امام علی(ع) پس از پیامبر(ص) شایسته ترین فرد برای ادارة امور جامعة اسلامی بوده و در حوزة اسلام به جز پیامبر اسلام(ص) هیچ کس از نظر فضیلت، تقوا، بینش فقهی،قضایی، جهاد و کوشش در راه خدا و سایر صفات عالی انسانی به پایة علی(ع) نمی رسید. به دلیل همین شایستگی ها، آن حضرت بارها به دستور خدا،[1] توسط پیامبر اسلام(ص) به عنوان رهبر آینده مسلمانان معرفی شده بود که از همه آنها مهم تر جریان "غدیر" است.[2] از این نظر انتظار می رفت که پس از درگذشت پیامبر(ص) بلافاصله علی(ع) زمام امور را در دست گیرد، و رهبری مسلمانان را ادامه دهد. اما عملاً چنین نشد و مسیر رهبری اسلامی پس از پیامبر(ص) منحرف گردید، و علی (ع) از صحنه سیاسی و مرکز تصمیم گیری در اداره امور جامعة اسلامی بدور ماند. البته امام (ع) این انحراف را تحمل نکرد و سکوت در برابر آن را ناروا شمرد و بارها با استدلال ها و احتجاج های متین خود، خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد، ولی مرور ایام و سیر حوادث نشان داد که این گونه اعتراض ها چندان ثمر بخش نبوده، و خلیفه و هوادارانش در حفظ و ادامه قدرت خود مصرند. در این هنگام علی(ع) بر سر دو راهی حساس و سرنوشت سازی قرار گرفت؛ یا می بایست به کمک رجال خاندان رسالت و علاقه مندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع و قانونی نمی دانستند، بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را قبضه کند،و یا آن که وضع موجود را تحمل کند و در حدود امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف دینی خود بپردازد. از آن جا که در رهبری های الهی،قدرت و مقام، هدف نیست، بلکه هدف چیزی بالاتر از حفظ مقام و موقعیت است و وجود رهبری برای این است که به هدف تحقق ببخشد، لذا اگر روزی رهبر بر سر دوراهی قرار گرفت و ناگزیر شد که از میان مقام و هدف، یکی را برگزیند، باید از مقام رهبری دست بردارد و هدف را مقدم تر از حفظ مقام و موقعیت رهبری خویش بشمارد. علی(ع) که با چنین وضعی روبرو شده بود، راه دوم را برگزید. او با ارزیابی اوضاع و احوال جامعه اسلامی به این نتیجه رسید که اگر اصرار به قبضه کردن حکومت و حفظ مقام و موقعیت رهبری خود نماید، وضعی پیش می آید که زحمات پیامبر اسلام (ص)و خون های پاکی که در راه این هدف و برای آبیاری نهال اسلام ریخته شده است، به هدر می رود. امام در خطبه "شقشقیه" از این دو راهی دشوار و حساس و نیز انتخاب راه دوم چنین یاد میکند: "من ردای خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پیچیدم (و کنار رفتم)، در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آورده اند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را واپسین دم زندگی به رنج وا می دارد. (عاقبت) دیدم بردباری و صبر، به عقل و خِرَد نزدیک تر است، لذا شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی می ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد،با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند".[3] امام به صبر خود در برابر انحراف خلافت اسلامی از مسیر اصلی خود به منظور حفظ اساسی اسلام در موارد دیگر نیز اشاره نموده است از آن جمله در آغاز خلافت عثمان که رأی شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وی افتاد، امام رو به دیگر اعضای شورا کرد و فرمود: "خوب می دانید که من از همه کس به خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند تا هنگامی که اوضاع مسلمین روبراه باشد و در هم نریزد، و به غیر از من به دیگری ستم نشود، هم چنان مدارا خواهم کرد".[4] خطرهایی که حضرت علی (ع) به خاطر آنان سکوت کرد را می توان بدین ترتیب دسته بندی کرد: 1 اگر حضرت با توسل به قدرت و قیام مسلحانه در صدد قبضة حکومت و خلافت بر می آمد، بسیاری از عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند، از دست می داد، علاوه بر این ها گروه بسیاری از صحابه پیامبر(ص) که به خلافت امام راضی نبودند، کشته می شدند. و این امر سبب تضعیف مسلمانان و دو دستگی آنان می شد. امام هنگامی که برای سرکوبی پیمان شکنان (طلحه و زبیر) عازم بصره بود، خطبه ای ایراد کرد و در آن انگشت روی این موضوع حساس گذاشت و فرمود: "هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد، قریش با خود کامگی، خود را بر ما مقدم شمرده ما را که به رهبری امت از همه شایسته تر بودیم، از حق خود باز داشت، ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریخته شدن خون آنان است؛ زیرا مردم، به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشکی مملوّ از شیر بود که کف کرده باشد و کوچک ترین سستی و غفلت آن را فاسد می سازد، و کوچک ترین فرد آن را وارونه میکند".[5] 2 از آن جاکه بسیاری از گروه ها و قبایلی که در سال های آخر عمر پیامبر(ص) مسلمان شده بودند،هنوز آموزش های لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان کاملاً در دل آنان نفوذ نکرده بود. هنگامی که خبر در گذشت پیامبر اسلام(ص) در میان آنان منتشر گردیده گروهی از آنان پرچم "ارتداد" و بازگشت به بت پرستی را برافراشتند و عملاً با حکومت اسلامی در مدینه مخالفت نمودند و گروهی نیز فرصت پیش آمده را مجالی برای عرض اندام خود می دانستند تا مالیات های اسلامی به دست آن ها باشد. یا اینکه به دلیل ماجرای غدیر و ... حکومت مدینه را به رسمیت نمی شناختند. بنابراین جریان هایی علیه حکومت مرکزی مدینه شکل می گیرد. به همین جهت نخستین کاری که حکومت جدید انجام داد این بود که گروهی از مسلمانان را برای نبرد با "مرتدان" و سرکوبی شورش آنان بسیج کرد و سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گردید. در چنین موقعیتی که دشمنان ارتجاعی اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حکومت اسلامی را تهدید می کردند، هرگز صحیح نبود که اما پرچم دیگری به دست بگیرد و قیام کند. حضرت در یکی از نامه های خود که به مردم مصر نوشته است به این نکته اشاره میکند و میفرماید: "به خدا سوگند هرگز فکر نمی کردم و به خاطرم خطور نمی کرد که عرب بعد از پیامبر(ص) امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگیرند و (در جای دیگر قرار دهند) خلافت را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبکر) بود که با او بیعت کنند. (وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. (در این جا بود) که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگ تر بود،چرا که این بهرة دوران چند روزة دنیا است که زایل و تمام می شود، همان طور که "سراب" تمام میشود و یا ابرها از هم می پاشد. ".[6] این مطلب در خطبه ای دیگر نیز بیان شده است.[7] حضور منافقان در میان مسلمانان و کسانی که به ظاهر اظهار اسلام کردند، ولی همیشه منتظر بودند که در یک فرصت مناسب به اسلام ضربه بزنند، یکی از عوامل اصلی عدم اعتراض مسلحانه حضرت علی(ع) بود. آن حضرت در مقابل درخواست ابوسفیان برای قیام و مبارزه با ابوبکر -که وعده یاری به او داده بودند - و به دست گرفت حکومت توسط آن حضرت، به ماهیت این منافقان و علت اساسی چنین پیشنهاد که ضربه زدن به اسلام نوپای بود، اشاره میکند. 3 علاوه بر خطر مرتدین، مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند "مسیلمه کذاب"، "طلیحه" و "سجاح" نیز در صحنه ظاهر شده و هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شکست خوردند. 4 خطر حمله احتمالی رومیان نیز می توانست مایة نگرانی دیگری برای جبهة مسلمانان باشد؛ زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رو در رو، یا درگیر شده بودند، و رومیان مسلمانان را خطری جدی تلقی می کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند. اگر علی(ع) دست به قیام مسلحانه می زد، با تضعیف جبهة داخلی مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومی ها می افتاد که از این ضعف استفاده کنند. با در نظر گرفتن نکات مذکور، به خوبی روشن میشود که چرا امام(ع) بعد از آن که مکرر حق خود را مطالبه نمود و شدیداً بر غاصبان حقش اعتراض کرد، صبر را بر قیام ترجیح داد و چگونه با صبر و تحمّل و تدبیر و دور اندیشی، جامعة اسلامی را از خطرهای بزرگ نجات داد،و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخیم اختلاف و دودستگی نمی ترسید، هرگز اجازه نمی داد رهبری مسلمانان از دست اوصیا و خلفای راستین پیامبر خارج شود و به دست دیگران افتد.[8] بنابراین،امام به صورت های مختلف در مقابل موضوع سقیفه اعتراض کرد و چنین نبود که هیچ اعتراضی نکرده باشد و حتی بعضی از یاران خاص او نیز اعتراض کردند و اجتماع چند نفر در خانة حضرت علی و عدم بیعت اولیه با ابوبکر نشانة همین اعتراض بود که در تاریخ آمده که حضرت علی(ع) تا شهادت حضرت فاطمه، بیعت نکرد.[9] [1]. ماءده (5) آیة 67. [2]. ر.ک: آیت الله جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص 473. [3]. نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص 37، خطبة 3. [4]. همان، ص 162، خطبة 73. [5]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 308. [6]. نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص 1039، نامة 42. [7]. تاریخ طبری، ج 2، ص 449. [8]. آیت الله جعفر سبحانی، فروغ ولایت، ص 151 - 173 و مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، ص 63 - 71. [9]. تاریخ طبری، ج 2، ص 448.
امام علی(ع) پس از پیامبر(ص) شایسته ترین فرد برای ادارة امور جامعة اسلامی بوده و در حوزة اسلام به جز پیامبر اسلام(ص) هیچ کس از نظر فضیلت، تقوا، بینش فقهی،قضایی، جهاد و کوشش در راه خدا و سایر صفات عالی انسانی به پایة علی(ع) نمی رسید. به دلیل همین شایستگی ها، آن حضرت بارها به دستور خدا،[1] توسط پیامبر اسلام(ص) به عنوان رهبر آینده مسلمانان معرفی شده بود که از همه آنها مهم تر جریان "غدیر" است.[2] از این نظر انتظار می رفت که پس از درگذشت پیامبر(ص) بلافاصله علی(ع) زمام امور را در دست گیرد، و رهبری مسلمانان را ادامه دهد.
اما عملاً چنین نشد و مسیر رهبری اسلامی پس از پیامبر(ص) منحرف گردید، و علی (ع) از صحنه سیاسی و مرکز تصمیم گیری در اداره امور جامعة اسلامی بدور ماند. البته امام (ع) این انحراف را تحمل نکرد و سکوت در برابر آن را ناروا شمرد و بارها با استدلال ها و احتجاج های متین خود، خلیفه و هواداران او را مورد انتقاد و اعتراض قرار داد، ولی مرور ایام و سیر حوادث نشان داد که این گونه اعتراض ها چندان ثمر بخش نبوده، و خلیفه و هوادارانش در حفظ و ادامه قدرت خود مصرند. در این هنگام علی(ع) بر سر دو راهی حساس و سرنوشت سازی قرار گرفت؛ یا می بایست به کمک رجال خاندان رسالت و علاقه مندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع و قانونی نمی دانستند، بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را قبضه کند،و یا آن که وضع موجود را تحمل کند و در حدود امکان به حل مشکلات مسلمانان و انجام وظایف دینی خود بپردازد. از آن جا که در رهبری های الهی،قدرت و مقام، هدف نیست، بلکه هدف چیزی بالاتر از حفظ مقام و موقعیت است و وجود رهبری برای این است که به هدف تحقق ببخشد، لذا اگر روزی رهبر بر سر دوراهی قرار گرفت و ناگزیر شد که از میان مقام و هدف، یکی را برگزیند، باید از مقام رهبری دست بردارد و هدف را مقدم تر از حفظ مقام و موقعیت رهبری خویش بشمارد. علی(ع) که با چنین وضعی روبرو شده بود، راه دوم را برگزید. او با ارزیابی اوضاع و احوال جامعه اسلامی به این نتیجه رسید که اگر اصرار به قبضه کردن حکومت و حفظ مقام و موقعیت رهبری خود نماید، وضعی پیش می آید که زحمات پیامبر اسلام (ص)و خون های پاکی که در راه این هدف و برای آبیاری نهال اسلام ریخته شده است، به هدر می رود.
امام در خطبه "شقشقیه" از این دو راهی دشوار و حساس و نیز انتخاب راه دوم چنین یاد میکند: "من ردای خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پیچیدم (و کنار رفتم)، در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدید آورده اند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را واپسین دم زندگی به رنج وا می دارد. (عاقبت) دیدم بردباری و صبر، به عقل و خِرَد نزدیک تر است، لذا شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی می ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد،با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند".[3]
امام به صبر خود در برابر انحراف خلافت اسلامی از مسیر اصلی خود به منظور حفظ اساسی اسلام در موارد دیگر نیز اشاره نموده است از آن جمله در آغاز خلافت عثمان که رأی شورا به نفع عثمان تمام شد و قدرت به دست وی افتاد، امام رو به دیگر اعضای شورا کرد و فرمود: "خوب می دانید که من از همه کس به خلافت شایسته ترم. به خدا سوگند تا هنگامی که اوضاع مسلمین روبراه باشد و در هم نریزد، و به غیر از من به دیگری ستم نشود، هم چنان مدارا خواهم کرد".[4]
خطرهایی که حضرت علی (ع) به خاطر آنان سکوت کرد را می توان بدین ترتیب دسته بندی کرد:
1 اگر حضرت با توسل به قدرت و قیام مسلحانه در صدد قبضة حکومت و خلافت بر می آمد، بسیاری از عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند، از دست می داد، علاوه بر این ها گروه بسیاری از صحابه پیامبر(ص) که به خلافت امام راضی نبودند، کشته می شدند. و این امر سبب تضعیف مسلمانان و دو دستگی آنان می شد.
امام هنگامی که برای سرکوبی پیمان شکنان (طلحه و زبیر) عازم بصره بود، خطبه ای ایراد کرد و در آن انگشت روی این موضوع حساس گذاشت و فرمود: "هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد، قریش با خود کامگی، خود را بر ما مقدم شمرده ما را که به رهبری امت از همه شایسته تر بودیم، از حق خود باز داشت، ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار، بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریخته شدن خون آنان است؛ زیرا مردم، به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشکی مملوّ از شیر بود که کف کرده باشد و کوچک ترین سستی و غفلت آن را فاسد می سازد، و کوچک ترین فرد آن را وارونه میکند".[5]
2 از آن جاکه بسیاری از گروه ها و قبایلی که در سال های آخر عمر پیامبر(ص) مسلمان شده بودند،هنوز آموزش های لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان کاملاً در دل آنان نفوذ نکرده بود. هنگامی که خبر در گذشت پیامبر اسلام(ص) در میان آنان منتشر گردیده گروهی از آنان پرچم "ارتداد" و بازگشت به بت پرستی را برافراشتند و عملاً با حکومت اسلامی در مدینه مخالفت نمودند
و گروهی نیز فرصت پیش آمده را مجالی برای عرض اندام خود می دانستند تا مالیات های اسلامی به دست آن ها باشد.
یا اینکه به دلیل ماجرای غدیر و ... حکومت مدینه را به رسمیت نمی شناختند. بنابراین جریان هایی علیه حکومت مرکزی مدینه شکل می گیرد.
به همین جهت نخستین کاری که حکومت جدید انجام داد این بود که گروهی از مسلمانان را برای نبرد با "مرتدان" و سرکوبی شورش آنان بسیج کرد و سرانجام آتش شورش آنان با تلاش مسلمانان خاموش گردید. در چنین موقعیتی که دشمنان ارتجاعی اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حکومت اسلامی را تهدید می کردند، هرگز صحیح نبود که اما پرچم دیگری به دست بگیرد و قیام کند.
حضرت در یکی از نامه های خود که به مردم مصر نوشته است به این نکته اشاره میکند و میفرماید: "به خدا سوگند هرگز فکر نمی کردم و به خاطرم خطور نمی کرد که عرب بعد از پیامبر(ص) امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگیرند و (در جای دیگر قرار دهند) خلافت را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبکر) بود که با او بیعت کنند. (وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. (در این جا بود) که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگ تر بود،چرا که این بهرة دوران چند روزة دنیا است که زایل و تمام می شود، همان طور که "سراب" تمام میشود و یا ابرها از هم می پاشد. ".[6]
این مطلب در خطبه ای دیگر نیز بیان شده است.[7]
حضور منافقان در میان مسلمانان و کسانی که به ظاهر اظهار اسلام کردند، ولی همیشه منتظر بودند که در یک فرصت مناسب به اسلام ضربه بزنند، یکی از عوامل اصلی عدم اعتراض مسلحانه حضرت علی(ع) بود. آن حضرت در مقابل درخواست ابوسفیان برای قیام و مبارزه با ابوبکر -که وعده یاری به او داده بودند - و به دست گرفت حکومت توسط آن حضرت، به ماهیت این منافقان و علت اساسی چنین پیشنهاد که ضربه زدن به اسلام نوپای بود، اشاره میکند.
3 علاوه بر خطر مرتدین، مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند "مسیلمه کذاب"، "طلیحه" و "سجاح" نیز در صحنه ظاهر شده و هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شکست خوردند.
4 خطر حمله احتمالی رومیان نیز می توانست مایة نگرانی دیگری برای جبهة مسلمانان باشد؛ زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان رو در رو، یا درگیر شده بودند، و رومیان مسلمانان را خطری جدی تلقی می کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند. اگر علی(ع) دست به قیام مسلحانه می زد، با تضعیف جبهة داخلی مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومی ها می افتاد که از این ضعف استفاده کنند.
با در نظر گرفتن نکات مذکور، به خوبی روشن میشود که چرا امام(ع) بعد از آن که مکرر حق خود را مطالبه نمود و شدیداً بر غاصبان حقش اعتراض کرد، صبر را بر قیام ترجیح داد و چگونه با صبر و تحمّل و تدبیر و دور اندیشی، جامعة اسلامی را از خطرهای بزرگ نجات داد،و اگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت و از عواقب وخیم اختلاف و دودستگی نمی ترسید، هرگز اجازه نمی داد رهبری مسلمانان از دست اوصیا و خلفای راستین پیامبر خارج شود و به دست دیگران افتد.[8]
بنابراین،امام به صورت های مختلف در مقابل موضوع سقیفه اعتراض کرد و چنین نبود که هیچ اعتراضی نکرده باشد و حتی بعضی از یاران خاص او نیز اعتراض کردند و اجتماع چند نفر در خانة حضرت علی و عدم بیعت اولیه با ابوبکر نشانة همین اعتراض بود که در تاریخ آمده که حضرت علی(ع) تا شهادت حضرت فاطمه، بیعت نکرد.[9]
[1]. ماءده (5) آیة 67.
[2]. ر.ک: آیت الله جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص 473.
[3]. نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص 37، خطبة 3.
[4]. همان، ص 162، خطبة 73.
[5]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 308.
[6]. نهج البلاغه (فیض الاسلام) ص 1039، نامة 42.
[7]. تاریخ طبری، ج 2، ص 449.
[8]. آیت الله جعفر سبحانی، فروغ ولایت، ص 151 - 173 و مهدی پیشوایی، سیرة پیشوایان، ص 63 - 71.
[9]. تاریخ طبری، ج 2، ص 448.
- [سایر] عمده فعالیت های حضرت علی (ع) در مدت 25 سال سکوت و خانه نشینی چه بود؟
- [سایر] عمده فعالیت های حضرت علی (ع) در مدت 25 سال سکوت و خانه نشینی چه بود؟
- [سایر] عمده فعالیت های حضرت علی (ع) در مدت 25 سال سکوت و خانه نشینی چه بود؟
- [سایر] آیا 25 سال سکوت حضرت علی(ع) به معنای تساهل و تسامح دینی بود؟
- [سایر] در حادثه غصب خلافت حضرت علی(ع) حکمت اینکه ایشان سکوت نمودند و حضرت زهرا به صحنه آمدند چه بود؟
- [سایر] آیا در جریان غصب خلافت حضرت علی سکوت کرد؟
- [سایر] امیرمؤمنان(علیه السلام) در دوره خلافت خلفای سه گانه و در طول دوره 25 ساله، چه خدماتی را به جهان اسلام ارائه نمودند؟
- [سایر] چالش ها واصلاحات فرهنگی دوران خلافت امام علی(ع)؟
- [سایر] با سلام علت جابه جایی مرکز خلافت از مدینه به کوفه توسط امام علی(ع)چیست؟ آیا در هنگام به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) مدینه امنیت کافی برای خلافت را نداشته ؟
- [سایر] اگر سه خلیفهی اول مسیر اسلام را تغییر دادند و غاصبانه حکومت کردند، چرا حضرت علی 25 سال سکوت فرمود؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نماز در حرم امامان (ع) مستحب بلکه بهتر از مسجد است و مروی است که نماز حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) برابر دویست هزار نماز است.
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.