دو فرهنگ و تمدن اسلامی و فرهنگ وتمدن غربی ، چه تاثیری بر یکدیگر داشته اند؟
دو فرهنگ و تمدن اسلامی و فرهنگ وتمدن غربی ، چه تاثیری بر یکدیگر داشته اند؟ با سلام و احترام دانشجوی گرامی از اینکه بار دیگر این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم . تمدن در فرهنگ واژگانی به معنای شهرنشینی ( لغت نامه دهخدا ، ج 4 ص 6109) آمده است. شهرنشینی به معنای اجتماع انسانی در یک منطقه با خانه ها و خیابان ها و کوی و برزن های پیوسته نیست، هر چند که بخشی از معنا را می رساند، بلکه شهر نشین و مدنیت به معنای وجود قوانین مکتوب و سنت های نوشته شده و مدیریت شهری است. از این روست که پیامبر هنگامی که یثرب را با قوانین نوشته شده قرآن و مدیریت ثابت و منسجم و منضبط به شهری مدنی و دولت شهری اسلامی تبدیل کرد، نامش به مدینه النبی تغییر یافت تا دلالت بر تمدن و مدنیت به معنا و مفهوم گفته شده داشته باشد. بنابراین تمدن و مدنیت در اصطلاح، نوع خاصی از توسعه مادی و معنوی است که در جامعه ویژه رخ می نماید. تمدن مجموعه ای پیچیده از پدیده های اجتماعی قابل انتقال، شامل جهات دینی و مذهبی ، اخلاقی ، زیباشناختی ، فنی یا علمی مشترک در همه اجزای یک جامعه وسیع و یا چندین جامعه مرتبط با یک دیگر است.( فرهنگ علوم اجتماعی، ص 47) برخی تمدن را جنبه مادی فرهنگ بر شمرده اند و گفته اند که تمدن وجه تجسم و بیرون فرهنگ است. فرهنگ نیز در این معنا عبارت از هر چیزی است که انسان آن را اندیشیده و یا آفریده است که دربردارنده هنرهای معماری ، سنت ها و آیین، رسوم و آداب ، قوانین نوشته و نانوشته انسانی، فن آوری و مانند آن است.به نظر می رسد که تمدن، در سایه دولت ها و قدرت های فرهنگی شکل می گیرد و تمدن بدون دولت به معنای تمدن بدون فرهنگ خواهد بود که معنا و مفهوم درست و مقبولی نخواهد داشت. تمدن هر چند که جنبه مادی و تجسمی فرهنگ است اما این تجسم یابی بیش از آن که به هنرهای معماری و فن آوری ارتباط یابد با جنبه دولت قانونی و جامعه مدنی و قدرت مشروع معنا و مفهوم می یابد. تمدن ها در آیات قرآنی مجموعه ای از اجتماعات انسانی است که در یک فرآیند به رشد و بالندگی و شکوفایی رسیده و توانسته است جامعه ای قدرت مند و ثروتمندی را بر پایه سنت ها و قوانین ایجاد کنند. این تمدن ها در آغاز به راه راست حرکت می کردند و از قوانین و عدالت سودی می جستند از این رو به بالندگی دست یافتند ولی در ادامه راه منحرف شده و به کژراهه رفته و در نهایت به جهت ظلم و بی عدالتی در حق خود و دیگران نابود شده و بر پایه قوانین و سنت های الهی نیست شده اند. مهم ترین تمدن هایی که قرآن به آن ها اشاره دارد می توان از تمدن فرعونیان ، ثمود، عاد، سبائیان ( تبع) ، بنی اسرائیل ، ذوالقرنین و مانند آن یاد کرد. اشاره قرآن به این تمدن ها از برای عبرت گیری است؛ قرآن در آیات خود به تحلیل علل و عوامل شکوفایی و نیستی این تمدن ها اشاره می کند تا دیگر جوامع بشری از آن پند گرفته و از علل و عوامل آسیب زای آن پرهیز کرده و یا جلوگیری به عمل آورند. آشنایی با تمدن اسلامی : تمدن اسلامی به لحاظ پیشینه با 14 قرن حیات از ریشه دارترین تمدنهای انسانی به شمار می‌آید، و از جهت دامنه گسترش آن، باید این تمدن را از گسترده‌ترین تمدنها به حساب آورد. آنچه امروزه به عنوان تمدن اسلامی می‌شناسیم در واقع فرآیند و محصول چهارده قرن حضور مستمر و فعال (اسلام‌) در عرصه زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان می‌باشد. چهارده قرن است که مسلمانان با اسلام زندگی می‌کنند یعنی سعی نموده‌اند تا دیدگاهشان، راجع به جهان هستی و خالق جهان، نیایش هایشان آداب معاشرت و معاملاتشان، ازدواج و زاد و ولدشان، جشنها و ماتم هایشان و... بر پایه‌هایی از اعتقادات و دستورات اسلامی تنظیم نمایند. (تمدن اسلامی که لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقی برتری سطح زندگی، سعه صدر و اجتناب نسبی از تعصب، و توسعه و ترقی علم و ادب طی قرنهای دراز پیشاهنگ تمام دنیای متمدن و مربی فرهنگ عالم انسانیت قرار داد. بی شک یک دوره درخشان از تمدن انسانی است و آنچه فرهنگ و تمدن جهان امروز بدان مدیونست اگر از دینی که به یونان دارد بیشتر نباشد کمتر نیست با این تفاوت که فرهنگ اسلامی هنوز در دنیای حاضر تاثیر معنوی دارد و به جذبه و معنویت آن نقصان راه ندارد.) سرگذشت پیدایش این تمدن و فرهنگ، سرعت پیشرفت و توسعه، عظمت و کمال، گستردگی دامنه و شرکت طبقات مختلف اجتماع و ملل گوناگون اموری هستند که اعجابها را در مورد تمدن اسلامی سخت برانگیخته است. جرجی زیدان مسیحی میگوید: (عربها (مسلمانان) در مدت یک قرن و اندی مطالب و علومی به زبان خود(عربی) ترجمه کردند که رومیان در مدت چندین قرن از انجام آن عاجز بودند، آری مسلمانان در ایجاد تمدن شگفت آور خود در غالب موارد به همین سرعت پیش رفته‌اند.) و هم او می‌گوید : (مسلمانان قسمت عمده علوم فلسفی و ریاضی و هیئت و طب و ادبیات ملل متمدن را به زبان عربی ترجمه و نقل کردند و از تمام زبانهای مشهور آن روز بیشتر از یونانی و هندی و فارسی کتابهایی ترجمه کردند و در واقع بهترین معلومات هر ملتی را از آن ملت گرفتند مثلا در قسمت فلسفه و طب و هندسه و منطق و هیئت از یونان استفاده نمودند. و از ایرانیان تاریخ و موسیقی و ستاره‌شناسی و ادبیات و پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس می‌کردند، و از هندیان طب (هندی) حساب و نجوم و موسیقی و داستان و گیاه‌شناسی آموختند، از کلدانیان و نبطیها کشاورزی و باغبانی و سحر و ستاره‌شناسی و طلسم فرا گرفتند و شیمی و تشریح از مصریان به آنان رسید، و در واقع عربها (مسلمین) علوم آشوریان و بابلیان و مصریان و ایرانیان و هندیان و یونانیان را گرفته و از خود چیزهایی بر آن افزودند و از مجموع آن علوم و صنایع و آداب، تمدن اسلامی را پدید آوردند.) دکتر عبدالحسین زرین کوب در پژوهشی پیرامون تمدن اسلامی از سرگذشت پیدایش این فرهنگ و عظمت و کمال آن به عنوان (معجزه اسلام‌) نام می‌برد که تعبیر زیبا و بجایی است. ویژگی‌های و پارامترهای تمدن اسلامی تمدن اسلامی در کنار سایر تمدنها،تمدن انسانی را پدید آورده‌ اند; این تمدن از ویژگیها و شاخصه‌هایی برخوردار است که آن را از تمدنهای دیگر متمایز می‌کنند; هر گونه رهیافتی به تمدن اسلامی در گرو توجه به این ویژگیها است. 1 - تمدن اسلامی وقتی که پا به عرصه وجود گذاشت، نسبت به تمدنهای پیشین موضع ویژه‌ای را اتخاذ نمود; بدین صورت که نه در مقابل آنها صف آرایی نمود و نه در برابر آن تمدنها منفعل شد بلکه دست آوردهای مثبت آنها را گرفت و در خود هضم نمود و جهات منفی را هم نپذیرفت. دکتر زرین کوب در این باره می‌گوید: (تمدن اسلامی، نه تقلید کننده صرف از فرهنگهای سابق بود، نه ادامه دهنده محض:ترکیب کننده بود و تکمیل سازنده‌). 2 - تمدن اسلامی با محوریت قرآن از آغاز دیدگاهی جهانی و فرا ملیتی داشت و هیچگاه خود را منحصر در یک قوم و نژاد ننمود، لذا در حوزه وسیع دنیای اسلام اقوام مختلف عرب ایرانی، ترک، هندی، چینی، مغولی، آفریقایی و حتی اقوام ذمی بهم آمیختند. و همین نکته سبب شد که مسلمانان از هر قوم و ملتی که بوده‌اند خود را منادی اسلام بدانند. یعنی مایه اصلی این معجون که تمدن و فرهنگ اسلامی خوانده می‌شود در واقع اسلام بود، نه شرقی و نه غربی. عوامل اساسی رشد و توسعه تمدن اسلامی: تمدن و فرهنگ اسلامی در طول حیات خود فراز و نشیبهایی داشته است; در یک دوره تاریخی -از آغاز و لااقل از پایان فتوح تا ظهور مغول- تمدن اسلامی را بالنده و با شکوه و در اوج می‌بینیم که این دوره را به حق دوره درخشان تمدن اسلامی می‌نامند، اما پس از آن تمدن اسلامی دچار افول می‌شویم و کم کم به حاشیه صحنه اجتماع می‌رود و چند دهه‌ای است که دوباره خیزش اسلامی، امیدبخش رجعت به آن عظمت و سرافرازی پیشین گشته است. کشف راز و رمز این تحولات در بررسی دقیق و عالمانه و ریشه‌یابی آنهاست. در اینجا در پی شناسایی عوامل اساسی رشد و توسعه تمدن اسلامی در دوره درخشان آن هستیم عواملی که عظمت آفریدند و بدون شک افول تمدن بخاطر رخنه‌ای است که در آنها پدید آمد. 1) تشویق اسلام به علم:توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم و علما می‌کرد از اسباب عمده آشنایی مسلیمن با فرهنگ و دانش انسانی و در نتیجه رشد و توسعه تمدن اسلامی گردید. جرجی زیدان با اینکه تعصب مسیحی دارد و در بعضی مسائل این تعصب کاملا نمودار است و گاهی می‌خواهد اصرار بورزد که مسلمین اولیه با هر کتابی جز قرآن مخالف بودند مع ذلک اعتراف می‌کند که تشویق اسلام به علم، عامل موثری در سرعت پیشرفت مسلمین بوده است. می‌گوید: (همین که مملکت اسلام توسعه یافت و مسلمانان از انشای علوم اسلامی فارغ شدند، کم کم فکر علوم و صنایع افتادند و برای خود همه نوع وسایل تمدن فراهم ساختند و طبعا در صدد تحصیل علم و صنعت برآمدند.و چون از کشیشان مسیحی مطالبی از فلسفه شنیده بودند، بیش از سایر علوم به فلسفه علاقه‌مند گشتند، بخصوص که احادیث وارده از (حضرت) رسول اکرم (ص) آنان را به تحصیل علم و بخصوص فلسفه تشویق می‌نمود که از آن جمله فرموده است، علم بیاموزید اگر چه در چین باشد حکمت گمشده مؤمن است از هر که بشنود فرا می‌گیرد و اهمیت نمی‌دهد که کی آن را گفته است. آموختن علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.از گهواره تا گور، دانش بیاموزید.) آقای دکتر زرین کوب در این رابطه می‌نویسد: (توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم و علما می‌کرد از اسباب عمده بود در آشنایی مسلمین با فرهنگ و دانش انسانی، قرآن مکرر مردم را به تفکر و تدبر در احوال کائنات و به تامل در اسرار آیات دعوت کرده بود، مکرر به برتری اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود و یکجا شهادت (صاحبان علم‌) را تالی شهادت خدا و ملائکه خوانده بود که این خود به قول امام غزالی در فضیلت و نبالت علم کفایت داشت. بعلاوه بعضی احادیث رسول که به اسناد مختلف نقل می‌شد، حاکی از بزرگداشت علم و علماء بود. و این همه با وجود بحث و اختلاف که در باب اصل احادیث و ماهیت علم مورد توصیه در میان می‌آمد از اموری بود که موجب مزید رغبت مسلمین به علم و فرهنگ می‌شد و آنها را به تامل و تدبر در احوال و تفحص و تفکر در اسرار کائنات بر می‌انگیخت. از اینها گذشته پیغمبر خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن تشویق بسیار می‌کرد چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران که فدیه نمی‌توانست بپردازد در صورتی که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد می‌آموخت آزادی می‌یافت. همچنین به تشویق وی بود که زید بن ثابت زبان عبری یا سریانی یا هر دو زبان را فرا گرفت و این تشویق و ترغیب سبب می‌شد که صحابه به جستجوی علم رو آورند، چنانکه عبدالله بن عباس بنابر مشهور به کتب تورات و انجیل آشنایی پیدا کرد و عبدالله بن عمرو بن عاص نیز به تورات و به قولی نیز به زبان سریانی وقوف پیدا کرده بود. این تاکید و تشویق پیغمبر هم علاقه مسلیمن را به علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد.) و این بود که مسلمین از همان آغاز تمام همت و سعیشان را بر این گذاشتند که بر علوم و معارف جهان دست‌یابند. 2) تساهل و تسامح فکری: یکی از علل سرعت پیشرفت مسلیمن در علوم این بوده است که در اخذ علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمی‌ورزیدند و علم را در هر نقطه و در دست هر کس می‌یافتند از آن بهره‌گیری می‌کردند و به اصطلاح امروز (روح تساهل‌) بر آنها حکمفرما بوده است. چنانکه می ‌دانیم در احادیث نبوی به این نکته توجه داده شده است که علم و حکمت را در هر کجا و در دست هرکس پیدا کردید آن را فرا گیرید. رسول اکرم(ص) فرمود: همانا دانش راستین،گمشده مؤمن است هر جا آن را بیابد خودش به آن سزاوارتر است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه فرموده است: دانش راستین گمشده مؤمن است پس آن را فراگیر و بیاموز و لو از مردم منافق. و هم از کلمات آن حضرت است: حکمت را بیاموزید و لو از مشرکان. در روایات اسلامی، ائمه اطهار(ع) از حضرت مسیح(ع) نقل کرده‌اند که: حق را (هر چند) از اهل باطل فرا گیرید و اما باطل را (هر چند) از اهل حق فرا نگیرید، سخن سنج و حقیقت‌شناس باشید. این روایتها زمینه وسعت دید و بلند نظری و تعصب نداشتن مسلمین را در فراگرفتن علوم و معارف از غیر مسلمانان فراهم کرد و به اصطلاح در مسلمین روح روح تساهل و تسامح و عدم تعصب در مقام در مقام فراگیری و علم آموزی به وجود آورد. و از این رو مسلمین اهمیت نمی‌دادند که علوم را از دست چه کسی می‌گیرند و به وسیله چه اشخاصی ترجمه و نقل می‌شود و به دست آنها می‌رسد. بلکه بر اساس آنچه از پیشوای عظیم الشان خود آموخته بودند، خود را به دلیل اینکه اهل ایمانند صاحب و وارث اصلی حکمتهای جهان می‌دانستند... معتقد شده بودند که علم و ایمان نباید از یکدیگر جدا، زیست کنند. دکتر زرین کوب در توضیح این عامل می ‌نویسد: (...بدینگونه، اسلام که یک امپراطور عظیم جهانی بود با سماحت و تساهلی که از مختصات اساسی آن بشمار می‌آمد مواریث و آداب بی‌زیان اقوام مختلف را تحمل کرد، همه را بهم درآمیخت و از آن چیز تازه‌ای ساخت فرهنگ تازه‌ای که حدود و ثغور نمی‌شناخت و تنگ نظریهایی که دنیای بورژوازی و سرمایه‌داری را تقسیم به ملتها، به مرزها و نژادها کرد در آن مجهول بود. مسلمان، از هر نژاد که بود عرب یا ترک، سندی یا آفریقائی در هر جایی از قلمرو اسلام قدم می‌نهاد خود را در وطن خویش و دیار خویش می‌یافت... همه جا یک دین بود و یک فرهنگ. و در جای دیگر، می‌نویسد: ...آنچه این مایه ترقیات علمی و پیشرفتهای عادی را برای مسلمین میسر ساخت در حقیقت همان اسلام که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتی، روح معاضدت و تسامح را جانشین تعصبات دنیای باستانی کرد. و در مقابل رهبانیت کلیسا که ترک و انزوا را توصیه می‌کرد با توصیه مسلمین به راه و بسط توسعه و تکامل صنعت و علم انسانی را تسهیل کرد. در دنیایی که اسلام به آن وارد شد. این روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروی بزرگ آن روز دنیا (بیزانس و ایران) بیزانس در اثر تعصبات مسیحی که روز بروز در آن بیشتر غرق می‌شد هر روز علاقه خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع می‌کرد تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ژوستی‌نیان اعلام قطع قریب الوقوع بود بین دنیای روم با تمدن و علم در ایران هم اظهار علاقه خسرو انوشیروان به معرفت و فکر، یک دولت مستعجل بود، و باز تعصباتی که برزویه طبیب در مقدمه کلیله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احیاء معرفت را در این سرزمین غیر ممکن کرد. در چنین دنیایی که اسیر تعصبات دینی و قومی بود اسلام نفخه تازه‌ای دمید.چنانکه با ایجاد دارالاسلام که مرکز واقعی آن قرآن بود نه شام و نه عراق تعصبات قومی و نژادی را با یک نوع جهان وطنی چاره کرد، در مقابل تعصبات دینی نصاری و مجوس،تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را و ثمره این درخت‌شگرف که نه شرقی بود نه غربی. بعد از بسط فتوحات اسلامی حاصل شد.) پرفسور ارنست کونل آلمانی، استاد هنر اسلامی در دانشگاه برلین در سالهای 1964 - 1935 در مقدمه کتاب هنر اسلامی می‌گوید: اشتراک در معتقدات دینی در اینجا تاثیر قویتر از آنچه در دنیای مسیحیت وجود دارد بر فعالیتهای فرهنگی ملل مختلف داشته است. اشتراک در مذهب باعث‌شده تا بر روی اختلافات نژادی و سنن باستانی ملتها (پل‌) بسته و از فراز آن نه تنها علائق معنوی بلکه حتی آداب و رسوم کشورهای گوناگون را به طرز حیرت انگیزی در جهت روشن و مشخصی هدایت نماید، چیزی که بیش از همه در این فعل و انفعال جهت ایجاد وحدت و پاسخ به جمیع مسائل زندگی قاطعیت داشت قرآن بود...) شهید مرتضی مطهری در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، بعد از نقل این فراز از نوشته پرفسور ارنست کونل، آن را تحسین می‌کند و می‌گوید: (...نکته جالب در بیان این دانشمند اینست که می‌گوید مسلمانان از نژادهای مختلف بر روی اختلافات نژادی خود پل بسته بودند. یعنی اسلام برای اولین بار توانست کلیتی و وحدتی سیاسی و اجتماعی بر اساس عقیده و مرام و مسلک به وجود آورد، و همین جهت تسهیلات زیادی از لحاظ ایجاد تمدنی عظیم و وسیع به وجود آورد.) نقطه آغازین تمدن اسلامی: اگر کسی برآید تا نقطه آغازین تمدن اسلامی را بنمایاند. نقطه‌ای که تاریخ تمدن اسلامی در واقع از آنجا پرتو افکنی آغاز نموده است; و جلوه‌های گوناگون تمدن اسلامی ازآن منشا گرفته است بدون تردید به مدینه می‌رسد. پس از هجرت حضرت رسول(ص) و جمعی از یارانش به مدینه، حضرت این امکان را پیدا نمود تا پایه گزار اولین جامعه متشکل اسلامی و اولین حکومت اسلامی باشد; جوشش و جنبش علمی مسلمین با محوریت قرآن و احادیث نبوی از مدینه آغاز شد، و در آنجا بود که اولین حوزه علمی تاسیس شد، برای اولین بار عرب حجاز در مدینه با مسئله استادی و شاگردی و نشستن در حلقه درس و حفظ و ضبط آنچه از استاد می‌شنود آشنا شد. مسلمین با حرص و ولع فراوانی آیات قرآن را که تدریجا نازل می‌گشت فرا می‌گرفتند و به حافظه می‌سپردند و آنچه را که نمی‌دانستند از افرادی که رسول خدا(ص) آنها را مامور کتابت آیات قرآن کرده بود و به کتاب وحی معروف بودند می‌پرسیدند. بعلاوه بنا به توصیه‌های مکرر رسول خدا(ص) سخنان آن حضرت را که به سنت رسول معروف بود از یکدیگر فرا می‌گرفتند، در مسجد پیغمبر رسما حلقه‌های درس تشکیل می‌شد و در آن حلقه به بحث و گفتگو درباره مسائل اسلامی و تعلیم و تربیت پرداخته می‌شد. روزی رسول خدا وارد مسجد شد و دید دو حلقه در مسجد تشکیل شده است، در یکی از آنها افراد به ذکر و عبادت مشغولند و در یکی دیگر به تعلیم و تعلم. پس از آنکه هر دو را از نظر گذراند فرمود: کلاهما علی خیر و لکن بالتعلیم ارسلت. یعنی هر دو جمعیت کار نیک می‌کنند اما من برای تعلیم فرستاده شده‌ام، رسول خدا آنگاه رفت و در حلقه‌ای که آنجا تعلیم و تعلم بود نشست. بعد از مدینه، عراق محیط جنب و جوش علمی گشت. در عراق ابتدا دو شهر بصره و کوفه مرکز علم بودند. اما پس از بنای بغداد، آن شهر مرکز علمی شد و در آن شهر بود که علوم ملتهای دیگر به جهان اسلام منتقل گشت، بعدها ری خراسان و ماوراء النهر و مصر و شام و اندلس و غیره هر کدام به صورت یک مهد علمی در آمدند. جرجی زیدان پس از آنکه همت و تشویق امرا و حکام مسلمان را به عنوان یک عامل بسیار مؤثر یاد می‌کند، می‌گوید: (دانش پروری و علم دوستی بزرگان اسلام سبب شد که روز به روز مؤلف و کتاب در قلمرو اسلام فزونی یابد و دائره تحقیق وسعت پیدا کند، پادشاه و وزیر و امیر و دارا و نادار و عرب و ایرانی و رومی و هندی ترک و یهود و مصری و مسیحی و دیلمی و سریانی، در شام و مصر و عراق و فارس و خراسان و ماوراء النهر و سند و افریقا و اندلس و غیره در تمام شبانه روز به تالیف مشغول شدند و خلاصه آنکه هرجا اسلام حکومت می‌کرد علم و ادب به سرعت پیشرفت می‌نمود، تالیفات گرانبها خلاصه‌ای از تحقیقات بنی نوع انسان از روزگار پیشین تا آن زمان دیده می‌شد و مباحث مهمی از علوم طبیعی، الهی،نقلی، ریاضی، ادبی و عقلی در کتب جمع شده بود و در نتیجه تحقیقات علمای اسلام، علوم مزبور دارای شعب متعدد گشت.) نخستین موضوع: اما اینکه نخسیتن موضوعی که توجه مسلمین را جلب کرد و حرکت علمی مسلمین از آن شروع شد چه بود؟ نقطه آغاز قرآن است. مسلمانان علوم خویش را از تحقیق و جستجو در معانی و مفاهیم آیات قرآن و سپس حدیث آغاز کردند و لهذا نخستین شهری که جنب و جوش علمی در آن پیدا شد مدینه بود، نخستین مراکز عملی مسلمین مساجد بود و نخستین موضوعات عملی آنان مسائل مربوط به قرآن و سنت و نخستین معلم شخص رسول اکرم است، علم قرائت، تفسیر، کلام، حدیث، رجال، لغت، نحو، صرف، بلاغت و تاریخ و سیره که جزء نخستین علوم اسلامی است به خاطر قرآن و سنت به وجود آمد. ادوارد براون می‌گوید: پروفسور دخویه عربی‌دان بزرگ، در مقاله‌ای که در موضوع طبری و مورخین قدیم عرب برای جلد 23 دائرة المعارف بریتانیکا نوشت به طرز قابل ستایش نشان داد چگونه مسیر علوم مختلفه مخصوصا تاریخ در جامعه اسلامی به مناسبت قرآن شریف پیشرفت کرد؟ و چگونه این علوم در اطراف هسته مرکزی حکمت الهی تمرکز یافت. علوم مربوط به زبان شناسی و لغت طبعا در درجه اول قرار داشت. همین که خارجیان برای قبول اسلام هجوم آوردند احتیاج فوری به صرف و نحو و لغت عرب احساس شد. زیرا کلام الله مجید به زبان عربی نازل شده بود. باری شرح معانی کلمات نادر و غریب که در قرآن آمده بود لازم شد اشعار قدیم (عرب) را به قدر امکان گرد آورند... برای درک معانی این اشعار لازم شد از اصحاب و تابعین راجع به اقوال و افعال نبی در اوضاع و احوال مختلف سؤالاتی بشود و در نتیجه علم الحدیث پدید آمد. برای تشخیص اعتبار احادیث لازم بود به متن و اسناد حدیث وقوف حاصل شود... برای تحقیق حقیقت اسناد علم به تواریخ و سیر و اوصاف و احوال این اشخاص ضرورت داشت و این امر باز به طریق دیگری منجر به مطالعه شرح زندگانی مشاهیر رجال و تقاویم و ترتیب وقایع و علم ازمنه و اعصار گردید. تاریخ عرب هم کافی نبود. تواریخ همسایگان عرب علی الخصوص ایرانیان و یونانیان و حمیریان و حبشیان و غیره تا حدی برای فهم معانی بسیاری از اشارات مندرج در قرآن و اشعار قدیم مورد لزوم بود، علم جغرافی نیز به همان منظور و به حمایت علمی دیگری که با توسعه سریع امپراطوری اسلام ارتباط داشت واجب شمرده می‌شد. تمدن اسلامی، آغاز، اوج، فرود و... تمدن مقوله‌ ای است انسانی و اجتماعی، بدین معنی که فقط انسان است که توانایی آفرینش تمدن را دارد و آنهم در متن اجتماع یعنی عامل انسانی مهمترین رکن برای تحقق تمدن است، اندیشه و روحیات عامل انسانی و نوع رابطه‌ای که با عوامل دیگر اتخاذ می‌کند، زمینه ساز ظهور تمدنهاست، بنابر این هیچ تمدنی در خلاء و فقدان جامعه انسانی امکان ظهور نمی‌یابد. تمدن وقتی مقوله‌ای انسانی و بشری شد بالتبع از هر آنچه که انسان را تحت تاثیر قرار می‌دهد مانند دین، اقتصاد، محیط، تاریخ سنت‌ها و ... متاثر می‌گردد. تمدن مانند هر ساختۀ دیگر انسان در