نقضهای موجود در عقاید فرقه بهائیت چیست؟
نقضهای موجود در عقاید فرقه بهائیت چیست؟ تناقضات در کتب بهائی بررسی و نقد بهائیت ، در این مقاله مختصر، صرفا با استناد به کتب موثق بهایی که در همه محافل آنها در دسترس است، و حتی الامکان فقط کتب نوشته شده توسط دو شخص اول بهاییت یعنی آقای علی محمد شیرازی ملقب به باب و میرزا حسینعلی ملقب به بها می باشد به تناقضاتی که در کتب آنها موجودمی باشد استناد میکند. آقای باب و مساله امام زمان در صفحه بیست و هفت از کتاب صحیفه عدلیه ایشان مینویسد: حصرت امام حسن عسکری دارای فرزندی بنا محمد بوده که قائم اسلام و صاحب الزمان است. در صفحه پنج توضیح لغات و اصطلاحات کتاب بیان فارسی در تفسیر حرف میم که در صفحه پنجاه و هشت آمده میگوید: امام دوازدهم، محمد ابن الحسن العسکری. در لوح الف در کتاب اسرار الآثار جلد یک صفحه صد و هشتاد به بعد مضامین زیر را میبینیم: بعضی نسبت داده اند که من ادعای امامت و یا رسالت کرده ام. (خدا ایشان را به سبب این تهمت بکشد)!!!… عده أی دیگر نسبت بابیت به من داده اند، (خدا ایشان را لعنت کند)!!!. از برای حضرت بقیه الله بعد از نواب اربعه دیگر نایبی وجود ندارد و هر کس چنین ادعایی کرد (بر همه واجب است که او را بکشند.)!!! سپس اعلام میکند که امروز امام زمان محمد ابن حسن العسکری امام بر حق و حجت خدا میباشد. آقای باب و مساله امام دوازدهم شیعه در صفحه پنج از کتاب صحیفه عدلیه میرزا علیمحمد راجع به دین اسلام بحث میکند و میگوید: این شریعت مقدسه نسخ نخواهد شد، بلکه حلال محمد حلال است تا روز قیامت و حرام محمد حرام است تا روز قیامت. در صفحه هفتاد و هشت از کتاب رحیق مختوم جلد اول در ترجمه آیه 40 سوره احزاب (که من این آیه را در مقاله تحت عنوان اسلام تنها آیین یکتاپرستی مورد استناد قرار داده ام) از قول آقای میرزا حسینعلی معروف به بها الله میگوید: رسالت و نبوت به حضرت محمد صلی الله علیه ختم گردید و مقام من رسالت و نبوت نبوده و نیست. در صفحه صد و چهارده از قاموس توقیع جلد اول دقیقا این مطلب تکرار شده است. آقایان علیمحمد و حسینعلی و مساله خدا میرزا علیمحمد در صفحه پنجم از لوح هیکل الدین که ضمیمه بیان عربی است، خود را ذات خدا و هستی او معرفی مینماید. میرزا حسینعلی نیز به صورت جداگانه در صفحه دویست و بیست و نه از کتاب مبین اظهار میدارد: لا اله الا انا المسجون الفرید. یعنی نیست خدایی بجز من زندانی تنها. آقایان بهایی در جریان هستند که تفسیر دستورات و مطالب کتب طبق این آیین حرام است، و باید ظاهر عبارات را بپذیرد. پس بر هر بهایی واجب است که هر دو ادعا را قبول کرده و تا اینجا دو خدا داشته باشد، یکی میرزا علیمحمد که طبق همین آثار اشاره شده، یکروز خود را عبد امام دوازدهم حضرت محمد ابن حسن العسکری میدانست، بعد به درجه قائمیت، و بعد بتدریج تا حد خدایی صعود فرمود. و دومی هم آن خدای تنها و زندانی بود. محققین در علوم ادیان هم بدانند که بیشترین آیات عذاب که در قرآن وعده داده شده برای دو دسته است: یکی مشرکینی که برای خدای زمین و آسمان شریک قائل شوند که مثالشان روشن است. دوم کسانی که به اسلام کافر شوند که آنها هم مثالشان روشن است. محافل محترم بهاییت(البته اگر چیزی از شما باقی مانده) توجه کنید: اگر مشکلتان برای تبلیغ در ایران رسمیت یافتن است، من همان کتب چاپ خودتان را با هر تیراژی که بخواهید چاپ و به رایگان در ایران پخش میکنم. البته اگر با رسمیت یافتن فرجی حاصل میشد در سایر نقاط جهان که رسمی بودید و هستید و تازه بماند که فقط بیست و چند سال است که شما اجازه جفنگ بافتن ندارید و قبل از آن که همه نظام و سرمایه ایران در خدمتتان بود چه کردید؟ یکی از نقاط ضعف کسانی که حرف درست و منطقی برای گفتن ندارند در طول تاریخ سرکوب مخالفین و عدم اجازه طرح دیدگاههای مخالف بوده است. البته این کار غیر متمدنانه از این دین بقول خودشان فوق العاده مترقی و جهانی بعید است و فقط یک اشاره کوچک در صفحه صد و نود و هشت کتاب بیان شده که میگوید: تمام کتابهای عالم را به غیر از کتب امری و آنچه در قلمرو بیان نگارش یافته از بین ببرید. بهاییها ببینید این دستورات دستور خداست؟ مردم ببینید این دین آسمانی است؟ مردم ببینید این کتابها الهی است؟ من جرات نمیکنم اینجا آن جملات را بیآورم و میتوانید تلفنی سوال کنید، اما بهایی عزیزی که این مطالب را خواندی و میخوانی و بعد هم ماخذش را یادداشت میکنی و اگر گذاشتند کتابها را ببینی عین آنرا در همان صفحه میخوانی، من میدانم که از کودکی ترا در این محدوده محصوره زندانی عقایدی کردند که الآن فقط با همه وجودت به آن عادت کرده أی و نمیخواهی و نمیتوانی جامعه به ظاهر دوست داشتنی خود را ترک نمایی یا از طرد شدن میهراسی. آری جدایی از دوستان صمیمی و خاطرات شاد کنار آنها سخت است، من میفهمم و با تمام وجود احساس میکنم که جدایی از خانواده چقدر سخت است، جدایی از پدر و مادر و برادری که همه لحظات عمر در کنارت بوده اند بسیار سخت است اما جدایی از خدایی که همه این سالها بالای سرت بوده و اینهمه ظلم تو را دیده، و با این حال اینهمه نعمت به تو عطا کرده سخت نیست؟ آیا تحمل این جدایی را ازین به بعد هم خواهی داشت؟ آیا میخواهی همین کیش آبا و اجدادی را بر دوش بکشی اگر چه آنها جایگاهی جز آتش برایشان نباشد؟ آیا آنها گناه تو را هم بر دوش خواهند کشید یا تو آنجا به تنهایی مسوول اعمال خود خواهی بود؟ آیا بدنت آنقدر قوی شده که تحمل عذابهایی که در قرآن برایت نوشته اند بیاورد؟ من میدانم که شما در این جریان و در بوجود آمدن آن هیچ گناهی نداشته اید. میدانم که نگذاشته اند شما حتی این دستورات را ببینید. میدانم که لحظه لحظه عمر شما در جامعه ای گذشته که دیگر مجال تحقیق در هیچ زمینه ای به شما داده نشده است که اگر تحقیق کرده بودید اینها را خوانده بودید. اما هنوز هم دیر نشده. این شاید آخرین فرصتی باشد که خداوند به شما میدهد تا شاید چشمانتان باز شود و ببینید کجا میروید. و این مژده را به شما بدهم که خداوند عالم کسی را که همه عمر بخاطر جهالت در کفر به سر برده و گناه کرده، اگر مسلمان شود، از جبران ما فات معاف فرموده و وعده داده که تمام گناهان او را به ثواب تبدیل مینماید. این بزرگترین پاداشی است که خدا به وی میدهد، شاید چون خروج از کفر امریست که مگر به لطف خداوند ممکن نمیباشد و در پی آن نعمت پیدا کردن دوستانی پاک و زندگی در جامعه ای متعالی دین الهی ،بر راستی استوار است و راستی خود معیار شناخت دین حقیقی از غیر آن است.وجود تناقض در سخنان و کردار یک مدعی ،معیار باطل بودن اوست.یاس و پویا وحبیب و بابک مطالبی در این موضوع گرد آورده اندکه می خوانید: برای شروع ، مطالبی که در این راستا قابل طرح است و در کلمات رهبران بهائی دوگونه طرح شده یا عمل شده است را ارائه می کنم.از نقل مدارک صرفنظر می نمایم زیرا در سایت به تفصیل منابع ذکر شده است. بخش اول:عناوین بعضل تناقضات به اختصار 1-وحدت عالم انسانی برخورد از نوع اول: همه انسانها برابرند و از اصلی واحد و تفاوتی ندارند... برخورد از نوع دوم: الف -سیاهان آفریقائی خلقتشان گاوی است! ب- غیر بهائیان نزد خدا به شکل حیوان هستند! 2-تبلیغ برخورد از نوع اول: تبلیغ ،امری واجب است در همه جا و هر وقت و برای همه کس برخورد از نوع دوم: تبلیغ در اسرائیل ممنوع است و تبلیغ اسرائیلی حتی در خارج حرام است 3-ادب برخورد از نوع اول: بها :ادب پیرهن من است و باید ادب سرلوحه باشد برخورد از نوع دوم: یحیی (برادرم)سگ و گرگ و کلاغ و مار و الاغ و پشه و وزغ است 4-تساوی زنان برخورد از نوع اول: همه در حقوق مساوی هستندو شهری و روستائی فرقی ندارند برخورد از نوع دوم: مهریه زن شهری طلا و مهریه زن روستائی نقره است 5- خدا برخورد از نوع اول: ما بهائیان موحدو یکتا پرستیم برخورد از نوع دوم: الف: جناب میرزا حسینعلی گوید: نیست خدائی جز من خدای زندانی! ب: هم ایشان : همه خدایان از ترشح خدائی من به خدائی رسیدند!! 6-خاتمیت برخورد از نوع اول: نبوت به وجود حضرت محمد صلی الله علیه و آله خاتمه یافت برخورد از نوع دوم : شریعت اسلام ابتدا توسط باب نسخ شد بعد شریعت باب توسط شریعت بهاء نسخ گردید! 7- مقتضیات زمان برخورد از نوع اول: چون هر دوره جدیدی مقتضیات جدید دارد پس دائم باید دین جدید بیاید لذا هزار سال پس از اسلام دین جدید آمده است برخورد از نوع دوم : الف :امتداد دین بهائیت پانصد هزار سال است! ب : امتداد بهائیت سیصد و شصت و پنج ملیون سال است!! 8- ایران دوستی برخورد از نوع اول: ما ایران را دوست داریم ... برخورد از نوع دوم : الف:خدایا امپراطور ژرژپنجم را تایید فرما! ب:ای امریکائیان برای منفعت خود چاه های نفت ایران را دریابید و به سوی آن بشتابید!! ج: بخاطر کمک به سپاهیان انگلیس در فلسطین عبدالبها لقب سر دریافت می کند! 9-- کتاب بیان برخورد از نوع اول: الف)قرار بود 19 واحد و هر واحد 19 باب داشته باشد، یعنی 361 باب داشته باشد. چه بیان عربی و چه بیان فارسی هر دو ناقص باقی ماندند. بیان عربی 209 باب و بیان فارسی 162 باب دارد. بقیه ی آن را قرار است موعود باب کامل کند. ب) به گفته ی شوقی: وعده‌ی الهی که حضرت موعود، بیان فارسی را که ناتمام مانده تکمیل خواهد فرمود به انجاز پیوست. برخورد از نوع دوم: اضافه شدن 2 باب ایقان به 162 باب بیان فارسی آن را تکمیل نمی کند. 10-کتاب ایقان برخورد از نوع اول: کتابی الهی است. برخورد از نوع دوم: تنها بیش از 150 غلط ادبی بر آن گرفته شده است. 11-کتاب ایقان برخورد از نوع اول: به گفته ی شوقی: در دوشبانه روز نازل شده است. برخورد از نوع دوم: شواهد نشان می دهد بیش از دو سال به طول انجامیده است! 12- علم و عالمان برخورد از نوع اول: بهاییت مکتبی علم خواه است و یکی از تعالیمش را تطابق علم با دین می‌شمرد و این را برای خود افتخار می‌داند و بر آن می‌بالد و همه جا مطرح می‌کند. برخورد از نوع دوم: باب اول از دو باب ایقان طی 58 صفحه علما را بزرگ‌ترین مانع و سدّ هدایت مردم شمرده و همه‌ی ایشان را جاه طلب و دین فروش گفته و ازمردم خواسته است اصلاً دنبال عالمان نروند. 13- ادب برخورد از نوع اول: الادب قمیصی، ادب پیراهن من است. برخورد از نوع دوم: بهاءالله علمای اسلام را در ایقان همج رعاع _پشه‌های سر گردان_ خوانده و در جاهای دیگری ازکتابهایش آن‌ها را ذئاب و حمر _گرگان و خران _نام نهاده امام جمعه اصفهان را رقشاء_ کرم خالدار ماده_گفته و حاج کریمخان کرمانی صاحب ارشاد العوام را تراب و زاغ و کلاغ خوانده است. 14- مقام بها در زمان نوشتن کتاب ایقان برخورد از نوع اول: برادرش را مصدر امر و صبح ازلی می‌خواند. باب را سلطان السلاطین و رب اعلی می‌خواند و خود را عبد و خادم فانی می‌شمرد. برخورد از نوع دوم: الف) شوقی او را در آن حال مظهر الهی می‌دانسته که اعظم کتب بر او نازل شده است. ب) مدتی بعد شنیع ترین نسبت‌ها را به برادرش می‌دهد. 15- شهادت تمامی انبیاء برخورد از نوع اول: بهاءالله در ایقان می‌گوید: همه انبیاء باذن علماء عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند برخورد از نوع دوم: عیسی علیه السلام از میان قوم غائب شد و به فلک چهارم ارتقاء فرمود. ************** بخش دوم:بعضی تناقضات با توضیحی مختصر 1-طهارت و عدم طهارت در کتاب اقدس چاپ تهران ص 74 آمده است : کذلک رفع الله حکم دون الطهاره عن کل الاشیا (این چنین خداوند ، حکم پاک نبودن را از اشیاء برداشت.) و در ص 75 آمده است : قد انغمست الاشیاء فی بحر الطهاره فی اول الرضوان (هر آینه همه چیز در اول رضوان در دریای طهارت و پاکی غوطه ور شد) اما گویا ایشان فراموش کرده اند که در جای دیگر کتاب اقدس نگاشته اند: و حکم باللطافه (بالطهاره) الکبری و تغسیل ما تغبر من الغبار و کیف الاوساخ المنجمده و دونها، اتقوا الله و کونوا من المطهرین......طهروا کل مکروه بالماء الذی لم یتغیر بالثلاث.ایاک ان تستعملوا الماء الذی تغیر بالهواء او بشیء اخر (و حکم شده است به پاکی بزرگتر!!! و شستن آن چه غبار گرفته تا چه رسد به چرک های جامد و غیر آن ، از خدا بترسید و از پاک کنندگان باشید!!... هر چیز کثیفی را با ابی که رنگ و بو و مزه آن تغییر نکرده است پاک کنید مبادا آبی را که بر اثر هوا یا چیز دیگر تغییر کرده به کار برید.)(گنجینه حدود و احکام 81) سوالی که دوستان بهائی باید پاسخ گو باشند این است که مگر مسائل نجاست و طهارت در اسلام چه ایرادی داشت که ایشان از یک طرف همه چیز را پاک می دانند و از طرف دیگر می بینند نمی توان هر چیز پلید و کثیفی را پاک دانست پس دستور می دهند با آب پاک!!! که مزه و بو و رنگش تغییر نکرده اشیاء را پاک کنید و جالب تر این است که می گویند بر هر چیز پاکی میتوان سجده نمود: قد اذن الله لکم السجود علی کل شیئ طاهر(ص 26 گنجینه) پس دو نکته قابل طرح است: الف- اگر همه چیز پاک است پس چرا در بحث سجده گفته شده بر هر چیز پاک !!!! می توان سجده کرد. مگر چیز غیر پاکی هم طبق گفته اول از ص 74 اقدس داریم؟! ب- آیا واقعا بر هر چیزی می توان سجده کرد؟! 2-امی بودن یا نبودن باب در باب امی بودن باب و بهاء الله به چند مدرک و سند برخورد کردم که در زیر آمده است: عبد البها در یکی از کتابهای خود می نگارد که : نورانیت مظاهر مقدسه بذاتهم است . نمی شود از دیگری اقتباس نمایند. دیگران باید از آنها اکتساب علوم و اقتباس انوار نمایند نه انها از دیگران. جمیع مظاهر الهیه چنین بوده اند؛ حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت مسیح و حضرت محمد و حضرت باب و حضر بهاء الله در هیچ مدرسه ای داخل نشدند...... یا در جای دیگر آمده است : در میان طایفه شیعیان عموما مسلم است که حضرت ابدا در هیچ مدرسه ای تحصیل نفرموده اند و نزد کسی اکتساب علوم نکرده اند و جمیع اهل شیراز گواهی می دهند ؛ با وجود این به منتهای فضل بغتتا در میان خلق ظاهر شده اند. اما در جاهای دیگر به مدارکی برخورد کردم که به هیچ عنوان نشان نمی دهد باب و بهاء امی باشند . در مورد باب می توان به چند مدرک استناد کرد. در یکی از کتب بهائیت خواندم که : خال حضرت باب ایشان را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند، هر چندحضرت باب به درس خواند میل نداشتند ولی برای آنکه به میل خال بزرگوار رفتار کنند به مکتب شیخ عابد تشریف بردند. شیخ عابد مرد پرهیزگار محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد و سید کاظم رشتی به شمار می رفت. کدامیک از موارد فوق را باید پذیرفت.(قسم حضرت عباس را قبول کنم یا دم خروس را) خنده دار تر سخنی است که خود باب در کتاب بیان به یاد ایام کودکی آورده است : قل ان یا محمد معلمی فلا تضربنی .... و اذا اردت ضربا فلا تتجاوز عن الخمس و لا تضرب علی اللحم..... بگو ای محمد آموزگار من ، مرا کتک مزن..... و چون خواستی بزنی بیشتر از پنج ضربه نزن نیز بر گوشت بدنم نزن. این نشان می دهد باب نه تنها به مکتب می رفته و تحصیل می کرده است بلکه دانش آموز زرنگی نبوده و گاه و بی گاه از جانب معلم خود تنبیه می شده است. 3- امی بودن یا نبودن بهاءاله جناب بهاء الله در جایی می نویسد: دوست ندارم که اذکار قبل بسیار اظهار شود زیرا که اقوال غیر را ذکر نمودن دلیل بر علوم کسبی است نه بر موهبت الهی در جایی دیدم که ایشان از اشعار شعرا و سخنان عرفا استفاده کرده اند که متناقض با صحبت قبل می باشد. اما بعد به جمله ای برخورد کردم که ایشان می گوید: هر آینه ما کتاب های مردمان را نخواندیم و از علومشان آگاه نیستیم. هر آن گاه که خواستیم بیانات عالمان و حکیمان را یاد آور شویم در پیش روی پروردگارت آنچه در کتب و صحف عالم بود آشکار می گشت ما هم می دیدیم و می نوشتیم. وقتی این جمله از بهاء الله را دیدم و خواندم کم کم داشتم تناقض مطرح شده در ذهن را فراموش می کردم که ناگهان روزی با جمله زیر برخورد کردم که سوالی در ذهن من ایجاد کرد. اول جمله را بگویم و بعد سوال را مطرح کنم...... بهاءالله در کتابش راجع به (گمان می کنم) حاج کریم خان کرمانی چنین می نویسد: این بنده اقبال به ملاحظه کلمات غیر نداشته وندارم و لیکن چون جمعی از احوال ایشان سوال نموده و مستفسر شده بودند لهذا لازم گشت که قدری در کتب او ملاحظه رود و جواب سائلین بعد از معرفت و بصیرت داده شود!!(پس معرفت و بصیرت نداشته اند). باری کتب عربیه او به دست نیفتاد!!! تا این که شخصی روزی ذکر نمود کتابی از ایشان که مسمی به ارشاد العوام است در این بلد یافت می شود...... با وجود این ، کتاب را طلب نموده چند روز معدود نزد بنده بود و گویا دو مرتبه (کتاب را خوانده است آن هم 2 بار تا معرفت حاصل کند) در او ملاحظه شد.!! اینجا بود که این سوال مطرح شد. جناب بهاءالله اگر کتاب عربی را پیدا نکرده چرا پس آن کتاب و صحف در برابر ایشان آشکار نگشته تا ببینند و بخوانند ! سوال بعدی این است که ایشان کتاب مسمی به ارشاد العوام را گرفته و 2 مرتبه خوانده اند.پس نمی توان علم ایشان را الهی دانست. ایشان هم کتاب می خوانده اند و هم علم اکتسابی داشته اند . 4- مقام باب و بها عبدالبهاء، عباس افندی : آن مظاهر نبوت کلیه که بالاستقلال اشراق نموده اند مانند حضرت ابراهیم ،حضرت موسی ، حضرت عیسی و حضرت محمد و حضرت اعلی و حضرت جمال مبارک پس با توجه به این صحبت جناب عبدالبهاء، باب و بهاء در صف و ردیف پیامبران الهی قرار گرفته اند. اما جالب اینجاست که خود بهاء الله این حرف را قبول ندارد و معتقد است که نبوت به آمدن حضرت محمد پایان پذیرفته است و ایشان آخرین پیامبران است و او برای خود مقامی بالاتر از مقام نبوت قائل است. برای روشن شدن مطلب نمونه ای را خدمتتان عرض می کنم: عبدالمجید اشراق خاوری در رحیق مختوم می گوید: در قرآن سوره الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده جمال مبارک جل جلاله در ضمن جمله مزبور می فرماید که مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است ؛ زیرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم می گردد و این دلیل است که ظهور موعود عظیم ظهور الله است و دوره ی نبوت منطوی گردید زیرا که رسول الله خاتم النبیین بودند. پس با توجه به این صحبت خود بهاء الله به خاتمیت پیامبر اسلام معتقد است و خود نیز ادعایی در مورد نبوت ندارد بلکه خود را دارای مقامی بالاتر می داند که حال آن مقام چیست باید تحقیق کرد. به هر حال تناقض پیدا شد. آقای عبدالبها مقام نبوت را برای ایشان قائل است اما خود ایشان می گویند دوران نبوت منطوی گردیده است چرا که رسول الله خاتم النبیین است . جالب تر اینجاست که خود باب خیلی ادعای جالبی کرده است : ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته او خود را خود ذات خدا می داند. در حالی که عبدالبها می گوید او پیامبر است . اضافه کنید به این تناقض مدارکی را که باب خود را باب و بنده امام دوازدهم می شمرد و نیز چند بار توبه کردن او از جمیع ادعاها را!! 5-پیشگوئی نادرست در مورد رهبری آینده میرزا حسینعلی از زن نخست خود فرزندی داشت به نام عباس(عبدالبها) و از زن دیگرش سه پسر داشت به نام های محمد علی افندی و میرزا ضیاء الله و میرزا بدیع الله. بنا بر لوح عهدی قرار بود پس از مرگ بهاء الله ابتدا عباس و سپس محمد علی زمامدار بهائیان شود اما بعد از مرگ پدر میان فرزندان جدایی و اختلاف افتاد و با اینکه در لوح عهدی سفارش شده بود که اختلاف و نزاع نیفتد و احترام و دوستی مراعات شود عبدالبهاء>عباس افندی غصن اکبر (محمد علی) را ناقض اکبر و مریدانش را ناقضین خواند و پیروان خود را ثابتین نام نهاد. محمد علی نیز به تلافی ، غصن اعظم (عباس) را رئیس المشکرین گفته و ابلیس لقب داد.( برای اینکه این شبهه در ذهن شما ایجاد نشود که این مطالب را از کجا می آورم برای نمونه مدرک این مطلب را بیان می کنم.رحیق مختوم و توقیعات مبارک شوقی ، اما از بیان مدارک دیگر به علت اختصار می پرهیزم و در صورت نیاز و در خواست خواننده در اختیار قرار خواهم داد) در ضمن این درگیریها عبدالبها برادر را با القاب پشه و سوسک و کرم خاکی و خفاش و ...... خطاب می کند و خویشتن را بلبل و طاووس می نامد. در عوض نیز محمد علی عبدالبها را حیوان(نام حیوانی را می گوید که من نیاورده ام بخواهید می آورم) می خواندو خود را غضنفرالله لقب می دهد! چنین داستان و اختلافی دقیقا بین صبح ازل (برادر بهاء الله ) و بهاء الله رخ می دهد که در کتب خود دوستان بهائی محفوظ است . اما تناقض اصلی وقتی برای من مطرح شد که این جمله را از عبدالبهاء خواندم . ایشان می فرمایند: (انصاف باید داشت از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟لا والله!) با توجه به داستان ذکر شده آیا اختلاف بعد از مرگ بهاء الله بین فرزندان نمی تواند موید این مطلب باشد که جناب بهاء الله در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده است ؟! حال سوال اینجاست که از چنین کسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده آیا می توان امید تربیت اهل آفاق نماییم؟ جناب عبد البهاء که می فرمایند غیر ممکن است و در این مطلب هیچ شک و تردیدی ندارند تازه قسم هم یاد کرده اند. . نظر شما چیست؟ 6- وحدت عالم انسانی پس از مرگ باب، جانشینی او به میرزا یحیی نوری برادر کوچکتر میرزا حسینعلی رسید.شواهدی در میان آثار باب وجود دارد که حاکی از وصایت صبح ازل می باشد.بدین ترتیب رهبری بابیان به صبح ازل سپرده شد و او برادرش را به عنوان پیش کار خود تعیین نمود. اما بعدها میان این دو برادر اختلاف سختی در می گیرد . (داستان مفصل است و اگر روزی حوصله کنم تمام آن داستان را برایتان شرح خواهم داد) در ضمن این دعوا میرزا حسینعلی اعلام داشت که وصایت ازل بی اساس است چرا که خود او با هم دستی میرزا عبدالکریم قزوینی کاتب ، آن را ساخته و پرداخته اند و این به خاطر مصالحی بوده است که اینک دیگر وجود ندارد. دعوا بین دو برادر بالا گرفت و شروع به اهانت به یکدیگر می کنند. طرفین اسرار مگو و رازهای نهان یک دیگر را فاش می ساختند و تمام زشتی و نابکاری ها و کژی ها و نادرستی ها را برادر وار میان خود تقسیم نمودند. به عنوان مثال میرزا یحیی از جانب بهاء و بهائیان به القاب زشتی همچون خر و گاو نر و .... مفتخر می گردد و میرزا حسینعلی حرام زادگی برادر را اعلام می دارد و فاش می سازد که در بغداد .....(اجازه دهید بقیه داستان را نیاورم چراکه حرمت یک سایت پژوهشی این اجازه را نمی دهد). برای نمونه جمله ای از جناب بهاء الله را خدمتتان عرض می کنم: ایشان در مائده آسمانی در مورد برادر خود !!!! میرزا یحیی اینگونه لب به سخن می گشاید: مسلم است که لا زال به اکل وشرب و تصرف در ابکار و نساء ناس مشغول بوده و اعمالی که والله خجالت می کشم از ذکرش ، مرتکب البته در این داستان میرزا یحیی هم ساکت نشسته و او هم کلمات قصار را در مورد برادر خود به کار برده است . اما هدف ما بیشتر طرح این مسئله برای تناقضی است که با ادعای وحدت عالم انسانی دارد. جناب بهاء الله که از وحدت عالم انسانی سخن می گوید آیا خود به آن عمل می کرده است؟! او که می گوید همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار و می گوید دشمنان خود را مانند دوستانتان دوست بداریدو اصلا همه را دوست داشته باشید و به همه خدمت کنید پس چرا خود ایشان برادر خود را به باد فحش و ناسزا می گیرند . این چه وحدت عالم انسانی است؟ اضافه کنید دعواهای عبدالبها و محمد علی را بر سر جانشینی بها و...
عنوان سوال:

نقضهای موجود در عقاید فرقه بهائیت چیست؟


پاسخ:

نقضهای موجود در عقاید فرقه بهائیت چیست؟

تناقضات در کتب بهائی
بررسی و نقد بهائیت ، در این مقاله مختصر، صرفا با استناد به کتب موثق بهایی که در همه محافل آنها در دسترس است، و حتی الامکان فقط کتب نوشته شده توسط دو شخص اول بهاییت یعنی آقای علی محمد شیرازی ملقب به باب و میرزا حسینعلی ملقب به بها می باشد به تناقضاتی که در کتب آنها موجودمی باشد استناد میکند.
آقای باب و مساله امام زمان
در صفحه بیست و هفت از کتاب صحیفه عدلیه ایشان مینویسد: حصرت امام حسن عسکری دارای فرزندی بنا محمد بوده که قائم اسلام و صاحب الزمان است.
در صفحه پنج توضیح لغات و اصطلاحات کتاب بیان فارسی در تفسیر حرف میم که در صفحه پنجاه و هشت آمده میگوید: امام دوازدهم، محمد ابن الحسن العسکری.
در لوح الف در کتاب اسرار الآثار جلد یک صفحه صد و هشتاد به بعد مضامین زیر را میبینیم: بعضی نسبت داده اند که من ادعای امامت و یا رسالت کرده ام. (خدا ایشان را به سبب این تهمت بکشد)!!!… عده أی دیگر نسبت بابیت به من داده اند، (خدا ایشان را لعنت کند)!!!. از برای حضرت بقیه الله بعد از نواب اربعه دیگر نایبی وجود ندارد و هر کس چنین ادعایی کرد (بر همه واجب است که او را بکشند.)!!! سپس اعلام میکند که امروز امام زمان محمد ابن حسن العسکری امام بر حق و حجت خدا میباشد.
آقای باب و مساله امام دوازدهم شیعه
در صفحه پنج از کتاب صحیفه عدلیه میرزا علیمحمد راجع به دین اسلام بحث میکند و میگوید: این شریعت مقدسه نسخ نخواهد شد، بلکه حلال محمد حلال است تا روز قیامت و حرام محمد حرام است تا روز قیامت.
در صفحه هفتاد و هشت از کتاب رحیق مختوم جلد اول در ترجمه آیه 40 سوره احزاب (که من این آیه را در مقاله تحت عنوان اسلام تنها آیین یکتاپرستی مورد استناد قرار داده ام) از قول آقای میرزا حسینعلی معروف به بها الله میگوید: رسالت و نبوت به حضرت محمد صلی الله علیه ختم گردید و مقام من رسالت و نبوت نبوده و نیست. در صفحه صد و چهارده از قاموس توقیع جلد اول دقیقا این مطلب تکرار شده است.

آقایان علیمحمد و حسینعلی و مساله خدا
میرزا علیمحمد در صفحه پنجم از لوح هیکل الدین که ضمیمه بیان عربی است، خود را ذات خدا و هستی او معرفی مینماید.
میرزا حسینعلی نیز به صورت جداگانه در صفحه دویست و بیست و نه از کتاب مبین اظهار میدارد: لا اله الا انا المسجون الفرید. یعنی نیست خدایی بجز من زندانی تنها.
آقایان بهایی در جریان هستند که تفسیر دستورات و مطالب کتب طبق این آیین حرام است، و باید ظاهر عبارات را بپذیرد. پس بر هر بهایی واجب است که هر دو ادعا را قبول کرده و تا اینجا دو خدا داشته باشد، یکی میرزا علیمحمد که طبق همین آثار اشاره شده، یکروز خود را عبد امام دوازدهم حضرت محمد ابن حسن العسکری میدانست، بعد به درجه قائمیت، و بعد بتدریج تا حد خدایی صعود فرمود. و دومی هم آن خدای تنها و زندانی بود. محققین در علوم ادیان هم بدانند که بیشترین آیات عذاب که در قرآن وعده داده شده برای دو دسته است: یکی مشرکینی که برای خدای زمین و آسمان شریک قائل شوند که مثالشان روشن است. دوم کسانی که به اسلام کافر شوند که آنها هم مثالشان روشن است. محافل محترم بهاییت(البته اگر چیزی از شما باقی مانده) توجه کنید: اگر مشکلتان برای تبلیغ در ایران رسمیت یافتن است، من همان کتب چاپ خودتان را با هر تیراژی که بخواهید چاپ و به رایگان در ایران پخش میکنم.
البته اگر با رسمیت یافتن فرجی حاصل میشد در سایر نقاط جهان که رسمی بودید و هستید و تازه بماند که فقط بیست و چند سال است که شما اجازه جفنگ بافتن ندارید و قبل از آن که همه نظام و سرمایه ایران در خدمتتان بود چه کردید؟
یکی از نقاط ضعف کسانی که حرف درست و منطقی برای گفتن ندارند در طول تاریخ سرکوب مخالفین و عدم اجازه طرح دیدگاههای مخالف بوده است. البته این کار غیر متمدنانه از این دین بقول خودشان فوق العاده مترقی و جهانی بعید است و فقط یک اشاره کوچک در صفحه صد و نود و هشت کتاب بیان شده که میگوید: تمام کتابهای عالم را به غیر از کتب امری و آنچه در قلمرو بیان نگارش یافته از بین ببرید.
بهاییها ببینید این دستورات دستور خداست؟ مردم ببینید این دین آسمانی است؟ مردم ببینید این کتابها الهی است؟ من جرات نمیکنم اینجا آن جملات را بیآورم و میتوانید تلفنی سوال کنید، اما بهایی عزیزی که این مطالب را خواندی و میخوانی و بعد هم ماخذش را یادداشت میکنی و اگر گذاشتند کتابها را ببینی عین آنرا در همان صفحه میخوانی، من میدانم که از کودکی ترا در این محدوده محصوره زندانی عقایدی کردند که الآن فقط با همه وجودت به آن عادت کرده أی و نمیخواهی و نمیتوانی جامعه به ظاهر دوست داشتنی خود را ترک نمایی یا از طرد شدن میهراسی. آری جدایی از دوستان صمیمی و خاطرات شاد کنار آنها سخت است، من میفهمم و با تمام وجود احساس میکنم که جدایی از خانواده چقدر سخت است، جدایی از پدر و مادر و برادری که همه لحظات عمر در کنارت بوده اند بسیار سخت است اما جدایی از خدایی که همه این سالها بالای سرت بوده و اینهمه ظلم تو را دیده، و با این حال اینهمه نعمت به تو عطا کرده سخت نیست؟ آیا تحمل این جدایی را ازین به بعد هم خواهی داشت؟ آیا میخواهی همین کیش آبا و اجدادی را بر دوش بکشی اگر چه آنها جایگاهی جز آتش برایشان نباشد؟ آیا آنها گناه تو را هم بر دوش خواهند کشید یا تو آنجا به تنهایی مسوول اعمال خود خواهی بود؟ آیا بدنت آنقدر قوی شده که تحمل عذابهایی که در قرآن برایت نوشته اند بیاورد؟ من میدانم که شما در این جریان و در بوجود آمدن آن هیچ گناهی نداشته اید.
میدانم که نگذاشته اند شما حتی این دستورات را ببینید. میدانم که لحظه لحظه عمر شما در جامعه ای گذشته که دیگر مجال تحقیق در هیچ زمینه ای به شما داده نشده است که اگر تحقیق کرده بودید اینها را خوانده بودید. اما هنوز هم دیر نشده.
این شاید آخرین فرصتی باشد که خداوند به شما میدهد تا شاید چشمانتان باز شود و ببینید کجا میروید. و این مژده را به شما بدهم که خداوند عالم کسی را که همه عمر بخاطر جهالت در کفر به سر برده و گناه کرده، اگر مسلمان شود، از جبران ما فات معاف فرموده و وعده داده که تمام گناهان او را به ثواب تبدیل مینماید.
این بزرگترین پاداشی است که خدا به وی میدهد، شاید چون خروج از کفر امریست که مگر به لطف خداوند ممکن نمیباشد و در پی آن نعمت پیدا کردن دوستانی پاک و زندگی در جامعه ای متعالی

دین الهی ،بر راستی استوار است و راستی خود معیار شناخت دین حقیقی از غیر آن است.وجود تناقض در سخنان و کردار یک مدعی ،معیار باطل بودن اوست.یاس و پویا وحبیب و بابک مطالبی در این موضوع گرد آورده اندکه می خوانید:
برای شروع ، مطالبی که در این راستا قابل طرح است و در کلمات رهبران بهائی دوگونه طرح شده یا عمل شده است را ارائه می کنم.از نقل مدارک صرفنظر می نمایم زیرا در سایت به تفصیل منابع ذکر شده است.
بخش اول:عناوین بعضل تناقضات به اختصار
1-وحدت عالم انسانی
برخورد از نوع اول:
همه انسانها برابرند و از اصلی واحد و تفاوتی ندارند...
برخورد از نوع دوم:
الف -سیاهان آفریقائی خلقتشان گاوی است!
ب- غیر بهائیان نزد خدا به شکل حیوان هستند!
2-تبلیغ
برخورد از نوع اول:
تبلیغ ،امری واجب است در همه جا و هر وقت و برای همه کس
برخورد از نوع دوم: تبلیغ در اسرائیل ممنوع است و تبلیغ اسرائیلی حتی در خارج حرام است
3-ادب
برخورد از نوع اول:
بها :ادب پیرهن من است و باید ادب سرلوحه باشد
برخورد از نوع دوم:
یحیی (برادرم)سگ و گرگ و کلاغ و مار و الاغ و پشه و وزغ است
4-تساوی زنان
برخورد از نوع اول:
همه در حقوق مساوی هستندو شهری و روستائی فرقی ندارند
برخورد از نوع دوم: مهریه زن شهری طلا و مهریه زن روستائی نقره است
5- خدا
برخورد از نوع اول:
ما بهائیان موحدو یکتا پرستیم
برخورد از نوع دوم:
الف: جناب میرزا حسینعلی گوید: نیست خدائی جز من خدای زندانی!
ب: هم ایشان : همه خدایان از ترشح خدائی من به خدائی رسیدند!!
6-خاتمیت
برخورد از نوع اول:
نبوت به وجود حضرت محمد صلی الله علیه و آله خاتمه یافت
برخورد از نوع دوم :
شریعت اسلام ابتدا توسط باب نسخ شد بعد شریعت باب توسط شریعت بهاء نسخ گردید!
7- مقتضیات زمان
برخورد از نوع اول:
چون هر دوره جدیدی مقتضیات جدید دارد پس دائم باید دین جدید بیاید لذا هزار سال پس از اسلام دین جدید آمده است
برخورد از نوع دوم :
الف :امتداد دین بهائیت پانصد هزار سال است!
ب : امتداد بهائیت سیصد و شصت و پنج ملیون سال است!!
8- ایران دوستی
برخورد از نوع اول:
ما ایران را دوست داریم ...
برخورد از نوع دوم :
الف:خدایا امپراطور ژرژپنجم را تایید فرما!
ب:ای امریکائیان برای منفعت خود چاه های نفت ایران را دریابید و به سوی آن بشتابید!!
ج: بخاطر کمک به سپاهیان انگلیس در فلسطین عبدالبها لقب سر دریافت می کند!
9-- کتاب بیان
برخورد از نوع اول:
الف)قرار بود 19 واحد و هر واحد 19 باب داشته باشد، یعنی 361 باب داشته باشد. چه بیان عربی و چه بیان فارسی هر دو ناقص باقی ماندند. بیان عربی 209 باب و بیان فارسی 162 باب دارد. بقیه ی آن را قرار است موعود باب کامل کند.
ب) به گفته ی شوقی: وعده‌ی الهی که حضرت موعود، بیان فارسی را که ناتمام مانده تکمیل خواهد فرمود به انجاز پیوست.
برخورد از نوع دوم:
اضافه شدن 2 باب ایقان به 162 باب بیان فارسی آن را تکمیل نمی کند.
10-کتاب ایقان
برخورد از نوع اول:
کتابی الهی است.
برخورد از نوع دوم:
تنها بیش از 150 غلط ادبی بر آن گرفته شده است.
11-کتاب ایقان
برخورد از نوع اول:
به گفته ی شوقی: در دوشبانه روز نازل شده است.
برخورد از نوع دوم:
شواهد نشان می دهد بیش از دو سال به طول انجامیده است!
12- علم و عالمان
برخورد از نوع اول:
بهاییت مکتبی علم خواه است و یکی از تعالیمش را تطابق علم با دین می‌شمرد و این را برای خود افتخار می‌داند و بر آن می‌بالد و همه جا مطرح می‌کند.
برخورد از نوع دوم:
باب اول از دو باب ایقان طی 58 صفحه علما را بزرگ‌ترین مانع و سدّ هدایت مردم شمرده و همه‌ی ایشان را جاه طلب و دین فروش گفته و ازمردم خواسته است اصلاً دنبال عالمان نروند.
13- ادب
برخورد از نوع اول:
الادب قمیصی، ادب پیراهن من است.
برخورد از نوع دوم:
بهاءالله علمای اسلام را در ایقان همج رعاع _پشه‌های سر گردان_ خوانده و در جاهای دیگری ازکتابهایش آن‌ها را ذئاب و حمر _گرگان و خران _نام نهاده امام جمعه اصفهان را رقشاء_ کرم خالدار ماده_گفته و حاج کریمخان کرمانی صاحب ارشاد العوام را تراب و زاغ و کلاغ خوانده است.
14- مقام بها در زمان نوشتن کتاب ایقان
برخورد از نوع اول:
برادرش را مصدر امر و صبح ازلی می‌خواند. باب را سلطان السلاطین و رب اعلی می‌خواند و خود را عبد و خادم فانی می‌شمرد.
برخورد از نوع دوم:
الف) شوقی او را در آن حال مظهر الهی می‌دانسته که اعظم کتب بر او نازل شده است.
ب) مدتی بعد شنیع ترین نسبت‌ها را به برادرش می‌دهد.
15- شهادت تمامی انبیاء
برخورد از نوع اول:
بهاءالله در ایقان می‌گوید: همه انبیاء باذن علماء عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند
برخورد از نوع دوم:
عیسی علیه السلام از میان قوم غائب شد و به فلک چهارم ارتقاء فرمود.
**************
بخش دوم:بعضی تناقضات با توضیحی مختصر
1-طهارت و عدم طهارت
در کتاب اقدس چاپ تهران ص 74 آمده است :
کذلک رفع الله حکم دون الطهاره عن کل الاشیا
(این چنین خداوند ، حکم پاک نبودن را از اشیاء برداشت.)
و در ص 75 آمده است :
قد انغمست الاشیاء فی بحر الطهاره فی اول الرضوان
(هر آینه همه چیز در اول رضوان در دریای طهارت و پاکی غوطه ور شد)
اما گویا ایشان فراموش کرده اند که در جای دیگر کتاب اقدس نگاشته اند:
و حکم باللطافه (بالطهاره) الکبری و تغسیل ما تغبر من الغبار و کیف الاوساخ المنجمده و دونها، اتقوا الله و کونوا من المطهرین......طهروا کل مکروه بالماء الذی لم یتغیر بالثلاث.ایاک ان تستعملوا الماء الذی تغیر بالهواء او بشیء اخر
(و حکم شده است به پاکی بزرگتر!!! و شستن آن چه غبار گرفته تا چه رسد به چرک های جامد و غیر آن ، از خدا بترسید و از پاک کنندگان باشید!!... هر چیز کثیفی را با ابی که رنگ و بو و مزه آن تغییر نکرده است پاک کنید مبادا آبی را که بر اثر هوا یا چیز دیگر تغییر کرده به کار برید.)(گنجینه حدود و احکام 81)
سوالی که دوستان بهائی باید پاسخ گو باشند این است که مگر مسائل نجاست و طهارت در اسلام چه ایرادی داشت که ایشان از یک طرف همه چیز را پاک می دانند و از طرف دیگر می بینند نمی توان هر چیز پلید و کثیفی را پاک دانست پس دستور می دهند با آب پاک!!! که مزه و بو و رنگش تغییر نکرده اشیاء را پاک کنید و جالب تر این است که می گویند بر هر چیز پاکی میتوان سجده نمود:
قد اذن الله لکم السجود علی کل شیئ طاهر(ص 26 گنجینه)
پس دو نکته قابل طرح است:
الف- اگر همه چیز پاک است پس چرا در بحث سجده گفته شده بر هر چیز پاک !!!! می توان سجده کرد. مگر چیز غیر پاکی هم طبق گفته اول از ص 74 اقدس داریم؟!
ب- آیا واقعا بر هر چیزی می توان سجده کرد؟!
2-امی بودن یا نبودن باب
در باب امی بودن باب و بهاء الله به چند مدرک و سند برخورد کردم که در زیر آمده است:
عبد البها در یکی از کتابهای خود می نگارد که :
نورانیت مظاهر مقدسه بذاتهم است . نمی شود از دیگری اقتباس نمایند. دیگران باید از آنها اکتساب علوم و اقتباس انوار نمایند نه انها از دیگران. جمیع مظاهر الهیه چنین بوده اند؛ حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت مسیح و حضرت محمد و حضرت باب و حضر بهاء الله در هیچ مدرسه ای داخل نشدند......
یا در جای دیگر آمده است :
در میان طایفه شیعیان عموما مسلم است که حضرت ابدا در هیچ مدرسه ای تحصیل نفرموده اند و نزد کسی اکتساب علوم نکرده اند و جمیع اهل شیراز گواهی می دهند ؛ با وجود این به منتهای فضل بغتتا در میان خلق ظاهر شده اند.
اما در جاهای دیگر به مدارکی برخورد کردم که به هیچ عنوان نشان نمی دهد باب و بهاء امی باشند . در مورد باب می توان به چند مدرک استناد کرد.
در یکی از کتب بهائیت خواندم که :
خال حضرت باب ایشان را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند، هر چندحضرت باب به درس خواند میل نداشتند ولی برای آنکه به میل خال بزرگوار رفتار کنند به مکتب شیخ عابد تشریف بردند. شیخ عابد مرد پرهیزگار محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد و سید کاظم رشتی به شمار می رفت.
کدامیک از موارد فوق را باید پذیرفت.(قسم حضرت عباس را قبول کنم یا دم خروس را)
خنده دار تر سخنی است که خود باب در کتاب بیان به یاد ایام کودکی آورده است :
قل ان یا محمد معلمی فلا تضربنی .... و اذا اردت ضربا فلا تتجاوز عن الخمس و لا تضرب علی اللحم.....
بگو ای محمد آموزگار من ، مرا کتک مزن..... و چون خواستی بزنی بیشتر از پنج ضربه نزن نیز بر گوشت بدنم نزن.
این نشان می دهد باب نه تنها به مکتب می رفته و تحصیل می کرده است بلکه دانش آموز زرنگی نبوده و گاه و بی گاه از جانب معلم خود تنبیه می شده است.
3- امی بودن یا نبودن بهاءاله
جناب بهاء الله در جایی می نویسد:
دوست ندارم که اذکار قبل بسیار اظهار شود زیرا که اقوال غیر را ذکر نمودن دلیل بر علوم کسبی است نه بر موهبت الهی
در جایی دیدم که ایشان از اشعار شعرا و سخنان عرفا استفاده کرده اند که متناقض با صحبت قبل می باشد. اما بعد به جمله ای برخورد کردم که ایشان می گوید:
هر آینه ما کتاب های مردمان را نخواندیم و از علومشان آگاه نیستیم. هر آن گاه که خواستیم بیانات عالمان و حکیمان را یاد آور شویم در پیش روی پروردگارت آنچه در کتب و صحف عالم بود آشکار می گشت ما هم می دیدیم و می نوشتیم.
وقتی این جمله از بهاء الله را دیدم و خواندم کم کم داشتم تناقض مطرح شده در ذهن را فراموش می کردم که ناگهان روزی با جمله زیر برخورد کردم که سوالی در ذهن من ایجاد کرد. اول جمله را بگویم و بعد سوال را مطرح کنم......
بهاءالله در کتابش راجع به (گمان می کنم) حاج کریم خان کرمانی چنین می نویسد:
این بنده اقبال به ملاحظه کلمات غیر نداشته وندارم و لیکن چون جمعی از احوال ایشان سوال نموده و مستفسر شده بودند لهذا لازم گشت که قدری در کتب او ملاحظه رود و جواب سائلین بعد از معرفت و بصیرت داده شود!!(پس معرفت و بصیرت نداشته اند). باری کتب عربیه او به دست نیفتاد!!! تا این که شخصی روزی ذکر نمود کتابی از ایشان که مسمی به ارشاد العوام است در این بلد یافت می شود...... با وجود این ، کتاب را طلب نموده چند روز معدود نزد بنده بود و گویا دو مرتبه (کتاب را خوانده است آن هم 2 بار تا معرفت حاصل کند) در او ملاحظه شد.!!
اینجا بود که این سوال مطرح شد.
جناب بهاءالله اگر کتاب عربی را پیدا نکرده چرا پس آن کتاب و صحف در برابر ایشان آشکار نگشته تا ببینند و بخوانند !
سوال بعدی این است که ایشان کتاب مسمی به ارشاد العوام را گرفته و 2 مرتبه خوانده اند.پس نمی توان علم ایشان را الهی دانست. ایشان هم کتاب می خوانده اند و هم علم اکتسابی داشته اند .
4- مقام باب و بها
عبدالبهاء، عباس افندی :
آن مظاهر نبوت کلیه که بالاستقلال اشراق نموده اند مانند حضرت ابراهیم ،حضرت موسی ، حضرت عیسی و حضرت محمد و حضرت اعلی و حضرت جمال مبارک
پس با توجه به این صحبت جناب عبدالبهاء، باب و بهاء در صف و ردیف پیامبران الهی قرار گرفته اند.
اما جالب اینجاست که خود بهاء الله این حرف را قبول ندارد و معتقد است که نبوت به آمدن حضرت محمد پایان پذیرفته است و ایشان آخرین پیامبران است و او برای خود مقامی بالاتر از مقام نبوت قائل است.
برای روشن شدن مطلب نمونه ای را خدمتتان عرض می کنم:
عبدالمجید اشراق خاوری در رحیق مختوم می گوید:
در قرآن سوره الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده جمال مبارک جل جلاله در ضمن جمله مزبور می فرماید که مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است ؛ زیرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم می گردد و این دلیل است که ظهور موعود عظیم ظهور الله است و دوره ی نبوت منطوی گردید زیرا که رسول الله خاتم النبیین بودند.
پس با توجه به این صحبت خود بهاء الله به خاتمیت پیامبر اسلام معتقد است و خود نیز ادعایی در مورد نبوت ندارد بلکه خود را دارای مقامی بالاتر می داند که حال آن مقام چیست باید تحقیق کرد.
به هر حال تناقض پیدا شد. آقای عبدالبها مقام نبوت را برای ایشان قائل است اما خود ایشان می گویند دوران نبوت منطوی گردیده است چرا که رسول الله خاتم النبیین است .
جالب تر اینجاست که خود باب خیلی ادعای جالبی کرده است :
ان علی قبل نبیل ذات الله و کینونیته
او خود را خود ذات خدا می داند. در حالی که عبدالبها می گوید او پیامبر است .
اضافه کنید به این تناقض مدارکی را که باب خود را باب و بنده امام دوازدهم می شمرد و نیز چند بار توبه کردن او از جمیع ادعاها را!!
5-پیشگوئی نادرست در مورد رهبری آینده
میرزا حسینعلی از زن نخست خود فرزندی داشت به نام عباس(عبدالبها) و از زن دیگرش سه پسر داشت به نام های محمد علی افندی و میرزا ضیاء الله و میرزا بدیع الله.
بنا بر لوح عهدی قرار بود پس از مرگ بهاء الله ابتدا عباس و سپس محمد علی زمامدار بهائیان شود اما بعد از مرگ پدر میان فرزندان جدایی و اختلاف افتاد و با اینکه در لوح عهدی سفارش شده بود که اختلاف و نزاع نیفتد و احترام و دوستی مراعات شود عبدالبهاء>عباس افندی غصن اکبر (محمد علی) را ناقض اکبر و مریدانش را ناقضین خواند و پیروان خود را ثابتین نام نهاد.
محمد علی نیز به تلافی ، غصن اعظم (عباس) را رئیس المشکرین گفته و ابلیس لقب داد.( برای اینکه این شبهه در ذهن شما ایجاد نشود که این مطالب را از کجا می آورم برای نمونه مدرک این مطلب را بیان می کنم.رحیق مختوم و توقیعات مبارک شوقی ، اما از بیان مدارک دیگر به علت اختصار می پرهیزم و در صورت نیاز و در خواست خواننده در اختیار قرار خواهم داد)
در ضمن این درگیریها عبدالبها برادر را با القاب پشه و سوسک و کرم خاکی و خفاش و ...... خطاب می کند و خویشتن را بلبل و طاووس می نامد.
در عوض نیز محمد علی عبدالبها را حیوان(نام حیوانی را می گوید که من نیاورده ام بخواهید می آورم) می خواندو خود را غضنفرالله لقب می دهد!
چنین داستان و اختلافی دقیقا بین صبح ازل (برادر بهاء الله ) و بهاء الله رخ می دهد که در کتب خود دوستان بهائی محفوظ است .
اما تناقض اصلی وقتی برای من مطرح شد که این جمله را از عبدالبهاء خواندم . ایشان می فرمایند:
(انصاف باید داشت از نفسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده، چگونه امید تربیت اهل آفاق نماییم و آیا در این قضیه ذره ای شبهه و تردید است؟لا والله!)
با توجه به داستان ذکر شده آیا اختلاف بعد از مرگ بهاء الله بین فرزندان نمی تواند موید این مطلب باشد که جناب بهاء الله در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده است ؟!
حال سوال اینجاست که از چنین کسی که در تربیت اولاد و عیال و آل عاجز مانده آیا می توان امید تربیت اهل آفاق نماییم؟
جناب عبد البهاء که می فرمایند غیر ممکن است و در این مطلب هیچ شک و تردیدی ندارند تازه قسم هم یاد کرده اند. . نظر شما چیست؟
6- وحدت عالم انسانی
پس از مرگ باب، جانشینی او به میرزا یحیی نوری برادر کوچکتر میرزا حسینعلی رسید.شواهدی در میان آثار باب وجود دارد که حاکی از وصایت صبح ازل می باشد.بدین ترتیب رهبری بابیان به صبح ازل سپرده شد و او برادرش را به عنوان پیش کار خود تعیین نمود.
اما بعدها میان این دو برادر اختلاف سختی در می گیرد . (داستان مفصل است و اگر روزی حوصله کنم تمام آن داستان را برایتان شرح خواهم داد) در ضمن این دعوا میرزا حسینعلی اعلام داشت که وصایت ازل بی اساس است چرا که خود او با هم دستی میرزا عبدالکریم قزوینی کاتب ، آن را ساخته و پرداخته اند و این به خاطر مصالحی بوده است که اینک دیگر وجود ندارد.
دعوا بین دو برادر بالا گرفت و شروع به اهانت به یکدیگر می کنند.
طرفین اسرار مگو و رازهای نهان یک دیگر را فاش می ساختند و تمام زشتی و نابکاری ها و کژی ها و نادرستی ها را برادر وار میان خود تقسیم نمودند. به عنوان مثال میرزا یحیی از جانب بهاء و بهائیان به القاب زشتی همچون خر و گاو نر و .... مفتخر می گردد و میرزا حسینعلی حرام زادگی برادر را اعلام می دارد و فاش می سازد که در بغداد .....(اجازه دهید بقیه داستان را نیاورم چراکه حرمت یک سایت پژوهشی این اجازه را نمی دهد).
برای نمونه جمله ای از جناب بهاء الله را خدمتتان عرض می کنم:
ایشان در مائده آسمانی در مورد برادر خود !!!! میرزا یحیی اینگونه لب به سخن می گشاید:
مسلم است که لا زال به اکل وشرب و تصرف در ابکار و نساء ناس مشغول بوده و اعمالی که والله خجالت می کشم از ذکرش ، مرتکب
البته در این داستان میرزا یحیی هم ساکت نشسته و او هم کلمات قصار را در مورد برادر خود به کار برده است .
اما هدف ما بیشتر طرح این مسئله برای تناقضی است که با ادعای وحدت عالم انسانی دارد.
جناب بهاء الله که از وحدت عالم انسانی سخن می گوید آیا خود به آن عمل می کرده است؟!
او که می گوید همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار و می گوید دشمنان خود را مانند دوستانتان دوست بداریدو اصلا همه را دوست داشته باشید و به همه خدمت کنید پس چرا خود ایشان برادر خود را به باد فحش و ناسزا می گیرند . این چه وحدت عالم انسانی است؟
اضافه کنید دعواهای عبدالبها و محمد علی را بر سر جانشینی بها و...





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین