آیا دموکراسی در اندیشه های اسلامی نیز پیشینه دارد؟
در ریشه یابی اندیشه ی دموکراسی، آنچه گذشت از آوازه ی بیشتری برخوردار است، امّا چنانچه دموکراسی را به معنای مشارکت مردمی، آزادی انسان ها از ظلم و استبداد، برابری فرصت ها برای افراد و بالاخره اموری بدانیم که در بعضی از تعاریف آمده است، آن گاه ریشه ی دموکراسی واقعی به ظهور اسلام و حتّی پیش از آن، یعنی زمان بعثت انبیا(علیهم السلام)بازمی گردد؛ زیرا ظهور هر یک از پیامبران خدا به منظور دوری نمودن انسان ها از طاغوت و پرستش خدای یکتا، در کمال آزادی، برادری و برابری بود. در تاریخ مشاهده می کنیم که همه ی انبیا(علیهم السلام) از مردم می خاستند و بر این خواسته اصرار میورزیدند که آنان بندگی خدا را بپذیرند تا در نتیجه و عوض این بندگی، پیامبران(علیهم السلام) دنیا و آخرت آن ها را آباد نمایند. با آن که کم تر کسی این گفتمان حق طلبانه از فرستادگان خدا را باور نمی کرد، لکن جوامع اندکی به این تقاضای انبیا(علیهم السلام)جامه ی عمل پوشاندند و به دنبال ایشان به راه افتادند؛ چرا که راهزن های این راه، شیاطین و حکام مستبد، که نمی توانستند از حاکمیت خود بر انسان ها چشم بپوشند و نمی خواستند حتی لحظه ای خود انسان ها بر سرنوشت خویش حاکم باشند، با انبیا(علیهم السلام) و نظام مردم سالاری واقعی آن ها به مبارزه برمی خاستند و از هر ابزاری برای شکست آن بهره می جستند و متأسفانه باید گفت که غالباً نیز شیاطین و حکام مستبد پیروز بودند و مردم پیامبران(علیهم السلام) را تنها می گذاشتند! بنابراین، آنچه با حاکمیت مردم و مردم سالاری منافات دارد، حاکمیت استبداد و (طاغوت) است. (طاغوت) یعنی حاکمیت نامشروع، و از آن جا که حاکمیت خدا و پیامبرانش اساساً مشروع است، پس با حاکمیت خود انسان ها مشکلی ندارد و معقول ترین و پسندیده ترین نوع آن، همین است که از مشروعیت تام برخوردار است؛ پس مردم سالاری حقیقی که از هرگونه استبداد و زورگویی خالی است، این جاست. تنها وجه لازم این حاکمیت، تعلیم پذیری مردم و فرآیند یادگیری در این جهت است که انسان ها بدانند و بپذیرند که باید در طول اراده ی خداوند متعال اراده کنند، نه در عرض و در مقابل آن. چنان که پس از این تبیین خواهیم کرد، تنها فرق مهم و اساسی میان دموکراسی های مصطلح امروزی با مردم سالاری دینی نیز همین نکته است که در دموکراسی ها، هر چه مردم می خواهند مشروع و معتبر است، خواه در راستای خواست خدا باشد و خواه در برابر آن؛ لکن در جامعه ای که نظام مردم سالاری دینی حاکم است، تنها زمانی خواست مردم مشروع و پذیرفتنی است که مردم نگویند (هر چند خداوند آن گونه خواسته است، ما عکس آن را می طلبیم). داوری در این زمینه نیز پیش تر به خود مردم واگذار گردیده است. با این بیان روشن شد که همه ی انبیای الهی(علیهم السلام) چه آن هایی که امام یا رسول بودند و چه آن هایی که فقط نبی بودند، خواهان سالار بودن مردم و حاکمیت آن ها بر سرنوشت خویش بودند. خداوند، در سوره ی شعراء، بارها از قول پیامبران(علیهم السلام) می فرماید: ای مردم، پرهیزگاری را پیشه ی خود سازید و از من پیروی کنید.[1] آن گاه نتیجه ی این پیروی، نیکی دنیا و آخرت و نمایاندن مردم سالاری حقیقی به شما خواهد بود. از جمله مواردی که می توان در قدمت مردم سالاری دینی و پیشنه ی دموکراسی به معنای فوق، در حکومت انبیا(علیهم السلام) یادآور شد، داستانی مربوط به حضرت موسی(علیه السلام) است. خداوند متعال در ابتدای سوره ی شعراء راه کارهای مردم سالارانه ی حضرت موسی(علیه السلام) در مقابل استبداد فرعونی را بسیار زیبا و عجیب به تصویر می کشد. آن جا که فرعون تمام مردم را جمع نمود و همه ی جادوگران و مرتاضان ممالک تحت نفوذش را فراخواند تا با حضرت موسی(علیه السلام) به مبارزه برخیزند. هنگامی که ساحران آمدند، به فرعون گفتند: آیا اگر ما پیروز شدیم، پاداش مهمی خواهیم داشت؟ گفت: آری، و در آن صورت شما از مقربان خواهید شد. (روز موعود) موسی به ساحران گفت: آنچه را می خواهید بیفکنید. آن ها طناب ها و عصاهای خود را افکندند و گفتند: به عزت فرعون، ما قطعاً پیروزیم. سپس موسی عصایش را افکند؛ ناگهان تمام وسایل دروغین آن ها را بلعید. فوراً همه ی ساحران به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی و هارون. فرعون گفت: آیا پیش از این که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟! مسلماً او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته، اما به زودی خواهید دانست! دست ها و پاهای شما را به عکس یکدیگر قطع می کنم و همه ی شما را به دار می آویزم. گفتند: مهم نیست (هر کاری که از دستت ساخته است بکن)، ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم. ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد؛ چرا که ما نخستین گروندگان بودیم.[2] داوری در این خصوص را به خواننده ی محترم وامی گذاریم که آیا مردم سالاری واقعی در غیر تعالیم انبیا(علیهم السلام) یافت می شود یا در تعالیم پیامبران(علیهم السلام) که با یک درسش این چنین در برابر استبداد هولناک فرعونی ایستادگی می شود و تازه مؤمنان چنان حاکمیت می یابند که در دفاع از سرنوشت خویش به هیچ چیز توجهی نمی کنند! آخرین سفیر الهی نیز مردم را چنان تعلیم فرمود که مبادا کسی جز خودشان بر سرنوشت آن ها حاکم باشد. رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) چنان جان تازه ای به بیعت بخشید که حتی امروزه برخی خیال می کنند مشروعیت حکومتش را نیز با آن استوار ساخت و حتی به زنان نیز هم چون مردان اجازه ی بیعت و حاکمیت بر سرنوشت خویش را، پیش از تشکیل حکومت اسلامی (در پیمان عقبه) عنایت فرمود. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله)، به فرزندش فرمود: هرگز مبادا اجازه دهی که جز خودت بر سرنوشت تو حاکم گردد؛ چرا که خداوند تو را آزاد آفرید.[3] این ها جملگی بر این دلالت دارند که سابقه ی دموکراسی به مفهوم مردم سالاری دینی در اسلام و ادیان، بسیار زیاد است. پی نوشتها: [1]. (فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ)، شعراء، آیه ی 108، 110 و 126. [2]. سوره ی شعراء، آیه ی 40 51. [3]. (لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّاً)، نهج البلاغه، وصیت امام علی(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام). منبع: اسلام و دموکراسی، نصرالله سخاوتی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383)
عنوان سوال:

آیا دموکراسی در اندیشه های اسلامی نیز پیشینه دارد؟


پاسخ:

در ریشه یابی اندیشه ی دموکراسی، آنچه گذشت از آوازه ی بیشتری برخوردار است، امّا چنانچه دموکراسی را به معنای مشارکت مردمی، آزادی انسان ها از ظلم و استبداد، برابری فرصت ها برای افراد و بالاخره اموری بدانیم که در بعضی از تعاریف آمده است، آن گاه ریشه ی دموکراسی واقعی به ظهور اسلام و حتّی پیش از آن، یعنی زمان بعثت انبیا(علیهم السلام)بازمی گردد؛ زیرا ظهور هر یک از پیامبران خدا به منظور دوری نمودن انسان ها از طاغوت و پرستش خدای یکتا، در کمال آزادی، برادری و برابری بود.
در تاریخ مشاهده می کنیم که همه ی انبیا(علیهم السلام) از مردم می خاستند و بر این خواسته اصرار میورزیدند که آنان بندگی خدا را بپذیرند تا در نتیجه و عوض این بندگی، پیامبران(علیهم السلام) دنیا و آخرت آن ها را آباد نمایند. با آن که کم تر کسی این گفتمان حق طلبانه از فرستادگان خدا را باور نمی کرد، لکن جوامع اندکی به این تقاضای انبیا(علیهم السلام)جامه ی عمل پوشاندند و به دنبال ایشان به راه افتادند؛ چرا که راهزن های این راه، شیاطین و حکام مستبد، که نمی توانستند از حاکمیت خود بر انسان ها چشم بپوشند و نمی خواستند حتی لحظه ای خود انسان ها بر سرنوشت خویش حاکم باشند، با انبیا(علیهم السلام) و نظام مردم سالاری واقعی آن ها به مبارزه برمی خاستند و از هر ابزاری برای شکست آن بهره می جستند و متأسفانه باید گفت که غالباً نیز شیاطین و حکام مستبد پیروز بودند و مردم پیامبران(علیهم السلام) را تنها می گذاشتند!
بنابراین، آنچه با حاکمیت مردم و مردم سالاری منافات دارد، حاکمیت استبداد و (طاغوت) است. (طاغوت) یعنی حاکمیت نامشروع، و از آن جا که حاکمیت خدا و پیامبرانش اساساً مشروع است، پس با حاکمیت خود انسان ها مشکلی ندارد و معقول ترین و پسندیده ترین نوع آن، همین است که از مشروعیت تام برخوردار است؛ پس مردم سالاری حقیقی که از هرگونه استبداد و زورگویی خالی است، این جاست. تنها وجه لازم این حاکمیت، تعلیم پذیری مردم و فرآیند یادگیری در این جهت است که انسان ها بدانند و بپذیرند که باید در طول اراده ی خداوند متعال اراده کنند، نه در عرض و در مقابل آن.
چنان که پس از این تبیین خواهیم کرد، تنها فرق مهم و اساسی میان دموکراسی های مصطلح امروزی با مردم سالاری دینی نیز همین نکته است که در دموکراسی ها، هر چه مردم می خواهند مشروع و معتبر است، خواه در راستای خواست خدا باشد و خواه در برابر آن؛ لکن در جامعه ای که نظام مردم سالاری دینی حاکم است، تنها زمانی خواست مردم مشروع و پذیرفتنی است که مردم نگویند (هر چند خداوند آن گونه خواسته است، ما عکس آن را می طلبیم). داوری در این زمینه نیز پیش تر به خود مردم واگذار گردیده است.
با این بیان روشن شد که همه ی انبیای الهی(علیهم السلام) چه آن هایی که امام یا رسول بودند و چه آن هایی که فقط نبی بودند، خواهان سالار بودن مردم و حاکمیت آن ها بر سرنوشت خویش بودند. خداوند، در سوره ی شعراء، بارها از قول پیامبران(علیهم السلام) می فرماید:
ای مردم، پرهیزگاری را پیشه ی خود سازید و از من پیروی کنید.[1]
آن گاه نتیجه ی این پیروی، نیکی دنیا و آخرت و نمایاندن مردم سالاری حقیقی به شما خواهد بود.
از جمله مواردی که می توان در قدمت مردم سالاری دینی و پیشنه ی دموکراسی به معنای فوق، در حکومت انبیا(علیهم السلام) یادآور شد، داستانی مربوط به حضرت موسی(علیه السلام) است. خداوند متعال در ابتدای سوره ی شعراء راه کارهای مردم سالارانه ی حضرت موسی(علیه السلام) در مقابل استبداد فرعونی را بسیار زیبا و عجیب به تصویر می کشد. آن جا که فرعون تمام مردم را جمع نمود و همه ی جادوگران و مرتاضان ممالک تحت نفوذش را فراخواند تا با حضرت موسی(علیه السلام) به مبارزه برخیزند.
هنگامی که ساحران آمدند، به فرعون گفتند: آیا اگر ما پیروز شدیم، پاداش مهمی خواهیم داشت؟ گفت: آری، و در آن صورت شما از مقربان خواهید شد. (روز موعود) موسی به ساحران گفت: آنچه را می خواهید بیفکنید. آن ها طناب ها و عصاهای خود را افکندند و گفتند: به عزت فرعون، ما قطعاً پیروزیم. سپس موسی عصایش را افکند؛ ناگهان تمام وسایل دروغین آن ها را بلعید. فوراً همه ی ساحران به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی و هارون. فرعون گفت: آیا پیش از این که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟! مسلماً او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته، اما به زودی خواهید دانست! دست ها و پاهای شما را به عکس یکدیگر قطع می کنم و همه ی شما را به دار می آویزم. گفتند: مهم نیست (هر کاری که از دستت ساخته است بکن)، ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم. ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد؛ چرا که ما نخستین گروندگان بودیم.[2]
داوری در این خصوص را به خواننده ی محترم وامی گذاریم که آیا مردم سالاری واقعی در غیر تعالیم انبیا(علیهم السلام) یافت می شود یا در تعالیم پیامبران(علیهم السلام) که با یک درسش این چنین در برابر استبداد هولناک فرعونی ایستادگی می شود و تازه مؤمنان چنان حاکمیت می یابند که در دفاع از سرنوشت خویش به هیچ چیز توجهی نمی کنند!
آخرین سفیر الهی نیز مردم را چنان تعلیم فرمود که مبادا کسی جز خودشان بر سرنوشت آن ها حاکم باشد. رسول مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) چنان جان تازه ای به بیعت بخشید که حتی امروزه برخی خیال می کنند مشروعیت حکومتش را نیز با آن استوار ساخت و حتی به زنان نیز هم چون مردان اجازه ی بیعت و حاکمیت بر سرنوشت خویش را، پیش از تشکیل حکومت اسلامی (در پیمان عقبه) عنایت فرمود. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)، جانشین پیامبر(صلی الله علیه وآله)، به فرزندش فرمود:
هرگز مبادا اجازه دهی که جز خودت بر سرنوشت تو حاکم گردد؛ چرا که خداوند تو را آزاد آفرید.[3]
این ها جملگی بر این دلالت دارند که سابقه ی دموکراسی به مفهوم مردم سالاری دینی در اسلام و ادیان، بسیار زیاد است.
پی نوشتها:
[1]. (فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ)، شعراء، آیه ی 108، 110 و 126.
[2]. سوره ی شعراء، آیه ی 40 51.
[3]. (لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّاً)، نهج البلاغه، وصیت امام علی(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام).
منبع: اسلام و دموکراسی، نصرالله سخاوتی، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم (1383)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین