در آغاز قرن چهارم هجری ابوالحسن اشعری (که متولد260 و متوفی324 یا330 قمری است) در صدد ارائه طرحی برای اصلاح عقاید دینی اهل سنت از لغزشها و انحرافاتی که بر پایه عقلگرایی بیش از حدّ معتزله و ظاهر گرائی اهل حدیث پیدا شده بود، برآمد، وی که پدرش از طرفداران اهل حدیث بود، توانست از کودکی با عقاید اهل حدیث آشنا شود، ولی در جوانی به مکتب اعتزال گرایش پیدا نمود و تا چهل سالگی روش معتزله را دنبال کرد، اما بعدها از مکتب اعتزال کنارهگیری کرده و خود، روش کلامی جدیدی را ابداع نموده و نوآوریهایی را به جامعة کلامی ارائه داد. مکتب اشعریه با به قدرت رسیدن سلجوقیان، در قرن پنجم هجری و به رسمیت شناخته شدن مذهب اشعریه به عنوان دین رسمی حکومت، توانست جایگاه خاصّی را در جامعه پیدا کند و از سوی دیگر حوزههای علمیه مورد حمایت حکومت موظّف بودند، مبانی این مکتب را تدریس کنند؛ از این روی، بدون هیچ محدودیتی عقاید اشعریه در جامعه رواج یافت و با مخالفتهایی که در بعضی موارد با اهل حدیث دارد، به عنوان یک فرقة جداگانه در بین اهل سنّت مطرح گردید. و وجه تمایز آن با اهل حدیث با بیان مطالب زیر روشن میشود: 1. صفات ازلی خداوند: خداوند متعال به صفاتی همچون: علم، قدرت، حیات و ... وصف میگردد و در میان متکلمین بحث است که آیا این صفات در عین اینکه ازلی و قدیمی هستند، عین ذات الهیاند؟ یا زاید بر ذات خدا هستند؟ معتزله میگویند: صفات ازلی خدا، عین ذات اویند. به این معنا که آنان صفات ذاتی را از خداوند نفی میکنند. ولی اهل حدیث معتقدند که این صفات عین ذات خدا نبوده، بلکه زاید و مغایر با ذات میباشند. ابوالحسن اشعری گفت است: هر چند صفات ازلی خداوند در واقع قائم به ذات هستند، ولی نه عین ذات الهی میباشند و نه غیر ذات و زاید بر آن. یعنی در عین اینکه این صفات قیامشان با ذات خداست، ولی عین ذات نیستند و در عین اینکه این صفات عین ذات نیستند زاید و مغایر با ذات نیز نیستند.[1] 2. صفات خبریه: در قرآن کریم صفاتی به خداوند سبحان نسبت داده شده است، مانند: ید، وجه، استوا بر عرش، و...[2] معتزله میگویند: مراد، ظاهر آیات نیست بلکه باید این اسامی و صفات به تأویل برده شود. اما اهل حدیث گفتند: ما باید به ظاهر آیات معتقد باشیم، و قبول کنیم که خداوند دست، صورت و... دارد، از همین جهت به مجسمه و مشبهه معروف گشتند. اشاعره گفتند: که خداوند واقعاً دارای این صفات هست، ولی هیچ کس حق ندارد، بگوید منظور دست واقعی است یا اینکه آنها را تأویل کند. بلکه دربارة این آیات باید سکوت کرد.[3] 3. حدوث و قدم قرآن: اهل حدیث میگفتند: که کلام الهی قدیم است و هر کس بگوید حادث است، کافر شده و معتزله قرآن را حادث میدانستند، ولی اشعری گفت: کلام الهی دارای دو منزلت و مرتبت است: یکی کلام نفسی و دیگری کلام لفظی. آن چه قدیم است، کلام نفسی است که در حقیقت کلام نبوده، بلکه وسلیه اظهارو ابراز آن است و هیچ حرفی در آن نیست، بلکه صرف وحی از پشت پرده و نفس کلام است و آن چه حادث است همین الفاظ قرآن میباشد.[4] 4. افعال بندگان: در نظر اهل حدیث، قدرت و اراده را خداوند در بشریّت ایجاد نموده است و بندگان هیچ اختیاری ندارند و تمام افعال و اعمال انسان اعم از نیک و بد همه مخلوق خداست و انسان در انجام دادن آن مجبور است. و اشاعره هم همین راقبول دارند، منتهی میگویند: این قدرت و اراده خدا با عمل انسان نزدیک شده است و این نزدیکی را کسب مینامند: یعنی کارهای انسان را که خود هیچ قدرتی بر انجام یا ترکش ندارد، با اراده خداوند مقارن شده است و این لطف خداوند است که کار انسان را مقارن با ارادة خویش کرده است. عمدة وجوه تمایز اهل حدیث با اشاعره در این چهار مورد میباشد که بیان گردید. البته مشترکاتی هم دارند که چند نمونه را ذکر میکنیم: 1. افعال خدا: اهل حدیث و اشاعره هر دو منکر حسن و قبح عقلی در افعال خداوند میباشند و معتقدند، کار خوب آن است که خدا خوب بداند و کار ناپسند آن است که خداوند نهی فرماید و خداوند چون اوامر و نواهیش بر غرضی مترتب نیست. میتواند مؤمن را به جهنّم و کافر را به بهشت ببرد.[5] 2. عصمت انبیاء: به اعتقاد دینی دو فرقه انبیای الهی قبل از بعثت معصوم نیستند و احتمال صدور گناه در آنها هست و بعد از بعثت هم فقط در رساندن پیام الهی و وحی نمیتوانند، حکمی را به دروغ به خدا نسبت دهند، ولی در امور زندگی خویش امکان ارتکاب گناهان صغیره و حتی کبیره در آنان داده میشود.[6] 3. اعتقاد به امکان رویت خداوند: با توجه به اینکه اهل حدیث و اشاعره ظاهر آیات را حجت میدانند، برای همین به آیاتی که ظاهرشان میگوید: روز قیامت به خدا نگاه میکنند، رؤیت خداوند را امکان پذیر می دانند.[7] 4. مرتکب گناهان کبیره را مؤمن فاسق میدانند. این دیدگاه در مقابل معتزله است که گویند مرتکب گناهان کبیره بین ایمان و کفر است و از آن، منزلة بین المنزلین تعبیر میکنند.[8] بنابراین مهمترین وجه تمایز اهل حدیث با اشاعره در صفات ازلی خداوند، صفات خبریه خداوند، حدوث و قدم قرآن کریم و افعال بندگان، است. هر چند باید گفت در مواردی هم با هم وجه اشتراک دارند و در تحلیل برخی، این دو اختلاف چندانی با هم نداشته و فقط ابوالحسن اشعری با این کار خواست در مقابل معتزله، اصولی از خود بیاورد و به اتفاق اهل حدیث در بیشتر موارد بتواند، مکتب معتزله را کنار گذارد که در مواردی موفقیتهایی بدست آورد. وگرنه مبانی اعتقادی اشاعره هم با آیات صریح قرآن مخالفتهای زیادی دارد. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. علامه حلّی، نهج الحق و کشف الصدق، بیجا، مؤسسه دارالهجرة. 2. سبحانی، جعفر، الالهیات، بیجا، الدار الاسلامیه. 3. سبحانی، جعفر، رویة الله فی ضوء الکتاب و السنة و العقل. [1] . شهرستانی، محمد؛ مترجم: مصطفی خالقداد، شرکت افست سهام عام، سوم، 1361 ه . ش، ج1، ص 123. و محمدی، جمیلانی، محمد؛ حدیث الطلب و الاراده، بیجا، مؤسسه العروج، اول،1421ق، ص 8 و قاضی عضد الدین عبد الرحمن، شرح المواقف، ص 45، بیجا، بینا، بیتا. [2] . فتح: 10، بقره: 112 و 115، اعراف: 54. [3] . شهرستانی، محمد؛ الملل و النحل، مترجم: مصطفی خالقداد، شرکت افست سهامی عام، سوم، 1361 ه . ش، ج1، ص 128. [4] . همان، ص124 و سقاف ، حسن، صحیح شرح العقیده الطحاویه، اردن، دارالامام النووی، اول، 1416ه ق، ص295. [5] . همان، ص 200، صفائی، احمد؛ نبوت عامه، قم، آفاق، دوم، 1404 ه . ق، ص 18. [6] . بیومی مهران، محمد، الامامه و اهل البیت، بیجا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، دوم، 1415 ه . ق، ج1، ص 105. [7] . سبحانی، جعفر، محاضرات فی الهیات، قم، مؤسسه امام صادق علیه السّلام ، بیتا، ص 131، و قاضی عضد الدین عبد الرحمن، شرح المواقف، بیجا، بیتا، بینا، ص 264. [8] . سبحانی، جعفر: رسائل و مقالات، قم، مؤسسه امام صادق علیه السّلام ، بیتا، ص 289. ( اندیشه قم )
در آغاز قرن چهارم هجری ابوالحسن اشعری (که متولد260 و متوفی324 یا330 قمری است) در صدد ارائه طرحی برای اصلاح عقاید دینی اهل سنت از لغزشها و انحرافاتی که بر پایه عقلگرایی بیش از حدّ معتزله و ظاهر گرائی اهل حدیث پیدا شده بود، برآمد، وی که پدرش از طرفداران اهل حدیث بود، توانست از کودکی با عقاید اهل حدیث آشنا شود، ولی در جوانی به مکتب اعتزال گرایش پیدا نمود و تا چهل سالگی روش معتزله را دنبال کرد، اما بعدها از مکتب اعتزال کنارهگیری کرده و خود، روش کلامی جدیدی را ابداع نموده و نوآوریهایی را به جامعة کلامی ارائه داد. مکتب اشعریه با به قدرت رسیدن سلجوقیان، در قرن پنجم هجری و به رسمیت شناخته شدن مذهب اشعریه به عنوان دین رسمی حکومت، توانست جایگاه خاصّی را در جامعه پیدا کند و از سوی دیگر حوزههای علمیه مورد حمایت حکومت موظّف بودند، مبانی این مکتب را تدریس کنند؛ از این روی، بدون هیچ محدودیتی عقاید اشعریه در جامعه رواج یافت و با مخالفتهایی که در بعضی موارد با اهل حدیث دارد، به عنوان یک فرقة جداگانه در بین اهل سنّت مطرح گردید. و وجه تمایز آن با اهل حدیث با بیان مطالب زیر روشن میشود:
1. صفات ازلی خداوند: خداوند متعال به صفاتی همچون: علم، قدرت، حیات و ... وصف میگردد و در میان متکلمین بحث است که آیا این صفات در عین اینکه ازلی و قدیمی هستند، عین ذات الهیاند؟ یا زاید بر ذات خدا هستند؟ معتزله میگویند: صفات ازلی خدا، عین ذات اویند. به این معنا که آنان صفات ذاتی را از خداوند نفی میکنند. ولی اهل حدیث معتقدند که این صفات عین ذات خدا نبوده، بلکه زاید و مغایر با ذات میباشند. ابوالحسن اشعری گفت است: هر چند صفات ازلی خداوند در واقع قائم به ذات هستند، ولی نه عین ذات الهی میباشند و نه غیر ذات و زاید بر آن. یعنی در عین اینکه این صفات قیامشان با ذات خداست، ولی عین ذات نیستند و در عین اینکه این صفات عین ذات نیستند زاید و مغایر با ذات نیز نیستند.[1]
2. صفات خبریه: در قرآن کریم صفاتی به خداوند سبحان نسبت داده شده است، مانند: ید، وجه، استوا بر عرش، و...[2]
معتزله میگویند: مراد، ظاهر آیات نیست بلکه باید این اسامی و صفات به تأویل برده شود. اما اهل حدیث گفتند: ما باید به ظاهر آیات معتقد باشیم، و قبول کنیم که خداوند دست، صورت و... دارد، از همین جهت به مجسمه و مشبهه معروف گشتند. اشاعره گفتند: که خداوند واقعاً دارای این صفات هست، ولی هیچ کس حق ندارد، بگوید منظور دست واقعی است یا اینکه آنها را تأویل کند. بلکه دربارة این آیات باید سکوت کرد.[3]
3. حدوث و قدم قرآن: اهل حدیث میگفتند: که کلام الهی قدیم است و هر کس بگوید حادث است، کافر شده و معتزله قرآن را حادث میدانستند، ولی اشعری گفت: کلام الهی دارای دو منزلت و مرتبت است: یکی کلام نفسی و دیگری کلام لفظی. آن چه قدیم است، کلام نفسی است که در حقیقت کلام نبوده، بلکه وسلیه اظهارو ابراز آن است و هیچ حرفی در آن نیست، بلکه صرف وحی از پشت پرده و نفس کلام است و آن چه حادث است همین الفاظ قرآن میباشد.[4]
4. افعال بندگان: در نظر اهل حدیث، قدرت و اراده را خداوند در بشریّت ایجاد نموده است و بندگان هیچ اختیاری ندارند و تمام افعال و اعمال انسان اعم از نیک و بد همه مخلوق خداست و انسان در انجام دادن آن مجبور است. و اشاعره هم همین راقبول دارند، منتهی میگویند: این قدرت و اراده خدا با عمل انسان نزدیک شده است و این نزدیکی را کسب مینامند: یعنی کارهای انسان را که خود هیچ قدرتی بر انجام یا ترکش ندارد، با اراده خداوند مقارن شده است و این لطف خداوند است که کار انسان را مقارن با ارادة خویش کرده است.
عمدة وجوه تمایز اهل حدیث با اشاعره در این چهار مورد میباشد که بیان گردید. البته مشترکاتی هم دارند که چند نمونه را ذکر میکنیم:
1. افعال خدا: اهل حدیث و اشاعره هر دو منکر حسن و قبح عقلی در افعال خداوند میباشند و معتقدند، کار خوب آن است که خدا خوب بداند و کار ناپسند آن است که خداوند نهی فرماید و خداوند چون اوامر و نواهیش بر غرضی مترتب نیست. میتواند مؤمن را به جهنّم و کافر را به بهشت ببرد.[5]
2. عصمت انبیاء: به اعتقاد دینی دو فرقه انبیای الهی قبل از بعثت معصوم نیستند و احتمال صدور گناه در آنها هست و بعد از بعثت هم فقط در رساندن پیام الهی و وحی نمیتوانند، حکمی را به دروغ به خدا نسبت دهند، ولی در امور زندگی خویش امکان ارتکاب گناهان صغیره و حتی کبیره در آنان داده میشود.[6]
3. اعتقاد به امکان رویت خداوند: با توجه به اینکه اهل حدیث و اشاعره ظاهر آیات را حجت میدانند، برای همین به آیاتی که ظاهرشان میگوید: روز قیامت به خدا نگاه میکنند، رؤیت خداوند را امکان پذیر می دانند.[7]
4. مرتکب گناهان کبیره را مؤمن فاسق میدانند. این دیدگاه در مقابل معتزله است که گویند مرتکب گناهان کبیره بین ایمان و کفر است و از آن، منزلة بین المنزلین تعبیر میکنند.[8]
بنابراین مهمترین وجه تمایز اهل حدیث با اشاعره در صفات ازلی خداوند، صفات خبریه خداوند، حدوث و قدم قرآن کریم و افعال بندگان، است. هر چند باید گفت در مواردی هم با هم وجه اشتراک دارند و در تحلیل برخی، این دو اختلاف چندانی با هم نداشته و فقط ابوالحسن اشعری با این کار خواست در مقابل معتزله، اصولی از خود بیاورد و به اتفاق اهل حدیث در بیشتر موارد بتواند، مکتب معتزله را کنار گذارد که در مواردی موفقیتهایی بدست آورد. وگرنه مبانی اعتقادی اشاعره هم با آیات صریح قرآن مخالفتهای زیادی دارد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. علامه حلّی، نهج الحق و کشف الصدق، بیجا، مؤسسه دارالهجرة.
2. سبحانی، جعفر، الالهیات، بیجا، الدار الاسلامیه.
3. سبحانی، جعفر، رویة الله فی ضوء الکتاب و السنة و العقل.
[1] . شهرستانی، محمد؛ مترجم: مصطفی خالقداد، شرکت افست سهام عام، سوم، 1361 ه . ش، ج1، ص 123.
و محمدی، جمیلانی، محمد؛ حدیث الطلب و الاراده، بیجا، مؤسسه العروج، اول،1421ق، ص 8 و قاضی عضد الدین عبد الرحمن، شرح المواقف، ص 45، بیجا، بینا، بیتا.
[2] . فتح: 10، بقره: 112 و 115، اعراف: 54.
[3] . شهرستانی، محمد؛ الملل و النحل، مترجم: مصطفی خالقداد، شرکت افست سهامی عام، سوم، 1361 ه . ش، ج1، ص 128.
[4] . همان، ص124 و سقاف ، حسن، صحیح شرح العقیده الطحاویه، اردن، دارالامام النووی، اول، 1416ه ق، ص295.
[5] . همان، ص 200، صفائی، احمد؛ نبوت عامه، قم، آفاق، دوم، 1404 ه . ق، ص 18.
[6] . بیومی مهران، محمد، الامامه و اهل البیت، بیجا، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه، دوم، 1415 ه . ق، ج1، ص 105.
[7] . سبحانی، جعفر، محاضرات فی الهیات، قم، مؤسسه امام صادق علیه السّلام ، بیتا، ص 131، و قاضی عضد الدین عبد الرحمن، شرح المواقف، بیجا، بیتا، بینا، ص 264.
[8] . سبحانی، جعفر: رسائل و مقالات، قم، مؤسسه امام صادق علیه السّلام ، بیتا، ص 289.
( اندیشه قم )
- [سایر] وجه تمایز فقه اسلامی و علم حقوق چیست؟ آیا نسبت این دو، عموم و خصوص من وجه می باشد؟
- [سایر] وجه تمایز فقه اسلامی و علم حقوق چیست؟ آیا نسبت این دو، عموم و خصوص من وجه می باشد؟
- [سایر] خصوصیت و وجه تمایز آخرت و دنیا از لحاظ ویژگی ذرات چیست؟
- [سایر] خصوصیت و وجه تمایز آخرت و دنیا از لحاظ ویژگی ذرات چیست؟
- [سایر] خصوصیت و وجه تمایز آخرت و دنیا از لحاظ ویژگی ذرات چیست؟
- [سایر] اشاعره و معتزله چه کسانیاند؟ مکاتب فقهی اهل سنت چیست؟
- [سایر] جایگاه مردم در نظام حکومتی مبتنی بر ولی فقیه و وجه تمایز آن با نظام لیبرالیستی چیست؟
- [سایر] معنای حامد و شاکر و معنای ستایشگر بودن خدا بر نفس خود و وجه تمایز اطلاق این صفات بر انسان و خدا در چیست؟
- [سایر] عقاید اهل حق و علی اللّهیان چیست؟
- [سایر] نحلههای جدید را معرفی نموده و عقاید آنان را به اختصار بیان کنید؟
- [امام خمینی] اگر به واسطه قراینی ظن حاصل شد که شخص متصدی که به لباس اهل علم است مؤسسه را از طرف دولت جائر تصدی نموده است لازم است که به مفاد مسأله 2801 با آنها عمل شود یا آن که برائت او ثابت شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله خوئی] سفتههائی را که میفروشند دولت قانونی وضع کرده که به موجب آن قانون اگر سفتهدهنده در سررسید سفته وجه را نپردازد بانکها یا خریدارهای دیگر این اختیار را دارند که به هر کدام از فروشنده یا امضاءکنندگان سفته مراجعه نموده و وجه سفته را از او مطالبه و سفته را به او در مقابل معادل وجه سفته بدون کسر واگذار نمایند و فروشنده یا امضاءکنندهگان هم ملزمند که در صورت معاملة بانک یا خریدار دیگر وجه را بپردازند و این الزام و التزام را همه یا اغلب آنهائی که سفته میدهند و یا امضاء میکنند میدانند و معاملات سفته و بنای عمل روی این شرط که او را شرط ضمنی گویند بوده پس بنابراین سفتههائی که روی این شرط عمل میشود نسبت به کسانی که این الزام را میداند شرط ضمنی و لازمالمراعاة است و این شرط نظیر شرط ثبت معاملات غیر منقول است که دولت هر معاملة غیر منقولی را که به ثبت نرسد قابل اجراء نمیداند، و همة مردم در خرید و فروش به ثبت دادن ملزم میباشند چنانکه هیچکس از ثبت دادن امتناع نباید نماید، چون بنای عمل به آن شرط است. و چنانکه گذشت این گونه شرطها را که عمل روی او انجام میشود شرط ضمنی گویند.
- [آیت الله مظاهری] رفع صفات رذیله، گرچه عملی بر طبق آن انجام ندهد، اگر قدرت بر رفع داشته باشد، واجب مؤکّد، و ترک این واجب چنانکه گفته شد از محرّمات است، و باید علاوه بر اینکه مانع سر زدن عملی از آن شود، با آن مبارزه کند تا ریشهاش را قطع کند، و این کار، گرچه مشکل است ولی از اوجب واجبات است، و ثواب این مبارزه از جهاد بالاتر است و از این رو در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) (جهاد اکبر) نامیده شده است.
- [آیت الله مظاهری] زن باید تمام بدن خود را از نامحرم بپوشاند، ولی نپوشانیدن صورت و کف دستها و روی آنها تا نرسیده به مچ، اگر شهوتانگیز یا فتنهانگیز و یا جالب نباشد، جائز است، گرچه پوشانیدن آنها برای یک زن با عفّت بسیار خوب است و بهخوبی از قرآن و روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) و سیره آن بزرگواران استفاده میشود که روگرفتن زن، یک شعار اسلامی است و باید همه ما به شعارهای اسلامی و مذهبی اهمیّت خاصّی بدهیم.
- [آیت الله مکارم شیرازی] چند کار در روایات به هنگام آشامیدن آب توصیه شده است: 1 آب را بطور مکیدن بیاشامد 2 در روز ایستاده آب بخورد 3 پیش از نوشیدن آب (بسم الله) و بعد آن (الحمد لله) بگوید. 4 آب را به سه نفس بیاشامد، نه یک نفس. 5 از روی میل آب بیاشامد. 6 بعد از نوشیدن آب حضرت امام حسین(علیه السلام) و اهل او را یاد کند و قاتلان ایشان را لعنت نماید.
- [آیت الله مظاهری] آنچه در واجبات و محرّمات گفته شد در مستحبّات و مکروهات نیز میآید، زیرا ترک مستحبّات و فعل مکروهات، گرچه اشکال ندارد، ولی اگر بر ترک مستحب یا انجام مکروه، استخفاف صدق کند، حرام است، نظیر کسی که در مسجد نشسته و جماعت مسلمین بر پا میشود و او بدون عذر داخل در جماعت نمیشود، که اگر آن را ضدّ ارزش بداند و یا عمل او یا صفحه 423 گفته او تبلیغ علیه جماعت مسلمین باشد و ملتزم به لوازم آن نیز باشد کفر، و اگر ملتزم نباشد، گرچه کفر نیست، ولی گناهش خیلی بزرگ است، و اگر آن را ضدّ ارزش نداند و روی لاابالیگری باشد، از گناهان کبیره است، و از این قبیل است کسی که بدون عذر نماز اوّل وقت نمیخواند، و روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) آن را استخفاف به نماز قلمداد نموده است.
- [آیت الله علوی گرگانی] سفتههایی را که میفروشند دولت قانونی وضع کرده که به موجب آن قانون اگر سفته دهنده در سررسید سفته وجه را نپردازد، بانکها یاخریدارهایدیگر این اختیار را دارند که به هر کدام از فروشنده یا امضأ کنندگان سفته مراجعه نموده ووجه سفته را از او مطالبه وسفته را باو در مقابل معادل وجه سفته بدون کسر واگذار نمایند، وفروشنده یا امضأ کنندگان هم ملزمند که در صورت مطالبه بانک یا خریدار دیگر، وجه را بپردازند و این الزام و التزام را همه یا اغلب آنهایی که سفته میدهند و یا امضأ میکنند میدانند ومعاملات سفته وبنایعمل روی این شرط که او را شرط ضمنی گویند بوده پس بنابر این سفتههاییکه روی این شرط عمل میشود نسبت بکسانی که این الزام را میدانند شرط ضمنی ولازم المراعاْ است واین شرط نظیر شرط ثبت معاملات غیر منقول است که دولت هر معامله غیر منقولی را که به ثبت نرسد قابل اجرأ نمیداند، وهمه مردم در خرید وفروش بثبت دادن ملزم میباشند چنانکه هیچکس از ثبت دادن امتناع نباید بنماید، چون بنای عمل به آن شرط است وچنانکه گذشت این گونه شرطها را که عمل روی او انجام میشود شرط ضمنی گویند.
- [آیت الله علوی گرگانی] مرسوم در بانکها این است که یک امضأ را نمیخرند ولی اشخاصی هستند که یک امضأ را هم معامله میکنند وچون عموماً این اشخاص وجه میدهند وسفته میگیرند وغالباً بعنوان قرض است و در قرض زیاده ربا است لهذا معاملات مزبور حرام وزیاده ربا است، ولی اگرخواسته باشند معاملهشان صحیح باشد وزیادهای که میگیرند ربا نباشد چند راه دارد، ودو راهش که آسانتر از بقیه است ذکر میشود: 1 - آن که وجه را که میدهد بعنوان معامله منتقل نماید نه بعنوان قرض واستقراض )مثلاً( صد هزار ریال نقد را بفروشد به پانصد دینار عراقی در زمان مشخص آن را تحویل گیرد. 2 - آن که یک جعبه کبریت یا یک طاقه دستمال یا چیز دیگری را بفروشد به ده هزار ریال بشرط این که صد هزار ریال تا مدّتمثلاً یک سال بدون منفعت قرض بدهد و یا این که کسی که قرض گرفته است ومدت آن سر آمده و میخواهد تمدید نماید طلبکار یک جعبه کبریت را به مقروض میفروشد به هزار ریال بشرط این که طلب خود را تا مدّت یک ماه بدون منفعت تمدید نماید واین چارهجویی به این نحو برایتجدید وتمدید مدت بملاحظه این است که جائز نیست ابتدأً در مقابل تجدید یا تمدید مدت طلبکار چیزی از بدهکار بگیرد وتوهّم این که این معامله صوری است زیرا که هیچکس یک جعبه کبریت را که قیمتش یک ریال است به هزار ریال نمیخرد، توهّم بیجایی است زیرا که احدی بدون جهت چنین معاملهای نمیکند اما در صورتی که صد هزار ریال قرض دادن بدون منفعت تا یکسال ضمیمه شود همه میخرند و در این موضوع چند روایت در کتاب وسایل الشیعه ابواب احکام عقود نقل فرمودهاند وما برای رفع شبهه یک روایت از آن را در اینجا نقل مینماییم: شیخ طوسی قدس ا& روحه بسند صحیح از محمّد بن اسحاق بن عمّار که موثق است روایت نموده میگوید به حضرت موسی بن جعفر8 عرض کردم: )وَیَکونُ لی عَلَی الرَّجُلِ دَراهِمُ، فَیَقولُ أخّرْنی بِها وَأنا أرْبَحُکَ فَأَبیعُهُ جُبًَّْ تَقومُ عَلَیَّ بِألْفَ دِرْهَمً بِعَشَرَِْ آلافِ دِرْهَمً أو قالَ: بِعِشْرینَ ألفَاً وَأُؤَخِّرُهُ بِالمالِ؟ قالَ: لا بَأسَ(، ترجمه: من چند درهم از شخصی طلبکارم و آنشخص خواهش میکند او را مهلت دهم و به من منفعتی برساند من جبهای را که قیمتش هزار درهم است به او به ده هزار درهم یا بیست هزار درهم میفروشم وطلب خود را تأخیر میاندازم؟ حضرت فرمودند: عیبی ندارد.
- [آیت الله خوئی] کسانی که مغازهای میسازند و مبالغی خرج نموده و به قیمت عادلانه روز اجاره میدهند و سرقفلی هم نمیگیرند ولی در اجاره شرط مینمایند که مادامی که مستأجر در آنجا ساکن است حق تخلیه و افزودن اجاره را ندارند و سال به سال باید اجاره را تمدید نمایند و با مرور زمان اجاره محل ترقی میکند در این صورت مستأجر حق انتقال دادن به دیگری را ندارد و موجر ملزم نیست به انتقال به دیگری رضایت بدهد، ولی شخص ثالثی بهعنوان مشتری پیدا میشود و مستأجر را تطمیع نموده میگوید اگر شما این محل را تخلیه کنی صد هزار ریال مثلًا من به شما میدهم آن وقت میرود و مالک را راضی مینماید که مبلغی بگیرد و به همین شخص اجاره دهد و آن شخص مبلغ صد هزار ریال را به مستأجر اول داده و او تخلیه کرده سپس خود مالک با دادن مبلغی که وعده نموده اجاره میکند مبلغ صد هزار ریال برای مستأجر اول حلال است زیرا که در مقابل انتقال محل مزبور چیزی نگرفته که ذیحق نباشد بلکه فقط در مقابل تخلیه محل وجه را گرفته که حق داشت تخلیه ننماید و مشتری از صاحب ملک به اجاره محل را تصرف مینماید. توضیح: آنکه در این صورت سرقفلی در مقابل تخلیة محل است و اجارة محل از صاحب ملک است.