پس از فتح خرمشهر برای نخستین بار در جلسه مسئولان و فرماندهان با امام، اتمام یا ادامه جنگ مورد بحث و بررسی قرار گرفت. دو ایده متفاوت وجود داشت؛ براساس رویکرد اول چنین تصور میشد که با شکست عراق و آزادسازی مناطق اشغالی دیگر ادامه جنگ ضرورتی ندارد. در رویکرد دوم، چنین استدلال میشد که ایران باید منطقهایی مهم از خاک عراق را در اختیار بگیرد تا از موضع برتر، عراق و حامیانش را برای تأمین خواسته ایران متقاعد نماید. رفتار عراق و امریکا پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ ذهنیت و تصوراتی را در مردم و مسئولان به وجود آورده بود که آثار زیادی در نحوه مقاومت در برابر تجاوز عراق و پس از آن آزادسازی مناطق اشغالی و سپس در تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر بر جای نهاد. در حالی که موجودیت نظام و انقلاب بر اثر جنگ تهدید شده بود. سازمانملل در واکنش به تجاوز عراق از این کشور حمایت کرد و همین امر اعتماد ایرانیان را به این سازمان سلب کرد. پس از فتح خرمشهر این باور و اعتماد وجود نداشت که حقوق ایران که شامل محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز، پرداخت غرامت و عقبنشینی کامل عراق بود تأمین شود. ضمن اینکه نگرانی امریکا از پیروزی ایران و سقوط عراق به تهدید ایران منجر شد و متقابلاً حمایت و کمکهای اطلاعاتی به عراق آغاز شد و این تحول بیانکننده این معنا بود که امریکا و سایر قدرتها به پذیرش موقعیت برتر ایران و شکست عراق مایل نخواهند بود و در نتیجه، تمهیداتی را علیه ایران به کار خواهند گرفت. امام خمینی برای نخستین بار پس از عملیات فتحالمبین نگرانی خود را بیان کرد: (چیزی که امروز به آن مبتلا هستیم و ممکن است. برای ما پیش آید قضایایی است که بعد از پیروزی جنگ برای ما ممکن است، پیش بیاید. امریکا معلوم نیست به این زودی طمعش را از این کشور قطع کند … از این جهت ما باید خودمان را برای مقاومت مهیا کنیم.) فضای ذهنی تصمیمگیرندگان متأثر از دو مسئله بود: نخست، پیروزیهای ایران بر عراق پیامدهای احتمالی داشت که از جمله سقوط صدام بود و دیگری اهداف و ماهیّت سیاست امریکا و مجامع بینالمللی در برابر پیروزی ایران بود؛ در نتیجه، هنگام تصمیمگیری این نگرانی وجود داشت که خواستههای ایران نادیده گرفته شود. با این برداشت این نظریه شکل گرفت که با توجه به برتری ایران بر عراق یک منطقه مهم از خاک عراق تصرف شود تا با اتکای بر آن خواستههای ایران از موضع برتر تأمین شود. امام خمینی پرسشهایی را طرح کردند که سرانجام با ارائه دلایل نظامی و سیاسی توافق و اجماع لازم برای تصرف منطقه شرق بصره حاصل شد. علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر برای نخستین بار از سوی نهضت آزادی و ماهها پس از اتخاذ این تصمیم و اجرای عملیاتهای مختلف شامل رمضان، محرم، مسلمبنعقیل و غیره مطرح شد. بعدها نقد و بررسی این موضوع در جزوه جنگ و صلح در سال 1363 منتشر شد. علت مطرح کردن این سؤال ظاهراً طولانی شدن جنگ و ناکامی در برخی از عملیاتها بود. حال آنکه در واقع نهضت آزادی و بسیاری از گروههای سیاسی ادامه جنگ را عامل مؤثری در انسداد سیاسی ارزیابی میکردند و از این منظر پایان دادن به جنگ را ضروری میدانستند و با نقد مسئولان و تصمیمگیرندگان و نیز تصمیمات اتخاذ شده، دنبال میکردند. هماکنون تکرار پرسش در مورد علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، آن را به یکی از مهمترین پرسشها تبدیل کرده است ولی در کالبدشکافی آن و با در نظر گرفتن فضا و شرایط تصمیمگیری به نظر میرسد این پرسش به نحو مناسبی طرح نشده است. در واقع با در نظر گرفتن کلیه ملاحظات و عوامل مؤثر در تصمیمگیری برای ادامه جنگ این پرسش غلط است و اساساً باید موضوع را اینگونه مورد پرسش قرار داد که چرا فتح خرمشهر به یک پیروزی استراتژیک تبدیل نشد؟ در صورتی که با پیروزی عملیات رمضان پس از فتح خرمشهر، جنگ به پایان میرسید، آیا از علل ادامه جنگ سؤال میشد؟ این موضوع نشان میدهد مطرح کردن پرسش از علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر اساساً متأثر از ملاحظات سیاسی به جای نگرش نظامی استراتژیک و بیشتر متأثر از نتایج است تا براساس شرایط. این مشکل برای بوش، رئیسجمهور وقت امریکا، پس از جنگ با عراق به نحو دیگری به وجود آمد؛ مردم عراق پس از شکست ارتش کشورشان در کویت قیام کردند و بوش با توجه به این مسئله سیاست ساقط کردن صدام را رها کرد تا صدام متکی بر ارتش قیام مردم را سرکوب کند. علت این تصمیم نگرانی امریکا از سقوط صدام و پیروزی انقلاب اسلامی در عراق بود. چنان که بعدها گفته شد امریکاییها تصور میکردند بعدها براندازی صدام امکانپذیر است ولی در عمل تداوم حضور صدام در رأس قدرت و ناتوانی امریکا برای حذف صدام سبب شد که برخی از محافظهکاران و دمکراتها به بوش انتقاد کنند که از فرصت مناسب برای سرنگون سازی رژیم عراق استفاده نکرده است. با این توضیحات مشخص میشود که پرسش از ادامه جنگ متأثر از چه ملاحظاتی بوده و در عین حال چه کاستیهایی دارد. ضمن اینکه رابطه پرسشها با اهداف و اغراض سیاسی، نقد و حتی پاسخ آن را دستخوش تغییر کرده است، چنان که اکبر گنجی در نقد تصمیمگیری برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، به این موضوع از جنبه خسارتهای مالی و انسانی جنگ توجه میکند. تبعات این نقد حتی دوستان و همفکران آقای گنجی را به واکنش وادار ساخت. آقای هاشمی رفسنجانی نیز چند روز بعد، در سخنانی به اظهارات آقای گنجی پاسخ داد: (اینهایی که الان حرف میزنند دنبال این هستند که ما اسراری که گاهی منافع دشمن را تأمین میکند مطرح کنیم. حتی قویترین کشورها و دولتها اسناد و اسرار امنیتی خود را پس از گذشت سالهای طولانی منتشر میکنند. من هیچ وقت اطلاعاتی را که منافع ملت، کشور و انقلاب را ضایع میکند، مطرح نمیکنم.) فارغ از این ملاحظات و پس از گذشت هجده سال از زمان تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر این پرسش را میتوان طرح کرد که ایران اساساً چه گزینههایی در برابر خود داشت؟ آنچه انجام شد آیا بهترین گزینه بود؟ برای پاسخ به این پرسش باید علاوه بر نگرانیها و تصورات و ذهنیاتی که وجود داشت به خواستههای ایران و موانع موجود برای تأمین آنها توجه کرد. جمهوری اسلامی ایران بلافاصله پس از تجاوز عراق به ایران و تردد هیئتهای صلح خواستههای خود را که شامل عقبنشینی عراق از مناطق اشغالی، اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت بود به عنوان پیش شرطهای خاتمه جنگ مطرح کرد. مجامع بینالمللی و هیئتهای صلح به نحو تعجبآمیزی به جای توجه کردن به عامل تجاوز و ضرورت عقبنشینی، بر اجرای آتشبس تأکید میکردند! تجربه جنگ اعراب با اسرائیل و تبعات مخاطرهآمیز پذیرش آتشبس، جمهوری اسلامی را وادار کرد که همچنان بر خواسته و شرایط خود تأکید کند. تدریجاً برتری توان نظامی ایران و در هم شکستن ماشین نظامی ارتش اشغالگر و آزادسازی مناطق اشغالی، مسئله آتشبس و عقبنشینی را کم رنگ کرد؛ زیرا در مرحله آزادسازی مناطق اشغالی، ده هزار کیلومتر مربع از پانزده هزار کیلومتر مربعی را، که عراق به اشغال خود درآورده بود آزاد شد، و عراق 5000 کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت که پس از اعلام عقبنشینی از خاک ایران 2500 کیلومتر مربع از خاک ایران شامل ارتفاعات و مناطق حساس دراشغال نیروهای عراقی باقی ماند. در مرحله جدید، محکوم کردن عراق که متجاوز بود و پرداخت غرامت اهمیت بیشتری داشت. با این توضیحات در واقع با فتح خرمشهر هنوز اوضاع به وضع قبل از تجاوز بازنگشته بود؛ زیرا عراق پنج هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت. عراق همچنان تهدیدی برای ایران بود و ایران صدها میلیارد دلار خسارت دیده بود. ایران در چنین وضعیتی برای حل مسائل چگونه باید تصمیم میگرفت؟ نگرانی از تبعات شکست عراق و پیگیری احتمالی جنگ از سوی ایران در این مرحله دو نوع بازتاب داشت؛ نخست، تأکید بر برقراری آتشبس در اولویت اول و سپس ارائه برخی از پیشنهادها برای پرداخت غرامت که به صورت غیررسمی و کلی بود. آقای رجایی خراسانی، نماینده وقت ایران در سازمانملل، درباره موضوع آتشبس میگوید: (در مذاکراتی که داشتیم به ما میگفتند در قدم اول و قبل از هر گونه بحث و مذاکرهای باید آتشبس برقرار شود.) این تأکید در وضعیتی بود که هیچ گونه تضمینی برای تأمین خواستههای ایران وجود نداشت و پس از آتشبس مشخص نبود مذاکراتی که آغاز میشود چه نتیجهای خواهد داشت؟ علاوه بر این، درباره غرامت، نقل و قولهای مختلفی وجود دارد و آمار و ارقام ذکر شده از 25 میلیارد تا 150 میلیارد دلار متغیر است، ولی تاکنون هیچ گونه سند معتبر و مشخصی مشاهده نشده است. آقای هاشمی در کتاب حقیقتها و مصلحتها این موضوع را شایعات میداند و میگوید: (وقتی خرمشهر فتح شد، شایعاتی در مورد پیغام صلح یا دادن پول در کشور مطرح بود، ولی ما که مسئول بودیم، میدانستیم این شایعات دروغ است.) همچنین فرمانده وقت سپاه در سخنانی میگوید: (اینکه گفته میشود بعد از آزادی خرمشهر چرا صلح نکردید، باید بگویم که هیچ پیشنهاد صلحی تا چهار سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتشبس ارائه شد که اگر قبول میکردیم جنگ پنجاه سال به درازا میکشید.) وزیر خارجه وقت نیز در این باره میگوید: (نفر اول آقای حبیب شطی، دبیرکل کنفرانس اسلامی بود که برای مذاکره آمد، یک رقمی را ایشان گفت وما هم یک رقمی مطرح کردیم قرار شد ایشان جواب بیاورند ولی دیگر خبری نشد. نفردوم، معاون وزیر خارجه هند بود که تلاش زیادی کرد و با ایشان هم روی رقم بحث کردیم ولی رفت و خبری نشد.) بنابراین، مسئله مهم برای ایران در زمان تصمیمگیری، دفع تهدیدات احتمالی عراق و پرداخت غرامت بود و این مهم با عقبنشینی کامل عراق از خاک ایران و اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت به ایران تأمین میشد. حامیان منطقهای و بینالمللی عراق که نگران از سقوط صدام در صورت ادامه جنگ بودند در قدم اول بر آتشبس تأکید داشتند تا درباره توقف جنگ و مهار رو به گسترش پیروزیهای ایران اطمینان حاصل کنند. ضمن اینکه در تعیین متجاوز حساسیت داشتند؛ زیرا انجام این مهم به معنای اعلام پیروزی سیاسی ایران بر عراق بود و تزلزل در عراق و احتمالاً فروپاشی رژیم بعثی را موجب میشد. علاوه بر این، قدرتهای بزرگ در تجاوز عراق سهیم بودند و اعلام متجاوز بودن عراق به منزله پذیرش سیاست تجاوزآمیز این کشورها علیه جمهوری اسلامی ایران بود، لذا از پذیرش آن اجتناب میکردند. برای پرداخت غرامت مایل بودند اولاً مبلغ پرداختی به میزانی نباشد که ایران در مرحله بازسازی به موقعیتی جدید دست یابد؛ بنابراین تلاش میکردند ایران همچنان در برابر هزینههای بازسازی خسارات جنگ درگیر و ضعیف باقی بماند. ثانیاً، به بازسازی عراق که قدرت متعادل کننده ایران بود توجه کردند. به همین دلیل کشورهای شورای همکاری تأکید داشتند که یک صندوق مشترک تشکیل شود که پول آن را کشورهای مختلف تأمین میکردند و به تناسب میان ایران و عراق تقسیم میشد. حال پرسشی که مطرح میشود این است که اگر جمهوری اسلامی ایران، بنابر نظر منتقدان، جنگ را پس از فتح خرمشهر تمام میکرد آیا امروز به جای پرسش از علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر این پرسش مطرح نمیشد که چرا جمهوری اسلامی در وضعیتی که در موضع برتر بود و احتمال شکست عراق و سقوط صدام وجود داشت و عراق همچنان بخشی از خاک ایران را در اشغال خود داشت جنگ را این گونه به پایان رساند؟ باید به این نکته توجه کرد که پرداخت غرامت برای بازسازی ایران و عراق به لحاظ حقوقی بر این فرض مبتنی بود که ایران و عراق هر دو در شروع جنگ مقصر هستند، حال آنکه عراق متجاوز بود و پس از اتمام جنگ با ایران و تجاوز عراق به کویت دبیرکل سازمانملل عراق را متجاوز معرفی کرد. علاوه بر این، تشکیل صندوق مشترک و پرداخت هزینه برای بازسازی حتماً پیامدهایی داشت؛ از جمله این که در هر مرحله و در برابر هر پرداختی ایران باید گزارش هزینهها را ارائه میکرد تا مجدداً پول دریافت کند. آیا برای طرف پیروز در جنگ پذیرش چنین تبعاتی امکانپذیر بود؟* بیتوجهی گروههای سیاسی به ویژه نهضت آزادی به ملاحظات استراتژیک و وضعیت تصمیمگیری برای ادامه یا توقف جنگ و قضاوت براساس نتایج، این تصور را به وجود میآورد که این گروهها تحت هر وضعیتی و بدون توجه به پیامدهای آن بر اتمام جنگ تأکید داشتهاند. اظهارات دکتر عباس شیبانی از مؤسسان نهضت آزادی در نقد مواضع نهضت درباره جنگ بیانکننده همین معناست ایشان میگوید: (در جنگ که اصلاً استدلال مهندس بازرگان بسیار استدلال غلط و ناواردی بود. آنها معتقد بودند که جنگ با عراق را نیمهکاره و بدون اجرای عدالت و حتی بدون تعیین شدن طرف متجاوز و شروع کننده جنگ و بدون احقاق حقوق ضایع شده ملت ایران رها کنیم، حال آنکه بعد از حمله عراق به کویت معلوم شد که امام صدام را درست شناخته بود و اگر ما هم رها میکردیم او رها نمیکرد. امام روحیه صدام را از اول میدانست، ولی بازرگان در قضیه جنگ، خیلی سطحی قضاوت میکرد. بحث صدام نبود بحث حمایت جهانی از او برای سقوط انقلاب بود و بعد از حمله عراق به کویت هم که همه فهمیدند شناخت امام از صدام کاملاً درست است. علاوه بر اینکه آن صلح پایدار برقرار نمیشد و حتی متجاوز بودن عراق را هیچ جا اعلام نکرده بودند.) با توجه به موقعیت برتر نظامی ایران و وضعیت حاکم بر منطقه و داخل گزینههای ایران چه بود؟ 1- ایران بدون در نظر گرفتن خواستههای خود و تنها بر اثر فشارهای بینالمللی و در حالی که نیروهای عراقی همچنان در مناطق اشغالی حضور داشتند، با پذیرش آتشبس، مذاکره با عراق را آغاز میکرد بدون آنکه هیچگونه کنترلی بر آن داشته باشد یا از اهرم فشار برای تأمین خواستههای خود استفاده کند. این روش براساس ضرورت خاتمه جنگ با هر وضعیتی میتوانست انتخاب شود، اما اینکه آیا انتخاب این راه حل به معنای حل و فصل جنگ به سود ایران بود، با در نظر گرفتن اینکه ایران طرف پیروز جنگ بود پذیرفتنی نبود. 2- ترک مخاصمه بدون اتمام جنگ راه حل دیگری بود که فرا روی ایران قرار داشت؛ بدین معنا که ایران راه حل اول را نمیپذیرفت، در عین حال از ورود به داخل خاک عراق خودداری میکرد و در مرز خود مستقر میشد. انتخاب این گزینه با توجه به اینکه عراق نفت شهر را در اختیار داشت و روی ارتفاعات و مناطق سرکوب مستقر شده و در عین حال به دنبال فرصت برای بازسازی و تجدید قوا بود چه معنایی داشت؟ آیا با این روش جنگ به پایان میرسید یا اینکه عراق پس از تجدید قوا مجدداً حملات خود را از سر میگرفت؟ ضمن این که از نظر حقوقی هیچ گونه آتشبسی میان دو طرف برقرار نشده بود و بهانههای لازم برای از سرگیری مجدد تجاوزات عراق وجود داشت. نتیجه هر دو راهحل این بود که روند برتری ایران بر عراق را متوقف و مخدوش میکرد و خطر سقوط احتمالی عراق کاهش مییافت و این برای امریکا، اروپا و برخی از کشورهای منطقه، که به دنبال پایان دادن به جنگ با هدف جلوگیری از سقوط صدام بودند، بهترین گزینه بود. 3- تنبیه متجاوز با هدف تأمین صلح شرافتمندانه راهحل دیگری بود که ایران انتخاب کرد. امام خمینی بر این نظر بودند: (امروز که ما قدرت داریم، اگر مجرم را رها کنیم این به معنای آتشبس و صلح نیست)؛ (ضمن اینکه منطق حکم میکند، دشمن عقب رانده شده را باید به نحوی مجازات کرد که برای سالهای سال خیال تهاجم مجدد را از سر بیرون کند.) آنچه امروز امریکا و انگلیس و برخی از کشورها علیه صدام دنبال میکنند حاوی چه سیاستی است؟ نزدیک به ده سال از زمان تجاوز عراق به کویت گذشته است و عراق در جنگ با امریکا شکست خورد ولی سیاستهای براندازی و تحریم همراه با حملات موشکی همچنان دنبال و اجرا میشود. غیر از این است که طرف پیروز به دنبال ایجاد وضعیتی است که متجاوز بیشترین هزینه را پرداخت نماید و رفتار خود را اصلاح کند تا بدین وسیله شرایط برای صلح فراهم و تثبیت شود؟ منطق چنین حکم میکند ولی زمانی که جمهوری اسلامی این سیاست را پیگیری میکرد امریکا و سایر قدرتها آن را نمیپذیرفتند؛ زیرا پذیرش خواستههای ایران به منزله برقراری وضعیت جدید در منطقه با برتری جمهوری اسلامی ایران بود. به نظر میرسد تصمیمگیری برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر با جمیع ملاحظات از نظر اصولی صحیح بود، اگر این تصمیم به نتیجه نرسید و همین امر به انتقاد گروههای سیاسی منجر شد، بیش از آنکه متأثر از اصل تصمیمگیری باشد، ریشه در نحوه اجرای آن در عملیات رمضان داشت. نگرانی از احتمال هوشیاری دشمن و واکنش سازمانملل در برابر تصمیم ایران به تعجیل در انجام عملیات رمضان در منطقه شرق بصره منجر شد. در نتیجه، ناکامی در این عملیات دستاوردهای فتح خرمشهر را تضعیف کرد و با طولانی شدن جنگ، اصل تصمیمگیری مورد پرسش و انتقاد قرار گرفت. پی نوشت: * آقای هاشمی پس از بحثهایی که اخیراً درباره ضرورت اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر بحث شد با اشاره به سخنان منتقدان جنگ میگوید: (آنهایی که آن موقع در مقابل این شایعات و احتمال صلح عکسالعمل مخالف نشان دادند، کسانی هستند که الان مدعی مخالفت با ادامه جنگ هستند. من آن موقع در مجلس بودم که آقایان خطاب به ما گفتند: بوی دلار به دماغشان خورده است و میخواهند جنگ را تمام کنند.) (مسعود سفیری، حقیقتها و مصلحتها، نشریه نی، 1378، صص 89 90) منبع : پرسشهای اساسی جنگ ایران و عراق، محمد درودیان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ ایران و عراق
پس از فتح خرمشهر برای نخستین بار در جلسه مسئولان و فرماندهان با امام، اتمام یا ادامه جنگ مورد بحث و بررسی قرار گرفت. دو ایده متفاوت وجود داشت؛ براساس رویکرد اول چنین تصور میشد که با شکست عراق و آزادسازی مناطق اشغالی دیگر ادامه جنگ ضرورتی ندارد. در رویکرد دوم، چنین استدلال میشد که ایران باید منطقهایی مهم از خاک عراق را در اختیار بگیرد تا از موضع برتر، عراق و حامیانش را برای تأمین خواسته ایران متقاعد نماید.
رفتار عراق و امریکا پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ ذهنیت و تصوراتی را در مردم و مسئولان به وجود آورده بود که آثار زیادی در نحوه مقاومت در برابر تجاوز عراق و پس از آن آزادسازی مناطق اشغالی و سپس در تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر بر جای نهاد. در حالی که موجودیت نظام و انقلاب بر اثر جنگ تهدید شده بود. سازمانملل در واکنش به تجاوز عراق از این کشور حمایت کرد و همین امر اعتماد ایرانیان را به این سازمان سلب کرد. پس از فتح خرمشهر این باور و اعتماد وجود نداشت که حقوق ایران که شامل محکوم کردن صدام به عنوان متجاوز، پرداخت غرامت و عقبنشینی کامل عراق بود تأمین شود. ضمن اینکه نگرانی امریکا از پیروزی ایران و سقوط عراق به تهدید ایران منجر شد و متقابلاً حمایت و کمکهای اطلاعاتی به عراق آغاز شد و این تحول بیانکننده این معنا بود که امریکا و سایر قدرتها به پذیرش موقعیت برتر ایران و شکست عراق مایل نخواهند بود و در نتیجه، تمهیداتی را علیه ایران به کار خواهند گرفت. امام خمینی برای نخستین بار پس از عملیات فتحالمبین نگرانی خود را بیان کرد: (چیزی که امروز به آن مبتلا هستیم و ممکن است. برای ما پیش آید قضایایی است که بعد از پیروزی جنگ برای ما ممکن است، پیش بیاید. امریکا معلوم نیست به این زودی طمعش را از این کشور قطع کند … از این جهت ما باید خودمان را برای مقاومت مهیا کنیم.)
فضای ذهنی تصمیمگیرندگان متأثر از دو مسئله بود: نخست، پیروزیهای ایران بر عراق پیامدهای احتمالی داشت که از جمله سقوط صدام بود و دیگری اهداف و ماهیّت سیاست امریکا و مجامع بینالمللی در برابر پیروزی ایران بود؛ در نتیجه، هنگام تصمیمگیری این نگرانی وجود داشت که خواستههای ایران نادیده گرفته شود. با این برداشت این نظریه شکل گرفت که با توجه به برتری ایران بر عراق یک منطقه مهم از خاک عراق تصرف شود تا با اتکای بر آن خواستههای ایران از موضع برتر تأمین شود. امام خمینی پرسشهایی را طرح کردند که سرانجام با ارائه دلایل نظامی و سیاسی توافق و اجماع لازم برای تصرف منطقه شرق بصره حاصل شد.
علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر برای نخستین بار از سوی نهضت آزادی و ماهها پس از اتخاذ این تصمیم و اجرای عملیاتهای مختلف شامل رمضان، محرم، مسلمبنعقیل و غیره مطرح شد. بعدها نقد و بررسی این موضوع در جزوه جنگ و صلح در سال 1363 منتشر شد. علت مطرح کردن این سؤال ظاهراً طولانی شدن جنگ و ناکامی در برخی از عملیاتها بود. حال آنکه در واقع نهضت آزادی و بسیاری از گروههای سیاسی ادامه جنگ را عامل مؤثری در انسداد سیاسی ارزیابی میکردند و از این منظر پایان دادن به جنگ را ضروری میدانستند و با نقد مسئولان و تصمیمگیرندگان و نیز تصمیمات اتخاذ شده، دنبال میکردند.
هماکنون تکرار پرسش در مورد علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، آن را به یکی از مهمترین پرسشها تبدیل کرده است ولی در کالبدشکافی آن و با در نظر گرفتن فضا و شرایط تصمیمگیری به نظر میرسد این پرسش به نحو مناسبی طرح نشده است. در واقع با در نظر گرفتن کلیه ملاحظات و عوامل مؤثر در تصمیمگیری برای ادامه جنگ این پرسش غلط است و اساساً باید موضوع را اینگونه مورد پرسش قرار داد که چرا فتح خرمشهر به یک پیروزی استراتژیک تبدیل نشد؟
در صورتی که با پیروزی عملیات رمضان پس از فتح خرمشهر، جنگ به پایان میرسید، آیا از علل ادامه جنگ سؤال میشد؟ این موضوع نشان میدهد مطرح کردن پرسش از علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر اساساً متأثر از ملاحظات سیاسی به جای نگرش نظامی استراتژیک و بیشتر متأثر از نتایج است تا براساس شرایط. این مشکل برای بوش، رئیسجمهور وقت امریکا، پس از جنگ با عراق به نحو دیگری به وجود آمد؛ مردم عراق پس از شکست ارتش کشورشان در کویت قیام کردند و بوش با توجه به این مسئله سیاست ساقط کردن صدام را رها کرد تا صدام متکی بر ارتش قیام مردم را سرکوب کند. علت این تصمیم نگرانی امریکا از سقوط صدام و پیروزی انقلاب اسلامی در عراق بود. چنان که بعدها گفته شد امریکاییها تصور میکردند بعدها براندازی صدام امکانپذیر است ولی در عمل تداوم حضور صدام در رأس قدرت و ناتوانی امریکا برای حذف صدام سبب شد که برخی از محافظهکاران و دمکراتها به بوش انتقاد کنند که از فرصت مناسب برای سرنگون سازی رژیم عراق استفاده نکرده است.
با این توضیحات مشخص میشود که پرسش از ادامه جنگ متأثر از چه ملاحظاتی بوده و در عین حال چه کاستیهایی دارد. ضمن اینکه رابطه پرسشها با اهداف و اغراض سیاسی، نقد و حتی پاسخ آن را دستخوش تغییر کرده است، چنان که اکبر گنجی در نقد تصمیمگیری برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، به این موضوع از جنبه خسارتهای مالی و انسانی جنگ توجه میکند. تبعات این نقد حتی دوستان و همفکران آقای گنجی را به واکنش وادار ساخت. آقای هاشمی رفسنجانی نیز چند روز بعد، در سخنانی به اظهارات آقای گنجی پاسخ داد: (اینهایی که الان حرف میزنند دنبال این هستند که ما اسراری که گاهی منافع دشمن را تأمین میکند مطرح کنیم. حتی قویترین کشورها و دولتها اسناد و اسرار امنیتی خود را پس از گذشت سالهای طولانی منتشر میکنند. من هیچ وقت اطلاعاتی را که منافع ملت، کشور و انقلاب را ضایع میکند، مطرح نمیکنم.)
فارغ از این ملاحظات و پس از گذشت هجده سال از زمان تصمیمگیری پس از فتح خرمشهر این پرسش را میتوان طرح کرد که ایران اساساً چه گزینههایی در برابر خود داشت؟ آنچه انجام شد آیا بهترین گزینه بود؟ برای پاسخ به این پرسش باید علاوه بر نگرانیها و تصورات و ذهنیاتی که وجود داشت به خواستههای ایران و موانع موجود برای تأمین آنها توجه کرد.
جمهوری اسلامی ایران بلافاصله پس از تجاوز عراق به ایران و تردد هیئتهای صلح خواستههای خود را که شامل عقبنشینی عراق از مناطق اشغالی، اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت بود به عنوان پیش شرطهای خاتمه جنگ مطرح کرد. مجامع بینالمللی و هیئتهای صلح به نحو تعجبآمیزی به جای توجه کردن به عامل تجاوز و ضرورت عقبنشینی، بر اجرای آتشبس تأکید میکردند! تجربه جنگ اعراب با اسرائیل و تبعات مخاطرهآمیز پذیرش آتشبس، جمهوری اسلامی را وادار کرد که همچنان بر خواسته و شرایط خود تأکید کند. تدریجاً برتری توان نظامی ایران و در هم شکستن ماشین نظامی ارتش اشغالگر و آزادسازی مناطق اشغالی، مسئله آتشبس و عقبنشینی را کم رنگ کرد؛ زیرا در مرحله آزادسازی مناطق اشغالی، ده هزار کیلومتر مربع از پانزده هزار کیلومتر مربعی را، که عراق به اشغال خود درآورده بود آزاد شد، و عراق 5000 کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت که پس از اعلام عقبنشینی از خاک ایران 2500 کیلومتر مربع از خاک ایران شامل ارتفاعات و مناطق حساس دراشغال نیروهای عراقی باقی ماند. در مرحله جدید، محکوم کردن عراق که متجاوز بود و پرداخت غرامت اهمیت بیشتری داشت. با این توضیحات در واقع با فتح خرمشهر هنوز اوضاع به وضع قبل از تجاوز بازنگشته بود؛ زیرا عراق پنج هزار کیلومتر مربع از خاک ایران را در اشغال داشت. عراق همچنان تهدیدی برای ایران بود و ایران صدها میلیارد دلار خسارت دیده بود. ایران در چنین وضعیتی برای حل مسائل چگونه باید تصمیم میگرفت؟
نگرانی از تبعات شکست عراق و پیگیری احتمالی جنگ از سوی ایران در این مرحله دو نوع بازتاب داشت؛ نخست، تأکید بر برقراری آتشبس در اولویت اول و سپس ارائه برخی از پیشنهادها برای پرداخت غرامت که به صورت غیررسمی و کلی بود. آقای رجایی خراسانی، نماینده وقت ایران در سازمانملل، درباره موضوع آتشبس میگوید: (در مذاکراتی که داشتیم به ما میگفتند در قدم اول و قبل از هر گونه بحث و مذاکرهای باید آتشبس برقرار شود.) این تأکید در وضعیتی بود که هیچ گونه تضمینی برای تأمین خواستههای ایران وجود نداشت و پس از آتشبس مشخص نبود مذاکراتی که آغاز میشود چه نتیجهای خواهد داشت؟
علاوه بر این، درباره غرامت، نقل و قولهای مختلفی وجود دارد و آمار و ارقام ذکر شده از 25 میلیارد تا 150 میلیارد دلار متغیر است، ولی تاکنون هیچ گونه سند معتبر و مشخصی مشاهده نشده است. آقای هاشمی در کتاب حقیقتها و مصلحتها این موضوع را شایعات میداند و میگوید: (وقتی خرمشهر فتح شد، شایعاتی در مورد پیغام صلح یا دادن پول در کشور مطرح بود، ولی ما که مسئول بودیم، میدانستیم این شایعات دروغ است.)
همچنین فرمانده وقت سپاه در سخنانی میگوید:
(اینکه گفته میشود بعد از آزادی خرمشهر چرا صلح نکردید، باید بگویم که هیچ پیشنهاد صلحی تا چهار سال بعد از آزادی خرمشهر به ایران نشد و فقط چند طرح آتشبس ارائه شد که اگر قبول میکردیم جنگ پنجاه سال به درازا میکشید.)
وزیر خارجه وقت نیز در این باره میگوید:
(نفر اول آقای حبیب شطی، دبیرکل کنفرانس اسلامی بود که برای مذاکره آمد، یک رقمی را ایشان گفت وما هم یک رقمی مطرح کردیم قرار شد ایشان جواب بیاورند ولی دیگر خبری نشد. نفردوم، معاون وزیر خارجه هند بود که تلاش زیادی کرد و با ایشان هم روی رقم بحث کردیم ولی رفت و خبری نشد.)
بنابراین، مسئله مهم برای ایران در زمان تصمیمگیری، دفع تهدیدات احتمالی عراق و پرداخت غرامت بود و این مهم با عقبنشینی کامل عراق از خاک ایران و اعلام متجاوز بودن عراق و پرداخت غرامت به ایران تأمین میشد. حامیان منطقهای و بینالمللی عراق که نگران از سقوط صدام در صورت ادامه جنگ بودند در قدم اول بر آتشبس تأکید داشتند تا درباره توقف جنگ و مهار رو به گسترش پیروزیهای ایران اطمینان حاصل کنند. ضمن اینکه در تعیین متجاوز حساسیت داشتند؛ زیرا انجام این مهم به معنای اعلام پیروزی سیاسی ایران بر عراق بود و تزلزل در عراق و احتمالاً فروپاشی رژیم بعثی را موجب میشد. علاوه بر این، قدرتهای بزرگ در تجاوز عراق سهیم بودند و اعلام متجاوز بودن عراق به منزله پذیرش سیاست تجاوزآمیز این کشورها علیه جمهوری اسلامی ایران بود، لذا از پذیرش آن اجتناب میکردند.
برای پرداخت غرامت مایل بودند اولاً مبلغ پرداختی به میزانی نباشد که ایران در مرحله بازسازی به موقعیتی جدید دست یابد؛ بنابراین تلاش میکردند ایران همچنان در برابر هزینههای بازسازی خسارات جنگ درگیر و ضعیف باقی بماند. ثانیاً، به بازسازی عراق که قدرت متعادل کننده ایران بود توجه کردند. به همین دلیل کشورهای شورای همکاری تأکید داشتند که یک صندوق مشترک تشکیل شود که پول آن را کشورهای مختلف تأمین میکردند و به تناسب میان ایران و عراق تقسیم میشد.
حال پرسشی که مطرح میشود این است که اگر جمهوری اسلامی ایران، بنابر نظر منتقدان، جنگ را پس از فتح خرمشهر تمام میکرد آیا امروز به جای پرسش از علت ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر این پرسش مطرح نمیشد که چرا جمهوری اسلامی در وضعیتی که در موضع برتر بود و احتمال شکست عراق و سقوط صدام وجود داشت و عراق همچنان بخشی از خاک ایران را در اشغال خود داشت جنگ را این گونه به پایان رساند؟
باید به این نکته توجه کرد که پرداخت غرامت برای بازسازی ایران و عراق به لحاظ حقوقی بر این فرض مبتنی بود که ایران و عراق هر دو در شروع جنگ مقصر هستند، حال آنکه عراق متجاوز بود و پس از اتمام جنگ با ایران و تجاوز عراق به کویت دبیرکل سازمانملل عراق را متجاوز معرفی کرد. علاوه بر این، تشکیل صندوق مشترک و پرداخت هزینه برای بازسازی حتماً پیامدهایی داشت؛ از جمله این که در هر مرحله و در برابر هر پرداختی ایران باید گزارش هزینهها را ارائه میکرد تا مجدداً پول دریافت کند. آیا برای طرف پیروز در جنگ پذیرش چنین تبعاتی امکانپذیر بود؟*
بیتوجهی گروههای سیاسی به ویژه نهضت آزادی به ملاحظات استراتژیک و وضعیت تصمیمگیری برای ادامه یا توقف جنگ و قضاوت براساس نتایج، این تصور را به وجود میآورد که این گروهها تحت هر وضعیتی و بدون توجه به پیامدهای آن بر اتمام جنگ تأکید داشتهاند. اظهارات دکتر عباس شیبانی از مؤسسان نهضت آزادی در نقد مواضع نهضت درباره جنگ بیانکننده همین معناست ایشان میگوید:
(در جنگ که اصلاً استدلال مهندس بازرگان بسیار استدلال غلط و ناواردی بود. آنها معتقد بودند که جنگ با عراق را نیمهکاره و بدون اجرای عدالت و حتی بدون تعیین شدن طرف متجاوز و شروع کننده جنگ و بدون احقاق حقوق ضایع شده ملت ایران رها کنیم، حال آنکه بعد از حمله عراق به کویت معلوم شد که امام صدام را درست شناخته بود و اگر ما هم رها میکردیم او رها نمیکرد. امام روحیه صدام را از اول میدانست، ولی بازرگان در قضیه جنگ، خیلی سطحی قضاوت میکرد. بحث صدام نبود بحث حمایت جهانی از او برای سقوط انقلاب بود و بعد از حمله عراق به کویت هم که همه فهمیدند شناخت امام از صدام کاملاً درست است. علاوه بر اینکه آن صلح پایدار برقرار نمیشد و حتی متجاوز بودن عراق را هیچ جا اعلام نکرده بودند.)
با توجه به موقعیت برتر نظامی ایران و وضعیت حاکم بر منطقه و داخل گزینههای ایران چه بود؟
1- ایران بدون در نظر گرفتن خواستههای خود و تنها بر اثر فشارهای بینالمللی و در حالی که نیروهای عراقی همچنان در مناطق اشغالی حضور داشتند، با پذیرش آتشبس، مذاکره با عراق را آغاز میکرد بدون آنکه هیچگونه کنترلی بر آن داشته باشد یا از اهرم فشار برای تأمین خواستههای خود استفاده کند. این روش براساس ضرورت خاتمه جنگ با هر وضعیتی میتوانست انتخاب شود، اما اینکه آیا انتخاب این راه حل به معنای حل و فصل جنگ به سود ایران بود، با در نظر گرفتن اینکه ایران طرف پیروز جنگ بود پذیرفتنی نبود.
2- ترک مخاصمه بدون اتمام جنگ راه حل دیگری بود که فرا روی ایران قرار داشت؛ بدین معنا که ایران راه حل اول را نمیپذیرفت، در عین حال از ورود به داخل خاک عراق خودداری میکرد و در مرز خود مستقر میشد. انتخاب این گزینه با توجه به اینکه عراق نفت شهر را در اختیار داشت و روی ارتفاعات و مناطق سرکوب مستقر شده و در عین حال به دنبال فرصت برای بازسازی و تجدید قوا بود چه معنایی داشت؟ آیا با این روش جنگ به پایان میرسید یا اینکه عراق پس از تجدید قوا مجدداً حملات خود را از سر میگرفت؟ ضمن این که از نظر حقوقی هیچ گونه آتشبسی میان دو طرف برقرار نشده بود و بهانههای لازم برای از سرگیری مجدد تجاوزات عراق وجود داشت.
نتیجه هر دو راهحل این بود که روند برتری ایران بر عراق را متوقف و مخدوش میکرد و خطر سقوط احتمالی عراق کاهش مییافت و این برای امریکا، اروپا و برخی از کشورهای منطقه، که به دنبال پایان دادن به جنگ با هدف جلوگیری از سقوط صدام بودند، بهترین گزینه بود.
3- تنبیه متجاوز با هدف تأمین صلح شرافتمندانه راهحل دیگری بود که ایران انتخاب کرد. امام خمینی بر این نظر بودند: (امروز که ما قدرت داریم، اگر مجرم را رها کنیم این به معنای آتشبس و صلح نیست)؛ (ضمن اینکه منطق حکم میکند، دشمن عقب رانده شده را باید به نحوی مجازات کرد که برای سالهای سال خیال تهاجم مجدد را از سر بیرون کند.)
آنچه امروز امریکا و انگلیس و برخی از کشورها علیه صدام دنبال میکنند حاوی چه سیاستی است؟ نزدیک به ده سال از زمان تجاوز عراق به کویت گذشته است و عراق در جنگ با امریکا شکست خورد ولی سیاستهای براندازی و تحریم همراه با حملات موشکی همچنان دنبال و اجرا میشود. غیر از این است که طرف پیروز به دنبال ایجاد وضعیتی است که متجاوز بیشترین هزینه را پرداخت نماید و رفتار خود را اصلاح کند تا بدین وسیله شرایط برای صلح فراهم و تثبیت شود؟ منطق چنین حکم میکند ولی زمانی که جمهوری اسلامی این سیاست را پیگیری میکرد امریکا و سایر قدرتها آن را نمیپذیرفتند؛ زیرا پذیرش خواستههای ایران به منزله برقراری وضعیت جدید در منطقه با برتری جمهوری اسلامی ایران بود.
به نظر میرسد تصمیمگیری برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر با جمیع ملاحظات از نظر اصولی صحیح بود، اگر این تصمیم به نتیجه نرسید و همین امر به انتقاد گروههای سیاسی منجر شد، بیش از آنکه متأثر از اصل تصمیمگیری باشد، ریشه در نحوه اجرای آن در عملیات رمضان داشت. نگرانی از احتمال هوشیاری دشمن و واکنش سازمانملل در برابر تصمیم ایران به تعجیل در انجام عملیات رمضان در منطقه شرق بصره منجر شد. در نتیجه، ناکامی در این عملیات دستاوردهای فتح خرمشهر را تضعیف کرد و با طولانی شدن جنگ، اصل تصمیمگیری مورد پرسش و انتقاد قرار گرفت.
پی نوشت:
* آقای هاشمی پس از بحثهایی که اخیراً درباره ضرورت اتمام جنگ پس از فتح خرمشهر بحث شد با اشاره به سخنان منتقدان جنگ میگوید: (آنهایی که آن موقع در مقابل این شایعات و احتمال صلح عکسالعمل مخالف نشان دادند، کسانی هستند که الان مدعی مخالفت با ادامه جنگ هستند. من آن موقع در مجلس بودم که آقایان خطاب به ما گفتند: بوی دلار به دماغشان خورده است و میخواهند جنگ را تمام کنند.) (مسعود سفیری، حقیقتها و مصلحتها، نشریه نی، 1378، صص 89 90)
منبع : پرسشهای اساسی جنگ ایران و عراق، محمد درودیان، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ ایران و عراق
- [سایر] چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ ادامه پیدا کرد؟
- [سایر] پس از فتح خرمشهر، پیشنهادهای مناسبی از سوی کشورهای عربی به ایران برای خاتمه جنگ داده شد وامام(ره) نیز با آتشبس پس از فتح خرمشهر موافق بود،بنابراین ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر یک اشتباه استراتژیک بود و
- [سایر] ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر از چه توجیه منطقی برخوردار است؟
- [سایر] چرا پس از فتح خرمشهر جنگ پایان نگرفت؟
- [سایر] چرا پس از فتح خرمشهر جنگ پایان نگرفت؟
- [سایر] چرا پس از فتح خرمشهر، جنگ تداوم یافت؟
- [سایر] آیا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بوده است یا به ضرر آن؟
- [سایر] آیا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر به مصلحت نظام بوده؟نظر حضرت امام(ره)؟
- [سایر] چرا امام خمینی(ره) پس از فتح خرمشهر به جنگ خاتمه ندادند و چرا پس از گذشت چند سال با پذیرفتن قطع نامه به جنگ پایان دادند؟
- [سایر] آیا استمرار جنگ پس از فتح خرمشهر بدون نظر قاطع حضرت امام خمینی(رحمت الله علیه) امکان پذیر بود یا خیر؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] خمس تنها در غنایم منقول میباشد و غنایم غیر منقول همچون زمین خمس ندارد، زمینهایی که در جنگ به غنیمت گرفته میشود، اگر در هنگام فتح آباد باشد ملک تمام مسلمانان و اگر موات باشد ملک امام علیهالسلام بوده و در هر حال خمس ندارد.
- [آیت الله مظاهری] توبه فرار از جنگ یا کمک نکردن به آن، علاوه بر پشیمانی از این گناه بزرگ، شرکت و کمک در جنگ است، مگر اینکه جنگ تمام شده باشد که تصمیم بر ترک آن گناه کفایت میکند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] جنگ با کسانی که بر امام معصوم علیهالسلام خروج کنند جایز است ولی اگر ناصبی نباشند اموال آنها را بدون جنگ نمیتوان تصاحب کرد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر مسجد خراب شود، به صورت ملک در نمی آید که بتوان آن را مورد معامله قرار داد , مگر در زمینی که (عّنْوةً) فتح شد ه و ملکیّت آن به تبع اثر عمرانی اوست; مانند برخی از مناطق ایران.
- [آیت الله جوادی آملی] .تصرف در اموال کفّار حربی که در حال جنگ با مسلمانان هستند, جایز است.
- [آیت الله سیستانی] اگر مسلمانان به امر امام علیهالسلام با کفّار جنگ کنند ، و چیزهائی در جنگ بدست آورند ، به آنها غنیمت گفته میشود . که باید چیزهائی که مخصوص به امام است از غنیمت کنار بگذارند ، و خمس بقیه آن را بدهند ، و در ثبوت خمس بر غنیمت فرقی میان منقول ، و غیر منقول نیست ، ولی زمینهائی که از انفال نیست مال عموم مسلمین است ، هر چند جنگ به اذن امام علیهالسلام نباشد .
- [آیت الله مکارم شیرازی] در جنگهای امروز که میدانهای جنگ وسعت دارد و گاه کیلومترها یا فرسخها مسافت را در بر می گیرد و گلوله های دشمن و مانند آن تا مسافت زیادی می رسد، تمام این صحنه که مرکز تجمع سربازان است میدان جنگ محسوب می شود، ولی اگر دشمن بوسیله بمباران افرادی را دور از جبهه های جنگ به قتل برساند احکام بالا در مورد آنها جاری نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] .اموال منقولی که از میدان جنگ به عنوان غنیمت گرفته میشود, خمس دارد و اموال غیر منقول آن, خمس ندارد .
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر زن در بین نماز حائض شود نمازش باطل است و ادامه دادن آن حرام میباشد.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر مسلمانان به امر امام7 با کفّار جنگ کنند وچیزهائی در جنگ به دست آورند، به آنها غنیمت گفته میشود ومخارجی را که برای غنیمت کردهاند، مانند مخارج نگهداری وحمل ونقل آن و نیز مقداری را که امام7 صلاح میداند به مصرفی برساند وچیزهائی که مخصوص به امام است، باید از غنیمت کنار بگذارند وخمس بقیّه آن را بدهند.