اسماعیلیه فرقهای از شیعه میباشد که قائل است امامت به واسطه نص از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله یا امامی که جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است، تحقق مییابد و برخلاف زیدیه که امامان منصوص را سه نفر میدانند و همچنین برخلاف شیعه امامیه که تعداد امامان را دوازده نفر میدانند، اسماعیلیه حدّی برای امامان قائل نیست از دیدگاه آنان امامت از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تا زمان حاضر ادامه دارد و صرف تولد از امام به منزله نص بر امامت فرزند است و به عبارت دیگر امامت از دیدگاه اسماعیلیه وراثتی میباشد و فرزند امام، امام است و اگر امامی بیش از یک فرزند داشت با قرائن و شواهد خاص، یکی از آنان به عنوان امام شناخته میشود.[1] در طول تاریخ اسماعیلیه نامهای زیادی از قبیل، باطنیون، تعلیمیون، حشیشیون، قرمطیون، مبارکیه، خطابیه، فاطمیون، ملاحده، سبعیه،[2] و ... داشته است که برخی از این نامها نظر به شاخههای گوناگون این مذهب دارد و برخی دیگر ناظر بر عقاید خاص آنان میباشد. با این حال همه این شاخهها و گروهها در این اصل که بعد از امام صادق علیه السلام اسماعیل، امام بوده اتفاق نظر دارند و بعد از آن نیز عدهای محمد بن اسماعیل و فرزندان وی را امام میدانند و برخی نیز قائل به غیبت محمدبن اسماعیل هستند که از بین رفتهاند و اثری از آنان باقی نمانده است.[3] اسماعیلیه در طول تاریخ قیامهای متعددی بر علیه خلفای عباسی انجام داده و همیشه با آنان که مروج مذهب اهل سنت بودند به مبارزه پرداختهاند، گاهی پیروز شده و حکومتهایی چون خلافت فاطمی در مصر و شمال آفریقا و همچنین حکومت قرامطه در شبه جزیره عربستان و جنوب عراق تشکیل دادهاند و گاهی نیز در قلعههای خود محصور شده و قلعهنشین شدهاند. به همین خاطر مبارزه تبلیغاتی بنی عباس و اهل سنت بر علیه آنان گسترده و همراه با افتراء و تهمت بوده و چون آنان فرصت دفاع از خود نداشتهاند حرف و حدیث دربارة اعتقادات آنان بسیار است و آراء و افکار منتسب به آنان آشفتگی فراوانی دارد با این حال چون در این مقال هدف بررسی انتقادهای کلی وارد بر این مذهب است به چند مورد کلی که مورد توافق همگان و مورد قبول خود اسماعیلیه باشد اشاره میشود. 1 . نفی صفات از خداوند. اشاعره معتقد به صفات زائد بر ذات خداوند هستند و میگویند: خداوند یک چیز و علمش زاید بر او چیز دیگر است و قدرتش شی دیگر و ... ابوالحسن اشعری میگوید: صفات زائد بر ذات خداوند میباشند و عین ذات نیستند هر چند مغایر با ذات هم نمیباشند.[4] در مقابل امامیه به تبعیت از ادله عقلی و احادیث ائمه معصومین علیهم السّلام معتقدند که صفات خداوند عین ذات خداوند است و این صفات زائد بر ذات نیستند، یعنی قدرت، علم، حیات و ... همه عین ذات خداوند میباشند و عدهای از معتزله هم از این اعتقاد شیعه امامیه پیروی کردهاند، ولی اسماعیلیه برخلاف اشاعره و امامیه به نفی هرگونه صفت پرداخته و گفتهاند که خداوند اصلاً صفت ندارد که عین ذات یا جدا از ذات باشد.[5] و بدین ترتیب با تمام فرقههای اسلامی و نصوص دینی که معتقد به وجود صفات برای خداوند هستند، مخالفت کردهاند. اما چون در قرآن کریم و احادیث صفات متعدد جمالیه و کمالیه برای خداوند ذکر شده، آنان برای توجیه این صفات گفتهاند که همه این صفات مربوط به عقل اول است که از خداوند صادر شده است. داعی کرمانی یکی از بزرگان اسماعیلیه میگوید: که صادر اول است که ... ازلی، است علم است عالم اول است قدرت است و قادر اول است، حیات است و حیّ اول است [6]و ...). این عقیده نه تنها مخالف با عقیده تمام مسلمانان در مورد صفت داشتن خداوند است، بلکه مخالف با آیات فراوانی است که صفات علم، قدرت، اراده و ... را بر خداوند ثابت میکنند و همچنین مخالف است با هزاران حدیثی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السّلام به دست ما رسیده است. 2 . انکار معاد جسمانی تمام دینداران و آنان که داعیه طرفداری از دین را دارند، معتقد به معاد و بازگشت انسان برای حسابرسی و رسیدن به عقاب و ثواب میباشند و معاد یکی از اصول مهم هر دین میباشد. با این همه برخی از اینان قائل به معاد روحانی هستند، برخی دیگر معاد را جسمانی میدانند. اسماعیلیه از جمله مذاهب نادری هستند که قائل به معاد روحانی هستند یعنی اعتقاد دارند که در قیامت فقط روح انسان عودت خواهد کرد.[7] این عقیده نیز با نص صریح آیات قرآنی و احادیث اسلامی منافات دارد و هیچ دلیل نقلی و عقلی بر آن وجود ندارد. در قرآن کریم میفرماید: (امروز (روز قیامت) بر دهان آنها مهر مینهیم و دستهایشان با ما سخن میگویند و پاهایشان به کارهایی که انجام دادهاند شهادت میدهند.)[8] این آیه و آیات دیگری چون فصلت 20 و 21؛ حاقه 19 و 25 میباشد. همچنین در جای دیگر میفرماید: (... و گفت: چه کسی این استخوان را زنده میکند در حالی که پوسیده است، بگو: همان کس آن را زنده میکند که نخستین بار آن را آفریده و او به هر مخلوقی آگاه است)[9] خداوند در این آیه از زنده شدن دوباره استخوانهای پوسیده خبر میدهد که نص بر معاد جسمانی است. 3 . آمیختگی مذهب اسماعیلی با فلسفه یونانی اهل سنت به خصوص اهل حدیث و اشاعره به صورت افراطی از دخالت دادن فلسفه و مباحث فلسفی در مباحث دینی و عقیدتی اجتناب میکردند و در جمود بر ظواهر و کنار گذاشتن فلسفه بر همدیگر سبقت میگرفتند. در مقابل اینان، اسماعیلیه به افراط در دخالت دادن مباحث فلسفی به خصوص فلسفه یونان در مباحث عقیدتی و کلامی گرفتار آمدند. اینان فلسفه یونانی را سند مذهب خود قرار داده بودند و مطالبی را داخل مذهب خود کردند که ربطی به عقاید و اصول دین نداشت به عنوان مثال اعتقاد به عقول عشره و افلاک نه گانه و نفوس آنها و این که صادر اول همان عقل اول است، از جمله مسائل فلسفه یونان بود که داخل مذهب اسماعیلیه شد[10] و مبنا و اساس این مذهب گردید و نتیجه آن شد که امروزه بعد از درهم ریختن طبیعیات فلسفه یونان و ابطال افلاک نه گانه یا نفس داشتن افلاک یا ... اساس مکتب کلامی اسماعیلی دچار تزلزل و درهم ریختگی شده و بسیاری از مباحث و مسائل آن از اساس ویران و منهدم شود. 4 . باطنیگری و تأویل ظواهر: باطنیگری و تأویل ظواهر یکی از ممیّزههای معروف مذهب اسماعیلی است که آن را از سایر مذاهب ممتاز میسازد، محقق طوسی در قواعد العقائد مینویسد: به اسماعیلیه (باطنیه) میگویند چون آنها میگویند: هر ظاهری باطنی دارد که مصدر آن بوده و ظاهر هم مُظهر آن باطن میباشد... و به آنها ملاحده میگویند چون در بعضی از احوال از ظاهر شریعت به باطن شریعت عدول میکنند.)[11] اسماعیله علاوه بر باطنیگری و تأویل ظواهر در مباحث کلامی و اعتقادی در مباحث فقهی هم به تأویل و باطنیگری میپردازند. و به عنوان مثال مَثَل ولایت مَثل آدم علیه السلام است چون او اول کسی بود که خداوند اطاعتش را واجب کرد و مثل طهارت مثل نوح است چون او اول کسی بود که برای تطهیر بندگان از گناه فرستاده شده و مثل صلوة، مثل ابراهیم است، چون او اول کسی بود که بیتالحرام را بنا کرد و مثل زکات مثل حضرت موسی علیه السلام است چون او اول کسی بود که مردم را به پرداخت زکات دعوت کرد، و همچنین مثل صوم حضرت عیسی و مثل حج حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله میباشد[12] و ... تأویل ظواهر متون مقدس اسلامی و بازی با آیات و احادیث اسلامی و تفسیر آنها بر اساس هوای نفسانی باعث شده که مذهب اسماعیلی با گذر زمان تغییر و تبدیل فراوانی یافته و از اصل خود فاصله بگیرد و خود را همرنگ محیط و زمانه سازد و مبتلا به امور خلافی شود که سایر مسلمانان آنها را ملحد و کافر بنامند این گونه تأویلات و باطنیگری وسیلهای است که طالبان قدرت و ریاست با تمسک به آن میخواهند آزادی عمل زیادی داشته و مریدان خود را با این گونه امور مشغول سازند و خود را از گزند تیغ انتقاد مریدان خویش و همچنین سایر مذاهب برهانند به همین دلیل گاهی که به دلیل برخی دنیاگراییها به انکار ضروریات دین میپردازند در مقابل انتقادها میگویند: که ما به باطن دین عمل کردهایم و شما نمیتوانید آن را بفهمید. این گونه باطنگرایی و تأویل ظواهر باعث میشود که تکالیف دینی از بین رفته و از دین و مذهب جز مشتی خرافات و تأویلات چیزی باقی نماند. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 . فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی گلپایگانی. 2 . فرهنگ فرق اسلامی، محمدجواد مشکور. 3 . بحوث فی الملل و النحل، ج 8، آیت الله سبحانی. 4 . قواعد العقائد،محقق طوسی. [1] . ر.ک: سبحانی، جعفر، المذاهب الاسلامیه، مؤسسه امام صادق علیه السلام چاپ اول، 1423، ص 24 6. [2] . ر.ک: مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی. چاپ سوم، 1375 ش، ص 47. [3] . رجوع شود به نوبختی، فرق الشیعه نوبختی، ترجمه محمد جواد مشکور، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361 ه .ش، ص 102 و 106. [4] . طوسی، نصیرالدین، قواعد العقائد، تحقیق علی ربانی، انتشارات حوزه علمیه قم، 1416 ق، ص 66. [5] . سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، چاپ اول، 1418 ه .ق، ج 8، ص 196. [6] . راحه العقل، ص 83، به نقل از سبحانی، جعفر، المذاهب الاسلامیه، مؤسسه امام صادق، چاپ اول، 1423، ص 268. [7] . المذاهب الاسلامیه، ص 275. [8] . یس/65. [9] . یس/78 و 79. [10] . ر.ک: المذاهب الاسلامیه، ص 253 و 264. [11] . قواعد العقائد، ص 113. [12] . ر.ک: بحوث فی الملل و النحل، ج 8، ص 270. ( اندیشه قم )
اسماعیلیه فرقهای از شیعه میباشد که قائل است امامت به واسطه نص از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله یا امامی که جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله است، تحقق مییابد و برخلاف زیدیه که امامان منصوص را سه نفر میدانند و همچنین برخلاف شیعه امامیه که تعداد امامان را دوازده نفر میدانند، اسماعیلیه حدّی برای امامان قائل نیست از دیدگاه آنان امامت از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تا زمان حاضر ادامه دارد و صرف تولد از امام به منزله نص بر امامت فرزند است و به عبارت دیگر امامت از دیدگاه اسماعیلیه وراثتی میباشد و فرزند امام، امام است و اگر امامی بیش از یک فرزند داشت با قرائن و شواهد خاص، یکی از آنان به عنوان امام شناخته میشود.[1]
در طول تاریخ اسماعیلیه نامهای زیادی از قبیل، باطنیون، تعلیمیون، حشیشیون، قرمطیون، مبارکیه، خطابیه، فاطمیون، ملاحده، سبعیه،[2] و ... داشته است که برخی از این نامها نظر به شاخههای گوناگون این مذهب دارد و برخی دیگر ناظر بر عقاید خاص آنان میباشد. با این حال همه این شاخهها و گروهها در این اصل که بعد از امام صادق علیه السلام اسماعیل، امام بوده اتفاق نظر دارند و بعد از آن نیز عدهای محمد بن اسماعیل و فرزندان وی را امام میدانند و برخی نیز قائل به غیبت محمدبن اسماعیل هستند که از بین رفتهاند و اثری از آنان باقی نمانده است.[3]
اسماعیلیه در طول تاریخ قیامهای متعددی بر علیه خلفای عباسی انجام داده و همیشه با آنان که مروج مذهب اهل سنت بودند به مبارزه پرداختهاند، گاهی پیروز شده و حکومتهایی چون خلافت فاطمی در مصر و شمال آفریقا و همچنین حکومت قرامطه در شبه جزیره عربستان و جنوب عراق تشکیل دادهاند و گاهی نیز در قلعههای خود محصور شده و قلعهنشین شدهاند. به همین خاطر مبارزه تبلیغاتی بنی عباس و اهل سنت بر علیه آنان گسترده و همراه با افتراء و تهمت بوده و چون آنان فرصت دفاع از خود نداشتهاند حرف و حدیث دربارة اعتقادات آنان بسیار است و آراء و افکار منتسب به آنان آشفتگی فراوانی دارد با این حال چون در این مقال هدف بررسی انتقادهای کلی وارد بر این مذهب است به چند مورد کلی که مورد توافق همگان و مورد قبول خود اسماعیلیه باشد اشاره میشود.
1 . نفی صفات از خداوند.
اشاعره معتقد به صفات زائد بر ذات خداوند هستند و میگویند: خداوند یک چیز و علمش زاید بر او چیز دیگر است و قدرتش شی دیگر و ... ابوالحسن اشعری میگوید: صفات زائد بر ذات خداوند میباشند و عین ذات نیستند هر چند مغایر با ذات هم نمیباشند.[4] در مقابل امامیه به تبعیت از ادله عقلی و احادیث ائمه معصومین علیهم السّلام معتقدند که صفات خداوند عین ذات خداوند است و این صفات زائد بر ذات نیستند، یعنی قدرت، علم، حیات و ... همه عین ذات خداوند میباشند و عدهای از معتزله هم از این اعتقاد شیعه امامیه پیروی کردهاند، ولی اسماعیلیه برخلاف اشاعره و امامیه به نفی هرگونه صفت پرداخته و گفتهاند که خداوند اصلاً صفت ندارد که عین ذات یا جدا از ذات باشد.[5] و بدین ترتیب با تمام فرقههای اسلامی و نصوص دینی که معتقد به وجود صفات برای خداوند هستند، مخالفت کردهاند. اما چون در قرآن کریم و احادیث صفات متعدد جمالیه و کمالیه برای خداوند ذکر شده، آنان برای توجیه این صفات گفتهاند که همه این صفات مربوط به عقل اول است که از خداوند صادر شده است. داعی کرمانی یکی از بزرگان اسماعیلیه میگوید: که صادر اول است که ... ازلی، است علم است عالم اول است قدرت است و قادر اول است، حیات است و حیّ اول است [6]و ...).
این عقیده نه تنها مخالف با عقیده تمام مسلمانان در مورد صفت داشتن خداوند است، بلکه مخالف با آیات فراوانی است که صفات علم، قدرت، اراده و ... را بر خداوند ثابت میکنند و همچنین مخالف است با هزاران حدیثی که از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السّلام به دست ما رسیده است.
2 . انکار معاد جسمانی
تمام دینداران و آنان که داعیه طرفداری از دین را دارند، معتقد به معاد و بازگشت انسان برای حسابرسی و رسیدن به عقاب و ثواب میباشند و معاد یکی از اصول مهم هر دین میباشد. با این همه برخی از اینان قائل به معاد روحانی هستند، برخی دیگر معاد را جسمانی میدانند. اسماعیلیه از جمله مذاهب نادری هستند که قائل به معاد روحانی هستند یعنی اعتقاد دارند که در قیامت فقط روح انسان عودت خواهد کرد.[7]
این عقیده نیز با نص صریح آیات قرآنی و احادیث اسلامی منافات دارد و هیچ دلیل نقلی و عقلی بر آن وجود ندارد. در قرآن کریم میفرماید: (امروز (روز قیامت) بر دهان آنها مهر مینهیم و دستهایشان با ما سخن میگویند و پاهایشان به کارهایی که انجام دادهاند شهادت میدهند.)[8] این آیه و آیات دیگری چون فصلت 20 و 21؛ حاقه 19 و 25 میباشد. همچنین در جای دیگر میفرماید: (... و گفت: چه کسی این استخوان را زنده میکند در حالی که پوسیده است، بگو: همان کس آن را زنده میکند که نخستین بار آن را آفریده و او به هر مخلوقی آگاه است)[9] خداوند در این آیه از زنده شدن دوباره استخوانهای پوسیده خبر میدهد که نص بر معاد جسمانی است.
3 . آمیختگی مذهب اسماعیلی با فلسفه یونانی
اهل سنت به خصوص اهل حدیث و اشاعره به صورت افراطی از دخالت دادن فلسفه و مباحث فلسفی در مباحث دینی و عقیدتی اجتناب میکردند و در جمود بر ظواهر و کنار گذاشتن فلسفه بر همدیگر سبقت میگرفتند. در مقابل اینان، اسماعیلیه به افراط در دخالت دادن مباحث فلسفی به خصوص فلسفه یونان در مباحث عقیدتی و کلامی گرفتار آمدند.
اینان فلسفه یونانی را سند مذهب خود قرار داده بودند و مطالبی را داخل مذهب خود کردند که ربطی به عقاید و اصول دین نداشت به عنوان مثال اعتقاد به عقول عشره و افلاک نه گانه و نفوس آنها و این که صادر اول همان عقل اول است، از جمله مسائل فلسفه یونان بود که داخل مذهب اسماعیلیه شد[10] و مبنا و اساس این مذهب گردید و نتیجه آن شد که امروزه بعد از درهم ریختن طبیعیات فلسفه یونان و ابطال افلاک نه گانه یا نفس داشتن افلاک یا ... اساس مکتب کلامی اسماعیلی دچار تزلزل و درهم ریختگی شده و بسیاری از مباحث و مسائل آن از اساس ویران و منهدم شود.
4 . باطنیگری و تأویل ظواهر:
باطنیگری و تأویل ظواهر یکی از ممیّزههای معروف مذهب اسماعیلی است که آن را از سایر مذاهب ممتاز میسازد، محقق طوسی در قواعد العقائد مینویسد: به اسماعیلیه (باطنیه) میگویند چون آنها میگویند: هر ظاهری باطنی دارد که مصدر آن بوده و ظاهر هم مُظهر آن باطن میباشد... و به آنها ملاحده میگویند چون در بعضی از احوال از ظاهر شریعت به باطن شریعت عدول میکنند.)[11] اسماعیله علاوه بر باطنیگری و تأویل ظواهر در مباحث کلامی و اعتقادی در مباحث فقهی هم به تأویل و باطنیگری میپردازند. و به عنوان مثال مَثَل ولایت مَثل آدم علیه السلام است چون او اول کسی بود که خداوند اطاعتش را واجب کرد و مثل طهارت مثل نوح است چون او اول کسی بود که برای تطهیر بندگان از گناه فرستاده شده و مثل صلوة، مثل ابراهیم است، چون او اول کسی بود که بیتالحرام را بنا کرد و مثل زکات مثل حضرت موسی علیه السلام است چون او اول کسی بود که مردم را به پرداخت زکات دعوت کرد، و همچنین مثل صوم حضرت عیسی و مثل حج حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله میباشد[12] و ...
تأویل ظواهر متون مقدس اسلامی و بازی با آیات و احادیث اسلامی و تفسیر آنها بر اساس هوای نفسانی باعث شده که مذهب اسماعیلی با گذر زمان تغییر و تبدیل فراوانی یافته و از اصل خود فاصله بگیرد و خود را همرنگ محیط و زمانه سازد و مبتلا به امور خلافی شود که سایر مسلمانان آنها را ملحد و کافر بنامند این گونه تأویلات و باطنیگری وسیلهای است که طالبان قدرت و ریاست با تمسک به آن میخواهند آزادی عمل زیادی داشته و مریدان خود را با این گونه امور مشغول سازند و خود را از گزند تیغ انتقاد مریدان خویش و همچنین سایر مذاهب برهانند به همین دلیل گاهی که به دلیل برخی دنیاگراییها به انکار ضروریات دین میپردازند در مقابل انتقادها میگویند: که ما به باطن دین عمل کردهایم و شما نمیتوانید آن را بفهمید. این گونه باطنگرایی و تأویل ظواهر باعث میشود که تکالیف دینی از بین رفته و از دین و مذهب جز مشتی خرافات و تأویلات چیزی باقی نماند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 . فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی گلپایگانی.
2 . فرهنگ فرق اسلامی، محمدجواد مشکور.
3 . بحوث فی الملل و النحل، ج 8، آیت الله سبحانی.
4 . قواعد العقائد،محقق طوسی.
[1] . ر.ک: سبحانی، جعفر، المذاهب الاسلامیه، مؤسسه امام صادق علیه السلام چاپ اول، 1423، ص 24 6.
[2] . ر.ک: مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی. چاپ سوم، 1375 ش، ص 47.
[3] . رجوع شود به نوبختی، فرق الشیعه نوبختی، ترجمه محمد جواد مشکور، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1361 ه .ش، ص 102 و 106.
[4] . طوسی، نصیرالدین، قواعد العقائد، تحقیق علی ربانی، انتشارات حوزه علمیه قم، 1416 ق، ص 66.
[5] . سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، مؤسسه امام صادق علیه السلام ، چاپ اول، 1418 ه .ق، ج 8، ص 196.
[6] . راحه العقل، ص 83، به نقل از سبحانی، جعفر، المذاهب الاسلامیه، مؤسسه امام صادق، چاپ اول، 1423، ص 268.
[7] . المذاهب الاسلامیه، ص 275.
[8] . یس/65.
[9] . یس/78 و 79.
[10] . ر.ک: المذاهب الاسلامیه، ص 253 و 264.
[11] . قواعد العقائد، ص 113.
[12] . ر.ک: بحوث فی الملل و النحل، ج 8، ص 270.
( اندیشه قم )
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه اسماعیلیه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر معتزله وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر اشاعره وارد است؟
- [سایر] نقدهای کلی بر آیین بودا وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه اهل حق وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه شیخیه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه کلامی مرجئه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه دروزیه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر آیین زرتشت وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر آیین بودا وارد است؟
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحاضه کثیره و متوسطه وقتی که به کلی از خون پاک شد باید غسل کند ولی اگر بداند از وقتی که برای نماز پیش مشغول غسل شده دیگر خون نیامده و به کلی پاک شده لازم نیست دوباره غسل نماید
- [آیت الله فاضل لنکرانی] خوردن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلّی دارد حرام است.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خوردن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلی دارد حرام است.
- [آیت الله خوئی] خوردن چیزی که موجب مرگ میشود یا برای انسان ضرر کلی دارد، حرام است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] زکات در صورتی واجب میشود که مال به مقدار نصاب که بعداً گفته میشود برسد و مالک آن، بالغ و عاقل باشد و نیز مالک باید شخص خاصّی باشد نه عنوان کلّی، بنابراین در اوقاف عامه و مانند آن که مالک عنوان کلّی است، زکات واجب نیست و نیز باید ملک شخصی باشد، بنابراین در مواردی همچون قرض که قرضدهنده در ذمّه قرضگیرنده به طور کلّی به مقدار قرض مالک میباشد، بر قرضدهنده زکات واجب نیست.
- [آیت الله وحید خراسانی] خودداری کردن از بول و غایط مکروه است و اگر برای بدن ضرر کلی داشته باشد حرام است
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خودداری کردن از بول و غائط مکروه است. و اگر برای بدن ضرر کلی داشته باشد حرام است.
- [آیت الله مظاهری] دفن میّت در قبر مرده دیگر جایز نیست، مگر آنکه قبر کهنه شده و میّت اوّل به کلی پوسیده شده باشد.
- [آیت الله سبحانی] هرگاه پیش از آغاز کار یا در اثناء، سرمایه به کلی تلف شود مضاربه خود به خود فسخ می شود.
- [آیت الله سیستانی] خود داری کردن از بول و غائط مکروه است . و اگر برای بدن ضرر کلی داشته باشد حرام است .