آیا خودکشی گناه است؟
از دیدگاه اسلام مالک همه چیز از جمله انسان، خداوند است و اوست که حق تصرف در جهان و انسان را دارد. آن جاکه او رخصت دهد، مجاز و جایی که او اذن ندهد، غیرمجاز است. از جمله موارد، کشتن انسان است. در این موضوع هیچ تفاوتی بین انتحار و دیگر کشی نیست، چرا که این کار سلب حق حیات از خود و یا دیگری است. خدای سبحان انسان را از این امر برحذر داشته، می فرماید: ((من قتل نفسا بغیرنفس او فساد فی الارض و فکانما قتل الناس جمیعا و آن کس که انسانی رابدون این که قاتل باشد و یا در زمین فساد کند بکشد گویا همه مردم را کشته است))،(1) مرگ و حیات یک نفر، اگر چه مساوی با مرگ وحیات اجتماع نیست، اما شباهتی به آن دارد، از این رو در جایی که اذن خداوند نیست، انجام دادن آن حرام و گناه است. پاسخ مستدل به این مساله، مستلزم تحلیل صحیح از ((حق حیات)) است. در خصوص ((حق حیات)) دوتفسیر کاملا متفاوت وجود دارد: یکی از ان ها مبتنی بر جهان بینی الهی است و دیگری مبتنی بر نگرش لیبرالیستی. هر دو تفسیر در اعلامیه ((جهانی حقوق بشر)) و اعلامیه ((اسلامی حقوق بشر)) منعکس شده است. از این رو حق حیات را می توان منشا حقوق بشر دانست زیرا حقوق دیگر فرع بر این اصل است. ماده 3 ((اعلامیه جهانی حقوق بشر)) مقرر می دارد: ((هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد)). در بند اول ماده 6 ((میثاق بین المللی)) حقوق مدنی و سیاسی نیز مقرر شده است: ((حق زندگی ازحقوق ذاتی شخصی انسان است. این حق باید به موجب قانون حمایت شود. هیچ فردی را نمی توان خودسرانه (بدون مجوز) از زندگی محروم کرد)). بنابراین از دیدگاه فیلسوفان حقوق بشر غربی، گویا حیات، ملک طلق آنهااست و هیچ کس حق محدود کردن آن را ندارد، از این رو حکم اعدام جز درمهم ترین جنایات، به عنوان خشونت محکوم و ممنوع شمرده می شود. همان طورکه در مقدمه دومین پروتکل ((میثاق بین المللی)) حقوق مدنی و سیاسی آمده است: ((با اعتقاد به این که حذف مجازات اعدام، کمکی است به کرامت ذاتی بشر و باعث توسعه تدریجی حقوق بشر می شود)) از طرف دیگر، چون ((زندگی کردن)) حق ذاتی بشر است، هر کس می تواند از حق خود صرف نظرکند و به خودکشی روی آورد. مبنای این دو حکم همان تفکر ((خویشتن مالکی)) لیبرالیستی است که می گوید: ((زندگی هر فردی، دارایی خود اواست و به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد و می تواند با آن هر طور که مایل است رفتار کند))،(2) اما در نگرش الهی، از آن جا که خداوند خالق انسان است و تمام هستی او از خدااست، هیچ کسی نه حق کشتن دیگری را دارد و نه حق کشتن خود را. این بدان جهت است که از دیدگاه اسلام و همه مکاتب الهی، حیات موهبتی الهی و حقی خدادادی است. از این رو هرگاه این حق وسیله ای برای قتل نفوس دیگریا باعث فساد در جامعه و بر هم زدن نظم شایسته حاکم بر جامعه شود وافرادی در صدد محاربه با نظام الهی برآیند، این حق به نفع دیگران سلب می شود،(3) به طورکلی می توان گفت: الف) حیات، موهبتی خداوندی است و حق حیات برای همه انسان ها تضمین شده است و همه دولت ها، جمعیت ها و افراد مکلف به حمایت و دفاع از این حق اند و کشتن هیچ کس بدون مجوز شرعی جایز نیست. ب) استفاده از هر وسیله ای برای نابودی چشمه سار حیات بشری، اعم از کلی و جزیی، حرام است. ج) حفظ ادامه حیات بشری، تا آنجا که مشیت الهی تعلق گیرد، واجب است خواه محافظت هر فردی بر حیات خود در مقابل تعدی دیگران و یا تعدی بر خویشتن (مانند خودکشی) باشد و یا محافظت او درباره حیات دیگران. نتیجه آن که در نگرش الهی ((حق حیات)) عطای الهی است که مسوولانه به انسان عطا شده است. پس باید اولا در حفظ آن مراقب بود چه این که ((حیات)) فقط ((حق)) افراد نیست بلکه حفظ آن، ((تکلیف)) آنان نیز می باشد. ثانیا: چون مالک اصلی این حق خداوند متعال است و در مواردی که این عطای الهی، باعث سو استفاده افرادی واقع شود، از آنان سلب می شود (مانند حکم قصاص، رجم یا اعدام که خشونت های قانونی می باشند). هم او که ((حیات)) را داده است می گوید: در این موارد ((باید سلب نمود)). با توجه به تحلیل مذکور به یک آیه و دو حدیث شریف درباره حرمت شدید ((خودکشی)) اشاره می شود. خداوند می فرماید:) ولاتقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما فسوف نملیه نارا و کان ذلک علی الله یسیرا و خود را مکشید زیرا خداوندبه شما مهربان است و هر کس چنین کاری را از روی عداوت و ستم انجام بدهد، به زودی او را در آتش می اندازیم و این کار برای خدا آسان است (،(4) گرچه برخی از مفسران احتمال داده اند که مقصود از ((انفسکم)) نفوس مردم اجتماع می باشد. بنا بر ان معنای آیه چنین می شود که ((همدیگر را از روی عداوت و ستم مکشید)) لکن اولا، آیه شامل هرگونه قتل نفس می شود و به مقتضای آیه 32 سوره ((مائده)) هر کس که بی گناهی را [بدون عنوان قصاص یا افساد در روی زمین‌] بکشد، مانند آن است که همه انسان ها را کشته است. ثانیا، امام صادق (ع) با استناد به همین آیه می فرماید: (هر کس عمدا خودکشی کند، برای همیشه در آتش جهنم عذاب خواهد شد من قتل نفسه متعمدا فهو فی نار جهنم خالدا فیها قال الله عزوجل: (ولا تقتلوا انفسکم)(5) افزون بر این، امام باقر (ع) نیز فرموده اند: (مومن به هر بلایی مبتلا می شود و با هر نوعی مرگ می میرد ولی خودکشی نمی کند ان المومن یبتلی بکل بلیه و یموت بکل میته الا انه لایقتل نفسه)(6) پی‌نوشت‌ 1)مائده، آیه 32. 2) آربلاستر، آنتونی، لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، ترجمه: عباس مخبر دزفولی، تهران، نشر مرکز، چاپ سوم 1377، ص 38. 3)رجوع کنید به: آیات 32 و 33 مایده- 178 و 179 و 217 بقره. 4) نسا، آیات 29 و 30. 5) الحر العاملی( الشیخ )محمد بن الحسن، وسایل الشیعه، ج 19، بیروت، داراحیا التراث العربی، باب تحریم قتل الانسان نفسه، ص 13، ح 2 و 3. 6) همان
عنوان سوال:

آیا خودکشی گناه است؟


پاسخ:

از دیدگاه اسلام مالک همه چیز از جمله انسان، خداوند است و اوست که حق تصرف در جهان و انسان را دارد. آن جاکه او رخصت دهد، مجاز و جایی که او اذن ندهد، غیرمجاز است. از جمله موارد، کشتن انسان است. در این موضوع هیچ تفاوتی بین انتحار و دیگر کشی نیست، چرا که این کار سلب حق حیات از خود و یا دیگری است. خدای سبحان انسان را از این امر برحذر داشته، می فرماید: ((من قتل نفسا بغیرنفس او فساد فی الارض و فکانما قتل الناس جمیعا و آن کس که انسانی رابدون این که قاتل باشد و یا در زمین فساد کند بکشد گویا همه مردم را کشته است))،(1) مرگ و حیات یک نفر، اگر چه مساوی با مرگ وحیات اجتماع نیست، اما شباهتی به آن دارد، از این رو در جایی که اذن خداوند نیست، انجام دادن آن حرام و گناه است. پاسخ مستدل به این مساله، مستلزم تحلیل صحیح از ((حق حیات)) است. در خصوص ((حق حیات)) دوتفسیر کاملا متفاوت وجود دارد: یکی از ان ها مبتنی بر جهان بینی الهی است و دیگری مبتنی بر نگرش لیبرالیستی. هر دو تفسیر در اعلامیه ((جهانی حقوق بشر)) و اعلامیه ((اسلامی حقوق بشر)) منعکس شده است. از این رو حق حیات را می توان منشا حقوق بشر دانست زیرا حقوق دیگر فرع بر این اصل است. ماده 3 ((اعلامیه جهانی حقوق بشر)) مقرر می دارد: ((هر کس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد)). در بند اول ماده 6 ((میثاق بین المللی)) حقوق مدنی و سیاسی نیز مقرر شده است: ((حق زندگی ازحقوق ذاتی شخصی انسان است. این حق باید به موجب قانون حمایت شود. هیچ فردی را نمی توان خودسرانه (بدون مجوز) از زندگی محروم کرد)). بنابراین از دیدگاه فیلسوفان حقوق بشر غربی، گویا حیات، ملک طلق آنهااست و هیچ کس حق محدود کردن آن را ندارد، از این رو حکم اعدام جز درمهم ترین جنایات، به عنوان خشونت محکوم و ممنوع شمرده می شود. همان طورکه در مقدمه دومین پروتکل ((میثاق بین المللی)) حقوق مدنی و سیاسی آمده است: ((با اعتقاد به این که حذف مجازات اعدام، کمکی است به کرامت ذاتی بشر و باعث توسعه تدریجی حقوق بشر می شود)) از طرف دیگر، چون ((زندگی کردن)) حق ذاتی بشر است، هر کس می تواند از حق خود صرف نظرکند و به خودکشی روی آورد. مبنای این دو حکم همان تفکر ((خویشتن مالکی)) لیبرالیستی است که می گوید: ((زندگی هر فردی، دارایی خود اواست و به خداوند، جامعه یا دولت تعلق ندارد و می تواند با آن هر طور که مایل است رفتار کند))،(2)
اما در نگرش الهی، از آن جا که خداوند خالق انسان است و تمام هستی او از خدااست، هیچ کسی نه حق کشتن دیگری را دارد و نه حق کشتن خود را. این بدان جهت است که از دیدگاه اسلام و همه مکاتب الهی، حیات موهبتی الهی و حقی خدادادی است. از این رو هرگاه این حق وسیله ای برای قتل نفوس دیگریا باعث فساد در جامعه و بر هم زدن نظم شایسته حاکم بر جامعه شود وافرادی در صدد محاربه با نظام الهی برآیند، این حق به نفع دیگران سلب می شود،(3) به طورکلی می توان گفت:
الف) حیات، موهبتی خداوندی است و حق حیات برای همه انسان ها تضمین شده است و همه دولت ها، جمعیت ها و افراد مکلف به حمایت و دفاع از این حق اند و کشتن هیچ کس بدون مجوز شرعی جایز نیست.
ب) استفاده از هر وسیله ای برای نابودی چشمه سار حیات بشری، اعم از کلی و جزیی، حرام است.
ج) حفظ ادامه حیات بشری، تا آنجا که مشیت الهی تعلق گیرد، واجب است خواه محافظت هر فردی بر حیات خود در مقابل تعدی دیگران و یا تعدی بر خویشتن (مانند خودکشی) باشد و یا محافظت او درباره حیات دیگران. نتیجه آن که در نگرش الهی ((حق حیات)) عطای الهی است که مسوولانه به انسان عطا شده است. پس باید اولا در حفظ آن مراقب بود چه این که ((حیات)) فقط ((حق)) افراد نیست بلکه حفظ آن، ((تکلیف)) آنان نیز می باشد. ثانیا: چون مالک اصلی این حق خداوند متعال است و در مواردی که این عطای الهی، باعث سو استفاده افرادی واقع شود، از آنان سلب می شود (مانند حکم قصاص، رجم یا اعدام که خشونت های قانونی می باشند). هم او
که ((حیات)) را داده است می گوید: در این موارد ((باید سلب نمود)). با توجه به تحلیل مذکور به یک آیه و دو حدیث شریف درباره حرمت شدید ((خودکشی)) اشاره می شود. خداوند می فرماید:) ولاتقتلوا انفسکم ان الله کان بکم رحیما و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما فسوف نملیه نارا و کان ذلک علی الله یسیرا و خود را مکشید زیرا خداوندبه شما مهربان است و هر کس چنین کاری را از روی عداوت و ستم انجام بدهد، به زودی او را در آتش می اندازیم و این کار برای خدا آسان است (،(4) گرچه برخی از مفسران احتمال داده اند که مقصود از ((انفسکم)) نفوس مردم اجتماع می باشد. بنا بر ان معنای آیه چنین می شود که ((همدیگر را از روی عداوت و ستم مکشید)) لکن اولا، آیه شامل هرگونه قتل نفس می شود و به مقتضای آیه 32 سوره ((مائده)) هر کس که بی گناهی را [بدون عنوان قصاص یا افساد در روی زمین‌] بکشد، مانند آن است که همه انسان ها را کشته است. ثانیا، امام صادق (ع) با استناد به همین آیه می فرماید: (هر کس عمدا خودکشی کند، برای همیشه در آتش جهنم عذاب خواهد شد من قتل نفسه متعمدا فهو فی نار جهنم خالدا فیها قال الله عزوجل: (ولا تقتلوا انفسکم)(5) افزون بر این، امام باقر (ع) نیز فرموده اند: (مومن به هر بلایی مبتلا می شود و با هر نوعی مرگ می میرد ولی خودکشی نمی کند ان المومن یبتلی بکل بلیه و یموت بکل میته الا انه لایقتل نفسه)(6)
پی‌نوشت‌
1)مائده، آیه 32.
2) آربلاستر، آنتونی، لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، ترجمه: عباس مخبر دزفولی، تهران، نشر مرکز، چاپ سوم 1377، ص 38.
3)رجوع کنید به: آیات 32 و 33 مایده- 178 و 179 و 217 بقره.
4) نسا، آیات 29 و 30.
5) الحر العاملی( الشیخ )محمد بن الحسن، وسایل الشیعه، ج 19، بیروت، داراحیا التراث العربی، باب تحریم قتل الانسان نفسه، ص 13، ح 2 و 3.
6) همان





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین