زمخشری در کشاف هنگام ذکر ماجرای زکریا و مریم ‌علیهماالسلام نقل کرده ‌است که پیامبر صلی الله علیه و آله در هنگام قحط سالی، به گرسنگی مبتلا شد. حضرت ‌فاطمه ‌علیهاالسلام دو قرص نان و پاره‌ای گوشت برای آن ‌حضرت، تحفه برد و وی ‌را بر خود مقدم داشت. امّا آن ‌حضرت طبق را به خود فاطمه بازپس داد و فرمود: آن را بگیر. آنگاه روپوش روی طبق را برگرفت. طبق پر از گوشت و نان بود. فاطمه با دیدن این صحنه شگفت‌زده شد و پی ‌برد که این ‌نان و گوشت از جانب خداوند فرستاده شده است. پیامبر به فاطمه فرمود: این نان و گوشت از کجا آمده است؟ فاطمه پاسخ داد: از سوی خدا که او هر که را خواهد بی‌حساب، روزی دهد. پیامبر فرمود: سپاس خدایی را که تو را مانند بانوی زنان بنیاسرائیل قرار داد. سپس آن‌ حضرت، علی بن‌ابی‌طالب و حسن و حسین و اهلبیتش را جمع کرد و همگی از آن غذا خوردند و سیر شدند. امّا از غذا، هیچ کاسته نشده بود و فاطمه باقیمانده ‌غذا را به همسایگان خویش بخشید. ترمذی در صحیح از صبیح غلام اُمّ سلمه و زید بن ارقم نقل کرده است ‌که گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله به علی و فاطمه و حسن و حسین فرمود: "من با دشمن شما دشمن و با دوستان شما دوست هستم." ابن خالویه در کتاب "آل" در حدیثی که آن را از امام رضا و او از پدرانش از امیرمؤمنان نقل کرده، آورده است که آن ‌حضرت فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "چون روز قیامت فرا رسد، منادی از دل عرش ‌آواز دهد که ای خلایق! دیدگان خود را بربندید تا فاطمه دختر محمّد، عبور کند." ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی به سند خود از مسروق از عایشه نقل ‌کرده است که گفت: به هنگام بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله، که به رحلت وی ‌منجر شد بر بالین آن ‌حضرت بودیم که فاطمه وارد شد. راه رفتنش بیهیچ ‌کم و کاستی به راه رفتن پیامبر می‌ماند. چون پیامبر فاطمه را دید فرمود: "دخترم خوش آمدی" آنگاه وی را در سمت راست یا چپ خود نشانید. سپس رازی را با وی در میان نهاد. فاطمه گریست. در میان زنان پیامبر من ‌به سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از میان ما همه تو را برای رازگویی‌ برگزید آنگاه تو می‌گریی؟! همچنین در روایت دیگری آمده است که آن منادی بانگ می‌زند که: "ای جماعت! سر به زیر افکنید و چشم فرو بندید تا فاطمه از پل صراط بگذرد. آنگاه آن‌ حضرت در حالی که هفتاد هزار کنیز از حورالعین بهشت ‌او را همراهی می‌کنند، از پل می‌گذرد." بخاری در صحیح به سند خود روایت کرده است که پیامبر اکرم ‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است. هر که او را خشمگین سازد به تحقیق مرا خشمگین ساخته است." بسیاری از دانشمندان اهل حدیث، از شیعه و سنی، این مضمون را با اسناد صحیح و روایتهای صریح نقل کرده‌اند. تا آنجا که برخی بدین ‌روایت، با اعتمادی تمام استشهاد کرده‌اند. یکی از اینان ابوالفرج اصفهانی ‌است. وی روایت می‌کند که: عبدالله بن حسن مثنی فرزند امام حسن ‌مجتبی ‌علیه السلام بر عمر بن عبدالعزیز وارد شد. عبدالله در آن هنگام جوان، و از وقار و هیبتی خاص برخوردار بود. عمر او را در صدر مجلس نشانید، مورد احترام قرار داد و نیازش را برآورده ساخت. از علت کار عمر در این ‌خصوص پرسش کردند. وی پاسخ داد: یکی از معتمدانم خبری از رسول ‌خدا برایم نقل کرد آن چنان که گویی خود آن را از دهان آن ‌حضرت‌ شنیده‌ام. پیامبر فرمود: فاطمه پاره تن من است. آنچه او را شادمان می‌کند مرا نیز خوشحال می‌سازد و آنچه وی را خشمگین می‌کند مرا نیز به خشم ‌آورد. این عبدالله هم پاره‌ای از پاره تن رسول خداست. ابن صباغ مالکی در فصول المهمه از بخاری و مسلم و ترمذی نقل کرده ‌است که پیامبر اکرم فرمود: "از مردان، بسیاری به کمال رسیده‌اند امّا از زنان جز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و خدیجه ‌دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد کس دیگری به کمال دست نیافته است." ابن سعد و ابن مثنی از حضرت امیر نقل کرده‌اند که گفت: رسول خدا فرمود: "ای فاطمه خداوند از خشم تو خشمگین و از خشنودی تو خشنود می‌شود." ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی به سند خود از مسروق از عایشه نقل ‌کرده است که گفت: به هنگام بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله، که به رحلت وی ‌منجر شد بر بالین آن ‌حضرت بودیم که فاطمه وارد شد. راه رفتنش بیهیچ ‌کم و کاستی به راه رفتن پیامبر می‌ماند. چون پیامبر فاطمه را دید فرمود: "دخترم خوش آمدی" آنگاه وی را در سمت راست یا چپ خود نشانید. سپس رازی را با وی در میان نهاد. فاطمه گریست. در میان زنان پیامبر من ‌به سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از میان ما همه تو را برای رازگویی‌ برگزید آنگاه تو می‌گریی؟! سپس رسول خدا راز دیگری با فاطمه در میان نهاد. این بار فاطمه ‌خندید. عایشه در این باره از فاطمه پرسش کرد. امّا آن ‌حضرت گفت: من‌ راز رسول خدا را برملا نمی‌کنم. چون پیامبر درگذشت عایشه دوباره ازآن رازی که پیامبر صلی الله علیه و آله با فاطمه در میان گذارده بود، از وی سؤال کرد. فاطمه پاسخ داد: امّا گریه‌ام بدین خاطر بود که رسول خدا به من فرمود: جبرئیل در هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه می‌داشت امّا امسال آن را دو بار عرضه کرد و علت این امر را جز نزدیک شدن مرگم نمی‌دانم. من از شنیدن این سخن گریستم آنگاه پیامبر به من فرمود: از خدا بترس و شکیبا باش که من برای تو سَلَف نیکویی هستم. سپس فرمود: ای فاطمه آیا دوست نداری که سرور زنان جهان و بانوی این امّت باشی؟ در این هنگام‌ بود که خندیدم. حاکم در مستدرک روایت کرده است که چون رسول خدا از جنگ یا سفری باز می‌گشت، نخست به مسجد می‌رفت و دو رکعت نماز می‌گزارد و آنگاه به خانه فاطمه می‌رفت. دانشمندان حدیث این روایت را با سندهای بسیار و نیز مَتنی یکسان یا دست کم با اندکی تفاوت نقل کرده‌اند. مؤلّف کتاب "الاستیعاب" به سند خود از ابن عبّاس نقل کرده است که ‌رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "سرور زنان بهشت، مریم و پس از او فاطمه ‌دختر محمّد و سپس خدیجه و سپس آسیه همسر فرعون می‌باشند." ابن صباغ مالکی در فصول المهمه از بخاری و مسلم و ترمذی نقل کرده ‌است که پیامبر اکرم فرمود: "از مردان، بسیاری به کمال رسیده‌اند امّا از زنان جز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و خدیجه ‌دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد کس دیگری به کمال دست نیافته است." این دو حدیث با اسناد بسیار و مستفیض در کتب روایات نقل شده ‌است. و البته احادیث دیگری نیز نقل شده، مبنی بر آن که فاطمه از برترین ‌آن زنان سابق‌الذکر است. جز آن که مریم سرور زنان دوره خودش می‌باشد و فاطمه سرور زنان عالم در تمام دورانهاست. مؤید این نظر، سخنی است ‌که از پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به حضرت زهرا نقل شده که به وی فرمود: آیا دوست نداری سرور زنان این امّت باشی؟ از آنجا که بی‌تردید این امت از دیگر امتها برتر است می‌توان نتیجه گرفت که بانوی زنان این امت نیز از سروران دیگر امتها، برتر و بالاتر است. بخاری و مسلم در صحاح خود از قول پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند که فرمود:"فاطمه سرور زنان بهشتی است." حاکم در مستدرک روایت کرده است که چون رسول خدا از جنگ یا سفری باز می‌گشت، نخست به مسجد می‌رفت و دو رکعت نماز می‌گزارد و آنگاه به خانه فاطمه می‌رفت و بعد از آن به نزد همسرانش روانه می‌شد. امّا هرگاه پیامبر می‌خواست به سفر یا جنگی رود، نخست با همسرانش خداحافظی می‌کرد و آخر از همه با فاطمه وداع می‌گفت. حاکم نیز همین مطلب را از ابن عمران نقل می‌کند که گفت: هرگاه‌ پیامبراکرم عازم سفری می‌شد آخرین کسی که با او خداحافظی می‌کرد، فاطمه بود. این نکته در کتب حدیث با سندهای مستفیض نقل شده است. در کتاب استیعاب به نقل از عایشه آمده ‌است که از وی پرسیدند: محبوبترین زنان در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله چه کسی بود؟ عایشه گفت: فاطمه. پرسیدند: و از مردها؟ گفت: شوهرش علی. همچنین مؤلف استیعاب به سند خود از ابن برید از پدرش نقل کرده‌ است که گفت: محبوبترین زنان در نزد رسول خدا فاطمه و محبوبترین ‌مردان در نزد آن ‌حضرت، علی بود. حاکم در مستدرک از جمیع بن عمیر نقل کرده است که عایشه پس از آن که از وی درباره علی پرسش شد، گفت: از من درباره مردی می‌پرسید که به خدا مردی را محبوبتر از علی ندیدم. بخاری و مسلم در صحاح خود از قول پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند که فرمود: "فاطمه سرور زنان بهشتی است." منبع: کتاب هدایتگران راه نور - زندگانی صدّیقه کبری حضرت فاطمه زهراعلیها السلام ، نویسنده: حضرت آیة الله حاج سید محمدتقی مدرسی، مترجم: محمد صادق شریعت www.eporsesh.com
زمخشری در کشاف هنگام ذکر ماجرای زکریا و مریم علیهماالسلام نقل کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله در هنگام قحط سالی، به گرسنگی مبتلا شد. حضرت فاطمه علیهاالسلام دو قرص نان و پارهای گوشت برای آن حضرت، تحفه برد و وی را بر خود مقدم داشت. امّا آن حضرت طبق را به خود فاطمه بازپس داد و فرمود: آن را بگیر. آنگاه روپوش روی طبق را برگرفت. طبق پر از گوشت و نان بود. فاطمه با دیدن این صحنه شگفتزده شد و پی برد که این نان و گوشت از جانب خداوند فرستاده شده است. پیامبر به فاطمه فرمود: این نان و گوشت از کجا آمده است؟ فاطمه پاسخ داد: از سوی خدا که او هر که را خواهد بیحساب، روزی دهد. پیامبر فرمود: سپاس خدایی را که تو را مانند بانوی زنان بنیاسرائیل قرار داد. سپس آن حضرت، علی بنابیطالب و حسن و حسین و اهلبیتش را جمع کرد و همگی از آن غذا خوردند و سیر شدند. امّا از غذا، هیچ کاسته نشده بود و فاطمه باقیمانده غذا را به همسایگان خویش بخشید.
ترمذی در صحیح از صبیح غلام اُمّ سلمه و زید بن ارقم نقل کرده است که گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله به علی و فاطمه و حسن و حسین فرمود: "من با دشمن شما دشمن و با دوستان شما دوست هستم."
ابن خالویه در کتاب "آل" در حدیثی که آن را از امام رضا و او از پدرانش از امیرمؤمنان نقل کرده، آورده است که آن حضرت فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "چون روز قیامت فرا رسد، منادی از دل عرش آواز دهد که ای خلایق! دیدگان خود را بربندید تا فاطمه دختر محمّد، عبور کند."
ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی به سند خود از مسروق از عایشه نقل کرده است که گفت: به هنگام بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله، که به رحلت وی منجر شد بر بالین آن حضرت بودیم که فاطمه وارد شد. راه رفتنش بیهیچ کم و کاستی به راه رفتن پیامبر میماند. چون پیامبر فاطمه را دید فرمود: "دخترم خوش آمدی" آنگاه وی را در سمت راست یا چپ خود نشانید. سپس رازی را با وی در میان نهاد. فاطمه گریست. در میان زنان پیامبر من به سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از میان ما همه تو را برای رازگویی برگزید آنگاه تو میگریی؟!
همچنین در روایت دیگری آمده است که آن منادی بانگ میزند که: "ای جماعت! سر به زیر افکنید و چشم فرو بندید تا فاطمه از پل صراط بگذرد. آنگاه آن حضرت در حالی که هفتاد هزار کنیز از حورالعین بهشت او را همراهی میکنند، از پل میگذرد."
بخاری در صحیح به سند خود روایت کرده است که پیامبر اکرم فرمود: "فاطمه پاره تن من است. هر که او را خشمگین سازد به تحقیق مرا خشمگین ساخته است."
بسیاری از دانشمندان اهل حدیث، از شیعه و سنی، این مضمون را با اسناد صحیح و روایتهای صریح نقل کردهاند. تا آنجا که برخی بدین روایت، با اعتمادی تمام استشهاد کردهاند. یکی از اینان ابوالفرج اصفهانی است. وی روایت میکند که: عبدالله بن حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام بر عمر بن عبدالعزیز وارد شد. عبدالله در آن هنگام جوان، و از وقار و هیبتی خاص برخوردار بود. عمر او را در صدر مجلس نشانید، مورد احترام قرار داد و نیازش را برآورده ساخت. از علت کار عمر در این خصوص پرسش کردند. وی پاسخ داد: یکی از معتمدانم خبری از رسول خدا برایم نقل کرد آن چنان که گویی خود آن را از دهان آن حضرت شنیدهام. پیامبر فرمود: فاطمه پاره تن من است. آنچه او را شادمان میکند مرا نیز خوشحال میسازد و آنچه وی را خشمگین میکند مرا نیز به خشم آورد. این عبدالله هم پارهای از پاره تن رسول خداست.
ابن صباغ مالکی در فصول المهمه از بخاری و مسلم و ترمذی نقل کرده است که پیامبر اکرم فرمود: "از مردان، بسیاری به کمال رسیدهاند امّا از زنان جز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد کس دیگری به کمال دست نیافته است."
ابن سعد و ابن مثنی از حضرت امیر نقل کردهاند که گفت: رسول خدا فرمود: "ای فاطمه خداوند از خشم تو خشمگین و از خشنودی تو خشنود میشود."
ابونعیم احمد بن عبدالله اصفهانی به سند خود از مسروق از عایشه نقل کرده است که گفت: به هنگام بیماری رسول خدا صلی الله علیه و آله، که به رحلت وی منجر شد بر بالین آن حضرت بودیم که فاطمه وارد شد. راه رفتنش بیهیچ کم و کاستی به راه رفتن پیامبر میماند. چون پیامبر فاطمه را دید فرمود: "دخترم خوش آمدی" آنگاه وی را در سمت راست یا چپ خود نشانید. سپس رازی را با وی در میان نهاد. فاطمه گریست. در میان زنان پیامبر من به سخن درآمدم و گفتم: رسول خدا از میان ما همه تو را برای رازگویی برگزید آنگاه تو میگریی؟!
سپس رسول خدا راز دیگری با فاطمه در میان نهاد. این بار فاطمه خندید. عایشه در این باره از فاطمه پرسش کرد. امّا آن حضرت گفت: من راز رسول خدا را برملا نمیکنم. چون پیامبر درگذشت عایشه دوباره ازآن رازی که پیامبر صلی الله علیه و آله با فاطمه در میان گذارده بود، از وی سؤال کرد. فاطمه پاسخ داد: امّا گریهام بدین خاطر بود که رسول خدا به من فرمود: جبرئیل در هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه میداشت امّا امسال آن را دو بار عرضه کرد و علت این امر را جز نزدیک شدن مرگم نمیدانم. من از شنیدن این سخن گریستم آنگاه پیامبر به من فرمود: از خدا بترس و شکیبا باش که من برای تو سَلَف نیکویی هستم. سپس فرمود: ای فاطمه آیا دوست نداری که سرور زنان جهان و بانوی این امّت باشی؟ در این هنگام بود که خندیدم.
حاکم در مستدرک روایت کرده است که چون رسول خدا از جنگ یا سفری باز میگشت، نخست به مسجد میرفت و دو رکعت نماز میگزارد و آنگاه به خانه فاطمه میرفت.
دانشمندان حدیث این روایت را با سندهای بسیار و نیز مَتنی یکسان یا دست کم با اندکی تفاوت نقل کردهاند.
مؤلّف کتاب "الاستیعاب" به سند خود از ابن عبّاس نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "سرور زنان بهشت، مریم و پس از او فاطمه دختر محمّد و سپس خدیجه و سپس آسیه همسر فرعون میباشند."
ابن صباغ مالکی در فصول المهمه از بخاری و مسلم و ترمذی نقل کرده است که پیامبر اکرم فرمود: "از مردان، بسیاری به کمال رسیدهاند امّا از زنان جز مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعون و خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمّد کس دیگری به کمال دست نیافته است."
این دو حدیث با اسناد بسیار و مستفیض در کتب روایات نقل شده است. و البته احادیث دیگری نیز نقل شده، مبنی بر آن که فاطمه از برترین آن زنان سابقالذکر است. جز آن که مریم سرور زنان دوره خودش میباشد و فاطمه سرور زنان عالم در تمام دورانهاست. مؤید این نظر، سخنی است که از پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به حضرت زهرا نقل شده که به وی فرمود: آیا دوست نداری سرور زنان این امّت باشی؟ از آنجا که بیتردید این امت از دیگر امتها برتر است میتوان نتیجه گرفت که بانوی زنان این امت نیز از سروران دیگر امتها، برتر و بالاتر است.
بخاری و مسلم در صحاح خود از قول پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کردهاند که فرمود:"فاطمه سرور زنان بهشتی است."
حاکم در مستدرک روایت کرده است که چون رسول خدا از جنگ یا سفری باز میگشت، نخست به مسجد میرفت و دو رکعت نماز میگزارد و آنگاه به خانه فاطمه میرفت و بعد از آن به نزد همسرانش روانه میشد.
امّا هرگاه پیامبر میخواست به سفر یا جنگی رود، نخست با همسرانش خداحافظی میکرد و آخر از همه با فاطمه وداع میگفت. حاکم نیز همین مطلب را از ابن عمران نقل میکند که گفت: هرگاه پیامبراکرم عازم سفری میشد آخرین کسی که با او خداحافظی میکرد، فاطمه بود. این نکته در کتب حدیث با سندهای مستفیض نقل شده است.
در کتاب استیعاب به نقل از عایشه آمده است که از وی پرسیدند: محبوبترین زنان در نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله چه کسی بود؟ عایشه گفت: فاطمه. پرسیدند: و از مردها؟ گفت: شوهرش علی.
همچنین مؤلف استیعاب به سند خود از ابن برید از پدرش نقل کرده است که گفت: محبوبترین زنان در نزد رسول خدا فاطمه و محبوبترین مردان در نزد آن حضرت، علی بود.
حاکم در مستدرک از جمیع بن عمیر نقل کرده است که عایشه پس از آن که از وی درباره علی پرسش شد، گفت: از من درباره مردی میپرسید که به خدا مردی را محبوبتر از علی ندیدم. بخاری و مسلم در صحاح خود از قول پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کردهاند که فرمود: "فاطمه سرور زنان بهشتی است."
منبع: کتاب هدایتگران راه نور - زندگانی صدّیقه کبری حضرت فاطمه زهراعلیها السلام ، نویسنده: حضرت آیة الله حاج سید محمدتقی مدرسی، مترجم: محمد صادق شریعت
www.eporsesh.com
- [سایر] منزلت و جایگاه رفیع حضرت زهرا (علیهاالسلام) در نزد حضرت علی (علیه السلام) را بیان کنید؟
- [سایر] وجه تسمیه حضرت فاطمه (علیهاالسلام) به انسیه حوراء چیست؟
- [سایر] درسهایی از حضرت فاطمه علیهاالسلام برای زنان بفرمایید؟
- [سایر] چرا حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حضرت فاطمه (علیهاالسلام) را در شب دفن نمودند؟
- [سایر] حقیقت معنای حدیث مشهور «لولاک» در عظمت و جایگاه حضرت زهرا(س) چیست؟
- [سایر] وصیت حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) به امیر المومنین (علیه السلام) در هنگام شهادت چه بود؟
- [سایر] چرا حضرت فاطمه(س) فاطمه نامیده شده است؟
- [سایر] چرا امام علی(علیه السلام) در حالی که مقابل چشمان خودشان حضرت زهرا (علیهاالسلام) را مجروح کردند، مقابله نکردند؟
- [سایر] رابطه خلفا ثلاثه با اهل بیت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) از جمله حضرت علی و حضرت فاطمه زهرا(علیهاالسلام) چگونه بوده است؟
- [سایر] قاتل حضرت زهرا (سلام الله علیها) کیست؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [امام خمینی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد،باید بگوید: "زوجتی فاطمة طالق" زن من فاطمه رها است، و اگر دیگری را وکیل کند،آن وکیل باید بگوید: "زوجة موکلی فاطمة طالق".
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق)، یعنی: (مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق).
- [آیت الله نوری همدانی] طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند که آن وکیل باید بگوید : زَوْجَهُ مُوَکِلی فاطِمَهُ طالِقٌ .
- [آیت الله سبحانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَهُ طالِق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: زَوْجَةُ مَوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِق.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالقٌ); یعنی: زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ).
- [آیت الله بروجردی] طلاق باید به صیغهی عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید:(زَوْجَتی فاطِمَةَ طالِقٌ)؛ یعنی:زن من فاطمه رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید:(زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ طالِقٌ).