آزادی اسلامی و آزادی غربی، هم در منشأ و ریشه و هم در روبنا و نتایج کاملاً با هم متفاوتاند: 1. آزادی در غرب برخاسته از خواستها و تمایلات نفسانی انسانهاست. فلسفهی آزادی آنها اصالت انسان و خواستههای اوست و در این دیدگاه الحادی، انسان باید آزاد باشد و هر چه خواست انجام دهد. در این نگرش، آزادی منهای خدا و دین، بُتی است مبتنی بر انسانپرستی و طلبکار بودن انسان از خدا، و لذا آزادی و خواست انسان، مقدّم بر دین، و ارزش آن فوق دین است؛ دین به عنوان یک امر سلیقهای وقتی ارزش دارد که مزاحمتی با خواستههای فردی نداشته باشد. در این تلقّی، حکومت و قانون برخواست مردم استوار است، مردم هر قانون و حکومتی را خواستند انتخاب میکنند و وظیفهی حکومت و قانونگذار تأمین و حفظ هر چه بیشتر این نوع آزادی است. در اسلام، اساس و ریشهی آزادی در جهانبینی توحیدی است. در مفهوم آزادی اسلامی، توحید و عبودیّت انحصاری خداوند، نهفته است. اسلام بر پایهی معرفت توحیدی و انسانشناسی خاصّ خود، برای انسانها شخصیّت و ارزش ذاتی قایل است و او را بندهی هیچ کس غیر خدا نمیداند. هر کسی اسلام و مبانی آن را پذیرفت، انسان را آزاد میداند؛ آزادیی که هم در بُعد اخلاقی و هم در بعد حقوقی خود، ظهور پیدا می‌کند. در اسلام ارزش حیات انسان، در دینداری، عبودیّت و اطاعت محض از خداست و ارزش آزادی به این است که خواست خداوند است، و او خواسته است که انسان با ارادهی آزاد خویش در مسیر حقّی که دین ترسیم مینماید حرکت کند و به تعالی برسد. آزادی دینی تکلیفمدار است؛ انسان باید تنها از خداوند اطاعت نموده، به احکام و دستورهای او عمل نماید و حکومت و نظامی را بپذیرد که قانون و حاکمان آن از سوی خداوند تعیین شده باشند. آزادی اجتماعی و سیاسی مطلق، به این معنی که انسانها هر چه خواستند انجام دهند و هر قانونی را به دلخواه وضع کنند، وجود ندارد. تکلیفگریزی، مسؤولیتناپذیری و عدم قانونمندی، نشانهی وحشیگری و جاهلیّت است؛ در اسلام، تمدن و مدنیّت به معنای پذیرفتن تکلیف و مسؤولیّت و قانونمداری است و آزادی دینی؛ یعنی رهایی انسان‌ها از قید بندگی، حاکمیّت و قانون غیر خدا. 2. در جهانبینی اسلام، انسان موجودی با استعدادهای فراوان است که با سیر در مراتب روحی و معنوی، توانایی رشد و تکامل بینهایت دارد و اگر خدا را بندگی و اطاعت نماید و تحت فرمان او باشد، کرامت و ارزش یافته، با فعلیّت یافتن استعدادهایش همهی مسیرهای کمال برای او باز خواهد شد. تکالیف الهی در واقع برای رساندن انسان به حقّ اصیل خویش؛ یعنی همان کمال و سعادت جاودان است و آزادی او پرواز به افقهای کمال و اعتلای انسانی به معنای واقعی کلمه را تأمین مینماید؛ در مقابل، نفی تکلیف، و آزادی از بندگی خدا، انسان را اسیر نفس و پیرو شیطان میسازد و او را در طبیعت محصور کرده، از سیر در طریق تعالی باز میدارد؛ پس جوهرهی آزادی اسلام، رهایی از قید و بندهای نفسانی و اسارت بندگان، و آزادی غربی، عین اسارت و بندگی شیطان است. 3. آزادی در اسلام موهبتی است که انسان با آن، راه سعادت خود را برمیگزیند. اسلام منادی آزادیی است که انسانها را در مسیر انتخاب سعادت و کمال خود، با رفع موانع و ایجاد شرایط، آزاد گذاشته است. مکتب اسلام هم به دنبال رفع موانع درونی است و هم در صدد رفع موانع بیرونی. موانع بیرونی آزادی، حکومتهای ناحق و قدرتهای ظالم، و موانع درونی، حرص و طمع و تبعیت از شهوات است و هیچ عاملی مانند شهوت و هوی و هوس، انسان را برده نمیکند. اگر انسان اسیر هوای نفس شد، نه قادر است اعمال نیک و سعادتآور انجام دهد و نه از آنچه که موجب شقاوت است، پرهیز کند و این بدترین اسارت است. در عوض، کسی که در پرتو دینداری و عبودیّت خدا به آزادی درونی دست یافت، انجام کار نیک و ترک کار ناپسند برایش آسان است و این آزادی درونی به آزادی بیرونی خواهد انجامید. مکاتب غربی برای رفع موانع آزادی، تنها به عامل بیرونی، یعنی نفی حکومتهای دیکتاتوری میپردازند و در مقابل، زمینهی اسارت انسانها را با دامن زدن به تمایلات و هوسها و آزاد گذاشتن آنها فراهم نموده، راه بدبختی آنها را هموار میکنند و این مانع درونی، انسان را به ذلّت در برابر ابرقدرتهای ظالم خواهد کشاند. 4. چون آزادی اجتماعی به سبک غربی هیچگونه مبنا و دلیل منطقی ندارد، کسی به خاطر آن فداکاری و از خودگذشتگی نمیکند. ولی از آنجا که آزادی اسلامی یک امر الهی است اولاً، هر شخصی خود را موظّف میداند آن را همانگونه که خدا خواسته است بپذیرد و از تفسیر و تضییق و توسعهی خود خواستهی آن بپرهیزد و ثانیاً، دفاع و مبارزه برای حفاظت این ودیعهی الهی را یک تکلیف و وظیفهی دینی میداند. 5. اختلاف اساسی دیگر، در گسترهی قوانین و حد و مرز آزادی است. در عمل، هیچ جامعهای دارای آزادی مطلق نیست و وجود قوانین برای ادارهی انسانها امری ضروری است و هر قانونی در ذات خود، محدود کنندهی نوعی آزادی است. در غرب، قانون تنها ناظر به مسائل اجتماعی است؛ یعنی تنظیم و ادارهی جامعه را بر عهده دارد؛ تا انسانها در صحنهی اجتماع بتوانند بدون برخورد و مزاحمت، به حدّاکثر خواستههای خود برسند و اگر کسی اسیر تمایلات و هوسهای خود شود و سعادت و مصالح دنیوی و اخروی خود و دیگران را به خطر اندازد، مانعی ندارد. قوانین نه تنها برای محدود کردن این نوع آزادی وضع نشده، بلکه اساساً قانونگذار چنین حقّی را ندارد. در اسلام، بین زندگی دنیایی و سرنوشت اخروی انسان، پیوستگی تنگاتنگی وجود دارد و همهی اعمال و رفتار او در سعادت حقیقیاش مؤثّر است. انسانها در همین دنیا سعادت و شقاوت ابدی خویش را رقم میزنند. جامعهای که هویپرستی و پیروی از شیطان را آزاد بداند، جامعهی مطلوب اسلام نیست و اسلام این را بردگی و اسارت انسان و مایهی شقاوت او میداند نه آزادی؛ و از آنجا که اسلام خواهان سعادت و رستگاری انسان است، راه شقاوت او را تشریعاً بسته است. افراد حق ندارند منافع دنیوی و مصالح اخروی خود و دیگران را به خطر بیفکنند. بنابراین، قوانین اسلامی برای محدود کردن و جهت دادن به رفتار انسانها، در راستای مصالح دنیوی و اخروی آنها وضع شدهاند و به صورتی گسترده، رفتارهای اجتماعی و فردی را پوشش میدهند و نقض این قوانین، همانند نادیده گرفتن قوانین اخلاقی و فردی، در آخرت، بازخواست خواهد داشت. به طور خلاصه؛ آزادی اسلامی در مقابل آزادی غربی، موهبتی است که بر اساس توحید و عبودیّت خدا بنا نهاده شده است و همراه با تکلیف و مسؤولیّت پذیری، بر طرف کنندهی موانع بیرونی و درونی و مسدود کنندهی راه شقاوت بوده، گشایشگر راه کمال و فعلیّت بخش تمام استعدادهای انسانی است. منبع: دین و آزادی، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1381).
آزادی مورد نظر اسلام با آزادی غربی چه تفاوتی دارد؟
آزادی اسلامی و آزادی غربی، هم در منشأ و ریشه و هم در روبنا و نتایج کاملاً با هم متفاوتاند:
1. آزادی در غرب برخاسته از خواستها و تمایلات نفسانی انسانهاست. فلسفهی آزادی آنها اصالت انسان و خواستههای اوست و در این دیدگاه الحادی، انسان باید آزاد باشد و هر چه خواست انجام دهد. در این نگرش، آزادی منهای خدا و دین، بُتی است مبتنی بر انسانپرستی و طلبکار بودن انسان از خدا، و لذا آزادی و خواست انسان، مقدّم بر دین، و ارزش آن فوق دین است؛ دین به عنوان یک امر سلیقهای وقتی ارزش دارد که مزاحمتی با خواستههای فردی نداشته باشد. در این تلقّی، حکومت و قانون برخواست مردم استوار است، مردم هر قانون و حکومتی را خواستند انتخاب میکنند و وظیفهی حکومت و قانونگذار تأمین و حفظ هر چه بیشتر این نوع آزادی است.
در اسلام، اساس و ریشهی آزادی در جهانبینی توحیدی است. در مفهوم آزادی اسلامی، توحید و عبودیّت انحصاری خداوند، نهفته است. اسلام بر پایهی معرفت توحیدی و انسانشناسی خاصّ خود، برای انسانها شخصیّت و ارزش ذاتی قایل است و او را بندهی هیچ کس غیر خدا نمیداند. هر کسی اسلام و مبانی آن را پذیرفت، انسان را آزاد میداند؛ آزادیی که هم در بُعد اخلاقی و هم در بعد حقوقی خود، ظهور پیدا میکند. در اسلام ارزش حیات انسان، در دینداری، عبودیّت و اطاعت محض از خداست و ارزش آزادی به این است که خواست خداوند است، و او خواسته است که انسان با ارادهی آزاد خویش در مسیر حقّی که دین ترسیم مینماید حرکت کند و به تعالی برسد. آزادی دینی تکلیفمدار است؛ انسان باید تنها از خداوند اطاعت نموده، به احکام و دستورهای او عمل نماید و حکومت و نظامی را بپذیرد که قانون و حاکمان آن از سوی خداوند تعیین شده باشند. آزادی اجتماعی و سیاسی مطلق، به این معنی که انسانها هر چه خواستند انجام دهند و هر قانونی را به دلخواه وضع کنند، وجود ندارد. تکلیفگریزی، مسؤولیتناپذیری و عدم قانونمندی، نشانهی وحشیگری و جاهلیّت است؛ در اسلام، تمدن و مدنیّت به معنای پذیرفتن تکلیف و مسؤولیّت و قانونمداری است و آزادی دینی؛ یعنی رهایی انسانها از قید بندگی، حاکمیّت و قانون غیر خدا.
2. در جهانبینی اسلام، انسان موجودی با استعدادهای فراوان است که با سیر در مراتب روحی و معنوی، توانایی رشد و تکامل بینهایت دارد و اگر خدا را بندگی و اطاعت نماید و تحت فرمان او باشد، کرامت و ارزش یافته، با فعلیّت یافتن استعدادهایش همهی مسیرهای کمال برای او باز خواهد شد. تکالیف الهی در واقع برای رساندن انسان به حقّ اصیل خویش؛ یعنی همان کمال و سعادت جاودان است و آزادی او پرواز به افقهای کمال و اعتلای انسانی به معنای واقعی کلمه را تأمین مینماید؛ در مقابل، نفی تکلیف، و آزادی از بندگی خدا، انسان را اسیر نفس و پیرو شیطان میسازد و او را در طبیعت محصور کرده، از سیر در طریق تعالی باز میدارد؛ پس جوهرهی آزادی اسلام، رهایی از قید و بندهای نفسانی و اسارت بندگان، و آزادی غربی، عین اسارت و بندگی شیطان است.
3. آزادی در اسلام موهبتی است که انسان با آن، راه سعادت خود را برمیگزیند. اسلام منادی آزادیی است که انسانها را در مسیر انتخاب سعادت و کمال خود، با رفع موانع و ایجاد شرایط، آزاد گذاشته است. مکتب اسلام هم به دنبال رفع موانع درونی است و هم در صدد رفع موانع بیرونی. موانع بیرونی آزادی، حکومتهای ناحق و قدرتهای ظالم، و موانع درونی، حرص و طمع و تبعیت از شهوات است و هیچ عاملی مانند شهوت و هوی و هوس، انسان را برده نمیکند. اگر انسان اسیر هوای نفس شد، نه قادر است اعمال نیک و سعادتآور انجام دهد و نه از آنچه که موجب شقاوت است، پرهیز کند و این بدترین اسارت است. در عوض، کسی که در پرتو دینداری و عبودیّت خدا به آزادی درونی دست یافت، انجام کار نیک و ترک کار ناپسند برایش آسان است و این آزادی درونی به آزادی بیرونی خواهد انجامید. مکاتب غربی برای رفع موانع آزادی، تنها به عامل بیرونی، یعنی نفی حکومتهای دیکتاتوری میپردازند و در مقابل، زمینهی اسارت انسانها را با دامن زدن به تمایلات و هوسها و آزاد گذاشتن آنها فراهم نموده، راه بدبختی آنها را هموار میکنند و این مانع درونی، انسان را به ذلّت در برابر ابرقدرتهای ظالم خواهد کشاند.
4. چون آزادی اجتماعی به سبک غربی هیچگونه مبنا و دلیل منطقی ندارد، کسی به خاطر آن فداکاری و از خودگذشتگی نمیکند. ولی از آنجا که آزادی اسلامی یک امر الهی است اولاً، هر شخصی خود را موظّف میداند آن را همانگونه که خدا خواسته است بپذیرد و از تفسیر و تضییق و توسعهی خود خواستهی آن بپرهیزد و ثانیاً، دفاع و مبارزه برای حفاظت این ودیعهی الهی را یک تکلیف و وظیفهی دینی میداند.
5. اختلاف اساسی دیگر، در گسترهی قوانین و حد و مرز آزادی است. در عمل، هیچ جامعهای دارای آزادی مطلق نیست و وجود قوانین برای ادارهی انسانها امری ضروری است و هر قانونی در ذات خود، محدود کنندهی نوعی آزادی است.
در غرب، قانون تنها ناظر به مسائل اجتماعی است؛ یعنی تنظیم و ادارهی جامعه را بر عهده دارد؛ تا انسانها در صحنهی اجتماع بتوانند بدون برخورد و مزاحمت، به حدّاکثر خواستههای خود برسند و اگر کسی اسیر تمایلات و هوسهای خود شود و سعادت و مصالح دنیوی و اخروی خود و دیگران را به خطر اندازد، مانعی ندارد. قوانین نه تنها برای محدود کردن این نوع آزادی وضع نشده، بلکه اساساً قانونگذار چنین حقّی را ندارد.
در اسلام، بین زندگی دنیایی و سرنوشت اخروی انسان، پیوستگی تنگاتنگی وجود دارد و همهی اعمال و رفتار او در سعادت حقیقیاش مؤثّر است. انسانها در همین دنیا سعادت و شقاوت ابدی خویش را رقم میزنند.
جامعهای که هویپرستی و پیروی از شیطان را آزاد بداند، جامعهی مطلوب اسلام نیست و اسلام این را بردگی و اسارت انسان و مایهی شقاوت او میداند نه آزادی؛ و از آنجا که اسلام خواهان سعادت و رستگاری انسان است، راه شقاوت او را تشریعاً بسته است. افراد حق ندارند منافع دنیوی و مصالح اخروی خود و دیگران را به خطر بیفکنند. بنابراین، قوانین اسلامی برای محدود کردن و جهت دادن به رفتار انسانها، در راستای مصالح دنیوی و اخروی آنها وضع شدهاند و به صورتی گسترده، رفتارهای اجتماعی و فردی را پوشش میدهند و نقض این قوانین، همانند نادیده گرفتن قوانین اخلاقی و فردی، در آخرت، بازخواست خواهد داشت.
به طور خلاصه؛ آزادی اسلامی در مقابل آزادی غربی، موهبتی است که بر اساس توحید و عبودیّت خدا بنا نهاده شده است و همراه با تکلیف و مسؤولیّت پذیری، بر طرف کنندهی موانع بیرونی و درونی و مسدود کنندهی راه شقاوت بوده، گشایشگر راه کمال و فعلیّت بخش تمام استعدادهای انسانی است.
منبع: دین و آزادی، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، نشر مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [سایر] چه تفاوتی میان آزادی در اسلام با آزادی در ادیان دیگراست ؟
- [سایر] معنای واژهی سیاست چیست؟ چه تفاوتی بین تعریف «سیاست» در فرهنگ سیاسی اسلام و فرهنگهای غربی وجود دارد؟
- [سایر] نظر اسلام درباره آزادی انسان چیست ؟
- [سایر] نظر اسلام درباره آزادی فکر چیست؟
- [سایر] نظر اسلام درباره آزادی عقیده چیست ؟
- [سایر] نظر اسلام درباره آزادی انسان چیست ؟
- [سایر] از نظر اسلام و تشیع، محدوده اختیار و آزادی چیست؟
- [سایر] از نظر اسلام و تشیع، محدودۀ اختیار و آزادی چیست؟
- [سایر] نظر اسلام دربارة آزادی چیست؟ و آیا تقوا مخالف آزادی است؟ چرا؟ و لطفاً چند مورد از آزادیهای اسلام که بر غرب برتری دارد را بیان کنید؟
- [سایر] مردمسالاری دینی چه تفاوتی با نظام دموکراتیک غربی دارد؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . هیچ فرد مسلمانی نمی تواند به عنوان دستور مافوق، فرمان غیر شرعی او را اجرا نماید و او را در جلو گیری از شعائر اسلام و غصب حقوق و آزادی های مشروعه و کارهای ضد اسلامی، کمک و یاری نماید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] غسل و کفن و نماز و دفن میت مسلمان واجب کفائی است یعنی، اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود چنانچه هیچ کس انجام ندهد، همه معصیت کرده اند و در این مسأله تفاوتی میان فرقه های مختلف مسلمانان نیست.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . سلب آزادی های مشروعه مردم و تحکم و استبداد بر امور آنها، جایز نیست.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر کسی که وصیّت کرده بمیرد وصیّ نمیتواند مسؤولیّت کار را بر عهده دیگری بگذارد و خود از مسؤولیّت کار کناره گیرد، ولی اگر بداند مقصود وصیّتکننده این نبوده که وصیّ شخصا مسؤول باشد، بلکه مقصودش فقط انجام امر وصیّت باشد، میتواند مسؤولیّت کار را به کسی واگذار نماید که به نظر وصیّت کننده با وصیّ تفاوتی ندارد.
- [آیت الله سبحانی] اگر در شهری اول ماه ثابت شود، برای مردم شهر دیگر که به آن نزدیک است کفایت می کند و همچنین شهرهای دور دستی که افق آنها با هم متحد است و همچنین اگر ماه در بلاد شرقی مانند مشهد دیده شود برای کسانی که در بلاد غربی هستند، کفایت می کند. ولی رؤیت در بلاد غربی برای کسانی که در قسمت شرقی آن هستند کفایت نمی کند، مگر آن دو شهر با هم نزدیک باشند، یا انسان بداند که افق آنهایکی است.
- [امام خمینی] قوانین و مصوباتی که از مجالس قانونگذاری دولتهای جائر به امر عمال اجانب خَذَلَهم اللَّه تعالی بر خلاف صریح قرآن کریم و سنّت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میگذرد و گذشته است، از نظر اسلام لغو و از نظر قانون بیارزش است، و لازم است مسلمانها از امرکننده و رأیدهنده به هر طور ممکن است اعراض کنند، و با آنها معاشرت و معامله نکنند، و آنان مجرمند و عملکننده به رأی آنها معصیت کار و فاسق است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مسافری که قصد دارد ده روز در محلی بماند می تواند قصد کند در چند جا توقف کند به شرط این که فاصله آنها کم باشد (مثلاً یکی دو کیلومتر و یا بیشتر) بطوری که بگویند او مسافر نیست، همچنین هیچ تفاوتی میان شهرهای بزرگ و کوچک نیست یعنی (بلاد کبیره) و (صغیره) تفاوتی در احکام مسافر ندارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . استخدام کفار اعم از ذمی و غیر ذمی در ادارات و سازمان هایی که باید بر جریان امور، نظارت و یا امور دفاعی کشور اسلام را تحت نظر داشته باشند، جایز نیست و پاسبان و افسر و قاضی و متصدیان مشاغل دیگر از این قبیل، همه باید مسلمان باشند.
- [آیت الله مظاهری] کورتاژ یکی از گناهان بزرگ در اسلام است و چنانکه گذشت علاوه بر گناه کفّاره نیز دارد، ولی اگر از نظر دکتر متخصّص و متدین حفظ جان زن متوقف بر آن باشد مانعی ندارد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر کافر ذمّی زمینی را مانند زمین کشاورزی، باغ، عرصه مسکن، مغازه و مانند آن از مسلمانی خرید, باید خمس آن را بپردازد. تفاوتی در مورد این زمین نیست، چه (مفتوح العنوه) باشد؛ یا زمینی باشد که اهلش با رغبت و بدون جنگ , اسلام آورده باشند و چه غیر این ها، در همه آنها کافر ذمّی باید خمس آن را بپردازد . مصرف این خمس، مصرف خمس مصطلح, یعنی ائمه(ع) و سادات هستند. شروط و محدوده خمس کافر ذمّی