آیا غیبت امام زمان(عج) تنها با ولایت مطرح در تصوف توجیه دارد؟
قبل از جواب سؤال لازم است فرق بین ولایت مطرح در تشیع و ولایت مطرح در تصوف به طور مختصر بیان گردد. ولایت در تشیع عبارت از یک منصب و مقام الهی است که فقط بندگان مخلص و کامل خداوند جهت رهبری دینی، سیاسی بشر به سوی کمال وسعادت واقعی و ابدی مفتخر گردیده‌اند. به اعتقاد شیعه فقط حامل ولایت تکوینی که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منحصر در دوازده امام می‌باشد صلاحیت رهبری دینی و سیاسی جامعه را دارد. از نظر تشیع امامت و زعامت سیاسی قرار دارد و ولایت تکوینی خدادادی و غیر اکتسابی می‌باشد. و هیچ کسی غیر از معصومین علیهم السّلام نمی‌تواند به مقام ولایت برسد. و نیز ولایت در نزد شیعه از اصول عقاید بشمار می‌آید. امّا در تصوف ولایت عبارت از کامل شدن و فانی و مضمحل شدن در حق است. و ولیّ در نزد صوفیه کسی است که بعد از طی طریق کمالات نفسانی را اکتساب نموده و به مرحله فنا برسد و در بقاء قرار بگیرد. در نزد صوفیه مسئله ولایت تشریعی اصلاً مطرح نیست و فقط ولایت به معنای کامل شدن نفس انسان آن هم با اراده و اختیار خود انسان مطرح بوده که شبیه اکتساب کمالات نفسانی بوسیله عبادت و امثال آن می‌باشد. در تصوف راه برای ولیّ شدن به روی همه افراد انسان باز است. در تصوف مراتب مختلف برای ولایت اعتبار شده است که عبارتند از ولایت عظمی،ولایت کبری، ولایت وسطی و ولایت صغری، و نیز از نظر مصداق با شیعه اختلاف کاملاً آشکار دارد. تصوف، اولیاء را به قطب، افراد، اوتاد، بدلاء، نجباء و نقیاء تقسیم نموده و برای هر کدام عدد معینی را قرار داده و معتقدند که قطب در هر زمان فقط یک نفر می‌باشد.[1] اما در مقام جواب سؤال مطلب را در دو قسمت به طور خلاصه طرح می‌کنیم: 1 . حکمت امامت در دین اسلام: از نظر عقل اطاعت هیچ کسی در هیچ امری بر کسی واجب نیست چون همه انسان‌های عاقل، بالغ و رشید در این جهت یکسان هستند و کسی بر کسی برتری نداشته و در نزد عقل ترجیح بلامرجع جایگاهی ندارد. ولکن دو چیز در زندگی انسان وجود دارد که حریت و آزادی او را می‌گیرد و او را محدود می‌کند. یکی مسأله عبودیت است که در فطرت و خلقت انسان‌ها وجود دارد و هر فردی با قطع نظر از وجود جامعه و هر پدیده‌ای دیگر میل به این دارد که به تقدس چیزی اعتقاد داشته و آن را بپرستد و معبود و ملجأ و پناه خود قرار بدهد. و وجود ملل مختلف در گذشته و عصر حاضر دلیل روشنی بر این مطلب می‌تواند باشد. ولکن عبودیت تحمیل‌پذیر نبوده و با اعمال قدرت و زور قابل تحقق نیست.[2] بلکه هر فردی با رضایت خود چیزی را برای پرستش انتخاب می‌کند و یا اصلاً به هیچ چیزی اعتقاد نداشته مثل کمونیست‌ها که به پندار خودشان در دین جهت آزادی و حریت خود را حفظ کرده است ولو این مجرد ادّعا است و ممکن نیست به چیزی اعتقاد نداشته باشند. دومین چیزی که حریت انسان را تهدید می‌کند مسئله اطاعت است. چون انسان که موجود اجتماعی و مدنی است و جامعه هم در قوام خودش از جهات مختلف مثل ایجاد نظم، عدالت، رفع هرج و مرج و حرکت تکاملی دسته جمعی به سوی کمال و سعادت بالطبع متوقف است بر وجود حکومت و نظام واحد و حکومت هم بدون اطاعت مردم و افراد جامعه از شخصی که در رأس جامعه برای اعمال قانون قرار می‌گیرد امکان‌پذیر نیست. برخلاف مسئله عبودیت، اطاعت از مسائلی است که معمولاً با تحمیل و اعمال قدرت در افراد جامعه تحقق پیدا می‌کند و حکومت‌های گذشته و موجود سراسر جهان مصداق این حکومت‌های تحمیلی می‌باشند. به هر صورت فرد چه بخواهد و چه نخواهد در قالب قانون و حکومت باید تسلیم و مطیع جامعه باشد. این دو مشکل برای افراد جامعه از مهمترین مشکلات اجتماعی بشر می‌باشد و همیشه توأم و همراه با نزاع‌های فتنه‌آور و قتل و کشتار وحشتناک و ظلم و تعدّی و پایمال کردن حقوق سیاسی، اجتماعی،اقتصادی و اعتقادی مردم خود را در جوامع مختلف دنیا نشان داده ولو دانشمندان و فیلسوفان قدیم و جدید و نیز سیاستمداران خواسته‌اند این مشکل را حل کنند ولکن نه تنها در حلّ آن موفق نبوده بلکه مشکل را زیادتر و پیچیده‌تر نموده‌اند. خدای متعال که خالق بشر است و به همه نقاط ضعف و قوت انسان آگاهی کامل دارد. در طول تاریخ برای وضع این دو مشکل جامعه پیامیران را با قانون لازم برای هر جامعه فرستاده ولکن مردم پیوسته و مثل هم از قانون خداوند پیروی کردند و نه فرستادة خدا را اطاعت کردند. و برای آخرین بار خداوند متعال آخرین پیامبرش را همراه با کاملترین قانون برای بشر فرستاد و آن را اتمام نعمت خویش نامید که در این رابطه می‌فرماید: (امروز دین شما را به حد کمال رسانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و بهترین آئین را که اسلام است برای‌تان برگزیدم)[3] خداوند بنیاد حکومت‌داری و اطاعت را در قالبی ریخته است که هیچ فردی از افراد انسان از حیث اینکه انسان است ترجیح داده نشود. بلکه قرآن اطاعت از همدیگر را نفی نموده است و این منطق را خداوند در برابر بزرگان نصاری بکار می‌برد و می‌فرماید: (بگو ای اهل کتاب بیائید از کلمه‌ای پیروی کنیم که بین ما و شما یکسان است و به جز خدای یکتا را نپرستیم و چیزی را با او شریک قرار ندهیم و برخی برخی دیگر را تعظیم نکنیم.)[4] خداوند می‌فرماید فقط از من اطاعت کنید که من در میان شما مساوی هستم. ولکن اطاعت مستقیم و بدون واسطه از خداوند ممکن نیست لذا بندگان کامل از هر جهت و برتر از همه افراد بشر را برای این امر اختصاص داده و فرموده است: (ای اهل ایمان از خداوند و رسول او کسانی که خدا و رسول او آنان را ولیّ امر و سرپرست شما قرار داده است اطاعت کنید.)[5] و خداوند برای تحقق این غرض مهم و لازم اگر برای نجات انسان‌ها بعد از وفات رسول خدا امامان معصوم علیهم السّلام و کامل از هر جهت برای اجراء قانون الهی در تمام ابعادش مشخص و معین کرده است و در روایات متعدد از طریق شیعه و سنّی اسم خود آنان و اسم پدر و مادرشان ذکر گردیده‌اند.[6] و ولایت آنان حصن و قلعه در برابر عذاب خدا قرار داده شده است.[7] پس تا اینجا این مطلب روشن شد که اولیاء صوفیه و ولایتی که در تصوف مطرح است هیچ‌گونه ارزش دینی و اجتماعی و سیاسی ندارد و کاملاً یک امر جدا از ولایت ائمه طاهرین و ابداع شده توسط خود تصوف می‌باشد. 2 . غیبت آخرین امام و وصی پیامبر صاحب‌الزمان(عج): سنت انسان طغیان‌گر خودخواه همیشه بر این بوده است که از رهبران راستین و متصل به حق تعالی فرمان نبرند بنابراین امامان معصوم و کامل بعد از پیامبر گرامی نیز مشمول این سنت سیئّه گردیده و هر کدام به نحوی از مقام و منصب الهی خود محروم گشته و در نتیجه توسط حکام جور متکی بر نیرو و قدرت مردم ناسپاس به شهادت رسیدند. و وقتی نوبت به آخرین وصی و حجّت خدا رسید خداوند او را به خاطر اینکه از شر و آسیب دشمنان محفوظ بماند و به خاطر حکمت‌های دیگری که در نزد اوست از انظار غائب نمود. غیبت امام زمان(عج) دارای دو مرحله است: مرحله اول غیبت صغری نامیده می‌شود که از سال 260 ق الی 329 ق از پنج سالگی امام(عج) آغاز گردید و به مدت 70 سال دوام پیدا کرد. در این مدت امام(عج) با سفراء و نائبان خاص خودش با مردم ارتباط داشته و از این طریق به امور ولائی خود پرداخته و مسائل دینی و مشکلات اعتقادی مردم را پاسخ می‌گفته‌اند. پس سفرا و نائبان چهارگانه امام(عج) واسطه میان امام و مردم و شیعیان آن حضرت بوده‌اند فلذا در این مدت هیچ نیازی به توجیه غیبت امام(عج) وجود ندارد. مرحله دوم غیبت، غیبت کبری است که از 329 ق آغاز گردیده و تا امروز ادامه دارد و حضرت مهدی(عج) به آخرین سفیر و نائب خود که علی بن محمد سمری بود توصیه نمود که بعد از خود کسی را به عنوان نائب امام معرفی نکند و غیبت کبری را اعلام بدارد.[8] و این دوره دورة نیابت عامّه است. یعنی تمام اموری که لازم بود خود امام(عج) انجام بدهد به عهدة نائب عام امام(عج) می‌باشد. و نائب عام عبارت است از فقیه جامع‌الشرایط از قبیل علم، عدالت، شجاعت و سایر اموری که در رهبری و امامت لازم است و توسط خود امام زمان(عج) و حتی توسط امامان قبل از او ولایت امر به آنان تفویض شده است. امام زمان(عج) در توقیعاتی که از آن حضرت نقل شده چنین می‌فرماید:(در حوادثی که واقع می‌شود به راویان احادیث ما رجوع کنید زیرا آنان از طرف ما حجّت بر شما است و ما حجّت خدا بر آنان هستیم.)[9] و اینکه علماء و فقها بر طبق روایات وارثین انبیاء و مناره‌های هدایت و امناء رسولان‌اند.[10] نیز بر این مطلب دلالت دارد. و به همین دلیل است که به نظر شیعه هیچ حکومتی مشروعیت ندارد مگر اینکه از طرف نائب عام امام(عج) تنفیذ شود. لذا انتخاب رئیس جمهور توسط مردم نمی‌تواند به حکومت او مشروعیت ببخشدآیت الله جوادی آملی می‌گوید: اگر سرپرست جامعه سمت خود را از مردم بگیرد تا کارهای آنان را بر اساس مصلحت و رأی خودشان انجام بدهد در این صورت حکومتی که توسط این سرپرست تشکیل می‌شود حکومت وکالتی خواهد. اما اگر حاکم اسلامی سمت خود را از خداوند و اولیاء‌ او بگیرد این حکومت، حکومت ولایتی است.[11] پس با غیبت امام زمان(عج) دین تعطیل نشده است و همه مسلمین مکلّف هستند که بر طبق راهنمائی‌های فقهاء و نواب عام امام زمان به دین عمل کنند. و از نظر سیاسی و مدیریت اجتماعی نیز از آنان اطاعت و پیروی نمایند. پس در تمام مدت غیبت کبری با وجود نائبان عام آن حضرت توجیه غیبت امام زمان(عج) نیازی به ولایت مطرح در تصوف ندارد. بلکه می‌توانیم امور ذیل را در توجیه غیبت مطرح کنیم: الف) امام(عج) فقط از انظار غائب می‌باشد و با کمال صحت و سلامتی در عین حالی که ولی و امام و وصی است در میان جامعه وجود دارد و از برکت وجودش همه بشر از نعمات مختلف لازم در زندگی بهره‌مند هستند. ب) در مسائل دینی و احکام عملی و اعتقادی امور را به نواب عام خود واگذار نموده است پس از این جهت هم هیچ مشکلی برای مردم وجود ندارد. ج) از نظر سیاسی هم حکومت فقهاء و نائبان عام خود را امضاء نموده است و حالا مردم از آنان اطاعت می‌کنند یا خیر چنانچه که از خود امامان معصوم هم اطاعت نکردند این یک مسئله دیگری است که مربوط به خود مردم می‌شود. د) در غیبت امام(عج) حکمت‌های نهفته است که فقط خداوند به آن آگاهی دارد و یکی از حکمت‌ها ممکن است این باشد که انسان‌ها در این مدت طولانی امتحان گردند و خوب و بد آنها از هم جدا گردند تا اینکه امتحان به پایان رسد و حقایق آشکار گردد و لذا مسئله اعتقاد به وجود آن حضرت و انتظار فرج بر آن مترتب گردیده است. به هر صورت غیبت امام زمان(عج) با ولایت مطرح در تصوف نه تنها قابل توجیه نیست بلکه اصلاً نیازی به آن وجود ندارد. علاوه بر این اولیاء صوفیّه اولاً که اصلاً بی‌نام و نشان هستند و ثانیاً غائب‌تر از امام زمان(عج) می‌باشند و از همه مهمتر از نظر فقهی، علمی، اخلاقی، سیاسی عاجزتر از آنست که بتوانند ولایت مردم را به عهده بگیرند چون آنان علاوه بر اینکه از این جهت ضعف دارند دائم در عالم فناء به سر می‌برند! برای اطلاعات بیشتر به منابع زیر رجوع شود: 1 . خورشید مغرب، تألیف محمدرضا حکیمی. 2 . ولایت فقیه، تألیف آیت الله جوادی آملی. 3 . امامت و مهدویت، تألیف آیت الله صافی گلپایگانی. بهترین عبادت انتظار فرج است پیامبر صلی الله علیه و آله ینابیع المودّة، ص 494 --------------------------------------------------- [1] . سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 791 . 792، انتشارات کتاب‌خانه طهوری، چهارم، 1378 ش. [2] . بقره،‌آیه 256. [3] . مائده، آیه 3. [4] . آل عمران، آیه 64. [5] . نساء، آیه 59. [6] . صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، عیون اخبار الرضاء ج 1، ص 47 69، بیروت مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1404 ق. [7] . همان، ج 2، ص 144 و 146. [8] . حکیمی، محمدرضا، خورشید مغرب، ص 128، دفتر نشر فرهنگی، 1360 ش. [9] . طبرسی، احتجاج طبرسی، 2 / 281، باب احتجاجات امام عصر(عج)، محمد، الغیبة ص 176، فصل توقیعات امام زمان(عج). [10] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی 1 / 33 و 38 دارالاضواء، بیروت، اول 1413 ق. [11] . آیت الله جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 210، مرکز نشر اسراء، 1381 ش. ( اندیشه قم )
عنوان سوال:

آیا غیبت امام زمان(عج) تنها با ولایت مطرح در تصوف توجیه دارد؟


پاسخ:

قبل از جواب سؤال لازم است فرق بین ولایت مطرح در تشیع و ولایت مطرح در تصوف به طور مختصر بیان گردد. ولایت در تشیع عبارت از یک منصب و مقام الهی است که فقط بندگان مخلص و کامل خداوند جهت رهبری دینی، سیاسی بشر به سوی کمال وسعادت واقعی و ابدی مفتخر گردیده‌اند. به اعتقاد شیعه فقط حامل ولایت تکوینی که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منحصر در دوازده امام می‌باشد صلاحیت رهبری دینی و سیاسی جامعه را دارد. از نظر تشیع امامت و زعامت سیاسی قرار دارد و ولایت تکوینی خدادادی و غیر اکتسابی می‌باشد. و هیچ کسی غیر از معصومین علیهم السّلام نمی‌تواند به مقام ولایت برسد. و نیز ولایت در نزد شیعه از اصول عقاید بشمار می‌آید.
امّا در تصوف ولایت عبارت از کامل شدن و فانی و مضمحل شدن در حق است. و ولیّ در نزد صوفیه کسی است که بعد از طی طریق کمالات نفسانی را اکتساب نموده و به مرحله فنا برسد و در بقاء قرار بگیرد. در نزد صوفیه مسئله ولایت تشریعی اصلاً مطرح نیست و فقط ولایت به معنای کامل شدن نفس انسان آن هم با اراده و اختیار خود انسان مطرح بوده که شبیه اکتساب کمالات نفسانی بوسیله عبادت و امثال آن می‌باشد. در تصوف راه برای ولیّ شدن به روی همه افراد انسان باز است. در تصوف مراتب مختلف برای ولایت اعتبار شده است که عبارتند از ولایت عظمی،ولایت کبری، ولایت وسطی و ولایت صغری، و نیز از نظر مصداق با شیعه اختلاف کاملاً آشکار دارد. تصوف، اولیاء را به قطب، افراد، اوتاد، بدلاء، نجباء و نقیاء تقسیم نموده و برای هر کدام عدد معینی را قرار داده و معتقدند که قطب در هر زمان فقط یک نفر می‌باشد.[1]
اما در مقام جواب سؤال مطلب را در دو قسمت به طور خلاصه طرح می‌کنیم:
1 . حکمت امامت در دین اسلام: از نظر عقل اطاعت هیچ کسی در هیچ امری بر کسی واجب نیست چون همه انسان‌های عاقل، بالغ و رشید در این جهت یکسان هستند و کسی بر کسی برتری نداشته و در نزد عقل ترجیح بلامرجع جایگاهی ندارد. ولکن دو چیز در زندگی انسان وجود دارد که حریت و آزادی او را می‌گیرد و او را محدود می‌کند.
یکی مسأله عبودیت است که در فطرت و خلقت انسان‌ها وجود دارد و هر فردی با قطع نظر از وجود جامعه و هر پدیده‌ای دیگر میل به این دارد که به تقدس چیزی اعتقاد داشته و آن را بپرستد و معبود و ملجأ و پناه خود قرار بدهد. و وجود ملل مختلف در گذشته و عصر حاضر دلیل روشنی بر این مطلب می‌تواند باشد. ولکن عبودیت تحمیل‌پذیر نبوده و با اعمال قدرت و زور قابل تحقق نیست.[2] بلکه هر فردی با رضایت خود چیزی را برای پرستش انتخاب می‌کند و یا اصلاً به هیچ چیزی اعتقاد نداشته مثل کمونیست‌ها که به پندار خودشان در دین جهت آزادی و حریت خود را حفظ کرده است ولو این مجرد ادّعا است و ممکن نیست به چیزی اعتقاد نداشته باشند.
دومین چیزی که حریت انسان را تهدید می‌کند مسئله اطاعت است. چون انسان که موجود اجتماعی و مدنی است و جامعه هم در قوام خودش از جهات مختلف مثل ایجاد نظم، عدالت، رفع هرج و مرج و حرکت تکاملی دسته جمعی به سوی کمال و سعادت بالطبع متوقف است بر وجود حکومت و نظام واحد و حکومت هم بدون اطاعت مردم و افراد جامعه از شخصی که در رأس جامعه برای اعمال قانون قرار می‌گیرد امکان‌پذیر نیست.
برخلاف مسئله عبودیت، اطاعت از مسائلی است که معمولاً با تحمیل و اعمال قدرت در افراد جامعه تحقق پیدا می‌کند و حکومت‌های گذشته و موجود سراسر جهان مصداق این حکومت‌های تحمیلی می‌باشند. به هر صورت فرد چه بخواهد و چه نخواهد در قالب قانون و حکومت باید تسلیم و مطیع جامعه باشد.
این دو مشکل برای افراد جامعه از مهمترین مشکلات اجتماعی بشر می‌باشد و همیشه توأم و همراه با نزاع‌های فتنه‌آور و قتل و کشتار وحشتناک و ظلم و تعدّی و پایمال کردن حقوق سیاسی، اجتماعی،اقتصادی و اعتقادی مردم خود را در جوامع مختلف دنیا نشان داده ولو دانشمندان و فیلسوفان قدیم و جدید و نیز سیاستمداران خواسته‌اند این مشکل را حل کنند ولکن نه تنها در حلّ آن موفق نبوده بلکه مشکل را زیادتر و پیچیده‌تر نموده‌اند.
خدای متعال که خالق بشر است و به همه نقاط ضعف و قوت انسان آگاهی کامل دارد. در طول تاریخ برای وضع این دو مشکل جامعه پیامیران را با قانون لازم برای هر جامعه فرستاده ولکن مردم پیوسته و مثل هم از قانون خداوند پیروی کردند و نه فرستادة خدا را اطاعت کردند. و برای آخرین بار خداوند متعال آخرین پیامبرش را همراه با کاملترین قانون برای بشر فرستاد و آن را اتمام نعمت خویش نامید که در این رابطه می‌فرماید: (امروز دین شما را به حد کمال رسانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و بهترین آئین را که اسلام است برای‌تان برگزیدم)[3] خداوند بنیاد حکومت‌داری و اطاعت را در قالبی ریخته است که هیچ فردی از افراد انسان از حیث اینکه انسان است ترجیح داده نشود. بلکه قرآن اطاعت از همدیگر را نفی نموده است و این منطق را خداوند در برابر بزرگان نصاری بکار می‌برد و می‌فرماید: (بگو ای اهل کتاب بیائید از کلمه‌ای پیروی کنیم که بین ما و شما یکسان است و به جز خدای یکتا را نپرستیم و چیزی را با او شریک قرار ندهیم و برخی برخی دیگر را تعظیم نکنیم.)[4] خداوند می‌فرماید فقط از من اطاعت کنید که من در میان شما مساوی هستم. ولکن اطاعت مستقیم و بدون واسطه از خداوند ممکن نیست لذا بندگان کامل از هر جهت و برتر از همه افراد بشر را برای این امر اختصاص داده و فرموده است: (ای اهل ایمان از خداوند و رسول او کسانی که خدا و رسول او آنان را ولیّ امر و سرپرست شما قرار داده است اطاعت کنید.)[5] و خداوند برای تحقق این غرض مهم و لازم اگر برای نجات انسان‌ها بعد از وفات رسول خدا امامان معصوم علیهم السّلام و کامل از هر جهت برای اجراء قانون الهی در تمام ابعادش مشخص و معین کرده است و در روایات متعدد از طریق شیعه و سنّی اسم خود آنان و اسم پدر و مادرشان ذکر گردیده‌اند.[6] و ولایت آنان حصن و قلعه در برابر عذاب خدا قرار داده شده است.[7]
پس تا اینجا این مطلب روشن شد که اولیاء صوفیه و ولایتی که در تصوف مطرح است هیچ‌گونه ارزش دینی و اجتماعی و سیاسی ندارد و کاملاً یک امر جدا از ولایت ائمه طاهرین و ابداع شده توسط خود تصوف می‌باشد.
2 . غیبت آخرین امام و وصی پیامبر صاحب‌الزمان(عج): سنت انسان طغیان‌گر خودخواه همیشه بر این بوده است که از رهبران راستین و متصل به حق تعالی فرمان نبرند بنابراین امامان معصوم و کامل بعد از پیامبر گرامی نیز مشمول این سنت سیئّه گردیده و هر کدام به نحوی از مقام و منصب الهی خود محروم گشته و در نتیجه توسط حکام جور متکی بر نیرو و قدرت مردم ناسپاس به شهادت رسیدند. و وقتی نوبت به آخرین وصی و حجّت خدا رسید خداوند او را به خاطر اینکه از شر و آسیب دشمنان محفوظ بماند و به خاطر حکمت‌های دیگری که در نزد اوست از انظار غائب نمود.
غیبت امام زمان(عج) دارای دو مرحله است: مرحله اول غیبت صغری نامیده می‌شود که از سال 260 ق الی 329 ق از پنج سالگی امام(عج) آغاز گردید و به مدت 70 سال دوام پیدا کرد. در این مدت امام(عج) با سفراء و نائبان خاص خودش با مردم ارتباط داشته و از این طریق به امور ولائی خود پرداخته و مسائل دینی و مشکلات اعتقادی مردم را پاسخ می‌گفته‌اند. پس سفرا و نائبان چهارگانه امام(عج) واسطه میان امام و مردم و شیعیان آن حضرت بوده‌اند فلذا در این مدت هیچ نیازی به توجیه غیبت امام(عج) وجود ندارد.
مرحله دوم غیبت، غیبت کبری است که از 329 ق آغاز گردیده و تا امروز ادامه دارد و حضرت مهدی(عج) به آخرین سفیر و نائب خود که علی بن محمد سمری بود توصیه نمود که بعد از خود کسی را به عنوان نائب امام معرفی نکند و غیبت کبری را اعلام بدارد.[8] و این دوره دورة نیابت عامّه است. یعنی تمام اموری که لازم بود خود امام(عج) انجام بدهد به عهدة نائب عام امام(عج) می‌باشد. و نائب عام عبارت است از فقیه جامع‌الشرایط از قبیل علم، عدالت، شجاعت و سایر اموری که در رهبری و امامت لازم است و توسط خود امام زمان(عج) و حتی توسط امامان قبل از او ولایت امر به آنان تفویض شده است.
امام زمان(عج) در توقیعاتی که از آن حضرت نقل شده چنین می‌فرماید:(در حوادثی که واقع می‌شود به راویان احادیث ما رجوع کنید زیرا آنان از طرف ما حجّت بر شما است و ما حجّت خدا بر آنان هستیم.)[9] و اینکه علماء و فقها بر طبق روایات وارثین انبیاء و مناره‌های هدایت و امناء رسولان‌اند.[10] نیز بر این مطلب دلالت دارد. و به همین دلیل است که به نظر شیعه هیچ حکومتی مشروعیت ندارد مگر اینکه از طرف نائب عام امام(عج) تنفیذ شود. لذا انتخاب رئیس جمهور توسط مردم نمی‌تواند به حکومت او مشروعیت ببخشدآیت الله جوادی آملی می‌گوید: اگر سرپرست جامعه سمت خود را از مردم بگیرد تا کارهای آنان را بر اساس مصلحت و رأی خودشان انجام بدهد در این صورت حکومتی که توسط این سرپرست تشکیل می‌شود حکومت وکالتی خواهد. اما اگر حاکم اسلامی سمت خود را از خداوند و اولیاء‌ او بگیرد این حکومت، حکومت ولایتی است.[11]
پس با غیبت امام زمان(عج) دین تعطیل نشده است و همه مسلمین مکلّف هستند که بر طبق راهنمائی‌های فقهاء و نواب عام امام زمان به دین عمل کنند. و از نظر سیاسی و مدیریت اجتماعی نیز از آنان اطاعت و پیروی نمایند. پس در تمام مدت غیبت کبری با وجود نائبان عام آن حضرت توجیه غیبت امام زمان(عج) نیازی به ولایت مطرح در تصوف ندارد. بلکه می‌توانیم امور ذیل را در توجیه غیبت مطرح کنیم:
الف) امام(عج) فقط از انظار غائب می‌باشد و با کمال صحت و سلامتی در عین حالی که ولی و امام و وصی است در میان جامعه وجود دارد و از برکت وجودش همه بشر از نعمات مختلف لازم در زندگی بهره‌مند هستند.
ب) در مسائل دینی و احکام عملی و اعتقادی امور را به نواب عام خود واگذار نموده است پس از این جهت هم هیچ مشکلی برای مردم وجود ندارد.
ج) از نظر سیاسی هم حکومت فقهاء و نائبان عام خود را امضاء نموده است و حالا مردم از آنان اطاعت می‌کنند یا خیر چنانچه که از خود امامان معصوم هم اطاعت نکردند این یک مسئله دیگری است که مربوط به خود مردم می‌شود.
د) در غیبت امام(عج) حکمت‌های نهفته است که فقط خداوند به آن آگاهی دارد و یکی از حکمت‌ها ممکن است این باشد که انسان‌ها در این مدت طولانی امتحان گردند و خوب و بد آنها از هم جدا گردند تا اینکه امتحان به پایان رسد و حقایق آشکار گردد و لذا مسئله اعتقاد به وجود آن حضرت و انتظار فرج بر آن مترتب گردیده است.
به هر صورت غیبت امام زمان(عج) با ولایت مطرح در تصوف نه تنها قابل توجیه نیست بلکه اصلاً نیازی به آن وجود ندارد. علاوه بر این اولیاء صوفیّه اولاً که اصلاً بی‌نام و نشان هستند و ثانیاً غائب‌تر از امام زمان(عج) می‌باشند و از همه مهمتر از نظر فقهی، علمی، اخلاقی، سیاسی عاجزتر از آنست که بتوانند ولایت مردم را به عهده بگیرند چون آنان علاوه بر اینکه از این جهت ضعف دارند دائم در عالم فناء به سر می‌برند!
برای اطلاعات بیشتر به منابع زیر رجوع شود:
1 . خورشید مغرب، تألیف محمدرضا حکیمی.
2 . ولایت فقیه، تألیف آیت الله جوادی آملی.
3 . امامت و مهدویت، تألیف آیت الله صافی گلپایگانی.
بهترین عبادت انتظار فرج است
پیامبر صلی الله علیه و آله ینابیع المودّة، ص 494

---------------------------------------------------
[1] . سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، ص 791 . 792، انتشارات کتاب‌خانه طهوری، چهارم، 1378 ش.
[2] . بقره،‌آیه 256.
[3] . مائده، آیه 3.
[4] . آل عمران، آیه 64.
[5] . نساء، آیه 59.
[6] . صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، عیون اخبار الرضاء ج 1، ص 47 69، بیروت مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1404 ق.
[7] . همان، ج 2، ص 144 و 146.
[8] . حکیمی، محمدرضا، خورشید مغرب، ص 128، دفتر نشر فرهنگی، 1360 ش.
[9] . طبرسی، احتجاج طبرسی، 2 / 281، باب احتجاجات امام عصر(عج)، محمد، الغیبة ص 176، فصل توقیعات امام زمان(عج).
[10] . کلینی، محمد بن یعقوب، کافی 1 / 33 و 38 دارالاضواء، بیروت، اول 1413 ق.
[11] . آیت الله جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص 210، مرکز نشر اسراء، 1381 ش.
( اندیشه قم )





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین