خداوند انسان را آفرید و بعد از نشان دادن راه حق به او اختیار داد، تا بین حق و باطل یکی را انتخاب کند، چنان که در قرآن می فرماید: (ما انسان را از نطفة مختلطی آفریدیم و او را آزمایش می کنیم (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.)[1] بر طبق این آیات خداوند به انسان اختیار، قدرت و قوای تشخیص حق و باطل را به او عنایت کرده است، اما این به آن معنی نیست که همة انسان ها حق را انتخاب کرده باشند، بلکه عدة بسیاری از آن ها راه باطل را برگزیدند و گمراه شدند چنان که قرآن در سورة عصر می فرماید: (به عصر سوگند که انسان ها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده اند.)[2] بنابراین از همان آغاز خلقت انسان، برخی راه باطل را برگزیدند و برخی دیگر با ایمان و عمل صالح و وصیت به حق و صبر، راه حق را انتخاب کردند و طبیعی است که این دو یعنی حق و باطل که ضد هم دیگر می باشند. هرگز یک جا جمع نمی گردند و نمی توانند در یک خط و یک جهت حرکت کنند و بین این دو جنگ و جدال و درگیری وجود خواهد داشت. به همین دلیل است که فرزندان حضرت آدم یعنی هابیل و قابیل که اولی حق را انتخاب کرده بود و دومی پیرو باطل بود با هم درگیر شدند و در نهایت هابیل به دست قابیل کشته شد. جریان درگیری بین حق و باطل از آن زمان تا زمان حال ادامه داشته است و همیشه پیامبران الهی و پیروان آنها که راه حق را انتخاب می کردند، برای رسیدن به مقصود خود با پیروان باطل به مبارزه می پرداختند و در این راه مشکلات و مصائب زیادی را تحمل می کردند. بعد از وفات پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نیز مسئله انتخاب بین حق و باطل وجود داشت و این بار در مسئله (امامت) چهره نموده بود، عده ای که شیعه علی علیه السّلام نامیده می شدند بر بیعت خود با حضرت علی علیه السّلام در واقعه غدیر خم وفادار مانده و به عهدی که با خدا و رسول خدا در مورد جانشینی حضرت علی علیه السّلام بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله بسته بودند، پایبند باقی ماندند و گفتند که چون امیرالمؤمنین علی علیه السّلام منصوب از سوی خداوند و رسول الله است ما امامت و رهبری او را قبول می کنیم؛ برخی دیگر عهد و پیمان خود را فراموش کرده و رهبر دیگری برای خود انتخاب کردند و این آغاز اختلاف بین حق و باطل در دوره پس از رحلت نبی اکرم صلّی الله علیه و آله بود. شیعیان برای پاسداشت اسلام و دفاع از حق که خداوند آن را توسط رسول گرامی اسلام ابلاغ کرده بود، به مبارزه با کفر و باطل پرداختند و در این راه مصائب و سختی های فراوانی را متحمل شدند. جنگ های حضرت علی علیه السّلام با ناکثین، قاسطین و مارقین و هم چنین قیام امام حسین علیه السّلام همگی در راستای مبارزه با باطل و کفر و حضانت از حق بود و در حقیقت به خاطر دفاع از حق بود که ائمه معصومین علیهم السّلام و هم چنین پیروان راستین آنها به شهادت رسیدند تا دین الهی پابرجا مانده و انسان های ستم دیده از جور ظالمان بتوانند راه سعادت و نیک بختی را پیدا کنند و نور الهی در روی زمین روشن و پایدار بماند. شهادت، دور افتادن از وطن، از دست دادن مال و جان طبیعی ترین نتیجه مبارزه با کفر و باطل بود و شیعیان همه این جنگ و جدال ها و مشقات را برای این تحمل کردند که راه حق را انتخاب کرده بودند و می خواستند فرمان الهی را اجرا کنند و پیروان باطل نیز که درصدد به دست آوردن مطامع دنیوی بودند و می خواستند به هوا و هوس های مادی خود دست یابند، به مخالفت با شیعیان پرداخته و به آنان ظلم و ستم های زیادی را روا دادند. بنابراین علت این که به شیعیان و در رأس آنها به امامان ظلم فراوان شده این است که آنان همیشه طرفدار حق بوده اند. اما در مورد سادات که اولاد پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله می باشند، باید گفت: چون بیشتر سادات طرفدار ائمه معصومین و از بزرگان مذهب شیعه بوده اند همیشه مورد حمله طرفداران باطل قرار گرفته و مورد ظلم و ستم آنها واقع شده اند. سادات که منادی حق بودند همیشه مورد تعقیب خلفای جور بنی امیه و بنی عباس بودند و هرگاه که به دست آنان گرفتار می آمدند، بعد از تحمل شدائد بسیار، در نهایت به شهادت می رسیدند به همین دلیل در دوره این خلفا، سادات که حتی از کمترین حقوق اجتماعی محروم شده بودند به دور افتاده ترین نقاط ممالک اسلامی فرار می کردند تا از شر آنان خلاصی یابند و چون در ایران دوستداران اهل بیت علیهم السّلام فراوان بودند بیشتر سادات به ایران مهاجرت می کردند. از امام باقر علیه السّلام دربارة مظلومیت اهل بیت علیهم السّلام و شیعیان نقل شده که فرمود: (همیشه ما تحقیر می شدیم و مورد ظلم و ستم قرار می گرفتیم. ما را دور می کنند، حقیر می سازند، محروم می نمایند و می کشند. ما همیشه در معرض خوف و ترس بوده و بر خون خود و دوستانمان امنیت نداشتیم. (در زمان معاویه) شیعیان ما را در شهرها کشتند. دستها و پاهایشان را تنها به ظنّ و گمان قطع کردند، نام هر کس در زمره محبین یا اصحاب ما برده می شد، زندانی می شد، مالش را غارت می کردند و یا خانه اش را ویران می ساختند این بلا هم چنان در تزاید و شدت بود تا زمان عبیدالله بن زیاد، پس از آن حجاج آمد. شیعیان بسیاری را کشت و ایشان را به ظنّ و گمان بازداشت نمود. کار شیعیان در آن جامعه بلازده به جایی رسیده بود که اگر مردی را زندیق و یا کافر معرفی می کردند نزد حجاج محبوبتر از آن بود که او را شیعه علی علیه السّلام معرفی کنند.)[3] خوارزمی نیز می نویسد: (در هیچ شهری از شهرهای کشور اسلامی نیست مگر آن که طالبی (اولاد ابوطالب) مظلومانه به شهادت رسیده و اموی و عباسی در قتل او شریک اند...)[4] اما به این نکته هم باید اشاره کرد که از سوی دیگر به دلیل حق طلبی سادات و این که خداوند در قرآن کریم اجر تبلیغ اسلام از سوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله را دوست داشتن اقربا و اولاد آن حضرت قرار داده بود،[5] سادات همیشه مورد احترام و محبت شیعیان قرار داشتند و به عنوان رهبر و بزرگ جامعه شیعیان انتخاب می شدند که به عنوان نمونه می توان به موارد ذیل اشاره کرد: 1. ادارسه آفریقا: از سادات بنی حسن علیه السّلام بودند که بعد از قیام نفس زکیه در حجاز و شکست وی توسط منصور دوانقی به آفریقا فرار کرد و در آنجا حکومت بزرگی را تشکیل دادند. 2. فاطمیان مصر: اینان از اولاد امام صادق علیه السّلام بودند که در اواسط حکومت بنی عباس در شمال آفریقا، مصر و شامات حکومت بزرگی را تأسیس کرده و قرن ها بر این منطقه حکومت نمودند. 3. زیدیان یمن. 4. زیدیان مازندران. 5. صفویان: اینان از سادات موسوی بودند که بیش از دو قرن در فلات ایران حکومت کرده و مذهب شیعه اثنی عشری را در این منطقه رواج داده و مذهب رسمی ایران کردند. بنابراین اگر شیعیان و سادات مصائب و مشکلات فراوانی تحمل کرده اند به خاطر انتخاب حق و مبارزه با باطل بوده است چرا که همان گونه که گفته اند: (بهشت را به بها دهند نه به بهانه) و رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی مستلزم تحمل مصائب و سختی ها و تلاش و کوشش فراوان است و به خاطر این عقیده و عمل (خداوند آنان را از شر آن روز نگه می دارد و آنها را می پذیرد در حالی که غرق شادی و سرورند.)[6] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 43 تا 48. 2. تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 90 تا 100. [1] . انسان/2و 3. [2] . عصر/1 تا 3. [3] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1387 ه . ق، ج 11، ص 43 و 44. [4] . جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، انتشارات انصاریان، چاپ سوم، 1380ش، ج 1، ص 93. [5] . شوری/23. [6] . انسان/11. ( اندیشه قم )
خداوند انسان را آفرید و بعد از نشان دادن راه حق به او اختیار داد، تا بین حق و باطل یکی را انتخاب کند، چنان که در قرآن می فرماید: (ما انسان را از نطفة مختلطی آفریدیم و او را آزمایش می کنیم (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.)[1] بر طبق این آیات خداوند به انسان اختیار، قدرت و قوای تشخیص حق و باطل را به او عنایت کرده است، اما این به آن معنی نیست که همة انسان ها حق را انتخاب کرده باشند، بلکه عدة بسیاری از آن ها راه باطل را برگزیدند و گمراه شدند چنان که قرآن در سورة عصر می فرماید: (به عصر سوگند که انسان ها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده اند.)[2] بنابراین از همان آغاز خلقت انسان، برخی راه باطل را برگزیدند و برخی دیگر با ایمان و عمل صالح و وصیت به حق و صبر، راه حق را انتخاب کردند و طبیعی است که این دو یعنی حق و باطل که ضد هم دیگر می باشند. هرگز یک جا جمع نمی گردند و نمی توانند در یک خط و یک جهت حرکت کنند و بین این دو جنگ و جدال و درگیری وجود خواهد داشت. به همین دلیل است که فرزندان حضرت آدم یعنی هابیل و قابیل که اولی حق را انتخاب کرده بود و دومی پیرو باطل بود با هم درگیر شدند و در نهایت هابیل به دست قابیل کشته شد. جریان درگیری بین حق و باطل از آن زمان تا زمان حال ادامه داشته است و همیشه پیامبران الهی و پیروان آنها که راه حق را انتخاب می کردند، برای رسیدن به مقصود خود با پیروان باطل به مبارزه می پرداختند و در این راه مشکلات و مصائب زیادی را تحمل می کردند. بعد از وفات پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله نیز مسئله انتخاب بین حق و باطل وجود داشت و این بار در مسئله (امامت) چهره نموده بود، عده ای که شیعه علی علیه السّلام نامیده می شدند بر بیعت خود با حضرت علی علیه السّلام در واقعه غدیر خم وفادار مانده و به عهدی که با خدا و رسول خدا در مورد جانشینی حضرت علی علیه السّلام بعد از پیامبر صلّی الله علیه و آله بسته بودند، پایبند باقی ماندند و گفتند که چون امیرالمؤمنین علی علیه السّلام منصوب از سوی خداوند و رسول الله است ما امامت و رهبری او را قبول می کنیم؛ برخی دیگر عهد و پیمان خود را فراموش کرده و رهبر دیگری برای خود انتخاب کردند و این آغاز اختلاف بین حق و باطل در دوره پس از رحلت نبی اکرم صلّی الله علیه و آله بود. شیعیان برای پاسداشت اسلام و دفاع از حق که خداوند آن را توسط رسول گرامی اسلام ابلاغ کرده بود، به مبارزه با کفر و باطل پرداختند و در این راه مصائب و سختی های فراوانی را متحمل شدند. جنگ های حضرت علی علیه السّلام با ناکثین، قاسطین و مارقین و هم چنین قیام امام حسین علیه السّلام همگی در راستای مبارزه با باطل و کفر و حضانت از حق بود و در حقیقت به خاطر دفاع از حق بود که ائمه معصومین علیهم السّلام و هم چنین پیروان راستین آنها به شهادت رسیدند تا دین الهی پابرجا مانده و انسان های ستم دیده از جور ظالمان بتوانند راه سعادت و نیک بختی را پیدا کنند و نور الهی در روی زمین روشن و پایدار بماند.
شهادت، دور افتادن از وطن، از دست دادن مال و جان طبیعی ترین نتیجه مبارزه با کفر و باطل بود و شیعیان همه این جنگ و جدال ها و مشقات را برای این تحمل کردند که راه حق را انتخاب کرده بودند و می خواستند فرمان الهی را اجرا کنند و پیروان باطل نیز که درصدد به دست آوردن مطامع دنیوی بودند و می خواستند به هوا و هوس های مادی خود دست یابند، به مخالفت با شیعیان پرداخته و به آنان ظلم و ستم های زیادی را روا دادند. بنابراین علت این که به شیعیان و در رأس آنها به امامان ظلم فراوان شده این است که آنان همیشه طرفدار حق بوده اند.
اما در مورد سادات که اولاد پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله می باشند، باید گفت: چون بیشتر سادات طرفدار ائمه معصومین و از بزرگان مذهب شیعه بوده اند همیشه مورد حمله طرفداران باطل قرار گرفته و مورد ظلم و ستم آنها واقع شده اند. سادات که منادی حق بودند همیشه مورد تعقیب خلفای جور بنی امیه و بنی عباس بودند و هرگاه که به دست آنان گرفتار می آمدند، بعد از تحمل شدائد بسیار، در نهایت به شهادت می رسیدند به همین دلیل در دوره این خلفا، سادات که حتی از کمترین حقوق اجتماعی محروم شده بودند به دور افتاده ترین نقاط ممالک اسلامی فرار می کردند تا از شر آنان خلاصی یابند و چون در ایران دوستداران اهل بیت علیهم السّلام فراوان بودند بیشتر سادات به ایران مهاجرت می کردند.
از امام باقر علیه السّلام دربارة مظلومیت اهل بیت علیهم السّلام و شیعیان نقل شده که فرمود: (همیشه ما تحقیر می شدیم و مورد ظلم و ستم قرار می گرفتیم. ما را دور می کنند، حقیر می سازند، محروم می نمایند و می کشند. ما همیشه در معرض خوف و ترس بوده و بر خون خود و دوستانمان امنیت نداشتیم. (در زمان معاویه) شیعیان ما را در شهرها کشتند. دستها و پاهایشان را تنها به ظنّ و گمان قطع کردند، نام هر کس در زمره محبین یا اصحاب ما برده می شد، زندانی می شد، مالش را غارت می کردند و یا خانه اش را ویران می ساختند این بلا هم چنان در تزاید و شدت بود تا زمان عبیدالله بن زیاد، پس از آن حجاج آمد. شیعیان بسیاری را کشت و ایشان را به ظنّ و گمان بازداشت نمود. کار شیعیان در آن جامعه بلازده به جایی رسیده بود که اگر مردی را زندیق و یا کافر معرفی می کردند نزد حجاج محبوبتر از آن بود که او را شیعه علی علیه السّلام معرفی کنند.)[3] خوارزمی نیز می نویسد: (در هیچ شهری از شهرهای کشور اسلامی نیست مگر آن که طالبی (اولاد ابوطالب) مظلومانه به شهادت رسیده و اموی و عباسی در قتل او شریک اند...)[4] اما به این نکته هم باید اشاره کرد که از سوی دیگر به دلیل حق طلبی سادات و این که خداوند در قرآن کریم اجر تبلیغ اسلام از سوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله را دوست داشتن اقربا و اولاد آن حضرت قرار داده بود،[5] سادات همیشه مورد احترام و محبت شیعیان قرار داشتند و به عنوان رهبر و بزرگ جامعه شیعیان انتخاب می شدند که به عنوان نمونه می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
1. ادارسه آفریقا: از سادات بنی حسن علیه السّلام بودند که بعد از قیام نفس زکیه در حجاز و شکست وی توسط منصور دوانقی به آفریقا فرار کرد و در آنجا حکومت بزرگی را تشکیل دادند.
2. فاطمیان مصر: اینان از اولاد امام صادق علیه السّلام بودند که در اواسط حکومت بنی عباس در شمال آفریقا، مصر و شامات حکومت بزرگی را تأسیس کرده و قرن ها بر این منطقه حکومت نمودند.
3. زیدیان یمن.
4. زیدیان مازندران.
5. صفویان: اینان از سادات موسوی بودند که بیش از دو قرن در فلات ایران حکومت کرده و مذهب شیعه اثنی عشری را در این منطقه رواج داده و مذهب رسمی ایران کردند. بنابراین اگر شیعیان و سادات مصائب و مشکلات فراوانی تحمل کرده اند به خاطر انتخاب حق و مبارزه با باطل بوده است چرا که همان گونه که گفته اند: (بهشت را به بها دهند نه به بهانه) و رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی مستلزم تحمل مصائب و سختی ها و تلاش و کوشش فراوان است و به خاطر این عقیده و عمل (خداوند آنان را از شر آن روز نگه می دارد و آنها را می پذیرد در حالی که غرق شادی و سرورند.)[6]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 43 تا 48.
2. تاریخ تشیع در ایران، ج 1، ص 90 تا 100.
[1] . انسان/2و 3.
[2] . عصر/1 تا 3.
[3] . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1387 ه . ق، ج 11، ص 43 و 44.
[4] . جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، انتشارات انصاریان، چاپ سوم، 1380ش، ج 1، ص 93.
[5] . شوری/23.
[6] . انسان/11.
( اندیشه قم )
- [سایر] اگر شیعه حق است چرا مظلوم است؟
- [سایر] سید ادریس حسینی چگونه شیعه شد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] سادات شیعه و سنی با هم چه فرقی دارند؟
- [سایر] چرا باید از نفرین مظلوم ترسید؟
- [سایر] آیا امام حسین ع مظلوم بود؟
- [سایر] بر روی بعضی از پرچمها یا حسین مظلوم نوشته شده است . چرا بر مظلوم بودن امام بیش از دیگر صفات ایشان تأکید میشود؟
- [آیت الله بهجت] آیا پایمال کردن فرش برای این که غساله اش خارج شود باعث تطهیر فرش می شود؟
- [سایر] منظور از نفس زکیه در علایم ظهور کیست؟درباره رجعت امامان لطفا توضیح دهید. سید یمانی کیست؟
- [سایر] چرا امام حسین علیه السلام را مظلوم می گویند؟
- [سایر] چراشیعه در کشور عربستان مظلوم واقع شده اند. ؟
- [آیت الله وحید خراسانی] در مذهب عامه در طلاق زن یایسه و یا صغیره ای که شوهر با انها نزدیکی کرده باشد بر ان زن واجب است عده نگه دارد هر چند در مورد صغیره در بعضی از مذاهب عامه تفصیلی است ولی در مذهب شیعه در طلاق زن یایسه و صغیره عده واجب نیست بنابراین بر مذهب عامه انها ملزم هستند که احکام عده را رعایت کنند پس اگر زن یایسه یا صغیره از عامه شیعه گردد لازم نیست عده نگه دارد و اگر طلاق او رجعی باشد جایز است نفقه ایام عده را از شوهر عامی مطالبه کند و جایز است با شخص دیگری در ان ایام ازدواج نماید و همچنین اگر مرد عامی شیعه شود جایز است با خواهر زن یایسه و صغیره ای که طلاق داده است و هنوز به مذهب عامه در ایام عده هستند ازدواج کند و لازم نیست احکام عده را رعایت نماید
- [آیت الله اردبیلی] کارهایی که زن انجام میدهد و مستلزم پایمال شدن حقوق شوهر نمیشود نظیر وصیّت کردن یا قبول وصیّت احتیاج به اجازه شوهر ندارد.
- [آیت الله مظاهری] اگر دسترسی به مظلوم نداشته باشد، باید با اذن حاکم شرع آنچه را بدهکار است به عنوان ردّ مظالم بدهد، و اگر مظلوم مرده است باید به وارث او بدهد، و اگر قدرت بر این کار ندارد، باید با اذن حاکم شرع، از طرف او به عنوان ردّ مظالم بدهد.
- [آیت الله اردبیلی] سیّد میتواند صدقات واجب یا مستحب خود را به سیّد یا غیر سیّد بدهد و غیر سیّد میتواند صدقه مستحب خود را به سیّد بپردازد، ولی نمیتواند صدقه واجب خود نظیر زکات مال و زکات فطره را به سیّد بدهد، و چنانچه پرداخت کفّارات و ردّ مظالم بر غیر سیّد واجب شود، بنابر احتیاط واجب نمیتواند آن را به سیّد بدهد.
- [آیت الله مظاهری] کسی که زکات میگیرد باید فقیر و شیعه و غیر سیّد باشد و نفقه او بر زکات دهنده واجب نباشد )پدر زکات دهنده، مادر، زن و فرزند او نباشد( و آشکارا معصیت نکند.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که سیّد نیست، نمیتواند به سیّد فطره بدهد و چنانچه دهنده فطریّه سیّد نباشد ولی نانخور او سیّد باشد یا بر عکس، بنابر احتیاط واجب نمیتواند فطریّه او را به سیّد بدهد.
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله شبیری زنجانی] کسی که در محلّ خود به سیادت مشهور است سیّد به شمار میآید و کسی که در محلّ خود به عدم سیادت مشهور است غیر سیّد میباشد، همچنین است اگر به دلیلی عرفاً به سیّد نبودن وی یا عدم اشتهار وی به سیادت اطمینان پیدا شود، مثل کسی که خود میگوید من سیّد نیستم و انگیزه ویژهای برای این سخن ندارد. در این مسأله داشتن یا نداشتن شجرهنامه و مانند آن تأثیری ندارد، همچنین راههای دیگر همچون خوابنما شدن که برخی از مردمان عوام به آنها اعتماد میکنند، هیچ اعتباری ندارد. و به کسی که سیادت یا عدم سیادت وی از راه معتبر ثابت نشده است، نمیشود از زکات واجب غیر سیّد داد، بلکه از زکات واجب سادات یا زکاتهای مستحبّی و یا سایر وجوهی که اختصاص به سادات یا غیر سادات ندارد، داده میشود. نیّت زکات
- [آیت الله جوادی آملی] .اثبات سیادت افراد یا به وسیله شهادت دو مرد عادل است؛ یا به این است که در شهر خو د مشهور و معروف به سیادت باشد , بنابراین هر کس ادعا کند که سیّد است، کافی نیست. حکم سادات واجب النفقه
- [آیت الله شبیری زنجانی] سیّد میتواند از غیر سیّد زکات مستحبّی بگیرد ولی نمیتواند از غیر سیّد زکات واجب بگیرد، البتّه اگر خمس و سایر وجوهات کفایت مخارج او را نکند و ناچار باشد که از زکات واجب غیر سیّد استفاده کند، مانعی ندارد.