یک موقعیت و شرایط ویژه‌ای به بار می‌آید. مثلا هنر به عنوان یک فرآورده بشری بخاطر لطائف و ظرائفی که در آن نهفته شده و دقتهایی که باید در آن بکار برود، در هر موقعیتی از انسان صادر نمی‌شود بخلاف نفس کشیدن،که صدور آن از انسان احتیاج به آموزش و فراهم آمدن موقعیتی خاص ندارد. تمدن سازی نیز هنری است که فقط از انسان و در یک موقعیت ویژه تجلی می‌یابد. تمدن به صورت دستوری و فوری محقق نمی‌شود بلکه باید در بستر زمان و به صورتی کاملا طبیعی بوجود بیاید تا ماندگار بشود. مسلمانان به عنوان کسانی که تمدن اسلامی فرآیند کنش‌ها و واکنش‌های آنان در برابر پدیده‌های متفاوت و نوع ارتباطشان با عوامل گوناگون است، تاریخ پر فراز و نشیبی داشته‌اند و تمدن سازی آنان نیز متاثر از موقعیت تاریخی آنان بوده است; یعنی گاه در اوج بوده‌اند و اوضاع وفق مرادشان می‌چرخیده لذا امکان تمدن سازی را در حد اعلا داشته‌اند بطوریکه تمام تمدنهای معاصر را تحت الشعاع خود قرار داده‌اند، و دوره درخشان تمدن اسلامی حاصل این وقعیت‌خاص است و گاه، چنان دچار افول شده‌اند و از عزت و سربلندی افتاده‌اند که نه تنها توفیقی در تمدن سازی نداشته‌اند بلکه از آنچه هم داشته‌اند چشم پوشی کرده‌اند لذا تمدن اسلامی در آن دوره‌ها در انزوا به سر برده است. تاریخ نشان می‌دهد که اسلام در موقعیتی ظهور کرد که جهان دچار بحران عظیمی شده بود و جهانیان در انتظار نیرویی بودند که این بحران را چاره نماید و آنها را از وضع اسفباری که گرفتارش بودند نجات دهد. منابع و مآخذی که جهت آشنایی با ابعاد مختلف تمدن اسلامی قابل استفاده محققین و علاقمندان به مطالعه در این باره می‌ باشند. متون عربی و فارسی: ابوبکر الصدیق، تالیف عمر ابوالنصر، بیروت 1353 الاخبار الطوال تالیف ابوحنیفه احمد بن داود الدینوری، چاپ مصر، بنفقه المکتبه العربیه الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، لابی عبد البر القرطبی. 2 جلد حیدر آباد دکن 1336 اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ابن اثیر الجزری، 5 جلد مصر 6 - 1285 الاصابه فی تمییز الصحابه، تالیف ابن حجر العسقلانی، 8 جلد قاهره 25 - 1323 الاصنام، لابن الکلبی، به تحقیق احمد زکی پاشا لیپزیگ 1941 الفهرست، ابن ندیم الامامه و السیاسة، منسوب به ابن قتیبه الدینوری، 2 جلد مصر امیر کبیر و ایران، فریدون آدمیت انساب الاشراف، بلاذری،مصر 1959، ج 4 و 5 فلسطین 1938 بامداد اسلام،دکتر عبدالحسین زرین‌کوب بحارالنوار،تالیف محمد باقر مجلسی، طبع تهران 1312 - 1301 تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، آیة الله سید حسن صدر تاریخ اسلام تالیف دکتر علی اکبر فیاض، چاپ مشهد تاریخ الاسلام، تالیف شمس الدین الذهبی، 4 جلد، قاهره تاریخ الامم و الملوک، تالیف طبری، چاپ قاهره تاریخ بغداد خطیب بغدادی تاریخ الخلفاء تالیف جلال الدین عبد الرحمن السیوطی، چاپ مصر تاریخ تمدن اسلام و عرب گوستاولوبون ترجمه تاریخ تمدن، جرجی زیدان ترجمه تاریخ الخمیس تالیف حسین بن محمد دیار بکری، 2 جلد، چاپ مصر تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، تالیف حمزه ابن الحسن الاصفهانی، چاپ برلین تاریخ العراق فی ظل بنی امیه، تالیف الخربوطلی، چاپ دارالمعارف، مصر تاریخ العرب قبل الاسلام، تالیف الدکتور جواد علی، چاپ بغداد تاریخ عربستان و قوم عرب، سید حسن تقی زاده، انتشارات دانشکده علوم معقول و منقول تاریخ مختصر الدول، تالیف ابن العبری، چاپ بیروت التاریخ یعقوبی، تالیف ابن واضح العقوبی تاریخ بیهقی، ابوالفضل بیهقی تجارب السلف، در تواریخ خلفا و وزرای ایشان، تالیف هندوشاه بن سنجر بن عبدالله نخجوانی تفضیل آیات القرآن الحکیم، تهران تلبیس ابلیس، تالیف جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزی، چاپ مصر تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، تالیف آدام هتز، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو جغرافیته شبه جزیرة العرب، تالیف عمر رضا کحاله، دمشق، 1364 خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید آیة الله مرتضی مطهری خالد بن ولید، تالیف عمر ابوالنفر، بیروت 1359 رسائل الجاحظ، جمعها و نشرها حسن السندوبی، قاهره 1933 ریحانة‌الادب سنن سنائی،مصر 8 جلد السیرة الحلبیه،تالیف علی بن برهان الدین الحلبی، در سه جزء چاپ مصر سیرة عمربن عبدالعزیز، تالیف عبدالله بن عبدالحکیم سیرة النبویة، تالیف ابن هشام، 4 جلد شرح نهج البلاغه، لابن ابی الحدید الشیخان، طه حسین، چاپ مصر صحیح الامام ابی عبدالله محمد بن اسماعیل النجاری صحیح مسلم، 8 جلد مصر 1333، بشرح النووی 18 جلد قاهره صنعة جزیرة العرب، لابی محمد حسن بن احمد الهمدانی طبقات الکبری لابی سعد ضحی الاسلام، احمد امین، چاپ مصر العثمانیه، تالیف ابن عثمان عمرو بن بحر الجاحظ العرب قبل الاسلام، تالیف جرجی زیدان العقد الفرید، ابن عبد ربه علی و نبوة، طه حسین، دار المعارف عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، تالیف سید جمال الدین احمد بن علی بن الحسین الداودی الحسنی فجر الاسلام، احمد امین، چاپ مصر الفاروق عمر بن الخطاب، تالیف بشیر یموت، بیروت 1353 الفاروق عمر، تالیف محمد حسین هیکل،دو جزء الفتنه الکبری، طه حسین فتوح البلدان، بلاذری الفخری فی الاداب السلطانیه، تالیف ابن الطقطقی قلب جزیرة العرب، تالیف فواد حمزه کارنامه اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب الکامل فی التاریخ، تالیف ابن اثیر کتاب الکامل، تالیف ابن العباس محمد بن یزید المبرد، 2 جلد مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن الحسین المسعودی، 2 جلد المعارف، تالیف ابن قتیبه الدینوری مقاتل الطالبین و اخبارهم، تالیف ابو فرج الاصفهانی مناقب عمر بن عبدالعزیز، لابن الجوز وفیات الاعیان تالیف قاضی ابن خلکان، 6 جزء وقعه صفین، تالیف نصر بن مزاحم المنقری هنر اسلامی، پرفسور ارنست کونن، ترجمه مهندس هوشنگ طاهری 1) کارنامه اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب،ص 21 2) به نقل از خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری ص 435 3) به نقل از خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری ص 436 4) کارنامه اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب ص 34 مبانی تفکر غرب مدرن : اومانیسم یا انسان‌محوری رفتار خشن کلیسا در قرون وسطی با دانشمندان باعث شد که دانشمندان و مردم از دین فاصله بگیرند . با این برخورد دانشمندان از دین رمیده شدند . از همان دین مسیحیتی که کلیسا به آنها معرفی کرده بود . از آنجا که مسیحیت هم تنها دینی بود که به آنها معرفی شده بود ، وقتی از مسیحیت رمیده شدند ؛ یعنی از اصل دین فرار کردند . این دوری از دین دو نتیجه را در برداشت : پرداختن به ظواهر اشیاء و بی‌اعتنایی به تحقیق در ماهیت آنها و جایگزین کردن تفکر اومانیسم به جای تفکر تئیسم ( خداپرستی ) . تا حالا خدا ، محور بود ؛ از این به بعد ، انسان محور قرار گرفت. . پس بر این اساس از مبانی تفکر غرب مدرن، اومانیسم یا انسان‌محوری است، برخلاف تمدن اسلامی که خدا محوری است. یعنی آنچه که غرب مدرن را از دیگر دوره‌های غرب، باستان و وسطی و تمدن شرقی متمایز می‌کند، اومانیسم است. اومانیسم را برخی مترجمان به غلط مردم‌سالاری، مردم‌دوستی، بشردوستی و انسان‌دوستی ترجمه کرده‌اند که برابرهای دقیقی نیستند. واژه‌هایی هستند که با میراث فرهنگی ما پیوند ندارند و ترجمه لفظ به لفظ آن به فارسی ممکن نیست. در فارسی دقیقاً کلمه‌ای برابر اومانیسم وجود ندارد و اگر برای مثال انسان‌سالاری را معادل آن می‌گذاریم باید آن را با توضیحی همراه کرد تا با چیزهای دیگر اشتباه نشود. آنچه که مبنا و مدار تفکر در غرب مدرن است، اومانیسم یا فرهنگ‌ انسان‌مدار است. انسان‌مداری را نباید با انسان‌دوستی مترادف دانست. در ادیان، آیین‌ها و اندیشه‌های مختلف بحث انسان‌دوستی به گونه‌های مختلف مطرح شده است. در یونان باستان هم جلوه‌هایی از انسان‌دوستی وجود داشته است. اومانیسم خصیصه غرب مدرن است و آن را از تمامی دوره‌های ماقبل خود متمایز می‌کند. در تفکر یونان و اسطوره‌ای، خدا یا خدایان مدار تفکر هستند. در چنین تفکراتی انسان و جهان در ذیل محوریت خدا قرار دارند. یعنی اگر به انسان توجهی می‌شود ذیل خدا محوری به او توجه می‌شود. اما در تفکر جدید، بشرمداری قرار می‌گیرد و مبدأ و منشأ و غایت همه ارزش‌ها، بشر می‌شود. در واقع در دوران اومانیسم همان سنت پروتاگوراس اجرا می‌شود. پروتاگوراس، متفکر سوفسطایی متوفی به سال 460 قبل از میلاد و تقریباً هم دوره سقراط است، او عبارتی دارد که بیان روح اندیشه‌ی اومانیستی است. از نظر او (انسان مقیاس همه چیز است، هر آنچه که وجود دارد و هر آنچه که وجود ندارد)، این سخن جان کلام اومانیسم است نیهیلیسم صنعت دیگر غرب مدرن نیهیلیسم نام دارد. نیهیلیسم از واژه نیهیل به معنای هیچ یا نیست گرفته شده است. نیهیلیسم را در فارسی معادل پوچ‌انگاری یا یأس فلسفی می‌گیرند. به این معنی که بعضی انسان‌ها از همه چیز مأیوس هستند. این آدم‌ها را نیهیلیست می‌گویند. البته نیهیلیسم تماماً به این معنا نیست و معنای وسیع‌تری دارد. ترجمه لفظی نیهیلیسم، نیست‌انگاری یا هیچ‌انگاری است. نیهیلیسم به معنای هیچ انگاشتن چه چیزی است؟ و در واقع نیهیلیسم چه چیزی را نیست و هیچ می‌داند و در واقع چه چیزی را هیچ می‌کند و بعد به آن اصالت می‌دهد. در واقع نیهیلیسم، ساحت غیبی و حضور خدا را نیست می‌انگارد. در مرور تاریخ با تفکرهایی روبه‌رو می‌شویم که یا ساحت غیبی خدا را حذف می‌کردند یا اگر به آن اعتقاد داشتند برای این ساحت غیبی شأن حضور قائل نبودند یعنی معتقد بودند این ساحت غیبی فقط هست ولی نهایتاً خالق ماست ولی حضور و هدایت و تأثیرگذاری بر زندگی ما ندارد. نیهیلیسم به این معناست یعنی نیست‌انگاشتن ساحت غیب هست، نیست انگاشتن یک ساحت متعالی از هستی. وقتی هستی را از ساحت متعالی‌اش حذف می‌کنید، به یک مجموعه در هم گره خورده خودبنیان فاقد معنا تبدیل می‌شود. عقلانیت ابزاری سومین ویژگی غرب مدرن، اصالت‌دادن به عقلانیت ابزاری است. وقتی که رابطه بشر با هستی، ابزاری شد یعنی رابطه‌ای که موجودی به اسم بشر که مجموعه‌ای است از هواهای نفسانی و قدرت‌طلبانه، یک چنین موجودی در یک رابطه سوبژکتیو یعنی رابطه ابزاری با هستی قرار می‌گیرد. طبیعی است که از این رابطه و موجود چیزی جز رویکرد استعماری برنمی‌آید. در چنین حالتی عقل او چون تجسم خواست‌ها و هواهای اوست شکل ابزاری پیدا می‌کند یعنی ابزاری برای تصرف و سلطه و استیلا و سودمحوری و قدرت‌طلبی می‌شود. عقلانیت او، قداست، هدایتگری و راهنمایی را از دست می‌دهد و حالت ابزاری و شی‌ای پیدا می‌کند و بیشتر به جنبه‌های تصرفی توجه می‌کند. این ویژگی عقلانی مدرن را عقلانیت ابزاری می‌گویند. دکارت (متوفی به سال 1650 میلادی) را مؤسس عقلانیت ابزاری می‌دانند. تفسیری که دکارت از مفهوم عقل می‌کند، تفسیری است مبتنی بر یک مفهوم کمی و ابزاری است. جدایی علم و دین در قلمرو دین ، بخشی از زندگی انسان است و علم هم قلمرو دیگری دارد . یک دیوار به بلندی فاصله زمین و آسمان بین این دو کشیده شده است . این دو ، هیچ ربطی به هم ندارند . دین یکشنبه‌ها در کلیسا ، و دیگر به هیچ عنوان حق دخالت در امور زندگی انسان را ندارد . دین یک امر کاملاً فردی می‌شود که آموزه‌هایش با امور اجتماعی سنخیت ندارد . استاد مطهری در کتاب مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی ، می‌گوید که ما مسلمانان باید خود را از این برداشت غلط که خسارت‌های جبران‌ناپذیر بر علم و بر ایمان ، و بر انسانیت وارد کرد ، برکنار بداریم و کورکورانه تضاد علم و ایمان را امری مسلم تلقی نکنیم . توسعه و تکامل تکامل در معارف اسلامی ، رسیدن به مرحله‌ی کمال عبودیت است در غرب تکامل به معنای توسعه‌ای شد که غرب به آن دست یافته و به آن می‌بالید . حس جاودانگی یکی از دلایل اثبات معاد است . چون این نیاز درون انسان گذاشته شده ؛ پس حتما راه ارضای آنهم وجود دارد .چرا که خدای حکیم هیچ حسی را بدون راه ارضای آن در انسان نمی‌گذارد . غرب اومانیستی اصلا به این چیزها فکر نمی‌کند . فقط در فکر اینست که چه کند تا بیشتر در این دنیا بماند و تمام علوم و تجهیزاتش را هم در این مسیر به کار می‌گیرد . اصلا چیزی بعنوان عالم معنایی که با این حواس قابل درک نباشد ، در تفکر آنها جایگاه ندارد . وقتی امام حسین (ع) لشگر یزید را نصیحت می‌کند ، کارگر نمی‌افتد . امام بعد از آنکه آنها را نصیحت می‌کند ، می‌فرماید : چگونه امید داشته باشم موعظه در قلب شما اثر کند ؛ حال آنکه شکم‌های شما از مال حرام پر گردیده است . تاثیر تمدن اسلامی بر تمدن غرب : یکی از مهمترین ویژگی های دین اسلام این است که این دین نه تنها بر تمدن اسلامی بلکه بر تمدن غربی و اروپایی نیز تاثیرات فراوانی داشته است که پیرامون نقش آن بر تمدن غربی و اروپایی به اختصار به چند نمونه از اعترافات دانشمندان غربی اشاره می شود. 1. ویل دورانت : (پزشکان مسلمان، پانصد سال تمام پرچمدار طب جهان بودند. معماری اروپایی، تجدید رونق سفالکاری هنری در ایتالیا و فرانسه، آهنگری و شیشه‌‌گری و نیز طلاسازی ایتالیا و زره‌بافی و اسلحه سازی اسپانیا، همه از صنعتگران مسلمان الهام گرفتند.)(تاریخ تمدن، جلد 4 ص 322 ) همو می‌گوید: ( اگر ابن هیثم نبود راجر بیکن به وجود نمی‌آمد . ) (تاریخ تمدن، ج 4 (عصر ایمان)، بخش اول، ص368. ) 2. گوستاولوبن فرانسوی درباره تحولات گسترده‌ای که دین اسلام در جامعه بشری پدید آورد، می‌نویسد: (اثر تمدنی و سیاسی اسلام واقعاً شگفت آور است... در جریان یک قرن از ظهور پیغمبر اسلام، دامنه این دیانت از دریای سند تا اندلس وسعت پیدا نمود و در تمام این ممالک که بیرق اسلام در اهتزاز بود، ترقیاتی که از هر حیث پیدا شد، در حقیقت حیرت انگیز بوده است و علت عمده آن این است که عقاید اسلام کاملا با قواعد و اصول طبیعی موافق است و از خواص این عقاید آن است که اخلاق عمومی را تصفیه کرده، عدل و احسان و تساهل مذهبی در آنها ایجاد می‌کند.)(گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب ) 3. مونتگمری وات : (William Montgomery Watt) اسلام‌شناس برجسته‌ی بریتانیایی: (هنگامی که انسان از تجربه‌های فراوان مسلمانان، افکار و تعلیمات و نویسنده‌های آنها آگاه باشد، می‌یابد که علم و فلسفه اروپا بدون کمک گرفتن از فرهنگ اسلام، توسعه نمی‌یافت.) (مونتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص81. ) همو می نویسد: ( هنگامی که انسان تمام جنبه‌های درگیری اسلام و مسیحیت در قرون وسطا را در نظر بگیرد، این روشن خواهد بود که تأثیر اسلام بر جامعه مسیحیت بیش از آن است که معمولا شناسایی می‌شود. اسلام نه تنها در تولیدات مادی و اختراعات تکنولوژی اروپا شریک است، و نه تنها اروپا را از نظر عقلانی در زمینه‌های علم و فلسفه برانگیخت، بلکه اروپا را وا داشت تا تصویر جدیدی از خود به وجود آورد. از آنجا که اروپا علیه اسلام عکس‌العمل نشان می‌داد، تأثیر مسلمانان را بی‌اهمیت جلوه می‌داد و در وابستگی‌اش به میراث یونان و روم مبالغه می‌کرد. وظیفه مهم ما اروپاییان غربی، چنان‌که رو به دنیای واحد حرکت می‌کنیم، این است که این اشتباهات را اصلاح کنیم و به مدیون بودن عمیق خودمان به عرب و جهان اسلام اعتراف نماییم .)(مونتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپان قرون وسطی، ص 143. ) تاثیر تمدن غرب بر جهان اسلام تمدن انسان‌محور و مادی غرب، از همان ابتدای شکل‌گیری به دنبال بوده است دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها را در سیطره خود قرار دهد و با استفاده امکانات تکنیکی و وسائل ارتباط جمعی زمینه‌های تغییر در دیگر فرهنگ‌ها و در صورت امکان زوال فرهنگ و تمدن‌های دیگر را فراهم کند. در این میان تنها فرهنگی که توانسته در این هجمه آرام و نرم، خود را حفظ و حتی در مرحله‌ای بالاتر در عرض تمدن و فرهنگ غرب، فضایی تمدنی را برای آینده بشریت ترسیم کند، فرهنگ اسلام است. اسلام با توجه به مبانی انسان‌سازش که آن را محدود به دنیا و مادیت نیز نمی‌کند، برنامه‌ای جامع برای سعادت دنیا و آخرت انسان‌ها دارد. داشتن این برنامه جامع در فرهنگ اسلامی، خود به خود موجبات تعارض را با فرهنگی که ادعای جهانی و پایان تاریخی برای خود فرض می‌کند، فراهم می‌کند. چرا که فرهنگ غرب با توجه به مختصات درونی‌اش نمی‌خواهد و نمی‌تواند رقیبی برای تمدن خود فرض کند. این نکته با توجه به نظریات پایان تاریخ به خوبی قابل فهم است. از این جهت زمانی که می‌بیند، فرهنگی داعیه دار پایان تاریخی غیر از پایان تاریخ غرب است به مقابله همه‌جانبه با آن می‌پردازد. این مقابله همه‌جانبه در تمامی ابعاد اعم از نظامی، سیاسی، اقتصادی و بالاتر از همه فرهنگی است. اما تحمیل تنها و تنها زمانی صورت می‌گیرد که طرف مقابل از ایمان و اعتقاد قوی نسبت به فرهنگ خود برخوردار نباشد. این‌که مشاهده می‌شود برخی کشورهای اسلامی کاملاً در دامان فرهنگ غرب غرق شده‌اند هیچ دلیلی ندارد جز سستی اعتقادات و مبانی دینی و فرهنگی مردم یا حاکمان این کشورها و در مقابل در مواردی که مشاهده می‌شود این تحمیل به حداقل‌های خود می‌رسد مربوط به مردمان یا نظام‌های سیاسی است که اعتقادات خود را نسبت به فرهنگ دینی قوی و محکم کرده باشند. بنابر این فرهنگ و تمدن غرب در صدد است تا سیطره و تاثیرات خود را بر فرهنگ و تمدن اسلامی بگستراند . اما آنچه حاصل این تکاپو ها و تلاش ها شده است تاثیر فرهنگ غربی بر بخش هایی از جهان اسلام و به طور مشخص برخی مسلمانان می باشد و نه خود اسلام یا تمدن اسلامی و ثمره آن نیز پیدایش گروه های مدعی روشنفکری باویژگی غربزدگی هستند که دو نوع تلاش می کنند تا در فرهنگ و تمدن اسلامی اثر گذاشته و آن را غربزده نمایند : 1 – برخی از روشنفکران غربزده که ذره ای بوی اسلام به مشامشان نرسیده و تنها در سرزمین اسلامی زندگی کرده و یا عنوان مسلمان و یا اسم شناسنامه ای اسلامی پیدا کرده اند تمام همت خویش را صرف مبارزه با مظاهر دینی و جایگزین کردن مظاهر غربی کرده اند که در کشور ما نیز نظایر آن فراوان بوده اند همچون تقی زاده که خواستار غربی شدن ایرانیان از نوک پا تا فرق سر بود و یا افرادی همچون کسروی که جشن قرآن سوزی برپا می کرد و دهها تن از افرادی که درعالم اسلام رشد کرده بودند اما تلاش می کردند تا با اسلام زدایی غرب را جایگزین آن نمایند . 2 – بخش دیگری از روشنفکران ، دست از اسلام و دین و آیین خویش نکشیده بودند بلکه در کسوت مسلمانی بودند اما به دلیل مرعوب شدن در برابر برتری های ظاهری و تکنولوژیکی تمدن مادی گرای غرب و از طرفی پیوندها و دلبستگی های خویش به دین اسلام (یا از سر دلبستگی واقعی به اسلام و یا به دلیل اینکه چون میان مسلمانان زندگی می کردند نمی توانستند خود را خارج از اسلام معرفی نمایند) تلاش می کردند تا بخش هایی از تمدن غرب را وارد دین اسلام سازند و یا اثبات نمایند که اسلام با بسیاری از دستاوردهای تمدن غربی سازگار می باشد . البته مساله سازگاری تمدن اسلام با برخی از مظاهر تمدن غرب همچون علم و پیشرفت امری نیست که قابل انکار باشد اما اینان تلاش می کردند تا به نوعی با اصل قرار دادن غرب ، اسلام را بر اساس آموزه ها و دستاوردهای بشری غرب توجیه نمایند و نه اینکه ابتدا نظر اسلام را جویا شده و آنگاه به نسبت آن با غرب بپردازند . البته این جریان طیف های متعددی دارد و نمی توان همه آنها را در قالب یک گروه قرار داد و نسبت به آنها قضاوتی واحد داشت اما آنچه مهم است این است که تمامی این افراد وطیف ها در برابر غرب احساس نوعی خودباختگی داشتند و یا حداقل حسرت آن را داشتند و از طرفی تلاش می کردند تا به نوعی اسلام را بر اساس آموزه های غربی توجیه کنند و در عمده موارد دچار آفت التقاط می شدند و یا اینکه بخشی از اسلام را نادیده می گرفتند و یا گاه به کلی انکار می کردند . به عنوان مثال یکی از افراد این جریان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با نگارش کتابی با عنوان (مطهرات در اسلام) تلاش کرد تا احکام طهارت و نجاست در اسلام را بر اساس اصول دستاوردهای تجربی غربی توجیه نماید و یا بسیاری از آنها یا به انکار حدود و تعزیرات در اسلام می پردازند و آن را مربوط به 1400 سال قبل می دانند و یا اینکه آرام از کنار آن می گذرند به گونه ای که گویی چنین چیزی در اسلام مطرح نشده است . به هر حال تمامی این طیف ها تلاش کرده اند تا به نام دلسوزی نسبت به دین بخش هایی از آموزه های غربی را وارد اسلام نمایند و یا اسلام را با آن منطبق نشان دهند . اما در این میان به برکت وجود علمای آگاه که در هر زمان در برابر این قبیل التقاط ها ایستاده اند و نیز روشنفکران متعهدی که در کنار علما نسبت به فعالیتهای التقاطی این قبیل افرادواکنش نشان داده اند نتوانسته اند به اهداف خود دست یافته و مسیر حرکت اسلام ناب را تغییر دهند . بنابر این به دلیل غنای فرهنگ اسلامی امکان نفوذ و تاثیر بر این فرهنگ وجود ندارد و این فرهنگ همچنان به عنوان یک فرهنگ مستقل و تمدن ساز در حال تکاپو و فعالیت می باشد . البته سخن ما در مورد عدم تاثیر پذیری فرهنگ و تمدن اسلامی از فرهنگ و تمدن غربی به معنای عدم تعامل فرهنگ اسلامی با فرهنگ غربی نمی باشد . بلکه در آغاز گسترش تمدن اسلامی ، ما از سرمایه های تمدن کهن غربی استفاده های فراوانی کرده ایم اما این تعامل صرفا در حد کمک گرفتن از ابزارهای رشد یافته در محیط تمدنی غرب در جهت بالنده ساختن فرهنگ و تمدن اسلامی بوده است و این ابزارها نیز ابزارهای خنثایی بوده اند که فرهنگ و تمدن غرب در آنها تاثیری نداشته است . به عنوان مثال علم منطق که به مسلمانان کمک کرد تا از ابزار عقل که در اثبات خداوند متعال و صفات او نقش مهمی ایفا می کند بهترین استفاده را نمایند از جمله علومی بود که
عنوان سوال:

دو فرهنگ و تمدن اسلامی و فرهنگ وتمدن غربی ، چه تاثیری بر یکدیگر داشته اند؟


پاسخ:

دو فرهنگ و تمدن اسلامی و فرهنگ وتمدن غربی ، چه تاثیری بر یکدیگر داشته اند؟

با سلام و احترام دانشجوی گرامی از اینکه بار دیگر این مرکز را به منظور دریافت پاسخ سوالات خویش انتخاب کرده اید از شما سپاسگذاریم .

تمدن در فرهنگ واژگانی به معنای شهرنشینی ( لغت نامه دهخدا ، ج 4 ص 6109) آمده است. شهرنشینی به معنای اجتماع انسانی در یک منطقه با خانه ها و خیابان ها و کوی و برزن های پیوسته نیست، هر چند که بخشی از معنا را می رساند، بلکه شهر نشین و مدنیت به معنای وجود قوانین مکتوب و سنت های نوشته شده و مدیریت شهری است. از این روست که پیامبر هنگامی که یثرب را با قوانین نوشته شده قرآن و مدیریت ثابت و منسجم و منضبط به شهری مدنی و دولت شهری اسلامی تبدیل کرد، نامش به مدینه النبی تغییر یافت تا دلالت بر تمدن و مدنیت به معنا و مفهوم گفته شده داشته باشد.
بنابراین تمدن و مدنیت در اصطلاح، نوع خاصی از توسعه مادی و معنوی است که در جامعه ویژه رخ می نماید. تمدن مجموعه ای پیچیده از پدیده های اجتماعی قابل انتقال، شامل جهات دینی و مذهبی ، اخلاقی ، زیباشناختی ، فنی یا علمی مشترک در همه اجزای یک جامعه وسیع و یا چندین جامعه مرتبط با یک دیگر است.( فرهنگ علوم اجتماعی، ص 47) برخی تمدن را جنبه مادی فرهنگ بر شمرده اند و گفته اند که تمدن وجه تجسم و بیرون فرهنگ است. فرهنگ نیز در این معنا عبارت از هر چیزی است که انسان آن را اندیشیده و یا آفریده است که دربردارنده هنرهای معماری ، سنت ها و آیین، رسوم و آداب ، قوانین نوشته و نانوشته انسانی، فن آوری و مانند آن است.به نظر می رسد که تمدن، در سایه دولت ها و قدرت های فرهنگی شکل می گیرد و تمدن بدون دولت به معنای تمدن بدون فرهنگ خواهد بود که معنا و مفهوم درست و مقبولی نخواهد داشت. تمدن هر چند که جنبه مادی و تجسمی فرهنگ است اما این تجسم یابی بیش از آن که به هنرهای معماری و فن آوری ارتباط یابد با جنبه دولت قانونی و جامعه مدنی و قدرت مشروع معنا و مفهوم می یابد.
تمدن ها در آیات قرآنی مجموعه ای از اجتماعات انسانی است که در یک فرآیند به رشد و بالندگی و شکوفایی رسیده و توانسته است جامعه ای قدرت مند و ثروتمندی را بر پایه سنت ها و قوانین ایجاد کنند. این تمدن ها در آغاز به راه راست حرکت می کردند و از قوانین و عدالت سودی می جستند از این رو به بالندگی دست یافتند ولی در ادامه راه منحرف شده و به کژراهه رفته و در نهایت به جهت ظلم و بی عدالتی در حق خود و دیگران نابود شده و بر پایه قوانین و سنت های الهی نیست شده اند. مهم ترین تمدن هایی که قرآن به آن ها اشاره دارد می توان از تمدن فرعونیان ، ثمود، عاد، سبائیان ( تبع) ، بنی اسرائیل ، ذوالقرنین و مانند آن یاد کرد. اشاره قرآن به این تمدن ها از برای عبرت گیری است؛ قرآن در آیات خود به تحلیل علل و عوامل شکوفایی و نیستی این تمدن ها اشاره می کند تا دیگر جوامع بشری از آن پند گرفته و از علل و عوامل آسیب زای آن پرهیز کرده و یا جلوگیری به عمل آورند.
آشنایی با تمدن اسلامی :
تمدن اسلامی به لحاظ پیشینه با 14 قرن حیات از ریشه دارترین تمدنهای انسانی به شمار می‌آید، و از جهت دامنه گسترش آن، باید این تمدن را از گسترده‌ترین تمدنها به حساب آورد. آنچه امروزه به عنوان تمدن اسلامی می‌شناسیم در واقع فرآیند و محصول چهارده قرن حضور مستمر و فعال (اسلام‌) در عرصه زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان می‌باشد. چهارده قرن است که مسلمانان با اسلام زندگی می‌کنند یعنی سعی نموده‌اند تا دیدگاهشان، راجع به جهان هستی و خالق جهان، نیایش هایشان آداب معاشرت و معاملاتشان، ازدواج و زاد و ولدشان، جشنها و ماتم هایشان و... بر پایه‌هایی از اعتقادات و دستورات اسلامی تنظیم نمایند.
(تمدن اسلامی که لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقی برتری سطح زندگی، سعه صدر و اجتناب نسبی از تعصب، و توسعه و ترقی علم و ادب طی قرنهای دراز پیشاهنگ تمام دنیای متمدن و مربی فرهنگ عالم انسانیت قرار داد. بی شک یک دوره درخشان از تمدن انسانی است و آنچه فرهنگ و تمدن جهان امروز بدان مدیونست اگر از دینی که به یونان دارد بیشتر نباشد کمتر نیست با این تفاوت که فرهنگ اسلامی هنوز در دنیای حاضر تاثیر معنوی دارد و به جذبه و معنویت آن نقصان راه ندارد.)
سرگذشت پیدایش این تمدن و فرهنگ، سرعت پیشرفت و توسعه، عظمت و کمال، گستردگی دامنه و شرکت طبقات مختلف اجتماع و ملل گوناگون اموری هستند که اعجابها را در مورد تمدن اسلامی سخت برانگیخته است. جرجی زیدان مسیحی میگوید: (عربها (مسلمانان) در مدت یک قرن و اندی مطالب و علومی به زبان خود(عربی) ترجمه کردند که رومیان در مدت چندین قرن از انجام آن عاجز بودند، آری مسلمانان در ایجاد تمدن شگفت آور خود در غالب موارد به همین سرعت پیش رفته‌اند.)
و هم او می‌گوید : (مسلمانان قسمت عمده علوم فلسفی و ریاضی و هیئت و طب و ادبیات ملل متمدن را به زبان عربی ترجمه و نقل کردند و از تمام زبانهای مشهور آن روز بیشتر از یونانی و هندی و فارسی کتابهایی ترجمه کردند و در واقع بهترین معلومات هر ملتی را از آن ملت گرفتند مثلا در قسمت فلسفه و طب و هندسه و منطق و هیئت از یونان استفاده نمودند. و از ایرانیان تاریخ و موسیقی و ستاره‌شناسی و ادبیات و پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس می‌کردند، و از هندیان طب (هندی) حساب و نجوم و موسیقی و داستان و گیاه‌شناسی آموختند، از کلدانیان و نبطیها کشاورزی و باغبانی و سحر و ستاره‌شناسی و طلسم فرا گرفتند و شیمی و تشریح از مصریان به آنان رسید، و در واقع عربها (مسلمین) علوم آشوریان و بابلیان و مصریان و ایرانیان و هندیان و یونانیان را گرفته و از خود چیزهایی بر آن افزودند و از مجموع آن علوم و صنایع و آداب، تمدن اسلامی را پدید آوردند.)
دکتر عبدالحسین زرین کوب در پژوهشی پیرامون تمدن اسلامی از سرگذشت پیدایش این فرهنگ و عظمت و کمال آن به عنوان (معجزه اسلام‌) نام می‌برد که تعبیر زیبا و بجایی است.
ویژگی‌های و پارامترهای تمدن اسلامی
تمدن اسلامی در کنار سایر تمدنها،تمدن انسانی را پدید آورده‌ اند; این تمدن از ویژگیها و شاخصه‌هایی برخوردار است که آن را از تمدنهای دیگر متمایز می‌کنند; هر گونه رهیافتی به تمدن اسلامی در گرو توجه به این ویژگیها است.
1 - تمدن اسلامی وقتی که پا به عرصه وجود گذاشت، نسبت به تمدنهای پیشین موضع ویژه‌ای را اتخاذ نمود; بدین صورت که نه در مقابل آنها صف آرایی نمود و نه در برابر آن تمدنها منفعل شد بلکه دست آوردهای مثبت آنها را گرفت و در خود هضم نمود و جهات منفی را هم نپذیرفت.
دکتر زرین کوب در این باره می‌گوید: (تمدن اسلامی، نه تقلید کننده صرف از فرهنگهای سابق بود، نه ادامه دهنده محض:ترکیب کننده بود و تکمیل سازنده‌).
2 - تمدن اسلامی با محوریت قرآن از آغاز دیدگاهی جهانی و فرا ملیتی داشت و هیچگاه خود را منحصر در یک قوم و نژاد ننمود، لذا در حوزه وسیع دنیای اسلام اقوام مختلف عرب ایرانی، ترک، هندی، چینی، مغولی، آفریقایی و حتی اقوام ذمی بهم آمیختند. و همین نکته سبب شد که مسلمانان از هر قوم و ملتی که بوده‌اند خود را منادی اسلام بدانند. یعنی مایه اصلی این معجون که تمدن و فرهنگ اسلامی خوانده می‌شود در واقع اسلام بود، نه شرقی و نه غربی.
عوامل اساسی رشد و توسعه تمدن اسلامی:
تمدن و فرهنگ اسلامی در طول حیات خود فراز و نشیبهایی داشته است; در یک دوره تاریخی -از آغاز و لااقل از پایان فتوح تا ظهور مغول- تمدن اسلامی را بالنده و با شکوه و در اوج می‌بینیم که این دوره را به حق دوره درخشان تمدن اسلامی می‌نامند، اما پس از آن تمدن اسلامی دچار افول می‌شویم و کم کم به حاشیه صحنه اجتماع می‌رود و چند دهه‌ای است که دوباره خیزش اسلامی، امیدبخش رجعت به آن عظمت و سرافرازی پیشین گشته است. کشف راز و رمز این تحولات در بررسی دقیق و عالمانه و ریشه‌یابی آنهاست.
در اینجا در پی شناسایی عوامل اساسی رشد و توسعه تمدن اسلامی در دوره درخشان آن هستیم عواملی که عظمت آفریدند و بدون شک افول تمدن بخاطر رخنه‌ای است که در آنها پدید آمد.
1) تشویق اسلام به علم:توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم و علما می‌کرد از اسباب عمده آشنایی مسلیمن با فرهنگ و دانش انسانی و در نتیجه رشد و توسعه تمدن اسلامی گردید.
جرجی زیدان با اینکه تعصب مسیحی دارد و در بعضی مسائل این تعصب کاملا نمودار است و گاهی می‌خواهد اصرار بورزد که مسلمین اولیه با هر کتابی جز قرآن مخالف بودند مع ذلک اعتراف می‌کند که تشویق اسلام به علم، عامل موثری در سرعت پیشرفت مسلمین بوده است. می‌گوید: (همین که مملکت اسلام توسعه یافت و مسلمانان از انشای علوم اسلامی فارغ شدند، کم کم فکر علوم و صنایع افتادند و برای خود همه نوع وسایل تمدن فراهم ساختند و طبعا در صدد تحصیل علم و صنعت برآمدند.و چون از کشیشان مسیحی مطالبی از فلسفه شنیده بودند، بیش از سایر علوم به فلسفه علاقه‌مند گشتند، بخصوص که احادیث وارده از (حضرت) رسول اکرم (ص) آنان را به تحصیل علم و بخصوص فلسفه تشویق می‌نمود که از آن جمله فرموده است، علم بیاموزید اگر چه در چین باشد حکمت گمشده مؤمن است از هر که بشنود فرا می‌گیرد و اهمیت نمی‌دهد که کی آن را گفته است. آموختن علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.از گهواره تا گور، دانش بیاموزید.)
آقای دکتر زرین کوب در این رابطه می‌نویسد: (توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم و علما می‌کرد از اسباب عمده بود در آشنایی مسلمین با فرهنگ و دانش انسانی، قرآن مکرر مردم را به تفکر و تدبر در احوال کائنات و به تامل در اسرار آیات دعوت کرده بود، مکرر به برتری اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود و یکجا شهادت (صاحبان علم‌) را تالی شهادت خدا و ملائکه خوانده بود که این خود به قول امام غزالی در فضیلت و نبالت علم کفایت داشت. بعلاوه بعضی احادیث رسول که به اسناد مختلف نقل می‌شد، حاکی از بزرگداشت علم و علماء بود. و این همه با وجود بحث و اختلاف که در باب اصل احادیث و ماهیت علم مورد توصیه در میان می‌آمد از اموری بود که موجب مزید رغبت مسلمین به علم و فرهنگ می‌شد و آنها را به تامل و تدبر در احوال و تفحص و تفکر در اسرار کائنات بر می‌انگیخت. از اینها گذشته پیغمبر خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن تشویق بسیار می‌کرد چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران که فدیه نمی‌توانست بپردازد در صورتی که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد می‌آموخت آزادی می‌یافت. همچنین به تشویق وی بود که زید بن ثابت زبان عبری یا سریانی یا هر دو زبان را فرا گرفت و این تشویق و ترغیب سبب می‌شد که صحابه به جستجوی علم رو آورند، چنانکه عبدالله بن عباس بنابر مشهور به کتب تورات و انجیل آشنایی پیدا کرد و عبدالله بن عمرو بن عاص نیز به تورات و به قولی نیز به زبان سریانی وقوف پیدا کرده بود. این تاکید و تشویق پیغمبر هم علاقه مسلیمن را به علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد.)
و این بود که مسلمین از همان آغاز تمام همت و سعیشان را بر این گذاشتند که بر علوم و معارف جهان دست‌یابند.
2) تساهل و تسامح فکری: یکی از علل سرعت پیشرفت مسلیمن در علوم این بوده است که در اخذ علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمی‌ورزیدند و علم را در هر نقطه و در دست هر کس می‌یافتند از آن بهره‌گیری می‌کردند و به اصطلاح امروز (روح تساهل‌) بر آنها حکمفرما بوده است.
چنانکه می ‌دانیم در احادیث نبوی به این نکته توجه داده شده است که علم و حکمت را در هر کجا و در دست هرکس پیدا کردید آن را فرا گیرید. رسول اکرم(ص) فرمود: همانا دانش راستین،گمشده مؤمن است هر جا آن را بیابد خودش به آن سزاوارتر است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه فرموده است: دانش راستین گمشده مؤمن است پس آن را فراگیر و بیاموز و لو از مردم منافق. و هم از کلمات آن حضرت است: حکمت را بیاموزید و لو از مشرکان. در روایات اسلامی، ائمه اطهار(ع) از حضرت مسیح(ع) نقل کرده‌اند که: حق را (هر چند) از اهل باطل فرا گیرید و اما باطل را (هر چند) از اهل حق فرا نگیرید، سخن سنج و حقیقت‌شناس باشید.
این روایتها زمینه وسعت دید و بلند نظری و تعصب نداشتن مسلمین را در فراگرفتن علوم و معارف از غیر مسلمانان فراهم کرد و به اصطلاح در مسلمین روح روح تساهل و تسامح و عدم تعصب در مقام در مقام فراگیری و علم آموزی به وجود آورد. و از این رو مسلمین اهمیت نمی‌دادند که علوم را از دست چه کسی می‌گیرند و به وسیله چه اشخاصی ترجمه و نقل می‌شود و به دست آنها می‌رسد. بلکه بر اساس آنچه از پیشوای عظیم الشان خود آموخته بودند، خود را به دلیل اینکه اهل ایمانند صاحب و وارث اصلی حکمتهای جهان می‌دانستند... معتقد شده بودند که علم و ایمان نباید از یکدیگر جدا، زیست کنند.
دکتر زرین کوب در توضیح این عامل می ‌نویسد: (...بدینگونه، اسلام که یک امپراطور عظیم جهانی بود با سماحت و تساهلی که از مختصات اساسی آن بشمار می‌آمد مواریث و آداب بی‌زیان اقوام مختلف را تحمل کرد، همه را بهم درآمیخت و از آن چیز تازه‌ای ساخت فرهنگ تازه‌ای که حدود و ثغور نمی‌شناخت و تنگ نظریهایی که دنیای بورژوازی و سرمایه‌داری را تقسیم به ملتها، به مرزها و نژادها کرد در آن مجهول بود. مسلمان، از هر نژاد که بود عرب یا ترک، سندی یا آفریقائی در هر جایی از قلمرو اسلام قدم می‌نهاد خود را در وطن خویش و دیار خویش می‌یافت... همه جا یک دین بود و یک فرهنگ.
و در جای دیگر، می‌نویسد: ...آنچه این مایه ترقیات علمی و پیشرفتهای عادی را برای مسلمین میسر ساخت در حقیقت همان اسلام که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتی، روح معاضدت و تسامح را جانشین تعصبات دنیای باستانی کرد. و در مقابل رهبانیت کلیسا که ترک و انزوا را توصیه می‌کرد با توصیه مسلمین به راه و بسط توسعه و تکامل صنعت و علم انسانی را تسهیل کرد. در دنیایی که اسلام به آن وارد شد. این روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروی بزرگ آن روز دنیا (بیزانس و ایران) بیزانس در اثر تعصبات مسیحی که روز بروز در آن بیشتر غرق می‌شد هر روز علاقه خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع می‌کرد تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ژوستی‌نیان اعلام قطع قریب الوقوع بود بین دنیای روم با تمدن و علم در ایران هم اظهار علاقه خسرو انوشیروان به معرفت و فکر، یک دولت مستعجل بود، و باز تعصباتی که برزویه طبیب در مقدمه کلیله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احیاء معرفت را در این سرزمین غیر ممکن کرد. در چنین دنیایی که اسیر تعصبات دینی و قومی بود اسلام نفخه تازه‌ای دمید.چنانکه با ایجاد دارالاسلام که مرکز واقعی آن قرآن بود نه شام و نه عراق تعصبات قومی و نژادی را با یک نوع جهان وطنی چاره کرد، در مقابل تعصبات دینی نصاری و مجوس،تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را و ثمره این درخت‌شگرف که نه شرقی بود نه غربی. بعد از بسط فتوحات اسلامی حاصل شد.)
پرفسور ارنست کونل آلمانی، استاد هنر اسلامی در دانشگاه برلین در سالهای 1964 - 1935 در مقدمه کتاب هنر اسلامی می‌گوید: اشتراک در معتقدات دینی در اینجا تاثیر قویتر از آنچه در دنیای مسیحیت وجود دارد بر فعالیتهای فرهنگی ملل مختلف داشته است. اشتراک در مذهب باعث‌شده تا بر روی اختلافات نژادی و سنن باستانی ملتها (پل‌) بسته و از فراز آن نه تنها علائق معنوی بلکه حتی آداب و رسوم کشورهای گوناگون را به طرز حیرت انگیزی در جهت روشن و مشخصی هدایت نماید، چیزی که بیش از همه در این فعل و انفعال جهت ایجاد وحدت و پاسخ به جمیع مسائل زندگی قاطعیت داشت قرآن بود...)
شهید مرتضی مطهری در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، بعد از نقل این فراز از نوشته پرفسور ارنست کونل، آن را تحسین می‌کند و می‌گوید: (...نکته جالب در بیان این دانشمند اینست که می‌گوید مسلمانان از نژادهای مختلف بر روی اختلافات نژادی خود پل بسته بودند. یعنی اسلام برای اولین بار توانست کلیتی و وحدتی سیاسی و اجتماعی بر اساس عقیده و مرام و مسلک به وجود آورد، و همین جهت تسهیلات زیادی از لحاظ ایجاد تمدنی عظیم و وسیع به وجود آورد.)
نقطه آغازین تمدن اسلامی: اگر کسی برآید تا نقطه آغازین تمدن اسلامی را بنمایاند. نقطه‌ای که تاریخ تمدن اسلامی در واقع از آنجا پرتو افکنی آغاز نموده است; و جلوه‌های گوناگون تمدن اسلامی ازآن منشا گرفته است بدون تردید به مدینه می‌رسد. پس از هجرت حضرت رسول(ص) و جمعی از یارانش به مدینه، حضرت این امکان را پیدا نمود تا پایه گزار اولین جامعه متشکل اسلامی و اولین حکومت اسلامی باشد; جوشش و جنبش علمی مسلمین با محوریت قرآن و احادیث نبوی از مدینه آغاز شد، و در آنجا بود که اولین حوزه علمی تاسیس شد، برای اولین بار عرب حجاز در مدینه با مسئله استادی و شاگردی و نشستن در حلقه درس و حفظ و ضبط آنچه از استاد می‌شنود آشنا شد. مسلمین با حرص و ولع فراوانی آیات قرآن را که تدریجا نازل می‌گشت فرا می‌گرفتند و به حافظه می‌سپردند و آنچه را که نمی‌دانستند از افرادی که رسول خدا(ص) آنها را مامور کتابت آیات قرآن کرده بود و به کتاب وحی معروف بودند می‌پرسیدند. بعلاوه بنا به توصیه‌های مکرر رسول خدا(ص) سخنان آن حضرت را که به سنت رسول معروف بود از یکدیگر فرا می‌گرفتند، در مسجد پیغمبر رسما حلقه‌های درس تشکیل می‌شد و در آن حلقه به بحث و گفتگو درباره مسائل اسلامی و تعلیم و تربیت پرداخته می‌شد. روزی رسول خدا وارد مسجد شد و دید دو حلقه در مسجد تشکیل شده است، در یکی از آنها افراد به ذکر و عبادت مشغولند و در یکی دیگر به تعلیم و تعلم. پس از آنکه هر دو را از نظر گذراند فرمود: کلاهما علی خیر و لکن بالتعلیم ارسلت. یعنی هر دو جمعیت کار نیک می‌کنند اما من برای تعلیم فرستاده شده‌ام، رسول خدا آنگاه رفت و در حلقه‌ای که آنجا تعلیم و تعلم بود نشست.
بعد از مدینه، عراق محیط جنب و جوش علمی گشت. در عراق ابتدا دو شهر بصره و کوفه مرکز علم بودند. اما پس از بنای بغداد، آن شهر مرکز علمی شد و در آن شهر بود که علوم ملتهای دیگر به جهان اسلام منتقل گشت، بعدها ری خراسان و ماوراء النهر و مصر و شام و اندلس و غیره هر کدام به صورت یک مهد علمی در آمدند.
جرجی زیدان پس از آنکه همت و تشویق امرا و حکام مسلمان را به عنوان یک عامل بسیار مؤثر یاد می‌کند، می‌گوید: (دانش پروری و علم دوستی بزرگان اسلام سبب شد که روز به روز مؤلف و کتاب در قلمرو اسلام فزونی یابد و دائره تحقیق وسعت پیدا کند، پادشاه و وزیر و امیر و دارا و نادار و عرب و ایرانی و رومی و هندی ترک و یهود و مصری و مسیحی و دیلمی و سریانی، در شام و مصر و عراق و فارس و خراسان و ماوراء النهر و سند و افریقا و اندلس و غیره در تمام شبانه روز به تالیف مشغول شدند و خلاصه آنکه هرجا اسلام حکومت می‌کرد علم و ادب به سرعت پیشرفت می‌نمود، تالیفات گرانبها خلاصه‌ای از تحقیقات بنی نوع انسان از روزگار پیشین تا آن زمان دیده می‌شد و مباحث مهمی از علوم طبیعی، الهی،نقلی، ریاضی، ادبی و عقلی در کتب جمع شده بود و در نتیجه تحقیقات علمای اسلام، علوم مزبور دارای شعب متعدد گشت.)
نخستین موضوع: اما اینکه نخسیتن موضوعی که توجه مسلمین را جلب کرد و حرکت علمی مسلمین از آن شروع شد چه بود؟ نقطه آغاز قرآن است. مسلمانان علوم خویش را از تحقیق و جستجو در معانی و مفاهیم آیات قرآن و سپس حدیث آغاز کردند و لهذا نخستین شهری که جنب و جوش علمی در آن پیدا شد مدینه بود، نخستین مراکز عملی مسلمین مساجد بود و نخستین موضوعات عملی آنان مسائل مربوط به قرآن و سنت و نخستین معلم شخص رسول اکرم است، علم قرائت، تفسیر، کلام، حدیث، رجال، لغت، نحو، صرف، بلاغت و تاریخ و سیره که جزء نخستین علوم اسلامی است به خاطر قرآن و سنت به وجود آمد.
ادوارد براون می‌گوید: پروفسور دخویه عربی‌دان بزرگ، در مقاله‌ای که در موضوع طبری و مورخین قدیم عرب برای جلد 23 دائرة المعارف بریتانیکا نوشت به طرز قابل ستایش نشان داد چگونه مسیر علوم مختلفه مخصوصا تاریخ در جامعه اسلامی به مناسبت قرآن شریف پیشرفت کرد؟ و چگونه این علوم در اطراف هسته مرکزی حکمت الهی تمرکز یافت. علوم مربوط به زبان شناسی و لغت طبعا در درجه اول قرار داشت. همین که خارجیان برای قبول اسلام هجوم آوردند احتیاج فوری به صرف و نحو و لغت عرب احساس شد. زیرا کلام الله مجید به زبان عربی نازل شده بود. باری شرح معانی کلمات نادر و غریب که در قرآن آمده بود لازم شد اشعار قدیم (عرب) را به قدر امکان گرد آورند... برای درک معانی این اشعار لازم شد از اصحاب و تابعین راجع به اقوال و افعال نبی در اوضاع و احوال مختلف سؤالاتی بشود و در نتیجه علم الحدیث پدید آمد. برای تشخیص اعتبار احادیث لازم بود به متن و اسناد حدیث وقوف حاصل شود... برای تحقیق حقیقت اسناد علم به تواریخ و سیر و اوصاف و احوال این اشخاص ضرورت داشت و این امر باز به طریق دیگری منجر به مطالعه شرح زندگانی مشاهیر رجال و تقاویم و ترتیب وقایع و علم ازمنه و اعصار گردید. تاریخ عرب هم کافی نبود. تواریخ همسایگان عرب علی الخصوص ایرانیان و یونانیان و حمیریان و حبشیان و غیره تا حدی برای فهم معانی بسیاری از اشارات مندرج در قرآن و اشعار قدیم مورد لزوم بود، علم جغرافی نیز به همان منظور و به حمایت علمی دیگری که با توسعه سریع امپراطوری اسلام ارتباط داشت واجب شمرده می‌شد.
تمدن اسلامی، آغاز، اوج، فرود و...
تمدن مقوله‌ ای است انسانی و اجتماعی، بدین معنی که فقط انسان است که توانایی آفرینش تمدن را دارد و آنهم در متن اجتماع یعنی عامل انسانی مهمترین رکن برای تحقق تمدن است، اندیشه و روحیات عامل انسانی و نوع رابطه‌ای که با عوامل دیگر اتخاذ می‌کند، زمینه ساز ظهور تمدنهاست، بنابر این هیچ تمدنی در خلاء و فقدان جامعه انسانی امکان ظهور نمی‌یابد. تمدن وقتی مقوله‌ای انسانی و بشری شد بالتبع از هر آنچه که انسان را تحت تاثیر قرار می‌دهد مانند دین، اقتصاد، محیط، تاریخ سنت‌ها و ... متاثر می‌گردد.
تمدن مانند هر ساختۀ دیگر انسان در یک موقعیت و شرایط ویژه‌ای به بار می‌آید. مثلا هنر به عنوان یک فرآورده بشری بخاطر لطائف و ظرائفی که در آن نهفته شده و دقتهایی که باید در آن بکار برود، در هر موقعیتی از انسان صادر نمی‌شود بخلاف نفس کشیدن،که صدور آن از انسان احتیاج به آموزش و فراهم آمدن موقعیتی خاص ندارد. تمدن سازی نیز هنری است که فقط از انسان و در یک موقعیت ویژه تجلی می‌یابد. تمدن به صورت دستوری و فوری محقق نمی‌شود بلکه باید در بستر زمان و به صورتی کاملا طبیعی بوجود بیاید تا ماندگار بشود.
مسلمانان به عنوان کسانی که تمدن اسلامی فرآیند کنش‌ها و واکنش‌های آنان در برابر پدیده‌های متفاوت و نوع ارتباطشان با عوامل گوناگون است، تاریخ پر فراز و نشیبی داشته‌اند و تمدن سازی آنان نیز متاثر از موقعیت تاریخی آنان بوده است; یعنی گاه در اوج بوده‌اند و اوضاع وفق مرادشان می‌چرخیده لذا امکان تمدن سازی را در حد اعلا داشته‌اند بطوریکه تمام تمدنهای معاصر را تحت الشعاع خود قرار داده‌اند، و دوره درخشان تمدن اسلامی حاصل این وقعیت‌خاص است و گاه، چنان دچار افول شده‌اند و از عزت و سربلندی افتاده‌اند که نه تنها توفیقی در تمدن سازی نداشته‌اند بلکه از آنچه هم داشته‌اند چشم پوشی کرده‌اند لذا تمدن اسلامی در آن دوره‌ها در انزوا به سر برده است. تاریخ نشان می‌دهد که اسلام در موقعیتی ظهور کرد که جهان دچار بحران عظیمی شده بود و جهانیان در انتظار نیرویی بودند که این بحران را چاره نماید و آنها را از وضع اسفباری که گرفتارش بودند نجات دهد.
منابع و مآخذی که جهت آشنایی با ابعاد مختلف تمدن اسلامی قابل استفاده محققین و علاقمندان به مطالعه در این باره می‌ باشند.
متون عربی و فارسی:
ابوبکر الصدیق، تالیف عمر ابوالنصر، بیروت 1353
الاخبار الطوال تالیف ابوحنیفه احمد بن داود الدینوری، چاپ مصر، بنفقه المکتبه العربیه
الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، لابی عبد البر القرطبی. 2 جلد حیدر آباد دکن 1336
اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ابن اثیر الجزری، 5 جلد مصر 6 - 1285
الاصابه فی تمییز الصحابه، تالیف ابن حجر العسقلانی، 8 جلد قاهره 25 - 1323
الاصنام، لابن الکلبی، به تحقیق احمد زکی پاشا لیپزیگ 1941
الفهرست، ابن ندیم
الامامه و السیاسة، منسوب به ابن قتیبه الدینوری، 2 جلد مصر
امیر کبیر و ایران، فریدون آدمیت
انساب الاشراف، بلاذری،مصر 1959، ج 4 و 5 فلسطین 1938
بامداد اسلام،دکتر عبدالحسین زرین‌کوب
بحارالنوار،تالیف محمد باقر مجلسی، طبع تهران 1312 - 1301
تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، آیة الله سید حسن صدر
تاریخ اسلام تالیف دکتر علی اکبر فیاض، چاپ مشهد
تاریخ الاسلام، تالیف شمس الدین الذهبی، 4 جلد، قاهره
تاریخ الامم و الملوک، تالیف طبری، چاپ قاهره
تاریخ بغداد خطیب بغدادی
تاریخ الخلفاء تالیف جلال الدین عبد الرحمن السیوطی، چاپ مصر
تاریخ تمدن اسلام و عرب گوستاولوبون ترجمه
تاریخ تمدن، جرجی زیدان ترجمه
تاریخ الخمیس تالیف حسین بن محمد دیار بکری، 2 جلد، چاپ مصر
تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، تالیف حمزه ابن الحسن الاصفهانی، چاپ برلین
تاریخ العراق فی ظل بنی امیه، تالیف الخربوطلی، چاپ دارالمعارف، مصر
تاریخ العرب قبل الاسلام، تالیف الدکتور جواد علی، چاپ بغداد
تاریخ عربستان و قوم عرب، سید حسن تقی زاده، انتشارات دانشکده علوم معقول و منقول
تاریخ مختصر الدول، تالیف ابن العبری، چاپ بیروت
التاریخ یعقوبی، تالیف ابن واضح العقوبی
تاریخ بیهقی، ابوالفضل بیهقی
تجارب السلف، در تواریخ خلفا و وزرای ایشان، تالیف هندوشاه بن سنجر بن عبدالله نخجوانی
تفضیل آیات القرآن الحکیم، تهران
تلبیس ابلیس، تالیف جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن الجوزی، چاپ مصر
تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، تالیف آدام هتز، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگوزلو
جغرافیته شبه جزیرة العرب، تالیف عمر رضا کحاله، دمشق، 1364
خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید آیة الله مرتضی مطهری
خالد بن ولید، تالیف عمر ابوالنفر، بیروت 1359
رسائل الجاحظ، جمعها و نشرها حسن السندوبی، قاهره 1933
ریحانة‌الادب
سنن سنائی،مصر 8 جلد
السیرة الحلبیه،تالیف علی بن برهان الدین الحلبی، در سه جزء چاپ مصر
سیرة عمربن عبدالعزیز، تالیف عبدالله بن عبدالحکیم
سیرة النبویة، تالیف ابن هشام، 4 جلد
شرح نهج البلاغه، لابن ابی الحدید
الشیخان، طه حسین، چاپ مصر
صحیح الامام ابی عبدالله محمد بن اسماعیل النجاری
صحیح مسلم، 8 جلد مصر 1333، بشرح النووی 18 جلد قاهره
صنعة جزیرة العرب، لابی محمد حسن بن احمد الهمدانی
طبقات الکبری لابی سعد
ضحی الاسلام، احمد امین، چاپ مصر
العثمانیه، تالیف ابن عثمان عمرو بن بحر الجاحظ
العرب قبل الاسلام، تالیف جرجی زیدان
العقد الفرید، ابن عبد ربه
علی و نبوة، طه حسین، دار المعارف
عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، تالیف سید جمال الدین احمد بن علی بن الحسین الداودی الحسنی
فجر الاسلام، احمد امین، چاپ مصر
الفاروق عمر بن الخطاب، تالیف بشیر یموت، بیروت 1353
الفاروق عمر، تالیف محمد حسین هیکل،دو جزء
الفتنه الکبری، طه حسین
فتوح البلدان، بلاذری
الفخری فی الاداب السلطانیه، تالیف ابن الطقطقی
قلب جزیرة العرب، تالیف فواد حمزه
کارنامه اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب
الکامل فی التاریخ، تالیف ابن اثیر
کتاب الکامل، تالیف ابن العباس محمد بن یزید المبرد، 2 جلد
مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن الحسین المسعودی، 2 جلد
المعارف، تالیف ابن قتیبه الدینوری
مقاتل الطالبین و اخبارهم، تالیف ابو فرج الاصفهانی
مناقب عمر بن عبدالعزیز، لابن الجوز
وفیات الاعیان تالیف قاضی ابن خلکان، 6 جزء
وقعه صفین، تالیف نصر بن مزاحم المنقری
هنر اسلامی، پرفسور ارنست کونن، ترجمه مهندس هوشنگ طاهری
1) کارنامه اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب،ص 21
2) به نقل از خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری ص 435
3) به نقل از خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری ص 436
4) کارنامه اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب ص 34
مبانی تفکر غرب مدرن :
اومانیسم یا انسان‌محوری
رفتار خشن کلیسا در قرون وسطی با دانشمندان باعث شد که دانشمندان و مردم از دین فاصله بگیرند . با این برخورد دانشمندان از دین رمیده شدند . از همان دین مسیحیتی که کلیسا به آنها معرفی کرده بود . از آنجا که مسیحیت هم تنها دینی بود که به آنها معرفی شده بود ، وقتی از مسیحیت رمیده شدند ؛ یعنی از اصل دین فرار کردند . این دوری از دین دو نتیجه را در برداشت : پرداختن به ظواهر اشیاء و بی‌اعتنایی به تحقیق در ماهیت آنها و جایگزین کردن تفکر اومانیسم به جای تفکر تئیسم ( خداپرستی ) . تا حالا خدا ، محور بود ؛ از این به بعد ، انسان محور قرار گرفت. . پس بر این اساس از مبانی تفکر غرب مدرن، اومانیسم یا انسان‌محوری است، برخلاف تمدن اسلامی که خدا محوری است. یعنی آنچه که غرب مدرن را از دیگر دوره‌های غرب، باستان و وسطی و تمدن شرقی متمایز می‌کند، اومانیسم است. اومانیسم را برخی مترجمان به غلط مردم‌سالاری، مردم‌دوستی، بشردوستی و انسان‌دوستی ترجمه کرده‌اند که برابرهای دقیقی نیستند. واژه‌هایی هستند که با میراث فرهنگی ما پیوند ندارند و ترجمه لفظ به لفظ آن به فارسی ممکن نیست. در فارسی دقیقاً کلمه‌ای برابر اومانیسم وجود ندارد و اگر برای مثال انسان‌سالاری را معادل آن می‌گذاریم باید آن را با توضیحی همراه کرد تا با چیزهای دیگر اشتباه نشود. آنچه که مبنا و مدار تفکر در غرب مدرن است، اومانیسم یا فرهنگ‌ انسان‌مدار است. انسان‌مداری را نباید با انسان‌دوستی مترادف دانست. در ادیان، آیین‌ها و اندیشه‌های مختلف بحث انسان‌دوستی به گونه‌های مختلف مطرح شده است. در یونان باستان هم جلوه‌هایی از انسان‌دوستی وجود داشته است. اومانیسم خصیصه غرب مدرن است و آن را از تمامی دوره‌های ماقبل خود متمایز می‌کند. در تفکر یونان و اسطوره‌ای، خدا یا خدایان مدار تفکر هستند. در چنین تفکراتی انسان و جهان در ذیل محوریت خدا قرار دارند. یعنی اگر به انسان توجهی می‌شود ذیل خدا محوری به او توجه می‌شود. اما در تفکر جدید، بشرمداری قرار می‌گیرد و مبدأ و منشأ و غایت همه ارزش‌ها، بشر می‌شود. در واقع در دوران اومانیسم همان سنت پروتاگوراس اجرا می‌شود. پروتاگوراس، متفکر سوفسطایی متوفی به سال 460 قبل از میلاد و تقریباً هم دوره سقراط است، او عبارتی دارد که بیان روح اندیشه‌ی اومانیستی است. از نظر او (انسان مقیاس همه چیز است، هر آنچه که وجود دارد و هر آنچه که وجود ندارد)، این سخن جان کلام اومانیسم است
نیهیلیسم
صنعت دیگر غرب مدرن نیهیلیسم نام دارد. نیهیلیسم از واژه نیهیل به معنای هیچ یا نیست گرفته شده است. نیهیلیسم را در فارسی معادل پوچ‌انگاری یا یأس فلسفی می‌گیرند. به این معنی که بعضی انسان‌ها از همه چیز مأیوس هستند. این آدم‌ها را نیهیلیست می‌گویند. البته نیهیلیسم تماماً به این معنا نیست و معنای وسیع‌تری دارد. ترجمه لفظی نیهیلیسم، نیست‌انگاری یا هیچ‌انگاری است. نیهیلیسم به معنای هیچ انگاشتن چه چیزی است؟ و در واقع نیهیلیسم چه چیزی را نیست و هیچ می‌داند و در واقع چه چیزی را هیچ می‌کند و بعد به آن اصالت می‌دهد. در واقع نیهیلیسم، ساحت غیبی و حضور خدا را نیست می‌انگارد. در مرور تاریخ با تفکرهایی روبه‌رو می‌شویم که یا ساحت غیبی خدا را حذف می‌کردند یا اگر به آن اعتقاد داشتند برای این ساحت غیبی شأن حضور قائل نبودند یعنی معتقد بودند این ساحت غیبی فقط هست ولی نهایتاً خالق ماست ولی حضور و هدایت و تأثیرگذاری بر زندگی ما ندارد. نیهیلیسم به این معناست یعنی نیست‌انگاشتن ساحت غیب هست، نیست انگاشتن یک ساحت متعالی از هستی. وقتی هستی را از ساحت متعالی‌اش حذف می‌کنید، به یک مجموعه در هم گره خورده خودبنیان فاقد معنا تبدیل می‌شود.
عقلانیت ابزاری
سومین ویژگی غرب مدرن، اصالت‌دادن به عقلانیت ابزاری است. وقتی که رابطه بشر با هستی، ابزاری شد یعنی رابطه‌ای که موجودی به اسم بشر که مجموعه‌ای است از هواهای نفسانی و قدرت‌طلبانه، یک چنین موجودی در یک رابطه سوبژکتیو یعنی رابطه ابزاری با هستی قرار می‌گیرد. طبیعی است که از این رابطه و موجود چیزی جز رویکرد استعماری برنمی‌آید. در چنین حالتی عقل او چون تجسم خواست‌ها و هواهای اوست شکل ابزاری پیدا می‌کند یعنی ابزاری برای تصرف و سلطه و استیلا و سودمحوری و قدرت‌طلبی می‌شود. عقلانیت او، قداست، هدایتگری و راهنمایی را از دست می‌دهد و حالت ابزاری و شی‌ای پیدا می‌کند و بیشتر به جنبه‌های تصرفی توجه می‌کند. این ویژگی عقلانی مدرن را عقلانیت ابزاری می‌گویند. دکارت (متوفی به سال 1650 میلادی) را مؤسس عقلانیت ابزاری می‌دانند. تفسیری که دکارت از مفهوم عقل می‌کند، تفسیری است مبتنی بر یک مفهوم کمی و ابزاری است.
جدایی علم و دین
در قلمرو دین ، بخشی از زندگی انسان است و علم هم قلمرو دیگری دارد . یک دیوار به بلندی فاصله زمین و آسمان بین این دو کشیده شده است . این دو ، هیچ ربطی به هم ندارند . دین یکشنبه‌ها در کلیسا ، و دیگر به هیچ عنوان حق دخالت در امور زندگی انسان را ندارد . دین یک امر کاملاً فردی می‌شود که آموزه‌هایش با امور اجتماعی سنخیت ندارد . استاد مطهری در کتاب مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی ، می‌گوید که ما مسلمانان باید خود را از این برداشت غلط که خسارت‌های جبران‌ناپذیر بر علم و بر ایمان ، و بر انسانیت وارد کرد ، برکنار بداریم و کورکورانه تضاد علم و ایمان را امری مسلم تلقی نکنیم .
توسعه و تکامل
تکامل در معارف اسلامی ، رسیدن به مرحله‌ی کمال عبودیت است در غرب تکامل به معنای توسعه‌ای شد که غرب به آن دست یافته و به آن می‌بالید . حس جاودانگی یکی از دلایل اثبات معاد است . چون این نیاز درون انسان گذاشته شده ؛ پس حتما راه ارضای آنهم وجود دارد .چرا که خدای حکیم هیچ حسی را بدون راه ارضای آن در انسان نمی‌گذارد . غرب اومانیستی اصلا به این چیزها فکر نمی‌کند . فقط در فکر اینست که چه کند تا بیشتر در این دنیا بماند و تمام علوم و تجهیزاتش را هم در این مسیر به کار می‌گیرد . اصلا چیزی بعنوان عالم معنایی که با این حواس قابل درک نباشد ، در تفکر آنها جایگاه ندارد . وقتی امام حسین (ع) لشگر یزید را نصیحت می‌کند ، کارگر نمی‌افتد . امام بعد از آنکه آنها را نصیحت می‌کند ، می‌فرماید : چگونه امید داشته باشم موعظه در قلب شما اثر کند ؛ حال آنکه شکم‌های شما از مال حرام پر گردیده است .
تاثیر تمدن اسلامی بر تمدن غرب :
یکی از مهمترین ویژگی های دین اسلام این است که این دین نه تنها بر تمدن اسلامی بلکه بر تمدن غربی و اروپایی نیز تاثیرات فراوانی داشته است که پیرامون نقش آن بر تمدن غربی و اروپایی به اختصار به چند نمونه از اعترافات دانشمندان غربی اشاره می شود.
1. ویل دورانت : (پزشکان مسلمان، پانصد سال تمام پرچمدار طب جهان بودند. معماری اروپایی، تجدید رونق سفالکاری هنری در ایتالیا و فرانسه، آهنگری و شیشه‌‌گری و نیز طلاسازی ایتالیا و زره‌بافی و اسلحه سازی اسپانیا، همه از صنعتگران مسلمان الهام گرفتند.)(تاریخ تمدن، جلد 4 ص 322 ) همو می‌گوید: ( اگر ابن هیثم نبود راجر بیکن به وجود نمی‌آمد . ) (تاریخ تمدن، ج 4 (عصر ایمان)، بخش اول، ص368. )
2. گوستاولوبن فرانسوی درباره تحولات گسترده‌ای که دین اسلام در جامعه بشری پدید آورد، می‌نویسد: (اثر تمدنی و سیاسی اسلام واقعاً شگفت آور است... در جریان یک قرن از ظهور پیغمبر اسلام، دامنه این دیانت از دریای سند تا اندلس وسعت پیدا نمود و در تمام این ممالک که بیرق اسلام در اهتزاز بود، ترقیاتی که از هر حیث پیدا شد، در حقیقت حیرت انگیز بوده است و علت عمده آن این است که عقاید اسلام کاملا با قواعد و اصول طبیعی موافق است و از خواص این عقاید آن است که اخلاق عمومی را تصفیه کرده، عدل و احسان و تساهل مذهبی در آنها ایجاد می‌کند.)(گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب )
3. مونتگمری وات : (William Montgomery Watt) اسلام‌شناس برجسته‌ی بریتانیایی: (هنگامی که انسان از تجربه‌های فراوان مسلمانان، افکار و تعلیمات و نویسنده‌های آنها آگاه باشد، می‌یابد که علم و فلسفه اروپا بدون کمک گرفتن از فرهنگ اسلام، توسعه نمی‌یافت.) (مونتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ص81. ) همو می نویسد: ( هنگامی که انسان تمام جنبه‌های درگیری اسلام و مسیحیت در قرون وسطا را در نظر بگیرد، این روشن خواهد بود که تأثیر اسلام بر جامعه مسیحیت بیش از آن است که معمولا شناسایی می‌شود. اسلام نه تنها در تولیدات مادی و اختراعات تکنولوژی اروپا شریک است، و نه تنها اروپا را از نظر عقلانی در زمینه‌های علم و فلسفه برانگیخت، بلکه اروپا را وا داشت تا تصویر جدیدی از خود به وجود آورد.
از آنجا که اروپا علیه اسلام عکس‌العمل نشان می‌داد، تأثیر مسلمانان را بی‌اهمیت جلوه می‌داد و در وابستگی‌اش به میراث یونان و روم مبالغه می‌کرد. وظیفه مهم ما اروپاییان غربی، چنان‌که رو به دنیای واحد حرکت می‌کنیم، این است که این اشتباهات را اصلاح کنیم و به مدیون بودن عمیق خودمان به عرب و جهان اسلام اعتراف نماییم .)(مونتگمری وات، تأثیر اسلام بر اروپان قرون وسطی، ص 143. )
تاثیر تمدن غرب بر جهان اسلام
تمدن انسان‌محور و مادی غرب، از همان ابتدای شکل‌گیری به دنبال بوده است دیگر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها را در سیطره خود قرار دهد و با استفاده امکانات تکنیکی و وسائل ارتباط جمعی زمینه‌های تغییر در دیگر فرهنگ‌ها و در صورت امکان زوال فرهنگ و تمدن‌های دیگر را فراهم کند. در این میان تنها فرهنگی که توانسته در این هجمه آرام و نرم، خود را حفظ و حتی در مرحله‌ای بالاتر در عرض تمدن و فرهنگ غرب، فضایی تمدنی را برای آینده بشریت ترسیم کند، فرهنگ اسلام است. اسلام با توجه به مبانی انسان‌سازش که آن را محدود به دنیا و مادیت نیز نمی‌کند، برنامه‌ای جامع برای سعادت دنیا و آخرت انسان‌ها دارد. داشتن این برنامه جامع در فرهنگ اسلامی، خود به خود موجبات تعارض را با فرهنگی که ادعای جهانی و پایان تاریخی برای خود فرض می‌کند، فراهم می‌کند. چرا که فرهنگ غرب با توجه به مختصات درونی‌اش نمی‌خواهد و نمی‌تواند رقیبی برای تمدن خود فرض کند. این نکته با توجه به نظریات پایان تاریخ به خوبی قابل فهم است. از این جهت زمانی که می‌بیند، فرهنگی داعیه دار پایان تاریخی غیر از پایان تاریخ غرب است به مقابله همه‌جانبه با آن می‌پردازد. این مقابله همه‌جانبه در تمامی ابعاد اعم از نظامی، سیاسی، اقتصادی و بالاتر از همه فرهنگی است. اما تحمیل تنها و تنها زمانی صورت می‌گیرد که طرف مقابل از ایمان و اعتقاد قوی نسبت به فرهنگ خود برخوردار نباشد. این‌که مشاهده می‌شود برخی کشورهای اسلامی کاملاً در دامان فرهنگ غرب غرق شده‌اند هیچ دلیلی ندارد جز سستی اعتقادات و مبانی دینی و فرهنگی مردم یا حاکمان این کشورها و در مقابل در مواردی که مشاهده می‌شود این تحمیل به حداقل‌های خود می‌رسد مربوط به مردمان یا نظام‌های سیاسی است که اعتقادات خود را نسبت به فرهنگ دینی قوی و محکم کرده باشند. بنابر این فرهنگ و تمدن غرب در صدد است تا سیطره و تاثیرات خود را بر فرهنگ و تمدن اسلامی بگستراند . اما آنچه حاصل این تکاپو ها و تلاش ها شده است تاثیر فرهنگ غربی بر بخش هایی از جهان اسلام و به طور مشخص برخی مسلمانان می باشد و نه خود اسلام یا تمدن اسلامی و ثمره آن نیز پیدایش گروه های مدعی روشنفکری باویژگی غربزدگی هستند که دو نوع تلاش می کنند تا در فرهنگ و تمدن اسلامی اثر گذاشته و آن را غربزده نمایند :
1 – برخی از روشنفکران غربزده که ذره ای بوی اسلام به مشامشان نرسیده و تنها در سرزمین اسلامی زندگی کرده و یا عنوان مسلمان و یا اسم شناسنامه ای اسلامی پیدا کرده اند تمام همت خویش را صرف مبارزه با مظاهر دینی و جایگزین کردن مظاهر غربی کرده اند که در کشور ما نیز نظایر آن فراوان بوده اند همچون تقی زاده که خواستار غربی شدن ایرانیان از نوک پا تا فرق سر بود و یا افرادی همچون کسروی که جشن قرآن سوزی برپا می کرد و دهها تن از افرادی که درعالم اسلام رشد کرده بودند اما تلاش می کردند تا با اسلام زدایی غرب را جایگزین آن نمایند .
2 – بخش دیگری از روشنفکران ، دست از اسلام و دین و آیین خویش نکشیده بودند بلکه در کسوت مسلمانی بودند اما به دلیل مرعوب شدن در برابر برتری های ظاهری و تکنولوژیکی تمدن مادی گرای غرب و از طرفی پیوندها و دلبستگی های خویش به دین اسلام (یا از سر دلبستگی واقعی به اسلام و یا به دلیل اینکه چون میان مسلمانان زندگی می کردند نمی توانستند خود را خارج از اسلام معرفی نمایند) تلاش می کردند تا بخش هایی از تمدن غرب را وارد دین اسلام سازند و یا اثبات نمایند که اسلام با بسیاری از دستاوردهای تمدن غربی سازگار می باشد . البته مساله سازگاری تمدن اسلام با برخی از مظاهر تمدن غرب همچون علم و پیشرفت امری نیست که قابل انکار باشد اما اینان تلاش می کردند تا به نوعی با اصل قرار دادن غرب ، اسلام را بر اساس آموزه ها و دستاوردهای بشری غرب توجیه نمایند و نه اینکه ابتدا نظر اسلام را جویا شده و آنگاه به نسبت آن با غرب بپردازند . البته این جریان طیف های متعددی دارد و نمی توان همه آنها را در قالب یک گروه قرار داد و نسبت به آنها قضاوتی واحد داشت اما آنچه مهم است این است که تمامی این افراد وطیف ها در برابر غرب احساس نوعی خودباختگی داشتند و یا حداقل حسرت آن را داشتند و از طرفی تلاش می کردند تا به نوعی اسلام را بر اساس آموزه های غربی توجیه کنند و در عمده موارد دچار آفت التقاط می شدند و یا اینکه بخشی از اسلام را نادیده می گرفتند و یا گاه به کلی انکار می کردند . به عنوان مثال یکی از افراد این جریان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با نگارش کتابی با عنوان (مطهرات در اسلام) تلاش کرد تا احکام طهارت و نجاست در اسلام را بر اساس اصول دستاوردهای تجربی غربی توجیه نماید و یا بسیاری از آنها یا به انکار حدود و تعزیرات در اسلام می پردازند و آن را مربوط به 1400 سال قبل می دانند و یا اینکه آرام از کنار آن می گذرند به گونه ای که گویی چنین چیزی در اسلام مطرح نشده است . به هر حال تمامی این طیف ها تلاش کرده اند تا به نام دلسوزی نسبت به دین بخش هایی از آموزه های غربی را وارد اسلام نمایند و یا اسلام را با آن منطبق نشان دهند . اما در این میان به برکت وجود علمای آگاه که در هر زمان در برابر این قبیل التقاط ها ایستاده اند و نیز روشنفکران متعهدی که در کنار علما نسبت به فعالیتهای التقاطی این قبیل افرادواکنش نشان داده اند نتوانسته اند به اهداف خود دست یافته و مسیر حرکت اسلام ناب را تغییر دهند .
بنابر این به دلیل غنای فرهنگ اسلامی امکان نفوذ و تاثیر بر این فرهنگ وجود ندارد و این فرهنگ همچنان به عنوان یک فرهنگ مستقل و تمدن ساز در حال تکاپو و فعالیت می باشد .
البته سخن ما در مورد عدم تاثیر پذیری فرهنگ و تمدن اسلامی از فرهنگ و تمدن غربی به معنای عدم تعامل فرهنگ اسلامی با فرهنگ غربی نمی باشد . بلکه در آغاز گسترش تمدن اسلامی ، ما از سرمایه های تمدن کهن غربی استفاده های فراوانی کرده ایم اما این تعامل صرفا در حد کمک گرفتن از ابزارهای رشد یافته در محیط تمدنی غرب در جهت بالنده ساختن فرهنگ و تمدن اسلامی بوده است و این ابزارها نیز ابزارهای خنثایی بوده اند که فرهنگ و تمدن غرب در آنها تاثیری نداشته است . به عنوان مثال علم منطق که به مسلمانان کمک کرد تا از ابزار عقل که در اثبات خداوند متعال و صفات او نقش مهمی ایفا می کند بهترین استفاده را نمایند از جمله علومی بود که





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین