در مورد دیدگاه و عملکرد بهائیت در زمینه سیاست توضیح دهید؟
یکی از اصول و شعارهای اساسی آئین بهائی (اصل عدم مداخله در امور سیاسی) است و بر اساس آن، بهائیان اجازه ندارند در امور سیاسی شرکت کند. حسینعلی میرزا (بهاءاللّه ) در کتاب گنجینه احکام می نویسد: (هر بهائی که در امور سیاسی مداخله نماید از صف بهائیان اخراج می گردد.) عباس افندی (عبدالبهاء) نیز بر لزوم (تفکیک بین قوای دینییه و سیاسیه) و (عدم تعلق بهائیان به امور سیاسی) تأکید دارد. از منظر وی: (میزان بهائی بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی زند یا حرکتی نماید، همین برهان کافی است که بهائی نیست، دلیل دیگر نمی خواهد)1 او در رساله سیاسیه خویش نیز هرگونه حق سیاسی را از ملت سلب نموده و حکومت را مخصوص ملوک و موهبت الهی می شمارد.2 شوقی که پس از عباس افندی رهبری بهائیان را به دست گرفت نیز در این زمینه می گوید: (معاذاللّه از مداخله در امور سیاسی، احباء باید به کلی از این شئون در کنار باشند و از هر وظیفه ای که منجر به مداخله در امر سیاست شود، بیزار گردند)3. و در جای دیگر تصریح می کند: (...از امور سیاسیه و مخاصمات احزاب و دول باید کل [بهائیان] قلباً و ظاهراً، لساناً و باطناً، به کلی در کنار و از این گونه افکار فارغ و آزاد باشیم. با هیچ حزبی رابطه سیاسی نجوییم و در جمع فرقه ای از این فرق مختلفه متنازعه داخل نگردیم، نه در سلک شورشیان در آییم و نه در شئون داخله دول و طوایف و قبایل هیچ ملتی ادنی مداخله ای نماییم، به قوه جبر به هیچ امری اقدام ننماییم... امر اللّه را چه تعلقی به امور سیاسیه و چه مداخله ای در مخاصمات و منازعات داخله و خارجه دول و ملل).4 نقد و بررسی جدایی دین از سیاست فاقد بنیان علمی و منطقی است و به هیچ وجه با آموزه های اصیل ادیان الهی سازگاری ندارد. اما بهائیان با ادعای جدایی دین از سیاست آن هم در زمانی که علمای اسلام جدی ترین مانع برای استعمارگران به حساب می آمدند، قدم در راهی گذاشتند که منطبق با خواست سلطه گران بود. با این حال علاوه بر نقش جدی استعمارگران در تکوین و تداوم این فرقه سیاسی5 حضور بهائیان در تحولات سیاسی ایران معاصر از مصادیق بارز فعالیت سیاسی است؛ نقش ویرانگر آنان در واگرایی ها و بحران های مشروطیت، حضور آنان در فعالیت های تروریستی کمیته مجازات، نقش آنان در متلاشی ساختن نهضت جنگل، روی کارآمدن رضاخان و حضور آنان در بالاترین و حساس ترین موقعیت ها و مناصب سیاسی حکومت پهلوی اول و دوم، بنابراین نقش آنان در تعمیق وابستگی کشور به بیگانگان و تحکیم سلطه استعمار و امپریالیسم بر کشور و ممالک اسلامی، حکایت از وجود تناقض در ایدئولوژی بهائیت از یک سو، و از طرف دیگر حرکت علیه منافع ایران است6. اهداف پشت پرده از منظر تاریخی چنین اصلی در بهائیت، همیشه در مواقعی مورد تأکید قرار می گرفته، که منافع و مصالح سیاسی حامیان بهائیت، اقتضاء آن را داشته است چنانکه این آموزه در انقلاب مشروطیت، کاملاً به نفع سیاست استبدادی دربار قاجار به کار رفت. خنجی در تبیین این شگرد تاریخی بهائیان می نویسد: (خوب است ببینیم که منظور بهائیان از دخالت در سیاست به معنی اعم است یا آنکه دخالت در بعضی سیاست ها را جائز می دانند؟ گذشته از قرائن بسیاری که در دست است، از مطالعه الواح و خطابه های مختلف رهبران بهائیان نیز این نکته روشن می شود که منظور آن ها از عدم دخالت در سیاست به معنای خاصی است و در بعضی سیاست ها، از دخالت خودداری ننموده آن را جائز می شمرند. مثلاً در انقلاب مشروطیت بهائیان کاملاً علیه جریان انقلاب وارد شدند و از تبلیغ به نفع مستبدین و به ضرر مشروطه خواهان غفلت ننمودند، چنان که عبدالبهاء در یکی از الواح خود که در زمان کودتای محمدعلی شاه صادر شده، محمدعلی شاه را سلطان عادل دانسته و بهائیان را دعوت به انقیاد نموده، مشروطه طلبان را (نوهوسان) نامیده است.)7 اما همین که پس از خلع محمد علی شاه، و پیروزی مشروطه طلبان ایران، و شکست کوشش های سیاسی روسیه در ایران، بهائیان قافیه را باختند؛ عباس افندی در 1329ه.ق، - یعنی پس از گذشت حدود چهار سال از نامه قبلی که در آن مریدان بهائی خود را از مداخله در سیاست منع کرده و به اطاعت سلطنت قاجار توصیه می کرد - یکباره طرفدار مشروطیت شده، و اصل عدم مداخله در امور سیاسی را فراموش می نماید و دستور می دهد: (نفوسی از بهائیان از برای مجلس ملت انتخاب گردد) و با (سیاسیون مراوده کرده) تا ضمن آن موجبات نزدیکی بهائیان را به انگلستان فراهم سازد.8 به طور کلی بهائیت از ابتدا تصمیم داشت، با استقرار پوشش عدم دخالت آنان در سیاست بر سر بهائیان و مراکز آنان در تحقق اهداف مشروحه ذیل به پیروزی هایی برسد: 1. موقعیت سیاسی، مداخله های سیاسی، سرسپردگی ها، و حمایت مأمورین خارجی از بهائیان ایران را پنهان سازند. 2. در موارد توافق با سیاست های خارجی حامی شرایط خاص، و یا شخصیت های سیاسی مورد نظر در ایران، که مورد مخالفت و یا انتقاد ملت قرار گرفته است، زیر پوشش عدم مداخله در امور سیاسی، ترک هرگونه مشارکت با آزادیخواهان، وطن خواهان، و روشنفکران نموده، تا موجبات تضعیف کوشش مردم، و تأیید و تقویت وضع موجود را فراهم سازند. 3. بهائیت با تأکید و ترویج اصل (عدم مداخله بهائیان در امور سیاسی) کوشش همیشگی خود را برای پیشبرد نقشه (حکومت بهائی) و رسیدن به (قدرت سیاسی حاکم) در سرزمین ایران، پنهان سازد. 4. در موارد نامساعد اوضاع بهائیان، و مخالفت بهائیان با حکومت و رهبران وقت، زیر پوشش عدم مداخله در امور سیاسی، ترک هرگونه مشارکت و همکاری، در جهت سیاست مستقل ملی ایران مبذول دارند.9 برخورد دوگانه افزون بر مطالب فوق، موارد متعددی از تناقضات گفتاری و رفتاری سران فرقه بهائیت در زمینه عدم مداخله در سیاست وجود دارد؛ به عنوان نمونه در طول سال های 1324-1325 که شوقی افندی تأکیدهای مکرر به بهائیان ایران مبنی بر عدم مداخله در امور سیاسی و وضعیت ایران خصوصاً جدائی آذربایجان از ایران و حوادث ناشی از آن داشت، برای بعضی از بهائیان تردیدهائی در مورد زعمای بهائیت در ایران، که دائماً با رجال سیاسی و خارجی، در ارتباط بودند، به وجود آورد.شوقی افندی مجبور شد، در پاسخ نامه لطف اللّه حکیم، عضو بر جسته محفل ملی بهائیان ایران به مطالبی تصریح کند، که نه تنها مخالف تصریحات قبلی در خصوص عدم مداخله در امور سیاسی بلکه مبین موقعیت و روابط سیاسی بهائیان با دیگر سازمان های سیاسی و خارجی و در ایران است.10 همچنین به گفته عبدالحسین آیتی در کشف الحیل؛ (سیاست و پلتیک) عباس افندی این بود که (هر وقت می دید یک حرف های تازه[ای] در دنیا نسبت به شاهی یا قانونی پیدا شده، تا چندی با آن مخالفت می کرد که اگر استقراری نیافت بگوید ما آن روز چنین و چنان گفتیم و اگر قرار می گرفت فوری پرده را عوض می کرد.)، چنانکه در برابر جنبش مشروطیت، این برخورد دوگانه را اتخاذ کرد. (بنابراین اصل، از موقع انقلاب روسیه تا استقرار بلشویکی در ظرف دو سال اخیر هر وقت لوح به ایران می فرستاد به روس ها بد گفته بود و بلشویک را بدخواه بود و اگرچه به قول حاجی اصفهانی بروجردی که خودش حامل لوحی بوده است گفت: این بدگویی از بلشویک هم در لوحی بود که به ایران می فرستاد و گرنه لوحی که به عشق آباد و بادکوبه می فرستاد آن قدر تعریف از بلشویک بود که همه را با خدایی خود شریک کرده بود. ولی اخیراً علاجی جز این ندیده بود که) از در دوستی درآید و لذا به بهائیان عشق آباد نوشت که تهیه سفر سیدمهدی گلپایگانی به مسکو را ببینند.11 دموکراسی آیین بهائی برای (ملت) هیچ گونه حقی قائل نیست و تنها (ملوک) را منشأ قدرت و لایق حکومت می شمارد. بهاء در کتاب اقدس می نویسد: (لیس لاحدٍ ان یعترض علی الذین یحکمون علی العباد؛ یعنی هیچ کس حق ندارد بر کسانی که بر بندگان حکومت می کنند اعتراض کند)12. عبدالبهاء نیز صراحتا اعلام می دارد: (امر منصوص این است: یا اولیاء اللّه و امناء، ملوک مظاهر قدرت و مطالع عزت و ثروت حق اند، درباره ایشان دعا کنید، حکومت ارض به آن نفوس عنایت شد)13. ابوالفضل گلپایگانی، مبلغ مشهور بهائیان، در مجموعه رسائل خویش از قول عبدالبهاء در این خصوص با صراحت بیشتری می نویسد: (نزد عاقل بصیر، روشن است که قوت دولت و شوکت سلطنت و... و آسایش رعیت موقوف به همین نکته است که عموم افراد اهالی یک ملک، اطاعت پادشاه خود واجب دانند)14. از تعمق در این جملات به خوبی می توان دریافت که بهائیت تا چه اندازه از اصول دموکراسی و مردم سالاری دور و بیزار است. خشونت و تروریسم به گواه تاریخ، بهائیت نه تنها علی رغم ادعاهای خویش، فعالانه در سیاست دخالت داشته بلکه برای تحقق مقاصد سیاسی خویش، همواره از اهرم خشونت و تروریسم نیز بهره برده است. نویسنده کتاب کشف الحیل، پیرامون خلق و خوی بهائیان چنین توصیف می کند: (دارای اخلاقی خشن بوده، سخت دل و کینه جو ولی متظاهر به مهر و محبت)15. فریدون آدمیت نیز بساط میرزا حسینعلی (بهاء) را از روز نخست مبتنی بر (دستگاه میرغضبی و آدمکشی) می داند.16 این قساوت را از اولین روزهای پیدایش بابی گری در میان اعضای این فرقه می توان دید؛ چنانکه علی محمد باب اتباع خویش را در کتاب خود (بیان)، به رفتار تند و اعمال خشونت نسبت به مخالفان، یعنی مسلمانان، فراخوانده و می نویسد: (گرفتن اموال کسانی که به این فرقه ایمان ندارند واجب است)17. و همچنین: (بر هر پادشاهی که در این فرقه به سلطنت می رسد واجب است یک نفر غیرمؤن [یعنی غیرربانی] را بر روی زمین زنده نگذارد و همچنین این حکم برای همه پیروان واجب است)18. اصولاً تروریسم سیاسی در تاریخ معاصر ایران از اواسط دهه 1840م با بابی گری آغاز شد و چنان با بابی گری پیوند خورد که در دوران متأخر قاجار نام (بابی) و (تروریست) مترادف بود. به نوشته فریدون آدمیت، (بابی ها در جریان شورش های خود در دوران ناصری، با مردم و نیروهای دولتی رفتاری سبعانه داشتند و اسیران جنگی را دست و پا می بریدند و به آتش می سوختند)19. بابیان و بهائیان برای تحمیل آئین خویش، مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام کرده و حتی آنان را شکنجه می دادند و سپس به شهادت می رساندند. در این مورد می توان به حادثه تلخ قلعه طبرسی مازندران و حوادث خونبار (زنجان) توسط بابیان که با قتل و غارت و جنایات بیشماری همراه بود و بالأخره پس از خونریزی بسیار توسط حکومت سرکوب شد، اشاره کرد.20 بابی ها ترور آیه اللّه شهید ثالث در قزوین، ترور امیرکبیر و بسیاری از رجال و شخصیت های سیاسی و مذهبی را طراحی و اجرا کردند. ترور ناموفق شیخ فضل اللّه نوری، و سپس صدور حکم اعدام وی توسط روحانی نمای وابسته به انجمن های سری و محافل ماسونی، قتل سید عبداللّه بهبهانی، و بسیاری ترورهای دیگر در این راستا قابل تحلیل و ارزیابی است و مهم تر از همه (کمیته مجازات) که سران آن به بهائی گری شهرت کامل داشتند21، یک شبکه تروریستی بهائی بود که با ارتکاب قتل های متعدد، و نشر اعلامیه، فضایی از رعب و وحشت در تهران به وجود آورد و تأثیرات سیاسی عمیق بر جای نهاد عملیات کمیته مجازات را باید بخشی از سناریوی بغرنجی ارزیابی کرد که بعدها به کودتای رضاخان و سید ضیاء طباطبایی (3 اسفند 1299) سرانجام به سقوط حکومت قاجار و استقرار دیکتاتوری پهلوی انجامید.22 در هر صورت بررسی مستندات بیشمار تاریخی، و نحوه شکل گیری و دخالت آشکار استعمارگران در تأسیس و تداوم فرقه بهائیت، اهداف و عملکردهای آن، همه مبین ماهیت سیاسی فرقه بهائی و عملکردهای آن می باشد. صرف نظر از جهت گیری و ماهیت این فعالیت ها و این که آیا در راستای منافع ملی بودند یا منافع بیگانگان، تنها به طرح این پرسش که: پارادوکس میان آن شعارهای محکم مبنی بر عدم مداخله در سیاست و این حضور غیرقابل انکار در امور سیاسی را چگونه می توان توجیه کرد؟! آیا باید واقعیات عینی تاریخ را انکار کرد یا اصالت و صداقت شعارهای یاد شده را؟23 پی نوشت: 1. سید محمدباقر نجفی، بهائیان، تهران: طهوری، 1357، صص 755 به بعد؛ نظر اجمالی در دیانت بهائی، صص50- 49. 2. عبدالبهاء، رساله السیاسیه؛ نظر اجمالی در دیانت بهائی، صص50- 49. 3. بهائیان، پیشین، ص 758. 4. لوح شوقی افندی، نقل از: نظر اجمالی در دیانت بهائی، صص51- 50. 5. جهت آگاهی کامل به پرسش های چهارم و پنجم کتاب مراجعه نمائید. 6. ر.ک: بهائیت و سیاست عدم مداخله در سیاست، سیدمصطفی تقوی، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش17 ویژه بهائیت، تابستان 1386. 7. ر.ک: بررسی انتقادی چند شعار بهائیت، از دیدگاه محمدعلی خُنجی، ماهنامه زمانه، ش 61. 8. مراجعه شود به کتاب: کشف الحیل، عبدالحسین آیتی، صص 74-78. 9. بهائیان، پیشین، ص 733. 10. مندرج در مجله: (اخبار امری)، ارگان رسمی بهائیان، ایران، شماره 9، دی 1324 ه.ش، ص10. 11. کشف الحیل، عبدالحسین آیتی، ج 3، چ 4، ص 215 به بعد. 12. به نقل از: ابوالفضایل، مجموعه رسائل، چاپ مصر، 1920م، صص6062. 13. عبدالبهاء، رساله السیاسیه، ص11. 14. ابوالفضایل، مجموعه رسائل، چاپ مصر، 1920م، صص6062. 15. عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، تهران، بی جا، 1326، ج 2، ص 7. 16. امیرکبیر و ایران، ص448. 17. بیان فارسی، ص157. 18. همان، ص262. 19. امیرکبیر و ایران، ص448. 20. نمونه هایی از این درگیری ها و جنایات در کتاب: بهائیان، سیدمحمدباقر نجفی، صص 533-613، ذکر شده است. 21. تبریزی، اسرار تاریخی کمیته مجازات، ص 36. 22. جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران، پیشین، صص 49- 54. 23. ر.ک: بهائیت و سیاست؛ تناقض شعار و عمل، سید مصطفی تقوی، ویژه نامه ایام، ش 29. منبع: www.porseman.org
عنوان سوال:

در مورد دیدگاه و عملکرد بهائیت در زمینه سیاست توضیح دهید؟


پاسخ:

یکی از اصول و شعارهای اساسی آئین بهائی (اصل عدم مداخله در امور سیاسی) است و بر اساس آن، بهائیان اجازه ندارند در امور سیاسی شرکت کند. حسینعلی میرزا (بهاءاللّه ) در کتاب گنجینه احکام می نویسد: (هر بهائی که در امور سیاسی مداخله نماید از صف بهائیان اخراج می گردد.)
عباس افندی (عبدالبهاء) نیز بر لزوم (تفکیک بین قوای دینییه و سیاسیه) و (عدم تعلق بهائیان به امور سیاسی) تأکید دارد. از منظر وی: (میزان بهائی بودن و نبودن این است که هر کس در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفه خویش حرفی زند یا حرکتی نماید، همین برهان کافی است که بهائی نیست، دلیل دیگر نمی خواهد)1 او در رساله سیاسیه خویش نیز هرگونه حق سیاسی را از ملت سلب نموده و حکومت را مخصوص ملوک و موهبت الهی می شمارد.2
شوقی که پس از عباس افندی رهبری بهائیان را به دست گرفت نیز در این زمینه می گوید: (معاذاللّه از مداخله در امور سیاسی، احباء باید به کلی از این شئون در کنار باشند و از هر وظیفه ای که منجر به مداخله در امر سیاست شود، بیزار گردند)3.
و در جای دیگر تصریح می کند: (...از امور سیاسیه و مخاصمات احزاب و دول باید کل [بهائیان] قلباً و ظاهراً، لساناً و باطناً، به کلی در کنار و از این گونه افکار فارغ و آزاد باشیم. با هیچ حزبی رابطه سیاسی نجوییم و در جمع فرقه ای از این فرق مختلفه متنازعه داخل نگردیم، نه در سلک شورشیان در آییم و نه در شئون داخله دول و طوایف و قبایل هیچ ملتی ادنی مداخله ای نماییم، به قوه جبر به هیچ امری اقدام ننماییم... امر اللّه را چه تعلقی به امور سیاسیه و چه مداخله ای در مخاصمات و منازعات داخله و خارجه دول و ملل).4
نقد و بررسی
جدایی دین از سیاست فاقد بنیان علمی و منطقی است و به هیچ وجه با آموزه های اصیل ادیان الهی سازگاری ندارد. اما بهائیان با ادعای جدایی دین از سیاست آن هم در زمانی که علمای اسلام جدی ترین مانع برای استعمارگران به حساب می آمدند، قدم در راهی گذاشتند که منطبق با خواست سلطه گران بود. با این حال علاوه بر نقش جدی استعمارگران در تکوین و تداوم این فرقه سیاسی5 حضور بهائیان در تحولات سیاسی ایران معاصر از مصادیق بارز فعالیت سیاسی است؛ نقش ویرانگر آنان در واگرایی ها و بحران های مشروطیت، حضور آنان در فعالیت های تروریستی کمیته مجازات، نقش آنان در متلاشی ساختن نهضت جنگل، روی کارآمدن رضاخان و حضور آنان در بالاترین و حساس ترین موقعیت ها و مناصب سیاسی حکومت پهلوی اول و دوم، بنابراین نقش آنان در تعمیق وابستگی کشور به بیگانگان و تحکیم سلطه استعمار و امپریالیسم بر کشور و ممالک اسلامی، حکایت از وجود تناقض در ایدئولوژی بهائیت از یک سو، و از طرف دیگر حرکت علیه منافع ایران است6.
اهداف پشت پرده
از منظر تاریخی چنین اصلی در بهائیت، همیشه در مواقعی مورد تأکید قرار می گرفته، که منافع و مصالح سیاسی حامیان بهائیت، اقتضاء آن را داشته است چنانکه این آموزه در انقلاب مشروطیت، کاملاً به نفع سیاست استبدادی دربار قاجار به کار رفت. خنجی در تبیین این شگرد تاریخی بهائیان می نویسد: (خوب است ببینیم که منظور بهائیان از دخالت در سیاست به معنی اعم است یا آنکه دخالت در بعضی سیاست ها را جائز می دانند؟ گذشته از قرائن بسیاری که در دست است، از مطالعه الواح و خطابه های مختلف رهبران بهائیان نیز این نکته روشن می شود که منظور آن ها از عدم دخالت در سیاست به معنای خاصی است و در بعضی سیاست ها، از دخالت خودداری ننموده آن را جائز می شمرند. مثلاً در انقلاب مشروطیت بهائیان کاملاً علیه جریان انقلاب وارد شدند و از تبلیغ به نفع مستبدین و به ضرر مشروطه خواهان غفلت ننمودند، چنان که عبدالبهاء در یکی از الواح خود که در زمان کودتای محمدعلی شاه صادر شده، محمدعلی شاه را سلطان عادل دانسته و بهائیان را دعوت به انقیاد نموده، مشروطه طلبان را (نوهوسان) نامیده است.)7 اما همین که پس از خلع محمد علی شاه، و پیروزی مشروطه طلبان ایران، و شکست کوشش های سیاسی روسیه در ایران، بهائیان قافیه را باختند؛ عباس افندی در 1329ه.ق، - یعنی پس از گذشت حدود چهار سال از نامه قبلی که در آن مریدان بهائی خود را از مداخله در سیاست منع کرده و به اطاعت سلطنت قاجار توصیه می کرد - یکباره طرفدار مشروطیت شده، و اصل عدم مداخله در امور سیاسی را فراموش می نماید و دستور می دهد: (نفوسی از بهائیان از برای مجلس ملت انتخاب گردد) و با (سیاسیون مراوده کرده) تا ضمن آن موجبات نزدیکی بهائیان را به انگلستان فراهم سازد.8
به طور کلی بهائیت از ابتدا تصمیم داشت، با استقرار پوشش عدم دخالت آنان در سیاست بر سر بهائیان و مراکز آنان در تحقق اهداف مشروحه ذیل به پیروزی هایی برسد:
1. موقعیت سیاسی، مداخله های سیاسی، سرسپردگی ها، و حمایت مأمورین خارجی از بهائیان ایران را پنهان سازند.
2. در موارد توافق با سیاست های خارجی حامی شرایط خاص، و یا شخصیت های سیاسی مورد نظر در ایران، که مورد مخالفت و یا انتقاد ملت قرار گرفته است، زیر پوشش عدم مداخله در امور سیاسی، ترک هرگونه مشارکت با آزادیخواهان، وطن خواهان، و روشنفکران نموده، تا موجبات تضعیف کوشش مردم، و تأیید و تقویت وضع موجود را فراهم سازند.
3. بهائیت با تأکید و ترویج اصل (عدم مداخله بهائیان در امور سیاسی) کوشش همیشگی خود را برای پیشبرد نقشه (حکومت بهائی) و رسیدن به (قدرت سیاسی حاکم) در سرزمین ایران، پنهان سازد.
4. در موارد نامساعد اوضاع بهائیان، و مخالفت بهائیان با حکومت و رهبران وقت، زیر پوشش عدم مداخله در امور سیاسی، ترک هرگونه مشارکت و همکاری، در جهت سیاست مستقل ملی ایران مبذول دارند.9
برخورد دوگانه
افزون بر مطالب فوق، موارد متعددی از تناقضات گفتاری و رفتاری سران فرقه بهائیت در زمینه عدم مداخله در سیاست وجود دارد؛ به عنوان نمونه در طول سال های 1324-1325 که شوقی افندی تأکیدهای مکرر به بهائیان ایران مبنی بر عدم مداخله در امور سیاسی و وضعیت ایران خصوصاً جدائی آذربایجان از ایران و حوادث ناشی از آن داشت، برای بعضی از بهائیان تردیدهائی در مورد زعمای بهائیت در ایران، که دائماً با رجال سیاسی و خارجی، در ارتباط بودند، به وجود آورد.شوقی افندی مجبور شد، در پاسخ نامه لطف اللّه حکیم، عضو بر جسته محفل ملی بهائیان ایران به مطالبی تصریح کند، که نه تنها مخالف تصریحات قبلی در خصوص عدم مداخله در امور سیاسی بلکه مبین موقعیت و روابط سیاسی بهائیان با دیگر سازمان های سیاسی و خارجی و در ایران است.10
همچنین به گفته عبدالحسین آیتی در کشف الحیل؛ (سیاست و پلتیک) عباس افندی این بود که (هر وقت می دید یک حرف های تازه[ای] در دنیا نسبت به شاهی یا قانونی پیدا شده، تا چندی با آن مخالفت می کرد که اگر استقراری نیافت بگوید ما آن روز چنین و چنان گفتیم و اگر قرار می گرفت فوری پرده را عوض می کرد.)، چنانکه در برابر جنبش مشروطیت، این برخورد دوگانه را اتخاذ کرد. (بنابراین اصل، از موقع انقلاب روسیه تا استقرار بلشویکی در ظرف دو سال اخیر هر وقت لوح به ایران می فرستاد به روس ها بد گفته بود و بلشویک را بدخواه بود و اگرچه به قول حاجی اصفهانی بروجردی که خودش حامل لوحی بوده است گفت: این بدگویی از بلشویک هم در لوحی بود که به ایران می فرستاد و گرنه لوحی که به عشق آباد و بادکوبه می فرستاد آن قدر تعریف از بلشویک بود که همه را با خدایی خود شریک کرده بود. ولی اخیراً علاجی جز این ندیده بود که) از در دوستی درآید و لذا به بهائیان عشق آباد نوشت که تهیه سفر سیدمهدی گلپایگانی به مسکو را ببینند.11
دموکراسی
آیین بهائی برای (ملت) هیچ گونه حقی قائل نیست و تنها (ملوک) را منشأ قدرت و لایق حکومت می شمارد.
بهاء در کتاب اقدس می نویسد: (لیس لاحدٍ ان یعترض علی الذین یحکمون علی العباد؛ یعنی هیچ کس حق ندارد بر کسانی که بر بندگان حکومت می کنند اعتراض کند)12.
عبدالبهاء نیز صراحتا اعلام می دارد: (امر منصوص این است: یا اولیاء اللّه و امناء، ملوک مظاهر قدرت و مطالع عزت و ثروت حق اند، درباره ایشان دعا کنید، حکومت ارض به آن نفوس عنایت شد)13.
ابوالفضل گلپایگانی، مبلغ مشهور بهائیان، در مجموعه رسائل خویش از قول عبدالبهاء در این خصوص با صراحت بیشتری می نویسد: (نزد عاقل بصیر، روشن است که قوت دولت و شوکت سلطنت و... و آسایش رعیت موقوف به همین نکته است که عموم افراد اهالی یک ملک، اطاعت پادشاه خود واجب دانند)14.
از تعمق در این جملات به خوبی می توان دریافت که بهائیت تا چه اندازه از اصول دموکراسی و مردم سالاری دور و بیزار است.
خشونت و تروریسم
به گواه تاریخ، بهائیت نه تنها علی رغم ادعاهای خویش، فعالانه در سیاست دخالت داشته بلکه برای تحقق مقاصد سیاسی خویش، همواره از اهرم خشونت و تروریسم نیز بهره برده است. نویسنده کتاب کشف الحیل، پیرامون خلق و خوی بهائیان چنین توصیف می کند: (دارای اخلاقی خشن بوده، سخت دل و کینه جو ولی متظاهر به مهر و محبت)15.
فریدون آدمیت نیز بساط میرزا حسینعلی (بهاء) را از روز نخست مبتنی بر (دستگاه میرغضبی و آدمکشی) می داند.16
این قساوت را از اولین روزهای پیدایش بابی گری در میان اعضای این فرقه می توان دید؛ چنانکه علی محمد باب اتباع خویش را در کتاب خود (بیان)، به رفتار تند و اعمال خشونت نسبت به مخالفان، یعنی مسلمانان، فراخوانده و می نویسد: (گرفتن اموال کسانی که به این فرقه ایمان ندارند واجب است)17.
و همچنین: (بر هر پادشاهی که در این فرقه به سلطنت می رسد واجب است یک نفر غیرمؤن [یعنی غیرربانی] را بر روی زمین زنده نگذارد و همچنین این حکم برای همه پیروان واجب است)18.
اصولاً تروریسم سیاسی در تاریخ معاصر ایران از اواسط دهه 1840م با بابی گری آغاز شد و چنان با بابی گری پیوند خورد که در دوران متأخر قاجار نام (بابی) و (تروریست) مترادف بود. به نوشته فریدون آدمیت، (بابی ها در جریان شورش های خود در دوران ناصری، با مردم و نیروهای دولتی رفتاری سبعانه داشتند و اسیران جنگی را دست و پا می بریدند و به آتش می سوختند)19.
بابیان و بهائیان برای تحمیل آئین خویش، مال و جان و ناموس مسلمانان را مباح اعلام کرده و حتی آنان را شکنجه می دادند و سپس به شهادت می رساندند. در این مورد می توان به حادثه تلخ قلعه طبرسی مازندران و حوادث خونبار (زنجان) توسط بابیان که با قتل و غارت و جنایات بیشماری همراه بود و بالأخره پس از خونریزی بسیار توسط حکومت سرکوب شد، اشاره کرد.20
بابی ها ترور آیه اللّه شهید ثالث در قزوین، ترور امیرکبیر و بسیاری از رجال و شخصیت های سیاسی و مذهبی را طراحی و اجرا کردند. ترور ناموفق شیخ فضل اللّه نوری، و سپس صدور حکم اعدام وی توسط روحانی نمای وابسته به انجمن های سری و محافل ماسونی، قتل سید عبداللّه بهبهانی، و بسیاری ترورهای دیگر در این راستا قابل تحلیل و ارزیابی است و مهم تر از همه (کمیته مجازات) که سران آن به بهائی گری شهرت کامل داشتند21، یک شبکه تروریستی بهائی بود که با ارتکاب قتل های متعدد، و نشر اعلامیه، فضایی از رعب و وحشت در تهران به وجود آورد و تأثیرات سیاسی عمیق بر جای نهاد عملیات کمیته مجازات را باید بخشی از سناریوی بغرنجی ارزیابی کرد که بعدها به کودتای رضاخان و سید ضیاء طباطبایی (3 اسفند 1299) سرانجام به سقوط حکومت قاجار و استقرار دیکتاتوری پهلوی انجامید.22
در هر صورت بررسی مستندات بیشمار تاریخی، و نحوه شکل گیری و دخالت آشکار استعمارگران در تأسیس و تداوم فرقه بهائیت، اهداف و عملکردهای آن، همه مبین ماهیت سیاسی فرقه بهائی و عملکردهای آن می باشد. صرف نظر از جهت گیری و ماهیت این فعالیت ها و این که آیا در راستای منافع ملی بودند یا منافع بیگانگان، تنها به طرح این پرسش که: پارادوکس میان آن شعارهای محکم مبنی بر عدم مداخله در سیاست و این حضور غیرقابل انکار در امور سیاسی را چگونه می توان توجیه کرد؟! آیا باید واقعیات عینی تاریخ را انکار کرد یا اصالت و صداقت شعارهای یاد شده را؟23
پی نوشت:
1. سید محمدباقر نجفی، بهائیان، تهران: طهوری، 1357، صص 755 به بعد؛ نظر اجمالی در دیانت بهائی، صص50- 49.
2. عبدالبهاء، رساله السیاسیه؛ نظر اجمالی در دیانت بهائی، صص50- 49.
3. بهائیان، پیشین، ص 758.
4. لوح شوقی افندی، نقل از: نظر اجمالی در دیانت بهائی، صص51- 50.
5. جهت آگاهی کامل به پرسش های چهارم و پنجم کتاب مراجعه نمائید.
6. ر.ک: بهائیت و سیاست عدم مداخله در سیاست، سیدمصطفی تقوی، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش17 ویژه بهائیت، تابستان 1386.
7. ر.ک: بررسی انتقادی چند شعار بهائیت، از دیدگاه محمدعلی خُنجی، ماهنامه زمانه، ش 61.
8. مراجعه شود به کتاب: کشف الحیل، عبدالحسین آیتی، صص 74-78.
9. بهائیان، پیشین، ص 733.
10. مندرج در مجله: (اخبار امری)، ارگان رسمی بهائیان، ایران، شماره 9، دی 1324 ه.ش، ص10.
11. کشف الحیل، عبدالحسین آیتی، ج 3، چ 4، ص 215 به بعد.
12. به نقل از: ابوالفضایل، مجموعه رسائل، چاپ مصر، 1920م، صص6062.
13. عبدالبهاء، رساله السیاسیه، ص11.
14. ابوالفضایل، مجموعه رسائل، چاپ مصر، 1920م، صص6062.
15. عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، تهران، بی جا، 1326، ج 2، ص 7.
16. امیرکبیر و ایران، ص448.
17. بیان فارسی، ص157.
18. همان، ص262.
19. امیرکبیر و ایران، ص448.
20. نمونه هایی از این درگیری ها و جنایات در کتاب: بهائیان، سیدمحمدباقر نجفی، صص 533-613، ذکر شده است.
21. تبریزی، اسرار تاریخی کمیته مجازات، ص 36.
22. جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران، پیشین، صص 49- 54.
23. ر.ک: بهائیت و سیاست؛ تناقض شعار و عمل، سید مصطفی تقوی، ویژه نامه ایام، ش 29.
منبع: www.porseman.org





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین