روش‌ها و سبک‌های پرورشی در تربیت فرزندان کدامند؟
برای شناختن یک کودک لازم است رفتار او را در طی تولدش زیر نظر داشته باشیم. زیرا اساس اولیه رفتار او در طی همین دوران تحول شکل می‌گیرد. کودک به‌صورت یک مجموعه همزمان از نظر عقلی و جسمی و شخصیتی، رشد می‌کند. اگر چه او در یک فرهنگ، خانواده و مدرسه و بالاخره جامعه مشخص متولد شده و بزرگ می‌شود. ولی باید گفت که شکل‌گیری او تحت تأثیر نیروهای ذاتی و خصوصیات فردی مربوط به خودش نیز می‌باشد. او در طی مراحل تحول، ابتدا با خودش سپس با پدیده‌هایی مانند ترس، محرک‌های حسی، کنجکاوی و بازخورد در مقابل والدین یا خواهر و برادر، همکلاسی‌ها و همچنین در مقابل مسایل جنسی تشخیص خوب و بد، زشتی و زیبایی، احترام به قانون، درک میزان هماهنگی با دیگران و بالاخره پی بردن به وجود خداوند و شناخت زندگی و مرگ آشنا می‌شود. طبقه‌بندی خانواده از نظر رابطه اعضای یک خانواده و میزان استحکام روابط افراد 1) خانواده‌های مستبد 2) خانواده‌های آزاد مطلق 3) خانواده‌های متزلزل 4) خانواده‌های متعادل 1) اداره خانواده به‌صورت دیکتاتوری (به روش مستبدانه) مشخصه‌های مهم این نوع خانواده: 1) در این خانواده فقط فرد دیکتاتور تصمیم می‌گیرد. 2) فرد مستبد فقط حق اظهار نظر دارد و همه باید مطابق میل و دلخواه او رفتار کنند. 3) در اعمال جریی هر یک از اعضای خانواده دخالت می‌کند. 4) دستورات او باید بدون چون و چرا اجرا شود. 5) هر چه در نظر فرد دیکتاتور خوب و پسندیده است همه باید او را بپسندند و خوب بدانند. 6) حق انتقاد از او وجود ندارد ولی او حق دارد از دیگران انتقاد کند. 7) در محیط خانواده،ترس و وحشت و اضطراب بر افراد غلبه دارد. 8) در خانواده از محبت خبری نیست. بچه‌ها در این خانواده: احساس امنیت نمی‌کنند. خود را در وضع متزلزل می‌یابند. مورد احترام فرد دیکتاتور نیستند. از دستورات فرد مستبد پیروی می‌کنند ولی این امر به صورت کورکورانه انجام می‌شود. به‌علت ترس از تنبیه از انجام بعضی از کارها خودداری می‌کنند بدون آن که به‌دلیل آن آگاه باشند. در ظاهر حالت تسلیم و اطاعت دارند. اغلب دچار هیجان و اضطراب هستند. در مقابل دیگران حالت دشمن به خود می‌گیرند. به بچه‌های هم سن یا کوچکتر از خود آزار می‌رسانند. افرادی متعصب می‌شوند. از زندگی کردن و یا بودن با دیگران عاجر هستند و در کارهای گروهی شرکت نمی‌کنند. از رشد عاطفی و اجتماعی برخوردار نمی‌باشند. غالباً ضعیف‌النفس و متزلزل هستند. نسبت به بزرگسالان معمولاً بدبین هستند. از قبول مسئولیت خودداری می‌کنند. 2) روابط اعضای خانواده با آزادی مطلق در این نوع از خانواده‌ها آزادی مطلق حکمفرماست. برداشت از آزادی نیز این است که هیچ یک از اعضای خانواده در کار درگیری دخالت نکرده و هر فردی مطابق دلخواه خود عمل می‌کند. مشخصه‌های اساسی این نوع خانواده: 1) شعار حاکم بر خانواده ( کسی را با کسی کار نباشد) است. 2) هر فرد بر اساس تمایلات خود زندگی می‌کند. 3) بی‌نظمی و هرج و مرج بر روابط اعضای خانواده حاکم است. 4) نتیجه بی‌نظمی وجود مشکلات متعدد و در نتیجه تزلزل خانواده است. 5) افراد خانواده مردمی سهل‌انگار، بی‌هدف، خودخواه و بی‌بند و بار می‌باشند. 6) در اعضای خانواده احساس مسئولیت دیده نمی‌شود. 7) شکست در زندگی و عدم سازگاری با دیگران به‌وضوح دیده می‌شود. 8) در رفتار بچه‌هایی که در این نوع از خانواده پرورش یافته‌اند خصایص فوق دیده می‌شود. خانواده‌های متزلزل: خانواده متزلزل خانواده‌ای است که به‌دلیل وجود روابط غیر دوستانه بین اعضا، پایبندی آنان به میثاق زندگی مشترک متزلزل شده است. ویژگی‌های مهم این خانواده: 1) معمولاً روابط اعضای خانواده خصمانه است. 2) افراد درون خانه احساس مسئولیت کمتری دارند. 3) اعضای خانواده به‌طور مستقیم و به صورت مداوم از هم انتقاد می‌کنند. 4) اعضای خانواده دچار تزلزل گردیده و قدرت تصمیم گیری کاهش می‌یابد. 5) نا امیدی بر اعضای خانواده سایه افکنده و از روحیه ضعیفی برخوردار هستند. 6) عیب جویی، لجاجت، منفی گرایی در رفتار اعضای خانواده زیاد مشاهده می‌گردد. 7) فرزندان در این خانواده احساس بی‌ثباتی و تزلزل می‌کنند. 8) روحیه نامیدی و افسردگی در فرزندان خانواده دیده می‌شود. 9) امور خانواده بر اساس برنامه منظمی صورت نمی‌گیرد. 10) اعضای خانواده از استعدادها و قابلیت‌های خود به خوبی استفاده نمی‌کنند. 11) زمینه‌های لازم برای رشد و شکوفایی شخصیت فرزندان این خانواده وجود ندارد. 12) تعارض بین دو نظر و عمل والدین در تربیت فرزندان دیده می‌شود. 13) والدین بر فرزندان از نفوذ کلام موثری برخوردار نیستند. 14) فرزندان این خانواده از اعتماد به نفس کمتری برخوردار می‌باشند. 4) خانواده متعادل خانواده ایست که بر اساس ضوابط معقول و مشروع تشکیل گردید. نظمی مبتنی بر حقوق و تعاملی بر اساس صمیمیت و اخلاص و روابطی اندیشیده و هدفدار در آن برقرار است. خصوصیات خانواده متعادل: خصوصیات خانواده متعادل را می‌توان در دو زمینه ارتباط با فرزندان مورد بررسی قرار داد: 1) همه افراد خانواده به تناسب موقعیت، شرایط و امکانات خویش به اظهار نظر در امور خانه و دخالت در اداره آن می‌پردازند. 2) افراد خانواده ملاحظه و رعایت یکدیگر را نموده و قادر به بیان محبت، غم و رنج‌های خود به هم هستند. 3) در این خانواده زن و شوهر یکدیگر را دوست دارند و برای هم ارزش قایل هستند. 4) در این خانواده به برنامه ریزی اهمیت می‌دهند و اجرای برنامه‌ها با همکاری یکدیگر و اختصاص اوقات زندگی، کار، عبادت، معاشرت و خواب و استراحت مورد توجه است. فرزندان در این نوع خانواده: به‌موقع از محبت والدین بهره‌مند می‌شوند. فرصت کافی برای اظهار نظر دارند و به‌نظر آنان اهمیت داده می‌شود. مشکلات خود را با والدین در میان می‌گذارند و آزادانه عقیده خود را ابراز می‌کنند. در سایه راهنمایی والدین متوجه اعمال و رفتار ناشایسته خود می‌شوند و از انجام این اعمال خودداری می‌کنند و قادرند رفتار خود را شخصاً کنترل کنند. خودداری از رفتار نامناسب به‌علت ترس از تنبیه و سرزنش والدین و با بی‌مهری آن‌ها نیست بلکه یاد گرفته‌اند که باید به انجام اعمال درست و پسندیده بپردازند. از نظر عاطفی در محیط خانه و مدرسه دچار اشکال نخواهند بود و قادرند به زودی با بچه‌های دیگر به سر برند. برای بچه‌های دیگر احترام قایل هستند و حقوق آنان را رعایت می‌کنند. برای همکاری با دوستان خود آمادگی زیادی دارند. عقاید دیگران و نظریات مخالف آنان را تحمل می‌کنند و تعصب در آنان کمتر دیده می‌شود. در صدد تجاوز به حقوق دیگران بر نمی‌آیند. در تصمیمات مربطو به امور خانواده و قبول مسئولیت و کمک به مشکلات والدین احساس مسئولیت می‌کنند. ضرورت آموزش فنون تربیت کودک چون ارزش‌ها و ساخت خانواده‌ها در جوامع مختلف متفاوت است مفهوم والدین ( خوب) در جاهای مختلف با یکدیگر فرق می‌کند. در بعضی جوامع والدین (خوب ) به پدران و مادرانی اطلاق می‌گردد که نیازهای اساسی و اولیه کودکان خود را به خوبی ارضا نمایند. بدین معنی که مسکن و غذا و پوشاک مورد نیاز کودکان را به‌طور مطلوب تأمین کنند. در اکثر جوامع پدر و مادر (خوب) کسانی را شامل می‌گردد که کلیه نیازهای عاطفی و جسمانی و اجتماعی کودکان خود را به طریق مقبول برآورده سازند. بنابراین (خوب) بودن والدین مفهوم اخلاقی و در عین حال نسبی دارد و با طبقه‌بندی اجتماعی ارتباط پیدا می‌کند. به‌طور کلی می‌توان گفت که والدین (خوب) کودکان خود را طوری تربیت می‌کنند که با خود و اجتماع سازگار گردند. عده‌ای با خود سازگارند ولی با اجتماع سازگار نیستند در مقابل گروه دیگری با اجتماع سازگارند ولی با خود سازگاری ندارند و در نتیجه از زندگی راحت و حرفه‌ای برخوردار نمی‌باشند. اولین گام در آموزش فنون تربیت کودک به والدین شناخت ارزش‌های خانوادگی است. زیرا اولاً ارزش‌های خانواده در تکوین شخصیت کودک تأثیر انکار ناپذیری بر جای می‌گذراد. ثانیاً ‌برای آن که برنامه آموزش والدین در زمینه فنون تربیت کودک موثر واقع شود باید کار با توجه به ارزش‌های خانوادگی آغاز گردد. آموزش فنون تربیت کودک، تدریس محتوا نیست. به‌عبارت دیگر نمی‌توان برای والدین دستورالعمل صادر نمود زیرا هر رفتاری زاییده موقعیت خاصی است. می‌توان گفت آموزش فنون تربیت کودک فراگیری روش‌ها می‌باشد. بدین معنی که از طریق آموزش فنون تربیت کودک کلیه مهارت‌ها و روش‌های مختلف کار کردن با کودکان به والدین آموخته می‌شود تا بدان وسیله والدین بتوانند در موارد مختلف در برابر رفتارهای گوناگون کودکان خود واکنش‌های مناسبی بروز دهند. مثلاً برای به دبستان آوردن کودکی که از مدرسه گریزان است فرمول یگانه‌ای وجود ندارد. زیرا به مدرسه نرفتن کودک علل مختلفی را ممکن است دارا باشد. باید والدین را راهنمایی کرد تا با بررسی موقعیت بتوانند روش مناسبی را برای حل مشکل و تشویق کودک برای حضور در مدرسه پیدا کنند. کودک سرکوب شده و کودک آزاد و مستقل کودک سرکوب شده کودکی است ترسو، خجالتی، با انضباط، حرف شنو، سر به راه و مطیع. او در تمام شهرها و خیابآن‌ها و کوچه‌ها می‌توان یافت. او سال‌ها پشت میز کلاسی کسل کننده، در مدرسه‌ای ملال‌انگیز می‌نشیند و وقتی بزرگ می‌شود پشت میز اداره‌ای ملال‌انگیزتر نشسته و یا در کارخانه‌ای به کار مشغول می‌شود. او از هر نوع قدرت و اقتداری اطاعت کرد. و می‌خواهد همرنگ جماعت باشد. او از هر نوع انتقادی وحشت دارد و تمام چیزهایی که به او آموزش داده‌اند. بدون هیچ پرسشی قبول کرده و به نوبه خود، تمام عقده ها، ترس‌ها و سرخوردگی ایش را به فرزندان خود منتقل می‌کند. روان‌شناسان ادعا می‌کنند که بیشتر نابسامانی‌های روانی کودک در پنج سال اولیه زندگی آن‌ها بوجود می‌آیند. شاید درست‌تر باشد بگوییم که این اختلالات در پنج ماه و یا حتی پنج هفته اول زندگی آن‌ها پدید آمده و در تمام عمر بر آن‌ها اثر می‌گذارد. سرکوبی کودک از بدو تولدش شروع می‌شود. شاید هم زودتر از آن. وقتی زنی سر خورده، نوزادی به دنیا می‌آورد چه کسی می‌تواند بگوید سرخوردگی‌های مادر در زمان بارداری چه اثراتی بر نوزاد گذاشته است؟ بزرگسالان بر این باورند که برای آرامش و راحتی خود باید کودک را به‌نوعی تربیت کرد که مزاحم بزرگسالان نشده و همیشه مطیع و فرمانبردار باشد. چند روز پیش مادری را دیدم که پسر سه ساله‌اش را خیلی تمیز و مرتب لباس پوشانده و به پارک آورده بود. کودک پس از چند لحظه شروع به بازی با خاک کرده و لباس هایش را کثیف کرد. مادرش فوراً او را کتک زد و به منزل برد. پس از چند دقیقه دوباره او را گریه‌کنان با لباس تمیز دیگری به پارک آورد. ده دقیقه بعد دوباره کودک لباسش را کثیف کرد. کادر دوباره همان برنامه را تکرار کرد. دلم می‌خواست نزد مادر رفته و به او بگویم با این کاری که می‌کنید فرزندتان تمام عمر از شما کینه به دل گرفته و از زندگی متنفر خواهد شد. آیا بهتر نیست لباس ارزان به او بپوشانیده ولی اجازه دهید آن طور که می‌خواهد بازی کند؟ گاهی اوقات مادرانی را می‌بینیم که کودک خود را به‌دلیل زمین خوردن تنبیه می‌کنند. خیلی از پدرها و مادرها که با فرزندانشان در منزل روابط خوبی دارند. برای کوچک‌ترین اشتباهی که در اجتماع و مقابل دیگران انجام می‌دهند. آن‌ها را مجازات می‌کنند. زیرا از قضاوت آشنایان و همسایه‌ها در مورد فرزندانشان ترسیده و یا خجالت می‌کشند. در حالی که اگر قرار باشد کودک را آزاد و مستقل تربیت کرد، می‌بایستی به خوب بودن طبیعت کودک اعتقاد داشت. برای این که کودک مستقل و آزاد بزرگ شود بایستی از دوران نوزادی فعالیت‌های جسمی و روانی او را محدود نکرد و معنای این حرف این است که کودک بتواند هر موقع گرسنه شد شیر بخورد و نه این که ساعات معینی را برای غذا دادن به او تعیین کرد. نباید او را زودتر از موعد مقرر مجبور به راه رفتن و یا تمیز بودن و یا در شلوارش ادرار نکردن نمود. در هر صورت هرگز نباید او را دعوا کرد و کتک زد. نوزاد باید پیوسته احساس کند که او را دوست دارند و از او محافظات می‌کنند. مناسبات بین مادر و کودک یکی از اساسی ترین و با اهمیت ترین و شاید هیجان انگیز ترین مسایلی که بشر طی سال‌های متمادی تجربه کرده است همین رابطه بین مادر و کودک است. اگر این رابطه صحیح باشد بر دیگر روابط کودک اثر می‌گذارد و در برقراری یک رابطه صحیح با اجتماع موثر خواهد بود. تقریباً تمام مادران سعی دارند که این مناسبات در یک مجرای صحیح و هماهنگ شکل گیرد. آن‌ها می‌کوشند نه تنها این رابطه از طرف آنان برقرار شود بلکه کودک نیز در برقراری آن فعال باشد. ولی اغلب این کوشش با شکست رو به رو می‌شود. باید گفت که این عدم موفقیت نه به‌دلیل عدم توانایی مادر است بلکه به نوع شخصیت کودک نیز بستگی دارد. لذا هر چه مادر از خصوصیات رفتاری کودک در مراحل مختلف آگاهی بیشتر داشته باشد بهتر می‌تواند وظیفه خود را در ارتباط با فرزندانش بداند. بررسی این مسأله که چگونه شما و فرزندتان می‌توانید به توافق برسید نه تنها بستگی به مهارت شما بلکه تا اندازه زیادی بستگی به تغییراتی دارد که در مراحل تحول کودک در رفتار او ایجاد می‌شود. بنابراین، آشنایی با این تغییرات به شما کمک می‌کند تا از مشاهده رفتارهای ناشایست او نگران و متعجب نشوید و منتظر باشید که این رفتارها به حالت عادی خود برسد. ضمناً‌ تغییرات مزبور به شما کمک می‌کند تا در این عدم ایجاد رابطه خود را مقصر ندانسته بلکه آن را نشانه‌ای از عوامل اجتناب ناپذیر در بعضی مراحل سنی بدانید که در دیگر کودکان نیز وجود دارد. روابط پدر و فرزند: قبل از هر بحثی باید گفت در دنیای امروز، پدران خود را شناخته و وظیفه اصلی را در خانواده دریافته‌اند. این شناخت نه تنها از طریق دانش امروزی بلکه بیشتر توسط خود آن‌ها به دست آمده است. اگر چه هنوز بسیاری از آنان درتوجیه نقش خود دچار آشفتگی و حتی شگفت زده هستند، به خصوص این که این نقش با آنچه در قدیم به عهده آنان بوده کاملاً فرق دارد. چند دهه گذشته به راستی دوران رشد و بازیافتگی مقام پدر بوده است و امروز این وضع به نحو چشمگیری بهتر شده است. در این برهه، پدران خود را از دوران استثمار خانواده بیرون کشیده و کارآیی مفید بودن خود را نشان داده‌اند. بعضی از پدران از بدو تولد کودک، خود را با خواسته‌های او تطبیق داده و مانند مادر به مراقبت از فرزند خود می‌پردازند. ما در تحقیقات خود بسیاری از پدران را مشاهده کردیم که مایل نیستند مانند پدر خود در نقش فردی قدرتمند ظاهر شوند. این گروه مانند مادر از همان بدو تولد، شیشه شیر، پوشک و لباس بچه به دست وارد خانه می‌شوند. از نظر ما این دسته از پدران بسیار قابل ستایش‌اند. برخی دیگر از پدران نیز ضمن این که خود را شیفته همه چیز نشان می‌دهند از بغل کردن بچه و جابجا کردن او عاجزند. بنابراین باید گفت در دنیای امروز همچنان که مراحل رشد کودک تغییراتی کرده است، رفتار پدران و مناسبات آنان با فرزندان خود نیز از یک مرحله سنی به مرحله دیگر دستخوش تغییراتی شده است. روش گوردن برای تربیت کودک (روش پذیرش و تفاهم) والدین به خاطر داشتن فرزندان شلوغ و بدرفتار مورد مذمت و نکوهش قرار می‌گیرند در اکثر موارد والدین فقط مذمت می‌شوند بدون آن که درباره روش‌های صحیح به آن‌ها آموزش داده شود. امروز اعتیاد، فرار از خانه، و رفتارهای ناشایست رایج بین نوجوان اکثراً زاییده تربیت نادرست کودکان در داخل خانواده می‌باشد. به نظر گوردون علل اصلی و زیر بنای این نوع رفتارها را باید در نحوه تربیتی جستجو کرد که والدین در مورد کودکشان اعمال می‌کنند. والدین موظفند نوزاد ناتوان را به انسان بالغ و کاملی که برای خود و اجتماع مفید باشد مبدل سازند. والدین این مسئولیت خطیر را باید فرا گیرند و در انجام آن نهایت بکوشند. برای تأمین این هدف باید در جامعه موسساتی برای آموزش والدین وجود داشته باشد تا والدین در صورت احتیاج به کمک، به آن موسسات مراجعه نمایند. از این رو توصیه می‌شود در جامعه مراکزی برای هدایت و راهنمایی و آموزش خانواده‌ها بوجود آید. روش گوردن مورد پذیرش بیشتر خانواده‌های آمریکایی قرار گرفته و با موفقیت زیادی مواجه شده است. به نظر گوردن به کمک عشق و محبت بین اعضای خانواده که باعث افزایش درک و تفاهم می‌شود می‌توان تا حدود زیادی فاصله نسل‌ها را از بین برد. طغیان و شورش نوجوانان صرفاً بر علیه والدینشان نیست بلکه بر علیه نظام‌های ارزشی غیر قابل قبول و عدم تفاهمی است که بین آن‌ها و بزرگسالان موجود می‌باشد. اکثر والدین در چنین موقعیتی با تنبیه کودک و نوجوان وضع را بدتر و وخیم تر می‌نمایند. به عقیده گوردن بدون ایجاد ترس و وحشت هم می‌توان به کودکان مسئولیت آموخت. لذا تنبیه باید از تربیت کودکان حذف شود تا والدین بتوانند بطور موثری با کودک به گفتگو و مراوده بنشینند. آنچه که در این روش اهمیت پیدا می‌کند و هسته اصلی و مرکزی این روش است نحوه ایجاد رابطه حسنه بین کودک و والدین می‌باشد. بدین جهت می‌توان روش گوردن را روش ایجاد رابطه نامگذاری کرد. به عبارت دیگر به کمک روش گوردن والدین عوامل موثر در ایجاد رابطه با کودک را می‌شناسند، به اهمیت ایجاد رابطه پی می‌برند و با چگونگی ایجاد رابطه با کودکان آشنا می‌شوند. سپس با استفاده از این روش والدین به کودکان خود کمک می‌کنند تا برای خود تصمیم بگیرند، مسئولیت قبول کنند و خودشان راه حل برای مشکل پیدا نمایند به عبارت دیگر با استفاده از این روش کودک خود رهبر به بار می‌آید. روش گوردن والدین در ارتباط با کودکانشان به سه گروه تقسیم می‌شوند. هر گروه در رابطه با کودک روش جداگانه‌ای را رد پیش می‌گیرند و به نتایج مختلفی می‌رسند. 1) گروه والدین برنده : والدین گروه برنده آن‌هایی هستند که می‌خواهند به هر نحوی حتی با زور و اجبار در رابطه و تلاش بین خود و کودکان برنده شوند. در این گونه موارد هر موقعی که بین کودک و والدین بحث یا کشمکش درگیرد والدین برنده می‌شوند به عبارت بهتر والدین عقاید و نظرات خود را به کودک خردسان تحمیل می‌کنند. برای آن‌ها تا حد امکان محدودیت قایل می‌شوند، دستور می‌دهند، و آن‌ها را به شدت تنبیه می‌کنند. این روش تربیتی روش جزمی و استبدادی است و رابطه والدین رابطه‌ای یک طرفه است. بدین معنی که رابطه از طرف والدین به کودک با زور و اجبار تحمیل می‌شوند. 2) گروه والدین بازنده: گروه والدین بازنده تعدادشان، به مراتب کمتر از گروه والدین برنده است. این گروه نقطه مقابل گروه برنده قرار دارند و به کودکان خود آزادی زیادی اعطا می‌کنند. در این گروه چنانچه تضادی بین نیازهای والدین و کودکان بوجود آید این تضاد به نفع کودکان حل می‌شود و در نتیجه کودک برنده می‌شود. این گروه والدین معتقدند که محروم کردن کودکان از ارضای نیازهایشان روش نامناسبی است و به کودک ضرر می‌رساند. 3) گروه والدین مردد: در ارتباط با کودک، والدین گامی برنده و گاهی بازنده می‌شوند. زمانی کودکشان را محدود می‌کنند و زمانی آزاد می‌گذارند. گاهی سخت‌گیر و گاهی آسان گیرند. این گروه از والدین رفتار ثابتی با کودکشان ندارند و در اکثر موارد با احساس دوگانه‌ای مواجه هستند و نمی‌دانند واقعاً چه می‌خواهند انجام دهند. کودکان این گروه نیز در اکثر موارد مضطرب و مشوش هستند زیرا نمی‌دانند که والدینشان در برابر رفتار آن‌ها چه عکس‌العملی خواهند داشت. روش درایکلورز برای تربیت کودک (روش عواقب منطقی) در ایکورز که پیرو نظریات آدلر می‌باشد سعی نموده روش آدلر را که متأثر از روان‌شناسی انفرادی است برای تربیت کودک به کار گیرد و در این تلاش تا حد زیادی نیز موفق گردیده است. گروهی از محققین و علمای تربیت کودک نیز پیشنهادات و عقاید رایکلورز را پذیرفته و با موفقیت به کار بسته‌اند. به نظر درایکلورز پیشرفت تکنولوژی و تغییرات سریع در شیوه زندگی مشکلات متعددی را برای نوجوانان فراهم آورده است، اگر با این مشکلات به موقع و به‌طور مناسب مبارزه نگردد و برای آن راه حلی پیدا نشود انسان را به نابودی خواهد کشاند. برخی از این مشکلات و نگرانی‌ها را می‌توان به شرح زیر بر شمرد: 1) احساس عدم تعلق: در اکثر جوامع ماشین به قدری در زندگی روزمره تأثیر گذاشته که انسان را برده و بنده خویش ساخته است. انسان قرن بیستم به حدی رسیده که روابطش با دیگران ماشینی گردیده است. به عبارت دیگر، انسان نه تنها با خود بلکه با طبیعت هم بیگانه شده و از زیبایی محیط طبیعی آنطوری که باید و شاید نمی‌توان لذت ببرد. هر فردی فقط در فکر خویش است و برای خود زندگی می‌کند. در این اوضاع و احوال همانند سازی نوجوانان به خطر می‌افتد. دوستی‌ها سطحی و ظاهری است و در نتیجه انسان از تنهایی رنج می‌برد. 2) از بین رفتن ارزش‌های اخلاقی و معنوی: پیدایش تکنیک و صنعت در دگرگونی ارزشهای اخلاقی و معنوی نیز موثر بوده است. ارزشهای بیرونی جانشین ارزش‌های درونی شده‌اند. توجه بیش از حد به ظواهر و به فراموشی سپردن ارزش‌های درونی یکی دیگر از خصوصیات انسان قرن بیستم است. اعتقادات اخلاقی و معنوی که در گذشته وسیله‌ای عالی برای ایجاد همبستگی افراد در خانواده اجتماع بوده امروز بسیار تضعیف شده و به سستی گراییده است. تضعیف ارزش‌های اخلاقی و معنوی و نبودن جایگزینی مناسب برای آن می‌تواند یکی از علل و موجبات سرگردانی جوانان در این عصر پر تلاطم به شمار آید. 3) تغییر و نوآوری: تغییر و نوآوری از ویژگی‌های مهم جوامع صنعتی محسوب می‌شود. جوامع سنتی که با تکنولوژی پیشرفته سر و کار ندارند در مقایسه و جوامع صنعتی در پذیرش نوآوری مقاومت بیشتری نشان می‌دهند. لذا تکنولوژی با نوآوری هایی که به همراه دارد ارزش‌ها را در جوامع صنعتی سریعتر از جوامع سنتی دگرگون می‌سازد و مشکلات جدیدی را برای افراد جامعه بوجود می‌آورد. 4) بی‌ثباتی والدین در دوستی با کودک: گروهی معتقدند والدین باید همواره کودکشان را دوست بدارند و در این دوستی ثابت قدم باشند. در حالی که درایکلورز معتقد است والدین بخصوص در طبقات پایین اجتماع به‌علت پیچیدگی زندگی و مشکلات ناشی از آن نمی‌تواند کودکشان را همواره دوست بدارند و در دوستی خود ثابت قدم باشند. مخصوصاً زمانی که دوستی‌ها جنبه ظاهری به خود می‌گیرد و با اشیا و سوغاتی‌ها مشخص و تبیین می‌گردد والدین طبقات پایین اجتماع بیشتر احساس نگرانی و ناراحتی می‌نمایند. چنین نگرانی و ناراحتی اثرات سویی در رابطه والیدن با کودک بر جای می‌گذارد. به‌طور خلاصه به والدین توصیه شود که: 1) اولین مسأله‌ای که باید مورد توجه قرار بگیرد قوت قلب و اعتماد به‌نفس شما در قضاوت و برخورد با اعمال کودک است. زیرا در رابطه با همه آگاهی‌ها و کمک هایی که از خارج دریافت می‌دارید در یک تجزیه و تحلیل نهایی تنها شما هستید که با کاربرد روش‌های لازم اصول پیشنهادی را جامه عمل پوشانید و مراقبت‌های محبت‌آمیز را درباره کودک به‌طور روزانه و مستمر به‌عمل می‌آورید. بنابراین باید اعمالی انجام دهید که برای کودک کارساز و برای شما آرام‌بخش باشد. به‌خاطر داشته باشید که هر کودک مانند یکی از اعضای خانواده فردی است منحصر به فرد لذا قوانین کلی و دیکته شده روی همه کودکان نتیجه برابر نمی‌دهد. 2) اگر چه کارهای زیادی هست که شما می‌توانید برای کمک به فرزندتان و رسیدن او به یک زندگی ایده‌آل و استفاده از حداکثر استعدادهایش انجام دهد، ولی به‌خاطر داشته باشید که همه این کارها در اختیار شما نیست و زمان که بعضی از آن‌ها غلط از آب درآید به‌هیچ وجه شما مقصر نیستید. 3) اگر چه تربیت در رفتار فرزندان شما نقش اساسی و بسیار مهمی دارد اما رفتار کودک تا اندازه‌ای نیز بستگی به خصوصیات فردی او دارد که تعیین آن‌ها از قبیل ساختمان فیزیولوژیکی سطح کلی هوش و حتی عناصر اولیه سازنده شخصیت در توانایی شما نیست. 4) در این رابطه متخصص روان‌شناس یا مشاور کودک می‌تواند مشاوره و راهنمای شما باشد. نقش اصلی او شاید این باشد تا در رابطه با شناخت آنچه که باید با توجه به نوع شخصیت و سطح سنی کودک از او انتظار داشته باشید اطلاعات لازم را برای شما فراهم سازد.
عنوان سوال:

روش‌ها و سبک‌های پرورشی در تربیت فرزندان کدامند؟


پاسخ:

برای شناختن یک کودک لازم است رفتار او را در طی تولدش زیر نظر داشته باشیم. زیرا اساس اولیه رفتار او در طی همین دوران تحول شکل می‌گیرد. کودک به‌صورت یک مجموعه همزمان از نظر عقلی و جسمی و شخصیتی، رشد می‌کند. اگر چه او در یک فرهنگ، خانواده و مدرسه و بالاخره جامعه مشخص متولد شده و بزرگ می‌شود. ولی باید گفت که شکل‌گیری او تحت تأثیر نیروهای ذاتی و خصوصیات فردی مربوط به خودش نیز می‌باشد. او در طی مراحل تحول، ابتدا با خودش سپس با پدیده‌هایی مانند ترس، محرک‌های حسی، کنجکاوی و بازخورد در مقابل والدین یا خواهر و برادر، همکلاسی‌ها و همچنین در مقابل مسایل جنسی تشخیص خوب و بد، زشتی و زیبایی، احترام به قانون، درک میزان هماهنگی با دیگران و بالاخره پی بردن به وجود خداوند و شناخت زندگی و مرگ آشنا می‌شود.
طبقه‌بندی خانواده از نظر رابطه اعضای یک خانواده و میزان استحکام روابط افراد
1) خانواده‌های مستبد
2) خانواده‌های آزاد مطلق
3) خانواده‌های متزلزل
4) خانواده‌های متعادل
1) اداره خانواده به‌صورت دیکتاتوری (به روش مستبدانه)

مشخصه‌های مهم این نوع خانواده:
1) در این خانواده فقط فرد دیکتاتور تصمیم می‌گیرد.
2) فرد مستبد فقط حق اظهار نظر دارد و همه باید مطابق میل و دلخواه او رفتار کنند.
3) در اعمال جریی هر یک از اعضای خانواده دخالت می‌کند.
4) دستورات او باید بدون چون و چرا اجرا شود.
5) هر چه در نظر فرد دیکتاتور خوب و پسندیده است همه باید او را بپسندند و خوب بدانند.
6) حق انتقاد از او وجود ندارد ولی او حق دارد از دیگران انتقاد کند.
7) در محیط خانواده،ترس و وحشت و اضطراب بر افراد غلبه دارد.
8) در خانواده از محبت خبری نیست.

بچه‌ها در این خانواده:
احساس امنیت نمی‌کنند.
خود را در وضع متزلزل می‌یابند.
مورد احترام فرد دیکتاتور نیستند.
از دستورات فرد مستبد پیروی می‌کنند ولی این امر به صورت کورکورانه انجام می‌شود.
به‌علت ترس از تنبیه از انجام بعضی از کارها خودداری می‌کنند بدون آن که به‌دلیل آن آگاه باشند.
در ظاهر حالت تسلیم و اطاعت دارند.
اغلب دچار هیجان و اضطراب هستند.
در مقابل دیگران حالت دشمن به خود می‌گیرند.
به بچه‌های هم سن یا کوچکتر از خود آزار می‌رسانند.
افرادی متعصب می‌شوند.
از زندگی کردن و یا بودن با دیگران عاجر هستند و در کارهای گروهی شرکت نمی‌کنند.
از رشد عاطفی و اجتماعی برخوردار نمی‌باشند.
غالباً ضعیف‌النفس و متزلزل هستند.
نسبت به بزرگسالان معمولاً بدبین هستند.
از قبول مسئولیت خودداری می‌کنند.
2) روابط اعضای خانواده با آزادی مطلق
در این نوع از خانواده‌ها آزادی مطلق حکمفرماست. برداشت از آزادی نیز این است که هیچ یک از اعضای خانواده در کار درگیری دخالت نکرده و هر فردی مطابق دلخواه خود عمل می‌کند.

مشخصه‌های اساسی این نوع خانواده:
1) شعار حاکم بر خانواده ( کسی را با کسی کار نباشد) است.
2) هر فرد بر اساس تمایلات خود زندگی می‌کند.
3) بی‌نظمی و هرج و مرج بر روابط اعضای خانواده حاکم است.
4) نتیجه بی‌نظمی وجود مشکلات متعدد و در نتیجه تزلزل خانواده است.
5) افراد خانواده مردمی سهل‌انگار، بی‌هدف، خودخواه و بی‌بند و بار می‌باشند.
6) در اعضای خانواده احساس مسئولیت دیده نمی‌شود.
7) شکست در زندگی و عدم سازگاری با دیگران به‌وضوح دیده می‌شود.
8) در رفتار بچه‌هایی که در این نوع از خانواده پرورش یافته‌اند خصایص فوق دیده می‌شود.

خانواده‌های متزلزل:
خانواده متزلزل خانواده‌ای است که به‌دلیل وجود روابط غیر دوستانه بین اعضا، پایبندی آنان به میثاق زندگی مشترک متزلزل شده است.

ویژگی‌های مهم این خانواده:
1) معمولاً روابط اعضای خانواده خصمانه است.
2) افراد درون خانه احساس مسئولیت کمتری دارند.
3) اعضای خانواده به‌طور مستقیم و به صورت مداوم از هم انتقاد می‌کنند.
4) اعضای خانواده دچار تزلزل گردیده و قدرت تصمیم گیری کاهش می‌یابد.
5) نا امیدی بر اعضای خانواده سایه افکنده و از روحیه ضعیفی برخوردار هستند.
6) عیب جویی، لجاجت، منفی گرایی در رفتار اعضای خانواده زیاد مشاهده می‌گردد.
7) فرزندان در این خانواده احساس بی‌ثباتی و تزلزل می‌کنند.
8) روحیه نامیدی و افسردگی در فرزندان خانواده دیده می‌شود.
9) امور خانواده بر اساس برنامه منظمی صورت نمی‌گیرد.
10) اعضای خانواده از استعدادها و قابلیت‌های خود به خوبی استفاده نمی‌کنند.
11) زمینه‌های لازم برای رشد و شکوفایی شخصیت فرزندان این خانواده وجود ندارد.
12) تعارض بین دو نظر و عمل والدین در تربیت فرزندان دیده می‌شود.
13) والدین بر فرزندان از نفوذ کلام موثری برخوردار نیستند.
14) فرزندان این خانواده از اعتماد به نفس کمتری برخوردار می‌باشند.
4) خانواده متعادل
خانواده ایست که بر اساس ضوابط معقول و مشروع تشکیل گردید. نظمی مبتنی بر حقوق و تعاملی بر اساس صمیمیت و اخلاص و روابطی اندیشیده و هدفدار در آن برقرار است.

خصوصیات خانواده متعادل:
خصوصیات خانواده متعادل را می‌توان در دو زمینه ارتباط با فرزندان مورد بررسی قرار داد:
1) همه افراد خانواده به تناسب موقعیت، شرایط و امکانات خویش به اظهار نظر در امور خانه و دخالت در اداره آن می‌پردازند.
2) افراد خانواده ملاحظه و رعایت یکدیگر را نموده و قادر به بیان محبت، غم و رنج‌های خود به هم هستند.
3) در این خانواده زن و شوهر یکدیگر را دوست دارند و برای هم ارزش قایل هستند.
4) در این خانواده به برنامه ریزی اهمیت می‌دهند و اجرای برنامه‌ها با همکاری یکدیگر و اختصاص اوقات زندگی، کار، عبادت، معاشرت و خواب و استراحت مورد توجه است.

فرزندان در این نوع خانواده:
به‌موقع از محبت والدین بهره‌مند می‌شوند.
فرصت کافی برای اظهار نظر دارند و به‌نظر آنان اهمیت داده می‌شود.
مشکلات خود را با والدین در میان می‌گذارند و آزادانه عقیده خود را ابراز می‌کنند.
در سایه راهنمایی والدین متوجه اعمال و رفتار ناشایسته خود می‌شوند و از انجام این اعمال خودداری می‌کنند و قادرند رفتار خود را شخصاً کنترل کنند.
خودداری از رفتار نامناسب به‌علت ترس از تنبیه و سرزنش والدین و با بی‌مهری آن‌ها نیست بلکه یاد گرفته‌اند که باید به انجام اعمال درست و پسندیده بپردازند.
از نظر عاطفی در محیط خانه و مدرسه دچار اشکال نخواهند بود و قادرند به زودی با بچه‌های دیگر به سر برند.
برای بچه‌های دیگر احترام قایل هستند و حقوق آنان را رعایت می‌کنند.
برای همکاری با دوستان خود آمادگی زیادی دارند.
عقاید دیگران و نظریات مخالف آنان را تحمل می‌کنند و تعصب در آنان کمتر دیده می‌شود.
در صدد تجاوز به حقوق دیگران بر نمی‌آیند.
در تصمیمات مربطو به امور خانواده و قبول مسئولیت و کمک به مشکلات والدین احساس مسئولیت می‌کنند.

ضرورت آموزش فنون تربیت کودک
چون ارزش‌ها و ساخت خانواده‌ها در جوامع مختلف متفاوت است مفهوم والدین ( خوب) در جاهای مختلف با یکدیگر فرق می‌کند. در بعضی جوامع والدین (خوب ) به پدران و مادرانی اطلاق می‌گردد که نیازهای اساسی و اولیه کودکان خود را به خوبی ارضا نمایند. بدین معنی که مسکن و غذا و پوشاک مورد نیاز کودکان را به‌طور مطلوب تأمین کنند. در اکثر جوامع پدر و مادر (خوب) کسانی را شامل می‌گردد که کلیه نیازهای عاطفی و جسمانی و اجتماعی کودکان خود را به طریق مقبول برآورده سازند. بنابراین (خوب) بودن والدین مفهوم اخلاقی و در عین حال نسبی دارد و با طبقه‌بندی اجتماعی ارتباط پیدا می‌کند. به‌طور کلی می‌توان گفت که والدین (خوب) کودکان خود را طوری تربیت می‌کنند که با خود و اجتماع سازگار گردند. عده‌ای با خود سازگارند ولی با اجتماع سازگار نیستند در مقابل گروه دیگری با اجتماع سازگارند ولی با خود سازگاری ندارند و در نتیجه از زندگی راحت و حرفه‌ای برخوردار نمی‌باشند.
اولین گام در آموزش فنون تربیت کودک به والدین شناخت ارزش‌های خانوادگی است. زیرا اولاً ارزش‌های خانواده در تکوین شخصیت کودک تأثیر انکار ناپذیری بر جای می‌گذراد. ثانیاً ‌برای آن که برنامه آموزش والدین در زمینه فنون تربیت کودک موثر واقع شود باید کار با توجه به ارزش‌های خانوادگی آغاز گردد. آموزش فنون تربیت کودک، تدریس محتوا نیست. به‌عبارت دیگر نمی‌توان برای والدین دستورالعمل صادر نمود زیرا هر رفتاری زاییده موقعیت خاصی است. می‌توان گفت آموزش فنون تربیت کودک فراگیری روش‌ها می‌باشد. بدین معنی که از طریق آموزش فنون تربیت کودک کلیه مهارت‌ها و روش‌های مختلف کار کردن با کودکان به والدین آموخته می‌شود تا بدان وسیله والدین بتوانند در موارد مختلف در برابر رفتارهای گوناگون کودکان خود واکنش‌های مناسبی بروز دهند. مثلاً برای به دبستان آوردن کودکی که از مدرسه گریزان است فرمول یگانه‌ای وجود ندارد. زیرا به مدرسه نرفتن کودک علل مختلفی را ممکن است دارا باشد. باید والدین را راهنمایی کرد تا با بررسی موقعیت بتوانند روش مناسبی را برای حل مشکل و تشویق کودک برای حضور در مدرسه پیدا کنند.

کودک سرکوب شده و کودک آزاد و مستقل
کودک سرکوب شده کودکی است ترسو، خجالتی، با انضباط، حرف شنو، سر به راه و مطیع. او در تمام شهرها و خیابآن‌ها و کوچه‌ها می‌توان یافت. او سال‌ها پشت میز کلاسی کسل کننده، در مدرسه‌ای ملال‌انگیز می‌نشیند و وقتی بزرگ می‌شود پشت میز اداره‌ای ملال‌انگیزتر نشسته و یا در کارخانه‌ای به کار مشغول می‌شود. او از هر نوع قدرت و اقتداری اطاعت کرد. و می‌خواهد همرنگ جماعت باشد. او از هر نوع انتقادی وحشت دارد و تمام چیزهایی که به او آموزش داده‌اند. بدون هیچ پرسشی قبول کرده و به نوبه خود، تمام عقده ها، ترس‌ها و سرخوردگی ایش را به فرزندان خود منتقل می‌کند.
روان‌شناسان ادعا می‌کنند که بیشتر نابسامانی‌های روانی کودک در پنج سال اولیه زندگی آن‌ها بوجود می‌آیند. شاید درست‌تر باشد بگوییم که این اختلالات در پنج ماه و یا حتی پنج هفته اول زندگی آن‌ها پدید آمده و در تمام عمر بر آن‌ها اثر می‌گذارد. سرکوبی کودک از بدو تولدش شروع می‌شود. شاید هم زودتر از آن. وقتی زنی سر خورده، نوزادی به دنیا می‌آورد چه کسی می‌تواند بگوید سرخوردگی‌های مادر در زمان بارداری چه اثراتی بر نوزاد گذاشته است؟
بزرگسالان بر این باورند که برای آرامش و راحتی خود باید کودک را به‌نوعی تربیت کرد که مزاحم بزرگسالان نشده و همیشه مطیع و فرمانبردار باشد. چند روز پیش مادری را دیدم که پسر سه ساله‌اش را خیلی تمیز و مرتب لباس پوشانده و به پارک آورده بود. کودک پس از چند لحظه شروع به بازی با خاک کرده و لباس هایش را کثیف کرد. مادرش فوراً او را کتک زد و به منزل برد. پس از چند دقیقه دوباره او را گریه‌کنان با لباس تمیز دیگری به پارک آورد. ده دقیقه بعد دوباره کودک لباسش را کثیف کرد. کادر دوباره همان برنامه را تکرار کرد. دلم می‌خواست نزد مادر رفته و به او بگویم با این کاری که می‌کنید فرزندتان تمام عمر از شما کینه به دل گرفته و از زندگی متنفر خواهد شد. آیا بهتر نیست لباس ارزان به او بپوشانیده ولی اجازه دهید آن طور که می‌خواهد بازی کند؟ گاهی اوقات مادرانی را می‌بینیم که کودک خود را به‌دلیل زمین خوردن تنبیه می‌کنند. خیلی از پدرها و مادرها که با فرزندانشان در منزل روابط خوبی دارند. برای کوچک‌ترین اشتباهی که در اجتماع و مقابل دیگران انجام می‌دهند. آن‌ها را مجازات می‌کنند. زیرا از قضاوت آشنایان و همسایه‌ها در مورد فرزندانشان ترسیده و یا خجالت می‌کشند. در حالی که اگر قرار باشد کودک را آزاد و مستقل تربیت کرد، می‌بایستی به خوب بودن طبیعت کودک اعتقاد داشت. برای این که کودک مستقل و آزاد بزرگ شود بایستی از دوران نوزادی فعالیت‌های جسمی و روانی او را محدود نکرد و معنای این حرف این است که کودک بتواند هر موقع گرسنه شد شیر بخورد و نه این که ساعات معینی را برای غذا دادن به او تعیین کرد. نباید او را زودتر از موعد مقرر مجبور به راه رفتن و یا تمیز بودن و یا در شلوارش ادرار نکردن نمود. در هر صورت هرگز نباید او را دعوا کرد و کتک زد. نوزاد باید پیوسته احساس کند که او را دوست دارند و از او محافظات می‌کنند.

مناسبات بین مادر و کودک
یکی از اساسی ترین و با اهمیت ترین و شاید هیجان انگیز ترین مسایلی که بشر طی سال‌های متمادی تجربه کرده است همین رابطه بین مادر و کودک است. اگر این رابطه صحیح باشد بر دیگر روابط کودک اثر می‌گذارد و در برقراری یک رابطه صحیح با اجتماع موثر خواهد بود. تقریباً تمام مادران سعی دارند که این مناسبات در یک مجرای صحیح و هماهنگ شکل گیرد. آن‌ها می‌کوشند نه تنها این رابطه از طرف آنان برقرار شود بلکه کودک نیز در برقراری آن فعال باشد. ولی اغلب این کوشش با شکست رو به رو می‌شود. باید گفت که این عدم موفقیت نه به‌دلیل عدم توانایی مادر است بلکه به نوع شخصیت کودک نیز بستگی دارد. لذا هر چه مادر از خصوصیات رفتاری کودک در مراحل مختلف آگاهی بیشتر داشته باشد بهتر می‌تواند وظیفه خود را در ارتباط با فرزندانش بداند. بررسی این مسأله که چگونه شما و فرزندتان می‌توانید به توافق برسید نه تنها بستگی به مهارت شما بلکه تا اندازه زیادی بستگی به تغییراتی دارد که در مراحل تحول کودک در رفتار او ایجاد می‌شود. بنابراین، آشنایی با این تغییرات به شما کمک می‌کند تا از مشاهده رفتارهای ناشایست او نگران و متعجب نشوید و منتظر باشید که این رفتارها به حالت عادی خود برسد. ضمناً‌ تغییرات مزبور به شما کمک می‌کند تا در این عدم ایجاد رابطه خود را مقصر ندانسته بلکه آن را نشانه‌ای از عوامل اجتناب ناپذیر در بعضی مراحل سنی بدانید که در دیگر کودکان نیز وجود دارد.

روابط پدر و فرزند:
قبل از هر بحثی باید گفت در دنیای امروز، پدران خود را شناخته و وظیفه اصلی را در خانواده دریافته‌اند. این شناخت نه تنها از طریق دانش امروزی بلکه بیشتر توسط خود آن‌ها به دست آمده است. اگر چه هنوز بسیاری از آنان درتوجیه نقش خود دچار آشفتگی و حتی شگفت زده هستند، به خصوص این که این نقش با آنچه در قدیم به عهده آنان بوده کاملاً فرق دارد. چند دهه گذشته به راستی دوران رشد و بازیافتگی مقام پدر بوده است و امروز این وضع به نحو چشمگیری بهتر شده است. در این برهه، پدران خود را از دوران استثمار خانواده بیرون کشیده و کارآیی مفید بودن خود را نشان داده‌اند. بعضی از پدران از بدو تولد کودک، خود را با خواسته‌های او تطبیق داده و مانند مادر به مراقبت از فرزند خود می‌پردازند. ما در تحقیقات خود بسیاری از پدران را مشاهده کردیم که مایل نیستند مانند پدر خود در نقش فردی قدرتمند ظاهر شوند. این گروه مانند مادر از همان بدو تولد، شیشه شیر، پوشک و لباس بچه به دست وارد خانه می‌شوند. از نظر ما این دسته از پدران بسیار قابل ستایش‌اند. برخی دیگر از پدران نیز ضمن این که خود را شیفته همه چیز نشان می‌دهند از بغل کردن بچه و جابجا کردن او عاجزند. بنابراین باید گفت در دنیای امروز همچنان که مراحل رشد کودک تغییراتی کرده است، رفتار پدران و مناسبات آنان با فرزندان خود نیز از یک مرحله سنی به مرحله دیگر دستخوش تغییراتی شده است.

روش گوردن برای تربیت کودک (روش پذیرش و تفاهم)
والدین به خاطر داشتن فرزندان شلوغ و بدرفتار مورد مذمت و نکوهش قرار می‌گیرند در اکثر موارد والدین فقط مذمت می‌شوند بدون آن که درباره روش‌های صحیح به آن‌ها آموزش داده شود. امروز اعتیاد، فرار از خانه، و رفتارهای ناشایست رایج بین نوجوان اکثراً زاییده تربیت نادرست کودکان در داخل خانواده می‌باشد. به نظر گوردون علل اصلی و زیر بنای این نوع رفتارها را باید در نحوه تربیتی جستجو کرد که والدین در مورد کودکشان اعمال می‌کنند. والدین موظفند نوزاد ناتوان را به انسان بالغ و کاملی که برای خود و اجتماع مفید باشد مبدل سازند. والدین این مسئولیت خطیر را باید فرا گیرند و در انجام آن نهایت بکوشند. برای تأمین این هدف باید در جامعه موسساتی برای آموزش والدین وجود داشته باشد تا والدین در صورت احتیاج به کمک، به آن موسسات مراجعه نمایند. از این رو توصیه می‌شود در جامعه مراکزی برای هدایت و راهنمایی و آموزش خانواده‌ها بوجود آید.
روش گوردن مورد پذیرش بیشتر خانواده‌های آمریکایی قرار گرفته و با موفقیت زیادی مواجه شده است. به نظر گوردن به کمک عشق و محبت بین اعضای خانواده که باعث افزایش درک و تفاهم می‌شود می‌توان تا حدود زیادی فاصله نسل‌ها را از بین برد. طغیان و شورش نوجوانان صرفاً بر علیه والدینشان نیست بلکه بر علیه نظام‌های ارزشی غیر قابل قبول و عدم تفاهمی است که بین آن‌ها و بزرگسالان موجود می‌باشد. اکثر والدین در چنین موقعیتی با تنبیه کودک و نوجوان وضع را بدتر و وخیم تر می‌نمایند. به عقیده گوردن بدون ایجاد ترس و وحشت هم می‌توان به کودکان مسئولیت آموخت. لذا تنبیه باید از تربیت کودکان حذف شود تا والدین بتوانند بطور موثری با کودک به گفتگو و مراوده بنشینند. آنچه که در این روش اهمیت پیدا می‌کند و هسته اصلی و مرکزی این روش است نحوه ایجاد رابطه حسنه بین کودک و والدین می‌باشد. بدین جهت می‌توان روش گوردن را روش ایجاد رابطه نامگذاری کرد. به عبارت دیگر به کمک روش گوردن والدین عوامل موثر در ایجاد رابطه با کودک را می‌شناسند، به اهمیت ایجاد رابطه پی می‌برند و با چگونگی ایجاد رابطه با کودکان آشنا می‌شوند. سپس با استفاده از این روش والدین به کودکان خود کمک می‌کنند تا برای خود تصمیم بگیرند، مسئولیت قبول کنند و خودشان راه حل برای مشکل پیدا نمایند به عبارت دیگر با استفاده از این روش کودک خود رهبر به بار می‌آید.

روش گوردن
والدین در ارتباط با کودکانشان به سه گروه تقسیم می‌شوند. هر گروه در رابطه با کودک روش جداگانه‌ای را رد پیش می‌گیرند و به نتایج مختلفی می‌رسند.
1) گروه والدین برنده :
والدین گروه برنده آن‌هایی هستند که می‌خواهند به هر نحوی حتی با زور و اجبار در رابطه و تلاش بین خود و کودکان برنده شوند. در این گونه موارد هر موقعی که بین کودک و والدین بحث یا کشمکش درگیرد والدین برنده می‌شوند به عبارت بهتر والدین عقاید و نظرات خود را به کودک خردسان تحمیل می‌کنند. برای آن‌ها تا حد امکان محدودیت قایل می‌شوند، دستور می‌دهند، و آن‌ها را به شدت تنبیه می‌کنند. این روش تربیتی روش جزمی و استبدادی است و رابطه والدین رابطه‌ای یک طرفه است. بدین معنی که رابطه از طرف والدین به کودک با زور و اجبار تحمیل می‌شوند.
2) گروه والدین بازنده:
گروه والدین بازنده تعدادشان، به مراتب کمتر از گروه والدین برنده است. این گروه نقطه مقابل گروه برنده قرار دارند و به کودکان خود آزادی زیادی اعطا می‌کنند. در این گروه چنانچه تضادی بین نیازهای والدین و کودکان بوجود آید این تضاد به نفع کودکان حل می‌شود و در نتیجه کودک برنده می‌شود. این گروه والدین معتقدند که محروم کردن کودکان از ارضای نیازهایشان روش نامناسبی است و به کودک ضرر می‌رساند.
3) گروه والدین مردد: در ارتباط با کودک، والدین گامی برنده و گاهی بازنده می‌شوند. زمانی کودکشان را محدود می‌کنند و زمانی آزاد می‌گذارند. گاهی سخت‌گیر و گاهی آسان گیرند. این گروه از والدین رفتار ثابتی با کودکشان ندارند و در اکثر موارد با احساس دوگانه‌ای مواجه هستند و نمی‌دانند واقعاً چه می‌خواهند انجام دهند. کودکان این گروه نیز در اکثر موارد مضطرب و مشوش هستند زیرا نمی‌دانند که والدینشان در برابر رفتار آن‌ها چه عکس‌العملی خواهند داشت.

روش درایکلورز برای تربیت کودک (روش عواقب منطقی)
در ایکورز که پیرو نظریات آدلر می‌باشد سعی نموده روش آدلر را که متأثر از روان‌شناسی انفرادی است برای تربیت کودک به کار گیرد و در این تلاش تا حد زیادی نیز موفق گردیده است.
گروهی از محققین و علمای تربیت کودک نیز پیشنهادات و عقاید رایکلورز را پذیرفته و با موفقیت به کار بسته‌اند. به نظر درایکلورز پیشرفت تکنولوژی و تغییرات سریع در شیوه زندگی مشکلات متعددی را برای نوجوانان فراهم آورده است، اگر با این مشکلات به موقع و به‌طور مناسب مبارزه نگردد و برای آن راه حلی پیدا نشود انسان را به نابودی خواهد کشاند. برخی از این مشکلات و نگرانی‌ها را می‌توان به شرح زیر بر شمرد:
1) احساس عدم تعلق: در اکثر جوامع ماشین به قدری در زندگی روزمره تأثیر گذاشته که انسان را برده و بنده خویش ساخته است. انسان قرن بیستم به حدی رسیده که روابطش با دیگران ماشینی گردیده است. به عبارت دیگر، انسان نه تنها با خود بلکه با طبیعت هم بیگانه شده و از زیبایی محیط طبیعی آنطوری که باید و شاید نمی‌توان لذت ببرد. هر فردی فقط در فکر خویش است و برای خود زندگی می‌کند. در این اوضاع و احوال همانند سازی نوجوانان به خطر می‌افتد. دوستی‌ها سطحی و ظاهری است و در نتیجه انسان از تنهایی رنج می‌برد.
2) از بین رفتن ارزش‌های اخلاقی و معنوی: پیدایش تکنیک و صنعت در دگرگونی ارزشهای اخلاقی و معنوی نیز موثر بوده است. ارزشهای بیرونی جانشین ارزش‌های درونی شده‌اند. توجه بیش از حد به ظواهر و به فراموشی سپردن ارزش‌های درونی یکی دیگر از خصوصیات انسان قرن بیستم است. اعتقادات اخلاقی و معنوی که در گذشته وسیله‌ای عالی برای ایجاد همبستگی افراد در خانواده اجتماع بوده امروز بسیار تضعیف شده و به سستی گراییده است. تضعیف ارزش‌های اخلاقی و معنوی و نبودن جایگزینی مناسب برای آن می‌تواند یکی از علل و موجبات سرگردانی جوانان در این عصر پر تلاطم به شمار آید.
3) تغییر و نوآوری: تغییر و نوآوری از ویژگی‌های مهم جوامع صنعتی محسوب می‌شود. جوامع سنتی که با تکنولوژی پیشرفته سر و کار ندارند در مقایسه و جوامع صنعتی در پذیرش نوآوری مقاومت بیشتری نشان می‌دهند. لذا تکنولوژی با نوآوری هایی که به همراه دارد ارزش‌ها را در جوامع صنعتی سریعتر از جوامع سنتی دگرگون می‌سازد و مشکلات جدیدی را برای افراد جامعه بوجود می‌آورد.
4) بی‌ثباتی والدین در دوستی با کودک: گروهی معتقدند والدین باید همواره کودکشان را دوست بدارند و در این دوستی ثابت قدم باشند. در حالی که درایکلورز معتقد است والدین بخصوص در طبقات پایین اجتماع به‌علت پیچیدگی زندگی و مشکلات ناشی از آن نمی‌تواند کودکشان را همواره دوست بدارند و در دوستی خود ثابت قدم باشند. مخصوصاً زمانی که دوستی‌ها جنبه ظاهری به خود می‌گیرد و با اشیا و سوغاتی‌ها مشخص و تبیین می‌گردد والدین طبقات پایین اجتماع بیشتر احساس نگرانی و ناراحتی می‌نمایند. چنین نگرانی و ناراحتی اثرات سویی در رابطه والیدن با کودک بر جای می‌گذارد.

به‌طور خلاصه به والدین توصیه شود که:
1) اولین مسأله‌ای که باید مورد توجه قرار بگیرد قوت قلب و اعتماد به‌نفس شما در قضاوت و برخورد با اعمال کودک است. زیرا در رابطه با همه آگاهی‌ها و کمک هایی که از خارج دریافت می‌دارید در یک تجزیه و تحلیل نهایی تنها شما هستید که با کاربرد روش‌های لازم اصول پیشنهادی را جامه عمل پوشانید و مراقبت‌های محبت‌آمیز را درباره کودک به‌طور روزانه و مستمر به‌عمل می‌آورید. بنابراین باید اعمالی انجام دهید که برای کودک کارساز و برای شما آرام‌بخش باشد. به‌خاطر داشته باشید که هر کودک مانند یکی از اعضای خانواده فردی است منحصر به فرد لذا قوانین کلی و دیکته شده روی همه کودکان نتیجه برابر نمی‌دهد.
2) اگر چه کارهای زیادی هست که شما می‌توانید برای کمک به فرزندتان و رسیدن او به یک زندگی ایده‌آل و استفاده از حداکثر استعدادهایش انجام دهد، ولی به‌خاطر داشته باشید که همه این کارها در اختیار شما نیست و زمان که بعضی از آن‌ها غلط از آب درآید به‌هیچ وجه شما مقصر نیستید.
3) اگر چه تربیت در رفتار فرزندان شما نقش اساسی و بسیار مهمی دارد اما رفتار کودک تا اندازه‌ای نیز بستگی به خصوصیات فردی او دارد که تعیین آن‌ها از قبیل ساختمان فیزیولوژیکی سطح کلی هوش و حتی عناصر اولیه سازنده شخصیت در توانایی شما نیست.
4) در این رابطه متخصص روان‌شناس یا مشاور کودک می‌تواند مشاوره و راهنمای شما باشد. نقش اصلی او شاید این باشد تا در رابطه با شناخت آنچه که باید با توجه به نوع شخصیت و سطح سنی کودک از او انتظار داشته باشید اطلاعات لازم را برای شما فراهم سازد.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین