داستان گناه آدم و رانده شدن او در چند جای قرآن مطرح شده است. می توان وضعیت انسان را قبل از هبوط و بعد از آن به این شکل ملاحظه نمود: 1. خداوند می خواهد خلیفه ای برای خود در زمین بگمارد، پس انسان را خلق می کند. این موجود برتر از فرشتگان است و خداوند به آنان دستور می دهد که به او سجده کنند.[1] خلقت انسان از یک نطفه ی مختلط شروع می شود؛ او باید آزمایش شود و لذا شنوایی و بینایی به او داده می شود.[2] این موجود با دیگر مخلوقات متفاوت است. او باید بار امانت الهی را حمل کند. او مکلف است و آزادی و اختیار دارد.[3] 2. لازمه ی این اختیار ظلم و فساد است. فرشتگان اعتراض می کنند که این چه خلیفه و جانشینی است که فساد می کند و خون می ریزد. خداوند این امر را نفی نمی کند، ولی پاسخ می دهد که در این موجود چیزی هست که فساد و خون ریزی او را جبران می کند.[4] [5] 3. انسان در ابتدا در نشئه ی دیگری از حیات می زیسته است. در آن جا گرسنگی و تشنگی و برهنگی و آفتاب زدگی برای او وجود نداشته و از نعمت های الهی بهره مند بوده است.[6] تنها یک دستور به او داده شده بود که (به درخت ممنوعه نزدیک نشود. والاّ از ستمکاران خواهد بود)؛ ولی شیطان او و همسرش را فریفت و آنان از آن درخت خوردند و در نتیجه آنچه از عورت آنها بر ایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گردید و آنان از بهشت رانده شدند.[7] 4. نهی خدا از نزدیک شدن به درخت، ارشادی بوده است و نه مولوی؛ یعنی خداوند به آنان می گوید اگر می خواهید از نعمت های این بهشت و زندگی بی دردسر آن بهره مند باشید، نباید از میوه ی آن درخت بخورید؛ ولی آدم و همسرش از میوه ی آن درخت خوردند و سزاوار زندگی زمینی گردیدند. مؤید ارشادی بودن این نهی این است که پس از پذیرفته شدن توبه ی آدم، او دیگر به آن بهشت بازگردانده نشد. در صورتی که اگر آن نهی مولوی بود، می بایست آثار آن گناه با توبه تماماً پاک می شد.[8] 5. آدم پس از ارتکاب آن گناه که در واقع ظلم به نفس خودش بود از خدا طلب بخشایش کرد[9] و خداوند نیز توبه ی او را پذیرفت[10] و علاوه بر آن، او را برگزید[11] و به او و همسرش دستور داد که به زمین هبوط کنند و در آن جا به زندگی خود ادامه دهند. از مجموعه ی این آیات برمی آید که شأن و منزلت انسان قبل از هبوط و بعد آنان هیچ تفاوتی نکرده و تنها در مکان و کیفیت زندگی او تغییراتی رخ داده است.[12] او همان انسان است با همان اختیار و آزادی و علم که به اختیار خود زندگی پرمشقت دنیا را برگزیده و با خطای خود، بر نفس خویش ستم کرده است. رابطه ی انسان با خدا در این دو زندگی تفاوتی ندارد، وگرنه پذیرش توبه ی او بی معنا بود.[13] در این جا تفاوت اساسی بین (انسان شناسی نظام الهیاتی مسیحی) و (انسان شناسی بر اساس قرآن) آشکار می شود: بنابر انسان شناسی مسیحی، انسان قبل از هبوط، در مقام فرزندی خدا قرار داشت، ولی با خطای خود به مرتبه ی بندگی تنزل یافت. خداوند برای مدتی معین، پیامبرانی می فرستد تا دستورات بندگی، یعنی شریعت را برای این انسان بیاورند اما با وجود این، انسان قادر نیست به تنهایی به مقام اولیه ی خود بازگردد پس نیازمند به یک منجی است. اما بنابر انسان شناسی قرآن، قدرت و توانایی و اختیار و منزلت انسان قبل و بعد از هبوط تفاوتی نکرده است. او قبل از هبوط بنده ی خدا بود و باید از خدا اطاعت می کرد و بر اثر ارتکاب خطا، نشئه ی زندگی او تغییر یافت. با این که خدا توبه ی آدم را پذیرفت، ولی رابطه ی او با خدا عوض نشد. خداوند قبل و بعد از هبوط از انسان می خواهد که عبد صالح او باشد و از شیطان تبعیت نکند و برای او پیامبرانی را می فرستد تا هدایت شود؛ بنابراین انسان هرگز محتاج منجی نیست، بلکه به هادی و راهنما نیاز دارد.[14] پی نوشتها: [1]. سوره ی بقره، آیه ی 30 36. علت برتری آدم قدرت یادگیری او بوده است. ر.ک: فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 2، ص 191 و سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 117. [2]. سوره ی انسان، آیه ی 2. [3]. سوره ی انسان، آیه ی 2 3. [4]. سوره ی بقره، آیه ی 30. [5]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 116. [6]. سوره ی طه، آیه ی 118 119. [7]. با استفاده از آیات 30 39 سوره ی بقره و 10 26 سوره ی اعراف و 115 126 سوره ی طه. [8]. المیزان فی تفسیر القرآن ج 1، ص 135. [9]. سوره ی اعراف، آیه ی 23. [10]. سوره ی بقره، آیه ی 37. [11]. سوره ی طه، آیه ی 122. [12]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 135. [13]. همان، ص 136. [14]. برای مطالعه ی بیشتر ر.ک: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص 170 188. منبع: مسیحیت، سید محمد ادیب آل علی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم
تفاوت بین انسان شناسی اسلام بر اساس قرآن و انسان شناسی نظام الهیاتی مسیحی را بیان نمایید.
داستان گناه آدم و رانده شدن او در چند جای قرآن مطرح شده است. می توان وضعیت انسان را قبل از هبوط و بعد از آن به این شکل ملاحظه نمود:
1. خداوند می خواهد خلیفه ای برای خود در زمین بگمارد، پس انسان را خلق می کند. این موجود برتر از فرشتگان است و خداوند به آنان دستور می دهد که به او سجده کنند.[1] خلقت انسان از یک نطفه ی مختلط شروع می شود؛ او باید آزمایش شود و لذا شنوایی و بینایی به او داده می شود.[2] این موجود با دیگر مخلوقات متفاوت است. او باید بار امانت الهی را حمل کند. او مکلف است و آزادی و اختیار دارد.[3]
2. لازمه ی این اختیار ظلم و فساد است. فرشتگان اعتراض می کنند که این چه خلیفه و جانشینی است که فساد می کند و خون می ریزد. خداوند این امر را نفی نمی کند، ولی پاسخ می دهد که در این موجود چیزی هست که فساد و خون ریزی او را جبران می کند.[4] [5]
3. انسان در ابتدا در نشئه ی دیگری از حیات می زیسته است. در آن جا گرسنگی و تشنگی و برهنگی و آفتاب زدگی برای او وجود نداشته و از نعمت های الهی بهره مند بوده است.[6]
تنها یک دستور به او داده شده بود که (به درخت ممنوعه نزدیک نشود. والاّ از ستمکاران خواهد بود)؛ ولی شیطان او و همسرش را فریفت و آنان از آن درخت خوردند و در نتیجه آنچه از عورت آنها بر ایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گردید و آنان از بهشت رانده شدند.[7]
4. نهی خدا از نزدیک شدن به درخت، ارشادی بوده است و نه مولوی؛ یعنی خداوند به آنان می گوید اگر می خواهید از نعمت های این بهشت و زندگی بی دردسر آن بهره مند باشید، نباید از میوه ی آن درخت بخورید؛ ولی آدم و همسرش از میوه ی آن درخت خوردند و سزاوار زندگی زمینی گردیدند.
مؤید ارشادی بودن این نهی این است که پس از پذیرفته شدن توبه ی آدم، او دیگر به آن بهشت بازگردانده نشد. در صورتی که اگر آن نهی مولوی بود، می بایست آثار آن گناه با توبه تماماً پاک می شد.[8]
5. آدم پس از ارتکاب آن گناه که در واقع ظلم به نفس خودش بود از خدا طلب بخشایش کرد[9] و خداوند نیز توبه ی او را پذیرفت[10] و علاوه بر آن، او را برگزید[11] و به او و همسرش دستور داد که به زمین هبوط کنند و در آن جا به زندگی خود ادامه دهند.
از مجموعه ی این آیات برمی آید که شأن و منزلت انسان قبل از هبوط و بعد آنان هیچ تفاوتی نکرده و تنها در مکان و کیفیت زندگی او تغییراتی رخ داده است.[12] او همان انسان است با همان اختیار و آزادی و علم که به اختیار خود زندگی پرمشقت دنیا را برگزیده و با خطای خود، بر نفس خویش ستم کرده است. رابطه ی انسان با خدا در این دو زندگی تفاوتی ندارد، وگرنه پذیرش توبه ی او بی معنا بود.[13]
در این جا تفاوت اساسی بین (انسان شناسی نظام الهیاتی مسیحی) و (انسان شناسی بر اساس قرآن) آشکار می شود: بنابر انسان شناسی مسیحی، انسان قبل از هبوط، در مقام فرزندی خدا قرار داشت، ولی با خطای خود به مرتبه ی بندگی تنزل یافت. خداوند برای مدتی معین، پیامبرانی می فرستد تا دستورات بندگی، یعنی شریعت را برای این انسان بیاورند اما با وجود این، انسان قادر نیست به تنهایی به مقام اولیه ی خود بازگردد پس نیازمند به یک منجی است.
اما بنابر انسان شناسی قرآن، قدرت و توانایی و اختیار و منزلت انسان قبل و بعد از هبوط تفاوتی نکرده است. او قبل از هبوط بنده ی خدا بود و باید از خدا اطاعت می کرد و بر اثر ارتکاب خطا، نشئه ی زندگی او تغییر یافت. با این که خدا توبه ی آدم را پذیرفت، ولی رابطه ی او با خدا عوض نشد. خداوند قبل و بعد از هبوط از انسان می خواهد که عبد صالح او باشد و از شیطان تبعیت نکند و برای او پیامبرانی را می فرستد تا هدایت شود؛ بنابراین انسان هرگز محتاج منجی نیست، بلکه به هادی و راهنما نیاز دارد.[14]
پی نوشتها:
[1]. سوره ی بقره، آیه ی 30 36. علت برتری آدم قدرت یادگیری او بوده است. ر.ک: فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 2، ص 191 و سید محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 117.
[2]. سوره ی انسان، آیه ی 2.
[3]. سوره ی انسان، آیه ی 2 3.
[4]. سوره ی بقره، آیه ی 30.
[5]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 116.
[6]. سوره ی طه، آیه ی 118 119.
[7]. با استفاده از آیات 30 39 سوره ی بقره و 10 26 سوره ی اعراف و 115 126 سوره ی طه.
[8]. المیزان فی تفسیر القرآن ج 1، ص 135.
[9]. سوره ی اعراف، آیه ی 23.
[10]. سوره ی بقره، آیه ی 37.
[11]. سوره ی طه، آیه ی 122.
[12]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 135.
[13]. همان، ص 136.
[14]. برای مطالعه ی بیشتر ر.ک: عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت، ص 170 188.
منبع: مسیحیت، سید محمد ادیب آل علی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم
- [سایر] ویژگیهای انسان مسلمان مؤمن از دیدگاه قرآن چیست؟ و انسان مسلمان و مؤمن چه تفاوتهایی با انسان مسیحی مؤمن یا یهودی مؤمن دارد؟
- [سایر] بر اساس دین اسلام انسان چگونه به وجود آمد؟
- [سایر] بر اساس دین اسلام انسان چگونه به وجود آمد؟
- [سایر] چرا خداوند همه ما انسان ها را مسلمان نیافریده و در این بین کافر و مسیحی و...، وجود دارد؟
- [سایر] سلام چرا نظام ما بر اساس مصلحت اداره میشود؟
- [سایر] تبیین نظام آفرینش بر اساس تجلی اسماء الهی چگونه است؟
- [سایر] بر اساس آیات قرآن و فرهنگ قرآنی، تبلیغ و تربیت انسان ها باید چگونه باشد؟
- [سایر] نظر اسلام نسبت به پولس مسیحی چیست؟
- [سایر] ازدواج دختر مسلمان با پسر مسیحی؟
- [سایر] چرا یک زن مسلمان با یک مرد مسیحی نمیتواند ازدواج کند امّا یک مرد مسلمان میتواند با یک زن مسیحی ازدواج کند؟
- [آیت الله وحید خراسانی] اول ماه به تلگراف ثابت نمی شود مگر انسان بداند که تلگراف بر اساس حجت شرعیه بوده است
- [آیت الله اردبیلی] زن مسلمان نمیتواند به عقد کافر درآید، مرد مسلمان هم نمیتواند با زنهای کافر غیر اهل کتاب یهودی، مسیحی و زرتشتی ازدواج کند، ولی ازدواج دائم یا موقّت با زنهای اهل کتاب مانعی ندارد؛ البته چنانچه مردی همسر مسلمان داشته باشد، بدون اجازه او نمیتواند با زن کتابی ازدواج نماید مگر آن که او را متعه نماید و مدّت ازدواجش بسیار کوتاه باشد.
- [آیت الله مظاهری] دادن قرآن به کافر مانعی ندارد مگر آنکه بیاحترامی به قرآن یا اسلام باشد.
- [آیت الله نوری همدانی] اگرکافر شهادتین بگوید ،و انسان نداند قلبا مسلمان شده ، یا نه،پاک است ، بلکه اگر انسان بداند که قلبا مسلمان نشده است هنگامی که در ظاهر اسلام را مراعات می کند ، پاک است .
- [آیت الله مظاهری] اگر حفظ جان مسلمانی یا عدهای از مسلمانان بر تشریح انسان متوقف باشد و تشریح غیرمسلمان امکان نداشته باشد تشریح مسلمان جایز است، بنابراین در این زمان که طب متوقّف بر تشریح بدن انسان است باید از تشریح میّت غیر مسلمان استفاده شود و اگر غیر مسلمان نباشد تشریح مسلمان با اذن ولی یا حاکم شرع جایز است و موجب دیه هم نیست.
- [امام خمینی] اگر کافر شهادتین بگوید و انسان نداند قلبا مسلمان شده یا نه، پاک است.ولی اگر بداند قلبا مسلمان نشده، بنابر احتیاط واجب باید از او اجتناب کرد.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر کافر شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه پاک است بلکه اگر بداند قلباً مسلمان نشده است باز هم پاک است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر کافر شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه، پاک است؛ ولی اگر بداند قلباً مسلمان نشده، بنا بر احتیاط نجس است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر مشرک شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه، پاک است، ولی اگر بداند قلباً مسلمان نشده بنابر احتیاط واجب باید از او اجتناب کرد.
- [آیت الله بروجردی] اگر کافر شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه، پاک است ولی اگر بداند قلباً مسلمان نشده، نجس است.