چرا خداوند در قرآن (فکر می کنم سوره کهف) فرموده درباره ماهیت وجودی شان بحث نکنیم و در آن باره استدلال ننماییم؟
چرا خداوند در قرآن (فکر می کنم سوره کهف) فرموده درباره ماهیت وجودی شان بحث نکنیم و در آن باره استدلال ننماییم؟ کنه ذات حق که از آن به ((هویت غیبیه )), ((غیب ذات )), ((مقام ذات )), ((مرتبه ی ذات )) و گاهی هم به الفاظ دیگر مانند ((عنقائ)) و ((غیب الغیوب )) تعبیر آورده می شود, وجود صرف و صرف وجود است . هیچ گونه حدی ندارد و غیر محدود است . از جمیع تعینات , چه مفهومی و چه مصداقی مبراست . نه نامی دارد, و نه نشانی , نه اسمی دارد, نه رسم و صفتی . نه با اسم یا صفتی مقید است , و نه با عدم آن اسم یا صفت . نه با تعیین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین . حتی با ((اطلاق )) و ((عدم تعین )) هم مقید نیست . زیرا ((اطلاق )) و ((عدم تعیین )) نیز به جای خود نوعی تعیین , و نوعی قید است , و مقام ذات از آن هم منزه و مبراست . تعینات الهی و وصفی , و به تعبیری , اسمائ و صفات حق , همه از مقام ذات متائخرند, و همه در مقام تجلی به ظهور می رسند. در تجلی ذات غیبی است که این اسم و آن اسم , و این صفت و آن صفت مطرح می گردد. بنابر این شناخت انسان از خدا از طریق اوصاف است و هیچ کس را قدرت احاطه بر کنه ذات احدی نیست. عنقا شکار کس نشود دام باز گیر بنابر این نهی از تفکر در ذات خدا در واقع بیان یک واقعیت است که همه پیروان ادیان الهی و فیلسوفان و اندیشمندان و عارفان به آن معترفند. از طرف دیگر تعبیر به ماهیت در مورد خدا درست نیست .فلاسفه اشاره دارند آن است که ذهن بشر همواره با ماهیت ها انس گرفته است، ماهیتها همان چیستی است که ذهن درک می کند. یعنی ذهن بشر برای هر چیزی دو حیثیت قائل می شود. یکی اصل وجود و دیگری چیستی و چگونگی آن. در عین حال باید توجه داشت که ماهیت از نظر فلسفی حد شیئ است. به عبارت دیگر هر یک از اشیای پیرامون ما دارای محدودیت هیا از نظر زمان، مکان و کمالات وجودی هستند. هر موجودی بهره و حظی از کمالات دارد که دیگری ندارد و چیستی و ماهیت شیئ در واقع بیانگر مرز و حد و محدوده کمالی و وجودی آن است. اما خداوند ماهیت ندارد زیرا او وجود صرف و محض است. یعنی هیچ گونه محدودیت وجودی برای او متصور نیست. وجود او عین همه کمالات بدون اندک محدودیت و کاستی است؛ از این رو او حد و ماهیت و چیستی ندارد. بنابراین ظرف وجودی بشر نمی تواند به او احاطه پیدا کند. بنابراین برای شناخت او راه تشبیه استعلایی را می پیماید. یعنی می گوید: ما کمالات متعددی را در جهان هستی مانند حیات، قدرت، علم و ... را درک می کنیم هرگاه یعنی صفات کمالی را در بی نهایت در نظر بگیریم می توانیم به آن حضرت نسبت دهیم بدون هیچ محدودیت و اموری که نقص تلقی شود و باید بدانیم که این صفات در عین یکی بودن، عین ذات حضرت حق هستند. یک حقیقت برین وجود دارد که هرگاه به مقام ذات او توجه شود، صفات ذاتی انتزاع می شود و هرگاه فعل او را در نظر گرفته شود، صفات فعل قابل انتزاع خواهد بود. چند کتاب برای خدا شناسی: - راه خداشناسی، استاد جعفر سبحانی - راه شناخت خدا، محمدی ری شهری - آفریدگار جهان، آیت‌الله مکارم شیرازی - خدا را چگونه بشناسیم، آیت‌الله مکارم شیرازی - اصول عقاید، استاد محسن قرائتی - خدا در قرآن، شهید بهشتی - دوره پنج جلدی مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، استاد شهید مرتضی مطهری(ره) - توحید، شهید دستغیب شیرازی - نشان از بی‌نشان‌ها، مرحوم حسنعلی اصفهانی، ص 166 153 - تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء قم
عنوان سوال:

چرا خداوند در قرآن (فکر می کنم سوره کهف) فرموده درباره ماهیت وجودی شان بحث نکنیم و در آن باره استدلال ننماییم؟


پاسخ:

چرا خداوند در قرآن (فکر می کنم سوره کهف) فرموده درباره ماهیت وجودی شان بحث نکنیم و در آن باره استدلال ننماییم؟

کنه ذات حق که از آن به ((هویت غیبیه )), ((غیب ذات )), ((مقام ذات )), ((مرتبه ی ذات )) و گاهی هم به الفاظ دیگر مانند ((عنقائ)) و ((غیب الغیوب )) تعبیر آورده می شود, وجود صرف و صرف وجود است . هیچ گونه حدی ندارد و غیر محدود است . از جمیع تعینات , چه مفهومی و چه مصداقی مبراست . نه نامی دارد, و نه نشانی , نه اسمی دارد, نه رسم و صفتی . نه با اسم یا صفتی مقید است , و نه با عدم آن اسم یا صفت . نه با تعیین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین . حتی با ((اطلاق )) و ((عدم تعین )) هم مقید نیست . زیرا ((اطلاق )) و ((عدم تعیین )) نیز به جای خود نوعی تعیین , و نوعی قید است , و مقام ذات از آن هم منزه و مبراست . تعینات الهی و وصفی , و به تعبیری , اسمائ و صفات حق , همه از مقام ذات متائخرند, و همه در مقام تجلی به ظهور می رسند. در تجلی ذات غیبی است که این اسم و آن اسم , و این صفت و آن صفت مطرح می گردد. بنابر این شناخت انسان از خدا از طریق اوصاف است و هیچ کس را قدرت احاطه بر کنه ذات احدی نیست.
عنقا شکار کس نشود دام باز گیر
بنابر این نهی از تفکر در ذات خدا در واقع بیان یک واقعیت است که همه پیروان ادیان الهی و فیلسوفان و اندیشمندان و عارفان به آن معترفند.
از طرف دیگر تعبیر به ماهیت در مورد خدا درست نیست .فلاسفه اشاره دارند آن است که ذهن بشر همواره با ماهیت ها انس گرفته است، ماهیتها همان چیستی است که ذهن درک می کند. یعنی ذهن بشر برای هر چیزی دو حیثیت قائل می شود. یکی اصل وجود و دیگری چیستی و چگونگی آن. در عین حال باید توجه داشت که ماهیت از نظر فلسفی حد شیئ است. به عبارت دیگر هر یک از اشیای پیرامون ما دارای محدودیت هیا از نظر زمان، مکان و کمالات وجودی هستند. هر موجودی بهره و حظی از کمالات دارد که دیگری ندارد و چیستی و ماهیت شیئ در واقع بیانگر مرز و حد و محدوده کمالی و وجودی آن است. اما خداوند ماهیت ندارد زیرا او وجود صرف و محض است. یعنی هیچ گونه محدودیت وجودی برای او متصور نیست. وجود او عین همه کمالات بدون اندک محدودیت و کاستی است؛ از این رو او حد و ماهیت و چیستی ندارد.
بنابراین ظرف وجودی بشر نمی تواند به او احاطه پیدا کند. بنابراین برای شناخت او راه تشبیه استعلایی را می پیماید. یعنی می گوید: ما کمالات متعددی را در جهان هستی مانند حیات، قدرت، علم و ... را درک می کنیم هرگاه یعنی صفات کمالی را در بی نهایت در نظر بگیریم می توانیم به آن حضرت نسبت دهیم بدون هیچ محدودیت و اموری که نقص تلقی شود و باید بدانیم که این صفات در عین یکی بودن، عین ذات حضرت حق هستند. یک حقیقت برین وجود دارد که هرگاه به مقام ذات او توجه شود، صفات ذاتی انتزاع می شود و هرگاه فعل او را در نظر گرفته شود، صفات فعل قابل انتزاع خواهد بود.
چند کتاب برای خدا شناسی:
- راه خداشناسی، استاد جعفر سبحانی
- راه شناخت خدا، محمدی ری شهری
- آفریدگار جهان، آیت‌الله مکارم شیرازی
- خدا را چگونه بشناسیم، آیت‌الله مکارم شیرازی
- اصول عقاید، استاد محسن قرائتی
- خدا در قرآن، شهید بهشتی
- دوره پنج جلدی مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، استاد شهید مرتضی مطهری(ره)
- توحید، شهید دستغیب شیرازی
- نشان از بی‌نشان‌ها، مرحوم حسنعلی اصفهانی، ص 166 153
- تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء قم





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین