باید توجه داشته باشید که عقل نمی‌تواند معراج را اثبات نماید؛ یعنی، نمی‌توان از براهین عقلی و در قالب اشکال صوری منطقی، معراج را ثابت کرد و تا حال نیز کسی مدعی چنین امری نشده است. این مسأله در حوزه نقل است؛ یعنی، براساس آیات قرآن و روایات، معراج حضرت رسول(ص) امری مسلم و قطعی است. آنچه در این باب مطرح است و به احتمال زیاد پرسش شما نیز در همین فضا قرار دارد - گرچه نتوانسته‌اید آن را روشن بیان سازید - عبارت است از این که آیا می‌توان توجیهی خردمندانه و عقلانی از جواز معراج ارائه کرد، یا خیر؟ یعنی می‌توان دلیلی بر اثبات جواز و روا بودن معراج اقامه کرد؟ و به عبارت سوم آیا مسأله معراج از منظر عقل امکان دارد، یا خیر؟ و به عبارت چهارم آیا فهم این موضوع، در حد ادراک عقل است، یعنی خردپذیر است، یا امری فراعقلی؛ یا خردگریز است، نه خردستیز؟ به نظر می‌رسد با توجه به برخی امور که در ادامه می‌آید، عقل حکم به جواز و امکان معراج می‌دهد. به بیان دیگر، با توجه به ویژگی‌های روح و بدن آدمی و شناخت ساختار وجودی آنها و هم‌چنین عوالم وجود؛ و در واقع با رویکردی هستی‌شناسانه به امور مذکور، عقل مسأله معراج را امری موجّه و مقبول می‌داند. برای آن که این موضوع به وضوح روشن شود، باید به تفکیک اقسام (معراج) توجه داشت. معراج پیامبر اکرم(ص) سه قسمت بود: قسمت اول: از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی که این مرتبط با سیر در زمین بود که از آن تعبیر می‌کنند به (اسراء). قسمت دوم: از بیت‌المقدس تا فلک و آسمان اول و در واقع عالم برزخ؛ که حضرت تمام موجودات عالم برزخ را مشاهده فرمودند. از این قسمت به (معراج) نیز یاد می‌کنند. قسمت سوم: عبور از آسمان‌ها و مشاهده عالم غیب محض؛ عالمی که جبرئیل به آن راه نداشت و از آن تعبیر می‌کنند به (اعراج). احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل / تا ابد بیهوش مانَد جبرئیل‌ گفت جبرئیلا بیا اندر پی‌ام/ گفت رو رو من حریف تو نی‌ام‌ مثنوی/ 4/3802 - 3800 و 3802. حال باید بررسی کرد که هر یک از این سه قسمت، توجیه عقلانی بر جواز و امکانش وجود دارد یا خیر؟ اما نسبت به قسمت اول یعنی سیر حضرت رسول(ص) از مکه تا بیت‌المقدس یا از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، به اتفاق همه علماء و اندیشمندان اسلامی، سیری روحانی و جسمانی بوده است؛ یعنی، پیغمبر خدا(ص) با همین بدن مادی و طبیعی خود در معیّت روح، طی‌الارض نموده و از مکه تا بیت‌المقدس سیر نموده‌اند. المیزان، ج 13، ص 32. آیا عقل به امکان چنین سیر و سفری حکم می‌دهد؟ عقل با توجه به امور ذیل، چنین امری را ممکن می‌داند: 1. انسان متشکل است از روح و بدن. 2. انسانیت انسان به روح اوست، نه بدن او. در واقع روح، اصل و بدن، فرع است. 3. بدن همچون وسیله و ابزاری است برای فعالیت روح؛ به همین جهت است که در هنگام مرگ، با جدا شدن روح از بدن مادی، فعالیت‌های بدن نیز متوقف می‌گردد. 4. بدن تابع روح است. اگر روح از قدرت و منزلت خاصی برخوردار باشد، بدن نیز تلطیف می‌شود، تا بتواند آن روح قوی را همراهی و مشایعت کند. 5. روح هر قدر معرفت و یقینش عمیق‌تر و بیشتر باشد، دارای اراده قوی گشته، به طوری که برایش حالتی رخ می‌دهد که می‌فهمد می‌تواند مطلوب را انجام دهد؛ یعنی به مرحله‌ای می‌رسد که در درون خود می‌یابد که اگر چیزی را اراده نماید، حاصل می‌شود. نگا: علامه حسن حسن‌زاده آملی، دروس معرفت نفس، انتشارات علمی و فرهنگی، ج 1 و 2. با توجه به امور پنج گانه فوق که هر یک در جای خود مستدل شده است و در این جا نمی‌توان به تدلیل آنها پرداخت؛ روح بر اثرِ قدرت یافتن می‌تواند یک سلسله فعالیت‌هایی را انجام دهد که بدن به تبع توانمندی روح، قابلیت چنین اعمالی را پیدا می‌کند. شواهد متعددی در مکاتب و ادیان گوناگون در این زمینه وجود دارد که برخی از افراد بر اثر یک سلسله ریاضت‌ها و کسب برخی از معارف، قدرتی می‌یابند که می‌توانند بدن خود را در حالت ثابتی مدت‌ها نگه‌دارند یا اعمالی را انجام دهند که افراد عادی دیگر از انجام آن ناتوانند. این مطلب در دین ما امری مسلّم و قطعی است. به دو روایت ذیل توجه کنید: 1. (نزد رسول خدا(ص) صحبت شد که بعضی از یاران عیسی(ع) روی آب راه می‌رفتند؛ حضرت رسول(ص) فرمود: اگر یقین آنها بیشتر بود، روی هوا هم راه می‌رفتند). بحارالانوار، ج 70، ص 212 - 210 و ص 205، ح 14. این روایت به خوبی اشاره می‌کند به این که انجام این گونه امور، با همین بدن مادی دایر مدارِ یقین به خدای سبحان است که روح آدمی را چنان توانمند می‌سازد که بدن به تبع این روح قوی می‌تواند چنین اعمالِ به ظاهر غیرعادی را انجام دهد. 2. امام صادق(ع) فرمود: (هیچ بدنی از عملی که نیت در آن قوی باشد، ناتوان نشده). همان. به هر حال به هر درجه که روح انسان قوی باشد، اشیاء و از جمله بدن او، برایش رام و منقاد می‌شود. طیّ‌الارض، یعنی سفر روحانی به همراهی جسم و بدن مادی از یک نقطه به نقطه دیگر، نیز از همین موارد است. روحی که بر اثر معرفت به یک درجه متعالی رسیده است، می‌تواند با بدن خود در کم‌ترین زمان مکان‌های بسیار دور را طی کند و در جهان مادی به سیر و سفر بپردازد. در این باب نگا: المیزان، ج 6، صص 190 - 178. اما باید به این حقیقت نیز توجه داشت که تبعیت بدن نسبت به روح، در همه افراد انسان یکسان و به یک نحو نیست؛ بلکه به تبع معرفت و منزلت روح، این تبعیت‌ها متفاوت می‌باشد. چه بسا در برخی افراد بدن از اراده روح تمکین نکند؛ اما بدن مبارک حضرت رسول(ص) نهایت تبعیت از روح پاک و مطهر ایشان داشت، چرا که هم بدن او بهترین و بالاترین بدن در جهان بود و در واقع بدنی بود که تاب آن همه قیام‌ها و قعودهای شبانه را داشت و هم روح شریف ایشان دارای عالی‌ترین مرتبه وجودی بوده، از قوّت، عظمت و معرفت ویژه‌ای برخوردار بود؛ و در واقع چنین روحی چنان بدنی را نیز لازم دارد؛ بدنی که متناسب با این روح باشد و برای آن مزاحمت ایجاد نکند. در حقیقت به تبع این روح قوی بود که جسم آن طور تلطیف یافته بود. نورِ مه بر ابر چون منزل شده است / روی تاریکش ز مه مُبْدَل شده است‌ گرچه همرنگ مه است و دولتی است/ اندر ابر آن نور مه عاریتی است‌ یا مگر ابری بگیرد خوی ماه/ تا نگردد او حجاب روی ماه‌ بوده ابر و رفته از وی خوی ابر / این چنین گردد تن عاشق به صبر تن بود اما تن گمگشته زو/ گشته مبدل، رفته از وی رنگ و بو اگر ابری، خوی ماه بگیرد و تیرگی را رها کند و سراسر نورانی شود، این ابر دیگر حجاب روی و نور ماه نیست. همچنین اگر تن انسانی چون حضرت رسول(ص) در پرتو مصاحبت با روح عظیم و مقدسش، خوی جسمی را از دست بدهد و خوی و رنگ روح بگیرد؛ گویا احکام روح را می‌یابد و گویا مانند روح عمل می‌کند؛ و بالاتر اینکه بدن مبارک، مشایعت و تبعیت کامل با روح شریف دارد و به محض سیر و عروج روح از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، بدن هم با حرکت جسمانی به همان مکان منتقل می‌شود. تحلیل معراج، سلسله دروس علامه حسن‌زاده آملی، دست‌نوشته. اما در باب قسمت دوم و سوم؛ یعنی، معراج حضرت رسول(ص) از بیت‌المقدس به عالم برزخ و عوالم بالاتر و غیب مطلق، دو قول وجود دارد: یک نظر آن است که این معراج هم روحانی بوده است و هم جسمانی و نظر دیگر، آن است که این معراج روحانی بوده است، نه جسمانی. اما آنها که این دو قسمت از معراج را فقط روحانی می‌دانند، دو تحلیل در این باب ارائه می‌دهند. الف: برخی آن را به این صورت تبیین کرده‌اند که حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصی به جایی عروج نکرد، بلکه با چشم دل به صورت مکاشفه و شهود، حقایق عوالم هستی را شاهد بود. این تحلیل، با توجه به اصول زیر از نظر عقل امری مجاز و ممکن است: 1. روح، مجرد بوده و فوق مقوله مادیات است. 2. روح از روح خدا نشأت گرفته و تکوین یافته است. 3. حقیقت روح از عوالم بالا نزول کرده و پس از عبور از عوالم بالا و عالم برزخ، به عالم مادی آمده و در این بدن مادی قرار گرفته است. 4. در این سیر نزولی، روح محجوب به حجاب‌ها و آغشته به ظلمت‌هایی گشته است. 5. اگر آدمی بتواند براساس یک سلسله اعمال و آداب این حجاب‌ها و ظلمت‌ها را از روح کنار زند، می‌تواند خود را به مراتبی که قبل از تنزل داشته، نائل کرده و به آن مراتب عالی روح که از روح خدا بوده و از نوعی طهارت، پاکی، قداست و اِشراف بر عوالم دیگر است، متصل گردد. 6. در صورت کنار زدن حجاب‌ها و رنگ‌ها و هیئت‌ها و شکل‌ها از حقیقت روح، آدمی قادر می‌شود که با ارتباط با عوالم بالاتر و برتر از عالم مادی و طبیعی، حقایق و مسائل آن عوالم را با چشم دل و بالعیان مشاهده نماید. در این باب نگا: استاد محمد شجاعی، مقالات، ج 1. با توجه به این اصول شش‌گانه که در جای خود مدلّل و مبیّن گشته است و در این فرصت اندک طرح آن ممکن نیست، می‌گوییم: اگر آدمی روح خود را از تعلّقات مادی، رنگ‌ها و شکل‌های دنیوی و مادی خلاص کرده، به سوی خداوند از غیر او منقطع گردد، به عوالم بالا متصل گشته و در همین دنیا با چشم دل بسیاری از حقایق عوالم دیگر را مشاهده خواهد کرد و در واقع با کنار رفتن حجاب‌ها، حقایق عوالم دیگر برای او منکشف می‌شود. این، حقیقتی است که بسیاری از بزرگان آن را نیز تجربه کرده‌اند. همچون زیدبن‌حارثه که در زمان رسول خدا(ص) حالات عجیبی داشت و بر اثر سلوک عملی در همین دنیا حقایق عوالم دیگر را مشاهده نمود. دوزخ و جنات و برزخ در میان / پیش چشم کافران آرم عیان‌ وانمایم حوض کوثر را به جوش‌/ کآب بر روشان زند بانگش به گوش‌ وآنکه تشنه گرد کوثر می‌دوند{E}یک به یک را نام واگویم کی‌اند می‌بساید دوششان بر دوش من / نعره‌هاشان می‌رسد در گوش من‌ اهل جنت پیش چشمم زاختیار / در کشیده یکدیگر را در کنار دست همدیگر زیارت می‌کنند/ وز لب هم بوسه غارت می‌کنند مثنوی، / 1/3540 - 3535. هر چه این انقطاع کامل‌تر و عمیق‌تر باشد و هر مقدار که روح از قداست و طهارت بیشتری برخوردار باشد، مکاشفات و مشاهدات حقایق عوالم هستی بیشتر و ژرف‌تر و برتر خواهد بود. با توجه به مطالب پیش گفته، روشن می‌گردد که این تحلیل از معراج و اِعراج رسول خدا(ص) از مسجدالاقصی به عوالم بالا که به نحو کشف و شهود بوده است، کاملاً ممکن است چرا که کدام روح برتر و بالاتر از روح رسول خدا(ص) است، کدام روح منقطع‌تر از غیرخدا، از روح محمد(ص) کدام انسانی کامل‌تر از پیغمبر خدا(ص) که از همه حجاب‌ها رها شده؛ حجاب‌هایی که برخی از عرفای بزرگ شاید گرفتار آن باشند؟ به همین جهت کشف و شهود عوالم و حقایق آن برای رسول خدا(ص)، کشفی بالاتر و برتر از هر کشف و شهود دیگری است. حضرت محمد(ص) به قدری با عوالم بالا و عالم غیب مطلق در ارتباط بود که او را مظهر قیامت و بالاتر، خود قیامت تلقی می‌کردند. در این باب نگا: استاد محمد شجاعی، انسان و خلافت الهی، صص 155 - 103. پس محمد صد قیامت بود نقد/ زآنکه حل شد در فنای حل و عقد زاده ثانی است احمد در جهان/ صد قیامت بود او اندر عیان‌ زو قیامت راه می‌پرسیده‌اند / ای قیامت، تا قیامت راه چند؟ با زبان حال می‌گفتی بسی‌ / که زمحشر حشر را پرسد کسی؟! بهر این گفت آن رسول خوش پیام/ رمز مُوتُوا قَبْلَ مَوْتٍ یا کرام‌ همچنان که مرده‌ام من قبل موت‌ / زآن طرف آورده‌ام این صیت و صوت‌ مثنوی/ 6/755 - 750. ناگفته نماند که این کشف و شهود برای رسول خدا(ص) در نهایت بیداری بود، نه در عالم خواب؛ چنان که برخی به اشتباه پنداشته‌اند. ب : عده‌ای دیگر معتقدند که هر چند از مسجدالاقصی تا عوالم بالا (معراج) حضرت رسول(ص) روحانی بوده است؛ ولی روح به عوالم بالا رفته است و این مشاهدات بر اثر مکاشفه که عوالم و حقایق آن در برابر او مجسّم شود، نبوده است؛ بلکه روح مبارک رسول خدا(ص) به ماورای این عالم مادی عروج نموده و آیات بزرگ الهی و حقایق عوالم بالا را مشاهده کرده و با موجودات آن عوالم گفت و گو کرده است. المیزان، ج 13، صص 33 - 32. این تحلیل نیز با توجه به اصول پیش گفته در تبیین قبل، کاملاً امری ممکن و مجاز است؛ چرا که روح از عالم تجرّد بوده با آن جا سنخیت دارد و از آن‌جا به این عالم مادی نزول کرده است و اگر خود را از تعلقات آن برهاند می‌تواند بدن مادی خود را بگذارد و به عوالم بالا صعود کند؛ و این امر در مورد روح حضرت رسول(ص) که محو در جمال و جلال خدا بود، به طریق اولی ممکن خواهد بود. به گفته علامه طباطبایی: انسان کامل و شریف، هر موقع که به عالمی تنزل بکند، از عالم مافوق خود غافل نیست؛ زیرا این تنزل به نحو تجلّی است [مانند نور که بدون آن که از حقیقت خود جدا شود، شعاع‌های خود را به اشیاء می‌تاباند ]نه به نحو تجافی [مانند باران که وقتی از آسمان بر زمین می‌بارد، دیگر در آسمان نیست‌] لذا هرگز یک ولیّ، هنگام توجه به عالم مادون، از عالم مافوق غافل نمی‌ماند؛ و هنگامی که به عالم مافوق صعود می‌کند از عالم مادون و پایین غافل نمی‌ماند؛ چرا که حقیقت و باطن عالم پایین‌تر، در عالم بالاتر وجود دارد. به نقل از دروس معراج، علامه حسن‌زاده آملی. ناگفته نماند که برای این دو تحلیل می‌توان وجه جمعی را مطرح کرد که در این مجال ممکن نیست. اما آن عده که معتقدند عروج حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصی به عوالم بالا، با روح و جسم بوده است، اگر مقصودشان از جسم، همین جسم مادی و بدن طبیعی باشد، توجیه علمی این مسأله مشکل است. زیرا علوم تنها در حد عالم مادی و طبیعی می‌توانند نظر دهند و با متد حس و تجربه به کنکاش امور این سویی بپردازند؛ ولی معراج مسأله‌ای فراطبیعی و فوق مادی بوده است که علوم و روش‌های آن از درک اصل آن عاجزند، چه رسد به تحلیل جزئیات، چگونگی و ممکن بودن آن. چنان که از توضیحات تفصیلی پیشین معلوم شد، معراج ریشه در ویژگی‌های هستی‌شناسانه روح و ارتباط آن با بدن دارد که خود امری مجرد و غیرمادی است و عقل بشری تنها با توجه به چنین مشخصاتی در روح و مسائل مرتبط با آن، اصل معراج را امری ممکن و مجاز می‌داند، نه محال و غیرممتنع؛ ولی (عقل) نیز با این که توانایی ادراک موضوعات فرامادی را دارد، از اثبات معراج و کم و کیف آن عاجز است [دقت فرمایید]. (برای آشنایی بیشتر با برخی از ابعاد مسأله معراج نگاه: آیت ا.لله عبدالله جوادی آملی، سیره رسول اکرم‌6 در قرآن (تفسیر موضوعی، ج 9)، صص 85 - 63. www.payambarazam.ir
باید توجه داشته باشید که عقل نمیتواند معراج را اثبات نماید؛ یعنی، نمیتوان از براهین عقلی و در قالب اشکال صوری منطقی، معراج را ثابت کرد و تا حال نیز کسی مدعی چنین امری نشده است. این مسأله در حوزه نقل است؛ یعنی، براساس آیات قرآن و روایات، معراج حضرت رسول(ص) امری مسلم و قطعی است. آنچه در این باب مطرح است و به احتمال زیاد پرسش شما نیز در همین فضا قرار دارد - گرچه نتوانستهاید آن را روشن بیان سازید - عبارت است از این که آیا میتوان توجیهی خردمندانه و عقلانی از جواز معراج ارائه کرد، یا خیر؟ یعنی میتوان دلیلی بر اثبات جواز و روا بودن معراج اقامه کرد؟ و به عبارت سوم آیا مسأله معراج از منظر عقل امکان دارد، یا خیر؟ و به عبارت چهارم آیا فهم این موضوع، در حد ادراک عقل است، یعنی خردپذیر است، یا امری فراعقلی؛ یا خردگریز است، نه خردستیز؟
به نظر میرسد با توجه به برخی امور که در ادامه میآید، عقل حکم به جواز و امکان معراج میدهد. به بیان دیگر، با توجه به ویژگیهای روح و بدن آدمی و شناخت ساختار وجودی آنها و همچنین عوالم وجود؛ و در واقع با رویکردی هستیشناسانه به امور مذکور، عقل مسأله معراج را امری موجّه و مقبول میداند.
برای آن که این موضوع به وضوح روشن شود، باید به تفکیک اقسام (معراج) توجه داشت. معراج پیامبر اکرم(ص) سه قسمت بود:
قسمت اول:
از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی که این مرتبط با سیر در زمین بود که از آن تعبیر میکنند به (اسراء).
قسمت دوم:
از بیتالمقدس تا فلک و آسمان اول و در واقع عالم برزخ؛ که حضرت تمام موجودات عالم برزخ را مشاهده فرمودند. از این قسمت به (معراج) نیز یاد میکنند.
قسمت سوم:
عبور از آسمانها و مشاهده عالم غیب محض؛ عالمی که جبرئیل به آن راه نداشت و از آن تعبیر میکنند به (اعراج).
احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل / تا ابد بیهوش مانَد جبرئیل
گفت جبرئیلا بیا اندر پیام/ گفت رو رو من حریف تو نیام
مثنوی/ 4/3802 - 3800 و 3802.
حال باید بررسی کرد که هر یک از این سه قسمت، توجیه عقلانی بر جواز و امکانش وجود دارد یا خیر؟ اما نسبت به قسمت اول یعنی سیر حضرت رسول(ص) از مکه تا بیتالمقدس یا از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، به اتفاق همه علماء و اندیشمندان اسلامی، سیری روحانی و جسمانی بوده است؛ یعنی، پیغمبر خدا(ص) با همین بدن مادی و طبیعی خود در معیّت روح، طیالارض نموده و از مکه تا بیتالمقدس سیر نمودهاند. المیزان، ج 13، ص 32. آیا عقل به امکان چنین سیر و سفری حکم میدهد؟
عقل با توجه به امور ذیل، چنین امری را ممکن میداند:
1. انسان متشکل است از روح و بدن.
2. انسانیت انسان به روح اوست، نه بدن او. در واقع روح، اصل و بدن، فرع است.
3. بدن همچون وسیله و ابزاری است برای فعالیت روح؛ به همین جهت است که در هنگام مرگ، با جدا شدن روح از بدن مادی، فعالیتهای بدن نیز متوقف میگردد.
4. بدن تابع روح است. اگر روح از قدرت و منزلت خاصی برخوردار باشد، بدن نیز تلطیف میشود، تا بتواند آن روح قوی را همراهی و مشایعت کند.
5. روح هر قدر معرفت و یقینش عمیقتر و بیشتر باشد، دارای اراده قوی گشته، به طوری که برایش حالتی رخ میدهد که میفهمد میتواند مطلوب را انجام دهد؛ یعنی به مرحلهای میرسد که در درون خود مییابد که اگر چیزی را اراده نماید، حاصل میشود. نگا: علامه حسن حسنزاده آملی، دروس معرفت نفس، انتشارات علمی و فرهنگی، ج 1 و 2.
با توجه به امور پنج گانه فوق که هر یک در جای خود مستدل شده است و در این جا نمیتوان به تدلیل آنها پرداخت؛ روح بر اثرِ قدرت یافتن میتواند یک سلسله فعالیتهایی را انجام دهد که بدن به تبع توانمندی روح، قابلیت چنین اعمالی را پیدا میکند. شواهد متعددی در مکاتب و ادیان گوناگون در این زمینه وجود دارد که برخی از افراد بر اثر یک سلسله ریاضتها و کسب برخی از معارف، قدرتی مییابند که میتوانند بدن خود را در حالت ثابتی مدتها نگهدارند یا اعمالی را انجام دهند که افراد عادی دیگر از انجام آن ناتوانند. این مطلب در دین ما امری مسلّم و قطعی است. به دو روایت ذیل توجه کنید:
1. (نزد رسول خدا(ص) صحبت شد که بعضی از یاران عیسی(ع) روی آب راه میرفتند؛ حضرت رسول(ص) فرمود: اگر یقین آنها بیشتر بود، روی هوا هم راه میرفتند). بحارالانوار، ج 70، ص 212 - 210 و ص 205، ح 14.
این روایت به خوبی اشاره میکند به این که انجام این گونه امور، با همین بدن مادی دایر مدارِ یقین به خدای سبحان است که روح آدمی را چنان توانمند میسازد که بدن به تبع این روح قوی میتواند چنین اعمالِ به ظاهر غیرعادی را انجام دهد.
2. امام صادق(ع) فرمود: (هیچ بدنی از عملی که نیت در آن قوی باشد، ناتوان نشده). همان. به هر حال به هر درجه که روح انسان قوی باشد، اشیاء و از جمله بدن او، برایش رام و منقاد میشود.
طیّالارض، یعنی سفر روحانی به همراهی جسم و بدن مادی از یک نقطه به نقطه دیگر، نیز از همین موارد است. روحی که بر اثر معرفت به یک درجه متعالی رسیده است، میتواند با بدن خود در کمترین زمان مکانهای بسیار دور را طی کند و در جهان مادی به سیر و سفر بپردازد. در این باب نگا: المیزان، ج 6، صص 190 - 178.
اما باید به این حقیقت نیز توجه داشت که تبعیت بدن نسبت به روح، در همه افراد انسان یکسان و به یک نحو نیست؛ بلکه به تبع معرفت و منزلت روح، این تبعیتها متفاوت میباشد. چه بسا در برخی افراد بدن از اراده روح تمکین نکند؛ اما بدن مبارک حضرت رسول(ص) نهایت تبعیت از روح پاک و مطهر ایشان داشت، چرا که هم بدن او بهترین و بالاترین بدن در جهان بود و در واقع بدنی بود که تاب آن همه قیامها و قعودهای شبانه را داشت و هم روح شریف ایشان دارای عالیترین مرتبه وجودی بوده، از قوّت، عظمت و معرفت ویژهای برخوردار بود؛ و در واقع چنین روحی چنان بدنی را نیز لازم دارد؛ بدنی که متناسب با این روح باشد و برای آن مزاحمت ایجاد نکند. در حقیقت به تبع این روح قوی بود که جسم آن طور تلطیف یافته بود.
نورِ مه بر ابر چون منزل شده است / روی تاریکش ز مه مُبْدَل شده است
گرچه همرنگ مه است و دولتی است/ اندر ابر آن نور مه عاریتی است
یا مگر ابری بگیرد خوی ماه/ تا نگردد او حجاب روی ماه
بوده ابر و رفته از وی خوی ابر / این چنین گردد تن عاشق به صبر
تن بود اما تن گمگشته زو/ گشته مبدل، رفته از وی رنگ و بو
اگر ابری، خوی ماه بگیرد و تیرگی را رها کند و سراسر نورانی شود، این ابر دیگر حجاب روی و نور ماه نیست. همچنین اگر تن انسانی چون حضرت رسول(ص) در پرتو مصاحبت با روح عظیم و مقدسش، خوی جسمی را از دست بدهد و خوی و رنگ روح بگیرد؛ گویا احکام روح را مییابد و گویا مانند روح عمل میکند؛ و بالاتر اینکه بدن مبارک، مشایعت و تبعیت کامل با روح شریف دارد و به محض سیر و عروج روح از مسجدالحرام تا مسجدالاقصی، بدن هم با حرکت جسمانی به همان مکان منتقل میشود. تحلیل معراج، سلسله دروس علامه حسنزاده آملی، دستنوشته.
اما در باب قسمت دوم و سوم؛ یعنی، معراج حضرت رسول(ص) از بیتالمقدس به عالم برزخ و عوالم بالاتر و غیب مطلق، دو قول وجود دارد: یک نظر آن است که این معراج هم روحانی بوده است و هم جسمانی و نظر دیگر، آن است که این معراج روحانی بوده است، نه جسمانی. اما آنها که این دو قسمت از معراج را فقط روحانی میدانند، دو تحلیل در این باب ارائه میدهند.
الف:
برخی آن را به این صورت تبیین کردهاند که حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصی به جایی عروج نکرد، بلکه با چشم دل به صورت مکاشفه و شهود، حقایق عوالم هستی را شاهد بود. این تحلیل، با توجه به اصول زیر از نظر عقل امری مجاز و ممکن است:
1. روح، مجرد بوده و فوق مقوله مادیات است.
2. روح از روح خدا نشأت گرفته و تکوین یافته است.
3. حقیقت روح از عوالم بالا نزول کرده و پس از عبور از عوالم بالا و عالم برزخ، به عالم مادی آمده و در این بدن مادی قرار گرفته است.
4. در این سیر نزولی، روح محجوب به حجابها و آغشته به ظلمتهایی گشته است.
5. اگر آدمی بتواند براساس یک سلسله اعمال و آداب این حجابها و ظلمتها را از روح کنار زند، میتواند خود را به مراتبی که قبل از تنزل داشته، نائل کرده و به آن مراتب عالی روح که از روح خدا بوده و از نوعی طهارت، پاکی، قداست و اِشراف بر عوالم دیگر است، متصل گردد.
6. در صورت کنار زدن حجابها و رنگها و هیئتها و شکلها از حقیقت روح، آدمی قادر میشود که با ارتباط با عوالم بالاتر و برتر از عالم مادی و طبیعی، حقایق و مسائل آن عوالم را با چشم دل و بالعیان مشاهده نماید. در این باب نگا: استاد محمد شجاعی، مقالات، ج 1.
با توجه به این اصول ششگانه که در جای خود مدلّل و مبیّن گشته است و در این فرصت اندک طرح آن ممکن نیست، میگوییم: اگر آدمی روح خود را از تعلّقات مادی، رنگها و شکلهای دنیوی و مادی خلاص کرده، به سوی خداوند از غیر او منقطع گردد، به عوالم بالا متصل گشته و در همین دنیا با چشم دل بسیاری از حقایق عوالم دیگر را مشاهده خواهد کرد و در واقع با کنار رفتن حجابها، حقایق عوالم دیگر برای او منکشف میشود. این، حقیقتی است که بسیاری از بزرگان آن را نیز تجربه کردهاند. همچون زیدبنحارثه که در زمان رسول خدا(ص) حالات عجیبی داشت و بر اثر سلوک عملی در همین دنیا حقایق عوالم دیگر را مشاهده نمود.
دوزخ و جنات و برزخ در میان / پیش چشم کافران آرم عیان
وانمایم حوض کوثر را به جوش/ کآب بر روشان زند بانگش به گوش
وآنکه تشنه گرد کوثر میدوند{E}یک به یک را نام واگویم کیاند
میبساید دوششان بر دوش من / نعرههاشان میرسد در گوش من
اهل جنت پیش چشمم زاختیار / در کشیده یکدیگر را در کنار
دست همدیگر زیارت میکنند/ وز لب هم بوسه غارت میکنند
مثنوی، / 1/3540 - 3535.
هر چه این انقطاع کاملتر و عمیقتر باشد و هر مقدار که روح از قداست و طهارت بیشتری برخوردار باشد، مکاشفات و مشاهدات حقایق عوالم هستی بیشتر و ژرفتر و برتر خواهد بود. با توجه به مطالب پیش گفته، روشن میگردد که این تحلیل از معراج و اِعراج رسول خدا(ص) از مسجدالاقصی به عوالم بالا که به نحو کشف و شهود بوده است، کاملاً ممکن است چرا که کدام روح برتر و بالاتر از روح رسول خدا(ص) است، کدام روح منقطعتر از غیرخدا، از روح محمد(ص) کدام انسانی کاملتر از پیغمبر خدا(ص) که از همه حجابها رها شده؛ حجابهایی که برخی از عرفای بزرگ شاید گرفتار آن باشند؟ به همین جهت کشف و شهود عوالم و حقایق آن برای رسول خدا(ص)، کشفی بالاتر و برتر از هر کشف و شهود دیگری است. حضرت محمد(ص) به قدری با عوالم بالا و عالم غیب مطلق در ارتباط بود که او را مظهر قیامت و بالاتر، خود قیامت تلقی میکردند. در این باب نگا: استاد محمد شجاعی، انسان و خلافت الهی، صص 155 - 103.
پس محمد صد قیامت بود نقد/ زآنکه حل شد در فنای حل و عقد
زاده ثانی است احمد در جهان/ صد قیامت بود او اندر عیان
زو قیامت راه میپرسیدهاند / ای قیامت، تا قیامت راه چند؟
با زبان حال میگفتی بسی / که زمحشر حشر را پرسد کسی؟!
بهر این گفت آن رسول خوش پیام/ رمز مُوتُوا قَبْلَ مَوْتٍ یا کرام
همچنان که مردهام من قبل موت / زآن طرف آوردهام این صیت و صوت
مثنوی/ 6/755 - 750.
ناگفته نماند که این کشف و شهود برای رسول خدا(ص) در نهایت بیداری بود، نه در عالم خواب؛ چنان که برخی به اشتباه پنداشتهاند.
ب :
عدهای دیگر معتقدند که هر چند از مسجدالاقصی تا عوالم بالا (معراج) حضرت رسول(ص) روحانی بوده است؛ ولی روح به عوالم بالا رفته است و این مشاهدات بر اثر مکاشفه که عوالم و حقایق آن در برابر او مجسّم شود، نبوده است؛ بلکه روح مبارک رسول خدا(ص) به ماورای این عالم مادی عروج نموده و آیات بزرگ الهی و حقایق عوالم بالا را مشاهده کرده و با موجودات آن عوالم گفت و گو کرده است. المیزان، ج 13، صص 33 - 32.
این تحلیل نیز با توجه به اصول پیش گفته در تبیین قبل، کاملاً امری ممکن و مجاز است؛ چرا که روح از عالم تجرّد بوده با آن جا سنخیت دارد و از آنجا به این عالم مادی نزول کرده است و اگر خود را از تعلقات آن برهاند میتواند بدن مادی خود را بگذارد و به عوالم بالا صعود کند؛ و این امر در مورد روح حضرت رسول(ص) که محو در جمال و جلال خدا بود، به طریق اولی ممکن خواهد بود.
به گفته علامه طباطبایی: انسان کامل و شریف، هر موقع که به عالمی تنزل بکند، از عالم مافوق خود غافل نیست؛ زیرا این تنزل به نحو تجلّی است [مانند نور که بدون آن که از حقیقت خود جدا شود، شعاعهای خود را به اشیاء میتاباند ]نه به نحو تجافی [مانند باران که وقتی از آسمان بر زمین میبارد، دیگر در آسمان نیست] لذا هرگز یک ولیّ، هنگام توجه به عالم مادون، از عالم مافوق غافل نمیماند؛ و هنگامی که به عالم مافوق صعود میکند از عالم مادون و پایین غافل نمیماند؛ چرا که حقیقت و باطن عالم پایینتر، در عالم بالاتر وجود دارد. به نقل از دروس معراج، علامه حسنزاده آملی.
ناگفته نماند که برای این دو تحلیل میتوان وجه جمعی را مطرح کرد که در این مجال ممکن نیست. اما آن عده که معتقدند عروج حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصی به عوالم بالا، با روح و جسم بوده است، اگر مقصودشان از جسم، همین جسم مادی و بدن طبیعی باشد،
توجیه علمی این مسأله مشکل است. زیرا علوم تنها در حد عالم مادی و طبیعی میتوانند نظر دهند و با متد حس و تجربه به کنکاش امور این سویی بپردازند؛ ولی معراج مسألهای فراطبیعی و فوق مادی بوده است که علوم و روشهای آن از درک اصل آن عاجزند، چه رسد به تحلیل جزئیات، چگونگی و ممکن بودن آن. چنان که از توضیحات تفصیلی پیشین معلوم شد، معراج ریشه در ویژگیهای هستیشناسانه روح و ارتباط آن با بدن دارد که خود امری مجرد و غیرمادی است و عقل بشری تنها با توجه به چنین مشخصاتی در روح و مسائل مرتبط با آن، اصل معراج را امری ممکن و مجاز میداند، نه محال و غیرممتنع؛ ولی (عقل) نیز با این که توانایی ادراک موضوعات فرامادی را دارد، از اثبات معراج و کم و کیف آن عاجز است [دقت فرمایید]. (برای آشنایی بیشتر با برخی از ابعاد مسأله معراج نگاه: آیت ا.لله عبدالله جوادی آملی، سیره رسول اکرم6 در قرآن (تفسیر موضوعی، ج 9)، صص 85 - 63.
www.payambarazam.ir
- [سایر] معراج پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از نظر علمی و عقلی چگونه اثبات میشود؟
- [سایر] از آیات 74 و 75 سوره اسراء چگونه افضلیت پیامبر اکرم(ص) را نسبت به سایر انبیای الهی اثبات میشود؟
- [سایر] معراج حضرت رسول (ص) در سال چندم بعثت بود؟
- [سایر] صحت گفتار پیامبراکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) از نظر عقلی چه بوده است؟
- [سایر] وحی به پیامبر اکرم(ص) از نظر دلایل عقلی چه بوده است؟
- [سایر] معراج پیامبر اکرم(ص) و صحنههائی که با آن در معراج مواجه شد، چگونه بود؟
- [سایر] آیات 74 و 75 سوره اسراء چگونه بر چه چیزی دلالت میکنند؟ و آیا افضلیت پیامبر اکرم(ص) را نسبت به سایر انبیای الهی اثبات میکند؟
- [سایر] چرا پیامبر اسلام(ص) به معراج رفت؟ مگر خداوند همه جا نیست؟
- [سایر] با این که هنوز قیامت نشده است چگونه پیامبراکرم(ص) در معراج عذاب افراد رامشاهده فرمودند؟
- [سایر] آیا پیامبراکرم(ص) در معراج بدون هیچ مانعی، با خداوند صحبت کردند؟
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِیَیءُ وَقَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَاَناَ المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد تو نیکوکاری و من گنهکار به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هائی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ المُسیءُ وقَدْ أَمَرْتَ المُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ، أَنْتَ المُحْسِنُ وأَنا المُسِیءُ، بحقِّ مُحمَّدٍ و آل محمّد صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سرزده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: (یا محْسن قدْ اتاک الْمسیء و قدْ أمرْت الْمحْسن انْ یتجاوز عن الْمسیئ انت الْمحْسن و أنا الْمسیئ بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوزْ عنْ قبیح ما تعْلم منی. یعنی: (ای خدای نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ای که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نیکو کاری و من گنهکارم، به حق محمد و آل محمد رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهای زشتی که می دانی از من سرزده بگذر!)
- [آیت الله سیستانی] خوب است قبل از تکبیرة الاحرام به قصد رجأ بگوید : (یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ المُسِیءُ ، وَقَدْ اَمَرْتَ الُمحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ ، اَنْتَ الُمحْسِنُ وَاَنَا المُسِیءُ ، بِحَقّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ ، وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی : ای خدائی که به بندگان احسان میکنی ، بنده گنهکار به درِ خانه تو آمده ، و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد ، تو نیکوکاری و من گناهکار ، بحق محمّد و آل محمّد ، رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست ، و از بدیهائی که میدانی از من سر زده بگذر .
- [آیت الله علوی گرگانی] مستحبّ است بعد از تکبیرْ الاحرام بگوید: )یا مُحْسِنُ قَدْ أتاکَ المُسِئُ وَقَدْ أمَرْتَ المُحْسِنَ أنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِئ أنْتَ المُحْسِنُ وَأنَا المُسِئُ بِحَقِّ مُحَمَّدً وَآلِ مُحَمَّدً صَلِّ عَلَی مُحَمَّدً وَآلِ مُحَمَّدً وَتَجاوَز عَنْ قَبیحِ ماتَعْلَمُ مِنّی(، یعنیای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار بدر خانه تو آمده وتو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، بحقّ محمّد وآل محمّد رحمت خود را بر محمّد وآل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله بروجردی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:(یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِییءُ وَ قَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَ اَنا المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَز عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی)؛یعنی؛ ای خدایی که به بندگان احسان میکنی، بندهی گنهکار به در خانهی تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار، به حق محمّد و آل محمّد / رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله اردبیلی] مستحب است بعد از تکبیرةالاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أتاکَ الْمُسیءُ وَقَدْ أمَرْتَ الْمُحْسِنَ أنْ یَتَجَاوَزَ عَنِ الْمُسیءِ، أنْتَ الْمُحْسِنُ وَأنَا الْمُسیءُ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی: (ای خدایی که به بندگان احسان میکنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حقّ محمّد و آل محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده درگذر.)