چرا در اسلام یکدستی عقائد وجود ندارد و هزاران فرقه بوجود آمده است؟
به طور خلاصه عوامل پراکندگی و تفرقه در عقاید اسلامی، دو عامل است: یکی عامل فکری و فرهنگی و دیگری عوامل اجتماعی. عوامل تفرقه و تعدد عقاید در صدر اسلام الف) عامل اجتماعی: یکی از عوامل اجتماعی انحراف پیدا کردن مسیر خلافت است به عبارت دیگر نافرمانی از دستور و فرمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله در امر زعامت دینی و وصیت او نسبت به جانشین وی مهمترین عامل تفرقه در عقاید اسلام به شمار می آید. وقتی زعامت دین از ولایت به خلافت کشانده شد، جای سنت پیامبر صلی الله علیه و آله را گرایش‌ها و تعصبات حزبی و جاهلی پر کرد. این جای‌گزینی با منع از نوشتن و نقل احادیث پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله استوار گشت. مدعیان خلاء فکری، فرهنگی و قانونی را با اجتهاد (در مقابل نص و سنت رسول اکرم) پر کردند. در نتیجه قاعده، اصول و ضروریات دین اسلام به این شکل آسیب پذیرفته و تغییر یافت. ب) ساده‌نظری و کوته‌فکری برخی از مسلمانان صدر اسلام، نامشخص بودن و گم کردن مرجعیت بیان دین، رسوخ نیافتن اصول دین در جان مسلمانان، وجود عادات، گرایش‌ها و تعصبات قبیله‌ای و در جنگ و جهاد بودن بعضی از مسلمانان برای گسترش قلمرو اسلام عوامل دیگری است که تفرقه و پراکندگی در عقاید اسلام را تقویت و تشدید نمود. ج) راه یافتن روحانیون یهودی و مسیحی مثل کعب‌الاحبارها در دارالخلافه، موجب شد که بسیاری از آداب و رسوم یهودی و مسیحی در حوزه اسلام جا پا باز کند و عده‌ای را به خود مشغول کند و در اثر آن سه سبب خطرناک که باعث شد دین یهود و نصاری منحرف گردد، در اسلام راه یابد یعنی تحریف، کتمان تو تغییر. تبدیل از نوع کم و زیاد کردن و تفسیر و تأویل در حدیث و روایات بجا مانده از پیامبر از اسباب دیگری بودند که در صدر اسلام انحراف و تفرقه در اصول و آراء و عقاید را به دنبال داشتند. عامل فرهنگی در سال‌های پس از خلفاء راشدین، مهم‌ترین عاملی که زمینه پراکندگی عقاید و آراء اسلام را فراهم ساخت، ورود تمدن‌ها و فرهنگ‌های دیگر چون فرهنگ روم و فارس در قلمرو کشور اسلامی بود. آشنا شدن مسلمانان با فلسفه روم و یونان و اسکندریه، باعث ایجاد نحله‌های متعدد در عقاید اسلام شد. ترجمه آثار و فلسفه روم و یونان گرچه مایه رحمت و برکت‌هایی بود که در تاریخ فلسفه آمده است، اما این ضرر را داشت که نحله‌های متعدد در حوزة اسلام ظهور پیدا کند. شرح و تفصیل هر یک از این عوامل کار و زمان زیاد می‌طلبد، امّا به عنوان نمونه به شرح چند مورد از اولین عوامل افتراق اشاره می شود. مسلمانان صدر اسلام در پرتو عقیده ساده و دین و شریعت آسان زندگی می‌کردند، آنان گوش جان خود را به رسول‌الله صلی الله علیه و آله سپرده بودند هرچه از آن حضرت می‌شنیدند، عمل می‌کردند. بعضی‌ها با رسول خدا مخالفت می‌کردند، امّا در مقابل عظمت و هیبت آن حضرت و وحی الهی تاب نمی‌آوردند، زود از عقیده و رأی خود برمی‌گشتند. وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به رفیق اعلی پیوست خلیفة اول وقتی روی کار آمد، اولین کاری را که کرد گفت: (لا تحدثوا عن رسول‌الله...)[1] از رسول خدا حدیث نقل نکنید (بهتر آن است که ترجمه کنیم از رسول‌الله حدیث نکنید یعنی اصلاً از او نام نبرید و چیزی نقل نکنید) هرکه از شما چیزی را سؤال کرد، بگوئید کتاب خدا میان ما و شما حاکم است، حلال آن را حلال بشمارید، حرام آن را حرام بشمارید. نتیجه این منع و سنت‌گذاری آن شد که حرام‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله حلال شد. از جمله محرماتی که حلال شد، سبّ و ناسزا گفتن به علی بن ابی‌طالب، وصی رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود. (من سب علیاً فقد سبّنی و من سبّنی فقد سب‌الله)[2] هرکه به علی ناسزا بگوید به من ناسزا گفته و هرکه به من ناسزا بگوید، خدا را سب نموده است. منع از کتاب و نقل احادیث پیامبر اسلام(ص) و سبّ امیرالمومنین علی(ع) در طول حکومت بنی‌امیه از خلافت معاویة بن ابی‌سفیان گرفته تا خلافت عمر بن عبدالعزیز، ادامه داشت و امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام را در منابر و قنوت نماز سب می‌کردند. مهمترین ثمره و اثر آن سبّ و منع از نقل حدیث آن بود که مسلمانان مرجعیت دینی و تفسیر و تأویل قرآن را گم کردند و گمراه گردیدند و به جای قرآن و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله سیره و سنت خلفاء راشدین جای‌گزین و معرفی گردید. و به این حدیث جعلی تمسک کردند که: (علیکم بسنتی و سنة الخلفاء المهدیین الراشدین)[3] بر شما باد که به سنت من و سنت خلفاء راشدین چنگ زنید و با دندان‌های خود آن را محکم بگیرید. صاحب بن خلیفه از عمر بن عبدالعزیز نقل می‌کند (الا انّ ما سنّ رسول‌الله و صاحباه فهودین تأخذ و تنتهی إلیه و ما سنّ سواهما فأنا نرجئه)[4] هرچه از پیامبر و دو خلیفه اول رسیده است، همان دین من است، بگیرید و به آن مراجعه کنید و هرچه را از غیر آن دوتاست (در عمل به آن) آن را به تأخیر اندازید. شما مشاهده می‌کنید که در حدیث اول و صدر سخن خلیفه اموی که سخن از سیره و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود، ابن عبدالعزیز در پایانِ کلام خود گفته که فقط به سیره و سنت دو خلیفه اول چنگ زنید و عمل نمائید. بعدها که دیدند سیره و سنت آن دو خلیفه برای دین و دینداری و حکومت کفایت نمی‌کند، منابع دیگری را برای دین اضافه کردند. یکی از منابع، سیره و سنت صحابه بود.[5] (بجز سیره و سنت امام علی بن ابی‌طالب و حضرت زهرا، فاطمه دختر رسول‌اکرم، و حسن و حسین). دیگر سیره و سنت تابعین[6] بود. سپس سیره و سنت حکّام اموی[7] و عباسی و... از جمله عوامل بسیار قوی و مؤثر در تفرقه و تشتت آراء و عقاید مسلمانان نشر فرهنگ اهل‌کتاب در بین مسلمانان و جعل حدیث بود. نشر فرهنگ اهل کتاب هم توسط خود اهل کتاب مثل کعب‌الأحبار انجام می‌شد و هم توسط بعضی از مسلمانان از قبیل ابوهریره، عبدالله بن عمروعاص و مقاتل بن سلیمان بلخی. افراد شاخص و خطرناک در امر جعل حدیث سیف بن عمر تمیمی و ابوهریره می‌باشد. خرابکاری‌های که سیف نموده است از این قبیل است: (او صدها صحابی، تابعی، راویان حدیث و جنگ‌ها، سرزمین‌ها، قصیده‌ها و شعرها، نامه‌ها و روایت‌هائی که اصلاً وجود نداشته، ساخته است.)[8] (ابوهریره احادیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده که از پیامبر صلی الله علیه و آله آن حدیث‌ها را نشنیده بود. چنانکه احمد بن حنبل امام حنابله در مسندِ خود روایت کرد که ابوهریره حدیثی را روایت کرد، حاضران به او گفتند: این را که نقل کردی از پیامبر صلی الله علیه و آله است یا از کیسة خودت می‌باشد؟! ابوهریره گفت: این را که نقل کردم از کیسه خودم می‌باشد.)[9] در پایان باید گفت: که هرگونه فعالیت و حرکت انسان به جهت (حب ذات) است. این حب ذات که میل طبیعی است در وجود انسان، در جامعه به شکل استکبار و استثمار ظهور می‌کند، می‌خواهد دیگران را به استخدام خود دربیاورد، میوه فعالیت‌ها و کار آنان را از آنِ خود کند، اگر به این میل و خوی انسانی ریاست‌طلبی هم افزوده شود، آنگاه این شخص (برای رسیدن به جاه و منصب از عدم رشد فکری جماعتی استفاده کرده و تحت عنوان منصبی که در زمان و مکانِ انسان پذیرفته می‌شده، فعالیت می‌کند. اینان به کسان دیگر نیز که مانند خودشان حبّ ریاست داشتند نوید منصب و ریاست می‌دادند و به توده‌های مردم که رشد فکری نداشتند دینی عرضه می‌داشتند که خواسته‌های نفسانی آنها را به نام آن دین، قانونی می‌کرده است و بدین ترتیب گروهی را گرد خود آورده، فرقه‌ای را بنام آن دین و مذهب ایجاد می‌کردند.)[10] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. عسگری، مرتضی، مأة و خمسین صحابی مختلق. 2. عسگری، مرتضی، معالم المدرستین، 13. 3. عسگری، مرتضی، نقش ائمه در احیاء دین، 118. 4. احمد حسین یعقوب، العدالة الصحابة. [1] . ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 3. [2] . مستدرک الحاکم، ج 3، ص 121، تاریخ الخلفاء، للسیوطی، ص 73، خصائص النسائی، ص 24، المناقب للخوارزمی، جامع البیان، العلم، ج 2، ص 174. [3] . ترمذی، ابن ماجه، البیهقی و احمد بن حنبل. [4] . السیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 160، (عمر بن عبدالعزیز). [5] . اعلام الموقعین، ج 4، ص 122. [6] . تاریخ بغداد، ج 14، ص 86. [7] . ملخص ابطال القیاس، ص 37. [8] . عسگری، سیدمرتضی، نقش ائمه در احیاء دین، ج7. [9] . مسند احمد، ج 2، ص 252 و 299، صحیح بخاری کتاب النفقات باب وجوب النفقه علی الأهل و العیان، ج 3، ص191، به نقل از (عسگری، مرتضی نقش ائمه در احیاء دین، ج 12). [10] . عسگری، سید مرتضی. نقش ائمه در احیاء دین، ج 10،‌ص 90.
عنوان سوال:

چرا در اسلام یکدستی عقائد وجود ندارد و هزاران فرقه بوجود آمده است؟


پاسخ:

به طور خلاصه عوامل پراکندگی و تفرقه در عقاید اسلامی، دو عامل است: یکی عامل فکری و فرهنگی و دیگری عوامل اجتماعی.
عوامل تفرقه و تعدد عقاید در صدر اسلام
الف) عامل اجتماعی: یکی از عوامل اجتماعی انحراف پیدا کردن مسیر خلافت است به عبارت دیگر نافرمانی از دستور و فرمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله در امر زعامت دینی و وصیت او نسبت به جانشین وی مهمترین عامل تفرقه در عقاید اسلام به شمار می آید. وقتی زعامت دین از ولایت به خلافت کشانده شد، جای سنت پیامبر صلی الله علیه و آله را گرایش‌ها و تعصبات حزبی و جاهلی پر کرد. این جای‌گزینی با منع از نوشتن و نقل احادیث پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله استوار گشت. مدعیان خلاء فکری، فرهنگی و قانونی را با اجتهاد (در مقابل نص و سنت رسول اکرم) پر کردند. در نتیجه قاعده، اصول و ضروریات دین اسلام به این شکل آسیب پذیرفته و تغییر یافت.
ب) ساده‌نظری و کوته‌فکری برخی از مسلمانان صدر اسلام، نامشخص بودن و گم کردن مرجعیت بیان دین، رسوخ نیافتن اصول دین در جان مسلمانان، وجود عادات، گرایش‌ها و تعصبات قبیله‌ای و در جنگ و جهاد بودن بعضی از مسلمانان برای گسترش قلمرو اسلام عوامل دیگری است که تفرقه و پراکندگی در عقاید اسلام را تقویت و تشدید نمود.
ج) راه یافتن روحانیون یهودی و مسیحی مثل کعب‌الاحبارها در دارالخلافه، موجب شد که بسیاری از آداب و رسوم یهودی و مسیحی در حوزه اسلام جا پا باز کند و عده‌ای را به خود مشغول کند و در اثر آن سه سبب خطرناک که باعث شد دین یهود و نصاری منحرف گردد، در اسلام راه یابد یعنی تحریف، کتمان تو تغییر. تبدیل از نوع کم و زیاد کردن و تفسیر و تأویل در حدیث و روایات بجا مانده از پیامبر از اسباب دیگری بودند که در صدر اسلام انحراف و تفرقه در اصول و آراء و عقاید را به دنبال داشتند.
عامل فرهنگی
در سال‌های پس از خلفاء راشدین، مهم‌ترین عاملی که زمینه پراکندگی عقاید و آراء اسلام را فراهم ساخت، ورود تمدن‌ها و فرهنگ‌های دیگر چون فرهنگ روم و فارس در قلمرو کشور اسلامی بود. آشنا شدن مسلمانان با فلسفه روم و یونان و اسکندریه، باعث ایجاد نحله‌های متعدد در عقاید اسلام شد. ترجمه آثار و فلسفه روم و یونان گرچه مایه رحمت و برکت‌هایی بود که در تاریخ فلسفه آمده است، اما این ضرر را داشت که نحله‌های متعدد در حوزة اسلام ظهور پیدا کند.
شرح و تفصیل هر یک از این عوامل کار و زمان زیاد می‌طلبد، امّا به عنوان نمونه به شرح چند مورد از اولین عوامل افتراق اشاره می شود.
مسلمانان صدر اسلام در پرتو عقیده ساده و دین و شریعت آسان زندگی می‌کردند، آنان گوش جان خود را به رسول‌الله صلی الله علیه و آله سپرده بودند هرچه از آن حضرت می‌شنیدند، عمل می‌کردند. بعضی‌ها با رسول خدا مخالفت می‌کردند، امّا در مقابل عظمت و هیبت آن حضرت و وحی الهی تاب نمی‌آوردند، زود از عقیده و رأی خود برمی‌گشتند. وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به رفیق اعلی پیوست خلیفة اول وقتی روی کار آمد، اولین کاری را که کرد گفت: (لا تحدثوا عن رسول‌الله...)[1] از رسول خدا حدیث نقل نکنید (بهتر آن است که ترجمه کنیم از رسول‌الله حدیث نکنید یعنی اصلاً از او نام نبرید و چیزی نقل نکنید) هرکه از شما چیزی را سؤال کرد، بگوئید کتاب خدا میان ما و شما حاکم است، حلال آن را حلال بشمارید، حرام آن را حرام بشمارید. نتیجه این منع و سنت‌گذاری آن شد که حرام‌های رسول خدا صلی الله علیه و آله حلال شد. از جمله محرماتی که حلال شد، سبّ و ناسزا گفتن به علی بن ابی‌طالب، وصی رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود. (من سب علیاً فقد سبّنی و من سبّنی فقد سب‌الله)[2] هرکه به علی ناسزا بگوید به من ناسزا گفته و هرکه به من ناسزا بگوید، خدا را سب نموده است.
منع از کتاب و نقل احادیث پیامبر اسلام(ص) و سبّ امیرالمومنین علی(ع) در طول حکومت بنی‌امیه از خلافت معاویة بن ابی‌سفیان گرفته تا خلافت عمر بن عبدالعزیز، ادامه داشت و امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام را در منابر و قنوت نماز سب می‌کردند.
مهمترین ثمره و اثر آن سبّ و منع از نقل حدیث آن بود که مسلمانان مرجعیت دینی و تفسیر و تأویل قرآن را گم کردند و گمراه گردیدند و به جای قرآن و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله سیره و سنت خلفاء راشدین جای‌گزین و معرفی گردید. و به این حدیث جعلی تمسک کردند که: (علیکم بسنتی و سنة الخلفاء المهدیین الراشدین)[3] بر شما باد که به سنت من و سنت خلفاء راشدین چنگ زنید و با دندان‌های خود آن را محکم بگیرید. صاحب بن خلیفه از عمر بن عبدالعزیز نقل می‌کند (الا انّ ما سنّ رسول‌الله و صاحباه فهودین تأخذ و تنتهی إلیه و ما سنّ سواهما فأنا نرجئه)[4] هرچه از پیامبر و دو خلیفه اول رسیده است، همان دین من است، بگیرید و به آن مراجعه کنید و هرچه را از غیر آن دوتاست (در عمل به آن) آن را به تأخیر اندازید. شما مشاهده می‌کنید که در حدیث اول و صدر سخن خلیفه اموی که سخن از سیره و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بود، ابن عبدالعزیز در پایانِ کلام خود گفته که فقط به سیره و سنت دو خلیفه اول چنگ زنید و عمل نمائید. بعدها که دیدند سیره و سنت آن دو خلیفه برای دین و دینداری و حکومت کفایت نمی‌کند، منابع دیگری را برای دین اضافه کردند. یکی از منابع، سیره و سنت صحابه بود.[5] (بجز سیره و سنت امام علی بن ابی‌طالب و حضرت زهرا، فاطمه دختر رسول‌اکرم، و حسن و حسین). دیگر سیره و سنت تابعین[6] بود. سپس سیره و سنت حکّام اموی[7] و عباسی و...
از جمله عوامل بسیار قوی و مؤثر در تفرقه و تشتت آراء و عقاید مسلمانان نشر فرهنگ اهل‌کتاب در بین مسلمانان و جعل حدیث بود. نشر فرهنگ اهل کتاب هم توسط خود اهل کتاب مثل کعب‌الأحبار انجام می‌شد و هم توسط بعضی از مسلمانان از قبیل ابوهریره، عبدالله بن عمروعاص و مقاتل بن سلیمان بلخی.
افراد شاخص و خطرناک در امر جعل حدیث سیف بن عمر تمیمی و ابوهریره می‌باشد. خرابکاری‌های که سیف نموده است از این قبیل است: (او صدها صحابی، تابعی، راویان حدیث و جنگ‌ها، سرزمین‌ها، قصیده‌ها و شعرها، نامه‌ها و روایت‌هائی که اصلاً وجود نداشته، ساخته است.)[8]
(ابوهریره احادیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده که از پیامبر صلی الله علیه و آله آن حدیث‌ها را نشنیده بود. چنانکه احمد بن حنبل امام حنابله در مسندِ خود روایت کرد که ابوهریره حدیثی را روایت کرد، حاضران به او گفتند: این را که نقل کردی از پیامبر صلی الله علیه و آله است یا از کیسة خودت می‌باشد؟! ابوهریره گفت: این را که نقل کردم از کیسه خودم می‌باشد.)[9]
در پایان باید گفت: که هرگونه فعالیت و حرکت انسان به جهت (حب ذات) است. این حب ذات که میل طبیعی است در وجود انسان، در جامعه به شکل استکبار و استثمار ظهور می‌کند، می‌خواهد دیگران را به استخدام خود دربیاورد، میوه فعالیت‌ها و کار آنان را از آنِ خود کند، اگر به این میل و خوی انسانی ریاست‌طلبی هم افزوده شود، آنگاه این شخص (برای رسیدن به جاه و منصب از عدم رشد فکری جماعتی استفاده کرده و تحت عنوان منصبی که در زمان و مکانِ انسان پذیرفته می‌شده، فعالیت می‌کند. اینان به کسان دیگر نیز که مانند خودشان حبّ ریاست داشتند نوید منصب و ریاست می‌دادند و به توده‌های مردم که رشد فکری نداشتند دینی عرضه می‌داشتند که خواسته‌های نفسانی آنها را به نام آن دین، قانونی می‌کرده است و بدین ترتیب گروهی را گرد خود آورده، فرقه‌ای را بنام آن دین و مذهب ایجاد می‌کردند.)[10]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. عسگری، مرتضی، مأة و خمسین صحابی مختلق.
2. عسگری، مرتضی، معالم المدرستین، 13.
3. عسگری، مرتضی، نقش ائمه در احیاء دین، 118.
4. احمد حسین یعقوب، العدالة الصحابة.


[1] . ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 3.
[2] . مستدرک الحاکم، ج 3، ص 121، تاریخ الخلفاء، للسیوطی، ص 73، خصائص النسائی، ص 24، المناقب للخوارزمی، جامع البیان، العلم، ج 2، ص 174.
[3] . ترمذی، ابن ماجه، البیهقی و احمد بن حنبل.
[4] . السیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 160، (عمر بن عبدالعزیز).
[5] . اعلام الموقعین، ج 4، ص 122.
[6] . تاریخ بغداد، ج 14، ص 86.
[7] . ملخص ابطال القیاس، ص 37.
[8] . عسگری، سیدمرتضی، نقش ائمه در احیاء دین، ج7.
[9] . مسند احمد، ج 2، ص 252 و 299، صحیح بخاری کتاب النفقات باب وجوب النفقه علی الأهل و العیان، ج 3، ص191، به نقل از (عسگری، مرتضی نقش ائمه در احیاء دین، ج 12).
[10] . عسگری، سید مرتضی. نقش ائمه در احیاء دین، ج 10،‌ص 90.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین