می دانیم که معطی شیء نمی‌تواند فاقد آن شیء‌باشد. حال بر این اساس خداوند معطی خواب و ظلم، زمان است باید دارای صفات همه باشد ؟
تبیین و تشریح سوال: ما در جهان بسیاری از نواقص و شرور را مشاهده می‌کنیم، مانند خسته شدن اعضاء بدن و ظلم و جور انسان ها نسبت به یکدیگر که اولی از نواقص محسوب می‌شود و دومی از شرور محسوب می‌شود. سوالی که در این جا مطرح می‌شود این است که این نواقص و شروری که در عالم وجود دارد آیا از یک مبدأ سرچشمه می‌گیرد و یعنی آیا مبدأ هستی بخش خیر و شریکی است یا این که مبدأ خیر غیر از مبدأ شر می‌باشد؟ ما مسلمانان به خلاف ثنویه قائلیم که همه هستی و جهان از مبدأ فیض الهی سرچشمه گرفته است. حال سوال این است که مبدأ خیر محض چگونه مبدأ شر و نقص می‌باشد. درحالی که بر طبق قواعد و قوانین عقلی و فلسفی عیب و نقص و شر در مبدأ خیر محض معنا ندارد. پس مبدأ وجود این نواقص و شرور از کجاست؟ اگر جواب گفته شود که ما قانون و قاعده مسلم عقلی داریم که (معطی شیء نمی‌تواند فاقد شیء باشد) لذا هر آنچه که در جهان اعم از خیر و شر وجود دارد در علت هستی بخش که خداوند می‌باشد باید وجود داشته باشد، این منافی با عقیده‌ ما مسلمانان می‌باشد، اما اگر جواب دهیم که دو گونه مبدأ هستی بخش وجود دارد یکی مبدأ خیر و دیگری مبدأ هستی بخش شر در این صورت از توحید باید دست برداریم و در هر دو صورت مشکل باقی می‌ماند. لذا جواب اساسی این مشکل چیست؟ بحث تبیین و توضیح جواب نیاز به سه مقدمه دارد: مقدمه اول: آنچه ما از عدم در ذهن خود تصور می‌کنیم یا عدم مطلق و نقطه مقابل وجود مطلق است و یا عدم مضاف و منسوب به ملکه است که عبارت است از عدم کمال وجودی که جا دارد کمال را داشته باشد مانند بینایی که عبارت است از عدم بصر از کسی که جا داشت بصر داشته باشد. قسم اول از عدم صرفاً یک تصور عقلی است که هیچ شری در آن متصور نیست چون موضوع را که مشترک میان (بود) و (نبود) باشد تصور نکرده‌ایم تا نبودش شری باشد اما قسم دوم که عدم ملکه بود چون شأنیت ملکه و کمال را داشته و هم اکنون ندارد در این قسم شر معنا پیدا می‌کند زیرا می‌توانسته کمالی را دارا باشد اما دارای آن کمال نشده است.[1] مقدمه دوم: وجود معلول همان گونه که از مفهومش پیداست نیاز به وجود علت دارد لذا دایره بحث در علت و معلول در محور وجود می‌باشد و اگر گاهی علت و معلول را به عدم نسبت می‌دهند مجاز و بالعرض می‌باشد مانند جایی که گفته می‌شود نبود برق علت روشن نشدن تلویزیون می‌باشد. در این مثال چون وجود برق و جریان الکتریسیته موحب به وجود آمدن روشنایی است و علت حقیقی آن می‌باشد ذهن قدرت پیدا می‌کند که عدم و نبود جریان الکتریسته علت عدم روشنایی تلقی کند. مقدمه سوم: مقصود از قاعده مسلم عقلی و فلسفی (معطی شیء نمی‌تواند فاقد شیء‌ باشد) این است که اگر موجودی علت هستی بخش موجود دیگری باشد باید وجود معلول را خودش نیز دارا باشد تا بتواند وجودش را به او اضافه کند و حتی بالاتر بگوییم وجود معلول را کامل‌تر و قوی‌تر دارا می‌باشد. پس از تبیین سه مقدمه عرض می‌کنیم که شرور و نقایص هر چند امر عدمی محض محسوب نمی‌شود ولی از امور عدمی ملکه به شمار می‌آید توضیح این است که ما هر آنچه که نقص و شر نامیده می‌شود را با قیاس چه استعدادی که می‌توان برای شیء در نظر گرفت و آن را داراست. ولی فعلاً به حد اعلا نرسیده است را به دست می‌آوریم و عدم رسیدن به کمال لایق و نقص و شر را انتزاع می‌کنیم، پس شر و نقص از امور قیاسی و انتزاعی محسوب می‌شوند و در امور انتزاعی علت هستی بخش و افاضه کننده وجود معنا ندارد و چون نیازی به علت هستی بخش نداریم لذا محذوری که ذکر نمودید یعنی (معطی شیء فاقد شیء نمی‌باشد) لازم نمی‌آید. دوم اینکه ‌امر عدمی نیاز به علت ندارد چنانچه در مقدمه دوم ذکر شد، سوم اینکه: بر طبق قاعده مذکور علت هستی بخش و خداوند تبارک و تعالی کمالات وجودی معلول را باید به نحو اکمل و اشد داشته باشد نه نواقص و ضعف‌های وجودی اشیاء را. علامه طباطبایی در کتاب المیزان می‌نویسد که: (این قسم از عدم (عدم ملکه) شر است و در امور مادی پیدا می‌شود و منشأ آن هم قصوری است که در استعداد مادیات است که البته این قصور در همه به یک پایه نیست، بلکه مراتب مختلفی دارد منظور این است که منشأ این گونه عدم‌ها که شرند منبع فیض وجود یعنی ذات باری ‌تعالی نیست و نمی‌شود آنها را به ساحت او نسبت داد چون علت عدم چیزی است مانند خود آن عدم پس آن چیزی که در این گونه امور توام با شر مورد تعلق کلمه ایجاد الهی قرار می‌گیرد و قضای الهی هم شامل آن می‌شود آن مقداری است که وجود به خود گرفته است.[2] پی نوشتها: [1] . ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 13، ص 256. [2] . ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 13، ص 256. www.eporsesh.com
عنوان سوال:

می دانیم که معطی شیء نمی‌تواند فاقد آن شیء‌باشد. حال بر این اساس خداوند معطی خواب و ظلم، زمان است باید دارای صفات همه باشد ؟


پاسخ:

تبیین و تشریح سوال:
ما در جهان بسیاری از نواقص و شرور را مشاهده می‌کنیم، مانند خسته شدن اعضاء بدن و ظلم و جور انسان ها نسبت به یکدیگر که اولی از نواقص محسوب می‌شود و دومی از شرور محسوب می‌شود. سوالی که در این جا مطرح می‌شود این است که این نواقص و شروری که در عالم وجود دارد آیا از یک مبدأ سرچشمه می‌گیرد و یعنی آیا مبدأ هستی بخش خیر و شریکی است یا این که مبدأ خیر غیر از مبدأ شر می‌باشد؟
ما مسلمانان به خلاف ثنویه قائلیم که همه هستی و جهان از مبدأ فیض الهی سرچشمه گرفته است. حال سوال این است که مبدأ خیر محض چگونه مبدأ شر و نقص می‌باشد. درحالی که بر طبق قواعد و قوانین عقلی و فلسفی عیب و نقص و شر در مبدأ خیر محض معنا ندارد. پس مبدأ وجود این نواقص و شرور از کجاست؟ اگر جواب گفته شود که ما قانون و قاعده مسلم عقلی داریم که (معطی شیء نمی‌تواند فاقد شیء باشد) لذا هر آنچه که در جهان اعم از خیر و شر وجود دارد در علت هستی بخش که خداوند می‌باشد باید وجود داشته باشد، این منافی با عقیده‌ ما مسلمانان می‌باشد، اما اگر جواب دهیم که دو گونه مبدأ هستی بخش وجود دارد یکی مبدأ خیر و دیگری مبدأ هستی بخش شر در این صورت از توحید باید دست برداریم و در هر دو صورت مشکل باقی می‌ماند. لذا جواب اساسی این مشکل چیست؟
بحث تبیین و توضیح جواب نیاز به سه مقدمه دارد:
مقدمه اول: آنچه ما از عدم در ذهن خود تصور می‌کنیم یا عدم مطلق و نقطه مقابل وجود مطلق است و یا عدم مضاف و منسوب به ملکه است که عبارت است از عدم کمال وجودی که جا دارد کمال را داشته باشد مانند بینایی که عبارت است از عدم بصر از کسی که جا داشت بصر داشته باشد. قسم اول از عدم صرفاً یک تصور عقلی است که هیچ شری در آن متصور نیست چون موضوع را که مشترک میان (بود) و (نبود) باشد تصور نکرده‌ایم تا نبودش شری باشد اما قسم دوم که عدم ملکه بود چون شأنیت ملکه و کمال را داشته و هم اکنون ندارد در این قسم شر معنا پیدا می‌کند زیرا می‌توانسته کمالی را دارا باشد اما دارای آن کمال نشده است.[1]
مقدمه دوم: وجود معلول همان گونه که از مفهومش پیداست نیاز به وجود علت دارد لذا دایره بحث در علت و معلول در محور وجود می‌باشد و اگر گاهی علت و معلول را به عدم نسبت می‌دهند مجاز و بالعرض می‌باشد مانند جایی که گفته می‌شود نبود برق علت روشن نشدن تلویزیون می‌باشد. در این مثال چون وجود برق و جریان الکتریسیته موحب به وجود آمدن روشنایی است و علت حقیقی آن می‌باشد ذهن قدرت پیدا می‌کند که عدم و نبود جریان الکتریسته علت عدم روشنایی تلقی کند.
مقدمه سوم: مقصود از قاعده مسلم عقلی و فلسفی (معطی شیء نمی‌تواند فاقد شیء‌ باشد) این است که اگر موجودی علت هستی بخش موجود دیگری باشد باید وجود معلول را خودش نیز دارا باشد تا بتواند وجودش را به او اضافه کند و حتی بالاتر بگوییم وجود معلول را کامل‌تر و قوی‌تر دارا می‌باشد.
پس از تبیین سه مقدمه عرض می‌کنیم که شرور و نقایص هر چند امر عدمی محض محسوب نمی‌شود ولی از امور عدمی ملکه به شمار می‌آید توضیح این است که ما هر آنچه که نقص و شر نامیده می‌شود را با قیاس چه استعدادی که می‌توان برای شیء در نظر گرفت و آن را داراست. ولی فعلاً به حد اعلا نرسیده است را به دست می‌آوریم و عدم رسیدن به کمال لایق و نقص و شر را انتزاع می‌کنیم، پس شر و نقص از امور قیاسی و انتزاعی محسوب می‌شوند و در امور انتزاعی علت هستی بخش و افاضه کننده وجود معنا ندارد و چون نیازی به علت هستی بخش نداریم لذا محذوری که ذکر نمودید یعنی (معطی شیء فاقد شیء نمی‌باشد) لازم نمی‌آید. دوم اینکه ‌امر عدمی نیاز به علت ندارد چنانچه در مقدمه دوم ذکر شد، سوم اینکه: بر طبق قاعده مذکور علت هستی بخش و خداوند تبارک و تعالی کمالات وجودی معلول را باید به نحو اکمل و اشد داشته باشد نه نواقص و ضعف‌های وجودی اشیاء را.
علامه طباطبایی در کتاب المیزان می‌نویسد که:
(این قسم از عدم (عدم ملکه) شر است و در امور مادی پیدا می‌شود و منشأ آن هم قصوری است که در استعداد مادیات است که البته این قصور در همه به یک پایه نیست، بلکه مراتب مختلفی دارد منظور این است که منشأ این گونه عدم‌ها که شرند منبع فیض وجود یعنی ذات باری ‌تعالی نیست و نمی‌شود آنها را به ساحت او نسبت داد چون علت عدم چیزی است مانند خود آن عدم پس آن چیزی که در این گونه امور توام با شر مورد تعلق کلمه ایجاد الهی قرار می‌گیرد و قضای الهی هم شامل آن می‌شود آن مقداری است که وجود به خود گرفته است.[2]
پی نوشتها:
[1] . ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 13، ص 256.
[2] . ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 13، ص 256.
www.eporsesh.com





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین