اولاً: بیان شد که خداوند انسانها را از حیث تکوین آزاد آفریده است، و این آزادی تکوینی امانتی است الهی، تا آدمی از مجرای آن راهکارهایی را که موافق با حیات معقول اوست انتخاب کرده و به مقام والای انسانیت نایل گردد. ثانیاً: در باب تنافی تقوا با آزادی باید ابعاد وجودی انسان مورد توجه قرار گیرد اگر ما انسانیت انسان را انکار کرده، و او را صد در صد موجودی مادی و ناپایدار محسوب کنیم. تقوای دینی چه بسا در برخی زمینهها با حیات طبیعی و حیوانی او در تنافی باشد، اما اگر انسان را همانطور که هست، شناخته و او را موجودی ملکوتی بیابیم، اساساً تقوا بستر مناسبی برای رسیدن انسان به آزادی معقول و معنوی خواهد شد. ثالثاً: به خاطر مبانی روشن و مطابق با واقع اسلام در ارتباط با انسان و جهان، آزادی دینی در جمیع شئونات زندگی نه تنها برترین راهکار، بلکه منحصر به فردترین آن نیز میباشد. جواب تفصیلی: اما پاسخ بخش اول: نظر اسلام دربارة آزادی قبل از پرداختن به پاسخ، توضیح مختصری پیرامون معنی آزادی ضروری به نظر میرسد، آزادی در یک نگاه ظاهری به معنای فقدان مانع پیشروی انسان در عرصههای سهگانه حیات یعنی: عقیده، گفتار و رفتار است؛ و آنچه که به این نگاه سطحی عمق و اعتبار بیشتر میبخشد فهم و تفسیر آزادی در ارتباط با حقیقت انسان است، نحوة شناخت انسان و حیات او در چگونگی بهره برداری از آزادی، سهم به سزائی دارد، چه اینکه تفسیر ناصحیح از انسان منتهی به فهم نابجا از آزادی خواهد شد؛ حال انسان چیست؟ انسان حقیقتی است دوبعدی مرکب از ماده و ماوراء ماده، روح و بدن، که در این میان ابعاد روحانی انسان اصیل، حقیقی و جاویدان بوده، و ابعاد مادی او در حال گذر، عاریتی و جنبة مقدمی داشته و برای تعالی بُعد ملکوتی او خلق شده است. حال با توجه به ابعاد وجودی انسان میتوان نظر اسلام دربارة آزادی را به خوبی بدست آورد. آزادی یکی از صفات نفسانی انسان است، همچنانکه ذات انسان مملوک خداست صفات و جمیع دارایی او از جمله آزادی او، مملوک خداست پس آزادی امانتی در دست انسان است، و فلسفة وجودی آن از نگاه اسلام و بهرهگیری از آن در جهت شکوفایی حیات مادی و معنوی در عرصههای گوناگون آن است. و بنابرآن انسان تکویناً آزاد آفریده شده است. اما انسان در قلمرو تشریع، اخلاق و قانون (فعال مایشاء) نبوده بلکه موظف است بر اساس وظایف شرعی و قانونی رفتار نماید. بنابراین خلط بین آزادی در حوزة تکوین و تشریع یکی از لغزشگاههای خطیر و حساسی است که باید از آن پرهیز شود. قرآن در آیات متعدد از جمله در آیة شریفة (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ) (در قبول دین اکراه نیست، (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است)[1] این واقعیت را بیان میکند؛ این آیه بیانگر آزادی تکوینی انسان در حوزة اختیار عقاید دینی است، چنانکه علامه طباطبایی در ذیل همین آیه میگوید: (این آیه دین اجباری را نفی میکند چون دین که عبارتست از یک سلسله معارف علمی و یک سلسله معارف عملی تابع آن، رویهم رفته از اعتقادات تشکیل میشود و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه و اجبار به آن راه ندارد[2]). اما قرآن در آیة بعد میفرماید: (خداوند، ولیّ کسانی است که ایمان آوردهاند، آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد، (اما) کسانی که کافر شدهاند، اولیای آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند، آنها اهل آتش هستند و همیشه در آن خواهند ماند)[3] و این آیه بیانگر آن است که انسان در مقام تشریع باید بر اساس واقعیت هستی که در بحث ما حقیقت ایمان و کفر و اقتضاعات آن است رفتار نماید. بخش دوم سؤال: آیا تقوا مخالف آزادی است؟ پاسخ: تقوا چیست؟ تقوا در منابع لغت از جمله در (لسان العرب) به معنای حفظ و صیانت معنی شده است؛[4] و شهید مطهری نیز به همین معنی در کتاب ده گفتار تأکید میکند.[5] بنابراین تقوا یعنی صیانت و نگهداری از هرچه که به زیان انسان است. باز میبینیم تقوا نیز همچون آزادی در ارتباط با انسان معنی و مفهوم پیدا میکند. حال در پاسخ باید گفت اگر واقعیت انسان را همین عناصر، اجزاء و ارکان ظاهری او بدانیم که در بستر عوامل طبیعی قرار گرفته و همراه با گذر ایام و سیلان دوران به زندگی خود ادامه داده و پس از چند صباحی هیچ اثر و ثمری از او باقی نخواهند ماند، در چنین صورتی تقوا مخالف با آزادی طبیعی و حیوانی انسان خواهد بود، چنانکه علامه جعفری نیز این مطلب را بیان کرده و میگوید: زندگی به معنای طبیعی و معمولی آن نه تنها نیازی به دین ندارد، بلکه دین در بعضی موارد مزاحم آن است.[6] اما اگر عناصر مادیْبخش ناچیزی از واقعیت هستی انسان را تشکیل دهد، و بخش اصیل و جاویدان حیات او مربوط به بعد ملکوتی او باشد که بایستی به دست خود انسان طراحی و معماری شده و در جهان ابدی به نمایش گذاشته شود، در این صورت تقوا نه تنها منافاتی با آزادی انسان نخواهد داشت، بلکه اساساًآزادی در بستر همین تقوا به شکوفایی و بالندگی خود خواهد رسید. چنانکه قرآن در آیات متعدد این مهم را بیان کرده است از جمله اینکه: (مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ)؛ (هرکس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد)[7] و یا در جای دیگر میفرماید: (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ)؛ (اهل توا در جایگاه امنی قرار دارند)[8]. امام علی علیه السلام نیز در موارد فراوانی در نهج البلاغه این حقیقت را که تقوا مایة تعالی و رهایی انسان از ناحیة (من) حیوانی و باعث سعادت و سیادت دنیا و آخرت است، بازگو فرموده است چنانکه در خطبة ذیل میفرماید: (فَاِنَّ تَقَویَ الله مفتاحُ سَدادِ، وِ ذَخیرَةُ معادِ، و عتقٌ مِنْ کلّ مَلَکَةٍ وَ نَجاةٌ مٍنْ کُلِّ هَلَکَةِ)؛ (همانا تقوی کلید هر در بسته و ذخیرة رستاخیز، و عامل آزادگی از هرگونه بردگی، و نجات از هرگونه هلاکت است)[9] بنابراین نقش تقوی در حوزة زندگی طبیعی و حیوانی، معقول ساختن آزادی او و جهت بخشیدن به آن است و در حوزة زندگی معنوی و ملکوتی، مایة آزادگی بیحدّ و حصر انسان و اجتماع است. دو بعدی بودن انسان و ذوبطون بودن حقایق عالم اقتضا میکند که آدمی در تفسیر و تحلیلهای خود سطحینگری را کنار گذاشته و واقعیتهای هستی از جمله خود و (منِ) حقیقی خویش را بیش از پیش بهتر بشناسد. جناب مولوی چه عالی در این زمینه میگوید: جان گشاده سوی بالا بالها تن زده اندر زمین چنگالها میل جان اندر ترقی و شرف میل تن در کسب اسباب و علف بخش سوم سؤال: برتری آزادیهای اسلام بر غرب بر اساس جهانبینی اسلامی و تفسیری که پیرامون انسان وآزادیهای او ارائه گردید دیدگاههای ترسیم شده دربارة آزادی در حوزههای مختلف نه تنها برترین و شاخصترین راهکار فراروی انسان و اجتماع است، بلکه اساساً تنهاترین راه معقول نیز هست، بلکه غیر از این، چالشها و چارهاندیشیهای دیگر قهراً به فلاکت و نابودی بشریت و حیات جاویدان او منتهی خواهد شد. آری اگر انسانیت انسان به بوتة فراموشی سپرده شود آن وقت است که آزادی به معنای حیوانی در بستر فرهنگ غربی ظهور خواهد کرد که در واقع طلیعة اسارت انسان به دست شهوت و امیان نفسانی شروع خواهد شد. چنانکه شهید مطهری میفرماید: (آزادی در اسلام انسانیت رها شده است، اما در غرب حیوانیت رها شده).[10] اما از جمله موارد برتری آن: 1. آزادی عقیده و دین، از نگاه غرب انسان آزاد است که دینی را بپذیرد یا نپذیرد؛ اما از دیدگاه اسلام هرچند انسان در مرحلة تکوین در انتخاب دین آزاد است؛ اما تشریعاً باید آن را که مایه سعادت وکمال است، بپذیرد و به دستورالعملهای آن گردن نهد. و گرنه در پیشگاه الهی معاقب خواهد بود. آزادی در عرصه تفکر؛ قران در بیش از سیصد آیه مردم را به تعقل و تفکر و تدبر فرا میخواند، مانند این آیه که میفرماید: (فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)؛ (پس بندگان مرا بشارت بده، همان کسانیکه سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند).[11] صدر آیه انسانها را به چالش و تفحص بر زمینههای گوناگون تشویق و ترغیب میکند، اما ذیل آیه بیانگر آن است که این آزادیها در عرصة استماع سخنان، جهت یافتن احسن بیانها و گفتار نیک است؛ از اینجا معلوم میشود که دین اسلام در یک مدار بسته بر بشریت عرضه نشده است، بلکه پیوسته در لابلای فحص و بحثها و مبارزطلبیها حقانیت خویش را به اثبات رسانیده است. بنابراین مبدأ و مقصد تفکر در اسلام به خوبی روشن شده است و هدف از آن دستیابی به اعتلای حقیقی و کمال نهایی میباشد اما در آزادی به سبک و سیاق غربی، آنچه مهم است آزادی برای آزادی است و نه چیز دیگر. 3. مورد دیگر آزادی سیاسی است، در اسلام انسانها موظف هستند تنها حکومتی را که از ناحیة حق و در مسیر حق گرفته است بپذیرند، اما در سیستم غربی، افراد در انتخاب نوع حکومت و حاکمان آن مقید به رعایت چنین ظوابطی نیستند و این مسأله از دیر زمان تا به امروز حیات مادی و معنوی بشر را دچار آسیبهای جبرانناپذیر ساخته است. آیة الله جوادی در این زمینه میگوید: (در نظام دموکراتیک انسانها آزادی کاذب دارند چون خود را از حکم و قید خدا رها میدانند، ولی در نظام اسلامی، آزادی انسانها توأم با مسؤولیت در برابر خدا مطرح است).[12] 4. مورد دیگر آزادی قلم و بیان است. از نظر اسلام انسانها در این عرصه مادامیکه آزادیشان مایه ترقی و تعالی حیات مادی و معنوی بشر بوده و در تنافی با آن نباشد، آزاد هستند، اما در غرب آزادی قلم و بیان بهطور افسار گسیخته مطرح میشود. چنانکه علامه جعفری ضمن تناقضآمیز خواندن آزادی قلم و بیان بهطور مطلق با کرامت و حیثیت انسانها میگوید: (آزادی قلم را مشروط به آن میدانیم که موجب اهانت و اخلال به شرف و کرامت انسانها نباشد این است دیدگاه انسان دربارة آزادی که با اهمیتترین نعمت خداوندی برای حرکت به سوی کمالات تلقی میشود. متأسفانه حقوق بشر از دیدگاه غرب این نکته را دربارة آزادی مخصوصاً آزادی قلم و بیان مراعات نکرده است[13]) منابعی برای مطالعه بیشتر می توانید برای آگاهی از موارد دیگر برتریهای آزادی از نگاه اسلام بر غرب به منابع زیر مراجعه کنید: 1. حقوق جهانی بشر: علامه محمد تقی جعفری. 2. فلسفة حقوق بشر: علامه جوادی آملی. 3. گفتارهای معنوی: شهید مطهری. 4. ده گفتار: شهید مطهری. 5. ولایت فقیه: آیة الله جوادی آملی. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . سوره بقره، آیه 255. [2] . طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان، چاپ دوم، رجا، تهران، 1364، ترجمه: مصباح یزدی، ج 2، ص 483. [3] . سوره بقره، آیه 256. [4] . ابن منظور، لسان العرب، چاپ اول، بیروت لبنان، 1408 قمری، ج 15، ص 373. [5] . مطهری مرتضی؛ ده گفتار، چاپ پنجم، صدرا، 1368، ص 16. [6] . جعفری، محمد تقی؛ فلسفة دین، چاپ اول، مؤسسة فرهنگی اندیشه، تهران، 1375، ص 94. [7] . سوره طلاق، آیه 2 و3. [8] . سوره دخان، آیه 53. [9] . نهج البلاغه، محمد دشتی، چاپ دوم، انتشارات پارسایان، قم، 1379، خطبه 230، ص 446. [10] . مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 104. [11] . سوره زمر، آیه 17 و 18. [12] . جوادی آملی، عبدالله؛ ولایت فقیه، چاپ سوم، اسراء، قم، 1381، ص 513. [13] . جعفری، محمد تقی، حقوق جهانی بشر، چاپ اول، دفتر خدمات حقوقی بین المللی جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1370، ص 297.
نظر اسلام دربارة آزادی چیست؟ و آیا تقوا مخالف آزادی است؟ چرا؟ و لطفاً چند مورد از آزادیهای اسلام که بر غرب برتری دارد را بیان کنید؟
اولاً: بیان شد که خداوند انسانها را از حیث تکوین آزاد آفریده است، و این آزادی تکوینی امانتی است الهی، تا آدمی از مجرای آن راهکارهایی را که موافق با حیات معقول اوست انتخاب کرده و به مقام والای انسانیت نایل گردد.
ثانیاً: در باب تنافی تقوا با آزادی باید ابعاد وجودی انسان مورد توجه قرار گیرد اگر ما انسانیت انسان را انکار کرده، و او را صد در صد موجودی مادی و ناپایدار محسوب کنیم. تقوای دینی چه بسا در برخی زمینهها با حیات طبیعی و حیوانی او در تنافی باشد، اما اگر انسان را همانطور که هست، شناخته و او را موجودی ملکوتی بیابیم، اساساً تقوا بستر مناسبی برای رسیدن انسان به آزادی معقول و معنوی خواهد شد.
ثالثاً: به خاطر مبانی روشن و مطابق با واقع اسلام در ارتباط با انسان و جهان، آزادی دینی در جمیع شئونات زندگی نه تنها برترین راهکار، بلکه منحصر به فردترین آن نیز میباشد.
جواب تفصیلی:
اما پاسخ بخش اول: نظر اسلام دربارة آزادی
قبل از پرداختن به پاسخ، توضیح مختصری پیرامون معنی آزادی ضروری به نظر میرسد، آزادی در یک نگاه ظاهری به معنای فقدان مانع پیشروی انسان در عرصههای سهگانه حیات یعنی: عقیده، گفتار و رفتار است؛ و آنچه که به این نگاه سطحی عمق و اعتبار بیشتر میبخشد فهم و تفسیر آزادی در ارتباط با حقیقت انسان است، نحوة شناخت انسان و حیات او در چگونگی بهره برداری از آزادی، سهم به سزائی دارد، چه اینکه تفسیر ناصحیح از انسان منتهی به فهم نابجا از آزادی خواهد شد؛ حال انسان چیست؟ انسان حقیقتی است دوبعدی مرکب از ماده و ماوراء ماده، روح و بدن، که در این میان ابعاد روحانی انسان اصیل، حقیقی و جاویدان بوده، و ابعاد مادی او در حال گذر، عاریتی و جنبة مقدمی داشته و برای تعالی بُعد ملکوتی او خلق شده است.
حال با توجه به ابعاد وجودی انسان میتوان نظر اسلام دربارة آزادی را به خوبی بدست آورد. آزادی یکی از صفات نفسانی انسان است، همچنانکه ذات انسان مملوک خداست صفات و جمیع دارایی او از جمله آزادی او، مملوک خداست پس آزادی امانتی در دست انسان است، و فلسفة وجودی آن از نگاه اسلام و بهرهگیری از آن در جهت شکوفایی حیات مادی و معنوی در عرصههای گوناگون آن است. و بنابرآن انسان تکویناً آزاد آفریده شده است. اما انسان در قلمرو تشریع، اخلاق و قانون (فعال مایشاء) نبوده بلکه موظف است بر اساس وظایف شرعی و قانونی رفتار نماید. بنابراین خلط بین آزادی در حوزة تکوین و تشریع یکی از لغزشگاههای خطیر و حساسی است که باید از آن پرهیز شود. قرآن در آیات متعدد از جمله در آیة شریفة (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ) (در قبول دین اکراه نیست، (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است)[1] این واقعیت را بیان میکند؛ این آیه بیانگر آزادی تکوینی انسان در حوزة اختیار عقاید دینی است، چنانکه علامه طباطبایی در ذیل همین آیه میگوید:
(این آیه دین اجباری را نفی میکند چون دین که عبارتست از یک سلسله معارف علمی و یک سلسله معارف عملی تابع آن، رویهم رفته از اعتقادات تشکیل میشود و اعتقاد و ایمان از امور قلبی است که اکراه و اجبار به آن راه ندارد[2]). اما قرآن در آیة بعد میفرماید: (خداوند، ولیّ کسانی است که ایمان آوردهاند، آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد، (اما) کسانی که کافر شدهاند، اولیای آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند، آنها اهل آتش هستند و همیشه در آن خواهند ماند)[3] و این آیه بیانگر آن است که انسان در مقام تشریع باید بر اساس واقعیت هستی که در بحث ما حقیقت ایمان و کفر و اقتضاعات آن است رفتار نماید.
بخش دوم سؤال: آیا تقوا مخالف آزادی است؟
پاسخ: تقوا چیست؟ تقوا در منابع لغت از جمله در (لسان العرب) به معنای حفظ و صیانت معنی شده است؛[4] و شهید مطهری نیز به همین معنی در کتاب ده گفتار تأکید میکند.[5] بنابراین تقوا یعنی صیانت و نگهداری از هرچه که به زیان انسان است. باز میبینیم تقوا نیز همچون آزادی در ارتباط با انسان معنی و مفهوم پیدا میکند. حال در پاسخ باید گفت اگر واقعیت انسان را همین عناصر، اجزاء و ارکان ظاهری او بدانیم که در بستر عوامل طبیعی قرار گرفته و همراه با گذر ایام و سیلان دوران به زندگی خود ادامه داده و پس از چند صباحی هیچ اثر و ثمری از او باقی نخواهند ماند، در چنین صورتی تقوا مخالف با آزادی طبیعی و حیوانی انسان خواهد بود، چنانکه علامه جعفری نیز این مطلب را بیان کرده و میگوید: زندگی به معنای طبیعی و معمولی آن نه تنها نیازی به دین ندارد، بلکه دین در بعضی موارد مزاحم آن است.[6]
اما اگر عناصر مادیْبخش ناچیزی از واقعیت هستی انسان را تشکیل دهد، و بخش اصیل و جاویدان حیات او مربوط به بعد ملکوتی او باشد که بایستی به دست خود انسان طراحی و معماری شده و در جهان ابدی به نمایش گذاشته شود، در این صورت تقوا نه تنها منافاتی با آزادی انسان نخواهد داشت، بلکه اساساًآزادی در بستر همین تقوا به شکوفایی و بالندگی خود خواهد رسید. چنانکه قرآن در آیات متعدد این مهم را بیان کرده است از جمله اینکه: (مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ)؛ (هرکس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم میکند و او را از جایی که گمان ندارد روزی میدهد)[7] و یا در جای دیگر میفرماید: (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ)؛ (اهل توا در جایگاه امنی قرار دارند)[8]. امام علی علیه السلام نیز در موارد فراوانی در نهج البلاغه این حقیقت را که تقوا مایة تعالی و رهایی انسان از ناحیة (من) حیوانی و باعث سعادت و سیادت دنیا و آخرت است، بازگو فرموده است چنانکه در خطبة ذیل میفرماید: (فَاِنَّ تَقَویَ الله مفتاحُ سَدادِ، وِ ذَخیرَةُ معادِ، و عتقٌ مِنْ کلّ مَلَکَةٍ وَ نَجاةٌ مٍنْ کُلِّ هَلَکَةِ)؛ (همانا تقوی کلید هر در بسته و ذخیرة رستاخیز، و عامل آزادگی از هرگونه بردگی، و نجات از هرگونه هلاکت است)[9]
بنابراین نقش تقوی در حوزة زندگی طبیعی و حیوانی، معقول ساختن آزادی او و جهت بخشیدن به آن است و در حوزة زندگی معنوی و ملکوتی، مایة آزادگی بیحدّ و حصر انسان و اجتماع است. دو بعدی بودن انسان و ذوبطون بودن حقایق عالم اقتضا میکند که آدمی در تفسیر و تحلیلهای خود سطحینگری را کنار گذاشته و واقعیتهای هستی از جمله خود و (منِ) حقیقی خویش را بیش از پیش بهتر بشناسد. جناب مولوی چه عالی در این زمینه میگوید:
جان گشاده سوی بالا بالها تن زده اندر زمین چنگالها
میل جان اندر ترقی و شرف میل تن در کسب اسباب و علف
بخش سوم سؤال: برتری آزادیهای اسلام بر غرب
بر اساس جهانبینی اسلامی و تفسیری که پیرامون انسان وآزادیهای او ارائه گردید دیدگاههای ترسیم شده دربارة آزادی در حوزههای مختلف نه تنها برترین و شاخصترین راهکار فراروی انسان و اجتماع است، بلکه اساساً تنهاترین راه معقول نیز هست، بلکه غیر از این، چالشها و چارهاندیشیهای دیگر قهراً به فلاکت و نابودی بشریت و حیات جاویدان او منتهی خواهد شد. آری اگر انسانیت انسان به بوتة فراموشی سپرده شود آن وقت است که آزادی به معنای حیوانی در بستر فرهنگ غربی ظهور خواهد کرد که در واقع طلیعة اسارت انسان به دست شهوت و امیان نفسانی شروع خواهد شد. چنانکه شهید مطهری میفرماید: (آزادی در اسلام انسانیت رها شده است، اما در غرب حیوانیت رها شده).[10]
اما از جمله موارد برتری آن:
1. آزادی عقیده و دین، از نگاه غرب انسان آزاد است که دینی را بپذیرد یا نپذیرد؛ اما از دیدگاه اسلام هرچند انسان در مرحلة تکوین در انتخاب دین آزاد است؛ اما تشریعاً باید آن را که مایه سعادت وکمال است، بپذیرد و به دستورالعملهای آن گردن نهد. و گرنه در پیشگاه الهی معاقب خواهد بود.
آزادی در عرصه تفکر؛ قران در بیش از سیصد آیه مردم را به تعقل و تفکر و تدبر فرا میخواند، مانند این آیه که میفرماید: (فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ)؛ (پس بندگان مرا بشارت بده، همان کسانیکه سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند).[11] صدر آیه انسانها را به چالش و تفحص بر زمینههای گوناگون تشویق و ترغیب میکند، اما ذیل آیه بیانگر آن است که این آزادیها در عرصة استماع سخنان، جهت یافتن احسن بیانها و گفتار نیک است؛ از اینجا معلوم میشود که دین اسلام در یک مدار بسته بر بشریت عرضه نشده است، بلکه پیوسته در لابلای فحص و بحثها و مبارزطلبیها حقانیت خویش را به اثبات رسانیده است. بنابراین مبدأ و مقصد تفکر در اسلام به خوبی روشن شده است و هدف از آن دستیابی به اعتلای حقیقی و کمال نهایی میباشد اما در آزادی به سبک و سیاق غربی، آنچه مهم است آزادی برای آزادی است و نه چیز دیگر.
3. مورد دیگر آزادی سیاسی است، در اسلام انسانها موظف هستند تنها حکومتی را که از ناحیة حق و در مسیر حق گرفته است بپذیرند، اما در سیستم غربی، افراد در انتخاب نوع حکومت و حاکمان آن مقید به رعایت چنین ظوابطی نیستند و این مسأله از دیر زمان تا به امروز حیات مادی و معنوی بشر را دچار آسیبهای جبرانناپذیر ساخته است. آیة الله جوادی در این زمینه میگوید: (در نظام دموکراتیک انسانها آزادی کاذب دارند چون خود را از حکم و قید خدا رها میدانند، ولی در نظام اسلامی، آزادی انسانها توأم با مسؤولیت در برابر خدا مطرح است).[12]
4. مورد دیگر آزادی قلم و بیان است. از نظر اسلام انسانها در این عرصه مادامیکه آزادیشان مایه ترقی و تعالی حیات مادی و معنوی بشر بوده و در تنافی با آن نباشد، آزاد هستند، اما در غرب آزادی قلم و بیان بهطور افسار گسیخته مطرح میشود. چنانکه علامه جعفری ضمن تناقضآمیز خواندن آزادی قلم و بیان بهطور مطلق با کرامت و حیثیت انسانها میگوید: (آزادی قلم را مشروط به آن میدانیم که موجب اهانت و اخلال به شرف و کرامت انسانها نباشد این است دیدگاه انسان دربارة آزادی که با اهمیتترین نعمت خداوندی برای حرکت به سوی کمالات تلقی میشود. متأسفانه حقوق بشر از دیدگاه غرب این نکته را دربارة آزادی مخصوصاً آزادی قلم و بیان مراعات نکرده است[13])
منابعی برای مطالعه بیشتر
می توانید برای آگاهی از موارد دیگر برتریهای آزادی از نگاه اسلام بر غرب به منابع زیر مراجعه کنید:
1. حقوق جهانی بشر: علامه محمد تقی جعفری.
2. فلسفة حقوق بشر: علامه جوادی آملی.
3. گفتارهای معنوی: شهید مطهری.
4. ده گفتار: شهید مطهری.
5. ولایت فقیه: آیة الله جوادی آملی.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سوره بقره، آیه 255.
[2] . طباطبایی، محمد حسین؛ المیزان، چاپ دوم، رجا، تهران، 1364، ترجمه: مصباح یزدی، ج 2، ص 483.
[3] . سوره بقره، آیه 256.
[4] . ابن منظور، لسان العرب، چاپ اول، بیروت لبنان، 1408 قمری، ج 15، ص 373.
[5] . مطهری مرتضی؛ ده گفتار، چاپ پنجم، صدرا، 1368، ص 16.
[6] . جعفری، محمد تقی؛ فلسفة دین، چاپ اول، مؤسسة فرهنگی اندیشه، تهران، 1375، ص 94.
[7] . سوره طلاق، آیه 2 و3.
[8] . سوره دخان، آیه 53.
[9] . نهج البلاغه، محمد دشتی، چاپ دوم، انتشارات پارسایان، قم، 1379، خطبه 230، ص 446.
[10] . مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 104.
[11] . سوره زمر، آیه 17 و 18.
[12] . جوادی آملی، عبدالله؛ ولایت فقیه، چاپ سوم، اسراء، قم، 1381، ص 513.
[13] . جعفری، محمد تقی، حقوق جهانی بشر، چاپ اول، دفتر خدمات حقوقی بین المللی جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1370، ص 297.
- [سایر] دلیلهای برتری آزادی اندیشه در اسلام بر آزادی اندیشه در غرب چیست؟
- [سایر] تفاوت آزادیهای موجود در غرب و با آزادیهای که محصول انقلاب سال 57 می باشد در چیست؟
- [سایر] تفاوت آزادیهای موجود در غرب و با آزادیهای که محصول انقلاب سال 57 می باشد در چیست؟
- [سایر] آزادی مورد نظر اسلام با آزادی غربی چه تفاوتی دارد؟
- [سایر] نظر اسلام درباره آزادی انسان چیست ؟
- [سایر] نظر اسلام درباره آزادی فکر چیست؟
- [سایر] نظر اسلام درباره آزادی عقیده چیست ؟
- [سایر] نظر اسلام درباره آزادی انسان چیست ؟
- [سایر] تقوا باعث محدودیت آزادی می شود یا مایه مصونیت است؟
- [سایر] از نظر اسلام و تشیع، محدوده اختیار و آزادی چیست؟
- [آیت الله مظاهری] اگر بعضی از مسؤولین ممالک اسلامی موجب بسط نفوذ سیاسی یا اقتصادی یا نظامی اجانب شود که مخالف مصالح اسلام و مسلمانان است، یا موجب بسط اشاعه فحشا و گناهان بزرگ یا ترک واجبات شود خود به خود عزل میشود و بر مسلمانان لازم است با او مخالفت کنند و از اسلام و مصالح مسلمین دفاع کنند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . هیچ فرد مسلمانی نمی تواند به عنوان دستور مافوق، فرمان غیر شرعی او را اجرا نماید و او را در جلو گیری از شعائر اسلام و غصب حقوق و آزادی های مشروعه و کارهای ضد اسلامی، کمک و یاری نماید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر قرار داد رابطه چه سیاسی و چه تجاری بین یکی از دول اسلامی و اجانب، مخالف مصلحت اسلام و مسلمانان باشد، جایز نیست این گونه رابطه، و اگر دولتی اقدام به آن نمود، بر سایر دول اسلامی واجب است آن را الزام کنند به قطع رابطه به هر نحو ممکن است.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر عقد روابط چه سیاسی و چه تجاری بین یکی از دوَل اسلامی و اجانب ، مخالف مصلحت اسلام و مسلمانان باشد ، جایز نیست این گونه روابط ، و اگر دولتی اقدام به آن نمود ، بر سایر دوَل اسلامی واجب است آن را الزام کنند به قطع روابط به هر نحو ممکن است .
- [آیت الله اردبیلی] انعقاد پیمانهای سیاسی و تجاری بین یکی از دول اسلامی و اجانب که مخالف مصلحت اسلام و مسلمانان باشد، جایز نیست و اگر دولتی اقدام به آن نمود، بر سایر دول اسلامی واجب است با وسایل ممکن آن را به قطع چنین رابطهای الزام کنند.
- [امام خمینی] اگر عقد رابطه چه سیاسی و چه تجاری بین یکی از دول اسلامی و اجانب، مخالف مصلحت اسلام و مسلمانان باشد، جایز نیست این گونه رابطه، و اگر دولتی اقدام به آن نمود، بر سایر دول اسلامی واجب است آن را الزام کنند به قطع رابطه به هر نحو ممکن است.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر بعض رؤسای ممالک اسلامی یا بعض وکلای مجلس موجب بسط نفوذ اجانب شود چه نفوذ سیاسی یا اقتصادی یا نظامی که مخالف مصالح اسلام و مسلمانان است ، به واسطة این خیانت ، از مقامی که دارد هر مقامی باشد منعزل است.اگر فرض شود که احراز آن مقام به حق بوه ، و بر مسلمانان لازم است او را مجازات کنند به هر نحو که ممکن باشد .
- [امام خمینی] اگر بعض رؤسای ممالک اسلامی یا بعض وکلای مجلسین موجب بسط نفوذ اجانب شود چه نفوذ سیاسی یا اقتصادی یا نظامی که مخالف مصالح اسلام و مسلمانان است، به واسطه این خیانت، از مقامی که دارد- هر مقامی باشد- منعزل است. اگر فرض شود که احراز آن مقام به حق بوده، و بر مسلمانان لازم است او را مجازات کنند به هر نحو که ممکن شود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر بعض رؤسای ممالک اسلامی یا بعض مسئولین موجب بسط نفوذ اجانب شود چه نفوذ سیاسی یا اقتصادی یا نظامی که مخالف مصالح اسلام و مسلمانان است، بواسطه این خیانت، از مقامی که دارد هر مقامی باشد منعزل است. اگر فرض شود که احراز آن مقام به حق بوده، و بر مسلمانان لازم است به هر نحو که ممکن شود آنان را با رعایت موازین شرعی مجازات نمایند.
- [آیت الله بهجت] اگر برای انسان مسأله ای پیش آید که حکم آن را نمی داند، می تواند صبر کند تا فتوای مجتهد اعلم را به دست آورد یا اگر احتیاط ممکن است به احتیاط عمل نماید ؛ بلکه اگر احتیاط ممکن نباشد چنانچه از انجام عمل ، محذوری لازم نیاید می تواند عمل را بجا آورد. پس اگرمعلوم شد که مخالف واقع یا مخالف نظر مجتهد بوده، باید دوباره انجام دهد.