مرحوم علامه طباطبایی )ره( در تحلیلی دقیق، مسأله‌ی )بخت و اقبال( را چنین بیان کرده است: )ما هر یک از کارهای خود را برای آرمان و غایتی که در نظرمان مشخص است انجام می‌دهیم و با مسامحه کلمه‌ی دائما را به جای غالبا می‌گذاریم. از طرف دیگر، البته برای رسیدن به هر مقصدی بر حسب غالب راه ویژه‌ای وجود دارد و آن همان کار و فعالیتی است که انسان را به هدفی که داشته می‌رساند. مثلا برای رسیدن به آب در زمین خشک، کندن چاه لازم است و غایت کندن چاه رسیدن به آب است و این امری است بر حسب غلبه‌ی وقوع. حال اگر کسی چاهی کند و به گنج رسید، در این موارد، غایتی پیش آمده که هدف مورد نظر فاعل نبوده است. و چون هر حادثه علتی دارد، این جا نیز علتی مجهول الهویه فرض می‌کنیم و اسم آن را بخت خوب )یا بخت بد( می‌گذاریم. از این رو کسی را که در تلاش عادی خودیابی تلاش با پیشامدهای شیرین فوق‌العاده‌ای روبه‌رو می‌شود، خوشبخت می‌نامیم و کسی را که پی در پی با حوادث ناخوشایند مواجه می‌شود، بدبخت. ولی وقتی که با دقت، به محاسبه‌ی علل این گونه حوادث بپردازیم، به اشتباه خود پی می‌بریم و خواهیم فهمید که علت پیدایش این موضوع خرافی، این بوده که ما )دائم( را به جای )غالب( گذاشته‌ایم. کندن چاهی به عمق ده متر، )دائما( انسان را به آب نمی‌رساند )که در نتیجه، اگر به آب نرسد بدبختی و اگر به گنج رسید خوشبختی باشد( بلکه ما را به همان چیزی می‌رساند که در ده متری سطح زمین واقع است، خواه آب باشد یا گنج یا سنگ؛ و این است که دائمی‌است. در همه‌ی موارد خوشبختی و بدبختی حتما حادثه‌ای می‌توان یافت که اثر مستقیم علل و شرایطی است که در محل واقع هستند.( )علامه طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 3، 264 - 262. . استاد مطهری این مسأله را به لحاظ جامعه‌شناسی هم ریشه‌یابی کرده‌اند. ایشان معتقدند عقیده به بخت از این جا ناشی می‌شود که افراد )در جامعه‌ای زندگی می‌کرده‌اند که برخی عمری به سعی و عمل گذرانده، اما با محرومیت به سر برده‌اند. در عوض افراد بیکار و تن پروری را می‌دیده‌اند که از همه‌ی نعمت‌ها برخوردار بوده‌اند. هر چه دیده‌اند، بی‌تمییز را ارجمند و عاقل را خوار دیده‌اند. یعنی همه چیز را در جامعه‌ی خودشان این طور دیده‌اند، به طوری که کم کم این مطلب بر ایشان شکل یک فلسفه به نام )فلسفه‌ی بخت( گرفته است. نام همه‌ی این بی‌نظمی‌ها و ستم‌ها را بخت گذاشته‌اند. ایجاد تفکری شیطانی به نام )بخت( علتش همین بی‌عدالتی‌ها و بی‌نظمی‌های اجتماعی است. ما نه در دین )یعنی در قرآن و سخنان پیامبر )صلی الله علیه و آله و سلم( و ائمه )علیهم‌السلام( سخنی از بخت و شانس می‌بینیم و نه عقل و علم و فلسفه آن را تأیید می‌کند.( )مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 98. . )به هر حال این طرز تفکری است که متأسفانه در میان بسیاری از مردم شیوع دارد. بدیهی است که اگر بشر اندکی واقع‌بین باشد و روابط علی و معلولی حوادث و قضایای عالم را درک کند و عقل و اندیشه‌ی خود را به کار اندازد، می‌فهمد که مسأله‌ی شانس و بخت، یک خیال و واهمه‌ی شیطانی بیش نیست. نه عقل مسأله‌ی شانس و بخت را به رسمیت می‌شناسد و نه دین. خدا هیچ کس را بدبخت بالذات یا خوشبخت بالذات نیافریده است. گلیم بخت هر کس همان صفحه‌ی روح و قلب اوست که هم قابل سفید شدن است و هم سیاه شدن؛ علم و ایمان و عمل صالح آن را سفید می‌کند و جهل و خرافات و تعصبات و فسق و فجور آن را سیاه می‌کند...( )مرتضی مطهری، حکمت‌ها و اندرزها، صص 210 - 211. .
مرحوم علامه طباطبایی )ره( در تحلیلی دقیق، مسألهی )بخت و اقبال( را چنین بیان کرده است:
)ما هر یک از کارهای خود را برای آرمان و غایتی که در نظرمان مشخص است انجام میدهیم و با مسامحه کلمهی دائما را به جای غالبا میگذاریم. از طرف دیگر، البته برای رسیدن به هر مقصدی بر حسب غالب راه ویژهای وجود دارد و آن همان کار و فعالیتی است که انسان را به هدفی که داشته میرساند. مثلا برای رسیدن به آب در زمین خشک، کندن چاه لازم است و غایت کندن چاه رسیدن به آب است و این امری است بر حسب غلبهی وقوع. حال اگر کسی چاهی کند و به گنج رسید، در این موارد، غایتی پیش آمده که هدف مورد نظر فاعل نبوده است. و چون هر حادثه علتی دارد، این جا نیز علتی مجهول الهویه فرض میکنیم و اسم آن را بخت خوب )یا بخت بد( میگذاریم. از این رو کسی را که در تلاش عادی خودیابی تلاش با پیشامدهای شیرین فوقالعادهای روبهرو میشود، خوشبخت مینامیم و کسی را که پی در پی با حوادث ناخوشایند مواجه میشود، بدبخت. ولی وقتی که با دقت، به محاسبهی علل این گونه حوادث بپردازیم، به اشتباه خود پی میبریم و خواهیم فهمید که علت پیدایش این موضوع خرافی، این بوده که ما )دائم( را به جای )غالب( گذاشتهایم. کندن چاهی به عمق ده متر، )دائما( انسان را به آب نمیرساند )که در نتیجه، اگر به آب نرسد بدبختی و اگر به گنج رسید خوشبختی باشد( بلکه ما را به همان چیزی میرساند که در ده متری سطح زمین واقع است، خواه آب باشد یا گنج یا سنگ؛ و این است که دائمیاست. در همهی موارد خوشبختی و بدبختی حتما حادثهای میتوان یافت که اثر مستقیم علل و شرایطی است که در محل واقع هستند.( )علامه طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 3، 264 - 262. .
استاد مطهری این مسأله را به لحاظ جامعهشناسی هم ریشهیابی کردهاند. ایشان معتقدند عقیده به بخت از این جا ناشی میشود که افراد )در جامعهای زندگی میکردهاند که برخی عمری به سعی و عمل گذرانده، اما با محرومیت به سر بردهاند. در عوض افراد بیکار و تن پروری را میدیدهاند که از همهی نعمتها برخوردار بودهاند. هر چه دیدهاند، بیتمییز را ارجمند و عاقل را خوار دیدهاند. یعنی همه چیز را در جامعهی خودشان این طور دیدهاند، به طوری که کم کم این مطلب بر ایشان شکل یک فلسفه به نام )فلسفهی بخت( گرفته است. نام همهی این بینظمیها و ستمها را بخت گذاشتهاند. ایجاد تفکری شیطانی به نام )بخت( علتش همین بیعدالتیها و بینظمیهای اجتماعی است. ما نه در دین )یعنی در قرآن و سخنان پیامبر )صلی الله علیه و آله و سلم( و ائمه )علیهمالسلام( سخنی از بخت و شانس میبینیم و نه عقل و علم و فلسفه آن را تأیید میکند.( )مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص 98. .
)به هر حال این طرز تفکری است که متأسفانه در میان بسیاری از مردم شیوع دارد. بدیهی است که اگر بشر اندکی واقعبین باشد و روابط علی و معلولی حوادث و قضایای عالم را درک کند و عقل و اندیشهی خود را به کار اندازد، میفهمد که مسألهی شانس و بخت، یک خیال و واهمهی شیطانی بیش نیست. نه عقل مسألهی شانس و بخت را به رسمیت میشناسد و نه دین. خدا هیچ کس را بدبخت بالذات یا خوشبخت بالذات نیافریده است. گلیم بخت هر کس همان صفحهی روح و قلب اوست که هم قابل سفید شدن است و هم سیاه شدن؛ علم و ایمان و عمل صالح آن را سفید میکند و جهل و خرافات و تعصبات و فسق و فجور آن را سیاه میکند...( )مرتضی مطهری، حکمتها و اندرزها، صص 210 - 211. .
- [سایر] شانس، اقبال و قسمت، تا چه اندازه صحت دارند، آیا ریشهی اعتقادی صحیحی دارند؟
- [سایر] شانس و اقبال و قسمت تا چه اندازه صحت دارد؟
- [سایر] شما تا چه اندازه به »قسمت« و »شانس« در ازدواج معتقدید؟
- [سایر] مسئله قسمت در ازدواج چه اندازه صحت دارد؟
- [آیت الله مظاهری] آیا شانس و اقبال حقیقت دارد؟ بعضی افراد خیلی مقید به این هستند که هرچه گرفتاری در زندگیشان است از بد شانسی و بد اقبالی است؟
- [آیت الله بهجت] منظور از صحت قرائت امام جماعت، صحت قرائت حمد و سوره است یا صحت تمام قسمت های نماز؟
- [سایر] ایمان به خدا و مبانی اعتقادی تا چه اندازه در خودباوری فرزندان مؤثر است؟
- [آیت الله بهجت] تا چه اندازه توقف بر روی یک کلمه، به صحت نماز اشکال وارد می کند؟
- [سایر] شنیده می شود که درقرآن کریم در بعضی قسمت ها پیوستگی وجود ندارد آیا این امر صحت دارد؟
- [سایر] اخیرا خوابهای عجیبی می بینم ولی نمی دانم که آیا در واقعیت تعبیر می شوند یا نه؟ چطور می توانم بفهمم که تا چه اندازه خوابهایم صحت دارند.
- [آیت الله وحید خراسانی] یک قسمت از چهار قسمت سر که مقابل پیشانی است جای مسح می باشد و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح کند کافیست و مستحب است که اندازه مسح از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته باشد و بهتر است از درازا به اندازه درازای یک انگشت باشد
- [آیت الله سیستانی] یک قسمت از چهار قسمت سر ، که مقابل پیشانی است جای مسح میباشد ، و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح کند کافی است ، اگر چه احتیاط مستحب آن است که از درازا به اندازه درازای یک انگشت ، و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید .
- [آیت الله نوری همدانی] یک قسمت از چهار قسمت سر . که مقابل پیشانی است جای مسح می باشد و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح کند کافی است ، اگر چه احتیاط مستحب آن است که از درازا به اندازة درازای یک انگشت و از پهنا به اندازة پهنای سه انگشت بسته ، مسح نماید .
- [امام خمینی] یک قسمت از چهار قسمت سر که مقابل پیشانی است جای مسح می باشد، و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح کند کافی است اگر چه احتیاط مستحب آن است که از درازا به اندازه درازای یک انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید.
- [آیت الله مظاهری] یک قسمت از چهار قسمت سر که مقابل پیشانی است جای مسح میباشد، و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح کند کافی است، گرچه بهتر آن است که از درازا به اندازه در ازای یک انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] یک قسمت از چهار قسمت سر که مقابل پیشانی است جای مسح می باشد. و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح کند کافی است؛ اگرچه احتیاط مستحب آن است که از درازا به اندازه درازای یک انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . یک قسمت از چهار قسمت سر، که مقابل پیشانی است جای مسح می باشد. و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح کند کافی است، اگر چه احتیاط مستحب آن است که از درازا به اندازه درازی یک انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] یک قسمت از چهار قسمت سر که مقابل پیشانی است جای مسح می باشد، و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح کند کافی است، اگرچه احتیاط مستحب آن است که از درازا به اندازه درازای یک انگشت و از پهنا به اندازه سه انگشت بسته، مسح نماید.
- [آیت الله اردبیلی] یک قسمت از چهار قسمت سر که بالای پیشانی و روی سر است جای مسح میباشد و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح کند کافی است، اگرچه احتیاط مستحب آن است که از درازا به اندازه درازای یک انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته، مسح نماید.
- [آیت الله سبحانی] یک قسمت از چهار قسمت سر، که مقابل پیشانی است جای مسح می باشد. احتیاط لازم آن است که از درازا به اندازه درازای یک انگشت و از پهنا به اندازه پهنای سه انگشت بسته مسح نماید.