خطابهای عمومی قرآن کریم، دلیل آن نیست که انتخاب و توکیل زمامدار، بر عهده مردم است و رهبر ‌مسلمین، وکیل مردم میباشد، بلکه خدای سبحان، به امت اسلامی به نحو عموم خطاب کرده است تا اوّلا ً ‌وجوب اجرای این قوانین را مردم بفهمند و ثانیاً برای اجرای آنها، به یاری ولیّ مسلمین که خداوند معیّن فرموده ‌بشتابند؛ زیرا زمام محتوای آن خطابها، نظیر ”جاهدوا و…“(3) ”فقاتلوا أئمّة الکفر…“(4) در اختیار توده مردم ‌نیست تا آنکه در مقام اجراء، کسی را وکیل خود کنند. توضیح آنکه قرآن کریم، اصلِ حکم و قانونگذاری را ‌مخصوص خداوند میداند: ”إن الحکم إلاّ لله“(5) و اجرای آن را که مهمترین امر جامعه اسلامی است، تحت ‌ولایت والی اسلامی میداند که آنان والی امرند. در کریمه ”أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأُولی الأمر منکم“(6) ‌جمله ”أطیعوا الله“، همان اختصاص حکم به خداوند است و جملات ”أطیعوا الرسول وأُولی الأمر منکم“، مربوط ‌به اجرای احکام الهی است که به دست منصوبین از سوی خداوند؛ یعنی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و ‌سلم) و اولی الامر معصوم (علیهالسلام) است؛ اینها ولی امرند و در زمان غیبت نیز (ولایت امر) از سوی ‌معصومین و منصوبین خداوند، به فقیهان جامع الشرایط نیابت داده شده است.‌ نکته دیگری که نشان میدهد مسأله حکومت، مسأله وکالت نیست، این است که آیات فوق الذکر و مانند ‌آنها، مربوط به حدودند و (حدود) تا در (محکمه قضائی) ثابت نشود، هرگز جاری نخواهد شد؛ مثلا ً ثبوت زنا یا ‌ثبوت سرقت، فقط نزد قاضی است. البته اگر کسی دانست که فلان شخص، قصد سرقت مال مردم را دارد، از ‌باب نهی از منکر میتواند پیش از عمل جلوگیری کند، امّا پس از عمل سرقت، نمیتواند حدِّ سرقت را بر او ‌جاری کند؛ چون کیفر سرقت، مانند قصاص نیست تا خود صاحب مال بتواند آن را اجرا کند، بلکه از حدود است ‌و حتماً اصل سرقت باید پیش قاضی عادل و مجتهد جامع الشرایط منصوب شرع ثابت شود و سپس، اجرایش ‌به دست والی امر است که این هم باز به ولایت بر میگردد. البتّه در تشکیلات قضائی کنونی، والی ‌مسلمین، زمام اجرای حدود را به دستگاه قضائی واگذار کرده است.‌ روایات باب حدود نشان میدهد که اجرای حدود، به دست امام است. در بعضی از احادیث باب حدود آمده ‌است که پیش از آنکه حد به دست امام برسد، میتوانید وساطت و شفاعت نمائید که مجرم حدّ نخورد؛ اما ‌وقتی به امام رسید، حق شفاعت ندارید و حکم خدا باید جاری شود(7)؛ البتّه این در (حقوق الله) است نه ‌‌(حقوق الناس). در حقوق الناس، زمام عفو به دست مردم است؛ مردم اگر از حق خود صرف نظر کردند، ‌موضوع حدّ ساقط میشود؛ نه اینکه مردم بتوانند از حدّ الهی صرف نظر کنند و لذا مسأله سرقت، غیر از ‌مسأله زنا یا قذف و مانند آن است.‌ در کتاب شریف وسائل آمده است که حفص بن قیاس گوید: من از امام صادق (علیهالسلام) سؤال کردم که ‌چه کسی حدود الهی را اقامه میکند؛ حاکم اسلامی یا قاضی؟ (من یقیم الحدود؛ السلطان أو القاضی؟) آن ‌حضرت فرمود: (أمّا إقامة الحدود، إلی من إلیه الحکم)(8)؛ نه تنها مردم حق اجرای حدود را ندارند، قاضی نیز ‌حق ندارد؛ آنکه حکومت به دست اوست یعنی والی مسلمین، او حدّ را جاری میکند؛ زیرا اصطلاح (مَنْ إلیه ‌الحکم)، همان است که حاکمیت امّت به او سپرده شد و او غیر از قاضی است؛ چه اینکه غیر از توده مردم ‌است.‌ برای تأیید مسأله میتوان سخن مرحوم مفید (رض) را ارائه نمود که ایشان یازده قرن پیش در کتاب مقنعه ‌درباره ولایت فقیه میفرماید: (فامّا إقامة الحدود فهو للسلطان الإسلام المنصوب من قبل الله وهم أئمّة الهدی ‌من آل محمّد (علیهمالسلام) ومن نصبوه لذلک من الأمراء والحکّام وقد فوّضوا النظر فیه إلی فقهاء شیعتهم مع ‌الإمکان)(9)؛ امّا اقامه حدود و اجرای آن، اختصاص دارد به سلطان و حاکم اسلامی که منصوب از سوی خداوند ‌است و آنان، ائمّه هدی از اهلبیت محمّد (علیهمالسلام) میباشند و نیز امیران و حاکمانی که ‌ائمّه (علیهمالسلام)، آنان را برای این امر منصوب کردهاند و در صورتی که فقیهان، مبسوط الید باشند و شرایط ‌برای آنان مهیّا باشد، امر ولایت را امامان معصوم (علیهمالسلام) به آنان واگذار نمودهاند.‌ بنابر آنچه گذشت، روشن شد که حدود اسلامی، چه در مقام ثبوت حکم و چه در مقام اجراء، نیازمند ولیِّ ‌منصوب از سوی امامان (علیهمالسلام) میباشد و این، امری نیست که بتوان آن را با وکالت سازگار دانست. ‌نشانه قضائی آن این است که در حدود الهی، گاهی عفو و زمانی تخفیف راه مییابد؛ در حالی که زمام حدود ‌الهی، فقط بر عهده مکتب است و در اختیار توده مردم نیست تا آنان حدّ الهی که حق الله است را عفو کنند یا ‌تخفیف دهند؛ لذا معلوم میشود که زمام عفو از حدّ یا تخفیف آن، به دست کسی است که از سوی صاحب ‌حق یعنی شارع مقدّس، منصوب شده باشد.‌ نشانه نظامی آن این است که آغاز جنگ، به عنوان دفع مهاجمان یا دفاع از حریم مکتب الهی و کیفیت اسیر ‌گرفتن و نحوه آزادسازی اُسَرا و دریافت فِدْیه و مانند آن، هیچ یک در اختیار توده مردم نیست؛ لذا قرآن کریم ‌میفرماید: ”ما کان لنبی أن یکون له اسری حتی یثخن فی الأرض تریدون عرض هذا الأدنی والله یرید الاخرة ‌والله عزیز حکیم“(10)؛ برای هیچ پیامبری روا نیست که اسیران جنگ را فدیه گیرد و آنان را رها کند تا خون ‌ناپاکان را بسیار بریزد؛ شما متاع فانی و ناچیز دنیا را میخواهید و خدا برای شما برای ابدی و نعمت جاودانی ‌آخرت را میخواهد و خدا، مقتدر است و کارش از روی حکمت میباشد. عدّهای برای تأمین نیازهای اقتصادی، ‌چنین اراده نمودند که اسیران جنگی را آزاد کنند و در قبال آن پولی دریافت کنند و بودجه کشور را تأمین نمایند. ‌دستور الهی چنین خواستهٔ برخاسته از فکر بشری را ردّ کرد و این طمع خام اقتصادی را برای استقلال ‌مملکت زیانبار دانست و زمام تعیین تکلیف اسیران جنگی را از راه وحی الهی، به رسول اکرم (صلی الله علیه ‌و آله و سلم) ابلاغ نمود؛ بنابراین والی مسلمین، وکیل مردم نیست تا منویات آنان را اجرا نماید.‌ ‌ ‌ ‌(1)سوره مائده، آیه ‌38.‌ ‌(2)سوره نور، آیه ‌2.‌ ‌(3)سوره توبه، آیه ‌41.‌ ‌(4)همان، آیه ‌12.‌ ‌(5)سوره یوسف (علیهالسلام)، آیه ‌67.‌ ‌(6)سوره نساء، آیه ‌59.‌ ‌(7)وسائل؛ ج 28، ص 38، ح 1 و 18، ص 40، ح 1.‌ ‌(8)همان؛ ج 27، ص 300، ح 33794.‌ ‌(9)مقنعه، ص 810.‌ ‌(10)سوره أنفال، آیه ‌67. ‌ ‌مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 420 423)‌
آیا خطابهای عام قرآن مانند ”... فاقطعوا أیدیهما“(1) و ”... فاجلدوا...“(2) نشان نمیدهد که تشکیل حکومت و انتخاب زمامدار، بر عهده خود مردم است؟
خطابهای عمومی قرآن کریم، دلیل آن نیست که انتخاب و توکیل زمامدار، بر عهده مردم است و رهبر مسلمین، وکیل مردم میباشد، بلکه خدای سبحان، به امت اسلامی به نحو عموم خطاب کرده است تا اوّلا ً وجوب اجرای این قوانین را مردم بفهمند و ثانیاً برای اجرای آنها، به یاری ولیّ مسلمین که خداوند معیّن فرموده بشتابند؛ زیرا زمام محتوای آن خطابها، نظیر ”جاهدوا و…“(3) ”فقاتلوا أئمّة الکفر…“(4) در اختیار توده مردم نیست تا آنکه در مقام اجراء، کسی را وکیل خود کنند. توضیح آنکه قرآن کریم، اصلِ حکم و قانونگذاری را مخصوص خداوند میداند: ”إن الحکم إلاّ لله“(5) و اجرای آن را که مهمترین امر جامعه اسلامی است، تحت ولایت والی اسلامی میداند که آنان والی امرند. در کریمه ”أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأُولی الأمر منکم“(6) جمله ”أطیعوا الله“، همان اختصاص حکم به خداوند است و جملات ”أطیعوا الرسول وأُولی الأمر منکم“، مربوط به اجرای احکام الهی است که به دست منصوبین از سوی خداوند؛ یعنی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولی الامر معصوم (علیهالسلام) است؛ اینها ولی امرند و در زمان غیبت نیز (ولایت امر) از سوی معصومین و منصوبین خداوند، به فقیهان جامع الشرایط نیابت داده شده است. نکته دیگری که نشان میدهد مسأله حکومت، مسأله وکالت نیست، این است که آیات فوق الذکر و مانند آنها، مربوط به حدودند و (حدود) تا در (محکمه قضائی) ثابت نشود، هرگز جاری نخواهد شد؛ مثلا ً ثبوت زنا یا ثبوت سرقت، فقط نزد قاضی است. البته اگر کسی دانست که فلان شخص، قصد سرقت مال مردم را دارد، از باب نهی از منکر میتواند پیش از عمل جلوگیری کند، امّا پس از عمل سرقت، نمیتواند حدِّ سرقت را بر او جاری کند؛ چون کیفر سرقت، مانند قصاص نیست تا خود صاحب مال بتواند آن را اجرا کند، بلکه از حدود است و حتماً اصل سرقت باید پیش قاضی عادل و مجتهد جامع الشرایط منصوب شرع ثابت شود و سپس، اجرایش به دست والی امر است که این هم باز به ولایت بر میگردد. البتّه در تشکیلات قضائی کنونی، والی مسلمین، زمام اجرای حدود را به دستگاه قضائی واگذار کرده است. روایات باب حدود نشان میدهد که اجرای حدود، به دست امام است. در بعضی از احادیث باب حدود آمده است که پیش از آنکه حد به دست امام برسد، میتوانید وساطت و شفاعت نمائید که مجرم حدّ نخورد؛ اما وقتی به امام رسید، حق شفاعت ندارید و حکم خدا باید جاری شود(7)؛ البتّه این در (حقوق الله) است نه (حقوق الناس). در حقوق الناس، زمام عفو به دست مردم است؛ مردم اگر از حق خود صرف نظر کردند، موضوع حدّ ساقط میشود؛ نه اینکه مردم بتوانند از حدّ الهی صرف نظر کنند و لذا مسأله سرقت، غیر از مسأله زنا یا قذف و مانند آن است. در کتاب شریف وسائل آمده است که حفص بن قیاس گوید: من از امام صادق (علیهالسلام) سؤال کردم که چه کسی حدود الهی را اقامه میکند؛ حاکم اسلامی یا قاضی؟ (من یقیم الحدود؛ السلطان أو القاضی؟) آن حضرت فرمود: (أمّا إقامة الحدود، إلی من إلیه الحکم)(8)؛ نه تنها مردم حق اجرای حدود را ندارند، قاضی نیز حق ندارد؛ آنکه حکومت به دست اوست یعنی والی مسلمین، او حدّ را جاری میکند؛ زیرا اصطلاح (مَنْ إلیه الحکم)، همان است که حاکمیت امّت به او سپرده شد و او غیر از قاضی است؛ چه اینکه غیر از توده مردم است. برای تأیید مسأله میتوان سخن مرحوم مفید (رض) را ارائه نمود که ایشان یازده قرن پیش در کتاب مقنعه درباره ولایت فقیه میفرماید: (فامّا إقامة الحدود فهو للسلطان الإسلام المنصوب من قبل الله وهم أئمّة الهدی من آل محمّد (علیهمالسلام) ومن نصبوه لذلک من الأمراء والحکّام وقد فوّضوا النظر فیه إلی فقهاء شیعتهم مع الإمکان)(9)؛ امّا اقامه حدود و اجرای آن، اختصاص دارد به سلطان و حاکم اسلامی که منصوب از سوی خداوند است و آنان، ائمّه هدی از اهلبیت محمّد (علیهمالسلام) میباشند و نیز امیران و حاکمانی که ائمّه (علیهمالسلام)، آنان را برای این امر منصوب کردهاند و در صورتی که فقیهان، مبسوط الید باشند و شرایط برای آنان مهیّا باشد، امر ولایت را امامان معصوم (علیهمالسلام) به آنان واگذار نمودهاند. بنابر آنچه گذشت، روشن شد که حدود اسلامی، چه در مقام ثبوت حکم و چه در مقام اجراء، نیازمند ولیِّ منصوب از سوی امامان (علیهمالسلام) میباشد و این، امری نیست که بتوان آن را با وکالت سازگار دانست. نشانه قضائی آن این است که در حدود الهی، گاهی عفو و زمانی تخفیف راه مییابد؛ در حالی که زمام حدود الهی، فقط بر عهده مکتب است و در اختیار توده مردم نیست تا آنان حدّ الهی که حق الله است را عفو کنند یا تخفیف دهند؛ لذا معلوم میشود که زمام عفو از حدّ یا تخفیف آن، به دست کسی است که از سوی صاحب حق یعنی شارع مقدّس، منصوب شده باشد. نشانه نظامی آن این است که آغاز جنگ، به عنوان دفع مهاجمان یا دفاع از حریم مکتب الهی و کیفیت اسیر گرفتن و نحوه آزادسازی اُسَرا و دریافت فِدْیه و مانند آن، هیچ یک در اختیار توده مردم نیست؛ لذا قرآن کریم میفرماید: ”ما کان لنبی أن یکون له اسری حتی یثخن فی الأرض تریدون عرض هذا الأدنی والله یرید الاخرة والله عزیز حکیم“(10)؛ برای هیچ پیامبری روا نیست که اسیران جنگ را فدیه گیرد و آنان را رها کند تا خون ناپاکان را بسیار بریزد؛ شما متاع فانی و ناچیز دنیا را میخواهید و خدا برای شما برای ابدی و نعمت جاودانی آخرت را میخواهد و خدا، مقتدر است و کارش از روی حکمت میباشد. عدّهای برای تأمین نیازهای اقتصادی، چنین اراده نمودند که اسیران جنگی را آزاد کنند و در قبال آن پولی دریافت کنند و بودجه کشور را تأمین نمایند. دستور الهی چنین خواستهٔ برخاسته از فکر بشری را ردّ کرد و این طمع خام اقتصادی را برای استقلال مملکت زیانبار دانست و زمام تعیین تکلیف اسیران جنگی را از راه وحی الهی، به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ابلاغ نمود؛ بنابراین والی مسلمین، وکیل مردم نیست تا منویات آنان را اجرا نماید.
(1)سوره مائده، آیه 38.
(2)سوره نور، آیه 2.
(3)سوره توبه، آیه 41.
(4)همان، آیه 12.
(5)سوره یوسف (علیهالسلام)، آیه 67.
(6)سوره نساء، آیه 59.
(7)وسائل؛ ج 28، ص 38، ح 1 و 18، ص 40، ح 1.
(8)همان؛ ج 27، ص 300، ح 33794.
(9)مقنعه، ص 810.
(10)سوره أنفال، آیه 67.
مأخذ: ( آیةالله جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 420 423)
- [سایر] آیا آیه : ”وأمرهم شوری بینهم“(1) بیانگر آن نیست که تشکیل حکومت، بر عهده مردم نهاده شده و با «اصل مشورت» صورت میگیرد؟
- [سایر] چرا امام خمینی حکومت اسلامی تشکیل نداد؟ آیا جمهوری اسلامی با اصل ولایت فقیه که باید رهبر (نه مردم)کارگزاران را انتخاب کند منافات ندارد؟
- [سایر] آیات 1 و 2 سوره یاسین را تفسیر کنید؟
- [سایر] سلام، 1. فطریه مهمانی که فقط شب عید فطر مهمان شده است، به عهده کیست؟ 2. فطریه مهمانی که چند روز قبل از شب عید و شب عید مهمان است به عهده چه کسی است؟
- [سایر] با سلام 1-جلسه ای با حضور 35زوج جوان با محوریت خانواده در حال تشکیل است . 2-ما سخنران متبحری نداریم ولی 3- از امکانات فیزیکی عالی ای برخورداریم لطفا ما را در چگونگی برنامه ریزی راهنمایی کنیدبا تشکر
- [سایر] سلام چند ماه دیگه میخوام ازدواج کنم این اطلاعات را از کجا کسب کنم ؟ 1-انتخاب همسر . 2-دوران نامزدی . 3-شب اول عروسی . 4-برای بچه دار شدن . در ضمن از مشاورهاتون ممنون . یا علی
- [سایر] 1. یهودیان از کتاب مقدس و حتی قرآن بر مالکیت فلسطین استدلال کردهاند. چگونه این استدلال بر کتاب مقدس و قرآن را پاسخ میگویید؟ 2. سالهاست که سرزمین فلسطین در اختیار یهودیان قرار گرفته و دیگر معنا ندارد ما این سرزمین را برای فلسطینیان بدانیم؛ مانند بسیاری از کشورها که از چند دهه پیش حکومت آن تغییر کرده و دیگر امروزه کسی مالکیت آنها را نامشروع نمیداند؟
- [سایر] 1-یک آیه که 4 تا ماه در قرآن باشد 2- رابطه اسم علی (ع) در بین ائمه و ماههای حرام
- [سایر] احترامات تقدیم است. سوال: نام کدام پیغمبر در قرآن کریم زیاد تر ذکر شده است؟ 1. حضرت ابراهیم 2. حضرت عیسی 3. حضرت موسی 4. حضرت ادریس
- [سایر] سلام 1- 5 عذاب الهی که در سوره اعراف بیان شده است کدامند؟ودر کدام آیات بیان شده اند؟ 2- آخرین دعای ذکر شده در قرآن کریم چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] شایسته است جنب چند چیز را ترک کند: 1 و 2 خوردن و آشامیدن، ولی اگر وضو بگیرد مکروه نیست. 3 خواندن بیشتر از هفت آیه از قرآن، حتی از سوره هایی که سجده واجب ندارد. 4 تماس بدن با جلد وحاشیه و فاصله سطور قرآن مجید و همراه داشتن آن. 5 خوابیدن بدون وضو. 6 رنگ کردن موها به حنا و مانند آن. 7 مالیدن روغن و انواع کرم ها به بدن. 8 جماع کردن بعد از محتلم شدن.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] واقف در حین وقف کردن می تواند برای موقوفه متولی تعیین کند. 1 مسجد متولی نمی خواهد اما اگر مسجد موقوفاتی داشته باشد می تواند برای آن موقوفات متولی قرار دهد. 2 اگر متولی تعیین کرده متولی باید طبق وقف نامه عمل کند. 3 تغییر متولی جایز نیست. 4 اگر واقف متولی تعیین نکند: الف: اگر وقف عام باشد حاکم شرع متولی را تعیین می کند. ب: اگر وقف خاص باشد اختیار با خود آنان است و اگر آنها بالغ نباشند اختیار با ولی آنها می باشد و در این مورد تعیین متولی از جانب حاکم شرع لازم نیست.
- [آیت الله سیستانی] أمر به معروف و نهی از منکر دارای مراتبی است : 1 اظهار انزجار درونی و قلبی ، مانند روگرداندن ، و سخن نگفتن با شخص گنهکار . 2 با زبان ، و بصورت وعظ و ارشاد . 3 إجراءات عملی ، از قبیل کتک زدن و حبس نمودن . و لازم است ابتداءً از مرتبه اوّل یا دوم شروع نماید ، و أوّل آنرا انتخاب بکند که اذیّت آن کمتر و تأثیر آن بیشتر است ، و اگر نتیجه نگرفت به مراتب بعدی و سخت و دشوار دست بزند ، و درجههای بعدی را انتخاب کند . و اگر اظهار انزجار قلبی و زبان مرتبه اوّل و دوم مؤثر واقع نشد نوبت میرسد به مرتبه عملی ، و احتیاط واجب آن است که در انتخاب مرتبه سوم اجراءات عملی از حاکم شرع اجازه بگیرد . و لازم است عمل را از آنجا شروع بکند که ناراحتی و اذیّت آن کمتر است ، و اگر نتیجه نگرفت با اعمال سختتر و شدید اقدام نماید ، ولی نباید بحدّی برسد که سبب شکستن عضوی و یا مجروح شدن بدن باشد .
- [آیت الله بهجت] چند چیز بر جنب مکروه است: 1 و 2 خوردن و آشامیدن؛ ولی اگر وضو بگیرد مکروه نیست؛ و اگر دست و صورت را بشوید و مضمضه و استنشاق کند کراهت کمتر میشود. 3 خواندن بیشتر از هفت آیه تا هفتاد آیه از سورههایی که سجده واجب ندارد، بنابر احوط؛ ولی بیشتر از هفتاد آیه کراهت شدیدتری دارد. 4 رساندن جایی از بدن به جلد و حاشیه و بین خطهای قرآن. 5 همراه داشتن قرآن. 6 خوابیدن ولی اگر وضو بگیرد یا بهواسطه اینکه نمیتواند غسل کند بدل از غسل، تیمم کند خوابیدن او مکروه نیست. 7 خضاب کردن به حنا و مانند آن.
- [آیت الله بهجت] کسی که حمد و سوره و چیزهای دیگر نماز را بهخوبی نمیداند، و میتواند یاد بگیرد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، باید یاد بگیرد؛ و اگر وقت تنگ است، دو صورت دارد: 1 اگر در یاد گرفتن کوتاهی کرده، در صورتی که عُسر و حرج نباشد، بنابر اظهر باید نمازش را به جماعت بخواند، یا کسی بخواند و او هم همراه او بخواند یا اگر ممکن است از روی نوشتهای بخواند. 2 اگر کوتاهی نکرده، بنابر احتیاط مستحب این کارها را انجام دهد. اگر کسی از قرآن هیچ نمیداند، به مقداری که واجب است در نماز از قرآن بخواند تسبیح و تهلیل و تکبیر میگوید.
- [آیت الله بهجت] پنج چیز بر جنب حرام است: 1 رساندن جایی از بدن به خط قرآن، یا به اسم خدا و بنابر احتیاط به اسم پیغمبران و امامان و اسم حضرت زهرا علیهمالسلام بهطوریکه در وضو گفته شد. 2 رفتن به مسجدالحرام و مسجد پیغمبر صلیاللهعلیهوآله، اگرچه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود؛ و همچنین داخل شدن به آنجا برای برداشتن چیزی، بنابر احوط. 3 توقف در مساجد دیگر؛ ولی اگر از یک در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد. و احتیاط واجب آن است که در حرم امامان هم توقف نکند، بلکه عبور نیز ننماید و همچنین در رواقها. 4 گذاشتن چیزی در مسجد. 5 خواندن سورهای که سجده واجب دارد و آن چهار سوره است: 1 سجده (سوره ??)؛ 2 فصّلت (??)؛ 3 نجم (??)؛ ? علق (??)؛ و اگر یک کلمه از این چهار سوره را هم بخواند حرام است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] وضو برای شش چیز واجب است: 1 نماز واجب (غیر از نماز میت) 2 سجده و تشهد فراموش شده. 3 طواف واجب (باید توجه داشت طوافهایی که جزء حج یا عمره است طواف واجب حساب می شود هرچند اصل حج و عمره مستحب باشد). 4 هرگاه نذر یا عهد کرده، یا قسم خورده که وضو بگیرد و با طهارت باشد. 5 هرگاه نذر کرده جایی از بدن خود را به خط قرآن برساند (در صورتی که این نذر شرعاً رجحان داشته باشد مثل این که می خواهد از روی احترام خط قرآن را ببوسد). 6 برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده یا بیرون آوردن آن از محل آلوده، هرگاه مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن خود را به خط قرآن برساند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] 1 قسم را باید با زبان و لفظ صریح بیان کرد. 2 قسمی اعتبار دارد که یکی از اسماء خداوند متعال باشد مثل خدا یا الله. 3 اگر به برخی از اوصاف خدای سبحان قسم بخورد که معمولاً از آن صفت خدای سبحان اراده می شود یا قرینه ای به کار ببرد که مراد او را بفهماند قسم صحیح است. 4 شخص لال اگر با اشاره قسم بخورد قسم او صحیح است ولی کسی که می تواند سخن بگوید قسم او با اشاره صحیح نیست. 5 قسم به مقدسات دیگر مثل قرآن و پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) احکام قسم را ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] پنج کار بر جنب حرام است: 1 مس خط قرآن یا اسم خدا و پیامبران و امامان بنابر احتیاط واجب، همانطور که در وضو گفته شد. 2 رفتن به مسجدالحرام و مسجد پیغمبر(صلی الله علیه وآله)، هرچند از یک در داخل و از در دیگر خارج شود. 3 توقف کردن در مساجد دیگر، اما اگر از یک در داخل و از در دیگر خارج شود، یا برای برداشتن چیزی برود مانعی ندارد و احتیاط واجب آن است که در حرم امامان هم توقف نکند. 4 داخل شدن در مسجد برای گذاشتن چیزی در آن. 5 خواندن یکی از آیات سجده، ولی خواندن غیر آیه سجده از سوره سجده مانعی ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] زکات از واجبات بزرگ الهی است که در قرآن و روایات در کنار نماز و اعتقاد به آخرت قرار گرفته است و هدف از آن تأمین اجتماعی، تعدیل ثروت، تأمین زندگی فقرا، ایجاد تسهیلات و منافع عمومی و دینی و جذب غیر مسلمانان به اسلام است و یقینا اگر ثروتمندان زکات اموال خویش را بپردازند، فقر از جامعه اسلامی رخت برمیبندد. امام صادق علیهالسلام میفرماید: (همانا خداوند عزّوجلّ در اموال ثروتمندان برای فقرا به اندازه کفایت آنان واجب فرموده است و اگر میدانست آن مقدار کفایت نمیکند، هر آینه بر آن میافزود. آنچه بر سر فقرا آمده است به سبب کاستی الهی نیست، بلکه به علّت منع حقوق آنان از سوی کسانی است که حقوق فقرا را ادا نمیکنند و به درستی اگر مردم حقوق مستمندان را ادا میکردند، آنان در رفاه زندگی میکردند.)(1) با برچیده شدن فقر از جامعه، امنیت اجتماعی نیز حاکم میگردد؛ علی علیهالسلام میفرماید: (اموال خویش را با زکات پاسداری کنید.)(2) پرداختن زکات موجب رهایی از عذاب الهی(3) و حافظ جان و مال است و خداوند عزّوجلّ میفرماید: (هر آنچه را در راه خداوند انفاق میکنید خداوند به شما باز میگرداند و او بهترین روزی دهندگان است.)(4) نماز با پرداختن زکات است که به ثمر مینشیند چنانکه در روایت آمده است: (آن کسی که نماز به پایدارد و زکات نپردازد =============================================================================== 1 وسائل الشیعة، چاپ آل البیت، باب 1 از (أبواب ما تجب فیه الزکاة)،ح2،ج9،ص10. 2 نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 146. 3 (آنان را که طلا و نقره گنجینه میکنند و آن را در راه خداوند انفاق نمیکنند، به عذاب دردناک بشارت ده.)، توبه(9):34. 4 سبأ(34):39. گویا نماز نخوانده است.)(1)