تحولات نظام بین الملل بعد از حادثه 11 سپتامبر چه بود؟
ساختار نظام بین الملل در طول تاریخ دستخوش تحولات گوناگونی بوده است و در هر برهه ای از تاریخ، نظام های خاصی در پی حمایت معنوی و پشتیبانی ذهنی مکاتبی خاص، بازی های بین المللی را شکل می دهند. در قرن گذشته نیز درگیری اصلی میان سه مکتب کمونیسم، فاشیسم و نازیسم، لیبرالیسم در جهت کسب قدرت و ارتقاء اندیشه های نظامی و عملی خودشان به وجود آمد. در جنگ جهانی دوم مکتب فاشیسم و نازیسم از گردونه رقابت خارج شدند تا رقابت میان دومکتب باقیمانده در جهت جهانی کردن افکار و آمال خود در طول دوران جنگ سرد صورت پذیرد ولی این رقابت نیز در نهایت در ابتدای دهه 1990 میلادی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سردمدار مکتب کمونیسم به پایان رسید. در واقع از ابتدای دهه 90 میلادی عرصه روابط بین الملل، فضا و مکان فکری و عملکردی خود را تنها در اختیار مکتب سرمایه داری لیبرالیسم به رهبری ایالات متحده آمریکا دید. ولی گویی ایالات متحده آمریکا توقع چنین فضای فراخ و مکان گسترده ای برای توسعه و نوسازی مجدد اصول و قواعد مدنظر خود را نداشت و در واقع هدایت و کنترل بازی های بین المللی در چنین سطح و حوزه ای را بدون وجود دشمن امکان پذیر نمی دانست. محرومیت از وجود دشمن، آمریکا و مکتب لیبرالیسم را دچار سردرگمی کرد، لذا در طول دهه 90 میلادی تا 11 سپتامبر 2001 ایالات متحده آمریکا دائماً درپی ایجاد تغییرات خاصی برای درونی کردن دشمن بالقوه و بالفعل دنیای اسلام بدون مرز با اندیشه ها و آموزه های لیبرالیستی و اصول سرمایه داری آمریکا بود. نقطه نهایی چنین دشمن سازی و رقیب آفرینی حادثه 11 سپتامبر 2001 بود. یازدهم سپتامبر زمینه بازنگری در مفاهیم کلان ساختار نظام بین الملل و بازاندیشی در روندها و جریان ها و گرایشات سیاست جهانی و بازگشت قدرتمندانه دولت ملی به عرصه سیاست گذاری عمومی، نقش آفرینی بازیگران نوین، ایدئولوژیک شدن فضای عمومی، احیای رهیافت نظامی گرایانه و مفاهیم سنتی قدرت، منافع ملی، رقابت، امنیت، توازن قوا و ائتلاف سازی بین المللی بود. در حقیقت رخداد 11 سپتامبر سال 2001 در نیویورک و واشنگتن خلأ تئوریک ناشی از بحران های معنا و مشروعیت ساختار نظام بین المللی را که بدون درگیری مکتبی، طی شد، پرکرد. در جریان یازدهم سپتامبر 2001 برای اولین بار خاک اصلی کشور آمریکا بعداز 1812 میلادی مورد تهاجم قرار گرفت، در سال 1812 انگلیسی ها بخشی از خاک ایالات متحده را اشغال کردند و کاخ سفید را به آتش کشیدند اما از آن زمان به بعد هرگز هیچ دشمن خارجی نتوانست به خاک اصلی ایالات متحده آمریکا حمله کند، حتی در حمله ژاپنی ها به بندر (پرل هاربر) درسال 1941 خاک اصلی آمریکا مورد یورش قرار نگرفت چرا که در آن سال ها هنوز هاوایی بعنوان یکی از ایالات آمریکا شناخته نمی شد. ولی در حوادث 11سپتامبر نمادهای قدرت اقتصادی- مرکز تجارت جهانی و قدرت نظامی- پنتاگون آمریکا تخریب شدند. حال پس از گذشت چندسال از حوادث مذکور و با عنایت به نقش و تاثیرات رویداد 11 سپتامبر 2001 در تحولات بعدی نظام بین الملل دقت نظر در نحوه شکل گیری چنین عملیاتی و عواقب آن ابهامات عمیقی را در اذهان متبادر می سازد که از جمله آنها می توان گفت که اگر هواپیماها ربوده شده اند، چرا خلبان ها از دکمه های هدایت اتوماتیک هواپیما و دکمه اعلام خطر استفاده نکرده اند؟! چرا هیچ گزارشی به برج هدایت فرودگاه داده نشده است؟ چگونه هواپیمای اصطلاحاً مسافربری به پنتاگون وارد شد و درمعرض اخطار و یا شلیک اتوماتیک قرار نگرفت؟ چگونه سیستم امنیتی فوق مدرن آمریکا هیچ اطلاعی از سازماندهی چنین عملیات گسترده ای نداشته است؟ چگونه تروریست ها توانسته اند بمب و سلاح به داخل هواپیما ببرند؟ این ابهامات و تناقضات درحادثه مذکور و اقدامات بعدی آمریکا در قرار دادن ایران و عراق در لیست محور شرارت و انتساب فوری مسئولیت حوادث به القاعده و طالبان و هدایت افکار عمومی جهانی علیه مسلمانان همگی نشان از طرحی از پیش برنامه ریزی شده و سناریویی از پیش تعیین شده است. حوادث 11سپتامبر چنین می آموزد که موازنه های سیاست بین المللی با ثبات نیستند هرچند که دراین شرایط خاص این موازنه ها بهم نخورده است ولی به خوبی مشاهده می کنیم که می تواند متحول شود. 11 سپتامبر عامل اساسی و قطعی سیاست های تهاجم گرایانه و توسعه طلبانه آمریکا نیست بلکه مستمسک و بهانه لازم در توجیه اقدامات بعدی آمریکا به دست تصمیم سازان و گروه های فکری سیاست خارجی آمریکا است. در حقیقت این حادثه به مثابه کاتالیزوری در سیاست خارجی آمریکا بود که به بهانه مبارزه با تروریسم جهانی موجب لشکرکشی آمریکا به کشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه گردید. پس از حوادث 11 سپتامبر بسیاری از مسلمانان تحت تعقیب قرار گرفتند و صرفا به بهانه داشتن نام اسلامی یا پوشش اسلامی در آمریکا و سایر کشورهای متاثر از سیاست های نظام بین الملل بازداشت می شدند، طی چند ماه، تمام موسسات خیریه و مساجد مسلمانان در آمریکا تفتیش شد و در ادامه سیاست های اسلام ستیزی به مخالفت جدی علیه مهاجرین خارجی بدل گذشت. یازدهم سپتامبر طولانی ترین دوره صلح و آرامش در میان قدرت های بزرگ را در طول تاریخ برهم زد و در زمینه توجیه تئوریک استراتژی تفوق مدنظر آمریکا گردید، این حادثه بسترساز تغییر نگرش و تحول در استراتژی سیاست خارجی آمریکا گردید به نوعی بازنگری پارادایم صلح منشی و دموکراتیک مآب آمریکا به تجاوز و توسعه آرمان های دموکراسی مآب از طریق جنگ پیشگیرانه و پیش دستانه بوده است. حوادث 11 سپتامبر ساختار طبقاتی قدرت را تغییر نداد، بلکه شرایط مناسبی جهت حرکت آمریکا درمسیر سیاست های اعلامی را مهیا کرد. در اصل رخداد فوق الذکر نقطه عطف تحول و باز تولید نگرش امنیتی جنگ سرد در هزاره سوم گردید و حیات اتحادها و همکاری های چند جانبه و همگرایی منطقه ای و جهانی را دستخوش تحولات پس از خود قرار داد. ظهور عملکردی امنیت نرم افزاری در کنار امنیت سخت افزاری یکجانبه گرایی فعال و میلیتاریسم آمریکا، شدت تاثیر بر قواعد، محیط و بازیگران عرصه بازی های نظام بین الملل همگی از مشتقات و استنتاجات قابل پیگیری و جدل های حاصل از رویداد یازدهم سپتامبر می باشد. 11 سپتامبر نقطه عزیمت منطق بازی های روابط بین الملل پس از بازی های قاعده مند در دوران جنگ سرد بود که عواقب این حادثه در داخل آمریکا و در سطح بین المللی به صور مختلف عموم بازیگران بین المللی و داخلی را متاثر ساخت. این رخداد زمینه ظهور بازیگران نوین و کارکردی همچون گروهک های تروریستی و افراد و سایر Ngo ها و ...، و باز تولید نقش بازیگران کهنه بین الملل، احیاء نظام متکثر استوار بر قواعد ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک و همچنین موجب رشد رفتارهای مجازی و نرم افزاری درقالب قواعد نوین گردید. این حادثه ضمن امنیتی کردن محیط بازی های بین المللی، دستورالعمل جدید بین المللی با ترکیب مباحث مربوط به هویت، ائتلاف، اتحاد و تروریسم را وارد قاموس استراتژیک دنیا کرد. درموج دیگر بررسی پیامدهای حوادث یازده سپتامبر درنیویورک و واشنگتن می توان به ایجاد فضای همدردی جدیدی با مردم آمریکا اشاره کرد که حاکمان ایالات متحده آمریکا با سوء استفاده و بهره گیری به موقع از چنین فضای دلسوزانه به مردم آمریکا، طلبکارانه بدنبال کسب حقوق از دست رفته خود از جهان برآمدند. از همین روی نظریه لزوم بهره برداری از فرصت ها وتبدیل تهدیدات به فرصت ها، یکی از جدیدترین گفتمان های حاکم درمحافل سیاسی داخلی و خارجی آمریکا بعد از 11سپتامبرگردید، ایالات متحده آمریکا با بهره گیری از قوت نرم افزاری تعریف جدید خود از دشمن و تهدید را با جنگ برای دموکراسی درحمله به افغانستان (7 اکتبر 2001) و جنگ پیشدستانه به توسعه دهنده سلاح های کشتار جمعی و یکی از ستون های محور شرارت یعنی عراق (20مارس 2003) به منصه ظهور رساند. بعد از یازدهم سپتامبر آمریکا با دگرگونی معنایی درماهیت تروریسم این مفهوم را به یک دغدغه عمومی و بین المللی تبدیل کرد. چرا که توانسته بود پس از تغییر جهت گیری سد نفوذ کمونیسم به سد نفوذ تروریسم خلأ محرومیت از وجود دشمن و گذار از بحران و معنا و مشروعیت درعرصه تصمیم گیری داخلی و خارجی را از طریق طالبانیزم تکمیل کند. نظام بین الملل درسال های آغازین هزاره سوم شاهد نقش آفرینی متحول شده تنها قدرت متراکم باقیمانده از گذشتگان به بهانه رخداد 11 سپتامبر 2001 بود، چرا که تصادم و تراکم بازیگران نوین در برابر بازیگران قدیمی نظام بین الملل محیط جدیدی جهت برگزاری بازیهای بین المللی یا کسب و نمایش قدرت جهانی بوجود آورد که چنین فضا و مکان و بازیگرانی نیز نیازمند قواعد و اصول جدید و همخوان با شرایط اخیر می باشد حال به بخش های این تحولات می پردازیم. 1) بازیگری درتعاملات منطقه ای و جهانی بعد از 11سپتامبر2001 متحول گردید. چرا که تا قبل از رخداد یازدهم سپتامبر گردانندگان نظام بین الملل با ترویج اصول جهانی شدن و جهانی سازی در تمامی حوزه ها دنباله رو اهدافی چون حضور بازیگران جدید از جمله سازمانهای غیر دولتی و دولتی بین المللی، افراد، ... و تخفیف نقش دولت- ملت ها در بازی های بین المللی بودند. ولی اتفاقات یازدهم سپتامبر عامل توسعه بازیگری نظامند دولت ها درعرصه روابط بین الملل گردید و بازخورد مجددی به چارچوب ادراک بازیگران بین المللی وارد کرد، و از همین روی بود که اهمیت دولت ها در روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی واقعیت ها را درمعرض دید همگان گذارد و سیاست های قوی تر در دست دولت ها و سیاست های ضعیف تر درمیان بازیگران ضعیف قرارگرفت، درکنار چنین تحولی ظهور بازیگران نوین چون تروریست ها و بازیگران شبکه ای و مجازی را می توانیم از دیگر عواقب 11سپتامبر برشمرد. به نوعی این حوادث زمینه ساز گسترش آن دسته از بازیگرانی در عرصه سیاست بین الملل گردید که از دایره شمول بازیگران کهنه روابط بین الملل همچون دولت- ملت ها، سازمان های بین المللی و ... خارج است. این بازیگران مجازی چون رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی، ماهواره ها، برخی شرکت های چند ملیتی و افراد با استفاده از محیط جهانی شده و با بهره برداری از انواع ابزارهای موجود در قالب بازیگران نوین تاثیرات بسزایی درتصمیمات و اقدامات سیاسی بین المللی گذارده اند. 2) محیط تعاملات بازیگران منطقه ای وجهانی نیز در ادامه تغییر نگرش ها و ظهور بازیگران نوین دستخوش تغییرات ملموسی گردیده است. محیط بازیهای بین المللی تا قبل از 11سپتامبر 2001محیطی معطوف به آمال و اندیشه دموکراتیک، بشر دوست عملگرا و درعین حال منتج از رفتارهای به ظاهر انساندوستانه درجهت ترویج آداب سرمایه دارانه غرب به عنوان پیروز رقابت دو مکتب کمونیسم و لیبرالیسم در طول دوران جنگ سرد بود. ولی درمحض رخ دادن اتفاقات 11سپتامبر گویی جهان با خروج از سردرگمی و بلاتکلیفی حاصل از ایفای نقش غیرواقعی چهره اصلی خود را نمایان می سازد و رقابت و جنگ که تاریخ ساز روابط بین الملل بوده مجدداً پا به عرصه حیات می گذارد و با خروج از بحران هویت با شخصیت و جایگاهی جدید محیط بین الملل را می سازد. و مجدداً همان قصه قدیمی و استعمار و استثمار درحال تکرار است که از رفتارها و تکروی ها و یکجانبه گرایی فعال، میلیتاریسم و تبلیغ و گسترش هژمونی و نظریه ثبات هژمونیک از سوی آمریکا و حامیان آن بسط داده می شود. محیط بازی های بین المللی از همکاری های دو جانبه و چند جانبه منطقه ای و جهانی درجهت ایجاد جهانی آرام و گسترش صلح جهانی به اتحادها و ائتلافات نظامی درجهت گسترش قدرت و نمایش قدرت کسب شده تغییر شکل داد. این تغییر محیط بازی را قبل و بعد از اتفاقات 11 سپتامبر 2001 می توان به راحتی درک کرد. 3) قواعد و قانون بازی های بین المللی نیز اصولاً برحسب بازیگران و محیط بازی متفاوت است، چنانکه طبق اصل اساسی نظریه بازی ها (آنکه قانون یک بازی را تدوین می کند برنده بازی خواهد بود) لذا قاعده هر بازی بین المللی نیز به فراخور شرایط زمانی و مکانی متغیر است تا قبل از 11 سپتامبر 2001 بدنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و زوال ظاهری اصول کمونیستی و سوسیالیستی و از میان رفتن دشمن استراتژیک آمریکا در نظام دو قطبی، قاعده بازی های بین المللی حول اصولی چون همگرایی جهان و اتحاد و ائتلاف چند جانبه می گشت. ولی پس از حوادث یازدهم سپتامبر تغییر گفتمان را شاهد بودیم زبان دوستی و همکاری و قاعده رفاه و آزادی ملت ها و اندیشه ها به زبان دشمن سازی، جنگ، تحمل سختی ها و دردهای زایمان منطقه ای و اشغال تبدیل گشت. اصل بر بدبینی است تحول در روح قواعد بین الملل نهایتا منجر به تغییر دراندام ظاهری قاعده بازی های بین المللی گردید و قاعده یکجانبه گرایی و جنگ طلبی و زیاده خواهی ارجحیت خود بر مساوات و آزادی و استقلال ملت ها و شعاربرابری انسان ها در جهانی شدن را نشان داد. میلیتاریسم و نظامی گری و استراتژی هایی چون جنگ ستیزانه و پیشگیرانه در راس اصول و قواعد بین الملل مفهوم یافت و به نوعی هنجارهای عمومی و خصوصی قواعد بازی در روابط بین الملل بعد از 11سپتامبر 2001 دچار تحول عمیقی گردیده است. و تاکنون این تحولات عمیق و بهره برداری هرچه بیشتر از سوی آمریکا حکایت ازاصل اساسی نظریه بازی ها می کند که برنده تدوین گر قواعد بازی است درچنین تطبیقی زیاد دور نیست که یازده سپتامبر 2001 را کلید آغازین تحولات عصر جدید قلمداد کنیم. منبع:مهدی وحیدی، روزنامه کیهان،شماره 18622
عنوان سوال:

تحولات نظام بین الملل بعد از حادثه 11 سپتامبر چه بود؟


پاسخ:

ساختار نظام بین الملل در طول تاریخ دستخوش تحولات گوناگونی بوده است و در هر برهه ای از تاریخ، نظام های خاصی در پی حمایت معنوی و پشتیبانی ذهنی مکاتبی خاص، بازی های بین المللی را شکل می دهند. در قرن گذشته نیز درگیری اصلی میان سه مکتب کمونیسم، فاشیسم و نازیسم، لیبرالیسم در جهت کسب قدرت و ارتقاء اندیشه های نظامی و عملی خودشان به وجود آمد. در جنگ جهانی دوم مکتب فاشیسم و نازیسم از گردونه رقابت خارج شدند تا رقابت میان دومکتب باقیمانده در جهت جهانی کردن افکار و آمال خود در طول دوران جنگ سرد صورت پذیرد ولی این رقابت نیز در نهایت در ابتدای دهه 1990 میلادی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سردمدار مکتب کمونیسم به پایان رسید. در واقع از ابتدای دهه 90 میلادی عرصه روابط بین الملل، فضا و مکان فکری و عملکردی خود را تنها در اختیار مکتب سرمایه داری لیبرالیسم به رهبری ایالات متحده آمریکا دید. ولی گویی ایالات متحده آمریکا توقع چنین فضای فراخ و مکان گسترده ای برای توسعه و نوسازی مجدد اصول و قواعد مدنظر خود را نداشت و در واقع هدایت و کنترل بازی های بین المللی در چنین سطح و حوزه ای را بدون وجود دشمن امکان پذیر نمی دانست. محرومیت از وجود دشمن، آمریکا و مکتب لیبرالیسم را دچار سردرگمی کرد، لذا در طول دهه 90 میلادی تا 11 سپتامبر 2001 ایالات متحده آمریکا دائماً درپی ایجاد تغییرات خاصی برای درونی کردن دشمن بالقوه و بالفعل دنیای اسلام بدون مرز با اندیشه ها و آموزه های لیبرالیستی و اصول سرمایه داری آمریکا بود.
نقطه نهایی چنین دشمن سازی و رقیب آفرینی حادثه 11 سپتامبر 2001 بود. یازدهم سپتامبر زمینه بازنگری در مفاهیم کلان ساختار نظام بین الملل و بازاندیشی در روندها و جریان ها و گرایشات سیاست جهانی و بازگشت قدرتمندانه دولت ملی به عرصه سیاست گذاری عمومی، نقش آفرینی بازیگران نوین، ایدئولوژیک شدن فضای عمومی، احیای رهیافت نظامی گرایانه و مفاهیم سنتی قدرت، منافع ملی، رقابت، امنیت، توازن قوا و ائتلاف سازی بین المللی بود. در حقیقت رخداد 11 سپتامبر سال 2001 در نیویورک و واشنگتن خلأ تئوریک ناشی از بحران های معنا و مشروعیت ساختار نظام بین المللی را که بدون درگیری مکتبی، طی شد، پرکرد.
در جریان یازدهم سپتامبر 2001 برای اولین بار خاک اصلی کشور آمریکا بعداز 1812 میلادی مورد تهاجم قرار گرفت، در سال 1812 انگلیسی ها بخشی از خاک ایالات متحده را اشغال کردند و کاخ سفید را به آتش کشیدند اما از آن زمان به بعد هرگز هیچ دشمن خارجی نتوانست به خاک اصلی ایالات متحده آمریکا حمله کند، حتی در حمله ژاپنی ها به بندر (پرل هاربر) درسال 1941 خاک اصلی آمریکا مورد یورش قرار نگرفت چرا که در آن سال ها هنوز هاوایی بعنوان یکی از ایالات آمریکا شناخته نمی شد. ولی در حوادث 11سپتامبر نمادهای قدرت اقتصادی- مرکز تجارت جهانی و قدرت نظامی- پنتاگون آمریکا تخریب شدند.
حال پس از گذشت چندسال از حوادث مذکور و با عنایت به نقش و تاثیرات رویداد 11 سپتامبر 2001 در تحولات بعدی نظام بین الملل دقت نظر در نحوه شکل گیری چنین عملیاتی و عواقب آن ابهامات عمیقی را در اذهان متبادر می سازد که از جمله آنها می توان گفت که اگر هواپیماها ربوده شده اند، چرا خلبان ها از دکمه های هدایت اتوماتیک هواپیما و دکمه اعلام خطر استفاده نکرده اند؟! چرا هیچ گزارشی به برج هدایت فرودگاه داده نشده است؟ چگونه هواپیمای اصطلاحاً مسافربری به پنتاگون وارد شد و درمعرض اخطار و یا شلیک اتوماتیک قرار نگرفت؟ چگونه سیستم امنیتی فوق مدرن آمریکا هیچ اطلاعی از سازماندهی چنین عملیات گسترده ای نداشته است؟ چگونه تروریست ها توانسته اند بمب و سلاح به داخل هواپیما ببرند؟ این ابهامات و تناقضات درحادثه مذکور و اقدامات بعدی آمریکا در قرار دادن ایران و عراق در لیست محور شرارت و انتساب فوری مسئولیت حوادث به القاعده و طالبان و هدایت افکار عمومی جهانی علیه مسلمانان همگی نشان از طرحی از پیش برنامه ریزی شده و سناریویی از پیش تعیین شده است.
حوادث 11سپتامبر چنین می آموزد که موازنه های سیاست بین المللی با ثبات نیستند هرچند که دراین شرایط خاص این موازنه ها بهم نخورده است ولی به خوبی مشاهده می کنیم که می تواند متحول شود. 11 سپتامبر عامل اساسی و قطعی سیاست های تهاجم گرایانه و توسعه طلبانه آمریکا نیست بلکه مستمسک و بهانه لازم در توجیه اقدامات بعدی آمریکا به دست تصمیم سازان و گروه های فکری سیاست خارجی آمریکا است. در حقیقت این حادثه به مثابه کاتالیزوری در سیاست خارجی آمریکا بود که به بهانه مبارزه با تروریسم جهانی موجب لشکرکشی آمریکا به کشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه گردید. پس از حوادث 11 سپتامبر بسیاری از مسلمانان تحت تعقیب قرار گرفتند و صرفا به بهانه داشتن نام اسلامی یا پوشش اسلامی در آمریکا و سایر کشورهای متاثر از سیاست های نظام بین الملل بازداشت می شدند، طی چند ماه، تمام موسسات خیریه و مساجد مسلمانان در آمریکا تفتیش شد و در ادامه سیاست های اسلام ستیزی به مخالفت جدی علیه مهاجرین خارجی بدل گذشت.
یازدهم سپتامبر طولانی ترین دوره صلح و آرامش در میان قدرت های بزرگ را در طول تاریخ برهم زد و در زمینه توجیه تئوریک استراتژی تفوق مدنظر آمریکا گردید، این حادثه بسترساز تغییر نگرش و تحول در استراتژی سیاست خارجی آمریکا گردید به نوعی بازنگری پارادایم صلح منشی و دموکراتیک مآب آمریکا به تجاوز و توسعه آرمان های دموکراسی مآب از طریق جنگ پیشگیرانه و پیش دستانه بوده است. حوادث 11 سپتامبر ساختار طبقاتی قدرت را تغییر نداد، بلکه شرایط مناسبی جهت حرکت آمریکا درمسیر سیاست های اعلامی را مهیا کرد. در اصل رخداد فوق الذکر نقطه عطف تحول و باز تولید نگرش امنیتی جنگ سرد در هزاره سوم گردید و حیات اتحادها و همکاری های چند جانبه و همگرایی منطقه ای و جهانی را دستخوش تحولات پس از خود قرار داد. ظهور عملکردی امنیت نرم افزاری در کنار امنیت سخت افزاری یکجانبه گرایی فعال و میلیتاریسم آمریکا، شدت تاثیر بر قواعد، محیط و بازیگران عرصه بازی های نظام بین الملل همگی از مشتقات و استنتاجات قابل پیگیری و جدل های حاصل از رویداد یازدهم سپتامبر می باشد.
11 سپتامبر نقطه عزیمت منطق بازی های روابط بین الملل پس از بازی های قاعده مند در دوران جنگ سرد بود که عواقب این حادثه در داخل آمریکا و در سطح بین المللی به صور مختلف عموم بازیگران بین المللی و داخلی را متاثر ساخت. این رخداد زمینه ظهور بازیگران نوین و کارکردی همچون گروهک های تروریستی و افراد و سایر Ngo ها
و ...، و باز تولید نقش بازیگران کهنه بین الملل، احیاء نظام متکثر استوار بر قواعد ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک و همچنین موجب رشد رفتارهای مجازی و نرم افزاری درقالب قواعد نوین گردید. این حادثه ضمن امنیتی کردن محیط بازی های بین المللی، دستورالعمل جدید بین المللی با ترکیب مباحث مربوط به هویت، ائتلاف، اتحاد و تروریسم را وارد قاموس استراتژیک دنیا کرد. درموج دیگر بررسی پیامدهای حوادث یازده سپتامبر درنیویورک و واشنگتن می توان به ایجاد فضای همدردی جدیدی با مردم آمریکا اشاره کرد که حاکمان ایالات متحده آمریکا با سوء استفاده و بهره گیری به موقع از چنین فضای دلسوزانه به مردم آمریکا، طلبکارانه بدنبال کسب حقوق از دست رفته خود از جهان برآمدند. از همین روی نظریه لزوم بهره برداری از فرصت ها وتبدیل تهدیدات به فرصت ها، یکی از جدیدترین گفتمان های حاکم درمحافل سیاسی داخلی و خارجی آمریکا بعد از 11سپتامبرگردید، ایالات متحده آمریکا با بهره گیری از قوت نرم افزاری تعریف جدید خود از دشمن و تهدید را با جنگ برای دموکراسی درحمله به افغانستان (7 اکتبر 2001) و جنگ پیشدستانه به توسعه دهنده سلاح های کشتار جمعی و یکی از ستون های محور شرارت یعنی عراق (20مارس 2003) به منصه ظهور رساند. بعد از یازدهم سپتامبر آمریکا با دگرگونی معنایی درماهیت تروریسم این مفهوم را به یک دغدغه عمومی و بین المللی تبدیل کرد. چرا که توانسته بود پس از تغییر جهت گیری سد نفوذ کمونیسم به سد نفوذ تروریسم خلأ محرومیت از وجود دشمن و گذار از بحران و معنا و مشروعیت درعرصه تصمیم گیری داخلی و خارجی را از طریق طالبانیزم تکمیل کند.
نظام بین الملل درسال های آغازین هزاره سوم شاهد نقش آفرینی متحول شده تنها قدرت متراکم باقیمانده از گذشتگان به بهانه رخداد 11 سپتامبر 2001 بود، چرا که تصادم و تراکم بازیگران نوین در برابر بازیگران قدیمی نظام بین الملل محیط جدیدی جهت برگزاری بازیهای بین المللی یا کسب و نمایش قدرت جهانی بوجود آورد که چنین فضا و مکان و بازیگرانی نیز نیازمند قواعد و اصول جدید و همخوان با شرایط اخیر می باشد حال به بخش های این تحولات می پردازیم.
1) بازیگری درتعاملات منطقه ای و جهانی بعد از 11سپتامبر2001 متحول گردید. چرا که تا قبل از رخداد یازدهم سپتامبر گردانندگان نظام بین الملل با ترویج اصول جهانی شدن و جهانی سازی در تمامی حوزه ها دنباله رو اهدافی چون حضور بازیگران جدید از جمله سازمانهای غیر دولتی و دولتی بین المللی، افراد، ... و تخفیف نقش دولت- ملت ها در بازی های بین المللی بودند. ولی اتفاقات یازدهم سپتامبر عامل توسعه بازیگری نظامند دولت ها درعرصه روابط بین الملل گردید و بازخورد مجددی به چارچوب ادراک بازیگران بین المللی وارد کرد، و از همین روی بود که اهمیت دولت ها در روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی واقعیت ها را درمعرض دید همگان گذارد و سیاست های قوی تر در دست دولت ها و سیاست های ضعیف تر درمیان بازیگران ضعیف قرارگرفت، درکنار چنین تحولی ظهور بازیگران نوین چون تروریست ها و بازیگران شبکه ای و مجازی را می توانیم از دیگر عواقب 11سپتامبر برشمرد. به نوعی این حوادث زمینه ساز گسترش آن دسته از بازیگرانی در عرصه سیاست بین الملل گردید که از دایره شمول بازیگران کهنه روابط بین الملل همچون دولت- ملت ها، سازمان های بین المللی و ... خارج است. این بازیگران مجازی چون رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی، ماهواره ها، برخی شرکت های چند ملیتی و افراد با استفاده از محیط جهانی شده و با بهره برداری از انواع ابزارهای موجود در قالب بازیگران نوین تاثیرات بسزایی درتصمیمات و اقدامات سیاسی بین المللی گذارده اند.
2) محیط تعاملات بازیگران منطقه ای وجهانی نیز در ادامه تغییر نگرش ها و ظهور بازیگران نوین دستخوش تغییرات ملموسی گردیده است. محیط بازیهای بین المللی تا قبل از 11سپتامبر 2001محیطی معطوف به آمال و اندیشه دموکراتیک، بشر دوست عملگرا و درعین حال منتج از رفتارهای به ظاهر انساندوستانه درجهت ترویج آداب سرمایه دارانه غرب به عنوان پیروز رقابت دو مکتب کمونیسم و لیبرالیسم در طول دوران جنگ سرد بود. ولی درمحض رخ دادن اتفاقات 11سپتامبر گویی جهان با خروج از سردرگمی و بلاتکلیفی حاصل از ایفای نقش غیرواقعی چهره اصلی خود را نمایان می سازد و رقابت و جنگ که تاریخ ساز روابط بین الملل بوده مجدداً پا به عرصه حیات می گذارد و با خروج از بحران هویت با شخصیت و جایگاهی جدید محیط بین الملل را می سازد. و مجدداً همان قصه قدیمی و استعمار و استثمار درحال تکرار است که از رفتارها و تکروی ها و یکجانبه گرایی فعال، میلیتاریسم و تبلیغ و گسترش هژمونی و نظریه ثبات هژمونیک از سوی آمریکا و حامیان آن بسط داده می شود. محیط بازی های بین المللی از همکاری های دو جانبه و چند جانبه منطقه ای و جهانی درجهت ایجاد جهانی آرام و گسترش صلح جهانی به اتحادها و ائتلافات نظامی درجهت گسترش قدرت و نمایش قدرت کسب شده تغییر شکل داد. این تغییر محیط بازی را قبل و بعد از اتفاقات 11 سپتامبر 2001 می توان به راحتی درک کرد.
3) قواعد و قانون بازی های بین المللی نیز اصولاً برحسب بازیگران و محیط بازی متفاوت است، چنانکه طبق اصل اساسی نظریه بازی ها (آنکه قانون یک بازی را تدوین می کند برنده بازی خواهد بود) لذا قاعده هر بازی بین المللی نیز به فراخور شرایط زمانی و مکانی متغیر است تا قبل از 11 سپتامبر 2001 بدنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و زوال ظاهری اصول کمونیستی و سوسیالیستی و از میان رفتن دشمن استراتژیک آمریکا در نظام دو قطبی، قاعده بازی های بین المللی حول اصولی چون همگرایی جهان و اتحاد و ائتلاف چند جانبه می گشت. ولی پس از حوادث یازدهم سپتامبر تغییر گفتمان را شاهد بودیم زبان دوستی و همکاری و قاعده رفاه و آزادی ملت ها و اندیشه ها به زبان دشمن سازی، جنگ، تحمل سختی ها و دردهای زایمان منطقه ای و اشغال تبدیل گشت. اصل بر بدبینی است تحول در روح قواعد بین الملل نهایتا منجر به تغییر دراندام ظاهری قاعده بازی های بین المللی گردید و قاعده یکجانبه گرایی و جنگ طلبی و زیاده خواهی ارجحیت خود بر مساوات و آزادی و استقلال ملت ها و شعاربرابری انسان ها در جهانی شدن را نشان داد. میلیتاریسم و نظامی گری و استراتژی هایی چون جنگ ستیزانه و پیشگیرانه در راس اصول و قواعد بین الملل مفهوم یافت و به نوعی هنجارهای عمومی و خصوصی قواعد بازی در روابط بین الملل بعد از 11سپتامبر 2001 دچار تحول عمیقی گردیده است. و تاکنون این تحولات عمیق و بهره برداری هرچه بیشتر از سوی آمریکا حکایت ازاصل اساسی نظریه بازی ها می کند که برنده تدوین گر قواعد بازی است درچنین تطبیقی زیاد دور نیست که یازده سپتامبر 2001 را کلید آغازین تحولات عصر جدید قلمداد کنیم.
منبع:مهدی وحیدی، روزنامه کیهان،شماره 18622





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین