در بیان جواب این سؤال امور زیر قابل تذکر است: امر اول: ارزش استدلال و جایگاه آن در آراء و عقاید بشری: انسان فطرتاً تسلیم استدلال و برهان است و یک فرد سالم از نظر عقل و فطرت، هرگز زیر بار آراء خرافی و موهوم و عاری از هرگونه برهان و استدلال نمی رود و به صورت جاهلانه و کورکورانه چیزی را نمی پذیرد، مگر اینکه در اثر عواطف و احساسات نفسانی و باطنی تسلیم خیالات و توهماتی شده و بر امور خرافی و غیرمعقول آثاری را بدون هیچ دلیل و برهان مترتب گرداند. استدلال و برهان از نظر عقل نیز اساس پذیرش آراء و عقاید و رفتارها و گفتارهای انسان را در عرصه نظر و عمل تشکیل می دهد و بدون برهان و دلیل، پذیرش هیچ امری معقول نمی باشد. قرآن کریم انسان را از پیروی غیر علم نهی نموده و خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است. (از آنچه که به آن علم نداری پیروی مکن)[1] امر دوم کتاب های مقدس دینی و استدلال: یکی از اموری که باید بر استدلال و برهان تکیه داشته و خودش را در برابر عقول مردم عرضه کند کتاب های مقدس می باشد. این کتاب ها نه تنها باید به برخی از مسائل استدلالی بسنده کرده و یا انسان را به سوی استدلال و برهان ترغیب و تشویق نموده و به برهان و دلیل بها بدهند بلکه باید خودشان عین برهان و دلیل و نور و هدایت گر روشن و محکم و غیرقابل خدشه باشند. اگر به مطالبی که در قرآن کریم آمده است اندک توجه و دقّتی شود معلوم می شود که سرتاسر آیات آن، دلیل و برهان و استدلال است بلکه کل قرآن نور است و برهان. خدای متعال در این زمینه چنین می فرماید: (ای مردم برهان و دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمد. و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم.)[2] تمامی تحدّی هایی که در قرآن آمده است یک نوع استدلال بر این است که قرآن معجزه و خارق عادت است و از نزد خداوند آمده است.[3] در قرآن کریم بر مطالب متعددی استدلال و اقامه برهان شده است و حتی بر بعضی از امور تشریعی نیز استدلال نموده است ولو ممکن است برهان فلسفی شامل امور تشریعی و اعتبارات عقلائی نشود لکن از طریق عقلِ عملی تشریعیات و اعتبارات عقلائی هم استدلال پذیر می باشند. امر سوم. عهد جدید و استدلال: عهد جدید که مشتمل بر اناجیل اربعه و اعمال و نامه های رسولان می باشد ممکن است در بعضی از قسمت های آن به صورت جزئی و محدود مخصوصاً در ابوابی از انجیل یوحنا که درباره جواب های حضرت عیسی علیه السلام در برابر سؤالات یهودیان نگاشته شده است، آثاری از استدلال به چشم بخورد مثلاً در موردی که می گوید یسوع گفت: (من همان نور عالم هستم هر که مرا متابعت کند در تاریکی راه نمی رود بلکه از برای او نور زندگی خواهد بود.)[4] و لکن آنطوریکه در شأن یک کتاب مقدس دینی و دارای بیش از یک میلیارد پیرو و منتسب به پیامبر الهی است می توان ادعا کرد که این کتاب، هم در جهت نظری و هم در جهت عملی کاملاً خالی از استدلال و برهان است. حتی می توان گفت که اصلاً خود عهد جدید برای تأیید خودش نه تنها هیچ پشتوانة برهانی و استدلالی ندارد و از این جهت بی پایه و بی اساس است بلکه برهان و دلیل بطلان خودش در خودش اقامه شده است. چیزی که به تنهایی می تواند اساس و اصل عهد جدید را متزلزل و بی اعتبار کند مسئله تثلیث است که این مسئله نه تنها بنابر اقتضاء نامه های رسولان خصوصاً نامه های (پولس) مبنای اعتقادی مسیحیت قرار گرفته است بلکه در خود اناجیل اساس و اصول اعتقادی مسیحیان را تشکیل می دهد و اصلاً قوام و وجه تمایز مسیحیت موجود با تثلیث می باشد. در انجیل یوحنا اولین جمله اش اینست که: (در اول کلمه بود و کلمه پیش خدا بود و کلمه خدا بود)[5] و در جای دیگر دارد که (یسوع) خطاب به (فیلیس) گفت: (هر که مرا دیده است پدر را دیده است پس چگونه می گویی پدر را به من نشان بده آیا ایمان داری که من در پدرم و پدر در من است)[6] و باز در همین انجیل نقل شده است که یسوع گفت: (من و پدر یکی هستیم)[7] در انجیل متی هم جمله ای به این عبارت آمده است که یسوع به شاگردانش گفت: (بروید همه امت ها را تعلیم داده و آنان را به اسم أب و ابن و روح القدس تعمید دهید.)[8] این فقرات از اناجیل که به خود حضرت عیسی علیه السلام نسبت داده شده اند دلالت بر تثلیث و الوهیت حضرت مسیح علیه السلام دارند. اما سخنان و گفته های مؤلفین عهد جدید به صورت بی شمار و مکرّر حاکی از الوهیت حضرت مسیح علیه السلام و تثلیث می باشد. و تثلیث و الوهیت غیر خداوند از نظر برهان و دلیل عقلی واضح البطلان است و نیازی به بیان آن دیده نمی شود. امر چهارم. عوامل عدم توجه به برهان و استدلال در عهد جدید: 1. یکی از عواملی که برهان را در عهد جدید کمرنگ یا منتفی می کند طرح مسائلی است که اصلاً برهان پذیر نبوده و صلاحیت برای استدلال را ندارند، مسئله تثلیث، الوهیت حضرت مسیح علیه السلام فدا شدن او برای گناهان امّت، نفی شریعت و عدم تحقق گناه در میان امت و امثال این امور قابلیتی برای برهان و استدلال ندارند. و طبیعی است که قائلین به این مسائل عاجز از اقامه برهان و دلیل بر اثبات آنها می باشند. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: (و هر کس معبود دیگری را با خدا بخواند هیچ برهانی بر آن ندارد. پس قطعاً حساب او نزد پروردگارش خواهد بود و قطعاً کافران رستگارنمی شوند.)[9] 2. بیشتر قسمت های عهد جدید را زندگینامه حضرت مسیح علیه السلام و رسولان و شاگردان آن حضرت تشکیل می دهد. و این زندگینامه ها با اینکه از جهات مختلف قابل خدشه بوده و اکثر مطالب آن ها با واقع انطباق ندارد مانند سایر زندگی نامه ها موضوعاً از تحت برهان و استدلال خارج بوده و فقط وقایع تاریخی است که به درست یا دروغ، حکایت برای آیندگان می باشند. 3. عامل سومی که در عدم توجه به استدلال و بیان براهین بر حقایق و عقاید حقّه و تعالیم الهی و سایر مسائل مربوط به تکوین و تشریع در عهد جدید می تواند نقش داشته باشد مسئله تحریف و عدم ارتباط متون عهد جدید به وحی و سخنان حضرت مسیح علیه السلام است. و هیچ شکی در این این نیست که کتاب های عهد جدید توسط عده ای از مؤلفین مربوطه در سال های بعد از غیبت حضرت مسیح نگاشته شده اند.[10] و مؤلفین این کتب یا از اطلاعات و آگاهی نسبت به مسائل عقلی و استدلالی بی بهره بوده اند و یا تعمداً از بیان مطالب استدلالی و برهان زا خودداری کرده اند. بلکه به جای این ها به امور خیالی و وهمی بیشتر اعتماد نموده اند. حتی در اناجیل معجزات حضرت مسیح به عنوان معجزه و دلیل و برهان بر حقانیت رسالت آن حضرت بیان نشده است بلکه فقط به عنوان کرامات به آنها اشاره شده است، مثل کراماتی که در اعمال رسولان به بعضی از رسولان مثل (پطرس) نیز نسبت داده شده اند. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. الکتاب المقدس تحت المهجر، تألیف عودة مهاوش الاردنی. 2. مقارنة الادیان،ج 2، (مسیحیت)، تألیف دکت احمد شلبی. 3. صد مقاله سلطانی، تألیف سلطان الواعظین شیرازی. [1] . اسراء/36. [2] . نساء/174. [3] . طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی التفسیر القرآن، قم، مؤسسه نشر اسلامی، بی تا، ج1، ص60. [4] . انجیل یوحنا،12:8. [5] . همان، اول:1. [6] . همان، اصحاح 9:14و 10. [7] . همان، دهم:30. [8] . همان،19:28. [9] . مؤمنون/117. [10] . المیزان، ج 3، ص 311. و جان ناس، تاریخ جامع ادیان، آموزش انقلاب اسلامی، پنجم، 1372 ش، ص576 ( اندیشه قم )
در بیان جواب این سؤال امور زیر قابل تذکر است:
امر اول: ارزش استدلال و جایگاه آن در آراء و عقاید بشری:
انسان فطرتاً تسلیم استدلال و برهان است و یک فرد سالم از نظر عقل و فطرت، هرگز زیر بار آراء خرافی و موهوم و عاری از هرگونه برهان و استدلال نمی رود و به صورت جاهلانه و کورکورانه چیزی را نمی پذیرد، مگر اینکه در اثر عواطف و احساسات نفسانی و باطنی تسلیم خیالات و توهماتی شده و بر امور خرافی و غیرمعقول آثاری را بدون هیچ دلیل و برهان مترتب گرداند.
استدلال و برهان از نظر عقل نیز اساس پذیرش آراء و عقاید و رفتارها و گفتارهای انسان را در عرصه نظر و عمل تشکیل می دهد و بدون برهان و دلیل، پذیرش هیچ امری معقول نمی باشد.
قرآن کریم انسان را از پیروی غیر علم نهی نموده و خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است. (از آنچه که به آن علم نداری پیروی مکن)[1]
امر دوم کتاب های مقدس دینی و استدلال:
یکی از اموری که باید بر استدلال و برهان تکیه داشته و خودش را در برابر عقول مردم عرضه کند کتاب های مقدس می باشد. این کتاب ها نه تنها باید به برخی از مسائل استدلالی بسنده کرده و یا انسان را به سوی استدلال و برهان ترغیب و تشویق نموده و به برهان و دلیل بها بدهند بلکه باید خودشان عین برهان و دلیل و نور و هدایت گر روشن و محکم و غیرقابل خدشه باشند. اگر به مطالبی که در قرآن کریم آمده است اندک توجه و دقّتی شود معلوم می شود که سرتاسر آیات آن، دلیل و برهان و استدلال است بلکه کل قرآن نور است و برهان. خدای متعال در این زمینه چنین می فرماید: (ای مردم برهان و دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمد. و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم.)[2]
تمامی تحدّی هایی که در قرآن آمده است یک نوع استدلال بر این است که قرآن معجزه و خارق عادت است و از نزد خداوند آمده است.[3] در قرآن کریم بر مطالب متعددی استدلال و اقامه برهان شده است و حتی بر بعضی از امور تشریعی نیز استدلال نموده است ولو ممکن است برهان فلسفی شامل امور تشریعی و اعتبارات عقلائی نشود لکن از طریق عقلِ عملی تشریعیات و اعتبارات عقلائی هم استدلال پذیر می باشند.
امر سوم. عهد جدید و استدلال:
عهد جدید که مشتمل بر اناجیل اربعه و اعمال و نامه های رسولان می باشد ممکن است در بعضی از قسمت های آن به صورت جزئی و محدود مخصوصاً در ابوابی از انجیل یوحنا که درباره جواب های حضرت عیسی علیه السلام در برابر سؤالات یهودیان نگاشته شده است، آثاری از استدلال به چشم بخورد مثلاً در موردی که می گوید یسوع گفت: (من همان نور عالم هستم هر که مرا متابعت کند در تاریکی راه نمی رود بلکه از برای او نور زندگی خواهد بود.)[4] و لکن آنطوریکه در شأن یک کتاب مقدس دینی و دارای بیش از یک میلیارد پیرو و منتسب به پیامبر الهی است می توان ادعا کرد که این کتاب، هم در جهت نظری و هم در جهت عملی کاملاً خالی از استدلال و برهان است. حتی می توان گفت که اصلاً خود عهد جدید برای تأیید خودش نه تنها هیچ پشتوانة برهانی و استدلالی ندارد و از این جهت بی پایه و بی اساس است بلکه برهان و دلیل بطلان خودش در خودش اقامه شده است. چیزی که به تنهایی می تواند اساس و اصل عهد جدید را متزلزل و بی اعتبار کند مسئله تثلیث است که این مسئله نه تنها بنابر اقتضاء نامه های رسولان خصوصاً نامه های (پولس) مبنای اعتقادی مسیحیت قرار گرفته است بلکه در خود اناجیل اساس و اصول اعتقادی مسیحیان را تشکیل می دهد و اصلاً قوام و وجه تمایز مسیحیت موجود با تثلیث می باشد. در انجیل یوحنا اولین جمله اش اینست که: (در اول کلمه بود و کلمه پیش خدا بود و کلمه خدا بود)[5] و در جای دیگر دارد که (یسوع) خطاب به (فیلیس) گفت: (هر که مرا دیده است پدر را دیده است پس چگونه می گویی پدر را به من نشان بده آیا ایمان داری که من در پدرم و پدر در من است)[6] و باز در همین انجیل نقل شده است که یسوع گفت: (من و پدر یکی هستیم)[7] در انجیل متی هم جمله ای به این عبارت آمده است که یسوع به شاگردانش گفت: (بروید همه امت ها را تعلیم داده و آنان را به اسم أب و ابن و روح القدس تعمید دهید.)[8] این فقرات از اناجیل که به خود حضرت عیسی علیه السلام نسبت داده شده اند دلالت بر تثلیث و الوهیت حضرت مسیح علیه السلام دارند. اما سخنان و گفته های مؤلفین عهد جدید به صورت بی شمار و مکرّر حاکی از الوهیت حضرت مسیح علیه السلام و تثلیث می باشد. و تثلیث و الوهیت غیر خداوند از نظر برهان و دلیل عقلی واضح البطلان است و نیازی به بیان آن دیده نمی شود.
امر چهارم. عوامل عدم توجه به برهان و استدلال در عهد جدید:
1. یکی از عواملی که برهان را در عهد جدید کمرنگ یا منتفی می کند طرح مسائلی است که اصلاً برهان پذیر نبوده و صلاحیت برای استدلال را ندارند، مسئله تثلیث، الوهیت حضرت مسیح علیه السلام فدا شدن او برای گناهان امّت، نفی شریعت و عدم تحقق گناه در میان امت و امثال این امور قابلیتی برای برهان و استدلال ندارند. و طبیعی است که قائلین به این مسائل عاجز از اقامه برهان و دلیل بر اثبات آنها می باشند. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: (و هر کس معبود دیگری را با خدا بخواند هیچ برهانی بر آن ندارد. پس قطعاً حساب او نزد پروردگارش خواهد بود و قطعاً کافران رستگارنمی شوند.)[9]
2. بیشتر قسمت های عهد جدید را زندگینامه حضرت مسیح علیه السلام و رسولان و شاگردان آن حضرت تشکیل می دهد. و این زندگینامه ها با اینکه از جهات مختلف قابل خدشه بوده و اکثر مطالب آن ها با واقع انطباق ندارد مانند سایر زندگی نامه ها موضوعاً از تحت برهان و استدلال خارج بوده و فقط وقایع تاریخی است که به درست یا دروغ، حکایت برای آیندگان می باشند.
3. عامل سومی که در عدم توجه به استدلال و بیان براهین بر حقایق و عقاید حقّه و تعالیم الهی و سایر مسائل مربوط به تکوین و تشریع در عهد جدید می تواند نقش داشته باشد مسئله تحریف و عدم ارتباط متون عهد جدید به وحی و سخنان حضرت مسیح علیه السلام است. و هیچ شکی در این این نیست که کتاب های عهد جدید توسط عده ای از مؤلفین مربوطه در سال های بعد از غیبت حضرت مسیح نگاشته شده اند.[10] و مؤلفین این کتب یا از اطلاعات و آگاهی نسبت به مسائل عقلی و استدلالی بی بهره بوده اند و یا تعمداً از بیان مطالب استدلالی و برهان زا خودداری کرده اند. بلکه به جای این ها به امور خیالی و وهمی بیشتر اعتماد نموده اند. حتی در اناجیل معجزات حضرت مسیح به عنوان معجزه و دلیل و برهان بر حقانیت رسالت آن حضرت بیان نشده است بلکه فقط به عنوان کرامات به آنها اشاره شده است، مثل کراماتی که در اعمال رسولان به بعضی از رسولان مثل (پطرس) نیز نسبت داده شده اند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. الکتاب المقدس تحت المهجر، تألیف عودة مهاوش الاردنی.
2. مقارنة الادیان،ج 2، (مسیحیت)، تألیف دکت احمد شلبی.
3. صد مقاله سلطانی، تألیف سلطان الواعظین شیرازی.
[1] . اسراء/36.
[2] . نساء/174.
[3] . طباطبائی، سید محمدحسین، المیزان فی التفسیر القرآن، قم، مؤسسه نشر اسلامی، بی تا، ج1، ص60.
[4] . انجیل یوحنا،12:8.
[5] . همان، اول:1.
[6] . همان، اصحاح 9:14و 10.
[7] . همان، دهم:30.
[8] . همان،19:28.
[9] . مؤمنون/117.
[10] . المیزان، ج 3، ص 311.
و جان ناس، تاریخ جامع ادیان، آموزش انقلاب اسلامی، پنجم، 1372 ش، ص576
( اندیشه قم )
- [آیت الله سیستانی] خواهشمند است بفرمایید منظور از (دشول) که در قسمت (خوردن و آشامیدن) رساله نوشته شده چه غددی می باشد؟
- [سایر] منظور از عهد عتیق چیست؟
- [سایر] روز الست چه روزی است؟ و منظور از عهد با خدا چیست؟
- [سایر] در کتاب رساله نوشته است باید صیغه ی عهد خواند مانند : بگوید با خدا عهد کردم که فلان کار خیر را انجام دهم حال آیا قل دادن مانند عهد بستن است
- [سایر] چرا خداوند در قرآن (فکر می کنم سوره کهف) فرموده درباره ماهیت وجودی شان بحث نکنیم و در آن باره استدلال ننماییم؟
- [سایر] منظور از جمله «مؤتزراً کفنی، شاهراً سیفی» در دعای عهد چیست؟
- [سایر] در بحث سرقت حدی اگر حرز به صورت غیر عمدی شکسته شده باشد ولی مال به صورت عمدی سرقت شود با احتساب سایر شرائط آیا سارق متحمل حد خواهد شد یا خیر؟ استدلال خود را بیان کنید.
- [سایر] منظور از جامعه شناسی دین چیست؟ چه منابعی در این موضوع نوشته شده است؟
- [سایر] من بحث اسباب نزول قرآن را خواندم. خوب بود. حالا یک سؤال برایم پیش آمده و آن اینکه: اولین کتاب اسباب نزول قرآن را چه کسی نوشته است؟
- [سایر] منظور از شاکرین در قسمت آخر زیارت عاشورا چه کسانی هستند؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در عهد هم مثل نذر باید صیغه عهد یعنی (عاهدت الله) یا (علیّ عهد الله) یا ترجمه آن را به زبان فارسی بگوید: (با خدای خود عهد می بندم که فلان کار را انجام دهم) و اگر صیغه نخواند و فقط در ذهن تصور کند عهد صحیح منعقد نشده است و نیز کاری را که عهد می کند انجام دهد باید امری باشد که از لحاظ شرعی خوب باشد و اگر عهد می کند که کاری را ترک کند باید ترک آن کار از لحاظ شرعی خوب باشد و اگر عهد می کند کاری را که شرعاً مباح می باشد یعنی نه خوب باشد نه بد انجام دهد بنابر احتیاط واجب باید آن کار را انجام دهد و اگر عهد می کند کاری را که شرعاً بد است انجام دهد یا کاری را که شرعاً خوب است ترک کند عهد باطل است و چیزی بر او واجب نمی شود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] عمل کردن به (عهد) مانند نذر واجب است به شرط این که صیغه عهد را بخواند، مثلاً بگوید: (با خدا عهد کردم که فلان کار خیر را انجام دهم) اما اگر صیغه نخواند، یا آن کار شرعاً مطلوب نباشد عهد او اعتباری ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] عمل کردن به (عهد) مانند نذر واجب است به شرط این که صیغه عهد را بخواند، مثلاً بگوید: (با خدا عهد کردم که فلان کار خیر را انجام دهم) اما اگر صیغه نخواند، یا آن کار شرعاً مطلوب نباشد عهد او اعتباری ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] عمل کردن به (عهد) مانند نذر واجب است به شرط این که صیغه عهد را بخواند، مثلاً بگوید: (با خدا عهد کردم که فلان کار خیر را انجام دهم) اما اگر صیغه نخواند، یا آن کار شرعاً مطلوب نباشد عهد او اعتباری ندارد.
- [آیت الله نوری همدانی] در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود ، و نیز کاری را که عهد می کند انجام دهد ، باید انجام آن ، بهتر از ترکش باشد .
- [آیت الله سبحانی] در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود، و نیز کاری را که عهد می کند انجام دهد، باید نکردنش بهتر از انجام آن نباشد.
- [امام خمینی] در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود، و نیز کاری را که عهد میکند انجام دهد، باید نکردنش بهتر از انجام آن نباشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود و متعلق عهد نباید مرجوح باشد ولی اعتبار رجحان در متعلق ان چنانکه مشهور فرموده اند محل اشکال است
- [آیت الله مظاهری] هیچ فرقی بین نذر و عهد نیست مگر در تلفّظ، مثلاً اگر بگوید با خدا عهد میکنم که هر شب نماز شب بخوانم یا اگر مریض من خوب شد هزار تومان صدقه میدهم، به آن عهد میگویند و اگر بگوید با خدا نذر میکنم که هر شب نماز شب بخوانم یا با خدا نذر میکنم که اگر مسافر من سالم برگشت فلان کار خیر را انجام بدهم، به آن نذر میگویند و کلیه مسائلی که در نذر گفته شد در عهد نیز میآید.
- [آیت الله سیستانی] در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود ، مثلاً بگوید با خدا عهد کردم چنین کنم ، و لازم نیست کاری را که عهد میکند انجام دهد شرعاً بهتر باشد ، بلکه کافی است شرعاً از آن نهی نشده باشد ، و در نظر عقلا رجحان داشته باشد ، یا برای آن شخص مصلحتی در بر داشته باشد ، و اگر بعد از عهد طوری شد که آن عمل مصلحتی نداشت یا شرعاً مرجوح شد ، هر چند مکروه شده باشد لازم نیست به آن عمل کند .