امام کاظم علیه السّلام در سال 128 ه ق در ابواء نام منزلی بین مکه و مدینه متولد شد و در بغداد در 25 رجب سال 183 در سنّ پنجاه و پنج سالگی در زندان سندی بن شاهک رحلت نموده و مادرش ام ولد یا حمیدة بربریه بوده است. بنابراین ایشان 35 سال پس از درگذشت پدر بزرگوارش امامت کرده و کنیه آن حضرت ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابو علی و شهرتش عبد صالح و معروف به کاظم بوده است.[1] امّا معجزات آن امام بسیار زیاد بوده که از باب: آب دریا را اگر نتوان کشید پس به قدر تشنگی باید چشید فقط به چند نمونه از آنها اشاره میشود: 1. از علی بن یقطین نقل شده که هارون مردی را طلب کرد که به وسیلة او امر موسی بن جعفر علیه السّلام را باطل کند و در مجلس او را وامانده و خجل کند، مرد افسونگری را آوردند و چون سفره گستردند، سحری در نانها اعمال کرد که هر چه آن جناب (امام کاظم علیه السّلام ) میخواست نانی بردارد از جلویش میپرید و هارون از خوشی و خنده به اهتزاز در آمد. حضرت بدون معطلی سر بلند کرد و به صورت شیری که به پردهای نقش بسته بود، فرمود: ای شیر دشمن خدا را بگیر. عکس مانند بزرگترین درندگان شد و افسونگر را درید. هارون و یارانش غش کرده، افتادند و از هول آن منظره عقل از سرشان پرواز کرد چون به هوش آمدند، هارون به حضرت گفت: تو را به حقی که من بر تو دارم دستور بده دوباره این صورت آنچه را خورد برگرداند، حضرت فرمود اگر عصای موسی ریسمانها و عصاهای ساحران را که بلعید برگرداند او هم این مرد را برمیگرداند.[2] 2. از زکریا بن آدم نقل شده که حضرت امام رضا علیه السّلام فرمود: پدرم از کسانی بود که در گهواره سخن میگفت.[3] 3. یعقوب سراج گفت: حضور حضرت صادق علیه السّلام شرفیاب شده دیدم آن حضرت کنار گهواره ابوالحسن موسی علیه السّلام (امام کاظم) ایستاده و مدتی با کودک خود رازهایی میگفت. من نشستم تا حضرت از رازهای نهانی فارغ شده، آنگاه به احترام حضرت از جا برخاستم به من فرمود: نزدیک مولای خود بیا و بر او سلام کن من به دستور حضرت نزدیک رفته عرض سلام کردم، کودک گهواره که بر پیران عالم استادی توانا بود سلام مرا به زبان فصیحی پاسخ داد و فرمود هم اکنون به خانه برو و نام دخترت، که دیروز نامگذاری کردهای تغییر بده زیرا آن نامی است که خدا دوست نمیدارد. آری چنان بود دختری داشتم و او را حمیراء نامیده بودم. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: فرمان فرزندم را به کار بند که نجات در آن است.[4] 4. عبدالله افطح (برادر امام کاظم علیه السّلام ) در امر امامت با حضرت کاظم علیه السّلام منازعه کرد و حضرت آتشی افروخت و ساعتی در وسط آن نشست و با مردم سخن گفت سپس برخاست و به عبدالله فرمود اگر تو هم امامی، چنین کن و از آتش بیرون آمد.[5] 5. از ابراهیم بن سعید روایت شده که گفت: تعدادی از درندگان را در حجرة حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام کردند که آن حضرت را بخورند پس آن درندگان برای حضرت متواضع شدند و دُم جنباندند و حضرت را به امامت خوانده و از شرّ هارون الرشید برای او به خدا پناه بردند. چون این خبر به هارون رسید حضرت را آزاد کرده گفت: میترسم من و مردم و اطرافیانم را شیفته خود کند.[6] 6. رافعی گوید: پسر عموئی داشتم به نام حسن بن عبدالله که مردی منزوی و از همه مردم معاصرش پارساتر بود و گاهی از اوقات طوری با سلطان روبرو میشد که او را امر به معروف و نهی از منکر میکرد. روزی به مسجد وارد شده در آنجا حضرت ابوالحسن موسی علیه السّلام نیز تشریف داشت، حضرت به او اشاره کرده چون نزدیک آمد فرمود: ای ابو علی! چقدر این رویهای که برای خودت انتخاب نمودی مورد علاقه من است و مرا مسرور میکند. لیکن باید بگویم معرفتت کم است. بهتر آن است درصدد معرفت برآئی. عرض کرد: فدای تو، معرفت چیست؟ فرمود: فقه بیاموز و حدیث فراگیر. عرض کرد: از چه کسی؟ فرمود: از فقهاء مدینه آنگاه آنچه فراگرفتهای به من عرضه دار تا صحت و نادرستی آن را برایت بیان کنم. پسر عموی من طبق دستور حضرت به فرا گرفتن فقه و حدیث پرداخت و تقریراتی را که یاد گرفته و نوشته بود حضور حضرت عرضه داشت، حضرت همه را از درجة اعتبار ساقط کرد و خط بطلان بر آنها کشید و فرمود: باز هم درصدد معرفت برآی. نامبرده که مردی متدین بود و نمیخواست هیچ دقیقه از دقائق دین را نابود گذارد، همواره همراه موسی بن جعفر علیه السّلام بوده و از آن حضرت دور نمیشد، تا آنکه روزی حضرت به خارج شهر تشریف میبرد در راه با آن جناب ملاقات کرد عرض کرد: فدای شما اینکه در پیشگاه خدا حجت بر شما تمام میکنم که باید مرا بدان چه معرفت آن واجب است، راهنمائی فرمائی. حضرت علیه السّلام حقوق امیر المؤمنین علیه السّلام و آنچه را که باید به آن شناخت پیدا کرد و نیز حقوق حسن و حسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و امامت آنها را بیان فرمود و ساکت ماند. وی پرسید: امروز پیشوای مردم کیست؟ فرمود: اگر او را به تو معرفی کنم از من میپذیری؟ عرض کرد: آری. فرمود: امام بر حق و پیشوای خلق، امروز منم. عرض کرد: برای ادعای خود دلیلی هم دارید؟ فرمود: نزدیک فلان درخت رفته بگو موسی بن جعفر علیه السّلام میگوید نزدیک ما بیا. وی پیام حضرت را به درخت رسانید، بلافاصله زمین را شکافته خدمت حضرت رسید حضرت باز اشاره کرده به محل اول خود بازگشت.[7] 7. کلینی از عبدالله بن مغیره نقل میکند: که حضرت کاظم علیه السّلام در منی با زنی بر خورد نمود، که برای گاوش که مرده بود گریه میکرد و کودکانش هم اطرافش میگریستند. پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفت: بچههای یتیمی دارم و گاوی داشتم که زندگی خود و بچه هایم از آن اداره میشد و اکنون مرده و با این بچهها، درمانده و بیچاره شدم. فرمود: میخواهی آن را زنده کنم؟ گفت: آری. حضرت کناری رفت و دو رکعت نماز گذاشت و اندکی دست بلند کرد و لبهای مبارکش را حرکت داد و برخاست صدائی به گاو زد و با سر چوب به آن اشاره کرد یا پای خود را به آن زد گاو حرکت کرد و ایستاد.[8] 8. از اعمش نقل شده که گفت: دیدم حضرت امام کاظم علیه السّلام نزد هارون بود و هارون در مقابل او خضوع میکرد عیسی بن زیاد گفت: ای امیر المؤمنین - هارون - چرا برای او خضوع میکردی؟ گفت: دیدم پشت سر او یک افعی دهن باز کرده و میگوید: مطیعانه جواب او را بده وگرنه تو را میبلعم.[9] 9. از بنان بن نافع نقل شده که پدرم را با زنها در موسم یکی از مجامع حجاج در مکه یا منا یا عرفات گذاشتم و به طرف حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام رفتم و چون به او نزدیک شدم و خواستم سلام کنم رو به من کرد و فرمود: ای پسر نافع حج ات قبول شد، خدا در مصیبت پدر اَجرت دهد که در این ساعت خدا روح او را گرفت برگرد و به تجهیزات او بپرداز. از این سخن متحیر شدم زیرا هیچ مرضی نداشت که من آمدم. فرمود: ای نافع مگر به ما ایمان نداری، برگشتم دیدم زنها به صورت میزنند. گفتم: چه چیز است؟ گفتند: پدرت از دنیا رفته است.[10] 10. شیخ اربلی از شقیق بلخی روایت کرده که در سالی به حج میرفتم، به قادسیه که رسیدم مردم بسیاری را دیدم که با زینت و اموال بودند. چشمم به جوان خوشروئی که ضعیف و گندمگون بود، افتاد که جامهای پشمینه به تن و نعلین به پا از مردم کناره گرفته بود. با خود گفتم: حتماً این از صوفیه است و میخواهد بزرگی خویش را بر دیگران ثابت کند، جلو رفتم تا او را سرزنش کنم. چون نزدیکتر رفتم به من گفت: یا شقیق (اجتنبوا کثیراً من الظن ان بَعض الظن اثم)[11] این را گفت و رفت. با خود گفتم: این امر عظیمی بود که از نهان من خبر داد، حتماً از عبد صالح خدا است بروم از او معذرتخواهی کنم. هر چه گشتم او را نیافتم تا به منزل واقصه رسیدم که آن بزرگوار را در حال نماز دیدم با خشوع و اشک و انابه به جلو رفتم تا از او حلالیت بطلبم. فرمود: یا شقیق (و انّی لغفّار لمن تاب و امن و عمل صالحاً ثم اهتدی)[12] این را گفت و رفت. من هم به دنبالش رفتم. زیرا دوباره از باطن من خبر داد، پس او را ندیدم تا اینکه در زباله (نام منزلی است) دیدم آن جوان ظرف آبی لب چاه در دست دارد که آب بکشد، که ناگاه ظرف از دستش به چاه افتاد نگاه کردم دیدم سر به آسمان بلند کرد و گفت: (انت ربی اذا ظئمتُ الی الماء و قوتی اذا اردت طعاماً)؛ یعنی توئی سیرابی من هرگاه تشنه میشوم به سوی آب و تو قوت منی هر وقت که اراده کنم طعام را). پس گفت خدای من و سیّد من، من غیر از این ظرف ندارم از من مگیر او را. شقیق گوید: به خدا دیدم که آب چاه جوشید و بالا آمد و آن جوان دست به جانب آب برد و ظرف را گرفت و پر از آب کرد و وضو گرفت ... پس من به شخصی گفتم: این جوان کیست؟ گفت: موسی بن جعفر علیه السّلام است.[13] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. کشف الغمه، مرحوم اربلی، ج3، دارالکتب الاسلامی، بیروت،1401 ق، ص 12. 2. عیون اخبار الرضا، ج1، انتشارات اسلامیه، تهران، 1396 ه . ق، ص 52. 3. منتهی الامال، شیخ عباس قمی. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . مفید، الارشاد، تهران، چاپ انتشارات علمیه اسلامیه، ص 207. [2] . حر عاملی، اثبات الهداة، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1357. [3] . همان، ص 557. [4] . مفید، الارشاد، تهران، انتشارات اسلامیه، 1351، ص 362. [5] . حر عاملی، اثبات الهداة، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1357، ص572. [6] . همان، ص 567 و 568. [7] . مفید، الارشاد، تهران، انتشارات اسلامیه، 1351، ص567. [8] . حر عاملی، اثبات الهداة، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1357، ص 494. [9] . همان، ص 566. [10] . همان، ص 566. [11] . حجرات/2. [12] . طه/2. [13] . قمی، عباس، منتهی الآمال، قم، مؤسسة انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1412، ج2، ص 372.
کرامات امام کاظم علیه السّلام و امور خارقالعاده که در زندگی آن حضرت و پیروانش رخ داده است نمونههایی را بیان کنید؟
امام کاظم علیه السّلام در سال 128 ه ق در ابواء نام منزلی بین مکه و مدینه متولد شد و در بغداد در 25 رجب سال 183 در سنّ پنجاه و پنج سالگی در زندان سندی بن شاهک رحلت نموده و مادرش ام ولد یا حمیدة بربریه بوده است. بنابراین ایشان 35 سال پس از درگذشت پدر بزرگوارش امامت کرده و کنیه آن حضرت ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابو علی و شهرتش عبد صالح و معروف به کاظم بوده است.[1]
امّا معجزات آن امام بسیار زیاد بوده که از باب:
آب دریا را اگر نتوان کشید
پس به قدر تشنگی باید چشید
فقط به چند نمونه از آنها اشاره میشود:
1. از علی بن یقطین نقل شده که هارون مردی را طلب کرد که به وسیلة او امر موسی بن جعفر علیه السّلام را باطل کند و در مجلس او را وامانده و خجل کند، مرد افسونگری را آوردند و چون سفره گستردند، سحری در نانها اعمال کرد که هر چه آن جناب (امام کاظم علیه السّلام ) میخواست نانی بردارد از جلویش میپرید و هارون از خوشی و خنده به اهتزاز در آمد. حضرت بدون معطلی سر بلند کرد و به صورت شیری که به پردهای نقش بسته بود، فرمود: ای شیر دشمن خدا را بگیر. عکس مانند بزرگترین درندگان شد و افسونگر را درید. هارون و یارانش غش کرده، افتادند و از هول آن منظره عقل از سرشان پرواز کرد چون به هوش آمدند، هارون به حضرت گفت: تو را به حقی که من بر تو دارم دستور بده دوباره این صورت آنچه را خورد برگرداند، حضرت فرمود اگر عصای موسی ریسمانها و عصاهای ساحران را که بلعید برگرداند او هم این مرد را برمیگرداند.[2]
2. از زکریا بن آدم نقل شده که حضرت امام رضا علیه السّلام فرمود: پدرم از کسانی بود که در گهواره سخن میگفت.[3]
3. یعقوب سراج گفت: حضور حضرت صادق علیه السّلام شرفیاب شده دیدم آن حضرت کنار گهواره ابوالحسن موسی علیه السّلام (امام کاظم) ایستاده و مدتی با کودک خود رازهایی میگفت. من نشستم تا حضرت از رازهای نهانی فارغ شده، آنگاه به احترام حضرت از جا برخاستم به من فرمود: نزدیک مولای خود بیا و بر او سلام کن من به دستور حضرت نزدیک رفته عرض سلام کردم، کودک گهواره که بر پیران عالم استادی توانا بود سلام مرا به زبان فصیحی پاسخ داد و فرمود هم اکنون به خانه برو و نام دخترت، که دیروز نامگذاری کردهای تغییر بده زیرا آن نامی است که خدا دوست نمیدارد. آری چنان بود دختری داشتم و او را حمیراء نامیده بودم. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: فرمان فرزندم را به کار بند که نجات در آن است.[4]
4. عبدالله افطح (برادر امام کاظم علیه السّلام ) در امر امامت با حضرت کاظم علیه السّلام منازعه کرد و حضرت آتشی افروخت و ساعتی در وسط آن نشست و با مردم سخن گفت سپس برخاست و به عبدالله فرمود اگر تو هم امامی، چنین کن و از آتش بیرون آمد.[5]
5. از ابراهیم بن سعید روایت شده که گفت: تعدادی از درندگان را در حجرة حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام کردند که آن حضرت را بخورند پس آن درندگان برای حضرت متواضع شدند و دُم جنباندند و حضرت را به امامت خوانده و از شرّ هارون الرشید برای او به خدا پناه بردند. چون این خبر به هارون رسید حضرت را آزاد کرده گفت: میترسم من و مردم و اطرافیانم را شیفته خود کند.[6]
6. رافعی گوید: پسر عموئی داشتم به نام حسن بن عبدالله که مردی منزوی و از همه مردم معاصرش پارساتر بود و گاهی از اوقات طوری با سلطان روبرو میشد که او را امر به معروف و نهی از منکر میکرد. روزی به مسجد وارد شده در آنجا حضرت ابوالحسن موسی علیه السّلام نیز تشریف داشت، حضرت به او اشاره کرده چون نزدیک آمد فرمود: ای ابو علی! چقدر این رویهای که برای خودت انتخاب نمودی مورد علاقه من است و مرا مسرور میکند. لیکن باید بگویم معرفتت کم است. بهتر آن است درصدد معرفت برآئی. عرض کرد: فدای تو، معرفت چیست؟ فرمود: فقه بیاموز و حدیث فراگیر. عرض کرد: از چه کسی؟ فرمود: از فقهاء مدینه آنگاه آنچه فراگرفتهای به من عرضه دار تا صحت و نادرستی آن را برایت بیان کنم.
پسر عموی من طبق دستور حضرت به فرا گرفتن فقه و حدیث پرداخت و تقریراتی را که یاد گرفته و نوشته بود حضور حضرت عرضه داشت، حضرت همه را از درجة اعتبار ساقط کرد و خط بطلان بر آنها کشید و فرمود: باز هم درصدد معرفت برآی. نامبرده که مردی متدین بود و نمیخواست هیچ دقیقه از دقائق دین را نابود گذارد، همواره همراه موسی بن جعفر علیه السّلام بوده و از آن حضرت دور نمیشد، تا آنکه روزی حضرت به خارج شهر تشریف میبرد در راه با آن جناب ملاقات کرد عرض کرد: فدای شما اینکه در پیشگاه خدا حجت بر شما تمام میکنم که باید مرا بدان چه معرفت آن واجب است، راهنمائی فرمائی. حضرت علیه السّلام حقوق امیر المؤمنین علیه السّلام و آنچه را که باید به آن شناخت پیدا کرد و نیز حقوق حسن و حسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و امامت آنها را بیان فرمود و ساکت ماند. وی پرسید: امروز پیشوای مردم کیست؟ فرمود: اگر او را به تو معرفی کنم از من میپذیری؟ عرض کرد: آری. فرمود: امام بر حق و پیشوای خلق، امروز منم. عرض کرد: برای ادعای خود دلیلی هم دارید؟ فرمود: نزدیک فلان درخت رفته بگو موسی بن جعفر علیه السّلام میگوید نزدیک ما بیا. وی پیام حضرت را به درخت رسانید، بلافاصله زمین را شکافته خدمت حضرت رسید حضرت باز اشاره کرده به محل اول خود بازگشت.[7]
7. کلینی از عبدالله بن مغیره نقل میکند: که حضرت کاظم علیه السّلام در منی با زنی بر خورد نمود، که برای گاوش که مرده بود گریه میکرد و کودکانش هم اطرافش میگریستند. پرسید: چرا گریه میکنی؟ گفت: بچههای یتیمی دارم و گاوی داشتم که زندگی خود و بچه هایم از آن اداره میشد و اکنون مرده و با این بچهها، درمانده و بیچاره شدم. فرمود: میخواهی آن را زنده کنم؟ گفت: آری. حضرت کناری رفت و دو رکعت نماز گذاشت و اندکی دست بلند کرد و لبهای مبارکش را حرکت داد و برخاست صدائی به گاو زد و با سر چوب به آن اشاره کرد یا پای خود را به آن زد گاو حرکت کرد و ایستاد.[8]
8. از اعمش نقل شده که گفت: دیدم حضرت امام کاظم علیه السّلام نزد هارون بود و هارون در مقابل او خضوع میکرد عیسی بن زیاد گفت: ای امیر المؤمنین - هارون - چرا برای او خضوع میکردی؟ گفت: دیدم پشت سر او یک افعی دهن باز کرده و میگوید: مطیعانه جواب او را بده وگرنه تو را میبلعم.[9]
9. از بنان بن نافع نقل شده که پدرم را با زنها در موسم یکی از مجامع حجاج در مکه یا منا یا عرفات گذاشتم و به طرف حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام رفتم و چون به او نزدیک شدم و خواستم سلام کنم رو به من کرد و فرمود: ای پسر نافع حج ات قبول شد، خدا در مصیبت پدر اَجرت دهد که در این ساعت خدا روح او را گرفت برگرد و به تجهیزات او بپرداز. از این سخن متحیر شدم زیرا هیچ مرضی نداشت که من آمدم. فرمود: ای نافع مگر به ما ایمان نداری، برگشتم دیدم زنها به صورت میزنند. گفتم: چه چیز است؟ گفتند: پدرت از دنیا رفته است.[10]
10. شیخ اربلی از شقیق بلخی روایت کرده که در سالی به حج میرفتم، به قادسیه که رسیدم مردم بسیاری را دیدم که با زینت و اموال بودند. چشمم به جوان خوشروئی که ضعیف و گندمگون بود، افتاد که جامهای پشمینه به تن و نعلین به پا از مردم کناره گرفته بود. با خود گفتم: حتماً این از صوفیه است و میخواهد بزرگی خویش را بر دیگران ثابت کند، جلو رفتم تا او را سرزنش کنم. چون نزدیکتر رفتم به من گفت: یا شقیق (اجتنبوا کثیراً من الظن ان بَعض الظن اثم)[11] این را گفت و رفت. با خود گفتم: این امر عظیمی بود که از نهان من خبر داد، حتماً از عبد صالح خدا است بروم از او معذرتخواهی کنم. هر چه گشتم او را نیافتم تا به منزل واقصه رسیدم که آن بزرگوار را در حال نماز دیدم با خشوع و اشک و انابه به جلو رفتم تا از او حلالیت بطلبم. فرمود: یا شقیق (و انّی لغفّار لمن تاب و امن و عمل صالحاً ثم اهتدی)[12] این را گفت و رفت. من هم به دنبالش رفتم. زیرا دوباره از باطن من خبر داد، پس او را ندیدم تا اینکه در زباله (نام منزلی است) دیدم آن جوان ظرف آبی لب چاه در دست دارد که آب بکشد، که ناگاه ظرف از دستش به چاه افتاد نگاه کردم دیدم سر به آسمان بلند کرد و گفت: (انت ربی اذا ظئمتُ الی الماء و قوتی اذا اردت طعاماً)؛ یعنی توئی سیرابی من هرگاه تشنه میشوم به سوی آب و تو قوت منی هر وقت که اراده کنم طعام را). پس گفت خدای من و سیّد من، من غیر از این ظرف ندارم از من مگیر او را.
شقیق گوید: به خدا دیدم که آب چاه جوشید و بالا آمد و آن جوان دست به جانب آب برد و ظرف را گرفت و پر از آب کرد و وضو گرفت ... پس من به شخصی گفتم: این جوان کیست؟ گفت: موسی بن جعفر علیه السّلام است.[13]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. کشف الغمه، مرحوم اربلی، ج3، دارالکتب الاسلامی، بیروت،1401 ق، ص 12.
2. عیون اخبار الرضا، ج1، انتشارات اسلامیه، تهران، 1396 ه . ق، ص 52.
3. منتهی الامال، شیخ عباس قمی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مفید، الارشاد، تهران، چاپ انتشارات علمیه اسلامیه، ص 207.
[2] . حر عاملی، اثبات الهداة، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1357.
[3] . همان، ص 557.
[4] . مفید، الارشاد، تهران، انتشارات اسلامیه، 1351، ص 362.
[5] . حر عاملی، اثبات الهداة، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1357، ص572.
[6] . همان، ص 567 و 568.
[7] . مفید، الارشاد، تهران، انتشارات اسلامیه، 1351، ص567.
[8] . حر عاملی، اثبات الهداة، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1357، ص 494.
[9] . همان، ص 566.
[10] . همان، ص 566.
[11] . حجرات/2.
[12] . طه/2.
[13] . قمی، عباس، منتهی الآمال، قم، مؤسسة انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1412، ج2، ص 372.
- [سایر] کلیاتی از زندگی و فضایل امام کاظم علیه السلام چیست؟
- [سایر] چرا واقفیه مدعی مهدویت امام کاظم شدند. چه افرادی و برای چه در زمان امام کاظم قیام کردند. مواضع امام کاظم در برابر اندیشه های منحرف چه بود.
- [سایر] اگر مناظراتی از طرف امام کاظم علیه السّلام با ادیان و فرق اسلامی رخ داده بیان کنید؟
- [سایر] اگر مناظراتی از طرف امام کاظم علیه السّلام با ادیان و فرق اسلامی رخ داده بیان کنید؟
- [سایر] آیا دختران حضرت امام کاظم(ع) بویژه حضرت معصومه(س) ازدواج کرده اند؟ اگر نه چرا؟
- [سایر] اوضاع سیاسی و فرهنگی زمان امام موسی کاظم ع و حضرت معصومه س را بیان کنید؟
- [سایر] ولادت و دوره کودکی و نوجوانی امام کاظم علیه السلام را توضیح داده و زندگی حضرت پیش از امامت را بیان کنید.
- [سایر] امام کاظم(ع) چند فرزند داشته است؟
- [سایر] هفتم صفر، روز شهادت امام حسن علیه السلام است یا ولادت امام کاظم علیه السلام؟ شرح هفتم ماه صفر، روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام است یا ولادت امام موسی کاظم علیه السلام؟ کدام نقل درست است؟ وظیفه ما در این روز عزاداری برای شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام است یا شادمانی جهت ولادت امام موسی کاظم علیه السلام؟
- [سایر] چرا به امام موسی کاظم(ع) و امام رضا(ع) لقب (ابا الحسن) را دادهاند؟
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. یعنی از زنم فاطمه در مقابل مهر او جدا شدم پس او رهاست، و اگر دیگری را وکیل کند وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةُ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی مهرها) (لمهرها) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ مَهْرِها فَهِیَ طالِقَ ) مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل آنچه بذل کرده او، پس او رهاست. و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ فَهِیَ طالِق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (عَلی مَا بَذَلَتْ بمَا بَذَلَتْ) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند؛ چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد؛ باید بگوید بارات زوجتی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل کرده او از هم جدا شدیم پس او رها است. و اگر دیگری را وکیل کند؛ وکیل باید بگوید: عن قبل موکلی بارات زوجته فاطمه علی ما بذلت فهی طالق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی ما بذلت) ، (بما بذلت) بگوید اشکال ندارد.
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ)؛ یعنی مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ) و در هر دو صورت اگر به جای کلمة (عَلی مَهْرِها) (بمَهْرها) بگوید اشکال ندارد.
- [آیت الله خوئی] اگر شوهر بخواهد صیغ مبارات را بخواند، چنانچه مثلًا اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارأُتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی ما بَذَلْتْ فَهِیَ طالِق) یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل کردة او از هم جدا شدیم پس او رها است، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (عَنْ قِبَلِ مُوَکِّلِی بارَأُتُ زَوْجَتَهُ فاطِمَة عَلی ما بَذَلَتْ فَهِیَ طالِق) ودر هر دو صورت اگر بهجای کلم (علی ما بذلت) (بما بذلت) بگوید اشکال ندارد.
- [آیت الله سیستانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند ، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد بگوید : (بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی ما بَذَلَتْ) و بنابر احتیاط لازم نیز بگوید : (فَهِیَ طالِقٌ) یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل کرده او ، از هم جدا شدیم پس او رها است . و اگر دیگری را وکیل کند ، وکیل باید بگوید : (عَنْ قِبَلِ مُوَکّلِی بارَأْتُ زَوْجَتَهُ فاطِمَةَ عَلی ما بَذَلَتْ فَهِیَ طالِقٌ) ، و در هر دو صورت اگر بجای کلمه (عَلی ما بَذَلَتْ) (بِما بَذَلَتْ) بگوید ، اشکال ندارد .
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد بگوید بارات زوجتی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یعنی من و زنم فاطمه در مقابل انچه او بذل کرده از هم جدا شدیم پس او رها است و اگر دیگری را وکیل کند وکیل باید بگوید بارات زوجه موکلی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یا بگوید عن قبل موکلی بارات زوجته فاطمه علی ما بذلت فهی طالق و لزوم گفتن فهی طالق در صیغه های ذکر شده مبنی بر احتیاط واجب است و اگر به جای علی ما بذلت بما بذلت بگوید اشکال ندارد
- [آیت الله نوری همدانی] نماز در حرم امامان (علیهم السلام ) مستحب ، بلکه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) برابر دویست هزار نماز است .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نماز در حرم امامان(علیهم السلام) مستحب بلکه بهتر از مسجد است. و نماز در حرم مطهّر حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) برابر دویست هزار نماز است.
- [امام خمینی] نماز در حرم امامان علیهم السلام مستحب، بلکه بهتر از مسجد است و نماز در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برابر دویست هزار نماز است.