غزوه ذات السلاسل را کاملاً توضیح فرمایید.
غزوة (ذات السلاسل) در سرزمینی به نام (وادی یابس) (بیابان خشک)، در سال هشتم هجرت اتّفاق افتاد که با پیروزی مسلمانان خاتمه یافت که گروه کثیری از کفار به اسارت در آمدند، و آن‌ها را با طناب‌‌ها محکم بستند به طوری که مثل زنجیر به هم پیوسته بودند و لذا آن را (ذات السلاسل) نامیدند[1] و علّت این نبرد به‌خاطر هم‌پیمان شدن هزاران نفر از کّفار قبیلة بنی‌سلیم، با تمام قوا در کوبیدن اسلام بود، که عهد بسته بودند یا در این راه کشته شوند، و یا محمّد صلّی الله علیه و آله و افسر دلاور و فاتح او علی علیه السّلام را از پای درآورند، این خبر را، در مدینه مأموران پیامبر صلّی الله علیه و آله به آن حضرت گزارش دادند که کفار بنی‌سلیم تصمیم دارند شبانه به مدینه حمله کنند و کار را یکسره نمایند. پیامبر صلّی الله علیه و آله به منادی دستور داد که با رمز جملة (الصلاة جامعة)[2] که برای گرد آمدن مردم برای نماز و یا شنیدن مطلب لازم و مهم بکار می‌بردند مردم را جمع نماید. مدتی نگذشت که مسلمانان در مسجد گرد آمدند، و پیامبر صلّی الله علیه و آله بر فراز منبر فرمودند که دشمنان خدا در کمین شما، نشسته‌اند و تصمیم دارند، با حملة شبانه شما را غافل‌گیر سازند. و شما باید برای دفع این فتنه قیام نمایید. در این لحظه، دسته‌ای برای این کار معین گردیدند. پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرماندهی لشکر را به (ابی‌بکر) سپرد و او با ستون مخصوصی به سوی قبیلة (بنی‌سلیم) رهسپار شد. مسافتی، که لشگر اسلام، به فرماندهی ابی‌بکر طی کردند، سنگلاخ سخت بود، و قبیلة بنی‌سلیم در میان درة بسیار وسیعی زندگی می‌کردند، وقتی که سربازان اسلام خواستند، به دره سرازیر شوند، با مقاومت دشمن روبرو گردید، و ابی‌بکر چاره‌ای جز این ندید که،بازگردد[3] هرچند که سربازان اسلام تمایل به جنگ داشتند ولی انبوهی لشگر دشمن ابی‌بکر را، سخت مرعوب ساخته بود. تا این‌که دستور بازگشت داد. و لشگر را به مدینه باز‌گردانید. که این امر پیامبر صلّی الله علیه و آله را سخت متأثر نمود. پیامبر مجدداً تصمیم به جنگ گرفت و این بار فرماندهی لشگر اسلام را به (عمر) واگذار کرد، این دفعه دشمنان بیدارتر از اوّل، و در دهانة دره زیر سنگ‌ها و درختان، پنهان شده بودند از این جهت موقع ورود سربازان اسلام، از کمین‌گاه‌های خود درآمدند و دلاورانه به جنگ پرداختند و فرمانده سپاه به سربازان خود، فرمان عقب نشینی داد و آنان به مدینه بازگشتند[4] در این میان (عمروعاص) تازه مسلمان شده بود خدمت پیامبر رسید و گفت، پیروزی در جنگ، تنها در گرو شجاعت و قدرت بازو و نیرو نیست، بلکه قسمتی از آن مربوط به خدعه و کاردانی است. اگر این سربازان را به من بسپارید و من فرماندهی را بر عهده بگیرم پیروزی با ما خواهد بود. پیامبر صلّی الله علیه و آله روی مصالحی با نظر او موافقت کرد، ولی او نیز به سرنوشت فرماندهان گذشته گرفتار گردید. این شکست ها مسلمانان را اندوهناک کرده بود. پیامبر صلّی الله علیه و آله در آخرین بار سپاهی جمع کرد و علی علیه السّلام را عنوان فرمانده قرار داد. علی علیه السّلام پارچة مخصوصی را که در لحظات سخت برسر می‌بست، از همسرش فاطمه علیها السّلام خواست و بر سر بست و فاطمه علیها السّلام با دیدن این منظره سخت گریست تا این‌که پیامبر صلّی الله علیه و آله او را دل‌داری داد و اشک از دیدگان دخترش پاک نمود و علی علیه السّلام را تا مسجد احزاب بدرقه کرد علی علیه السّلام از مسیر دیگر رفت تا آن‌جا که سربازان تصور کردند که او رهسپار سمت عراق است و علّت این‌کار این بود که در مسیر حرکت به اعراب بیابان‌گرد و قبایل مجاور دشمن برمی‌خوردند که آن‌ها گزارش را به دشمن نرسانند، آن‌حضرت شب‌ها راه می‌رفت و روزها را در نقطه‌ای پنهان می‌گشت تا آن‌که در آستانة رسیدن به دره دستور داد سربازان دهان اسبان خود را ببندند که شیهة آن‌ها دشمن را بیدار و آگاه نسازد تا این‌که نماز صبح را، با یاران خود خواند و سربازان را از پشت کوه تا قلة آن، و سپس از آن‌جا به داخل دره حرکت داد. سپاهیان نیرومند اسلام، به فرماندهی آن‌حضرت، به دشمن خواب‌آلود حمله برده، و گروهی را دستگیر کردند و دسته‌ای نیز پا به فرار گذاردند. دلاوری و شجاعت بی‌نظیر علی علیه السّلام که هفت‌تن از دلاوران دشمن را که به مقاومت پرداخته بودند، از پای درآورد و آن‌چنان زهر چشمی از دشمن گرفت، که دیگر در خود توانِ مقاومت ندیده، با ترک غنائم زیاد پا به فرار گذاردند[5] سردار دلاور اسلام با پیروزی بی‌سابقه‌ای به مدینه بازگشت. پیامبر، سپاه اسلام را با گروهی از یاران خود استقبال نمود. علی علیه السّلام با دیدن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از اسب پیاده شد. پیامبر در حالی که دست خود را بر پشت علی می‌زد، فرمود: بر اسب سوار شو، خدا و رسول او از تو راضی است. پردة اشکی از شادی در دیدگان علی علیه السّلام حلقه زد، و پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: (اگر نبود که گروهی از امّت من، مطلبی را که مسیحیان دربارة حضرت مسیح گفته‌اند، دربارة تو نیز بگویند، در حق تو سخنی می‌گفتم که از هیچ جایی عبور نمی‌کردی مگر این‌که خاک زیر پای‌ترا برای تبرک بر می‌گرفتند!)[6] این واقعه و جانبازی علی علیه السّلام به قدری ارزش داشت که خداوند می‌فرماید: (سوگند به اسبان دونده که نفس زنان بسوی میدان پیش می‌روند، و بر اثر برخورد سُم آن‌ها به سنگ‌ها، برق از آن‌ها می‌جهد، و صبح‌گاهان برق‌آسا بر دشمن حمله می‌برند، و با حرکت سریع خود ذرات غبار را در فضا پراکنده می‌کنند، و دشمن را در حلقة محاصره قرار می‌دهند.[7] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. فروغ ابدیت، نوشتة استاد جعفر سبحان، جلد اوّل، مرکز انتشارات، دفتر تبلیغات اسلامی. 2. تفسیر نمونه، تألیف آیت الله مکارم و همکاران، جلد 27، تفسیر سورة عادیات، ناشر، دار الکتاب، اسلامیه، چاپ مدرسه الامام امیرالمؤمنین، قم. 3. تاریخ پیامبر اسلام تالیف دکتر آیتی و تصحیح دکتر گرجی، چاپ دانشگاه تهران. -------------------------------------------------------------------------------- [1] مکارم شیرازی، ناصر، و همکاران، تفسیر نمونه، قم، ناشر، دار الکتب الاسلامیه، چاپ مدرسة الامام امیرالمؤمنین علیه السّلام . ، ج27، ص 236. [2] مفید، ارشاد مفید، قم، مؤسسة آل البیت الاحیاء التراث، 1413، ج1، ص162. [3] همان. [4] سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ج 2، ص 304. [5] طبرسی، (مجمع‌البیان)، طبع و نشر دار المعرفة، چاپ بیروت، ج10، ص528. [6] مفید، الارشاد، قم، مؤسسة آل البیت، الاحیاء التراث، ج 1، ص 86 84. [7] العادیات/51.
عنوان سوال:

غزوه ذات السلاسل را کاملاً توضیح فرمایید.


پاسخ:

غزوة (ذات السلاسل) در سرزمینی به نام (وادی یابس) (بیابان خشک)، در سال هشتم هجرت اتّفاق افتاد که با پیروزی مسلمانان خاتمه یافت که گروه کثیری از کفار به اسارت در آمدند، و آن‌ها را با طناب‌‌ها محکم بستند به طوری که مثل زنجیر به هم پیوسته بودند و لذا آن را (ذات السلاسل) نامیدند[1] و علّت این نبرد به‌خاطر هم‌پیمان شدن هزاران نفر از کّفار قبیلة بنی‌سلیم، با تمام قوا در کوبیدن اسلام بود، که عهد بسته بودند یا در این راه کشته شوند، و یا محمّد صلّی الله علیه و آله و افسر دلاور و فاتح او علی علیه السّلام را از پای درآورند، این خبر را، در مدینه مأموران پیامبر صلّی الله علیه و آله به آن حضرت گزارش دادند که کفار بنی‌سلیم تصمیم دارند شبانه به مدینه حمله کنند و کار را یکسره نمایند. پیامبر صلّی الله علیه و آله به منادی دستور داد که با رمز جملة (الصلاة جامعة)[2] که برای گرد آمدن مردم برای نماز و یا شنیدن مطلب لازم و مهم بکار می‌بردند مردم را جمع نماید. مدتی نگذشت که مسلمانان در مسجد گرد آمدند، و پیامبر صلّی الله علیه و آله بر فراز منبر فرمودند که دشمنان خدا در کمین شما، نشسته‌اند و تصمیم دارند، با حملة شبانه شما را غافل‌گیر سازند. و شما باید برای دفع این فتنه قیام نمایید. در این لحظه، دسته‌ای برای این کار معین گردیدند.
پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرماندهی لشکر را به (ابی‌بکر) سپرد و او با ستون مخصوصی به سوی قبیلة (بنی‌سلیم) رهسپار شد. مسافتی، که لشگر اسلام، به فرماندهی ابی‌بکر طی کردند، سنگلاخ سخت بود، و قبیلة بنی‌سلیم در میان درة بسیار وسیعی زندگی می‌کردند، وقتی که سربازان اسلام خواستند، به دره سرازیر شوند، با مقاومت دشمن روبرو گردید، و ابی‌بکر چاره‌ای جز این ندید که،بازگردد[3] هرچند که سربازان اسلام تمایل به جنگ داشتند ولی انبوهی لشگر دشمن ابی‌بکر را، سخت مرعوب ساخته بود. تا این‌که دستور بازگشت داد. و لشگر را به مدینه باز‌گردانید. که این امر پیامبر صلّی الله علیه و آله را سخت متأثر نمود. پیامبر مجدداً تصمیم به جنگ گرفت و این بار فرماندهی لشگر اسلام را به (عمر) واگذار کرد، این دفعه دشمنان بیدارتر از اوّل، و در دهانة دره زیر سنگ‌ها و درختان، پنهان شده بودند از این جهت موقع ورود سربازان اسلام، از کمین‌گاه‌های خود درآمدند و دلاورانه به جنگ پرداختند و فرمانده سپاه به سربازان خود، فرمان عقب نشینی داد و آنان به مدینه بازگشتند[4] در این میان (عمروعاص) تازه مسلمان شده بود خدمت پیامبر رسید و گفت، پیروزی در جنگ، تنها در گرو شجاعت و قدرت بازو و نیرو نیست، بلکه قسمتی از آن مربوط به خدعه و کاردانی است. اگر این سربازان را به من بسپارید و من فرماندهی را بر عهده بگیرم پیروزی با ما خواهد بود. پیامبر صلّی الله علیه و آله روی مصالحی با نظر او موافقت کرد، ولی او نیز به سرنوشت فرماندهان گذشته گرفتار گردید. این شکست ها مسلمانان را اندوهناک کرده بود. پیامبر صلّی الله علیه و آله در آخرین بار سپاهی جمع کرد و علی علیه السّلام را عنوان فرمانده قرار داد. علی علیه السّلام پارچة مخصوصی را که در لحظات سخت برسر می‌بست، از همسرش فاطمه علیها السّلام خواست و بر سر بست و فاطمه علیها السّلام با دیدن این منظره سخت گریست تا این‌که پیامبر صلّی الله علیه و آله او را دل‌داری داد و اشک از دیدگان دخترش پاک نمود و علی علیه السّلام را تا مسجد احزاب بدرقه کرد علی علیه السّلام از مسیر دیگر رفت تا آن‌جا که سربازان تصور کردند که او رهسپار سمت عراق است و علّت این‌کار این بود که در مسیر حرکت به اعراب بیابان‌گرد و قبایل مجاور دشمن برمی‌خوردند که آن‌ها گزارش را به دشمن نرسانند، آن‌حضرت شب‌ها راه می‌رفت و روزها را در نقطه‌ای پنهان می‌گشت تا آن‌که در آستانة رسیدن به دره دستور داد سربازان دهان اسبان خود را ببندند که شیهة آن‌ها دشمن را بیدار و آگاه نسازد تا این‌که نماز صبح را، با یاران خود خواند و سربازان را از پشت کوه تا قلة آن، و سپس از آن‌جا به داخل دره حرکت داد. سپاهیان نیرومند اسلام، به فرماندهی آن‌حضرت، به دشمن خواب‌آلود حمله برده، و گروهی را دستگیر کردند و دسته‌ای نیز پا به فرار گذاردند. دلاوری و شجاعت بی‌نظیر علی علیه السّلام که هفت‌تن از دلاوران دشمن را که به مقاومت پرداخته بودند، از پای درآورد و آن‌چنان زهر چشمی از دشمن گرفت، که دیگر در خود توانِ مقاومت ندیده، با ترک غنائم زیاد پا به فرار گذاردند[5] سردار دلاور اسلام با پیروزی بی‌سابقه‌ای به مدینه بازگشت. پیامبر، سپاه اسلام را با گروهی از یاران خود استقبال نمود.
علی علیه السّلام با دیدن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله از اسب پیاده شد. پیامبر در حالی که دست خود را بر پشت علی می‌زد، فرمود: بر اسب سوار شو، خدا و رسول او از تو راضی است. پردة اشکی از شادی در دیدگان علی علیه السّلام حلقه زد، و پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: (اگر نبود که گروهی از امّت من، مطلبی را که مسیحیان دربارة حضرت مسیح گفته‌اند، دربارة تو نیز بگویند، در حق تو سخنی می‌گفتم که از هیچ جایی عبور نمی‌کردی مگر این‌که خاک زیر پای‌ترا برای تبرک بر می‌گرفتند!)[6]
این واقعه و جانبازی علی علیه السّلام به قدری ارزش داشت که خداوند می‌فرماید:
(سوگند به اسبان دونده که نفس زنان بسوی میدان پیش می‌روند، و بر اثر برخورد سُم آن‌ها به سنگ‌ها، برق از آن‌ها می‌جهد، و صبح‌گاهان برق‌آسا بر دشمن حمله می‌برند، و با حرکت سریع خود ذرات غبار را در فضا پراکنده می‌کنند، و دشمن را در حلقة محاصره قرار می‌دهند.[7]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. فروغ ابدیت، نوشتة استاد جعفر سبحان، جلد اوّل، مرکز انتشارات، دفتر تبلیغات اسلامی.
2. تفسیر نمونه، تألیف آیت الله مکارم و همکاران، جلد 27، تفسیر سورة عادیات، ناشر، دار الکتاب، اسلامیه، چاپ مدرسه الامام امیرالمؤمنین، قم.
3. تاریخ پیامبر اسلام تالیف دکتر آیتی و تصحیح دکتر گرجی، چاپ دانشگاه تهران.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] مکارم شیرازی، ناصر، و همکاران، تفسیر نمونه، قم، ناشر، دار الکتب الاسلامیه، چاپ مدرسة الامام امیرالمؤمنین علیه السّلام . ، ج27، ص 236.
[2] مفید، ارشاد مفید، قم، مؤسسة آل البیت الاحیاء التراث، 1413، ج1، ص162.
[3] همان.
[4] سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، ج 2، ص 304.
[5] طبرسی، (مجمع‌البیان)، طبع و نشر دار المعرفة، چاپ بیروت، ج10، ص528.
[6] مفید، الارشاد، قم، مؤسسة آل البیت، الاحیاء التراث، ج 1، ص 86 84.
[7] العادیات/51.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین