اگر بگوییم خداوند علم به ذات خودش دارد، پس باید گفت خدا قادر به ذات است، بنابراین خدا ذو جهتین می‌شود، هم قادر به ذات و هم مقدور به ذات. این چگونه حل می‌شود؟
پاسخ تفصیلی این سؤال را در کتاب‌هایی که در زمینه عرفان نظری نگاشته شد، باید جست‌وجو کرد. اما پاسخ اجمالی آن این است که اهل معرفت برای خداوند مقاماتی بیان می‌کنند؛ اولین آن مقامات، مقام ذات است. در مورد مقام ذات بر این باورند که مرحله کنه و حقیقت ذات خداوند از دست‌رس اندیشه بشر خارج است؛ به همین جهت در عرفان از مرتبه ذات تعبیر به غیب الغیوب می‌شود؛ یعنی غایب و مخفی‌ای که از آن غایب‌تر نیست. آنها برای این ادعا علاوه بر دلایل عقلی، از دلایل نقلی نیز گواه می‌آورند و می‌گویند این سخن پیامبر(ص) که فرمود: ما عرفناک حق معرفتک؛[1] [خدایا تو را آن‌گونه که هستی نشناخیتم]، اشاره به همین مطلب دارد؛ زیرا شناخت و علم مستلزم احاطه عالم به معلوم است؛ خداوند نامحدود است و غیر خدا همه محدودند؛ بنابراین حقیقت ذات خدا برای غیر خدا قابل شناخت نیست. از این‌رو آنچه ما در مورد خداوند می‌توانیم خبر دهیم در حقیقت مربوط به مقامات تجلی، ظهور و بروز خدا است، نه ذات خدا؛ اندیشمندان از اهل عرفان بر این باورند خداوند به لحاظ تجلیات نیز دارای مقامات متعدد است؛ در یک تقسیم بندی کلی این تجلیات یا در صقع ذات است؛ یعنی تجلی به لحاظ درون ذات است؛ یا به لحاظ  خارج و عالم تکوین است. تجلی به لحاظ صقع ذات بر دو گونه است: تعین اول و تعین ثانی. در توضیح این دو می‌گویند خدا (ذات مطلق و واحد به وحدت حقیقی) را به دو صورت می‌توان در نظر گرفت؛ یکی بدون توجه به احکام و صفات اطلاقی آن؛ همچون علم، حیات و غیره، و دیگری با توجه به آن احکام؛ اعتبار نخست را لحاظ احدیت یا تعین اول می‌گویند و اعتبار دوم را لحاظ واحدیت یا تعین ثانی می‌نامند. به بیان دیگر تعین اول همان علم خدا به ذات خود به لحاظ احدیت است؛ اما این علم موجب کثرت و ذو جهتین شدن خدا نمی‌شود؛ زیرا در این مرحله خدا خود را در چهره احدیت ذات می‌بیند؛ در این مرحله به اندازه‌ای احدیت غلبه دارد که هیچ اسم، صفت و رسمی نمود ندارد؛ خدا فقط احد است؛ به دلیل همین غلبه احدیت، از این مرتبه نیز گاهی تعبیر به غیب الغیوب می‌آورند. فیلسوفان اسلامی نیز می‌پذیرند که در علم ذات به ذات، هم علم، هم عالم و هم معلوم همان ذات است. به بیان دیگر، در متن واقع تنها یک وجود داریم و حیثیات «عالم بودن»، «معلوم بودن» و «علم» همگی در متن همان یک وجود معنا می‌یابند. به عبارت سوم، حقیقتی که سراسر حضور است که در آن هم حضور، هم حاضر و هم طرف حضور موجود است. محققان اهل معرفت برای توضیح این مطلب مثال‌هایی را مطرح کردند: یکی از آنها مثال به عدد «یک» است که عدد یک در عین حال که وحدت حقیقی دارد، در همان مقام یک بودن، ویژگی نصف عدد دو، ثلث عدد سه، ربع عدد چهار و ... دارد؛ یعنی تمام این ویژگی‌های متعدد را در همان بساطت خود به نحو اندماجی دارا است. بنابراین، خداوند در مقام ذات یا تعین اول اوصاف بی‌نهایت دارد، ولی این اوصاف بی‌نهایت موجب کثرت در ذات نیست، بلکه به نحو اندماجی است؛ یعنی در مقام ذات غیریتی وجود ندارد، اما ذهن انسان پس از تعقل آن حقایق، میان آنها تمایز می‌نهد.[2]   [1] . مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 68، ص 23، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق. [2] . ر. ک: یزدان پناه، یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 297 - 388، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، چاپ اول، 1388ش.
عنوان سوال:

اگر بگوییم خداوند علم به ذات خودش دارد، پس باید گفت خدا قادر به ذات است، بنابراین خدا ذو جهتین می‌شود، هم قادر به ذات و هم مقدور به ذات. این چگونه حل می‌شود؟


پاسخ:

پاسخ تفصیلی این سؤال را در کتاب‌هایی که در زمینه عرفان نظری نگاشته شد، باید جست‌وجو کرد. اما پاسخ اجمالی آن این است که اهل معرفت برای خداوند مقاماتی بیان می‌کنند؛ اولین آن مقامات، مقام ذات است. در مورد مقام ذات بر این باورند که مرحله کنه و حقیقت ذات خداوند از دست‌رس اندیشه بشر خارج است؛ به همین جهت در عرفان از مرتبه ذات تعبیر به غیب الغیوب می‌شود؛ یعنی غایب و مخفی‌ای که از آن غایب‌تر نیست. آنها برای این ادعا علاوه بر دلایل عقلی، از دلایل نقلی نیز گواه می‌آورند و می‌گویند این سخن پیامبر(ص) که فرمود: ما عرفناک حق معرفتک؛[1] [خدایا تو را آن‌گونه که هستی نشناخیتم]، اشاره به همین مطلب دارد؛ زیرا شناخت و علم مستلزم احاطه عالم به معلوم است؛ خداوند نامحدود است و غیر خدا همه محدودند؛ بنابراین حقیقت ذات خدا برای غیر خدا قابل شناخت نیست. از این‌رو آنچه ما در مورد خداوند می‌توانیم خبر دهیم در حقیقت مربوط به مقامات تجلی، ظهور و بروز خدا است، نه ذات خدا؛ اندیشمندان از اهل عرفان بر این باورند خداوند به لحاظ تجلیات نیز دارای مقامات متعدد است؛ در یک تقسیم بندی کلی این تجلیات یا در صقع ذات است؛ یعنی تجلی به لحاظ درون ذات است؛ یا به لحاظ  خارج و عالم تکوین است. تجلی به لحاظ صقع ذات بر دو گونه است: تعین اول و تعین ثانی. در توضیح این دو می‌گویند خدا (ذات مطلق و واحد به وحدت حقیقی) را به دو صورت می‌توان در نظر گرفت؛ یکی بدون توجه به احکام و صفات اطلاقی آن؛ همچون علم، حیات و غیره، و دیگری با توجه به آن احکام؛ اعتبار نخست را لحاظ احدیت یا تعین اول می‌گویند و اعتبار دوم را لحاظ واحدیت یا تعین ثانی می‌نامند. به بیان دیگر تعین اول همان علم خدا به ذات خود به لحاظ احدیت است؛ اما این علم موجب کثرت و ذو جهتین شدن خدا نمی‌شود؛ زیرا در این مرحله خدا خود را در چهره احدیت ذات می‌بیند؛ در این مرحله به اندازه‌ای احدیت غلبه دارد که هیچ اسم، صفت و رسمی نمود ندارد؛ خدا فقط احد است؛ به دلیل همین غلبه احدیت، از این مرتبه نیز گاهی تعبیر به غیب الغیوب می‌آورند.
فیلسوفان اسلامی نیز می‌پذیرند که در علم ذات به ذات، هم علم، هم عالم و هم معلوم همان ذات است. به بیان دیگر، در متن واقع تنها یک وجود داریم و حیثیات «عالم بودن»، «معلوم بودن» و «علم» همگی در متن همان یک وجود معنا می‌یابند. به عبارت سوم، حقیقتی که سراسر حضور است که در آن هم حضور، هم حاضر و هم طرف حضور موجود است. محققان اهل معرفت برای توضیح این مطلب مثال‌هایی را مطرح کردند: یکی از آنها مثال به عدد «یک» است که عدد یک در عین حال که وحدت حقیقی دارد، در همان مقام یک بودن، ویژگی نصف عدد دو، ثلث عدد سه، ربع عدد چهار و ... دارد؛ یعنی تمام این ویژگی‌های متعدد را در همان بساطت خود به نحو اندماجی دارا است. بنابراین، خداوند در مقام ذات یا تعین اول اوصاف بی‌نهایت دارد، ولی این اوصاف بی‌نهایت موجب کثرت در ذات نیست، بلکه به نحو اندماجی است؛ یعنی در مقام ذات غیریتی وجود ندارد، اما ذهن انسان پس از تعقل آن حقایق، میان آنها تمایز می‌نهد.[2]   [1] . مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 68، ص 23، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق. [2] . ر. ک: یزدان پناه، یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 297 - 388، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، چاپ اول، 1388ش.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین