گاهی در بررسی مسائل توسعه و موانع آن، گفته میشود، از آنجا که علم و صنعت و فنون مختلف، طی چند قرن اخیر، پیشرفتهای چشمگیر و تحولات عمیقی داشته و انسان در زمینههای گوناگون (چون: حمل و نقل، ارتباطات، ابزار و وسایل دفاعی، علوم فضایی و دریا نوردی، مسائل پزشکی و استفاده از انرژی اتمی، ساخت ماشین آلات و وسایل روزمرهی زندگی و ...) به ابتکارات و اختراعات زیادی دست یافته است، ادارهی جوامع کنونی با روابط پیچیدهی آن، قوانین و مقررات جدیدی را میطلبد، لذا قوانین و مقرراتی که چهارده قرن قبل، از طرف اسلام، برای هدایت و ادارهی زندگی بشر آورده شده است، چگونه میتواند خود را با مقتضیات زمان تطبیق داده، پاسخگوی نیازهای متنوع عصر جدید باشد و همگام با دنیای روز و جوامع مدرن، زمینه ساز توسعهای همهجانبه گردد. از طرف دیگر، میدانیم که دین الهی آن است که خداوند توسط پیامبرانش برای هدایت انسان نازل کرده است؛ و مجموع نظریاتی که ما آن را به متون دینی مستند میکنیم، نباید زاید و اضافه بر مجموع دین و یا احیاناً مخالف با بعضی از مسلّمات آن باشد؛ بنابراین، اصلاح طلبی و نوآوری در دین، تعبیر صحیحی نیست؛ زیرا دینِ کامل با کتاب آسمانیِ اصیل و تحریف نشده، نیاز به تکمیل، اصلاح و تغییر ندارد.[1] البته با فهم عمیق و جامع و شناخت کامل دین، میتوان فرهنگ حاکم بر جامعه را اصلاح نمود. انسان، به طور طبیعی، هر چیز تازه و نویی را بر کهنه و فرسوده ترجیح میدهد؛ ولی این مطلب کلیّت ندارد و این رویه را در همه جا نمیتوان اعمال نمود؛ مثلاً نمیتوان گفت که چون عصر مسافرت با اسب و شتر و الاغ گذشته است و مردم با هواپیما و اتومبیلهای تندرو سفر میکنند، لزوم رعایت صدق، وفا، امانتداری، و سایر صفات حمیده و همچنین مسائل مربوط به خرید و فروش، اجاره و دیگر قراردادهای اجتماعی، همه باید عوض شود و یا جدول فیثاغورث، چون دوهزار سال از آن گذشته، دیگر کهنه شده است و قابل استفاده نیست.[2] به طور کلی، کهنگی در قوانینی که حقایق را بیان میکند، راه ندارد و اگر قانونی مطابق با سرشت انسان باشد، همیشه باقی است و اسلام راهی است که دستگاه آفرینش به انسان نشان داده و آیین و مقرراتی است که با طبیعت ویژهی انسان، مطابقت و هماهنگی دارد و میتواند پاسخگوی نیازهای واقعیِ انسان در هر زمان باشد و بدیهی است که انسان، در هر زمان و مکان و با هر وضعی که زندگی کند، همین طبیعت و فطرت انسانی خود را دارد؛[3] امّا مقرراتی که مربوط به حوادث روزمرهی زندگی است، به تدریج مورد نیاز واقع میشود و با تغییر شرایط، عوض میگردد (مانند: احکام مالی، انتظامی و نظامی مربوط به حفظ امنیّت و دفاع از کشور، مسائل مربوط به ارتباطات، ادارهی شهرها و ...) اینها احکامی است که زمام آن به دست والی و متصدی حکومت است. او میتواند در قلمرو حکومت و ولایتش، همان تصمیمی را بگیرد که صاحب خانه دربارهی خانهاش میگیرد؛ مشروط بر آنکه این تصمیمگیریها به مصلحت جامعه باشد و برای ایجاد روحیهی تعاون و همکاری، از نظر دیگران استفاده نموده، برنامهها را با مشارکت عموم به اجرا درآورد.[4] توضیح بیشتر آنکه، احکام ثابت اسلام، در واقع پاسخ به نیازهای ثابت انسان است، نیازهایی چون: ضمانتِ معیشت، حق استفاده از ثروتی که با کار و تلاش به دست میآید، تأمین شرایطِ لازم برای بقای نسل، تضمین امنیّت جانی و مالی و ارتباط و تعلق به موجود مطلق؛ که احکامی چون: مسائل مربوط به توزیع ثروت، ازدواج، طلاق، حدود، قصاص و مسائل عبادی، در پاسخ به آن نیازها وضع گردیده است. در مقابل، دستهای از احکام، ثابت و دایمی نیستند، بلکه راه تغییر در آنها باز است و اسلام به ولی امر اجازه داده است، تا بر طبق مصالح و در پرتو احکام ثابت، آن را تعیین کند؛ و آنچه این احکام را برای ولی امر معین میسازد شرایط و مقتضیات زمان و مکان و مصالح جامعه است.[5] هماهنگی با متقضیات زمان از نظر اسلام اسلام با استخدام ابزار و وسایل در راه هوسها و شهوات مخالف است؛ ولی استفاده از ابزار بهتر و کاملتر، برای رسیدن به اهداف مشروع، جزء تقاضاهای زمان است که اگر انسان خود را با آن هماهنگ نسازد زیان میبیند؛ زیرا دیگران برای رسیدن به اهداف شیطانی و در جهت قدرت طلبی و شهوات نفسانی خود از آن استفاده میکنند و اهلِ حق اگر این وسایل را برای رسیدن به اهداف متعالی و ارزشمند خود به کار نگیرند، عقب میمانند و شکست میخورند؛ مثل استفاده از رادیو، تلویزیون، فیلم، سینما و سایر وسایل ارتباط جمعی که با آن میتوان پیام حق، احکام الهی، مصالح و مفاسد جامعه، فضایل اخلاقی و اسرار خلقت و درس توحید را به گوش مردم جهان رساند و سطح فرهنگ و دانش جامعه را بالا برد و اگر ما از آنها استفاده نکنیم، دیگران در راه رسیدن به اهداف فاسد خود از آن بهره گرفته، تسلط خود را بر جوامع اسلامی، تحکیم و تداوم میبخشند.[6] پاسخگویی قواعد فقهی به نیازهای هرعصر از ویژگیهای اسلام این است که اموری را که بر حسب نیازهای زمان تغییرمیکند، یعنی حاجتهای متغیّر را به حاجتهای ثابت پیوند داده و بین آنها رابطه برقرار کرده است و یک فقیه اسلام شناس، قادر است این ارتباط را از راه استنباط ملاکها و معیارهای احکام کشف نماید؛ البته ملاک و معیار، باید قطعی و مطابق با نصّ دلیل باشد. این همان قوهی محرکهی اسلام است که در ساختمان خود، بدون اینکه با روح دستوراتش مخالفتی شده باشد، خود از تحرک و پویایی برخوردار است؛ به این معنی که، قواعد کلی و اصول ثابتی دارد که احکام متغیّر را به رعایت این اصولِ ثابت وابسته کرده است. یکی از قواعدی که در فقه کاربرد زیاد دارد و پاسخگوی بسیاری از مسائل جدید، به ویژه در مرحلهی تزاحم بین دو عمل واجب و حرام است، قاعدهی (اهم و مهم) است که بر اساس آن، به فدا نمودن مهم برای رسیدن به امر اهمّ حکم میشود. قواعد دیگری مانند (نفی ضرر) و (عسر و حرج)، وجود ضرورت و مصلحت همراه با حجیّت عقل، مجاز بودن اجتهاد و مؤثر دانستن تغییرات زمان و مکان در آن و فرق بین اصول ثابت و متغیّر و احکام حکومتی سبب میشود که فقه اسلامی و قوانین و مقررات آن از انعطاف لازم برخوردار بوده، پاسخگوی نیازها و مشکلات هر عصر و زمانی باشد و به عنوان یک دستورالعمل جامع زندگی، برای همیشه بتواند در ادارهی صحنههای مختلف جامعه حضور داشته باشد. اجتهاد و نقش زمان و مکان در آن تفقّه در استنباط احکام و مقرّرات اسلامی بر اساس ادلهی شرعی را میتوان اجتهاد نامید؛ و در هر زمانی وجود مجتهدین و افراد متخصّص و کارشناس در امور دینی ضرورت دارد، تا اصول اسلامی را با مسائل متغیّر و پدیدههای جدیدی که در هر عصر حادث میشود تطبیق دهند و حکم شرعی آن را استخراج نمایند؛ زیرا شریعت، تئوری واقعی و عملی برای هدایت انسانها و ادارهی جوامع بشری، و اجتهاد نیروی محرکهی اسلام در پاسخگویی به نیازهای متغیّر زمان است.[7] هنگامی که صحبت از زمان و مکان در اجتهاد به میان میآید معنای حقیقی زمان و مکان مورد نظر نیست؛ چون زمان و مکان به این معنا هیچ تأثیری در حکم شرعی ندارد و تغییر آنها باعث تغییر حکم شرعی نمیشود؛ بلکه مراد، اوضاع و احوالی است که در زمان و مکان پدید آمده و حکم شرعی یا موضوع آن را متعیّن میسازد و تغییر آن باعث تغییر حکم و موضوع حکم شرعی میگردد و زمان و مکان، بستر وجودی این اوضاع و احوال است.[8] یکی از موارد تغییر موضوع، مسئلهی خرید و فروش خون است، که در گذشته منفعت حلال و عقلایی برای آن وجود نداشت و حرام بود؛ ولی اکنون، با پیشرفت علوم پزشکی، منفعت عقلایی مهمی پیدا کرده است و گاهی با یک کیسهی آن میتوان جان انسانی را نجات داد که فقها حکم به جواز خرید و فروش آن مینمایند.[9] در خاتمه به تناسب، جواب را با کلامی از امام خمینی(قدس سره) که قایل به ولایت مطلقهی فقیه بودند، دربارهی دایرهی اختیارات ولی فقیه، به پایان میبریم: حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور اسلام باشد، یک جانبه لغو کند و میتواند هر امری را چه عبادی یا غیر عبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادام که چنین است جلوگیری کند. حکومت میتواند، از حج که از فرایض مهم است، در موقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی است، موقتاً جلوگیری کند.[10] پی نوشتها: [1]1. رسول جعفریان، نزاع سنت و تجدّد، ص 167 170 . [2] . مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 12. [3] . علامه طباطبایی، فرازهایی از اسلام، ص 213 216 . [4] . علامه طباطبایی، تفسیرالمیزان، ج 4، ص 129. [5]. محمود زمانی، مجلهی نقد و نظر، (مقاله نقش زمان و مکان در اجتهاد از دیدگاه شهید صدر) (زمستان 1374)، ص 229 230 . [6]. مرتضی مطهری، همان، ص 194 195 . [7] . محمد هادی معرفت، چکیدهی مقالات، (نقش زمان و مکان در اجتهاد)، ص 53 54 . [8] . محمود زمانی، همان، ص 196 . [9] . ناصر مکارم شیرازی، نقد و نظر، (سال دوم، شمارهی 5، زمستان 1374)، ص 11 . [10] . امام خمینی، صحیفهی نور، ج 20، ص 171. منبع: اسلام و توسعه، محمد جمال خلیلیان، نشر: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1381).
آیا اعتقاد به جاودانگی قوانین اسلام، مانع هماهنگی با مقتضیات زمان و رسیدن به پیشرفتهای مادّی و حرکت درمسیر رشد و ترقی نیست؟
گاهی در بررسی مسائل توسعه و موانع آن، گفته میشود، از آنجا که علم و صنعت و فنون مختلف، طی چند قرن اخیر، پیشرفتهای چشمگیر و تحولات عمیقی داشته و انسان در زمینههای گوناگون (چون: حمل و نقل، ارتباطات، ابزار و وسایل دفاعی، علوم فضایی و دریا نوردی، مسائل پزشکی و استفاده از انرژی اتمی، ساخت ماشین آلات و وسایل روزمرهی زندگی و ...) به ابتکارات و اختراعات زیادی دست یافته است، ادارهی جوامع کنونی با روابط پیچیدهی آن، قوانین و مقررات جدیدی را میطلبد، لذا قوانین و مقرراتی که چهارده قرن قبل، از طرف اسلام، برای هدایت و ادارهی زندگی بشر آورده شده است، چگونه میتواند خود را با مقتضیات زمان تطبیق داده، پاسخگوی نیازهای متنوع عصر جدید باشد و همگام با دنیای روز و جوامع مدرن، زمینه ساز توسعهای همهجانبه گردد.
از طرف دیگر، میدانیم که دین الهی آن است که خداوند توسط پیامبرانش برای هدایت انسان نازل کرده است؛ و مجموع نظریاتی که ما آن را به متون دینی مستند میکنیم، نباید زاید و اضافه بر مجموع دین و یا احیاناً مخالف با بعضی از مسلّمات آن باشد؛ بنابراین، اصلاح طلبی و نوآوری در دین، تعبیر صحیحی نیست؛ زیرا دینِ کامل با کتاب آسمانیِ اصیل و تحریف نشده، نیاز به تکمیل، اصلاح و تغییر ندارد.[1] البته با فهم عمیق و جامع و شناخت کامل دین، میتوان فرهنگ حاکم بر جامعه را اصلاح نمود.
انسان، به طور طبیعی، هر چیز تازه و نویی را بر کهنه و فرسوده ترجیح میدهد؛ ولی این مطلب کلیّت ندارد و این رویه را در همه جا نمیتوان اعمال نمود؛ مثلاً نمیتوان گفت که چون عصر مسافرت با اسب و شتر و الاغ گذشته است و مردم با هواپیما و اتومبیلهای تندرو سفر میکنند، لزوم رعایت صدق، وفا، امانتداری، و سایر صفات حمیده و همچنین مسائل مربوط به خرید و فروش، اجاره و دیگر قراردادهای اجتماعی، همه باید عوض شود و یا جدول فیثاغورث، چون دوهزار سال از آن گذشته، دیگر کهنه شده است و قابل استفاده نیست.[2]
به طور کلی، کهنگی در قوانینی که حقایق را بیان میکند، راه ندارد و اگر قانونی مطابق با سرشت انسان باشد، همیشه باقی است و اسلام راهی است که دستگاه آفرینش به انسان نشان داده و آیین و مقرراتی است که با طبیعت ویژهی انسان، مطابقت و هماهنگی دارد و میتواند پاسخگوی نیازهای واقعیِ انسان در هر زمان باشد و بدیهی است که انسان، در هر زمان و مکان و با هر وضعی که زندگی کند، همین طبیعت و فطرت انسانی خود را دارد؛[3] امّا مقرراتی که مربوط به حوادث روزمرهی زندگی است، به تدریج مورد نیاز واقع میشود و با تغییر شرایط، عوض میگردد (مانند: احکام مالی، انتظامی و نظامی مربوط به حفظ امنیّت و دفاع از کشور، مسائل مربوط به ارتباطات، ادارهی شهرها و ...) اینها احکامی است که زمام آن به دست والی و متصدی حکومت است. او میتواند در قلمرو حکومت و ولایتش، همان تصمیمی را بگیرد که صاحب خانه دربارهی خانهاش میگیرد؛ مشروط بر آنکه این تصمیمگیریها به مصلحت جامعه باشد و برای ایجاد روحیهی تعاون و همکاری، از نظر دیگران استفاده نموده، برنامهها را با مشارکت عموم به اجرا درآورد.[4]
توضیح بیشتر آنکه، احکام ثابت اسلام، در واقع پاسخ به نیازهای ثابت انسان است، نیازهایی چون: ضمانتِ معیشت، حق استفاده از ثروتی که با کار و تلاش به دست میآید، تأمین شرایطِ لازم برای بقای نسل، تضمین امنیّت جانی و مالی و ارتباط و تعلق به موجود مطلق؛ که احکامی چون: مسائل مربوط به توزیع ثروت، ازدواج، طلاق، حدود، قصاص و مسائل عبادی، در پاسخ به آن نیازها وضع گردیده است.
در مقابل، دستهای از احکام، ثابت و دایمی نیستند، بلکه راه تغییر در آنها باز است و اسلام به ولی امر اجازه داده است، تا بر طبق مصالح و در پرتو احکام ثابت، آن را تعیین کند؛ و آنچه این احکام را برای ولی امر معین میسازد شرایط و مقتضیات زمان و مکان و مصالح جامعه است.[5]
هماهنگی با متقضیات زمان از نظر اسلام
اسلام با استخدام ابزار و وسایل در راه هوسها و شهوات مخالف است؛ ولی استفاده از ابزار بهتر و کاملتر، برای رسیدن به اهداف مشروع، جزء تقاضاهای زمان است که اگر انسان خود را با آن هماهنگ نسازد زیان میبیند؛ زیرا دیگران برای رسیدن به اهداف شیطانی و در جهت قدرت طلبی و شهوات نفسانی خود از آن استفاده میکنند و اهلِ حق اگر این وسایل را برای رسیدن به اهداف متعالی و ارزشمند خود به کار نگیرند، عقب میمانند و شکست میخورند؛ مثل استفاده از رادیو، تلویزیون، فیلم، سینما و سایر وسایل ارتباط جمعی که با آن میتوان پیام حق، احکام الهی، مصالح و مفاسد جامعه، فضایل اخلاقی و اسرار خلقت و درس توحید را به گوش مردم جهان رساند و سطح فرهنگ و دانش جامعه را بالا برد و اگر ما از آنها استفاده نکنیم، دیگران در راه رسیدن به اهداف فاسد خود از آن بهره گرفته، تسلط خود را بر جوامع اسلامی، تحکیم و تداوم میبخشند.[6]
پاسخگویی قواعد فقهی به نیازهای هرعصر
از ویژگیهای اسلام این است که اموری را که بر حسب نیازهای زمان تغییرمیکند، یعنی حاجتهای متغیّر را به حاجتهای ثابت پیوند داده و بین آنها رابطه برقرار کرده است و یک فقیه اسلام شناس، قادر است این ارتباط را از راه استنباط ملاکها و معیارهای احکام کشف نماید؛ البته ملاک و معیار، باید قطعی و مطابق با نصّ دلیل باشد.
این همان قوهی محرکهی اسلام است که در ساختمان خود، بدون اینکه با روح دستوراتش مخالفتی شده باشد، خود از تحرک و پویایی برخوردار است؛ به این معنی که، قواعد کلی و اصول ثابتی دارد که احکام متغیّر را به رعایت این اصولِ ثابت وابسته کرده است. یکی از قواعدی که در فقه کاربرد زیاد دارد و پاسخگوی بسیاری از مسائل جدید، به ویژه در مرحلهی تزاحم بین دو عمل واجب و حرام است، قاعدهی (اهم و مهم) است که بر اساس آن، به فدا نمودن مهم برای رسیدن به امر اهمّ حکم میشود. قواعد دیگری مانند (نفی ضرر) و (عسر و حرج)، وجود ضرورت و مصلحت همراه با حجیّت عقل، مجاز بودن اجتهاد و مؤثر دانستن تغییرات زمان و مکان در آن و فرق بین اصول ثابت و متغیّر و احکام حکومتی سبب میشود که فقه اسلامی و قوانین و مقررات آن از انعطاف لازم برخوردار بوده، پاسخگوی نیازها و مشکلات هر عصر و زمانی باشد و به عنوان یک دستورالعمل جامع زندگی، برای همیشه بتواند در ادارهی صحنههای مختلف جامعه حضور داشته باشد.
اجتهاد و نقش زمان و مکان در آن
تفقّه در استنباط احکام و مقرّرات اسلامی بر اساس ادلهی شرعی را میتوان اجتهاد نامید؛ و در هر زمانی وجود مجتهدین و افراد متخصّص و کارشناس در امور دینی ضرورت دارد، تا اصول اسلامی را با مسائل متغیّر و پدیدههای جدیدی که در هر عصر حادث میشود تطبیق دهند و حکم شرعی آن را استخراج نمایند؛ زیرا شریعت، تئوری واقعی و عملی برای هدایت انسانها و ادارهی جوامع بشری، و اجتهاد نیروی محرکهی اسلام در پاسخگویی به نیازهای متغیّر زمان است.[7]
هنگامی که صحبت از زمان و مکان در اجتهاد به میان میآید معنای حقیقی زمان و مکان مورد نظر نیست؛ چون زمان و مکان به این معنا هیچ تأثیری در حکم شرعی ندارد و تغییر آنها باعث تغییر حکم شرعی نمیشود؛ بلکه مراد، اوضاع و احوالی است که در زمان و مکان پدید آمده و حکم شرعی یا موضوع آن را متعیّن میسازد و تغییر آن باعث تغییر حکم و موضوع حکم شرعی میگردد و زمان و مکان، بستر وجودی این اوضاع و احوال است.[8]
یکی از موارد تغییر موضوع، مسئلهی خرید و فروش خون است، که در گذشته منفعت حلال و عقلایی برای آن وجود نداشت و حرام بود؛ ولی اکنون، با پیشرفت علوم پزشکی، منفعت عقلایی مهمی پیدا کرده است و گاهی با یک کیسهی آن میتوان جان انسانی را نجات داد که فقها حکم به جواز خرید و فروش آن مینمایند.[9]
در خاتمه به تناسب، جواب را با کلامی از امام خمینی(قدس سره) که قایل به ولایت مطلقهی فقیه بودند، دربارهی دایرهی اختیارات ولی فقیه، به پایان میبریم:
حکومت میتواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور اسلام باشد، یک جانبه لغو کند و میتواند هر امری را چه عبادی یا غیر عبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادام که چنین است جلوگیری کند. حکومت میتواند، از حج که از فرایض مهم است، در
موقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی است، موقتاً جلوگیری کند.[10]
پی نوشتها:
[1]1. رسول جعفریان، نزاع سنت و تجدّد، ص 167 170 .
[2] . مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 12.
[3] . علامه طباطبایی، فرازهایی از اسلام، ص 213 216 .
[4] . علامه طباطبایی، تفسیرالمیزان، ج 4، ص 129.
[5]. محمود زمانی، مجلهی نقد و نظر، (مقاله نقش زمان و مکان در اجتهاد از دیدگاه شهید صدر) (زمستان 1374)، ص 229 230 .
[6]. مرتضی مطهری، همان، ص 194 195 .
[7] . محمد هادی معرفت، چکیدهی مقالات، (نقش زمان و مکان در اجتهاد)، ص 53 54 .
[8] . محمود زمانی، همان، ص 196 .
[9] . ناصر مکارم شیرازی، نقد و نظر، (سال دوم، شمارهی 5، زمستان 1374)، ص 11 .
[10] . امام خمینی، صحیفهی نور، ج 20، ص 171. منبع: اسلام و توسعه، محمد جمال خلیلیان، نشر: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [سایر] آیا اعتقاد به قوانین ثابت اسلام، مانع هماهنگی مقتضیات زمان ورسیدن به پیش رفت های مادی و حرکت مترقی نیست؟
- [سایر] آیا اعتقاد به قوانین ثابت اسلام، مانع هماهنگی مقتضیات زمان ورسیدن به پیش رفت های مادی و حرکت مترقی نیست؟
- [سایر] آیا اعتقاد به قضا و قدر در میان مسلمانان، مانع رسیدن آنان به پیشرفتهای مادّی نیست؟
- [سایر] با توجه به جاودانگی دین اسلام، قوانین محدود و ثابت آن چگونه پاسخ گوی نیازهای نامحدود و متغیر بشر است؟
- [سایر] آیا ازدواج مانع رشد اخلاقی است یا زمینه ساز و تعالی بخش است؟ آیا در این زمینه بین دیدگاه اسلام و مسیحیت تفاوت هایی وجود دارد؟
- [آیت الله اردبیلی] دین مبین اسلام برای پسران، سنّ بلوغ را اتمام پانزده سال قمری و برای دختران، اتمام نُه سال قمری معیّن نموده است و از طرفی نظر فقهای عظام این است که بعد از فرا رسیدن سنّ بلوغ، نمیتوان کسی را به عنوان جنون یا عدم رشد، محجور نمود، مگر این که عدم رشد یا جنون او ثابت شده باشد. آیا مراد از بلوغ، همان بلوغ طبیعی (آمادگی جسمی برای عمل زناشویی و حاملگی) است یا بلوغ عقلی و رشد عقلانی؟ و آیا میتوان بین بلوغ در تکالیف فردی (عبادات) و بلوغ در روابط اجتماعی از قبیل معاملات و... تفاوت قائل شد؟
- [آیت الله بهجت] اتومبیلی پس از خروج از خیابان فرعی در محلّ تقاطع (فرعی به اصلی) به دلیل موجّهی مثل رسیدن مانع یا بروز نقص فنّی متوقّف می شود. کنترل اتومبیل دیگری که در مسیر اصلی با سرعت غیر مجاز در حرکت بوده، از دست راننده خارج شده و با اتومبیل در حال توقّف، تصادف و خسارت زیادی وارد می کند. مرقوم فرمایید حکم شرعی را که کدام یک از صاحبان اتومبیل ضامن است؟
- [سایر] در اسلام به شدت قوانین محصور کننده برای زن وجود دارد و بنده هیچ مشکلی با این قضیه ندارم؛ چرا که اعتقاد دارم اسلام به منزلت و جایگاه اصلی زن میپردازد. با این حال؛ چرا امام و رهبری آنقدر تأکید دارند که بانوان در عرصههای مختلف حضور پیدا کنند؛ مثلاً صحبتی از امام را میشنیدم که تأکید داشتند زنان در صنعت حضور پیدا کنند. بنده در حلال بودن نفس کار کردن زن در صنعت شکی ندارم، ولی آیا این خواسته یک حکومت اسلامی است؟ آیا در آرمان شهر اسلامی زنان در صنعت کار میکنند؟ آیا اگر مردها بتوانند کارهای صنعتی را پیش ببرند، بانوان دیگر لازم نیست وارد صنعت شوند؟ یا اصلاً چنین اولویتی مطرح نیست؟
- [سایر] من جوانی 22 ساله دانشجوی رشته مهندسی برق هستم و این را پذیرفته ام که اسلام راهی درست و مستقیم برای رسیدن به کمال و سعادت جاودانی است و اگر کسی به دستورات اسلام عمل نکند در راه مستقیم نیست و اگر روشش را تغییر ندهد به گمراهی و بدبختی می رسد. من جوانی با استعداد و توانمند هستم اما اعتقاد من به عقیده ای که ذکر شد باعث شده است که من بخواهم تک تک اعمالم را با اسلام منطبق کنم و این باعث اختلال و توقف بزرگی در زندگی عادی من شده است. من می خواهم حرف زدن، معاشرت کردن، غذا خوردن، خوابیدن و تمام امور زندگی ام را با اسلام تطبیق دهم اما در بعضی موارد چون معیار دقیق و درست اسلام و سنت پیامبر و امامان را در باره اعمالم نمی دانم دچار شک، وسواس و انزوا می گردم و باعث شده است که نتوانم زندگی درستی داشته باشم و نتوانم زندگی عادی خود را ادامه دهم. گاهی با خود می اندیشم که شاید بعضی از انسان ها که اصلا اعتقادی به اسلام ندارند از من راحتتر زندگی می کنند و پیشرفتشان در زندگی دنیوی و علم از من بهتر و بیشتر است. حال چند سؤال از جناب عالی دارم که خواهشمندم به طور کامل و دقیق به پرسش هایم پاسخ دهید. دوم: آیا اسلام دین آسانی است یا سختی؟ و اگر آسان است به چه معنی است؟ یعنی آیا اسلام با زندگانی عادی و روزمره و طبیعی ما هیچ مشکلی ندارد؟ و اگر چنین است پس فرق بین مردم عادی چه مسلمان باشند و چه نباشند چیست؟ و چگونه می توان یک مسلمان واقعی را از غیر مسلمان تشخیص داد و مسلمان واقعی شد؟ چهارم: ملاک و معیار اسلام برای درستی و یا نادرستی یک عمل چیست؟ پنجم: نداشتن یک الگوی واقعی و موثق باعث وسواس در من گردیده است. چگونه می توانم به این حالت خویش پایان دهم؟
- [سایر] روزگاری تصور می شد زمین در مرکز عالم قرار دارد و تخت است بعضی ها آنرا بر شاخ گاوی تصور می کردند و برای طول و عرض آن چه اوهامی که از خود نبافته بودند. روزگاری تصور می شد هنگامی که قطره بارانی در دهان یک صدف فرو افتد مروارید تشکیل می گردد. زمانی مردم عقیده داشتند سنگهای عالم در اثر سختیهائی که متحمل می شوند تبدیل به طلا می گردنند و در زمانی دیگر.... و عده ای اینها را به عنوان علوم حفظ می کردنند و کتابها درباره آن می نوشتند و اباطیل دیگری به آنها می افزودند. اما وقتی حقیقت روشن شد تمامی علم آنها تبدیل به جهل شد و معلوم گردید آنها در ظلماتی سخت به سر می بردند. پس حفظ اباطیل و انباشتن آنها در مغز علم نیست. اینکه عالم با قوانینی تغییر ناپذیر اداره می شود و برای وجود هر شئ بدنبال طرف مقابلی پیش از آن شئ می گردیم اثبات گر حاکمیت اصلی واحد بر جهان است . اصلی که همه اشیاء در دایره آن قرار دارند و خروج از آن ناممکن می باشد و آن اصل چیزی جز عدل نیست. پس عالم عدل محور است و در واقع عدل (اصل ما سوی الله) است و به خاطر وجود همین اصل بزرگ است که ما می توانیم صاحب علم باشیم چرا که هر اتفاقی در جهان بر اساس قانونی ثابت به وقوع می پیوندد که بر اشیاء مختلف در موقعیت های یکسان بصورت یکسان اعمال می شود. و وقتی ما از قوانین مطلع شدیم می فهمیم در گذشته برای اشیا چه پیش آمده و چه شیئی چه مسیری را چگونه طی کرده در کجا هست و به کجا و چگونه خواهد رفت و از برخورد اشیاع مختلف در آینده چه پیش خواهد آمد . و با استفاده از این دانش می توانیم دست به ساخت وسائل مختلف بزنیم و اشیا را در اختیار خود گرفته و آینده آنها را آنگونه که می خواهیم رقم بزنیم ودر نهایت می توانیم راه درست را برای رسیدن به موقعیت بهتر پیدا کنیم. و اگر اصول ثابت عالم نبودند و هر اتفاقی بر اثر یک قانون منحصر به فرد و یا بدون قانون به وقوع می پیوست ما هرگز قادر به جمع آوری علم نبودیم و هیچگاه نمی توانستیم وسیله ای بسازیم و هرگز برای آینده خود نمی توانستیم تصمیمی بگیریم. چرا که در آن صورت هیچ واقعه ای با واقعهٌ دیگر تشابهی نداشت و هرگز این همه موجودات همگون وجود نداشتند و ما هم اگر وجود داشتیم هرگز قادر به درک چیزی نبودیم و نمی توانستیم علوم را گردآوری کنیم چون دانسته های ما به درد دیگران نمی خورد چون برای آنها اتفاقات به گونه ای دیگر به وقوع می پیوست پس به واسطه اصل عدل است که عالم استوار گردیده و علوم شکل می گیرند. اما قوانین عالم به دو بخش عمده تقسیم می شوند که عبارتند از قوانین حاکم بین اشیاء عالم که بشر قدرت دخل و تصرف و تغیر آن را ندارد مانند ریاضیات و معادلات آن و قوانین فیزیک شیمی و....که می توان به آن قوانین تکوینی اطلاق کرد. و دیگر قوانین تشریعی که تنظیم کننده رفتار بشر در مورد خود و سایر اشیاء عالم وروابط بین آنهاست.و مجموعه ای است از دستوراتی مبنی بر بایدها و نبایدها که برسر راه حرکت بشر مانند تابلوهای راهنمائی نصب شده اند و پرتگاهها ومسیرهای انحرافی و پرخطر را نشان می دهند و مانع از گم شدن و سقوط و هلاکت او می شوند و آزادی او را تداوم می بخشند. که اتفاقا این قوانین نیز به طور ثابت در جهان وجود دارد وخالق هستی با اشراف کاملی که بر بشر داشته آن را برای سعادت آدمی وضع نموده و به بشر ارئه داشته. اما انسان از روی بی اطلاعی و عدم علم کافی برای ارتباط دهی خود با دیگران دست به وضع قوانینی ناقص زده که موجبات رنج ودر نهایت شقاوت خود را فراهم کرده. قوانین تشریعی قابل نقض شدن ورعایت نکردن می باشند و برای اینکه اصل کلی عالم یعنی عدل به هم نریزد، قوانین دیگری در ادامه قوانین تشریعی به وجود آمده که می توان به آنها قوانین کیفری اطلاق کرد. به عبارت دیگر می توان قوانین تشریعی را به صورت دوتائی در نظر گرفت که یکی به انسان می گوید چه کاری باید بکند ویا انجام ندهد ودیگری می گوید در صورتی که آن قانون اولی شکسته شود برای انسان چه اتفاقی خواهد افتاد. پس علم انسان در مورد قوانین عالم همانگونه که حضرت امام صادق می فرمایند به دو بخش تقسیم می گردد. العلم علمان علم الادیان و علم الابدان و می توان شرافت علم الادیان را بر دیگری بدون ورود خدشه به اهمیت علم الابدان به راحتی فهمید چرا که این متضمن سلامت و سعادت انسان است و انسان را به سوی رستگاری هدایت می کند و از سقوط و هلاکت او جلو گیری می کند. اما دانستن آن یکی هم به انسان توانائی و قدرت می بخشد و یقین او را می افزاید و عطش اورا برای دانستن سیراب می سازد و کمک می کند تا آسان تر به مقصد برسد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه با سگ شکاری، حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند، این حیوان با پنج شرط حلال می شود: 1 سگ طوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد، بلکه همین اندازه که سگ را برای شکار تربیت کرده اند کافی است، ولو این که وقتی چشمش به شکار افتاد خودش حرکت کند و به سوی شکار برود، ولی احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد پیش از رسیدن صاحبش شکار را می خورد از شکار او اجتناب شود، اما اگر گاهی شکار را بخورد، یا فقط خون او را بخورد، اشکال ندارد. 2 کسی که سگ را می فرستد بنابر احتیاط واجب باید مسلمان یا بچه مسلمانی که خوب و بد را می فهمد باشد، کسی که نسبت به اهل بیت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) اظهار دشمنی کند مسلمان نیست و شکار او اشکال دارد. 3 هنگام فرستادن یا حرکت کردن سگ باید نام خدا را ببرد، ولی اگر از روی فراموشی آن را ترک کند اشکال ندارد و لازم نیست پیش از فرستادن سگ نام خدا را ببرد، بلکه اگر پیش از آن که سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد حلال است. 4 شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد، بنابراین اگر سگ، شکار خود را خفه کند یا از زیادی دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. 5 کسی که سگ را فرستاده وقتی برسد که شکار جان داده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن وقت نباشد، اما اگر زمانی برسد که به اندازه سربریدن وقت دارد مثلاً چشم خود را حرکت می دهد یا پای بر زمین می زند، باید سر حیوان را مطابق دستور شرع ببرد وگرنه حرام است.
- [آیت الله مظاهری] اگر بعد از وضو چیزی که مانع از رسیدن آب است در اعضای وضو ببیند و نداند موقع وضو بوده یا بعد پیدا شده گرچه بداند که در وقت وضو ملتفت آن مانع نبوده، وضوی او صحیح است. ______ 1) به نام خداوند و به وسیله او، و حمد برای خداوندی است که آب را پاکیزه قرار داد و آن را نجس قرار نداد. 2) خداوندا مرا از توبه کنندگان و پاکیزهگان قرار ده. 3) پروردگارا در روزی که به حضور تو نائل میشوم مرا با حجّت و دلیل خویش مواجه گردان و زبانم را به ذکر خودت گویا فرما. 4) بار الها رایحه بهشت را بر من حرام مگردان و مرا از کسانی قرار ده که رایحه بهشت و دلفزایی و عطر آن را درک میکند. 5) خداوندا سفید گردان روی مرا در روزی که بسیاری از صورتها سیاه میشود و سیاه مگردان روی مرا در روزی که بسیاری از وجوه سفید میگردد. 6) خداوندا نامه عمل مرا به دست راستم عطا فرما و جاودانگی در بهشت را به دست چپم عطا فرما و محاسبه مرا محاسبهای آسان مقرر فرما. 7) پروردگارا نامه عمل مرا در دست چپم و از پشت سرم قرار مده و آن را همچون بار گرانی بر گردانم مگذار و من به تو پناه میبرم از تکّه پارههای آتش. 8) بار الها مرا به مهربانی خود و به فزونیهای خود و به بخشش خود، آغشته فرما. 9) خداوندا در روزی که در آن روز، قدمها میلغزد، مرا بر صراط ثابت قدم بدار و کوشش مرا در آن راهی قرار ده که موجب رضایت تو از من میباشد ای صاحب بزرگی و بزرگواری.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر سگ شکاری ، حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند ، پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد : اوّل : سگ بطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد ، ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد که پیش از رسیدن صاحبش شکار را می خورد از شکار او اجتناب کنند ، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد ، اشکال ندارد . دوّم : صاحبش آن را بفرستد و اگراز پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است ، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند ؛ اگر چه به واسطة صدای صاحبش شتاب کند ، بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نماید . سوّم : کسی که سگ را می فرستد باید مسلمان باشد یا بچّة مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر ( صلّی الله علیه و آله و سلّم ) می کند سگ را بفرستد ، شکار آن سگ حرام است . چهارم : وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد ؛ آن شکار حرام است ولی اگر از روی فراموشی باشد اشکال ندارد و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نمود . پنجم : شکار به واسطة زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ ، شکار را خفه کند ، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست . ششم : کسی که سگ را فرستاده ؛ وفتی برسد که حیوان مرده باشد ، یا اگر زنده است به اندازة سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازة سر بریدن وقت باشد مثلاً حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد ، یا پای خود را به زمین بزند ، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد ، حلال نیست .
- [آیت الله سبحانی] اگر سگ شکاری، حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اول: سگ به طوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد که پیش از رسیدن صاحبش شکار را می خورد از شکار او اجتناب کنند، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد اشکال ندارد. دوم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است. بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند; اگرچه به واسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنابر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نماید. سوم: کسی که سگ را می فرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم)می کند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است. چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد: آن شکار حرام است ولی اگر از روی فراموشی باشد اشکال ندارد. و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نمایند. پنجم: شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ، شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. ششم: کسی که سگ را فرستاده; وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که باندازه سر بریدن وقت باشد مثلاً حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر سگ شکاری حیوان وحشی و یا اهلی وحشی شده حلال گوشتی را شکار کند، با هفت شرط زیر پاک و حلال می شود: اوّل: سگ بطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد که پیش از رسیدن صاحبش شکار را بخورد از شکار او اجتناب کنند، ولی اگر عادت به خوردن خون شکار داشته باشد یا اتفاقاً شکار را بخورد اشکال ندارد. دوّم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است. بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند اگر چه بواسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنابر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خود داری نمایند. سوّم: کسی که سگ را می فرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که در حکم کافر است (مانند غلات و خوارج و نواصب) که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه وآله) می کند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است. چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد اشکال ندارد. و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آن که سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نماید. پنجم: شکار بواسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ، شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. ششم: کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست. هفتم: صیّاد و شکارچی با سرعت یا به نحو متعارف به طرف صید حرکت کند.
- [امام خمینی] اگر سگ شکاری حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اول: سگ بطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت دارد که پیش از رسیدن صاحبش شکار را میخورد از شکار او اجتناب کنند، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد اشکال ندارد. دوم: صاحبش آن را بفرستد و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است. بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند اگر چه به واسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نمایند. سوم: کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میکند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است. چهارم: وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد اشکال ندارد. و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آن که سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنا بر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نماید. پنجم: شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ، شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست. ششم: کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد مثلًا حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر سگ شکاری حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند، پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد: اوّل - سگ به طوری تربیت شده باشد که هروقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هروقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد و نیز باید عادتش این باشد که تا صاحبش نرسد از شکار نخورد، ولی اگر اتّفاقاً شکار را بخورد، اشکال ندارد; دوم - صاحبش آن را بفرستد و اگر پیش خود دنبال شکار رود وحیوانی را شکار کند، خوردن آن حیوان حرام است، و اگر پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانک بزند که زودتر آن را بشکار برساند، و به واسطه صدای صاحبش شتاب کند، خوردن آن اشکال دارد; سوم - کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب وبد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر میکند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است; چهارم - وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا نبرد، آن شکار حرام است ولی اگر فراموش کند اشکال ندارد; و احتیاط آنست که اکتفأ نکند به بردن نام خدا بعد از فرستادن و قبل از رسیدن به صید. پنجم - شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد پس اگر سگ شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست; ششم - کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد مثلاً حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حلال نیست.
- [آیت الله اردبیلی] اگر سگ شکاری، حیوانِ وحشی حلال گوشتی را شکار کند، با شش شرط گوشت آن پاک و حلال است: اوّل:سگ به گونهای تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد، ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد، مانعی ندارد و احتیاط واجب آن است که اگر عادت داشته باشد که پیش از رسیدن صاحب خود شکار را بخورد، از شکار آن اجتناب کنند، ولی اگر اتّفاقا شکار را بخورد، اشکال ندارد. دوم:صاحبش آن را بفرستد و اگر سرِ خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند، خوردن آن حیوان حرام است، بلکه اگر سرِ خود دنبال شکار رود و بعد صاحب آن بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند اگرچه به واسطه صدای صاحب آن شتاب کند بنابر احتیاط واجب، باید از خوردن آن شکار خودداری نمایند. سوم:کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد یا بچّه مسلمان که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میکند سگ را بفرستد، شکار آن سگ حرام است. چهارم:وقت فرستادن سگ نام خدا را ببرد و اگر عمدا نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد، اشکال ندارد و اگر وقت فرستادن سگ نام خدا را عمدا نبرد و پیش از آن که سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد، بنابر احتیاط واجب باید از آن شکار اجتناب نماید. پنجم:شکار به واسطه زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد، پس اگر سگ شکار را خفه کند یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست. ششم:کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد یا اگر زنده باشد، به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد مثلاً حیوان چشم یا دم خود را حرکت دهد یا پای خود را به زمین بزند چنانچه سر حیوان را نبرد تا بمیرد، حلال نیست.
- [آیت الله بهجت] اگر سگ شکاری، حیوان وحشی حلالگوشتی را شکار کند، پاک و حلال بودن حیوان شش شرط دارد: 1 سگ بهطوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت از رفتن جلوگیری کنند بایستد، ولی اگر در وقت نزدیک شدن به شکار با جلوگیری نایستد مانع ندارد؛ و تربیت شدن سگ به این است که غالباً موقع کشتن شکار آن را نخورد، ولی اگر اتفاقاً شکار را بخورد، اشکال ندارد. 2 صاحبش آن را بفرستد، و اگر از پیش خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است، بلکه اگر از پیش خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر خود را به شکار برساند، اگرچه بهواسطه صدای صاحبش شتاب کند، بنابر اظهر باید از خوردن آن شکار، خودداری نمایند. 3 کسی که سگ را میفرستد باید مسلمان باشد یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد را میفهمد، و اگر کافر یا کسی که اظهار دشمنی با اهلبیت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میکند سگ را بفرستد، شکار آن سگ، حرام است. 4 وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد، و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است، ولی اگر از روی فراموشی باشد، در صورتی که معتقد به وجوب بردن نام خدا در این هنگام بود و یا اگر معتقد نبوده عادت به بردن نام خدا داشت، اشکال ندارد، و اگر وقت فرستادن، نام خدا را عمداً نبرد و پیش از آنکه سگ به شکار برسد نام خدا را ببرد بنابر احتیاط، باید از آن شکار اجتناب نمایند، اگرچه بنابراظهر مانعی ندارد. 5 شکار بهوسیله زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد، پس اگر سگ شکار را خفه کند، یا شکار به دلیل دویدن یا ترس بمیرد، حلال نیست. 6 کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازه سر بریدن آن وقت نباشد، و چنانچه وقتی برسد که به اندازه سر بریدن وقت باشد، مثلاً حیوان چشم یا دُم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین بزند، چنانچه سر حیوان را نبُرد تا بمیرد، حلال نیست. و بنابر احوط، شکارچی باید خودش را زود به شکار برساند که اگر زنده است، آن را به دستور شرع سر ببرد، و اگر عجله نکرد، چه معذور باشد یا نه، و احتمال بدهد که بعد از شکار کردن هنوز زنده بوده و بعداً مرده است، پاک و حلال بودن شکار، مشکل است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.