تعبیرات امام علی(علیه السلام) در خطبه3 و 26 نهج البلاغه، نشان می دهد که علی (علیه السلام) در آن دوران 25 ساله ای که او را از تصدّی خلافت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) باز داشته بودند، ساعت ها و روزهای بسیار تلخ و دردناکی را می گذارند. نه به خاطر این که در رأس حکومت نیست، چرا که خودش صریحاً بی اعتنایی خویش را به این امر در خطبه های متعدّد بیان کرده و روشن ساخته است که این مقام تنها یک مسؤولیت الهی است، نه وسیله ای برای افتخار و مباهات، بلکه برای این شدیداً ناراحت بود که می دید مردم تدریجاً از روح اسلام دور می شوند و بسیاری از سُنَن جاهلی زنده می شود و سرانجام همان شد که تاریخ نشان داد; یعنی معاویه به حکومت رسید و خلافت رسول الله را به نوعی سلطنت خودکامه پر زرق و موروثی تبدیل کرد و بعد از او یزید و یارانش بر آن تخت نشستند. و مرتکب اعمالی شدند که در بدترین حکومت های خودکامه کم نظیر است. تعبیرات پرمعنای امام (علیه السلام) در این جمله ها نشان می دهد که چگونه تبلیغات گسترده و شدید سردمداران حکومت از یک سو، و تهدید و اِرعاب مردم از سوی دیگر، امام (علیه السلام) را که شایسته ترین فرد برای خلافت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود و از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز برای همین منصب تعیین شده بود، به انزوا کشاند تا آنجا که جز اهل بیتش، کسی به عنوان یار و یاور برای او باقی نمانده بود! در حدیث معروفی که مورخان نقل کرده اند می خوانیم که علی (علیه السلام) می فرمود: (لَو وَجَدْتُ أَربَعینَ ذَوِی عَزم لَقاتَلْتُ); (اگر چهل نفر از افراد با اراده و مصمّم می یافتم همراهِ آنها پیکار می کردم و اجازه نمی دادم حکومت اسلامی را از مسیری که پیامبر (علیه السلام) تعیین کرده بود، منحرف سازند) . و نیز این تعبیرات نشان می دهد که حامیان خلافت، حتی از کشتن اهل بیت امام(علیه السلام) نیز اِبا نداشتند چرا که می فرماید: (فَضَنَنْتُ بِهم عَنِ الْمَوتِ)؛ (من دریغ داشتم که آنان را به کام مرگ بفرستم). و این به راستی عجیب و وحشتناک است! هر چند این گونه مسائل مهم اخلاقی، در عالم سیاست و حکومت شگفت انگیز نیست! این احتمال نیز وجود دارد که حامیان متعصّب خلافت، منتظر بهانه ای بودند تا فرزندان امام (علیه السلام) را که احتمال جانشینی آنان را در آینده می دادند، از میان بردارند تا کسی برای تصدّیِ پُست خلافت، از اهل بیت باقی نماند. اما درباره این که این دوران تا چه حد در کام امام (علیه السلام) تلخ و ناگوار بود، باید گفت در حقیقت سخت ترین روزهای عمر امام (علیه السلام) همین ایام بود که در گوشه خانه نشسته و ناظر اَعمالِ بی رویه ای بود که به نام حکومت اسلامی انجام می گرفت، اعمالی مانند تحریف عقاید و اشتباه در فهم احکام اسلام و ارتکاب انواع تبعیضات و بی عدالتی ها و سرانجام تبدیل حکومت اسلامی به سلطنت خودکامه ای همانند سلطنت فرعون و قیصر و کسرا. در نامه 62 نهج البلاغه، نیز امام(علیه السلام) می فرماید: (به خدا سوگند! من، هرگز باور نمی کردم و به خاطرم خطور نمی کرد که عرب، بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگرداند و آن را بعد از حضرتش، از من دور سازد! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان شخص بود که با او بیعت کردند (کسی که من او را شایسته این مقام نمی دیدم و مشکلات عظیم جامعه اسلامی را در دوران حکومت وی بوضوح پیش بینی می کردم). من دست روی دست گذاشتم و از بیعت خودداری کردم. (نه توان مخالفت بود و نه جای همکاری) تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را نابود سازند. (اینجا بود) ترسیدم اگر اسلام و اهل آن را یاری نکنم، شاهد شکاف در بنیان نیرومند اسلام یا محو آن بوده باشم که مصیبتش برای من از رها ساختن خلافت و حکومت بسیار سنگین تر بود... لذا برای دفع این حوادث به پا خاستم تا باطل از میان رفت و دین اسلام از (خطر منافقان و دشمنان اسلام) رهایی یافت ...؛ فَنَهَضْتُ فی تِلْکَ الاحداثِ حَتّی زاحَ الْباطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدّینُ وَ تَنَهْنَهَ.) این تعبیرات نشان می دهد که امام (علیه السلام) در آن دوران در میان دو مسأله ناگوار گرفتار بود: در یک سو از دست رفتن حقِّ مسلّم خودش و مسلمانان را مشاهده می کرد، حقّی که با از بین رفتنش انحرافات عجیبی پیدا شد، و از سوی دیگر توطئه شدید منافقان و دشمنان اسلام را می دید که برای نابودی و محو اسلام، کمر بسته بودند و سوگند خورده بودند. و امام (علیه السلام) بر اساس قاعده منطقی و عقلانی و شرعیِ اهمّ و مهم، به یاری اسلام شتافت و در برابر مشکل نخست دندان بر جگر گذاشت و ناراحتی ها را تحمّل کرد. منبع: پیام امام علی(علیه السلام)، جلد2، ص 117.
تعبیرات امام علی(علیه السلام) در خطبه3 و 26 نهج البلاغه، نشان می دهد که علی (علیه السلام) در آن دوران 25 ساله ای که او را از تصدّی خلافت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) باز داشته بودند، ساعت ها و روزهای بسیار تلخ و دردناکی را می گذارند. نه به خاطر این که در رأس حکومت نیست، چرا که خودش صریحاً بی اعتنایی خویش را به این امر در خطبه های متعدّد بیان کرده و روشن ساخته است که این مقام تنها یک مسؤولیت الهی است، نه وسیله ای برای افتخار و مباهات، بلکه برای این شدیداً ناراحت بود که می دید مردم تدریجاً از روح اسلام دور می شوند و بسیاری از سُنَن جاهلی زنده می شود و سرانجام همان شد که تاریخ نشان داد; یعنی معاویه به حکومت رسید و خلافت رسول الله را به نوعی سلطنت خودکامه پر زرق و موروثی تبدیل کرد و بعد از او یزید و یارانش بر آن تخت نشستند. و مرتکب اعمالی شدند که در بدترین حکومت های خودکامه کم نظیر است.
تعبیرات پرمعنای امام (علیه السلام) در این جمله ها نشان می دهد که چگونه تبلیغات گسترده و شدید سردمداران حکومت از یک سو، و تهدید و اِرعاب مردم از سوی دیگر، امام (علیه السلام) را که شایسته ترین فرد برای خلافت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود و از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز برای همین منصب تعیین شده بود، به انزوا کشاند تا آنجا که جز اهل بیتش، کسی به عنوان یار و یاور برای او باقی نمانده بود! در حدیث معروفی که مورخان نقل کرده اند می خوانیم که علی (علیه السلام) می فرمود: (لَو وَجَدْتُ أَربَعینَ ذَوِی عَزم لَقاتَلْتُ); (اگر چهل نفر از افراد با اراده و مصمّم می یافتم همراهِ آنها پیکار می کردم و اجازه نمی دادم حکومت اسلامی را از مسیری که پیامبر (علیه السلام) تعیین کرده بود، منحرف سازند) .
و نیز این تعبیرات نشان می دهد که حامیان خلافت، حتی از کشتن اهل بیت امام(علیه السلام) نیز اِبا نداشتند چرا که می فرماید: (فَضَنَنْتُ بِهم عَنِ الْمَوتِ)؛ (من دریغ داشتم که آنان را به کام مرگ بفرستم). و این به راستی عجیب و وحشتناک است! هر چند این گونه مسائل مهم اخلاقی، در عالم سیاست و حکومت شگفت انگیز نیست!
این احتمال نیز وجود دارد که حامیان متعصّب خلافت، منتظر بهانه ای بودند تا فرزندان امام (علیه السلام) را که احتمال جانشینی آنان را در آینده می دادند، از میان بردارند تا کسی برای تصدّیِ پُست خلافت، از اهل بیت باقی نماند.
اما درباره این که این دوران تا چه حد در کام امام (علیه السلام) تلخ و ناگوار بود، باید گفت در حقیقت سخت ترین روزهای عمر امام (علیه السلام) همین ایام بود که در گوشه خانه نشسته و ناظر اَعمالِ بی رویه ای بود که به نام حکومت اسلامی انجام می گرفت، اعمالی مانند تحریف عقاید و اشتباه در فهم احکام اسلام و ارتکاب انواع تبعیضات و بی عدالتی ها و سرانجام تبدیل حکومت اسلامی به سلطنت خودکامه ای همانند سلطنت فرعون و قیصر و کسرا.
در نامه 62 نهج البلاغه، نیز امام(علیه السلام) می فرماید: (به خدا سوگند! من، هرگز باور نمی کردم و به خاطرم خطور نمی کرد که عرب، بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگرداند و آن را بعد از حضرتش، از من دور سازد! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان شخص بود که با او بیعت کردند (کسی که من او را شایسته این مقام نمی دیدم و مشکلات عظیم جامعه اسلامی را در دوران حکومت وی بوضوح پیش بینی می کردم). من دست روی دست گذاشتم و از بیعت خودداری کردم. (نه توان مخالفت بود و نه جای همکاری) تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می خواهند دین محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را نابود سازند. (اینجا بود) ترسیدم اگر اسلام و اهل آن را یاری نکنم، شاهد شکاف در بنیان نیرومند اسلام یا محو آن بوده باشم که مصیبتش برای من از رها ساختن خلافت و حکومت بسیار سنگین تر بود... لذا برای دفع این حوادث به پا خاستم تا باطل از میان رفت و دین اسلام از (خطر منافقان و دشمنان اسلام) رهایی یافت ...؛ فَنَهَضْتُ فی تِلْکَ الاحداثِ حَتّی زاحَ الْباطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدّینُ وَ تَنَهْنَهَ.)
این تعبیرات نشان می دهد که امام (علیه السلام) در آن دوران در میان دو مسأله ناگوار گرفتار بود: در یک سو از دست رفتن حقِّ مسلّم خودش و مسلمانان را مشاهده می کرد، حقّی که با از بین رفتنش انحرافات عجیبی پیدا شد، و از سوی دیگر توطئه شدید منافقان و دشمنان اسلام را می دید که برای نابودی و محو اسلام، کمر بسته بودند و سوگند خورده بودند. و امام (علیه السلام) بر اساس قاعده منطقی و عقلانی و شرعیِ اهمّ و مهم، به یاری اسلام شتافت و در برابر مشکل نخست دندان بر جگر گذاشت و ناراحتی ها را تحمّل کرد.
منبع: پیام امام علی(علیه السلام)، جلد2، ص 117.
- [سایر] چرا شیعیان علی (ع) را وصی پیامبر (ص) میدانند؟
- [سایر] حضرت علی(ع) در نزد پیامبر اکرم(ص) چه جایگاهی داشت و پیامبر(ص) چقدر وقت برای حضرت علی(ع) می گذاشت؟
- [سایر] اگر حضرت علی ع جانشین پیامبر ص میشد، وضعیت امت اسلام پس از پیامبر (ص) چگونه رقم می خورد؟
- [سایر] عمده فعالیت های حضرت علی (ع) در مدت 25 سال سکوت و خانه نشینی چه بود؟
- [سایر] عمده فعالیت های حضرت علی (ع) در مدت 25 سال سکوت و خانه نشینی چه بود؟
- [سایر] عمده فعالیت های حضرت علی (ع) در مدت 25 سال سکوت و خانه نشینی چه بود؟
- [سایر] آیا 25 سال سکوت حضرت علی(ع) به معنای تساهل و تسامح دینی بود؟
- [سایر] چرا پیامبر (ص) از جبرئیل خواست که درمعرفی امام علی (ع) او را معاف دارد؟
- [سایر] چرا پیامبر(ص) در مکه پیام غدیر و جانشینی حضرت علی (ع) را اعلام نکرد؟
- [سایر] جهر بسم الله در نماز، منسوب به حضرت علی (ع)است. اگر پیامبر(ص) آنرا انجام میداده، پس حضرت امیر(ع) آغازگر آن نبوده و آن نباید منسوب به حضرت امیر(ع) باشد. اگر پیامبر(ص)آن را انجام نمیداده و حضرت علی(ع) پایه گذار و آغازگر آن بوده اند، چرا حضرت علی(ع) کاری کرده اند که پیامبر(ص) نمی کرده اند (بدعت در سنت)؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] نماز در حرم امامان (ع) مستحب بلکه بهتر از مسجد است و مروی است که نماز حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) برابر دویست هزار نماز است.
- [آیت الله بروجردی] (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللهِ) جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ) به قصد قربت گفته شود.ترجمهی اذان و اقامه(اللهُ اکبر): یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که او را وصف کنند.(اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الا اللهُ): یعنی شهادت میدهم که غیر خدایی که یکتا و بیهمتاست خدای دیگری سزاوار پرستش نیست.(اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت محمّد بن عبدالله) ص) پیغمبر و فرستادة خدا است.(اَشْهَدُ اَنَّ عَلیا اَمیرَالمؤمنینَ وَلِی اللهِ): یعنی شهادت میدهم که حضرت علی (علیه الصلوة و السلام)، امیرالمؤمنین و ولی خدا بر همهی خلق است.(حَی عَلَی الصَّلوة): یعنی بشتاب برای نماز.(حَی عَلَی الفَلاحِ): یعنی بشتاب برای رستگاری.(حَی عَلَی خَیرِ العَمَلِ): یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است.(قَد قامَتِ الصَّلوة): یعنی به تحقیق نماز بر پا شد.(لا اِلهَ اِلاَّ الله): یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بیهمتا است.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.