نظام‌های سیاسی قابل قبول دنیا به لحاظ منشأ مشروعیت و حق حاکمیت، به دو قسم تقسیم می‌شوند: 1-دینی 2- قرارداداجتماعی در نظام‌های دینی والهی، منشأ مشروعیت نظام به خدا و مذهب بر می‌گردد و در نظام‌های مبتنی برقرارداداجتماعی منشأ مشروعیت نظام، صرفاً به اراده و خواست ملت باز می‌گردد. اگر اداره‌ی کشور بر اساس قسم اخیر باشد، در این صورت مشروعیت نیازی به یک رهبر دینی که در رأس حکومت باشد نخواهد بود؛ زیرا منشأ مشروعیتِ نظام، قرارداداجتماعی است. امّا اگر منشأ حقّانیت و مشروعیت نظام را الهی و دینی بدانیم در این فرض ناچار باید یک ولایت ونظارت عالیه و ولائی یک فقیه جامع شرایط را بپذیریم، توضیح اینکه : 1- در نظام جمهوری اسلامی ایران، از آن‌جا که منشأ مشروعیت نظام، الهی و دینی است، اصل ولایت فقیه که برگرفته از روایات و اصول و قواعد حقوقی اسلام است، بر مجموعه‌ی قوای سه گانه‌ی کشور از جمله قوه‌ی مجریه و مسئولان آن اشراف و نظارت دارد تا حافظ اسلامی بودن نظام باشد. سایر قوای موجود در نظام سیاسی اسلام، به عنوان بازوان رهبری و زمینه‌ساز و مجری مقررات اسلام هستند. در چنین نظامی، هرگاه این اصل تضعیف شود و یا نادیده گرفته شود، اصل مشروعیت نظام زیر سؤال می‌رود. 2 -در اصول متعدد قانون اساسی، از جمله اصول 107، 57 ، 5 و 110 ولایت امر و رهبری نظام اسلامی ایران بر عهده‌ی فقیه عادل و با تقوا، شجاع، آگاه به زمان و مدیر و مدبر نهاده شده است. بنا بر این، جایگاه رهبری در جمهوری اسلامی ایران - شرعاً و قانوناً - جایگاهی بس رفیع و عالی می‌باشد. وجود و نظارت رهبری بر کلیه‌ی شئون نظام، موجب اسلامی بودن نظام خواهد بود. 3- در دنیای امروز، امور مربوط به حاکمیت و حکومت تقسیم شده و هر وظیفه‌ای را به شخص خاصّی می‌سپارند و نظام را بر اساس تفکیک قوا به پیش می‌برند. در نظام جمهوری اسلامی ایران با توجه به وسعت امور سیاسی - اجتماعی ضمن به رسمیت شناختن این نظام، مسئولیت قوه‌ی مجریه را به رئیس جمهور و قضاییه را به رئیس قوه قضاییه و مقننه را به رئیس مجلس واگذار کرده‌اند تا ضمن جلوگیری از مفاسد تمرکز قدرت، این نظام کارآمدتر شده و همه‌ ی وظایف و مسئولیت‌ها بر دوش رهبری نباشد. بااین وجود،همان طوری که اشاره کردیم درکشور وجامعه اسلامی مامشروعیت نظام به واسطه قانون اسلام ورهبری ونظارت ولائی ولایت فقیه محقق می شود ومشروعیت دینی نهادهای اجرائی وتقنیینی وقضائی با نظارت عالی وولائی ایشان محقق می شود واین متفاوت ازدیگرنظام هایی است که براساس قراداداجتماعی ودیگرارزشهای غیردینی استواراست بنابراین برای اینکه درکشور و جامعه اسلامی ما ارزش های اسلامی حاکم و به مرحله اجرا برسد طبق اصل پنجم قانون اساسی ولایت امربرعهده فقیه عادل وباتقواوآگاه به زمان و.... می باشدوطبق اصل57 قوای حاکم زیرنظرولایت ایشان عمل می کنندوباتوجه به اصل 113 پس ازمقام رهبری، رئیس جمهورعالی ترین مقام رسمی کشورهستند
نظامهای سیاسی قابل قبول دنیا به لحاظ منشأ مشروعیت و حق حاکمیت، به دو قسم تقسیم میشوند: 1-دینی 2- قرارداداجتماعی
در نظامهای دینی والهی، منشأ مشروعیت نظام به خدا و مذهب بر میگردد و در نظامهای مبتنی برقرارداداجتماعی منشأ مشروعیت نظام، صرفاً به اراده و خواست ملت باز میگردد.
اگر ادارهی کشور بر اساس قسم اخیر باشد، در این صورت مشروعیت نیازی به یک رهبر دینی که در رأس حکومت باشد نخواهد بود؛ زیرا منشأ مشروعیتِ نظام، قرارداداجتماعی است. امّا اگر منشأ حقّانیت و مشروعیت نظام را الهی و دینی بدانیم در این فرض ناچار باید یک ولایت ونظارت عالیه و ولائی یک فقیه جامع شرایط را بپذیریم، توضیح اینکه :
1- در نظام جمهوری اسلامی ایران، از آنجا که منشأ مشروعیت نظام، الهی و دینی است، اصل ولایت فقیه که برگرفته از روایات و اصول و قواعد حقوقی اسلام است، بر مجموعهی قوای سه گانهی کشور از جمله قوهی مجریه و مسئولان آن اشراف و نظارت دارد تا حافظ اسلامی بودن نظام باشد. سایر قوای موجود در نظام سیاسی اسلام، به عنوان بازوان رهبری و زمینهساز و مجری مقررات اسلام هستند. در چنین نظامی، هرگاه این اصل تضعیف شود و یا نادیده گرفته شود، اصل مشروعیت نظام زیر سؤال میرود.
2 -در اصول متعدد قانون اساسی، از جمله اصول 107، 57 ، 5 و 110 ولایت امر و رهبری نظام اسلامی ایران بر عهدهی فقیه عادل و با تقوا، شجاع، آگاه به زمان و مدیر و مدبر نهاده شده است.
بنا بر این، جایگاه رهبری در جمهوری اسلامی ایران - شرعاً و قانوناً - جایگاهی بس رفیع و عالی میباشد. وجود و نظارت رهبری بر کلیهی شئون نظام، موجب اسلامی بودن نظام خواهد بود.
3- در دنیای امروز، امور مربوط به حاکمیت و حکومت تقسیم شده و هر وظیفهای را به شخص خاصّی میسپارند و نظام را بر اساس تفکیک قوا به پیش میبرند. در نظام جمهوری اسلامی ایران با توجه به وسعت امور سیاسی - اجتماعی ضمن به رسمیت شناختن این نظام، مسئولیت قوهی مجریه را به رئیس جمهور و قضاییه را به رئیس قوه قضاییه و مقننه را به رئیس مجلس واگذار کردهاند تا ضمن جلوگیری از مفاسد تمرکز قدرت، این نظام کارآمدتر شده و همه ی وظایف و مسئولیتها بر دوش رهبری نباشد.
بااین وجود،همان طوری که اشاره کردیم درکشور وجامعه اسلامی مامشروعیت نظام به واسطه قانون اسلام ورهبری ونظارت ولائی ولایت فقیه محقق می شود ومشروعیت دینی نهادهای اجرائی وتقنیینی وقضائی با نظارت عالی وولائی ایشان محقق می شود واین متفاوت ازدیگرنظام هایی است که براساس قراداداجتماعی ودیگرارزشهای غیردینی استواراست
بنابراین برای اینکه درکشور و جامعه اسلامی ما ارزش های اسلامی حاکم و به مرحله اجرا برسد طبق اصل پنجم قانون اساسی ولایت امربرعهده فقیه عادل وباتقواوآگاه به زمان و.... می باشدوطبق اصل57 قوای حاکم زیرنظرولایت ایشان عمل می کنندوباتوجه به اصل 113 پس ازمقام رهبری، رئیس جمهورعالی ترین مقام رسمی کشورهستند
- [سایر] چرا مانند تمام کشورها رئیس جمهور بالاترین مقام کشور نباشد ؟
- [سایر] چرا عالیترین مقام قضایی هر کشور را رئیس آن کشور انتخاب میکند؟
- [سایر] چرا مقام معظم رهبری به خارج از کشور و کشورهای دیگر مخصوصا مسلمان (بالاترین مقام کشور هستند) مسافرت نمی کنند حتی به سفر حج؟
- [سایر] چرا مقام معظم رهبری به خارج از کشور و کشورهای دیگر مخصوصا مسلمان (بالاترین مقام کشور هستند) مسافرت نمی کنند حتی به سفر حج؟
- [سایر] پیچیدهترین انتخابات دنیادرکدام کشور است؟ مردم یا سیاستمداران؛ رئیس جمهور آمریکا منتخب چه کسانی است؟ نظام انتخاباتی این کشور واقعاً چگونه است؟
- [سایر] وظایف رئیس جمهور و معاونان آن چیست ؟ معاونان رئیس جمهور چه شرایطی باید داشته باشند؟
- [سایر] وظایف رئیس جمهور و معاونان آن چیست ؟ معاونان رئیس جمهور چه شرایطی باید داشته باشند؟
- [سایر] چه ضرورت و فائده ای دارد که مردم رای بدهند و رئیس جمهور انتخاب کنند.انتخاب مردم چقدر می تواند در اداره کشور اثرگذار باشد؟
- [سایر] چه ضرورت و فائده ای دارد که مردم رای بدهند و رئیس جمهور انتخاب کنند.انتخاب مردم چقدر می تواند در اداره کشور اثرگذار باشد؟
- [سایر] مطالبات قانونی مردم از رئیس جمهور چیست؟
- [آیت الله سیستانی] کفن کردن با چیز غصبی اگر چه چیز دیگری هم پیدا نشود ، جایز نیست . و چنانچه کفن میّت غصبی باشد و صاحب آن راضی نباشد باید از تنش بیرون آورند اگر چه او را دفن کرده باشند ، مگر در بعضی موارد که مقام گنجایش تفصیل آن را ندارد .
- [آیت الله اردبیلی] کسی که در کشور غیر اسلامی اقامت دارد، جایز است با کفّار بر اساس مَنِش انسانی معاشرت داشته باشد و میتواند برای کفّار به شکل اجاره، وکالت و امثال آن کار کند، به شرط آن که عمل او مستلزم انجام حرام یا موجب ضرری یا ذلّتی برای خود او یا سایر مسلمانان و یا کشورهای اسلامی نباشد.
- [آیت الله سبحانی] خرید و فروش مواد غذایی و دواهای روان و عطرهائی که از کشورهای غیر اسلامی می آورند اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشکال ندارد، ولی روغنی را که از حیوان بعد از جان دادن آن می گیرند، چنانچه در کشور غیراسلامی از دست کافر بگیرند و از حیوانی باشد که اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن می کند، معامله آن باطل می باشد.
- [آیت الله اردبیلی] معاشرت سالم با کفّاری که در حال جنگ با مسلمانان نیستند و ایجاد روابط فرهنگی، سیاسی، تجاری و اقتصادی با آنها از طرف دولت اسلامی یا اشخاص، تا زمانی که خوف تقویت کفر و ترویج فساد و انحراف فکری یا عملی و ایجاد سلطه از ناحیه آنان بر مسلمانان و کشور اسلامی در بین نباشد، اشکال ندارد؛ ولی رابطه با کفّاری که در حال جنگ با مسلمانان میباشند، مخصوصا اگر موجب تقویت آنان شود، جایز نیست.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر پزشک بدست خود به مریض دوا بدهد یا تزریق کند، یا به عنوان طبابت نسخه ای برای بیمار بنویسد یا دستوری به او بدهد و مریض دارو را بخورد، چنانچه در طبابت و معالجه اش خطا کند و به مریض ضرری برسد یا بمیرد، پزشک ضامن است. ولی اگر در مقام طبابت و معالجه نباشد بلکه بعنوان نظریه پزشکی در کتاب بنویسد یا بگوید فلان دارو برای فلان مرض فائده دارد و بواسطه خوردن دارو ضرری به مریض برسد یا بمیرد پزشک ضامن نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] .خرید و فروش روغن، دارو و عطری که از کشور غیراسلامی وارد می شوند، اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد, صحیح است؛ ولی روغنی که از حیوان بعد از مردن آن میگیرند، چنانچه در شهر کفر از دست کافر گرفته شود و از حیوانی باشد که اگر رگ آن را ببرند , خون از آن جستن می کند، نجس است و داد و ستد آن باطل; نیز اگر در شهر اسلام از دست کافر گرفته شود، خرید و فروش آن باطل است, مگر آنکه معلوم باشد که شخص کافر, آن روغن را از مسلمان گرفته است. البته اگر منفعت عقلایی داشته باشد و استفاده از آن مشروط به پاک بودن نباشد، داد و ستد آن اشکال ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که در کشور غیر اسلامی اقامت دارد، واجب است در حدّ قدرت و توان، با مراعات شرایط و مراتب امر به معروف و نهی از منکر، از اسلام دفاع نماید. همچنین واجب است با مراعات شرایط زیر کفّار را به اسلام دعوت نماید: اوّل:حکومت اسلامی به خاطر مصالح مهمتری، دعوت و تبلیغ به اسلام را در بلاد کفر موقتا ممنوع نکرده باشد. دوم:صلاحیّت و اهلیّت و نیز قدرت بر تبلیغ اسلام در مناطق کفر را داشته باشد. سوم:مفسده مهمّی پیش نیاید. و چنانچه تبلیغ اسلام مستلزم دادن قرآن به دست کفّار باشد و امید هدایت آنان وجود داشته باشد، در صورتی که در معرض نجس شدن و هتک و اهانت نباشد و واقعا بخواهند از آن استفاده کنند، مانعی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] در برخی موارد غیبت حرام نیست. در این رابطه فقها موارد زیر را از حرمت غیبت استثنا نمودهاند: اوّل: غیبت از شخصی که متظاهر به فِسْق باشد نسبت به همان فسقی که به آن تظاهر میکند. دوم: غیبت کردن مظلومی که در مقام استمداد و تظلّم است نسبت به کسی که به او ظلم کرده و در خصوص ظلمی که به او شده است. سوم: موردی که انسان برای دفع ظلم از خود، در صدد به دست آوردن راهی مشروع باشد. چهارم: آگاه نمودن مشورت کننده نسبت به عیوب شخص مورد مشورت. پنجم: جایی که انسان در صدد بازداشتن شخص مورد غیبت از گناه یا دفع ضرر از او و یا از بین بردن ریشه فساد باشد. ششم: بیان نقاط ضعف شهود نزد حاکم شرع. هفتم: جایی که عیبِ شخص، صفت معروف و مشهور او شده باشد و بدون قصد عیبجویی به قصد معرفی آن را بیان کند. هشتم: موردی که انسان در صدد ابطال و ردّ مطلب باطلی باشد و بدون ذکر نام صاحب آن مطلب، ردّ آن عملی نباشد. نهم: جایی که عیب شخص بین ناقل و شنونده معلوم و روشن باشد، مگر این که معلوم بودن عیب به خاطر غیبت قبلی باشد ولی احتیاط آن است در موردی که شخص متجاهر به فسق نباشد، از وی غیبت نکنند. دهم: موردی که در صدد ردّ کسی باشد که نسبت دروغی را به او یا شخص مؤمن دیگری وارد آورده است. لازم است در تشخیص مصادیق مواردی که بیان شد، دقّت و احتیاط لازم به عمل آید و به حدّاقل و ضرورت اکتفا شود.
- [آیت الله سیستانی] قسَم چند شرط دارد : اول : کسی که قسَم میخورد باید بالغ و عاقل باشد ، و از روی قصد و اختیار قسَم بخورد ، پس قسَم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند درست نیست ، و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد یا بی اختیار قسَم بخورد . دوم : کاری را که برای آن قسَم میخورد باید حرام یا مکروه نباشد ، و کاری را که قسَم میخورد ترک کند ، باید واجب یا مستحب نباشد ، و اگر قسَم بخورد کار مباحی را بجا آورد یا ترک کند ، چنانچه آن فعل یا ترک از نظر عقلا رجحان داشته باشد ، یا برای شخص او مصلحتی دنیوی داشته باشد ، قسَمش صحیح است . سوم : به یکی از اسمهای خداوند عالم قسَم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود ، مانند خدا ، و اللّه ، یا خدا را به صفات و افعالی یاد کند که مخصوص اوست مثلاً بگوید : قسم به آن کسی که آسمانها و زمین را آفرید ، و نیز اگر به اسمی قسَم بخورد که به غیر خدا هم میگویند ، ولی بقدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ، ذات مقدس حق در نظر میآید ، مثل آنکه به خالق و رازق قسَم بخورد ، صحیح است ، بلکه اگر به اسمی قسَم بخورد که فقط در مقام قسَم خوردن ذات حق از آن به نظر میآید ، مثل سمیع و بصیر باز هم قَسمش صحیح است . چهارم : قسَم را به زبان بیاورد ، ولی آدم لال اگر با اشاره قسَم بخورد صحیح است ، و کسی که قادر بر تکلم نیست ، اگر بنویسد و آن را در قلبش قصد کند کافی است ، بلکه قادر بر تکلم نیز اگر بنویسد بنابر احتیاط واجب ، باید به آن عمل کند . پنجم : عمل کردن به قسَم برای او ممکن باشد ، و اگر موقعی که قسَم میخورد ممکن نباشد و بعداً ممکن شود ، کافی است ، و اگر موقعی که قسَم میخورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود ، از وقتی که عاجز میشود قسَم او بهم میخورد ، و همچنین است اگر بقدری مشقت پیدا کند که نشود آن را تحمل کرد ، و این عجز اگر به اختیار او باشد ، یا بدون اختیار ولی او در تأخیر از زمان قدرت عذری نداشته باشد ، گناه کرده و کفاره واجب است .
- [آیت الله سیستانی] سفتهها دو گونه است: 1 آنچه گویای بدهی واقعی است، به این صورت که امضاکننده آن بدهکار کسی است که سفته به نام او صادر شده است. 2 آنچه گویای بدهی واقعی نیست. در مورد اوّل، جایز است که طلبکار طلب مدتدار خود را که در ذمه بدهکار ثابت است، نقداً به مبلغی کمتر بفروشد، مانند آن که طلبش صد تومان باشد، و آن را به نود تومان نقداً بفروشد (البته، فروش مدتدار آن جایز نیست، زیرا فروش دین به دین است) و پس از آن بانک یا دیگری میتواند از بدهکار (امضاکننده سفته) در زمان استحقاق، قیمت آن را مطالبه نماید. اما در مورد دوّم، برای طلبکار صوری، فروش سفته جایز نیست، زیرا واقعاً دَینی وجود ندارد و ذمه امضاکننده آن مشغول نیست و صرفاً برای تنزیل صادر شده است. لذا به سفته دوستانه معروف است. با این حال، میتوان تنزیل آن را به شکل دیگری مشروع دانست، به این صورت که امضاکننده سفته، استفادهکننده را وکیل میکند تا مقدار سفته را در ذمه امضاکننده بفروشد به پولی دیگر و به قیمتی کمتر از ارزش آن. مثلاً اگر سفته (50) دینار عراقی باشد و ارزش واقعی آن (1100) تومان باشد استفادهکننده به وکالت از امضاکننده (50) دینار در ذمه او میفروشد به (1000) تومان. پس از این معامله، ذمه امضاکننده سفته به (50) دینار مشغول میشود و استفادهکننده هزار تومانی که ملک امضاء کننده است دریافت میکند. سپس استفادهکننده هزار تومان را به وکالت از امضاکننده به خودش میفروشد در مقابل 50 دینار در ذمه خودش، در نتیجه ذمه او برای امضاکننده به مقدار همان پنجاه دینار که امضاکننده بدهکار بانک است بدهکار میشود. لکن این راه فایده کمی دارد، چون فقط در جایی مفید است که تنزیل با پول خارجی صورت بگیرد، اما در مورد پول رایج کشور، اثری ندارد، زیرا تصحیح آن با بیع با توجه به اشکالی که در بیع معدود با تفاضل گذشت ممکن نیست. اما تنزیل قیمت سفته صوری نزد بانک به نحو قرض، به این صورت که قرض گیرنده و استفادهکننده از سفته مبلغی کمتر از قیمت اسمی سفته از بانک قرض کند و بانک را به امضاکننده سفته که بدهکار نیست، برای وصول تمام قیمت آن حواله دهد، ربا و حرام است؛ زیرا شرط بانک کاستن مقداری از مبلغ سفته را در حقیقت شرط دریافت مازاد و حرام است، اگرچه این مازاد به ازای مهلت دادن نباشد، بلکه به عنوان انجام پارهای عملیات بانکی، مانند ثبت بدهی و تحصیل آن باشد، چونکه قرض دهنده حق ندارد بر قرض گیرنده شرطی بگذارد که در آن نفع مالی برای او داشته باشد. حکم فوق در مورد بانکهای خصوصی است، اما در مورد بانکهای دولتی یا مشترک، میتوان برای رهایی از مشکل ربا، بدین گونه عمل کرد که استفادهکننده، در تنزیل سفته قصد فروش و قرض نداشته باشد، بلکه مقصودش دستیابی به مال مجهولالمالک باشد. در این صورت میتوان با اجازه حاکم شرع آن را گرفت و سپس در آن تصرف کرد و هرگاه در پایان مدت، بانک به امضاکننده سفته رجوع کرد و او را به پرداخت قیمت آن وادار نمود، امضاکننده نیز میتواند برای دریافت بَدَل آنچه پرداخته است به استفادهکننده رجوع نماید، اگر به خواست او آن را امضا کرده باشد. 1. گاه ادّعا میشود که بیع با قرض از جهت دیگری نیز اختلاف دارد، به این صورت که در بیع باید میان عوض و معوّض اختلافی باشد، و بدون آن بیع تحقق پیدا نمیکند، حال آنکه در قرض چنین اختلافی لازم نیست. در نتیجه اگر کسی صد دینار را به صد و ده دینار در ذمه مشتری بفروشد، باید میان آن دو اختلافی باشد، به این صورت که فرضاً یکی دینار عراقی و دیگری دینار اردنی باشد، و اگر هر دو دینار عراقی از یک نوع و یک چاپ باشند، قرضی است به صورت بیع؛ زیرا عوض و معوض اختلافی ندارند، و چون یک طرف زیادتی دارد ربا و حرام است. لکن این گفته روشن نیست، زیرا برای تحقق اختلاف میان عوضین کافی است در ظرف انشاء بیع، این دو متفاوت باشند، مثلاً معوّض عین شخصی، و عوض کلّی در ذمه باشد، مضافاً بر آن، لازمه این نظر صحت بیع بیست کیلو گندم، به معادل آن به صورت نسیه است، با این ادّعا که قرض غیر ربوی است، گر چه به صورت بیع است. حال آنکه همانطور که خود گوینده نیز بدان معترف است این مورد از قبیل بیع یکی از مثلین با مازاد حکمی است که ربا و حرام است.