اشاعره نامی است که بر پیروان مکتب کلامی ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری اطلاق میشود[1](260 324) و در معنای عام به سنتگرایان یا اهل سنت و جماعت گفته میشود.[2] که در این نوشتار مبانی اعتقادیشان در چند بخش نقد و بررسی میشود. ابوالحسن اشعری در برابر دو جریان افراطی قرار داشت و میکوشید تا ضمن پرهیز از افراط و اجتناب از تفریط راهی میانه برگزیند[3] لذا به ارائه طرحی نوین اقدام کرد که به گونهای تضاد موجود میان عقلگرایی و ظاهرگرایی را برطرف کند بدین جهت با هر یک از آن دو گروه موافق بود و هم مخالف، با عقلگرایان در این جهت که استدلال عقلی در اثبات عقاید دینی بدعت و حرام نیست موافقت کرد و به تألیف (رساله استحسان الخوض فی علم الکلام) مبادرت ورزید و از طرفی در تعارض عقل با ظواهر دینی، ظواهر را مقدم داشت و در نتیجه در بحث صفات ذات و صفات خبریه با عقاید معتزلی مخالفت کرد همانگونه که اصل حسن و قبح عقلی و متفرعات آن را مردود دانست و هیچ واجب عقلی را نپذیرفت و در این زمینهها با اهل حدیث هماهنگ گردید.[4] همان گونه که یادآور شدیم اشاعره خواستند با میانهروی در روشها به تضّاد موجود خاتمه دهند، اگرچه این نوآوری به تعبیر برخی[5] در حدّ خود شیوة پسندیدهای بود، امّا علیرغم این تلاشها نه تنها مشکلی از مباحث اعتقادی را برطرف نکرد، بلکه توالی فاسدی هم در ابراز نظرها و روشهای آنها پدیدار گشت که در پی اشاره خواهد شد. الف) صفات خبری برای نخستین بار در کتابهای کلامی اشاعره تقسیم صفات به خبری و غیر خبری به چشم میخورد و این تقسیم برای خود ملاک خاصی دارد،زیرا که مقصود از این صفات آن دسته از صفاتی است که شرع از آنها خبر داده و به اصطلاح در قرآن و حدیث وارد شدهاند مانند (دست) (صورت)، (چشم) و... برای خداوند. که هرگز انسان از طریق عقل و خرد به آنها پی نمیبرد. اشعری که پس از بازگشت از اعتزال به ترویج عقاید اهل حدیث پرداخت از این جهت ناچار شد که این صفات را به همان معنای ظاهری حمل کند امّا برای فرار از اتهام مجسمه و مشبهه پس از توصیف ناچار به اضافه کردن قیدی به نام (بلاکیف) شد و مقصود این است که خدا دست دارد بدون این که کیفیت دست انسان را داشته باشد و هکذا.[6] البته اجرای صفات خبری بر خدا به این شکل به اشعری اختصاص ندارد بلکه از شخصیتهایی مانند ابوحنیفه و شافعی نیز نقل شده است.[7] نقد این سخن: اشعری در کشاکش تشبیه و تعقید میخواهد دو گروه را از خود راضی کند هم گروهی که مایلند ظواهر قرآن و سنت را بگیرند و خدشه و آسیبی بر ظاهر آنها وارد نشود و هم گروه اهل تنزیه که از تشبیه و تجسیم هر نوع آثار ماده و مادی میپرهیزند. او برای راضی کردن هر دو گروه این نظریه را مطرح کرد و همان طور که باید تنزیه خدا را در نظر گرفت که خود یکی از ارکان عقائد اسلامی است باید از اجمالگویی و ابهام سرائی (تعقید) پرهیز نمود با توجه به این دو رکن، عقاید اشعری یکی از دو حالت را به خود میگیرد: یا سر از تشبیه و تجسیم در میآورد یا صفات خبری به صورت مفاهیم مجمل و معقّد در میآید که هر دو بر خلاف عقائد اسلامی است.[8] 2 . خدا آفریننده کارهای بندگان است اشاعره بر آن شدند که بگویند در جهان هیچ فعل و انفعالی و کنش و واکنشی نیست، مگر این که خدا به طور مستقیم و بیواسطه آن را میآفریند و میان خدا و نمودهای طبیعی و آثار مادی کوچکترین سبب و علتی در کار نیست.[9] نقد این سخن چنین تفسیری از توحید در خالقیت پیامدهای ناگوار فلسفی و کلامی به نام جبر را در بر دارد و هیچ متکلم یا حکیمی بدان ملتزم نمیشود چه این که اگر آفریننده افعال انسان خود خداست و قدرت بشر در آن کوچکترین تأثیری ندارد پس چرا او مسؤول کارهای زشت و زیبای خود باشد؟! اگر واقعاً رابطه انسان با فعل او رابطه ظرف و مظروف و حال و محلّی است و این که خدا در چنین محلی مثلاً فعلی را به نام نماز و روزه و دزدی و رشوه میآفریند، پس چرا بندة خود را مسؤول آن میداند؟ و برای او کیفر و پادش قائل میشود؟ چگونه میتوان گفت کار را خدا صورت میدهد ولی بنده او مسوولیت آن را به دوش میکشد.[10] 3 . کسب اشعری در این میان ابوالحسن اشعری و پیروان او با توجه به اشکال فوق در دفاع از خود، نظریهای بنام کسب را مطرح کرده و میگویند: خدا خالق افعال ماست و بندگان خدا کاسب آن هستند؟ نقد نظریه: این کلام شیخ اشعری مفسران کلام خود را بر سر دو راهی قرار داده است، زیرا اگر برای ارادة انسان نقشی قائل باشند اصل توحید در خالقیت (از نظر آنان) آسیب میبیند، و اگر برای آن نقشی قائل نشوند و فقط بگویند انسان ظرف خلاقیت خداست و به هنگام حدوث قدرت و اراده از بشر دستی پدید میآید و قدرت و اراده او را از کار باز میدارد و قدرت و ارادة دیگری کار را ایجاد میکند. اصل توحید در خالقیت محفوظ مانده ولی باز مشکل جبر حل نخواهد شد.[11] 4 . رؤیت خدا در روز رستاخیز اشاعره و در رأس آنها شیخ اشعری به طور جدی میگوید: (ما ایمان داریم که خدا در سرای دیگر با این چشمها دیده میشود همانطور که ماه در شب چهاردهم رؤیت میگردد، افراد با ایمان او را میبینند).[12] نقد این سخن: دلائل عقلی منکران رؤیت خدا این است که رؤیت جدا از جهت داشتن مرئی و در نتیجه دارای مکان و جسم بودن نیست و خدای متعال نه دارای جهت است و نه در مکانی است و ذات مقدس الهی مبری از همه این نقائص است.[13] 5 . خدا متکلم به کلام نفس است مذهب اشعری که براساس عقلانی نمودن اهل حدیث به وجود آمده است، میخواهد عقائد حنابله را به صورت معقول عرضه کند و قهراً باید رنگ مذهب را حفظ کند. شعار حنابله این است که کلام خدا که همان حروف و مفردات و جمل و اصوات است مانند دیگر صفات او قدیم و از صفات ذات او به شمار میرود و نه از صفات فعل. لذا اشعری هم گفت (کلام خدا قدیم است ولی هرگز حقیقت کلام او بسان کلام بشر از اصوات و حروف مرکب نیست بلکه او دارای کلام نفسی است که با ذات خدا قائم بوده و کلام لفظی طریقی بر همان کلام نفسی است و حقیقت کلام، همان کلام نفسی است و اطلاق کلام بر الفاظ و جملهها یک نوع مجازگویی است. و اگر هم حقیقتاً کلام باشد، لفظ کلام بر هر دو به صورت اشتراک لفظی اطلاق میشود.[14] نقد این سخن: اشاعره معتقدند که کسی که امر و نهی میکند یا از مسألهای گزارش میدهد قبلاً در خاطر خود یک رشته معانی را مییابد که این الفاظ حاکی از آنهاست، و ما این الفاظ را کلام حسی و معانی موجود در نفس را کلام نفسی مینامیم، در آنچه اشاعره مدعی وجود آن در نفس انسان متکلم هستند جای شک و انکار نیست و همه افراد بشر یک رشته معانی را در ذهن خود احساس میکنند ولی آنچه مهم است، این است، که این مفاهیم و معانی منظم در ذهن که انسان با آنها حدیث نفس میکند، آیا در مورد اخبار، غیر از علم و در مورد امر و نهی غیر از اراده و کراهت هستند. یا به یکی از این سه بازگشت میکنند؟ در مراجعه به وجدان واقعیتی جز واقعیت علم و یا مبادی انشاء (امر و نهی) نیست در حالی که اشاعره میگویند این واقعیت غیر از واقعیت علم و اراده و کراهت است و از این طریق میخواهند برای انسان و در نتیجه برای خدا وصفی ذاتی غیر از علم و غیر از اراده و کراهت بنام (تکلم) ثابت کنند پس کلام نفسی یا از شاخههای علم و یا از مقولة اراده و کراهت است و در لوح نفس چیزی که نام آن را کلام نفسی بگذاریم، وجود ندارد.[15] 6 . انکار حسن و قبح عقلی اشاعره معتقدند که حسن و قبح از طریق شرع استفاده میشود لذا هر چیزی را شارع بدان امر کرد، حسن است و از هر چه نهی نمود قبیح است و اگر شرع نباشد، نه حسنی هست و نه قبیحی و اگر خدا به چیزی امر کند که قبلاً نهی فرموده بود، قبیح به حسن تبدیل میشود.[16] نقد این دیدگاه اشاعره: اگر حسن و قبح از طریق شرع ثابت شود، در این صورت نه شرعاً ثابت خواهد شد و نه عقلاً در حالی که حسن و قبح عقلاً ثابت است ولی شرعاً ثابت نیست. با این توضیح که ما اگر عقلاً حسن بعضی چیزها و قبح برخی از اشیاء را ندانیم آنگاه نمیتوانیم به قبیح بودن دروغ حکم کنیم و در نتیجه امکان دروغ از خداوند ممکن است (در حالی که خدای متعال شأنش بزرگ است و دروغ نمیگوید) و اگر به ما بگویند که فلان چیز زشت است ما قطع به قبیح آن نخواهیم داشت. و اگر بگویند فلان چیز حسن و خوب است ما نمیتوانیم بدلیل امکان دروغ بودن این خبر به حسن آن شی قطع داشته باشیم و هر آینه امکان دارد که ما را به قبیح امر کنند و از حسن نهی نمایند. که در این صورت حکمت خدا منتفی است و در حالیکه خداوند حکیم است و ما را به قبیح امر نمیکند و از حسن نهی نمینماید.[17] علاوه بر این حسن و قبح عقلی اساس و پایه بسیاری از بحثهای کلامی است که از جمله میتوان به بحث لزوم خداشناسی، لزوم بررسی دلائل مدعیان نبوت، آگاهی از راستگویی مدعی نبوت، هیچ عقاب بلابیان خاتمیت، لزوم بعثت پیامبران اشاره کرد.[18] در یک جمعبندی نهایی این که اشاعره با میانهروی که خود معتقدند، نتوانستند ظواهر را حفظ کنند و هم نتوانستند با روشهایی که خالی از تالی فاسد اعتقادی باشد به استقبال مسائل کلامی بروند. [1] . ر.ک: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران 1377، چ اول، ج هشتم، ص 736 [2] . همان مصدر. [3] . همان. [4] . ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، چاپ اول، 1377، ص 187. [5] . همان، ص 187. [6] . سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، انتشارات توحید، 1378، ج 1 2، ص 59،. [7] . همان، ج 1 2، ص 60. [8] . همان،ص 62. [9] . همان، ص 83. [10] . همان، ج 1 2، ص 83. [11] . سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 1 2، ص 96. [12] . اشعری، الابانه، ص 21. [13] . سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 1 2، ص 171؛ علامه حلی، شرح کشفالمراد، ص 46 با تعلیقه آیت الله جعفر سبحانی. [14] . فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 1 2، ص 192، به نقل نهایه الاقدام، عبدالکریم شهرستانی. [15] . ر.ک: فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 1 2، ص 195. [16] . ر.ک: شرح کشفالمراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 57. [17] . ر.ک: همان، ص 57 59. [18] . ر.ک: فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 1 2، ص 245. ( اندیشه قم )
اشاعره نامی است که بر پیروان مکتب کلامی ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری اطلاق میشود[1](260 324) و در معنای عام به سنتگرایان یا اهل سنت و جماعت گفته میشود.[2] که در این نوشتار مبانی اعتقادیشان در چند بخش نقد و بررسی میشود.
ابوالحسن اشعری در برابر دو جریان افراطی قرار داشت و میکوشید تا ضمن پرهیز از افراط و اجتناب از تفریط راهی میانه برگزیند[3] لذا به ارائه طرحی نوین اقدام کرد که به گونهای تضاد موجود میان عقلگرایی و ظاهرگرایی را برطرف کند بدین جهت با هر یک از آن دو گروه موافق بود و هم مخالف، با عقلگرایان در این جهت که استدلال عقلی در اثبات عقاید دینی بدعت و حرام نیست موافقت کرد و به تألیف (رساله استحسان الخوض فی علم الکلام) مبادرت ورزید و از طرفی در تعارض عقل با ظواهر دینی، ظواهر را مقدم داشت و در نتیجه در بحث صفات ذات و صفات خبریه با عقاید معتزلی مخالفت کرد همانگونه که اصل حسن و قبح عقلی و متفرعات آن را مردود دانست و هیچ واجب عقلی را نپذیرفت و در این زمینهها با اهل حدیث هماهنگ گردید.[4]
همان گونه که یادآور شدیم اشاعره خواستند با میانهروی در روشها به تضّاد موجود خاتمه دهند، اگرچه این نوآوری به تعبیر برخی[5] در حدّ خود شیوة پسندیدهای بود، امّا علیرغم این تلاشها نه تنها مشکلی از مباحث اعتقادی را برطرف نکرد، بلکه توالی فاسدی هم در ابراز نظرها و روشهای آنها پدیدار گشت که در پی اشاره خواهد شد.
الف) صفات خبری
برای نخستین بار در کتابهای کلامی اشاعره تقسیم صفات به خبری و غیر خبری به چشم میخورد و این تقسیم برای خود ملاک خاصی دارد،زیرا که مقصود از این صفات آن دسته از صفاتی است که شرع از آنها خبر داده و به اصطلاح در قرآن و حدیث وارد شدهاند مانند (دست) (صورت)، (چشم) و... برای خداوند. که هرگز انسان از طریق عقل و خرد به آنها پی نمیبرد. اشعری که پس از بازگشت از اعتزال به ترویج عقاید اهل حدیث پرداخت از این جهت ناچار شد که این صفات را به همان معنای ظاهری حمل کند امّا برای فرار از اتهام مجسمه و مشبهه پس از توصیف ناچار به اضافه کردن قیدی به نام (بلاکیف) شد و مقصود این است که خدا دست دارد بدون این که کیفیت دست انسان را داشته باشد و هکذا.[6]
البته اجرای صفات خبری بر خدا به این شکل به اشعری اختصاص ندارد بلکه از شخصیتهایی مانند ابوحنیفه و شافعی نیز نقل شده است.[7]
نقد این سخن:
اشعری در کشاکش تشبیه و تعقید میخواهد دو گروه را از خود راضی کند هم گروهی که مایلند ظواهر قرآن و سنت را بگیرند و خدشه و آسیبی بر ظاهر آنها وارد نشود و هم گروه اهل تنزیه که از تشبیه و تجسیم هر نوع آثار ماده و مادی میپرهیزند. او برای راضی کردن هر دو گروه این نظریه را مطرح کرد و همان طور که باید تنزیه خدا را در نظر گرفت که خود یکی از ارکان عقائد اسلامی است باید از اجمالگویی و ابهام سرائی (تعقید) پرهیز نمود با توجه به این دو رکن، عقاید اشعری یکی از دو حالت را به خود میگیرد: یا سر از تشبیه و تجسیم در میآورد یا صفات خبری به صورت مفاهیم مجمل و معقّد در میآید که هر دو بر خلاف عقائد اسلامی است.[8]
2 . خدا آفریننده کارهای بندگان است
اشاعره بر آن شدند که بگویند در جهان هیچ فعل و انفعالی و کنش و واکنشی نیست، مگر این که خدا به طور مستقیم و بیواسطه آن را میآفریند و میان خدا و نمودهای طبیعی و آثار مادی کوچکترین سبب و علتی در کار نیست.[9]
نقد این سخن
چنین تفسیری از توحید در خالقیت پیامدهای ناگوار فلسفی و کلامی به نام جبر را در بر دارد و هیچ متکلم یا حکیمی بدان ملتزم نمیشود چه این که اگر آفریننده افعال انسان خود خداست و قدرت بشر در آن کوچکترین تأثیری ندارد پس چرا او مسؤول کارهای زشت و زیبای خود باشد؟! اگر واقعاً رابطه انسان با فعل او رابطه ظرف و مظروف و حال و محلّی است و این که خدا در چنین محلی مثلاً فعلی را به نام نماز و روزه و دزدی و رشوه میآفریند، پس چرا بندة خود را مسؤول آن میداند؟ و برای او کیفر و پادش قائل میشود؟ چگونه میتوان گفت کار را خدا صورت میدهد ولی بنده او مسوولیت آن را به دوش میکشد.[10]
3 . کسب اشعری
در این میان ابوالحسن اشعری و پیروان او با توجه به اشکال فوق در دفاع از خود، نظریهای بنام کسب را مطرح کرده و میگویند: خدا خالق افعال ماست و بندگان خدا کاسب آن هستند؟
نقد نظریه: این کلام شیخ اشعری مفسران کلام خود را بر سر دو راهی قرار داده است، زیرا اگر برای ارادة انسان نقشی قائل باشند اصل توحید در خالقیت (از نظر آنان) آسیب میبیند، و اگر برای آن نقشی قائل نشوند و فقط بگویند انسان ظرف خلاقیت خداست و به هنگام حدوث قدرت و اراده از بشر دستی پدید میآید و قدرت و اراده او را از کار باز میدارد و قدرت و ارادة دیگری کار را ایجاد میکند. اصل توحید در خالقیت محفوظ مانده ولی باز مشکل جبر حل نخواهد شد.[11]
4 . رؤیت خدا در روز رستاخیز
اشاعره و در رأس آنها شیخ اشعری به طور جدی میگوید: (ما ایمان داریم که خدا در سرای دیگر با این چشمها دیده میشود همانطور که ماه در شب چهاردهم رؤیت میگردد، افراد با ایمان او را میبینند).[12]
نقد این سخن:
دلائل عقلی منکران رؤیت خدا این است که رؤیت جدا از جهت داشتن مرئی و در نتیجه دارای مکان و جسم بودن نیست و خدای متعال نه دارای جهت است و نه در مکانی است و ذات مقدس الهی مبری از همه این نقائص است.[13]
5 . خدا متکلم به کلام نفس است
مذهب اشعری که براساس عقلانی نمودن اهل حدیث به وجود آمده است، میخواهد عقائد حنابله را به صورت معقول عرضه کند و قهراً باید رنگ مذهب را حفظ کند. شعار حنابله این است که کلام خدا که همان حروف و مفردات و جمل و اصوات است مانند دیگر صفات او قدیم و از صفات ذات او به شمار میرود و نه از صفات فعل. لذا اشعری هم گفت (کلام خدا قدیم است ولی هرگز حقیقت کلام او بسان کلام بشر از اصوات و حروف مرکب نیست بلکه او دارای کلام نفسی است که با ذات خدا قائم بوده و کلام لفظی طریقی بر همان کلام نفسی است و حقیقت کلام، همان کلام نفسی است و اطلاق کلام بر الفاظ و جملهها یک نوع مجازگویی است. و اگر هم حقیقتاً کلام باشد، لفظ کلام بر هر دو به صورت اشتراک لفظی اطلاق میشود.[14]
نقد این سخن: اشاعره معتقدند که کسی که امر و نهی میکند یا از مسألهای گزارش میدهد قبلاً در خاطر خود یک رشته معانی را مییابد که این الفاظ حاکی از آنهاست، و ما این الفاظ را کلام حسی و معانی موجود در نفس را کلام نفسی مینامیم، در آنچه اشاعره مدعی وجود آن در نفس انسان متکلم هستند جای شک و انکار نیست و همه افراد بشر یک رشته معانی را در ذهن خود احساس میکنند ولی آنچه مهم است، این است، که این مفاهیم و معانی منظم در ذهن که انسان با آنها حدیث نفس میکند، آیا در مورد اخبار، غیر از علم و در مورد امر و نهی غیر از اراده و کراهت هستند. یا به یکی از این سه بازگشت میکنند؟ در مراجعه به وجدان واقعیتی جز واقعیت علم و یا مبادی انشاء (امر و نهی) نیست در حالی که اشاعره میگویند این واقعیت غیر از واقعیت علم و اراده و کراهت است و از این طریق میخواهند برای انسان و در نتیجه برای خدا وصفی ذاتی غیر از علم و غیر از اراده و کراهت بنام (تکلم) ثابت کنند پس کلام نفسی یا از شاخههای علم و یا از مقولة اراده و کراهت است و در لوح نفس چیزی که نام آن را کلام نفسی بگذاریم، وجود ندارد.[15]
6 . انکار حسن و قبح عقلی
اشاعره معتقدند که حسن و قبح از طریق شرع استفاده میشود لذا هر چیزی را شارع بدان امر کرد، حسن است و از هر چه نهی نمود قبیح است و اگر شرع نباشد، نه حسنی هست و نه قبیحی و اگر خدا به چیزی امر کند که قبلاً نهی فرموده بود، قبیح به حسن تبدیل میشود.[16]
نقد این دیدگاه اشاعره: اگر حسن و قبح از طریق شرع ثابت شود، در این صورت نه شرعاً ثابت خواهد شد و نه عقلاً در حالی که حسن و قبح عقلاً ثابت است ولی شرعاً ثابت نیست. با این توضیح که ما اگر عقلاً حسن بعضی چیزها و قبح برخی از اشیاء را ندانیم آنگاه نمیتوانیم به قبیح بودن دروغ حکم کنیم و در نتیجه امکان دروغ از خداوند ممکن است (در حالی که خدای متعال شأنش بزرگ است و دروغ نمیگوید) و اگر به ما بگویند که فلان چیز زشت است ما قطع به قبیح آن نخواهیم داشت. و اگر بگویند فلان چیز حسن و خوب است ما نمیتوانیم بدلیل امکان دروغ بودن این خبر به حسن آن شی قطع داشته باشیم و هر آینه امکان دارد که ما را به قبیح امر کنند و از حسن نهی نمایند. که در این صورت حکمت خدا منتفی است و در حالیکه خداوند حکیم است و ما را به قبیح امر نمیکند و از حسن نهی نمینماید.[17] علاوه بر این حسن و قبح عقلی اساس و پایه بسیاری از بحثهای کلامی است که از جمله میتوان به بحث لزوم خداشناسی، لزوم بررسی دلائل مدعیان نبوت، آگاهی از راستگویی مدعی نبوت، هیچ عقاب بلابیان خاتمیت، لزوم بعثت پیامبران اشاره کرد.[18]
در یک جمعبندی نهایی این که اشاعره با میانهروی که خود معتقدند، نتوانستند ظواهر را حفظ کنند و هم نتوانستند با روشهایی که خالی از تالی فاسد اعتقادی باشد به استقبال مسائل کلامی بروند.
[1] . ر.ک: دایرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران 1377، چ اول، ج هشتم، ص 736
[2] . همان مصدر.
[3] . همان.
[4] . ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، چاپ اول، 1377، ص 187.
[5] . همان، ص 187.
[6] . سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، انتشارات توحید، 1378، ج 1 2، ص 59،.
[7] . همان، ج 1 2، ص 60.
[8] . همان،ص 62.
[9] . همان، ص 83.
[10] . همان، ج 1 2، ص 83.
[11] . سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 1 2، ص 96.
[12] . اشعری، الابانه، ص 21.
[13] . سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 1 2، ص 171؛ علامه حلی، شرح کشفالمراد، ص 46 با تعلیقه آیت الله جعفر سبحانی.
[14] . فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 1 2، ص 192، به نقل نهایه الاقدام، عبدالکریم شهرستانی.
[15] . ر.ک: فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 1 2، ص 195.
[16] . ر.ک: شرح کشفالمراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 57.
[17] . ر.ک: همان، ص 57 59.
[18] . ر.ک: فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج 1 2، ص 245.
( اندیشه قم )
- [سایر] چه نقدهای کلی بر معتزله وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه اسماعیلیه وارد است؟
- [سایر] نقدهای کلی بر آیین بودا وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه اسماعیلیه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه اهل حق وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه شیخیه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه کلامی مرجئه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه دروزیه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر آیین زرتشت وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر آیین بودا وارد است؟
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحاضه کثیره و متوسطه وقتی که به کلی از خون پاک شد باید غسل کند ولی اگر بداند از وقتی که برای نماز پیش مشغول غسل شده دیگر خون نیامده و به کلی پاک شده لازم نیست دوباره غسل نماید
- [آیت الله فاضل لنکرانی] خوردن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلّی دارد حرام است.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خوردن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلی دارد حرام است.
- [آیت الله خوئی] خوردن چیزی که موجب مرگ میشود یا برای انسان ضرر کلی دارد، حرام است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] زکات در صورتی واجب میشود که مال به مقدار نصاب که بعداً گفته میشود برسد و مالک آن، بالغ و عاقل باشد و نیز مالک باید شخص خاصّی باشد نه عنوان کلّی، بنابراین در اوقاف عامه و مانند آن که مالک عنوان کلّی است، زکات واجب نیست و نیز باید ملک شخصی باشد، بنابراین در مواردی همچون قرض که قرضدهنده در ذمّه قرضگیرنده به طور کلّی به مقدار قرض مالک میباشد، بر قرضدهنده زکات واجب نیست.
- [آیت الله وحید خراسانی] خودداری کردن از بول و غایط مکروه است و اگر برای بدن ضرر کلی داشته باشد حرام است
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خودداری کردن از بول و غائط مکروه است. و اگر برای بدن ضرر کلی داشته باشد حرام است.
- [آیت الله مظاهری] دفن میّت در قبر مرده دیگر جایز نیست، مگر آنکه قبر کهنه شده و میّت اوّل به کلی پوسیده شده باشد.
- [آیت الله سبحانی] هرگاه پیش از آغاز کار یا در اثناء، سرمایه به کلی تلف شود مضاربه خود به خود فسخ می شود.
- [آیت الله سیستانی] خود داری کردن از بول و غائط مکروه است . و اگر برای بدن ضرر کلی داشته باشد حرام است .