منتقدان معتزله به دو گروه عمدة اشعری و شیعه تقسیم میشوند. از آنجا که نقادیهای اشاعره بر معتزله، از نظر شیعه قابل پذیرش نیست، لذا به نقادیهایی که از طرف شیعه بر این مکتب وارد شده اند اکتفا می کنیم. 1 . افراط در عقلگرایی: معتزله در عقلگرایی بسیار افراطی بودند و براساس احکام عقل عملی بر خداوند حکم صادر میکردند که مثلاً این کار بر خدا واجب است و آن کار بر او واجب نیست. برای مثال میگفتند (آفرینش بر خداوند واجب است)، (تکلیف بندگان بر خداوند واجب است)، (رعایت مصلحت بندگان بر خداوند واجب است) و امثال اینها در گفتار معتزله یافت میشود.[1] این نحوه حکم بر خداوند صحیح نیست، زیرا اوّلاً عقل آفریدة حق تعالی است و معنا ندارد خداوند را تابع احکام مخلوقاتش قرار دهیم؛ ثانیاً خداوند برتر از همه چیز است و چیزی از او برتر نیست تا خداوند در برابر او مسئول و پاسخگوی افعال خود باشد؛ قرآن کریم نیز به صراحت این نکته را بیان کرده است: لا یُسئَلُ عمّا یَفعَلُ وَ هُم یُسئَلونَ (انبیاء، 23) او از آنچه میکند، بازخواست نمیشود، در حالی که آنان بازخواست میشوند. 2 . قول به تفویض یکی از مسائل مهم کلامی، مسئله جبر و اختیار است. معتزله در این مسئله قائل به اختیار شدند، اما اختیار انسان را با قول به تفویض تبیین کردند. طبق این دیدگان انسان در فعل خود کاملاً مستقل از حق تعالی است. آنها نه تنها انسان را در فعل خود مستقل از حق تعالی دانستهاند، بلکه همه حوادث جهان را مستقل از حق تعالی دانستهاند. شهید مطهری رحمت الله علیه نظریه معتزله را چنین توصیف میکند: به عقیده معتزله ارادة خداوند،دخالتی درحوادث این جهان ندارد. دخالت ارادة خداوند، صرفاً همین قدر است که ابتدا این جهان را تکوین کرده است. جهان بعد از آن که با اراده ذات باری تکوین یافت، به حسب طبع خود گردش و جریانی دارد و حوادثی که به تدریج پدید میآید، مقتضای طبع خود جهان است، عیناً مانندکارخانهای که به وسیله یک نفر مهندس تأسیس میشود، دخالت آن مهندس فقط در به کار انداختن ابتدایی آن کارخانه است، ولی بعد از آن که کارخانه تأسیس و ایجاد شد، به حسب طبع خود کار میکند و ارادة مهندس در جریان و ادامه کار این کارخانه دخالت ندارد. بنابراین، جهان پس از آن که از طرف ذات باری خلقت یافت و تأسیس شد، به خود واگذاشته و تفویض شده. انسان یکی از موجودات این جهان است و به خود واگذاشته و تفویض شده، افعال وی کاملاً از دخالت ارادة ذات باری آزاد است. این نظریه را از این جهت نظریه تفویضی میگویند.[2] حتی گفته شده که برخی از معتزله تصریح کردهاند که اگر عدم باری تعالی جایز بود، عدمش بعد از وجود عالم، به آن ضرری نمیرساند. در ابطال این نظریه ادله عقلی و نقلی فراوانی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود: دلیل عقلی: اگر عالَم هم اکنون هیچ نیازی به خداوند نداشته باشد، واجب الوجود خواهد بود؛ زیرا، بنابر تعریف، آنچه در وجودش به چیزی احتیاج ندارد،واجبالوجود است. از طرف دیگر، معتزله معتقد است که عالم حادث است و قبلاً نبوده است.اکنون سؤال میشود، چگونه قابل تصور است، واجبالوجودی در زمانی معدوم بوده باشد؟ همچنین حدوث، بنابر عقیده معتزله، امری خارج از ذات و واقعیت عالم است، زیرا اگر حدوث داخل در ذات و واقعیت عالم بود، عالم باید دائماًَ در حال حدوث میبود (مثل نظریه حرکت جوهری ملاصدرا یا تجدد امثال عرفا) امّا معتزله این را قبول ندارد و عالم را فقط یک بار و برای همیشه حادث میداند. اکنون سؤال میشود، چگونه ممکن است ذات عالم که ممکن الوجود بود، با اتصاف به امری خارج از آن ذات، یعنی حدوث، تبدیل به واجبالوجود گردد؟ دلایل نقلی در نقد تفویض، آیات و روایات بسیاری وجود دارند که به برخی از آنها اشاره می گردد: الف) قرآن کریم در نقد عقیدة یهودیان که پیش از معتزله به تفویض قایل بودند، میفرماید: وَ قالت الیَهودُ یَدُ اللهِ مَغلولَةٌ غلَّتٌ أیدیهِم و لُعِنوا بِما قالوا بَل یَداهُ مبسوُطَتانِ ینفِقُ کیفَ یشاء[3] و یهود گفتند دست خدا بسته است؛ دستهایش بسته باد و به خاطر این سخن لعنت شوند؛ بلکه دستهایشان باز است و هرگونه بخواهد، میبخشد. قرآن کریم عقیده به تفویض را به عقیده به بسته بودن دست خدا تعبیر کرده است، تعبیری کاملاً مناسب است، زیرا قایل به تفویض میگوید اراده خداوند، پس از ایجاد اوّلیه جهان، دیگر اثری در آن ندارد و از این جهت دست خدا را بسته میداند. ب) حقتعالی میفرماید: یا ایّهاَ النّاسُ أَنتُم الفقراءُ إلی اللهِ و اللهُ هو الغَنّیُّ الحَمیدُ[4] ای مردم، شما به خداوند نیازمندید و تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است. نحوه تعبیر قرآن از نیازمندی انسان به خدا، نیازمندی مستمّر و دوام یافته تا حال است و جمله به صورت ماضی نیست، تا گفته شود که قبلاً نیازمند بود و اکنون نیست. ج) حقتعالی میفرماید: اللهُ لا إله الّا هوَ الحیُّ القیّومُ لاتأخذُهُ سِنَةٌ و لا نومٌ[5] الله که معبودی جز او نیست، زندة برپا دارنده، نه خوابی سبک او را فرا گیرد و نه خوابی گران. (قَیّوم) به معنای کسی است که قائم به ذات خویش است و دیگر موجودات قائم به ذات او.[6] اما بر اساس نظریه تفویض،عالم حادث به وسیله خداوند است و پس از آن قائم به ذات خود. همچنین ادامه آیه کریمه که خداوند را از خواب مبرّی و منزه معرفی میکند،کنایه از این است، که اراده حق تعالی حاضر و فعّال و در همة عالم است، در غیر این صورت خدای خوابیده با خدای بیدار تفاوتی نخواهد داشت و این صفت حقتعالی صفتی قابل ذکر نمیشد. این که درست پس اسم (قیّوم) جمله (لا تأخذه سنة و لا نوم) آمده است، مؤید همین نکته است . بنابراین، این بخش از آیه نیز با عقیده معتزله ناسازگار است. 3 . یکی از اختلافات بین خوارج و دیگر مسلمین حکم مرتکب گناه کبیره بود. خوارج معتقد بودند مرتکب گناه کبیره کافر است،ولی دیگر مسلمین معتقدبودند مرتکب گناه کبیره مؤمن است (البته در این مسأله منظور از مؤمن میتواند کمترین درجه ایمان، یعنی تنها اسلام باشد) معتزله بدون هیچ دلیل موجّه و قابل استناد به کتاب و سنت، گفتند مرتکب گناه کبیره نه مؤمن است، نه کافر، بلکه در حالتی بینابین است. ناموجّه بودن این ادّعا یکی از نقدهای مهم و از نکته ضعفهای تاریخی معتزله بوده است. 4 . معتزله معتقد بوده است که : مشروعیت امامت و خلافت به انتخاب است و به نصوص وارده بر امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام توجه ندارد.در نقد این دیدگاه می توان گفت: که تعیین امام و ولیّ امر فقط با نصب حق تعالی مشروعیت دارد. در اینجا به یک دلیل بسیار کوتاه بسنده میکنیم، حق تعالی میفرماید: أَلحَقُّ مِن رَبِّکَ حق از جانب پروردگار تو است[7] ولایت امر نیز چیزی جز حق امر و نهی و حق انفاذ حکم بر دیگران نیست؛ بنابراین ولایت امر و امامت مشروع و محقق نمیشود. مگر این که از جانب پروردگار باشد، یعنی حق تعالی خود، ولی امر و امام را نصب نماید. 5 . با این که معتزله خود را عقلگرا و تابع استدلال میخواندند،زمانی که به حکومت دست یافتند به قتل عام مخالفان خود آن هم در مسئلهای چون حادث بودن یا نبودن قرآن دست زدند که اساساً ملاک اسلام و کفر محسوب نمیشود. این دیکتاتوری معتزله یکی از بزرگترین حربههای مخالفان آنان بود که سرانجام توانستند معتزله را حذف کنند.[8] افراد معتددی از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام روایت کردهاند که آن بزرگوار فرمودند: همانا خداوند رحیمتر از آن است که آفریدگانش را بر گناهان مجبور سازد، سپس آنان را بر آن گناهان عذاب دهد و خداوند باعزتتر از آن است که چیزی بخواهد، اما نشود. از هر دو بزرگوار پرسیده شد: آیا بین جبر و قَدَر جایگاه سوّمی است؟ فرمودند: بلی، جایگاهی گستردهتر از آنچه بین زمین و آسمان است[9]. [1] . امثال این عبارات در کتب معتزله زیاد است و جوادی آملی در کتاب ولایت فقیه، ص 59 و 142 از دیدگاه شیعه و ابوحامد غزالی در کتاب (الاقتصاد فی الاعتقاد) از دیدگاه اشعری این عقیده را نقد کرده است. [2] . طباطبائی، سیدمحمدحسین؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، تعلیقات از علامه مطهری، دفتر انتشارات اسلامی، بیتا، ج 1 ، 2، 3، ص 476. [3] مائده/ 64. [4] فاطره/15. [5] بقره/255. [6] . مکارم شیرازی در ترجمه قرآن خود، واژة (قیوم) را به همین دو جمله ترجمه کرده است. [7] بقره/147. [8] . الفاخوری، حنا و الجر، خلیل، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوّم، 1367، ص 136. [9] اصول کافی، ص121، باب 53، ح9. ( اندیشه قم )
منتقدان معتزله به دو گروه عمدة اشعری و شیعه تقسیم میشوند. از آنجا که نقادیهای اشاعره بر معتزله، از نظر شیعه قابل پذیرش نیست، لذا به نقادیهایی که از طرف شیعه بر این مکتب وارد شده اند اکتفا می کنیم.
1 . افراط در عقلگرایی: معتزله در عقلگرایی بسیار افراطی بودند و براساس احکام عقل عملی بر خداوند حکم صادر میکردند که مثلاً این کار بر خدا واجب است و آن کار بر او واجب نیست. برای مثال میگفتند (آفرینش بر خداوند واجب است)، (تکلیف بندگان بر خداوند واجب است)، (رعایت مصلحت بندگان بر خداوند واجب است) و امثال اینها در گفتار معتزله یافت میشود.[1]
این نحوه حکم بر خداوند صحیح نیست، زیرا اوّلاً عقل آفریدة حق تعالی است و معنا ندارد خداوند را تابع احکام مخلوقاتش قرار دهیم؛ ثانیاً خداوند برتر از همه چیز است و چیزی از او برتر نیست تا خداوند در برابر او مسئول و پاسخگوی افعال خود باشد؛ قرآن کریم نیز به صراحت این نکته را بیان کرده است:
لا یُسئَلُ عمّا یَفعَلُ وَ هُم یُسئَلونَ (انبیاء، 23)
او از آنچه میکند، بازخواست نمیشود، در حالی که آنان بازخواست میشوند.
2 . قول به تفویض یکی از مسائل مهم کلامی، مسئله جبر و اختیار است. معتزله در این مسئله قائل به اختیار شدند، اما اختیار انسان را با قول به تفویض تبیین کردند. طبق این دیدگان انسان در فعل خود کاملاً مستقل از حق تعالی است. آنها نه تنها انسان را در فعل خود مستقل از حق تعالی دانستهاند، بلکه همه حوادث جهان را مستقل از حق تعالی دانستهاند. شهید مطهری رحمت الله علیه نظریه معتزله را چنین توصیف میکند:
به عقیده معتزله ارادة خداوند،دخالتی درحوادث این جهان ندارد. دخالت ارادة خداوند، صرفاً همین قدر است که ابتدا این جهان را تکوین کرده است. جهان بعد از آن که با اراده ذات باری تکوین یافت، به حسب طبع خود گردش و جریانی دارد و حوادثی که به تدریج پدید میآید، مقتضای طبع خود جهان است، عیناً مانندکارخانهای که به وسیله یک نفر مهندس تأسیس میشود، دخالت آن مهندس فقط در به کار انداختن ابتدایی آن کارخانه است، ولی بعد از آن که کارخانه تأسیس و ایجاد شد، به حسب طبع خود کار میکند و ارادة مهندس در جریان و ادامه کار این کارخانه دخالت ندارد. بنابراین، جهان پس از آن که از طرف ذات باری خلقت یافت و تأسیس شد، به خود واگذاشته و تفویض شده. انسان یکی از موجودات این جهان است و به خود واگذاشته و تفویض شده، افعال وی کاملاً از دخالت ارادة ذات باری آزاد است. این نظریه را از این جهت نظریه تفویضی میگویند.[2]
حتی گفته شده که برخی از معتزله تصریح کردهاند که اگر عدم باری تعالی جایز بود، عدمش بعد از وجود عالم، به آن ضرری نمیرساند. در ابطال این نظریه ادله عقلی و نقلی فراوانی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
دلیل عقلی: اگر عالَم هم اکنون هیچ نیازی به خداوند نداشته باشد، واجب الوجود خواهد بود؛ زیرا، بنابر تعریف، آنچه در وجودش به چیزی احتیاج ندارد،واجبالوجود است. از طرف دیگر، معتزله معتقد است که عالم حادث است و قبلاً نبوده است.اکنون سؤال میشود، چگونه قابل تصور است، واجبالوجودی در زمانی معدوم بوده باشد؟ همچنین حدوث، بنابر عقیده معتزله، امری خارج از ذات و واقعیت عالم است، زیرا اگر حدوث داخل در ذات و واقعیت عالم بود، عالم باید دائماًَ در حال حدوث میبود (مثل نظریه حرکت جوهری ملاصدرا یا تجدد امثال عرفا) امّا معتزله این را قبول ندارد و عالم را فقط یک بار و برای همیشه حادث میداند. اکنون سؤال میشود، چگونه ممکن است ذات عالم که ممکن الوجود بود، با اتصاف به امری خارج از آن ذات، یعنی حدوث، تبدیل به واجبالوجود گردد؟
دلایل نقلی در نقد تفویض، آیات و روایات بسیاری وجود دارند که به برخی از آنها اشاره می گردد:
الف) قرآن کریم در نقد عقیدة یهودیان که پیش از معتزله به تفویض قایل بودند، میفرماید:
وَ قالت الیَهودُ یَدُ اللهِ مَغلولَةٌ غلَّتٌ أیدیهِم و لُعِنوا بِما قالوا بَل یَداهُ مبسوُطَتانِ ینفِقُ کیفَ یشاء[3]
و یهود گفتند دست خدا بسته است؛ دستهایش بسته باد و به خاطر این سخن لعنت شوند؛ بلکه دستهایشان باز است و هرگونه بخواهد، میبخشد.
قرآن کریم عقیده به تفویض را به عقیده به بسته بودن دست خدا تعبیر کرده است، تعبیری کاملاً مناسب است، زیرا قایل به تفویض میگوید اراده خداوند، پس از ایجاد اوّلیه جهان، دیگر اثری در آن ندارد و از این جهت دست خدا را بسته میداند.
ب) حقتعالی میفرماید:
یا ایّهاَ النّاسُ أَنتُم الفقراءُ إلی اللهِ و اللهُ هو الغَنّیُّ الحَمیدُ[4]
ای مردم، شما به خداوند نیازمندید و تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است.
نحوه تعبیر قرآن از نیازمندی انسان به خدا، نیازمندی مستمّر و دوام یافته تا حال است و جمله به صورت ماضی نیست، تا گفته شود که قبلاً نیازمند بود و اکنون نیست.
ج) حقتعالی میفرماید:
اللهُ لا إله الّا هوَ الحیُّ القیّومُ لاتأخذُهُ سِنَةٌ و لا نومٌ[5]
الله که معبودی جز او نیست، زندة برپا دارنده، نه خوابی سبک او را فرا گیرد و نه خوابی گران.
(قَیّوم) به معنای کسی است که قائم به ذات خویش است و دیگر موجودات قائم به ذات او.[6] اما بر اساس نظریه تفویض،عالم حادث به وسیله خداوند است و پس از آن قائم به ذات خود. همچنین ادامه آیه کریمه که خداوند را از خواب مبرّی و منزه معرفی میکند،کنایه از این است، که اراده حق تعالی حاضر و فعّال و در همة عالم است، در غیر این صورت خدای خوابیده با خدای بیدار تفاوتی نخواهد داشت و این صفت حقتعالی صفتی قابل ذکر نمیشد. این که درست پس اسم (قیّوم) جمله (لا تأخذه سنة و لا نوم) آمده است، مؤید همین نکته است . بنابراین، این بخش از آیه نیز با عقیده معتزله ناسازگار است.
3 . یکی از اختلافات بین خوارج و دیگر مسلمین حکم مرتکب گناه کبیره بود. خوارج معتقد بودند مرتکب گناه کبیره کافر است،ولی دیگر مسلمین معتقدبودند مرتکب گناه کبیره مؤمن است (البته در این مسأله منظور از مؤمن میتواند کمترین درجه ایمان، یعنی تنها اسلام باشد) معتزله بدون هیچ دلیل موجّه و قابل استناد به کتاب و سنت، گفتند مرتکب گناه کبیره نه مؤمن است، نه کافر، بلکه در حالتی بینابین است. ناموجّه بودن این ادّعا یکی از نقدهای مهم و از نکته ضعفهای تاریخی معتزله بوده است.
4 . معتزله معتقد بوده است که : مشروعیت امامت و خلافت به انتخاب است و به نصوص وارده بر امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام توجه ندارد.در نقد این دیدگاه می توان گفت: که تعیین امام و ولیّ امر فقط با نصب حق تعالی مشروعیت دارد. در اینجا به یک دلیل بسیار کوتاه بسنده میکنیم، حق تعالی میفرماید:
أَلحَقُّ مِن رَبِّکَ
حق از جانب پروردگار تو است[7]
ولایت امر نیز چیزی جز حق امر و نهی و حق انفاذ حکم بر دیگران نیست؛ بنابراین ولایت امر و امامت مشروع و محقق نمیشود. مگر این که از جانب پروردگار باشد، یعنی حق تعالی خود، ولی امر و امام را نصب نماید.
5 . با این که معتزله خود را عقلگرا و تابع استدلال میخواندند،زمانی که به حکومت دست یافتند به قتل عام مخالفان خود آن هم در مسئلهای چون حادث بودن یا نبودن قرآن دست زدند که اساساً ملاک اسلام و کفر محسوب نمیشود. این دیکتاتوری معتزله یکی از بزرگترین حربههای مخالفان آنان بود که سرانجام توانستند معتزله را حذف کنند.[8]
افراد معتددی از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام روایت کردهاند که آن بزرگوار فرمودند:
همانا خداوند رحیمتر از آن است که آفریدگانش را بر گناهان مجبور سازد، سپس آنان را بر آن گناهان عذاب دهد و خداوند باعزتتر از آن است که چیزی بخواهد، اما نشود.
از هر دو بزرگوار پرسیده شد: آیا بین جبر و قَدَر جایگاه سوّمی است؟ فرمودند: بلی، جایگاهی گستردهتر از آنچه بین زمین و آسمان است[9].
[1] . امثال این عبارات در کتب معتزله زیاد است و جوادی آملی در کتاب ولایت فقیه، ص 59 و 142 از دیدگاه شیعه و ابوحامد غزالی در کتاب (الاقتصاد فی الاعتقاد) از دیدگاه اشعری این عقیده را نقد کرده است.
[2] . طباطبائی، سیدمحمدحسین؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، تعلیقات از علامه مطهری، دفتر انتشارات اسلامی، بیتا، ج 1 ، 2، 3، ص 476.
[3] مائده/ 64.
[4] فاطره/15.
[5] بقره/255.
[6] . مکارم شیرازی در ترجمه قرآن خود، واژة (قیوم) را به همین دو جمله ترجمه کرده است.
[7] بقره/147.
[8] . الفاخوری، حنا و الجر، خلیل، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ سوّم، 1367، ص 136.
[9] اصول کافی، ص121، باب 53، ح9.
( اندیشه قم )
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه اسماعیلیه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر اشاعره وارد است؟
- [سایر] نقدهای کلی بر آیین بودا وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه اسماعیلیه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه اهل حق وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه شیخیه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه کلامی مرجئه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر فرقه دروزیه وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر آیین زرتشت وارد است؟
- [سایر] چه نقدهای کلی بر آیین بودا وارد است؟
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحاضه کثیره و متوسطه وقتی که به کلی از خون پاک شد باید غسل کند ولی اگر بداند از وقتی که برای نماز پیش مشغول غسل شده دیگر خون نیامده و به کلی پاک شده لازم نیست دوباره غسل نماید
- [آیت الله فاضل لنکرانی] خوردن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلّی دارد حرام است.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خوردن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلی دارد حرام است.
- [آیت الله خوئی] خوردن چیزی که موجب مرگ میشود یا برای انسان ضرر کلی دارد، حرام است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] زکات در صورتی واجب میشود که مال به مقدار نصاب که بعداً گفته میشود برسد و مالک آن، بالغ و عاقل باشد و نیز مالک باید شخص خاصّی باشد نه عنوان کلّی، بنابراین در اوقاف عامه و مانند آن که مالک عنوان کلّی است، زکات واجب نیست و نیز باید ملک شخصی باشد، بنابراین در مواردی همچون قرض که قرضدهنده در ذمّه قرضگیرنده به طور کلّی به مقدار قرض مالک میباشد، بر قرضدهنده زکات واجب نیست.
- [آیت الله وحید خراسانی] خودداری کردن از بول و غایط مکروه است و اگر برای بدن ضرر کلی داشته باشد حرام است
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] خودداری کردن از بول و غائط مکروه است. و اگر برای بدن ضرر کلی داشته باشد حرام است.
- [آیت الله مظاهری] دفن میّت در قبر مرده دیگر جایز نیست، مگر آنکه قبر کهنه شده و میّت اوّل به کلی پوسیده شده باشد.
- [آیت الله سبحانی] هرگاه پیش از آغاز کار یا در اثناء، سرمایه به کلی تلف شود مضاربه خود به خود فسخ می شود.
- [آیت الله سیستانی] خود داری کردن از بول و غائط مکروه است . و اگر برای بدن ضرر کلی داشته باشد حرام است .