چرا کشور های غربی فرهنگ و رفتار بشری بیشتر به اسلام نزدیک است نسبت به ایران؟
چرا کشور های غربی فرهنگ و رفتار بشری بیشتر به اسلام نزدیک است نسبت به ایران؟ با سلام و احترام پرسشگر گرامی در پرسش خویش مشخص کرده اید که از کدام یک از ابعاد فرهنگ غربی را به فرهنگ اسلامی نزدیک تر می بینید چرا که بصورت کلی فرهنگ ، اخلاق و خانواده در غرب در وضعیت بسیار بدی قرار دارد(البته همه کشورهای غربی و همه شهر های آنها در یک وضعیت نیستند) و هرچه دیگر کشور ها سبک زندگی و نگرششان به کشورهای غربی نزدیک شود ، دچار بحرانهایی نظیر آنچه در غرب هستند می شوند. اما همین کشورهای غربی در حیطه هایی بعلت نهادینه شدن قانون مداری، وضعیت بهتری نسبت به بقیه کشور ها دارند. مثلا در رانندگی فرهنگ (استفاده از کمر بند ایمنی و رعایت حق تقدم و .... ) بهتری دارند. در بعضی از موارد دیگر هم اگر بصورت مولفه ای و جزئی نگاه کنیم مولفه های دیگری هم پیدا می کنیم که کشورهای غربی در وضعیت بهتری باشند. مثلا آنها در فرهنگ راستگویی از بعضی از کشورها بهتر عمل می کنند و یا در فرهنگ تجسس نکردن در کار دیگران! اما در همینجا لازم است که این نکته را نیز ذکر کنیم که این مولفه ها هم از علتی ناشی می شود که آن علت خودش به خودی خود بسیار بد است و به همین علت باعث می شود که این مولفه ها هم در واقع بد باشند. توضیح اینکه مثلا اگر تجسس نکردن در کار دیگران را در نظر بگیریم به این علت است که کلا در جوامع غربی نوعی بی تفاوتی به دیگران و بی عاطفه بودن نسبت به دیگران وجود دارد و رایج شده است و به همین علت می بینیم که در کار کسی دخالت نمی کنند و تجسس نمی کنند نه به این علت که مثلا بخاطر اینکه خداوند فرموده است از تجسس اجتناب کنید این کار را می کنند! و نه به این علت که تجسس در کار دیگران عقلا بد است! خلاصه اینکه بخاطر اینکه بی عاطفه تر هستند کمتر به دیگر توجه می کنند و بیشتر به کار خود توجه می کنند. (یکی از دلایل بی عاطفه شدن غربی های این است که نوع نگاه به انسان در غرب مانند نوع نگاه به یک کالا و یک ماشین است مثلا در هنگام کار مثل ربات از آنها کار می کشند، که چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید خود همین نکته را گوشزد می کرد، همچنین بسیاری از متفکرین غربی هم، هم اکنون به این معضل اشاره می کنند) و یا مسئله راستگوییشان بیشتر به این علت است که دریافته اند دروغ گویی ضرر دارد! مثلا در بحث میزان درآمد اگر به مامور مالیات دروغ بگویند، بعد از مدتی مشخص می شود و این باعث می شود که بیشتر جریمه بشوند و بیشتر ضرر کنند پس اگر راست بگویند به سودشان است و مواردی از این دست!! یعنی متوجه شده اند که برای اینکه بهتر بتوانند زندگی کنند بهتر است که راست بگویند! این راستگوییشان نه بعلت وجدانی بودن و یا از روی دین و .. است بلکه بعلت نوعی خودخواهی میباشد. البته ناگفته نماند که این نوع راستگویی ها و تجسس نکردن ها و رعایت قانون ها هرچند که ثواب اخروی ندارد(بعلت اینکه برای تقرب به خدا انجام نمی شود) اما پاداش دنیای(که همان رفاه دنیایی باشد) دارد . نکته مهمی که لازم است در اینجا به آن اشاره کنم این است که بسیاری از مولفه های اخلاقی هستند کالبد و ظاهر آن ارزشی ندارد و در صورتی ارزشمند می شود که دارای روحی خاص باشد و با نیتی خاص انجام شود. مثلا در کشور عربستان ، تعطیلی مغازه ها هنگام نماز اجباری میباشد(افراد متمرد حدود 100 ریال جریمه می شوند) و بسیاری از مغازه دار ها در هنگامی که صدای اذان را می شنوند تجارت و خرید و فروش را تعطیل می کنند(از ترس جریمه) خوب این نماز اول وقت که از ترس جریمه انجام می شود و نه برای رضای خدا ارزشی ندارد و اصلا قابل مقایسه با نماز اول وقتی که یک مغازه دار در ایران که بدون هیچگونه اجباری دست به این کار می زند نیست. ویا عبادتی که به قصد تقرب الهی صورت می گیرد در مقایسه با عبادتی به قصد تشویق دیگران صورت می گیرد اصلا قابل مقایسه نیستند. پس در برنامه ریزی فرهنگی لازم است که این نکته دقت شود که مردم را بصورت ربات تربیت نکنیم. بلکه لازم است بیشتر ، به گونه ای پیش برویم که سطح فکر مردم بالا برود و خودشان به این نتیجه برسند که مثلا کمر بند ایمنی در هنگام رانندگی استفاده کنند نه اینکه فقط با اجبار به این سمت کشیده شوند. نتیجه این که در بررسی مولفه های فرهنگی بایستی دیدی فراتر از جزئی بینی داشت و بایستی روح حاکم بر اعمال مردم هم دیده شود تا قضاوت بهتری صورت بگیرد. حال با این توصیف می توان گفت آن دسته از افعال و فرهنگ حاکم در کشورهای غربی -نظیر، قانونگرایی، وجدان کاری، رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی، و ...- که بر اثر فرهنگ ماشینی انجام می شود ارزش فرهنگی ندارد(هرچند که ارزش های دیگری نظیر نظم بخشی و ... را دارد) و تنها آن دسته شان ارزش فرهنگی دارد که بر اثر اختیار محض انجام گیرد. مثلا بایستی دیده شود که اگر هیچ پلیسی نباشد و هیچ نظارتی نباشد و از طرفی با انجام کار خلاف قانون هیچ منفعت شخصی از شخص خلاف کار سلب نمی شود و .... در این حالت چند درصد مردم به قانون پایبند خواهند بود؟ مشاهدات نشان داده است که همین مردم قانون مدار در بعضی از مواقع که مثلا نظارت پلیس ها کم شده است و یا دوربین ها بعلتی از کار افتاده اند- نظیر قطعی برق و..- ، قانون گریزی زیادی داشته اند. یعنی قانون مداری غربی ها در خیلی از موارد اجباری می باشد . شما در کشور های غربی اگر زباله ای به بیرون پرتاب کنید ، بلافاصله توسط دوربین ها شناسایی شده و جریمه می شوید. خوب دراین حالت انتخابی جز این نخواهیم داشت که زباله را به بیرون پرتاب نکنیم. البته منظورم از نکاتی که گفتم این نبود که فرهنگ فعلی حاکم در کشورمان را بهترین می دانم ، خیر ، منظورم این بود که بگویم خیلی از رفتارهای به ظاهر خوب در کشورهای غربی به علت اجبار و عادت است نه از روی انتخاب! اما در کشور خودمان هم بسیاری از رفتارهای نابهنجار وجود دارد که نیاز است با توجه به فرهنگ غنی اسلامی تصحیح شود. نکته آخر هم اینکه طبق آموزه های اسلامی ، آرامش تنها در سایه ایمان و عبادت خدا حاصل می شود و در غیر اینصورت آرامشی وجود نخواهد داشت ، هرچند که بتوان با پیشرفت تکنولوژیک آسایش ایجاد کرد! اما آرامش تنها در سایه لطف الهی ایجاد خواهد شد! (توجه داشته باشید که آسایش با آرامش فرق دارد؛ مثلا ممکن است فردی خانه کاملا مجلل با تمامی امکانات روز داشته باشد(آسایش) اما پیوسته در استرس و اضطراب و ترس و عدم آرامش به سر ببرد)
عنوان سوال:

چرا کشور های غربی فرهنگ و رفتار بشری بیشتر به اسلام نزدیک است نسبت به ایران؟


پاسخ:

چرا کشور های غربی فرهنگ و رفتار بشری بیشتر به اسلام نزدیک است نسبت به ایران؟

با سلام و احترام پرسشگر گرامی در پرسش خویش مشخص کرده اید که از کدام یک از ابعاد فرهنگ غربی را به فرهنگ اسلامی نزدیک تر می بینید چرا که بصورت کلی فرهنگ ، اخلاق و خانواده در غرب در وضعیت بسیار بدی قرار دارد(البته همه کشورهای غربی و همه شهر های آنها در یک وضعیت نیستند) و هرچه دیگر کشور ها سبک زندگی و نگرششان به کشورهای غربی نزدیک شود ، دچار بحرانهایی نظیر آنچه در غرب هستند می شوند. اما همین کشورهای غربی در حیطه هایی بعلت نهادینه شدن قانون مداری، وضعیت بهتری نسبت به بقیه کشور ها دارند. مثلا در رانندگی فرهنگ (استفاده از کمر بند ایمنی و رعایت حق تقدم و .... ) بهتری دارند. در بعضی از موارد دیگر هم اگر بصورت مولفه ای و جزئی نگاه کنیم مولفه های دیگری هم پیدا می کنیم که کشورهای غربی در وضعیت بهتری باشند. مثلا آنها در فرهنگ راستگویی از بعضی از کشورها بهتر عمل می کنند و یا در فرهنگ تجسس نکردن در کار دیگران! اما در همینجا لازم است که این نکته را نیز ذکر کنیم که این مولفه ها هم از علتی ناشی می شود که آن علت خودش به خودی خود بسیار بد است و به همین علت باعث می شود که این مولفه ها هم در واقع بد باشند. توضیح اینکه مثلا اگر تجسس نکردن در کار دیگران را در نظر بگیریم به این علت است که کلا در جوامع غربی نوعی بی تفاوتی به دیگران و بی عاطفه بودن نسبت به دیگران وجود دارد و رایج شده است و به همین علت می بینیم که در کار کسی دخالت نمی کنند و تجسس نمی کنند نه به این علت که مثلا بخاطر اینکه خداوند فرموده است از تجسس اجتناب کنید این کار را می کنند! و نه به این علت که تجسس در کار دیگران عقلا بد است! خلاصه اینکه بخاطر اینکه بی عاطفه تر هستند کمتر به دیگر توجه می کنند و بیشتر به کار خود توجه می کنند. (یکی از دلایل بی عاطفه شدن غربی های این است که نوع نگاه به انسان در غرب مانند نوع نگاه به یک کالا و یک ماشین است مثلا در هنگام کار مثل ربات از آنها کار می کشند، که چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید خود همین نکته را گوشزد می کرد، همچنین بسیاری از متفکرین غربی هم، هم اکنون به این معضل اشاره می کنند) و یا مسئله راستگوییشان بیشتر به این علت است که دریافته اند دروغ گویی ضرر دارد! مثلا در بحث میزان درآمد اگر به مامور مالیات دروغ بگویند، بعد از مدتی مشخص می شود و این باعث می شود که بیشتر جریمه بشوند و بیشتر ضرر کنند پس اگر راست بگویند به سودشان است و مواردی از این دست!! یعنی متوجه شده اند که برای اینکه بهتر بتوانند زندگی کنند بهتر است که راست بگویند! این راستگوییشان نه بعلت وجدانی بودن و یا از روی دین و .. است بلکه بعلت نوعی خودخواهی میباشد. البته ناگفته نماند که این نوع راستگویی ها و تجسس نکردن ها و رعایت قانون ها هرچند که ثواب اخروی ندارد(بعلت اینکه برای تقرب به خدا انجام نمی شود) اما پاداش دنیای(که همان رفاه دنیایی باشد) دارد . نکته مهمی که لازم است در اینجا به آن اشاره کنم این است که بسیاری از مولفه های اخلاقی هستند کالبد و ظاهر آن ارزشی ندارد و در صورتی ارزشمند می شود که دارای روحی خاص باشد و با نیتی خاص انجام شود. مثلا در کشور عربستان ، تعطیلی مغازه ها هنگام نماز اجباری میباشد(افراد متمرد حدود 100 ریال جریمه می شوند) و بسیاری از مغازه دار ها در هنگامی که صدای اذان را می شنوند تجارت و خرید و فروش را تعطیل می کنند(از ترس جریمه) خوب این نماز اول وقت که از ترس جریمه انجام می شود و نه برای رضای خدا ارزشی ندارد و اصلا قابل مقایسه با نماز اول وقتی که یک مغازه دار در ایران که بدون هیچگونه اجباری دست به این کار می زند نیست. ویا عبادتی که به قصد تقرب الهی صورت می گیرد در مقایسه با عبادتی به قصد تشویق دیگران صورت می گیرد اصلا قابل مقایسه نیستند. پس در برنامه ریزی فرهنگی لازم است که این نکته دقت شود که مردم را بصورت ربات تربیت نکنیم. بلکه لازم است بیشتر ، به گونه ای پیش برویم که سطح فکر مردم بالا برود و خودشان به این نتیجه برسند که مثلا کمر بند ایمنی در هنگام رانندگی استفاده کنند نه اینکه فقط با اجبار به این سمت کشیده شوند. نتیجه این که در بررسی مولفه های فرهنگی بایستی دیدی فراتر از جزئی بینی داشت و بایستی روح حاکم بر اعمال مردم هم دیده شود تا قضاوت بهتری صورت بگیرد. حال با این توصیف می توان گفت آن دسته از افعال و فرهنگ حاکم در کشورهای غربی -نظیر، قانونگرایی، وجدان کاری، رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی، و ...- که بر اثر فرهنگ ماشینی انجام می شود ارزش فرهنگی ندارد(هرچند که ارزش های دیگری نظیر نظم بخشی و ... را دارد) و تنها آن دسته شان ارزش فرهنگی دارد که بر اثر اختیار محض انجام گیرد. مثلا بایستی دیده شود که اگر هیچ پلیسی نباشد و هیچ نظارتی نباشد و از طرفی با انجام کار خلاف قانون هیچ منفعت شخصی از شخص خلاف کار سلب نمی شود و .... در این حالت چند درصد مردم به قانون پایبند خواهند بود؟ مشاهدات نشان داده است که همین مردم قانون مدار در بعضی از مواقع که مثلا نظارت پلیس ها کم شده است و یا دوربین ها بعلتی از کار افتاده اند- نظیر قطعی برق و..- ، قانون گریزی زیادی داشته اند. یعنی قانون مداری غربی ها در خیلی از موارد اجباری می باشد . شما در کشور های غربی اگر زباله ای به بیرون پرتاب کنید ، بلافاصله توسط دوربین ها شناسایی شده و جریمه می شوید. خوب دراین حالت انتخابی جز این نخواهیم داشت که زباله را به بیرون پرتاب نکنیم. البته منظورم از نکاتی که گفتم این نبود که فرهنگ فعلی حاکم در کشورمان را بهترین می دانم ، خیر ، منظورم این بود که بگویم خیلی از رفتارهای به ظاهر خوب در کشورهای غربی به علت اجبار و عادت است نه از روی انتخاب! اما در کشور خودمان هم بسیاری از رفتارهای نابهنجار وجود دارد که نیاز است با توجه به فرهنگ غنی اسلامی تصحیح شود. نکته آخر هم اینکه طبق آموزه های اسلامی ، آرامش تنها در سایه ایمان و عبادت خدا حاصل می شود و در غیر اینصورت آرامشی وجود نخواهد داشت ، هرچند که بتوان با پیشرفت تکنولوژیک آسایش ایجاد کرد! اما آرامش تنها در سایه لطف الهی ایجاد خواهد شد! (توجه داشته باشید که آسایش با آرامش فرق دارد؛ مثلا ممکن است فردی خانه کاملا مجلل با تمامی امکانات روز داشته باشد(آسایش) اما پیوسته در استرس و اضطراب و ترس و عدم آرامش به سر ببرد)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین