تحلیل عمیق و دقیق کتاب فوق الذکر ( )سید حسین جعفری(، تشیع در مسیر تاریخ، ترجمهی محمد تقی آیت اللهی، صص 62 - 64) ، عمر نمیخواست خلافت به علی )ع( برسد و میدانست که هیچ فرد دیگری در جامعه اسلامی مطرح نیست که بتوان علی )ع( را با او سنجید و مطمئن بود که هر کسی انتخاب شود، علی )ع( با وی بیعت نخواهد کرد؛ لذا ظواهر امر را طوری ترتیب داد که گویی خود علی )ع( نیز در انتخاب خلیفه نقش داشته است) او اعضای شورا را مشخص کرد و گفت که بعد از مرگ وی، همهی این افراد را باید به زور جمع کنند و آنها سه روز مهلت خواهند داشت که خلیفه را اعلام کنند و اگر اعلام نکردند، همهی آنها را بکشند) برای این که خیالش راحت باشد که علی )ع( هم انتخاب نمیشود و هم با کسی که انتخاب میشود، بیعت میکند، اضافه کرد: )اگر سه رأی مساوی بود، خلیفه کسی است که رأی عبدالرحمن بن عوف به جانب وی باشد و اگر پس از تعیین خلیفه، کسانی که به وی رأی ندادهاند با وی بیعت نکردند، بلافاصله سر از تنشان جدا شود) برای این کار، ابوطلحه انصاری را موظف کرد که همراه با 50 نفر مسلح در جلوی در مجمع بایستند و به این دستور عمل کنند) از پیش معلوم بود که عثمان انتخاب خواهد شد؛ زیرا از میان این شش نفر، فقط علی )ع( و عثمان بودند که قابلیتی داشتند و هیچ کس به ذهنش خطور نمیکرد که یکی از چهار نفر بعدی بخواهد خلیفه شود) این تحلیل را خود علی )ع( قبل از انجام شورا ارائه کرد که: )به خدا سوگند، امر خلافت بار دیگر از ما گرفته شد؛ زیرا قدرت نهایی در دست عبدالرحمن است که دوست قدیمی و داماد عثمان است) سعد بن ابیوقاص هم پسر عموی عبدالرحمن و طبیعی است که این سه نفر از هم طرفداری خواهند کرد) حتی اگر رأی طلحه و زبیر هم برای من باشد، سودی نخواهد بخشید)( ( تاریخ طبری، ج 1، ص 278؛ انساب الأشراف بلاذری، ج 5، ص 19؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج 1، ص 191) پس واضح است که اگر حضرت علی )ع( بیعت نمیکرد، یا کشته میشد و یا لااقل جنگی عظیم در بین مسلمانان در میگرفت) ولی مگر همین نحو سخنانی که امیرالمؤمنین در آن زمان مطرح کرد، اعتراض محسوب نمیشود؟ علاوه بر این، در طول دورهی عثمان نیز همه میدانند که ایشان چه قدر به عثمان تذکر میداد و خلافهای وی را به وی متذکر میشد)در دورهی خلافت خود نیز که خطابههای متعددی از ایشان باقی مانده است، در موارد متعددی سه خلیفهی اول را تقبیح کرده و صریحا سخن از غصب خلافت توسط آنان به میان آورده است که معروفترین این خطابهها، خطبهی شقشقیه است ( برای مطالعهی بیشتر دربارهی اعتراضات خود امیرالمؤمنین بر خلفای سه گانه، ر)ک: مرتضی مطهری، سیری در نهجالبلاغه، صص 146 - 175)
ب: اما چرا قیام نکرد و بیعت کرد؟ با توجه به توضیحات فوق معلوم میشود که در مورد عمر و عثمان چارهای جز بیعت نداشته است) اما در مورد ابوبکر باید به ویژه به اوضاع و احوال پس از رحلت پیامبر اکرم )ص( توجه کرد) میدانیم که حضرت علی )ع( و جمعی از شیعیان ایشان، ابتدا از بیعت با ابوبکر خودداری کردند؛ اما احتمالا:
)ترک دین و ارتداد و طغیانی که در میان جزیرة العرب رخ داد [و نیز خطر حملهی روم و ایران) به طور طبیعی علی )ع( و سایر مردم مدینه را وادار ساخت تا علیه خطر مشترک موجود متحد شوند) چنین تهدید جدی خارجی نسبت به اصل حکومت اسلامی، نقش زیادی در تقلیل مخالفتهای داخلی نسبت به حکمرانی ابوبکر به همراه داشت) حضرت علی )ع( که از همان ابتدای اسلام احساسات عاشقانهی خود به اسلام و حفظ آن را نشان داده بود، برای حفظ اساس و کلیت اسلام چارهای جز مماشات با نظام حاکم موجود نداشت؛ اما در هر حال، حالت کناره گیری خود را حفظ کرد و در دورهی خلافت این سه نفر هیچ گاه هیچ پست و فرماندهی را نپذیرفت)( ( )سید حسین جعفری(، تشیع در مسیر تاریخ، ص 53)
2) اما دربارهی )عوض کردن مسیر اسلام( باید گفت که این امر هم به دو نوع اتفاق افتاده است:
- یک نوع انحراف، انحرافی علنی و روشن و آشکار از موازین اسلامی بوده که این امری است که در مورد معاویه و یزید و خلفای پس از آنها مشهود است؛ مثلا: خلافت را موروثی کردند؛ علنا به فسق و فجور پرداختند؛
حرمت اوامر شرعی را رعایت نکردند و)))؛ این انحراف را نه فقط افراد عمیق و تیزبین همچون ائمه، بلکه عموم مسلمین نیز درک میکردند و لذا موضع گیری علیه آنها به لحاظ فرهنگی کار سادهای بود؛ یعنی همهی مسلمانان علت این موضع گیری را به سادگی درک میکردند و ائمه )ع( از این جهت مشکلی نداشتند)
اما نوع دیگر، انحرافی است که آثار آن در کوتاه مدت قابل مشاهده نیست) یعنی انحراف اول از این سنخ است که به جای این که ساختمان بسازند، ساختمان را خراب کنند) اما نوع دوم این است که سنگ بنای اولیهی ساختمان را کج بگذارند) عوام این را واقعا ساختمان سازی قلمداد میکنند؛ اما فرد متخصص در مییابد که اگر این سنگ بنای اولین کج باشد، آثارش بعدها مشخص میشود و انحرافی که بعد از رحلت پیامبر )ص( بر سر مسأله جانشینی ایشان رخ داد، از این سنخ بود) پیامبر )ص( جانشینی را تعیین کرده بود که مسیر حرکت جامعهی اسلامی به سوی رستگاری همگانی را تضمین کند؛ اما پس از رحلت ایشان در این جانشینی انحرافی رخ داد که با وجود اهمیت و عظمت واقعیاش، آثار آن در کوتاه مدت قابل مشاهده نبود و به همین جهت عموم مسلمین از درک آن عاجز ماندند) اما حضرت علی )ع( که عمق فاجعه را میدانست، چه کار میتوانست بکند؟ مخیر بود بگذارد که این ساختمان اجمالا حفظ شود؛ ولو این که کج بالا برود و بعدها با مشکلات متعددی مواجه شود؛ یا اینکه قیام کند و اساسا کل ساختمان از بین برود) ایشان چارهای ندید جز این که سکوت کند؛ اما سکوتی که تماما استخوان در گلو و خار در چشم بود) خود ایشان جریان مخیر شدن بین این دو راه را که یکی از دیگری بدتر بود، چنین بیان فرموده است:
)اما و الله لقد تقمصها فلان و انه لیعلم أن محلی منها محل القطب من الرحی) ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر) فسدلت دونها ثوبا و طویت عنها کشحا) و طفقت أرتای بین أن أصول بید جذاء أو أصبر علی طخیة عمیاء یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه) فرأیت أن الصبر علی هاتا أجحی، فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجا( ( نهجالبلاغه، خطبهی شقشقیه )خطبهی 3): )هان، به خدا سوگند که فلانی خلافت را همچون جامهای به تن پوشید؛ در حالی که میدانست جایگاه من نسبت به آن همچون جایگاه محور نسبت به سنگ آسیاب است [که سنگ آسیاب باید دور محورش به گردش درآید و نه دور چیز دیگری)) کوه بلند را مانم که سیلاب از ستیغ من ریزان است و پرندگان از رسیدن به قلهام ناتوان) [چون چنین دیدم) پس دامن از خلافت برچیدم و پهلو از آن پیچیدم و ژرف بیندیشیدم که چه باید و از این دو کدام شاید؟ با دست بریده بستیزم یا بر این ظلمت کور کننده صبر در پیش گیرم؛ این که پیران در آن فرسوده شوند و کودکان پیر گردند و مؤمن تا زمانی که پروردگارش را ملاقات کند، در رنج آن گرفتار باشد) [چون نیک سنجیدم)، دیدم که صبر بر این مطلب خردمندانهتر است) پس صبر کردم، در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم)( تحلیلهایی که در مورد نحوه به خلافت رسیدن عمر و عثمان در متن ارائه کردیم نیز به خوبی از ادامهی این خطبه قابل استنباط است) در مورد خلافت عمر میفرماید: )عجیب است! کسی [مساوی ابوبکر) که در زندگی میخواست خلافت را واگذارد، چون اجلش رسید، کوشید تا آن را به عقد دیگری درآورد) )خلافت را چون ماده شتری دیدند( و هر یک به پستانی از او چسبیدند و سخت دوشیدند))) سپس [عمر) آن را به راهی درآورد ناهموار، پر آسیب و جان آزار که رونده در آن هر دم به سر درآید و پی در پی پوزش خواهد و از ورطه به درنیاید))) من آن مدت دراز را با شکیبایی به سر بردم، رنج دیدم و خون دل خوردم)( در مورد خلافت عثمان نیز میفرماید: )خدایا! این چه شورایی بود؟ چه کسی در مورد برتری من بر اولی [مساوی ابوبکر) شک داشت که حالا مرا در صف اینها قرار دادند که ناچار با آنان انباز و با گفت و گوشان دمساز شدم) اما یکی [مساوی عبدالرحمن بن عوف) از کینه راهی گزید و دیگری [مساوی سعد بن وقاص) داماد خود را برگزید) این دوخت و آن برید تا سومی [عثمان) به مقصود خود رسید و همچون چهارپا بتاخت و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت) خویشاوندانش با او ایستادند و بیت المال را خوردند و بر باد دادند)
علت این که ایشان این صبر و سکوت را این قدر دشوار و تلخ ارزیابی میکند، این است که خود او هم عمق فاجعه را میدید؛ اما کاری نمیتوانست بکند) میدانست که انحراف از امامت، نتیجهاش در نهایت، حکومت معاویه و یزید و تبدیل اسلام نبوی به اسلام سلطنتی خواهد بود) علاوه بر این، همین انحراف اولیه، عموم مسلمانان را از معارف اهل بیت )ع( محروم خواهد کرد و کسانی شارح اسلام خواهند شد که اسلام را عمیقا نفهمیدهاند) عمق این دو انحراف که برای اکثر مردم آشکار نبود، علت اصلی نگرانیها و دردهای حضرت زهرا )س( و امام علی )ع( بود؛ که در عین حال جز صبر چارهای نداشتند)
- [سایر] عمده فعالیت های حضرت علی (ع) در مدت 25 سال سکوت و خانه نشینی چه بود؟
- [سایر] عمده فعالیت های حضرت علی (ع) در مدت 25 سال سکوت و خانه نشینی چه بود؟
- [سایر] عمده فعالیت های حضرت علی (ع) در مدت 25 سال سکوت و خانه نشینی چه بود؟
- [سایر] آیا 25 سال سکوت حضرت علی(ع) به معنای تساهل و تسامح دینی بود؟
- [سایر] دلیل سکوت 25 ساله حضرت علی (ع) در مقابل غاصبان خلافت چیست؟
- [سایر] یکی از ادله سکوت حضرت علی(ع) حفظ وحدت مسلمانان بود، این مساله را توضیح دهید.؟
- [سایر] منظور امام علی (ع) از سکوت خداوند در مورد برخی احکام چیست؟ و چرا فرمود برای یافتن آنها خود را به زحمت نیندازید؟
- [سایر] منظور امام علی (ع) از سکوت خداوند در مورد برخی احکام چیست؟ و چرا فرمود برای یافتن آنها خود را به زحمت نیندازید؟
- [سایر] در دوران 25 سال بعد از پیامبر(ص) بر امام علی(ع) چگونه گذشت؟
- [سایر] یکی از ادله سکوت حضرت حضرت علی(ع)حفظ وحدت مسلمانان بود، این مساله را توضیح دهید.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اذان هیجده جمله دارد: (اللَّهُ أکبَر) چهار مرتبه، (أَشْهَدُ أَنْ لا إلهَ إلّا اللَّهُ)، (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه)، (حَیَّ علی الصَّلاةِ)، (حَیَّ علی الفَلاحِ)، (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ)، (اللَّه أکبَر)، (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللَّه أکبَر) از اول اذان و یک مرتبه (لا إلهَ إلّا اللَّهُ) از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن (حَیَّ علی خَیْرِ العَمَلِ) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله وحید خراسانی] اذان هیجده جمله است الله اکبر چهار مرتبه اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمدا رسول الله حی علی الصلاه حی علی الفلاح حی علی خیر العمل الله اکبر لا اله الا الله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبر از اول اذان و یک مرتبه لا اله الا الله از اخر ان کم می شود و بعد از گفتن حی علی خیر العمل باید دو مرتبه قد قامت الصلاه اضافه نمود
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اذان هیجده جمله است: اللّه اکبر چهار مرتبه؛ اشهد ان لا اله الا اللّه؛ اشهد ان محمدا رسول اللّه؛ حی علی الصلاه؛ حی علی الفلاح؛ حی علی خیر العمل؛ اللّه اکبر؛ لا اله الا اللّه هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه اللّه اکبر از اول اذان و یک مرتبه لااله الا اللّه از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حی علی خیر العمل باید دو مرتبه قد قامت الصلاه اضافه نمود.
- [آیت الله سیستانی] اذان هیجده جمله است : (اللّه اکبر) چهار مرتبه ، (أَشْهَدُ أن لا إِلَه إِلاّ اللّهُ) ، (أَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهَ) ، (حَیَّ عَلَی الصَلاةِ) ، (حَیَّ عَلی الفَلاحِ) ، (حَیَّ عَلی خَیْرُ الْعَمَل) ، (اَللّهُ أَکْبَرُ) ، (لا الهَ إلاَّ اللّهُ) هر یک دو مرتبه . و اقامه هفده جمله است ، یعنی دو مرتبه (اَللّهُ أَکْبَرُ) از اول اذان ، و یک مرتبه (لا إِلهَ إلاَّ اللّهُ) از آخر آن کم میشود ، و بعد از گفتن (حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قَامَتِ الصَّلاَةُ) اضافه نمود .
- [آیت الله بروجردی] اذان هیجده جمله است:(اَللهُ اَکبرُ)؛ چهار مرتبه.(اَشهّدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللهُ - اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ حَی عَلَی الصَّلوة حَی عَلَی الفَلاحِ حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ اَللهُ اَکبرُ لا اِلَهَ اِلا اللهُ)؛ هر یک دو مرتبه.و اقامه هفده جمله است:یعنی دو مرتبه (اَللهُ اَکبرُ) از اوّل اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ اِلا اللهُ) از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن (حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ) باید دو مرتبه (قَد قامَتِ الصَّلوة) اضافه نمود.
- [آیت الله بهجت] بعید نیست مستحب بودن اقرار به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام در اذان مستحبی، در صورتی که به نیت مطلوب بودن گفته شود، به عبارات مختلفی که در (نهایه) و (فقیه) و (احتجاج) نقل شده است که (اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) و یا (عَلِیٌ اَمیرُ المُؤمِنین) و یا به عبارت (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) باشد، و اما اقرار به ولایت اگرچه در غیر اذان باشد خوب است، پس احتیاج به دلیل مخصوص ندارد؛ و کاملترین عبارتی که در اینجا گفته میشود آن است که اقرار به خلیفه بودن یا وصی بودن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و ائمه طاهرین علیهمالسلام در آن باشد.
- [آیت الله جوادی آملی] .ترتیب هجده جمله اذان و هفده جمله اقامه باید محفوظ باشد و اگر بر خلاف آن گفته شد , باید برابر نظم یاد شده دوباره گفته شود، مثلاً اگر (حیّ علی خیر العمل ) پیش از (حیّ علی الفلاح ) گفته شد , دوباره باید (حیّ علی خیر العمل) گفته شود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر کلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید، مثلاً (حَیَّ علی الفلاح) را پیش از (حَیَّ عَلی الصَّلاة) بگوید باید برگردد و از جائی که ترتیب بهم خورده دوباره بگوید.
- [آیت الله مظاهری] اگر کلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید، مثلاً حیّ علی الفلاح را پیش از حیّ علی الصّلاة بگوید، باید از جایی که ترتیب به هم خورده، دوباره بگوید.
- [آیت الله سبحانی] کسی که اذان و اقامه دیگری را می شنود مستحب است هر قسمتی را که می شنود بگوید ولی از (حی علی الصلاة) تا (حی علی خیر العمل) را به امید ثواب بگوید.