برای اینکه پاسخ سؤال کاملاً روشن شود به دیدگاههای علماء نسبت به مذهب قاضی نعمان اشاره میکنیم و بعد در آخر پاسخ سؤال را میدهیم. نام کامل مؤلف کتاب مذکور (ابو حنیفه نعمان بن منصور بن احمد بن حیّون تمیمی مغربی)معروف به (قاضی نعمان) است، ایشان در اوائل زندگی در یک خانوادة دانشمند قیروانی زندگی می کرد سنّی بود و مذهب مالکی داشت، اما پس از تحصیل علم به عنوان یک فقیه مالکی به دین اسماعیلی درآمد.[1] قاضی نعمان در متون اهل سنّت: این خلکان میگوید: قاضی نعمان اول مالکی بود سپس به مذهب امامیه گردید،[2] در کتاب (سیرُ اعلام النبلاء) آمده قاضی نعمان مالکی مسلک بود بعد به مذهب باطنیه گروید.[3] ابن حجر عسقلانی هم میگوید: ابوحنیفه (قاضی نعمان) اول مالکی بود سپس به فرقة امامیه گروید و قاضی خلیفة مُعز شد.[4] صاحب کتاب شذرات الذهب مینویسد: قاضی ابوحنیفه ظاهراً شیعه بود و در باطن زندیق و قاضی القُضاة دولت فاطمیون بود.[5] برخی دیگر از علماء اهل سنّت قائلند که او در اوائل زندگی حنفی مسلک بوده، دلیل آنان برای این سخن این است که در آن زمان در مغرب حنفی مسلک زیاد بودند.[6] این مطلب درست نیست، چون شواهد تاریخی نشان میدهند که مذهب رایج آن زمان در مغرب مالکی بوده است.[7] قاضی نعمان در متون اسماعیلی: اسماعیلیان تمام منابع ایشان را از خود دانسته و همیشه با عزّت و احترام از او یاد کرده و کتبش را از متون معتبر اسماعیلیه شمردهاند.[8] قاضی نعمان در متون شیعه اثنا عشریه: یک عده از علماء اثنی عشریه قائلند که ایشان امامی نبود، ابن شهر آشوب اولین کسی از علماء شیعه اثنی عشریه است که اسم قاضی نعمان را برده، و امامی بودن او را نفی کرده است.[9] و همچنین شیخ عباس قمی رحمة الله علیه بعد از نقل نظریه علامه مجلسی رحمة الله علیه که در ذیل میآید مینویسد: اینکه قاضی نعمان در کتابهای خودش تمایل به راه و روش اهل بیت علیهم السّلام دارد و احادیث اهل بیت را روایت میکند، به خاطر مصلحت زمان و برای بدست آوردن مقام و قرب در نزد سلاطین و اولاد آنان بوده است و در نزد من بر اساس تحقیقی که انجام داده ام او امامی حقّه نمیباشد.[10] کتابهایی که قبل از ابن شهر آشوب نوشته شده مثل کتب: رجال، کشی در قرن چهارم و رجال طوسی، و نجاشی در قرن پنجم، نامی از قاضی نعمان نیاوردهاند و همچنین شیخ حرّ عاملی در وسایل الشیعه هیچ حدیثی را از دعائم الاسلام نقل نمیکند، و محدّث نوری در توجیه این عدم نقل، دسترسی نداشتن حرّ را به این کتاب ذکر می کند، آیت الله خوئی از صاحب جواهر نقل میکند: (انّ دعائم الاسلام مطعون فیه و فی صاحبه)[11] برخی دیگر از علماء شیعة اثنی عشری بر این باورند که قاضی نعمان دوازده امامی میباشد، قاضی نورالله شوشتری که در قرن یازدهم بود، قاضی نعمان را به نقل از ابن خلکان اثنی عشری دانسته است. بعد از قاضی نور الله شوشتری دیگران از قاضی نور الله تبعیت نمودند. لکن کلام ابن خلّکان که نوشته قاضی نعمان به امامیه گروید، هر دو احتمال اسماعیلی شدن و امامی شدن در آن داده می شود.[12] مامقانی امامی بودن قاضی نعمانی را تأیید میکند، میگوید اینکه بعد از امام صادق علیه السّلام از ائمة دیگر روایتی نقل نکرده به خاطر تقیه بوده است.[13] آقا بزرگ طهرانی نیز مسئلة تقیه قاضی نعمان را مطرح میکند و میگوید: در نقل روایات بعد از امام صادق علیه السّلام قاضی نعمان از شیوة تقیه استفاده نموده است، کنیههای مشترک را به کار برده است، برای امام رضا علیه السّلام ابی الحسن و برای امام جواد علیه السّلام ابی الجعفر را به کار برده، بنابراین آقا بزرگ نیز شیعة اثنی عشری بودن قاضی نعمان را قبول دارد.[14] علامه مجلسی در قرن دوازدهم در بحارالانوار مینویسد: خیلیها در زمان ما احتمال میدادند که این کتاب دعائم الاسلام از تألیفات شیخ صدوق باشد، ولی برای ما روشن شد که این تألیف متعلق به ابوحنیفه النعمان بن محمد منصور است که در ایام دولت فاطمیون (معز) قاضی بود و در ابتدا مذهب مالکی داشت، سپس به مذهب امامیه هدایت یافته بود، بیشتر احادیث و اخبار این کتاب دعائم الاسلام موافق روایاتی است که در کتب معروف و مشهور ما نقل شده است و به خاطر ترسی که از خلفای فاطمی داشت، روایات ائمه بعد از امام صادق علیه السّلام را نقل نکرده، و روش تقیه را به کار برده است، اگر کسی با دقت نگاه کند می فهمد که قاضی نعمان حق را ظاهر کرده است و اخبار او مورد تأیید و تأکید است.[15] فرهاد دفتری مینویسد: دعائم الاسلام به خواهش خلیفه فاطمی معزّ و در تحت نظارت او نوشته شده و از زمان معزّ به بعد سند و قانون نامة رسمی فقهی اسماعیلیان فاطمی گردید، و الان مهمترین متن فقهی برای اسماعیلیان طیبی از شاخة بُهَرههای هند شده است. کتاب دعائم دو جلد میباشد جلد اوّل در عبادات و جلد دوم در معاملات است.[16] امیر جوان آراسته در مقالة خود ادله محدث نوری را به عنوان اولین کسی که به تفصیل زیادی اثنی عشری بودن قاضی نعمان را ثابت کرده است، آورده و جواب آن را ارائه میدهد و می گوید: آیت الله خویی فرموده که محدّث نوری دربارة قاضی نعمان خیلی مبالغه کرده است. و در آخر به طور نتیجة نهایی مینویسد: (به نظر میرسد با دقّت در مواردی که برشمردیم اسماعیلی بودن قاضی نعمان را اگر نگوییم یقینی است مسلّماً ترجیح مییابد، اما باید توجه داشت که مسئلة مذهب او نمیتواند خدشهای به ارزشمندی آثار او وارد کند، زیرا کتب او به عنوان یک امامی اسماعیلی و همین طور روایاتی که در کتابهایش نقل شده، برای ما قابل استفاده است، البته مرسل بودن روایات (دعائم الاسلام) اشکال دیگر است که به روایات آن وارد است).[17] بعد از نقل اقوال دربارة قاضی نعمان و کتاب او خلاصه به این نکته اشاره میشود که فقهاء شیعه اگر به دعائم الاسلام آشنایی دارند به چه نحوی است؟ اولاً: در مورد کتاب دعائم الاسلام در زمان علامه مجلسی، اختلاف وجود داشت که آیا تألیف قاضی نعمان است یا تألیف شیخ صدوق که قبلاً به این مطلب اشاره شد. ثانیاً: در مورد خود قاضی نعمان اختلاف وجود دارد که آیا ایشان دوازده امامیاند یا اسماعیلی؟ الف: اگر قاضی نعمان دوازده امامی باشند، آن طوری که علامه مجلسی، محدّث نوری و آقا بزرگ طهرانی و مامقانی به این باور هستند، پس استناد به کتاب قاضی نعمان هیچ اشکالی در پی نخواهد داشت. ب: اگر قاضی نعمان اسماعیلی بود: اولاً آن روایاتی که قاضی نعمان در دعائم الاسلام آورده در اکثر منابع معتبر ما وجود دارد، پس به عنوان یک مؤید میتوانیم کتاب دعائم را مورد استفاده قرار دهیم. دوم اینکه: فقهاء ما در نقل روایات یک سری ضوابطی دارند، نه اینکه هر روایتی را از هر کسی بگیرند و بر طبق آن فتوی بدهند، بلکه روایات را از جهات گوناگون بررسی نموده و اگر طبق اصول و ضوابط تعیین شده از طرف خاندان وحی بودند، از آن روایات استفاده میکنند و الا نه. یکی از این ضوابط اینست که اگر را وی ثقه و راستگو باشد، روایت او قابل اعتبارات هر چند امامیه نباشد بلکه از اهل سنّت باشد اما به شرطی که در نزد علماء فقه و رجال وثاقت او ثابت باشد. روایاتی که قاضی نعمان در دعائم آورده است اگر مورد اطمینان و مورد وثوق فقهاء باشد استناد به آن اشکال ندارد، همانگونه که استناد به کتاب های دیگری هم طبق شرایط و ضوابط مطرح شده در فقه ما دارای اشکال نمی باشد، و اگر این شرایط و ضوابط مطرح شده ی در فقه ما در کتابی که مولف آن صد در صد اثنا عشری باشد، نبود، نمیشود به این کتاب و روایات آن استناد کرد. پس مسئله مذهب را وی و مولف کتاب ربطی به شرایط استناد به آثار او ندارد. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. قاضی نعمان و مذهب او، امیر جوان آراسته، هفت آسمان، فصلنامة تخصصی ادیان و مذاهب، سال سوم، شماره نهم و دهم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. 2. دعائم الاسلام، فی مسائل و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام عن اهل بیت رسول الله علیهم اوصل السلام. تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، مقدمة کتاب. 3. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدرهای. [1] . فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدرهای، تهران، فرزان روز، چاپ دوم، 1376، ص 285 و ص 286. [2] . ابن خلّکان، وفیات الاعیان، تحقیق: دکتر احسان عباس، بیروت، دار الفکر، 1357 و 1977 م، ج5، ص 415. [3] . امام شمس الدین ابی سعید عمر بن غرامه العمری، سِیَرُ اعلام النبلاء، بیروت، دار الفکر، 1417 ه 1996 م، ج12، ص284. [4] . شهاب الدین ابی الفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1406، 1986 م، ج6، ص 167. [5] . شمس الدین ذهبی، در دول الاسلام، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1405 ه ، 1985 م، ص 200، ابی الفلاح عبد الحیّ بن العماد الحنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، دمشق، دار ابن کثیر، 1408 ه ق، مکتبة القدس، بجواز الازهر، 1350، ج3، ص 47. [6] . جمال الدین ابی المحاسن یوسف الاتابکی، النجوم الزّاهره فی ملوک مصر فی القاهره، مؤسسة المصریة العامة لتألیف و الترجمة و النشر، ج4، صص 106 و 107. [7] . همان. [8] . امیر جوان آراسته، مقالة قاضی نعمان و مذهب او، مجموعه مقالات اسماعیلیه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذهب، 1381. [9] . ابن شهر آشوب، معالم العلماء، تهران، مطبعة الفردین، 1353 ه ق، ص 113. (یس بامامیٍّ کتبه حسان) [10] . قمی، عباس، فوائد الرضویة فی احوال العلماء المذاهب الجعفریة، پایان کتاب شعبان، 1367، ص 694. [11] قاضی نعمان و مذهب او، صفحات 327 ، 330، 331. [12] . دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدرهای، تهران، فرزان، چاپ دوم، 1376، ص 286. [13] . عبدالله المامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، مطبعة المرتضویه فی النجف الاشرف، 1352، ص 272. [14] . آقا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه، تحقیق: علی نقی منزوی، موسسة اسماعیلیان، 1917 م، ج1، ص 324. [15] . مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه ، 1983 م، ج1، ص 38. [16] . تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 287. [17] . قاضی نعمان و مذهب او، ص 354 و 355. ( اندیشه قم )
اگر شیعه اسماعیلیه را قبول ندارد، چرا به کتاب دعائم الاسلام ابوحنیفه شیعی (قاضی نعمان) استناد میکند؟
برای اینکه پاسخ سؤال کاملاً روشن شود به دیدگاههای علماء نسبت به مذهب قاضی نعمان اشاره میکنیم و بعد در آخر پاسخ سؤال را میدهیم.
نام کامل مؤلف کتاب مذکور (ابو حنیفه نعمان بن منصور بن احمد بن حیّون تمیمی مغربی)معروف به (قاضی نعمان) است، ایشان در اوائل زندگی در یک خانوادة دانشمند قیروانی زندگی می کرد سنّی بود و مذهب مالکی داشت، اما پس از تحصیل علم به عنوان یک فقیه مالکی به دین اسماعیلی درآمد.[1]
قاضی نعمان در متون اهل سنّت: این خلکان میگوید: قاضی نعمان اول مالکی بود سپس به مذهب امامیه گردید،[2] در کتاب (سیرُ اعلام النبلاء) آمده قاضی نعمان مالکی مسلک بود بعد به مذهب باطنیه گروید.[3] ابن حجر عسقلانی هم میگوید: ابوحنیفه (قاضی نعمان) اول مالکی بود سپس به فرقة امامیه گروید و قاضی خلیفة مُعز شد.[4] صاحب کتاب شذرات الذهب مینویسد: قاضی ابوحنیفه ظاهراً شیعه بود و در باطن زندیق و قاضی القُضاة دولت فاطمیون بود.[5] برخی دیگر از علماء اهل سنّت قائلند که او در اوائل زندگی حنفی مسلک بوده، دلیل آنان برای این سخن این است که در آن زمان در مغرب حنفی مسلک زیاد بودند.[6] این مطلب درست نیست، چون شواهد تاریخی نشان میدهند که مذهب رایج آن زمان در مغرب مالکی بوده است.[7]
قاضی نعمان در متون اسماعیلی: اسماعیلیان تمام منابع ایشان را از خود دانسته و همیشه با عزّت و احترام از او یاد کرده و کتبش را از متون معتبر اسماعیلیه شمردهاند.[8]
قاضی نعمان در متون شیعه اثنا عشریه: یک عده از علماء اثنی عشریه قائلند که ایشان امامی نبود، ابن شهر آشوب اولین کسی از علماء شیعه اثنی عشریه است که اسم قاضی نعمان را برده، و امامی بودن او را نفی کرده است.[9]
و همچنین شیخ عباس قمی رحمة الله علیه بعد از نقل نظریه علامه مجلسی رحمة الله علیه که در ذیل میآید مینویسد: اینکه قاضی نعمان در کتابهای خودش تمایل به راه و روش اهل بیت علیهم السّلام دارد و احادیث اهل بیت را روایت میکند، به خاطر مصلحت زمان و برای بدست آوردن مقام و قرب در نزد سلاطین و اولاد آنان بوده است و در نزد من بر اساس تحقیقی که انجام داده ام او امامی حقّه نمیباشد.[10]
کتابهایی که قبل از ابن شهر آشوب نوشته شده مثل کتب: رجال، کشی در قرن چهارم و رجال طوسی، و نجاشی در قرن پنجم، نامی از قاضی نعمان نیاوردهاند و همچنین شیخ حرّ عاملی در وسایل الشیعه هیچ حدیثی را از دعائم الاسلام نقل نمیکند، و محدّث نوری در توجیه این عدم نقل، دسترسی نداشتن حرّ را به این کتاب ذکر می کند، آیت الله خوئی از صاحب جواهر نقل میکند: (انّ دعائم الاسلام مطعون فیه و فی صاحبه)[11]
برخی دیگر از علماء شیعة اثنی عشری بر این باورند که قاضی نعمان دوازده امامی میباشد، قاضی نورالله شوشتری که در قرن یازدهم بود، قاضی نعمان را به نقل از ابن خلکان اثنی عشری دانسته است. بعد از قاضی نور الله شوشتری دیگران از قاضی نور الله تبعیت نمودند. لکن کلام ابن خلّکان که نوشته قاضی نعمان به امامیه گروید، هر دو احتمال اسماعیلی شدن و امامی شدن در آن داده می شود.[12]
مامقانی امامی بودن قاضی نعمانی را تأیید میکند، میگوید اینکه بعد از امام صادق علیه السّلام از ائمة دیگر روایتی نقل نکرده به خاطر تقیه بوده است.[13] آقا بزرگ طهرانی نیز مسئلة تقیه قاضی نعمان را مطرح میکند و میگوید: در نقل روایات بعد از امام صادق علیه السّلام قاضی نعمان از شیوة تقیه استفاده نموده است، کنیههای مشترک را به کار برده است، برای امام رضا علیه السّلام ابی الحسن و برای امام جواد علیه السّلام ابی الجعفر را به کار برده، بنابراین آقا بزرگ نیز شیعة اثنی عشری بودن قاضی نعمان را قبول دارد.[14]
علامه مجلسی در قرن دوازدهم در بحارالانوار مینویسد: خیلیها در زمان ما احتمال میدادند که این کتاب دعائم الاسلام از تألیفات شیخ صدوق باشد، ولی برای ما روشن شد که این تألیف متعلق به ابوحنیفه النعمان بن محمد منصور است که در ایام دولت فاطمیون (معز) قاضی بود و در ابتدا مذهب مالکی داشت، سپس به مذهب امامیه هدایت یافته بود، بیشتر احادیث و اخبار این کتاب دعائم الاسلام موافق روایاتی است که در کتب معروف و مشهور ما نقل شده است و به خاطر ترسی که از خلفای فاطمی داشت، روایات ائمه بعد از امام صادق علیه السّلام را نقل نکرده، و روش تقیه را به کار برده است، اگر کسی با دقت نگاه کند می فهمد که قاضی نعمان حق را ظاهر کرده است و اخبار او مورد تأیید و تأکید است.[15]
فرهاد دفتری مینویسد: دعائم الاسلام به خواهش خلیفه فاطمی معزّ و در تحت نظارت او نوشته شده و از زمان معزّ به بعد سند و قانون نامة رسمی فقهی اسماعیلیان فاطمی گردید، و الان مهمترین متن فقهی برای اسماعیلیان طیبی از شاخة بُهَرههای هند شده است. کتاب دعائم دو جلد میباشد جلد اوّل در عبادات و جلد دوم در معاملات است.[16]
امیر جوان آراسته در مقالة خود ادله محدث نوری را به عنوان اولین کسی که به تفصیل زیادی اثنی عشری بودن قاضی نعمان را ثابت کرده است، آورده و جواب آن را ارائه میدهد و می گوید: آیت الله خویی فرموده که محدّث نوری دربارة قاضی نعمان خیلی مبالغه کرده است. و در آخر به طور نتیجة نهایی مینویسد: (به نظر میرسد با دقّت در مواردی که برشمردیم اسماعیلی بودن قاضی نعمان را اگر نگوییم یقینی است مسلّماً ترجیح مییابد، اما باید توجه داشت که مسئلة مذهب او نمیتواند خدشهای به ارزشمندی آثار او وارد کند، زیرا کتب او به عنوان یک امامی اسماعیلی و همین طور روایاتی که در کتابهایش نقل شده، برای ما قابل استفاده است، البته مرسل بودن روایات (دعائم الاسلام) اشکال دیگر است که به روایات آن وارد است).[17]
بعد از نقل اقوال دربارة قاضی نعمان و کتاب او خلاصه به این نکته اشاره میشود که فقهاء شیعه اگر به دعائم الاسلام آشنایی دارند به چه نحوی است؟
اولاً: در مورد کتاب دعائم الاسلام در زمان علامه مجلسی، اختلاف وجود داشت که آیا تألیف قاضی نعمان است یا تألیف شیخ صدوق که قبلاً به این مطلب اشاره شد.
ثانیاً: در مورد خود قاضی نعمان اختلاف وجود دارد که آیا ایشان دوازده امامیاند یا اسماعیلی؟
الف: اگر قاضی نعمان دوازده امامی باشند، آن طوری که علامه مجلسی، محدّث نوری و آقا بزرگ طهرانی و مامقانی به این باور هستند، پس استناد به کتاب قاضی نعمان هیچ اشکالی در پی نخواهد داشت.
ب: اگر قاضی نعمان اسماعیلی بود: اولاً آن روایاتی که قاضی نعمان در دعائم الاسلام آورده در اکثر منابع معتبر ما وجود دارد، پس به عنوان یک مؤید میتوانیم کتاب دعائم را مورد استفاده قرار دهیم. دوم اینکه: فقهاء ما در نقل روایات یک سری ضوابطی دارند، نه اینکه هر روایتی را از هر کسی بگیرند و بر طبق آن فتوی بدهند، بلکه روایات را از جهات گوناگون بررسی نموده و اگر طبق اصول و ضوابط تعیین شده از طرف خاندان وحی بودند، از آن روایات استفاده میکنند و الا نه.
یکی از این ضوابط اینست که اگر را وی ثقه و راستگو باشد، روایت او قابل اعتبارات هر چند امامیه نباشد بلکه از اهل سنّت باشد اما به شرطی که در نزد علماء فقه و رجال وثاقت او ثابت باشد.
روایاتی که قاضی نعمان در دعائم آورده است اگر مورد اطمینان و مورد وثوق فقهاء باشد استناد به آن اشکال ندارد، همانگونه که استناد به کتاب های دیگری هم طبق شرایط و ضوابط مطرح شده در فقه ما دارای اشکال نمی باشد، و اگر این شرایط و ضوابط مطرح شده ی در فقه ما در کتابی که مولف آن صد در صد اثنا عشری باشد، نبود، نمیشود به این کتاب و روایات آن استناد کرد. پس مسئله مذهب را وی و مولف کتاب ربطی به شرایط استناد به آثار او ندارد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. قاضی نعمان و مذهب او، امیر جوان آراسته، هفت آسمان، فصلنامة تخصصی ادیان و مذاهب، سال سوم، شماره نهم و دهم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.
2. دعائم الاسلام، فی مسائل و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام عن اهل بیت رسول الله علیهم اوصل السلام. تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، مقدمة کتاب.
3. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدرهای.
[1] . فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدرهای، تهران، فرزان روز، چاپ دوم، 1376، ص 285 و ص 286.
[2] . ابن خلّکان، وفیات الاعیان، تحقیق: دکتر احسان عباس، بیروت، دار الفکر، 1357 و 1977 م، ج5، ص 415.
[3] . امام شمس الدین ابی سعید عمر بن غرامه العمری، سِیَرُ اعلام النبلاء، بیروت، دار الفکر، 1417 ه 1996 م، ج12، ص284.
[4] . شهاب الدین ابی الفضل احمد بن علی بن حجر العسقلانی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1406، 1986 م، ج6، ص 167.
[5] . شمس الدین ذهبی، در دول الاسلام، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1405 ه ، 1985 م، ص 200، ابی الفلاح عبد الحیّ بن العماد الحنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، دمشق، دار ابن کثیر، 1408 ه ق، مکتبة القدس، بجواز الازهر، 1350، ج3، ص 47.
[6] . جمال الدین ابی المحاسن یوسف الاتابکی، النجوم الزّاهره فی ملوک مصر فی القاهره، مؤسسة المصریة العامة لتألیف و الترجمة و النشر، ج4، صص 106 و 107.
[7] . همان.
[8] . امیر جوان آراسته، مقالة قاضی نعمان و مذهب او، مجموعه مقالات اسماعیلیه، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذهب، 1381.
[9] . ابن شهر آشوب، معالم العلماء، تهران، مطبعة الفردین، 1353 ه ق، ص 113. (یس بامامیٍّ کتبه حسان)
[10] . قمی، عباس، فوائد الرضویة فی احوال العلماء المذاهب الجعفریة، پایان کتاب شعبان، 1367، ص 694.
[11] قاضی نعمان و مذهب او، صفحات 327 ، 330، 331.
[12] . دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمة فریدون بدرهای، تهران، فرزان، چاپ دوم، 1376، ص 286.
[13] . عبدالله المامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، مطبعة المرتضویه فی النجف الاشرف، 1352، ص 272.
[14] . آقا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه، تحقیق: علی نقی منزوی، موسسة اسماعیلیان، 1917 م، ج1، ص 324.
[15] . مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه ، 1983 م، ج1، ص 38.
[16] . تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 287.
[17] . قاضی نعمان و مذهب او، ص 354 و 355.
( اندیشه قم )
- [سایر] ارزش و جایگاه کتاب (دعائم الاسلام) در بین شیعیان چگونه است؟
- [سایر] چرا شیعه اهل سنت را که ائمه را قبول ندارند، مسلمان میدانند، اما اسماعیلیان راکه تا امام ششم را قبول دارند، مسلمان نمیدانند؟
- [سایر] با سلام خواهشمندم بفرمایید از کتاب های حدیثی قرون اول و دوم هجری کدام یک الآن به صورت نسخ خطی موجودند و اولین سند کتبی موجود در تاریخ شیعه چیست؟ کجاست؟ و چقدر قابل استناد است..؟ با تشکر
- [سایر] السلام علیکم! حواله دقایق الاسلام، ص 25 ماه جون 1999مولوی محمد حسین ڈهکو، لطفاً حکم شخصی را بیان فرمایید که در مجله و کتاب می نویسد: خمس نه از ضروریات دین است و نه ضروریات مذهب و منکر آن نه از اسلام خارج می شود و نه از مذهب شیعه، چون این مسٔله از اوایل اسلام اختلافی بوده است و در مذهب شیعه اختلاف بحدی است که 15 قول وجود دارد.
- [سایر] صاحب کتاب نهج البلاغه – کتاب معتبر شیعه – روایت میکند که علی از پذیرفتن خلافت کنارهگیری کرد و گفت: (دعونی و التمسوا غیری)، (مرا رها کنید و کسی دیگر غیر از من را بجویید)! (نهج البلاغة ( ص 136) و نگا: (ص 366 – 367) و (ص 322)). آیا این بر باطل بودن مذهب شیعه دلالت نمیکند؟ شما میگویید که علی از سوی خدا به خلافت و امامت منصوب گردیده است پس اگر چنین است چگونه از پذیرفتن آن اباء میورزد؟!
- [سایر] موردی از ابن حجر هیثمی بین شیعیان وجود دارد که؛ ابن حجر اعتقاد داشته به اینکه امام زمان(عج) به دنیا آمده است؛ ابن حجر هیثمی در کتاب (الصواعق المحرقه) که آنرا علیه شیعه نوشته است، اعتراف میکند که امام حسن عسکری فرزندی به نام ابو القاسم الحجة داشته است. میخواستم روایت را کامل بفرمایید، همراه با ترجمه. و اینکه آیا ابن حجر از شیعیان روایت کرده که به این معتقد هستند یا اینکه خود اعتقاد داشته است؟
- [سایر] سوال من در مورد حدیث دوات و قلم هست 1- من به منابع شیعه مراجعه کردم و دیدم که همه ناقلان شیعه (از شیخ مفید گرفته تا کتاب بحار و مناقب و ............) یا از قول صحیح مسلم و بخاری(دو دشمن امامت امام علی) روایت کردند یا زماناً بعد از نقل بخاری مسلم بوده است(وفات بخاری در سال 256 قمری است و قبل از آن هیچ حدیثی نیست) همچنین رواتی که از زمان مسلم و بخاری به عبدالله ابن عباس میرسند هیچ کدام در نزد شیعه توثیق نشده است به غیر از خود ابن عباس که مقبول الفریقین است . . همچنین سندی که از ابان بن ابی عیاش روایت شده است محل اشکال است. به علت اینکه در کتاب تنقیح المقال با توضیحاتی از منظر بعضی علماء او را فاسد المذهب خواندند جلد 1صفحه 3. همچنین علامه امینی در الغدیر به استناد کتاب تهذیب المنطق، ابان بن ابی عیاش را در فهرستِ دروغ گویان و جاعلان حدیث یاد کرده است (الغدیر 209/ 5.) حتی علماء در مورد اصل کتاب امروزی سلیم بین قیسی که در دست ماست تردید دارند از جمله شیخ مفید کتاب را ضعیف دانسته اند. ومیفرماید: (اطمینانی به این کتاب نیست و به بیشتر مطالب آن نمیتوان عمل کرد؛ چرا که دستخوش تخلیط و تدلیس گشته است. پس شایسته است دین باوران از عمل کردن به همه مطالب آن بپرهیزند و بر آن اعتماد نکنند و احادیث آن را روایت ننمایند. (تصحیح الاعتماد، ص 72) وشیخ طوسی نیز نام او را در میان اصحاب امام سجاد(ع)، امام باقر(ع) و امام صادق (ع)آورده و ضعیف خوانده است. به هرحال رجالشناسان، اعم از شیعی و سنی، ابن ابی عیاش را توثیق نکردهاند (طوسی، رجال، 106؛ علامه حلّی، 99؛ حلّی، 414) استناد به یک کتابی که که در آن خیلی از علماء شک دارند و ابان را فاسد می خوانند خیلی جالب به نظر نمی رسد. به نظر شما همین دلائل نشان نمی دهد که سند شیعه در مورد این حدیث بسیار ضعیف است؟ 2- چرا وقتی خصوصیترین جنایتهای اهل نفاق به زهرا و علی در کتب اصلی و اربعه شیعه یافت می شود ، ائمه اطهار چه لزومی و چه صلاحی دیدند که این حدیث را روایت نکنند؟ 3- سنی های بی شرم هیچوقت برداشت ما را نداشتند . و تعبیرات و توجیهاتی دارند و حتی ا حادیثی را مطرح می کنند و در کنار حدیث دوات و قلم می گذارند تا استدلالات ما را زیر سؤال ببرند مثلاً حدیث زیر: عن عائشة قالت: قال لی رسول الله صلی الله علیه وسلم فی مرضه: (ادعی لی أبابکر أباک وأخاک حتی أکتب کتاباً فإنی أخاف أن تتمنی متمناً ویقول قائل: أنا، ویأبی الله و المؤمنون إلا أبابکر (صحیح مسلم جلد7 بابی از فضائل ابوبکر صفحه 110 طبع محمد علی صبیح) و می گویند اگر به مسلم و بخاری استناد می کنید پس این را هم قبول کنید!! حال به نظر شما باز ما می توانیم بگوییم چون خودشان قبول دارند پس ما هم قبول کنیم ورروایتهای خودشان را به عنوان استناد به آنها ذکر کنیم ؟ و آیا می توانیم بگوییم ولایت علی از این حدیث اثبات می شود؟ و آیا حادثه عظیم غدیر که در کتب اصلی شیعه هست و طبق قران دین کامل می شود ورسالت پیغمبر تمام، برای توجیه امامت علی (ع) کافی نیست؟ 4- فکر نمی کنید چون عمر دشمن علی و محمد است لذا ما این برداشت را کردیم نه این که خدای نکرده بخواهم اتهامی بزنم ولی روایت به گونه ای است که ذهنها به این سمت منعکس می شود که چون عمر دشمن است پس محال است درست نباشد ؟ وآیااین به نظر شما کافی است؟ 5- به نظر شما نمی توان از دید دیگر نگریست و نظریه جدیدی مطرح کرد و راه سومی را انتخاب کرد یعنی نه آنچه سنی می گوید و نه آنچه علماءشیعه بر حق بر داشت میکنند؟
- [سایر] سوال من در مورد مذهب شیعه و سنی است چرا افرادی که از کشورهای غیر مسلمان به اسلام روی می آورند اغلب آنها مذهب سنی دارند. بعضی از کتابها که در رابطه با وقایع تاریخی دوران حضرت علی است را خوانده ام بخصوص کتابهای آیت الله مطهری و دکتر شریعتی را. استدلالها در این موضوع بسیار عالی بوده است و برخی کتابها یعنی راستش را بخواهید کتابی که نویسنده اش سنی بوده را نیز مطالعه کرده ام که در برخی از مطالب کتاب متوجه استدلالهای بی منطق شدم. برای من که یک دانشجو هستم همیشه این سوال بوده است کسی که روی ادیان مختلف کار کرده و اسلام را دینی کامل می یابد چگونه است که مذهب سنی را قبول می کند با آنکه علی را قبول دارد و او را به عنوان فردی منحصر به فرد در تاریخ اسلام می شناسد ولی شیعه را قبول ندارد.
- [سایر] آیا اگر ما به ولایت معنوی و قطب بودن ائمه علیهم اسلام اعتقاد نداشته باشیم در ایمان ما مشکلی وجود دارد؟ اخیرا به نقل از شهید مطهری در کتاب امامت و رهبری خوانده ام که استاد آیت الله بروجردی ولایت معنوی ائمه را قبول نداشته اند ... در مورد ولایت معنوی برای من توضیح کامله بدین. لطفا چون در سردرگمی نسبت به این امر هستم و کتاب مناسبی هم اگر لازم می بینید معرفی کنید مثلا اینکه اعمال ما در شبانه روز خدمت تمامی امامان عرضه می شود و اینکه علم اول و آخر در اختیار آنهاست.
- [سایر] سلام آقای مرادی: من نمیدونم چطوری این مطلب رو بگم راستش من سنی بودم چند وقته با امکانات کم و شرایطه سختی که داشتم با وجود اینکه تو روستا زندگی میکنم و با کتاب و کسی که بتونم باهاش در مورد مذهب تشیع مشورت کنم و اطلاعات کسب کنم دست رسی آنچنانی ندارم فقط یه بنده خدایی بود که از طریق اینترنت حاظر شد کمکم کنه که خدا خیرش بده من با اینکه الآن همه اعضای خانواده ام سنی هستند و شرایطم خیلی سخته مذهب تشیع رو قبول کردم و به ولایت حضرت علی (ع)شهادت دادم میخوام کمکم کنید هم راهنماییم کنید هم برام دعا کنیدتا در این راه ثابت قدم باشم...میخوام تلفنی باهاتون حرف بزنم التماس دعا