خاک بازی و آب بازی برای خردسالان، بسیار جذاب است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می‌فرماید: ان التراب ربیع الصبیان.(1) همانا خاک، تفریحگاه [مساوی سبب شکوفایی] کودکان است. آن بزرگوار، کودکان را به این دلیل که با خاک بازی می‌کنند، دوست دارد. (2) برای کودکان، گودالی پر از شن و ماسه در فضایی باز، بسیار جذاب است و یک بیل دستی و قوطی یا سطل کوچک، می‌تواند ساعت‌ها آنان را به خود مشغول سازد. آب بازی نیز باعث آرامش کودکان می‌شود. امروزه در فرهنگسراهای کودک و برخی مراکز نگهداری کودکان، افزون بر بازی‌های فکری و آموزشی، به آب و خاک و گل بازی توجه ویژه می‌شود؛ پس فرزند خود را از این گونه بازی‌ها محروم نکنید. نکته مهم، رعایت مسائل بهداشتی در نوع خاک و گل و رعایت دمای مناسب فضا و آب، هنگام خاک بازی و آب بازی کودکان است. توجه داشته باشید که برخی حیوانات، فضولات خود را زیر خاک و ماسه پنهان می‌کنند. پی نوشت: 1. متقی هندی، کنزالعمال، ج 16، ص 458. 2. محمدی ری شهری، حکمت نامه کودک، ص 271 به نقل از المواعظ العددیه، ص 259. منبع: کتاب نسیم مهر(3)، حجت الاسلام حسین دهنوی، انتشارات خادم الرضا(علیه السلام)/1388
من به دلیل رعایت مسائل بهداشتی و ترس از بیماری فرزند خردسالم، مانع از خاک بازی و آب بازی او میشوم. آیا این کار را تأیید میکنید؟
خاک بازی و آب بازی برای خردسالان، بسیار جذاب است.
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله میفرماید:
ان التراب ربیع الصبیان.(1)
همانا خاک، تفریحگاه [مساوی سبب شکوفایی] کودکان است.
آن بزرگوار، کودکان را به این دلیل که با خاک بازی میکنند، دوست دارد. (2)
برای کودکان، گودالی پر از شن و ماسه در فضایی باز، بسیار جذاب است و یک بیل دستی و قوطی یا سطل کوچک، میتواند ساعتها آنان را به خود مشغول سازد. آب بازی نیز باعث آرامش کودکان میشود. امروزه در فرهنگسراهای کودک و برخی مراکز نگهداری کودکان، افزون بر بازیهای فکری و آموزشی، به آب و خاک و گل بازی توجه ویژه میشود؛ پس فرزند خود را از این گونه بازیها محروم نکنید.
نکته مهم، رعایت مسائل بهداشتی در نوع خاک و گل و رعایت دمای مناسب فضا و آب، هنگام خاک بازی و آب بازی کودکان است.
توجه داشته باشید که برخی حیوانات، فضولات خود را زیر خاک و ماسه پنهان میکنند.
پی نوشت:
1. متقی هندی، کنزالعمال، ج 16، ص 458.
2. محمدی ری شهری، حکمت نامه کودک، ص 271 به نقل از المواعظ العددیه، ص 259.
منبع: کتاب نسیم مهر(3)، حجت الاسلام حسین دهنوی، انتشارات خادم الرضا(علیه السلام)/1388
- [سایر] از ترس اثار منفی دوستان و همسالان فرزند نوجوانم بر او، مانع ارتباطش با آنان در خارج از منزل میشوم. آیا این رفتار درست است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] چنانچه قاضی محکمه تشخیص دهد جهت رعایت مسائل بهداشتی بازداشتگاه، و پیشگیری از بیماری های پوستی، و جلوگیری از وقوع جرم، بهترین شیوه اصلاح مجرم کوتاه کردن موهای وی می باشد، آیا این کار جایز است؟
- [سایر] دو فرزند دارم. در باره بچه کوچکم با اینکه جلوگیری کردیم با رسیدن ایام قاعدگی همسرم ، متوجه شدیم که ناخواسته باردار است و ایشان به دلیل مسائل روحی داروی ضد افسردگی مصرف می کرده است و ترس از مواجهه با مشکلات روحی، ما را وادار به سقط نطفه انداخته است هنوز یک ماه هم نشده، این کار چه حکمی دارد؟
- [آیت الله خامنه ای] زنی هستم با تحصیلات عالی و دارای چندین فرزند، مشکلی که از آن رنج می برم مسأله طهارت است. چون در خانواده ای متدین بزرگ شده ام، می خواهم همه تعالیم اسلامی را مراعات کنم. به علت داشتن فرزندان کوچک، همیشه با مسائل بول و غائط سر و کار دارم. هنگام تطهیر بول، ترشحات سیفون پراکنده شده و به پاها، صورت و حتی سرم برخورد می کنند و هر دفعه با مشکل تطهیر آن اعضاء مواجه هستم، و این باعث شده که در زندگی با سختی های زیادی روبرو شوم. از طرفی هم نمی توانم این امور را رعایت نکنم، زیرا مربوط به عقیده و دینم است. برای حل مشکل به پزشک روانشناس هم مراجعه کردم، ولی نتیجه ای نگرفتم. بعلاوه موارد دیگری هم هست که از آنها رنج می برم مثل غبار شی ء نجس یا مراقبت از دست های کودک که یا باید آنها را آب بکشم و یا از دست زدن بچه به اشیاء دیگر جلوگیری نمایم. با توجه به این که تطهیر شی ء نجس برای من بسیار دشوار است ولی در همان وقت، شستن آن ظرفها و لباسها در صورتی که فقط کثیف باشند برایم راحت است. لذا از حضرتعالی می خواهم که با راهنمایی های خود زندگی را بر من آسان نمایید.
- [سایر] با سلام بنده دو فرزند دارم یک دختر که چهار سال و هفت ماه سن دارد و پسری دارم که 7 ماه سن دارد . به دلیل وضع کاری شوهرم سه سال است در واحد آپارتمانی به دور از اقوام در شهری زندگی می کنیم البته فاصله شهر مورد نظر تا محل زندگی قبلی امان زیاد نیست و بیست دقیقه راه بیشتر نیست و معمولا هفته ای یک بار به آنان سر می زنیم و به آنجا می رویم . از مدتی است که در اینجا زندگی میکنیم نمی دانم چرا رفتار دخترم کلا عوض شده است . با توجه به اینکه من و پدرش وسواس زیادی نسبت به مسائل جنسی دخترم داریم اما نمی دانم رفتارش چرا تغییر کرده است . البته نسبت به مسائل واسواس زیادی هم نداریم . دخترم آنقدر به باباش وابسته شده که شب ها در آغوش او می خوابد و خوابش می برد و اگر باباش بیدار باشد او هم نمی خوابد و نتوانسته ایم این رفتار را از او دور کنیم . وقتی می خوابد دست در گردن باباش می کند و می خوابد و تازگی ها تا حدی توانسته ایم این رفتار ها را از او دور کنیم . با وجود این شب ها وقتی می خوابد دست زیر گلویش می کند تا خوابش بگیر بارها به او گفته ایم این رفتار تو زشت است خدا دوست ندارد ولی از رفتارش دور نشده است . حتی او را تشویق کرده ایم باز هم نتوانسته ایم از طریق تشویق او را از این کار منع کنیم . در مواقعی که به منزل دوست و آشنایان می رویم با بچه ها بازی دکتری می کند . بارها از سوی من تذکر داده ام ولی باز هم به سوی این کار می رود و من از آینده اش می ترسم . و فکر می کنم خدای نا کرده در آینده مشکل اخلاقی پیدا نکند . بیشتر پسرها را دوست دارد و وقتی در جمعی بچه ها از دخترها و پسرها ی هم سن و سالش حضور دارند دور و بر پسرها می رود و با آنها بازی می کند و کاری به دخترها ندارد . پدرش کارمند است و اکثر من در خانه پیش او هستم نمی دانم چکار کنم حتی بعضی مواقع او را تبیه هم کرده ام . پدرش تا حدی هر چه او خواسته در اختیارش قرار داده است . خیلی بی نظم شده است وسایلش را پرت می کند و اصلا حرف گوش نمی کند . خیالی نازک نارنجی است و زود احساسی و گریه می کند . شب ها هم بعضی مواقع نیمه شب از توی خواب حرف می زند و گریه می کند .
- [سایر] این جانب دختری 23 ساله ،ساکن قم ، دارای مدرک کارشناسی در رشته ریاضی از دانشگاه تهران و بزرگ شده در خانواده ای مذهبی هستم و البته چند ماهی است که نامزد کرده ام . قبلا از راهنمایی و کمک شما نهایت تشکر و سپاس را دارم . اما مادرم اگرچه شخصی است که مسائل پاکی و نجسی را به دقت مراعات می کند ، اما به هیچ وجه در این زمینه وسواس ندارد و اگر جایی یا چیزی نجس باشد به سرعت و البته به طور صحیح آن را آب می کشد و هیچ وقت در این زمینه سخت گیری نمی کند . خود من هم تا قبل از ورود به دانشگاه و قرار گرفتن در محیط خوابگاه وضعی شبیه مادرم داشتم . یعنی خیلی به خوبی و به دقت این مسائل را رعایت می کردم و اگر چیزی نجس می شد یا برای مثال قسمتی از بدنم نجس بود ، خیلی به راحتی و به سرعت آن را آب می کشیدم و به هر حال در برخورد با این مسائل راحت بودم و به هیچ وجه وسواس نداشتم . اما زمانی که وارد دانشگاه شدم و در محیط خوابگاه قرار گرفتم ، همه چیز عوض شد . در خوابگاه با کسانی هم اتاق شدم که افرادی بی بند و بار بودند و اصلا اهل نماز و روزه نبودند و به طور کلی می دیدم که مسائل مربوط به نجاست و پاکی را به هیچ وجه رعایت نمی کنند . همین موضوع باعث شد که از آنها کناره گیری کنم . برای مثال تا جایی که امکان داشت با آنها هم غذا نمی شدم و اگر هم با آنها غذا می خوردم ، حتما دهانم را آب می کشیدم . چون به چشم خودم می دیدم که اصلا این مسائل برایشان مهم نیست و رعایت نمی کنند یا تا جایی که امکان داشت در خوابگاه لباس نمی شستم و اگر هم گاهی مجبور می شدم در خوابگاه لباس بشویم ، روی بندی که آنها لباسهایشان را پهن می کردند ، لباسهایم را پهن نمی کردم . همین طور برای وضو گرفتن و ظرف شستن همیشه مشکل داشتم . چون با خودم می گفتم آنها هم از همین ظرف شویی ها و دست شویی ها استفاده می کنند و لذا صد در صد اینها نجس هستند و مثلا اگر موقع وضو گرفتن از داخل دست شویی به لباسم آب می پاشید ، دیگر آن لباس را نجس می دانستم و یا موقع نماز خواندن در خوابگاه اگر چه روی سجاده نماز می خواندم ، اما از پرزها و موهایی که به هر حال به چادر نمازم می چسبید اجتناب می کردم و به طور کلی اگر لباسی نجس باشد خیلی با احتیاط آن را جا به جا می کنم و از پرزهای آن و یا حتی اگر ذرات گرد و غباری روی آن باشد از آن دوری می کنم .در دانشگاه هم وضعیتم تا حدود زیادی به همین شکل بود و چون این افراد در دانشگاه هم رفت و آمد می کردند آن جا را هم نجس می دانستم و مثلا موقع وضو گرفتن در دانشگاه هم همین مشکل را داشتم . همین طور موقع غذا خوردن در دانشگاه ؛ برای مثال اگر گوشه ای از میز غذا کمی خیس بود و آستین مانتویم به آن برخورد می کرد ، آستین مانتویم را آب می کشیدم و .... و البته من هر هفته روزهای آخر هفته به قم ( خانه ) می آمدم و زمانی که به خانه می آمدم تمام بدن و لباس ها و حتی گاهی اوقات کیف و کفش و مداد و خودکارهایم را هم آب می کشیدم . اما باز هفته بعد وضع به همین منوال بود و دوباره وقتی به خانه می آمدم همه چیز را آب کشی می کردم . اما اواخر سال دوم بود که پدر و مادرم فهمیدند که دچار وسواس شده ام . خلاصه به یک مرکز مشاوره در قم که البته وابسته به حوزه بود مراجعه کردم . در آن جا مرا به یک متخصص اعصاب و روان معرفی کردند . ایشان هم قرص های فلوکستین را برایم تجویز کرد . حدود یک سال این قرص ها را مصرف کردم . در طول مدتی که قرص ها را مصرف می کردم احساس کردم که وضعیتم خیلی بهتر شده و هم به نظر خودم و هم به نظر پدر و مادرم دیگر حالت وسواس در من وجود نداشت و حالتی شبیه گذشته پیدا کرده بودم و دیگر این مسائل تقریبا برایم عادی بود و وسواس نداشتم . خلاصه بعد از یک سال که دوباره به پزشک مراجعه کردم ، ایشان از من خواست تا چند ماه دیگر هم مصرف قرص ها را ادامه دهم و اگر هم چنان وضعیتم خوب بود ، قرص ها را قطع کنم . من هم مدتی مصرف قرص ها را ادامه دادم و البته زودتر از موعدی که دکتر گفته بود ، آنها را قطع کردم . بعدا از قطع قرص ها تا حدود 2-3 ماهی وضعیتم مانند قبل بود، اما بعد از 2-3 ماه احساس کردم که دوباره همان حالات دارد به سراغم می آید و همین اتفاق هم افتاد و به تدریج وسواس در من شدید تر شد . البته چون باز هم با محیط خوابگاه و دانشگاه سروکار داشتم فکر می کردم با تمام شدن درسم و نبودن در محیط خوابگاه و دانشگاه مشکلم هم حل خواهد شد اما الان حدود یک سالی است که درسم تمام شده و دیگر با محیط خوابگاه و دانشگاه در ارتباط نیستم ؛ اما هم چنان مشکل وسواس در من وجود دارد و حتی نسبت به قبل شاید شدیدتر هم شده باشد . البته من در خانه خودمان خیلی راحت ترم . چون در خانه خودمان همه چیز و همه جا پاک است . مثلا دست شویی خانه ما کاملا پاک است ؛ به طوری که اگر برای مثال گوشه لباسم به زمین برخورد کند و تر شود ؛ نمی گویم نجس است . به هر حال در خانه خودمان وضعیتم خیلی بهتر است و خیلی راحت تر هستم و به همه جا دست تر می زنم و اصلا احساس بدی ندارم . البته در آب کشیدن جای نجس یا لباس نجس خیلی مشکل دارم و هم وقت زیاد و هم آب زیادی برای این کار صرف می کنم و در آخر هم انواع و اقسام سوالات برایم پیش می آید که آیا لباسم کاملا پاک شد ؟ آیا به فلان جا آب نپاشید ؟ آیا آن قسمت را آب کشیدم ؟ و هزاران سوال دیگر و خلاصه ذهنم به شدت مشوش می شود . به طوری که همان طور که گفتم اگر لباس نجسی را بشویم و بعد بخواهم لباس و به هر حال زمینی را که لباس را آن جا شسته ام و یا به آن جا آب پاشیده است آب بکشم ، معمولا اضطراب دارم و وقت بسیار زیادی و هم چنین آب زیادی صرف این کار می کنم وگاهی آخر سر هم خیلی اطمینان به پاک شدن آن پیدا نمی کنم و انواع سوالات به ذهنم خطور می کند و ذهنم را مشوش می کند . و یک مسئله دیگر هم که برای من به شدت ایجاد مشکل کرده مسئله برفی است که در زمستان گذشته آمد . با توجه به این که در زمستان گذشته برف شدیدی آمد و من بارها دیدم که افراد مسائل پاکی و نجسی را رعایت نمی کنند و مثلا روی برف گوسفند می کشتند و خونش را رها می کردند و گاهی آدم در جایی قرار می گرفت که مجبور می شد روی این خون ها هم پا بگذارد و خلاصه با این کفش به همه جا می رفت و همه جا به این ترتیب نجس می شد . حتی چند بار اتفاق افتاد که در حالی که برف آمده بود ، از داخل کوچه یمان سگ رد شده بود و به هر حال بعد هم که خواستیم از خانه بیرون برویم ته کفش ها و لاستیک های ماشین با این برف ها برخورد کرد و خلاصه جاهای دیگر را هم نجس کرد و همین طور خیلی اوقات این برف ها و آب و گلی که در خیابان جمع می شد به لباسهایم می پاشید و خلاصه وضعیت طوری بود که همه جا نجس می شد و اگر انسان واقعا می خواست رعایت کند ، خیلی سخت بود و یا حتی غیر ممکن . البته من و هم چنین پدر و مادرم تا جایی که امکان داشت مراقب بودیم و رعایت می کردیم ؛ اما دیگران که مثل ما رعایت نمی کردند و در واقع این برای من مشکل ساز بود . البته زمانی هم که من نامزد کردم زمانی بود که وضعیتم خیلی بهتر شده بود و فکر نمی کردم که دوباره این مشکل برایم ایجاد شود ؛ وگرنه اگر در آن زمان هم مشکلم به این شکل و به این شدت بود مطمئنا ازدواج نمی کردم . چون من اصلا دوست ندارم که با این کارم باعث ناراحتی و سختی دیگران شوم. لطفا در این زمینه مرا راهنمایی بفرمایید .
- [سایر] مشکلی دارم که آن را خلاصه و خیلی کوتاه برایتان نوشته ام. چهارسالی است که ازدواج کردم و یک پسر شش ماهه دارم و خودم آخرین فرزند پدر مادر می باشم و سه برادر و یک خواهر بزرگ تر از خودم دارم که همگی بشکر خدا صاحب خانه و دارای زن و بچه هستند. قبل از ازدواج با همسرم که دختر خاله ام نیز هستند گفته بودم که بعد از ازدواج من قصد دارم در کنار پدر و مادرم زندگی کنم و ایشان نیز قبول کردند. پدرم 65 سال سن دارند و مادرم 56 سال که رسیدگی به کار منزل برایش مشکل است. بخاطر کمر درد و بیماری هایی که در این سنین به سراغ آدمی می آید دو برادرم و خواهر در همسایگی ما هستند. مشکل از این جا است که بعد از یکی دو سال از زندگی همسرم خواستار مستقل شدن را از من دارد با توجه به صحبت هایی که با ایشان داشتم، ولی ایشان مسرانه خواستار جدایی هستند. در صورتی که من زندگی در کنار پدر و مادر را خواستارم؛ چون بر این عقیده ام که آنان عمرشان را برای ما صرف کردند که فرزندشان در این سنین بدردشان بخورند و کمک حالشان شوند و... احساس می کنم زندگی ام دارد از هم می پاشد بخاطر کدورت هایی که در این میان بین همسر و پدر مادر بخاطر این قضیه پدیدار شده فشارها بر من خیلی زیاد است حتی در زمانی فکر طلاق به ذهنم می افتد. از شما خواستارم راه کاری به من نشان دهید. نمی دانم چه کنم اگر جدا شوم ترس از غضب خدا دارم و اگر نشوم بی مهری هایه این زن را نسبت به پدر مادرم را نمی توانم تحمل کنم و بارها بارها کدورتها در زندگیمان ایجاد شده که این قضایا بین مادر و خاله ام هم نیز کشیده شده .... لذا از شما تقاضامندم روشنم کنید چه کنم.
- [سایر] سلام خیلی زود میرم سر اصل مطلب . 2 سال پیش ازدواج کردم ، بک ازدواج آکاهانه و خانواده پسند . از 8 ماه پیش زندگی مشترکمون رو آغاز کردیم . اما بعد از ازدواج متوجه شدم شوهرم هیچ تمایلی به برقراری ارتباط جنسی با من نداره . البته یک مشکل بزرگ وجود داشت و آن هم بلد نبودن اینکار از ناحیه هر دو بود .من سریع به پزشک مراجعه کردم و آموزش های لازم رو فرا گرفتم اما همسرم از این کار امتناع میورزه و حاضر نیست به پزشک مراجعه کنه . الان حدود 8 ماه از ازدواج ما میگذره و من هنوز باکره هستم .خیلی با همسرم صحبت کردم ، بهش از نیازم گفتم ولی اصلا\" براش اهمیتی نداره . اگر در حضورش آرایش کنم ، لباس تنگ و یا کوتاه بپوشم و هر کاری که همه جوانان تازه عروس انجام میدن رو انجام بدم بهم میگه وقتی من نیستم این کارها رو انجام بده و زمانی هم که انجام نمیدم بهم میگه شما هیچ کاری برای تحریک من نمی کنی . به تازگی فهمیدم که قبلا\" به دختر دیگه ای علاقه داشته و خیلی وقتها در مورد اون با من صحبت میکنه ، از اینکه خانواده ها مخالف این ازدواج بودند . همیشه به من میگه دوست دارم اما به توجه به سردی رفتارش نمی تونم باور کنم . از هنگامی که ازدواج کردم فشارهایی که عدم رابطه جنسی به من وارد می کنه بیشتر شده . قبل از ازدواج خیلی خوب می تونستم خودم رو قانع کنم اماالان دچار هزاران بیماری شدم . افسردگی ، ترس از حضور در جمع ، افت تحصیلی و خیلی از مسائل دیگر از یک ازدواج اگاهانه ، خداپسند بر من وارد شده . خیلی وقتها برای خودم آرزوی مرگ میکنم . همسرم حاضر نیست به دکتر مراجعه کنه و میگه با شما به خاطر مسائل جنسی ازدواج نکردم . به هر دکتری که مراجعه می کنم پیشنهاد میدن که طلاق بگیرم اما میدونم که این راه مناسبی نیست . آقای مرادی کمکم کنید تا یکبار دیگه بتونم به زندگی برگردم روزی هزاران مرتبه حسرت میخورم و از خودم می پرسم که آیا من بو میدم ؟ من کثیفم ؟ در ضمن باید بگم که همسرم به اجبار با من ازدواج نکرده. من رو به مادرشون معرفی کرده بودند و همسرم به همراه مادرشون به خواستگاری من آمد و بعد از چند جلسه صحبت خواستگاری رسمی تر شد . آقای مرادی خواهش میکنم راهنماییم کنید . خیلی ممنونم که نامه من رو خوندید و به درد دلم گوش دادید . منتظر پاسخ زیباتون هستم .
- [سایر] باعرض سلام خدمت شما مشاور خوب پسرمن 3.5 است و تنها فرزند خانواده ما و کل خانواده همسرم و خودم خانواده سه نفری ما درطبقه پایین منزل مادرهمسرم قراردارد این روزها ازدست پسرکوچولوم عصبانی هستم بخاطراینکه اکثر اوقات روز رو درخانه مادربزرگش سپری میکند و وقتی می خواهد به خانه بیاید گریه می کند حتی بعضی وقتها بدون اجازه فرار می کند و میرود یا برای ناهار و شام ماندن در خانه انها پافشا ری می کند و گریه می کند و جیغ می زند اگر من یا همسرم برخورد کنیم می گویند خانه مادربزرگش نرود کجابرود یا این طور برداشت می کنند که من دوست ندارم فرزندم به خانه مادر پدرش برود و با انها مخالف هستم وقتی به پدرش می گویم توهم چیزی بگو می گوید با ید صبر کنی چون اگر من چیزی بگویم برای تو بد می شود پسرم هم این را فهمیده و وقتی من دعوایش می کنم که کارهای بد انجم دادی با گریه های بلند به سمت حیاط خلوت می رود تا برای خود یک ناجی یا حامی پیدا کند وقتی هم نمی گذارم بالا برود هم این کار را انجام میدهد هرکس که بالا می رود او هم می خواهد بالا برود این قضیه از زمانی بیشتر شده که ما یک سفر دسته جمعی داشتیم البته این را هم بگویم که پسرم اصلا حرف من وپدرش را گوش نمی دهد حتی وسایلش را جمع نمی کند اگر به او بگوییم دیکر اجازه نمی دهیم اسباب بازی بخری یا غیره می گوید خوب اجازه نده یا مثلا اب یخ می خوری مریض می شوی می گوید خوب مریض شوم و در اخر هم می گوید تو مامان یا بابا ی من نیستی تورا دوست ندارم مامانی مامان من است کلی مرا ازار می دهد این را هم بگویم به خانه مادربزرک یا عمویش که می رود دستور می ده د برایم این را درست کنید مثلا ماکارونی خیلی دوست دارد انها هم برایش درست می کنند نمی دانم چکار کنم لطفا مرا کمک کنید
- [سایر] سلام آقای مرادی امیدوارم الان که دارین پیام من می خونید حالتون خوب باشه ( البته انشاالله که همیشه حالتون خوب باشه } نوشتین کوتاه پس منم می رم سر حرفام : آقای مرادی من از دست خودم کلافم& خستم&آخه پس کی این زندگی تموم میشه . واقعا بی معنی واسه چی داریم زندگی می کنیم ؟ واسه چی داریم کار می کنیم درس می خونیم ؟ تا کی این روزها همین طور تکرار میشن ؟ کی راحت میشیم ؟ زندگی برای من خیلی سخت می گذره . از این که جلوی چشمات زندگی که با تمام امید می خوایی سرپا نگهش داری به ... هم بدونی این زندگی چطور داره فنا میشه و کی داره بهش آتیش می زنه ولی اجازه حرف زدن و دفاع از مسائل شخصیتم نداشته باشی تو زندگیم عین کسی شدم که دست و پا و دهنش بستن و انداختنش تو یه استخر آب و میگن حالا اگه هنر داری شنا کن . شدم عین سگ .دیدن سگای خونگی چطور مطیع صاحبانشون هستن ؟ غیر اونا اجازه هیچ کاری ندارن اگه اونا بخوان میره گردش اگه اونا بخوان میره بازی وووووو زندگی من و خانوادم عمو و زن عموم دارن به باد میدن تو هر کاری دخالت میکن من الان 23 سالم و دانشجوی سال آخر کارشناسیم ولی خوب یادم که عموم اجازه نمی داد من درس بخونم همون کلاس چهارم من می خواستن از مدرسه در بیارن تا بچه هاشون نگه دارم چیزی که برام غیر قابل قبول اینه که چرا پدر و مادرم اینقدر گوش به حرف اون موجودات آدم نما می کنن هر خواستگاری که در خونمون می زنه زن عموم با گفتن حرفایی که هر کسی با شنیدنش شاخ در میاره می ذاره مبره ( من هیچ وقت کاری نکردم که پیش خدا رو سیاه باشم و ازطرفی من منتظر این نیستم که کسی بیاد دستم بگیره و ببره تا خوشبختم کنه من تو زندگیم برای همه ی اون چیزای نداشته خدام داشتم ولی نمی تونم اجازه بدم که بعد این همه سال با احترام آبرو زندگی کردن هر ناکسی من بد نام کنه . خیلی اتفاقات هست برای نوشتن ولی می دونم زیاد میشه و حوصله ی شما هم سر میره فقط یه خواهشی دارم برام ننویسین که با پدر و مادرت حرف بزن و بپرس چرا ؟ چون فایده نداره من تقریبا هر راهی امتحان کردم جز خودکشی اونم می خواستم بکنم که خدا بد جوری زد رو دستم پس دیگه به فکرش نیستم )