در ابتدا لازم است جهت روشن شدن بحث نکاتی را بیان داریم: 1. واجب عینی و کفایی: برای لفظ واجب در (علم اصول) تقسیماتی ذکر شده است از جمله، تقسیم واجبات به کفائی و عینی. واجب عینی آن است که از شخص خاص و یا تک تک افراد خواسته شده است مانند حج، و یا نماز و روزه... و واجب کفایی آن است که از مجموع جامعه خواسته شده، ولی اگر یک شخص و یا عدهای اقدام به انجام آن نمود، از دیگران ساقط میشود، مانند تجهیز میّت، فراگیری بعضی علوم مانند پزشکی و...[1] مشمول این تقسیم میباشد. گاهی واجب عینی است و گاهی کفائی، که بعداً اشاره میشود. 2. اهمیت دانش و دانشمندان در اسلام: از مهمترین دعوت انبیاء مخصوصاً خاتم پیامبران دعوت به فراگیری علم و دانش و جهل گریزی بوده است، در قرآن از فرصتی بهرهبرداری شده، اهمیت علم و عالمان بیان شده است، در روایات اسلامی تعبیراتی دیده میشود که رساتر و گویاتر از آن در اهمیّت علم و دانش تصور نمیشود. از جمله پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: (لا خیر فی تعیش الّا لرجلین عالِمٍ مطاعِ، او مستَمَعِ داعٍ؛ زندگی جز برای دو کس خیر (و صفا) ندارد: دانشمندی که نظرات او اجرا گردد، و دانش طلبانی که گوش به سخنان دانشمندی دهد).[2] از نظر اسلام علم محدودیّت سنّی و زمانی ندارد. (ز گهواره تا گور دانش بجوی) و محدودیّت مکانی هم ندارد، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: (اطلبوا العلم و لو بالصین؛[3] به دنبال دانش (تا دورترین نقطهها، حتی) چین هم بروید). و محدودیت از نظر استاد و صاحب دانش هم ندارد، حتی دستور داده شده دانش را اگر نزد بدترین افراد یافتید مانند منافقان آن را فراگیرید، چنان که علی علیه السّلام فرمود: (حکمت را هرکجا که باشید فراگیرید، گاهی حکمت در سینه منافق است و بیتابی کند تا بیرون آمده و با همدمانش در سینة مؤمن آرام گیرد).[4] در جای دیگر فرمود: (الحِکمَةُ ضالَةُ المؤمِنِ فخذا الحکمةَ و لَو من اهل النفاق؛ حکمت گمشدة مؤمن است، حکمت را فراگیرید هر چند از منافقان باشد).[5]حال باید دید آیا از نظر خود علم و نوع آن در اسلام محدودیت وجود دارد یا نه؟ مدعای ما این است که هر علمی که برای بشریّت مفید باشد و به نوعی در مصالح دینی و دنیوی او نقش داشته باشد از نظر اسلام فراگرفتن آن لازم شمرده شده است، البته دانشها مراتبی دارند. ممکن است فراگیری بعضی دانشها لازم، و برخی لازمتر باشد. نوعی از علوم برتک تک افراد جامعه لازم و واجب باشد به اصطلاح (واجب عینی) باشد و نوع دیگر به صورت واجب کفائی باشد، و وجود گروهی به عنوان کارشناسان و متخصصان در آن علم در جامعه باعث سقوط وجوب و لزوم از گردن دیگران شود. با توجه به نکات پیش گفته، دنبال بررسی حدیث مورد سؤال میرویم. حدیث مذکور در منابع مختلف[6] و به صورتهای گوناگون نقل شده است، آن چه از قرائن همراه خود روایت مذکور، و روایات دیگراستفاده میشود این است که کلمه (العلم) در حدیث مذکور یقیناً اختصاص به علوم رایج حوزوی ندارد بلکه خیلی از علوم دانشگاهی را که برای جامعه و بشریّت مفید است در برمیگیرد، برای اثبات مدعای فوق به برخی شواهد اشاره میکنیم. 1. شاهد خود روایت مذکور: در نقلی که از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله رسیده است میخوانیم: (اُطلبُوا العِلمِ و لو بالصین فان طلب العِلم فریضة علی کل مسلمٍ؛ به دنبال دانش (حتی به دورترین نقطه) به چین بروید؛ زیرا فراگیری دانش بر هر مسلمانی واجب و لازم است).[7] در نقل فوق، در ابتدای حدیث دستور داده که برای فراگیری علم به چین هم که شده سفر کنید، هر چند چین به عنوان مثال است ولو این نکته را میرساند که حتما مراد علوم رایج حوزوی نیست بلکه علوم دیگر بیشتر به ذهن میآید، چون در چین و امثال آن بیشتر علوم غیردینی مطرح بوده تا علوم دینی (به معنای خاص). 2. شاهد دوّم روایاتی است که در آنها علوم تفسیر و بیان شده است و یا به علم خاص سفارش شده است که نشاندهنده عمومیّت و فراگیر بودن علم در اسلام است. 1. به دنبال علم سودبخش باشید از امام هفتم علیه السّلام نقل شده است که روزی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وارد مسجد شد، دید جماعتی گرد مردی جمع شدهاند، حضرت فرمود: چه خبر است (و این مرد کیست)؟ گفتند علامهای است. فرمود: علامه یعنی چه؟ گفتند داناترین انسان است نسبت به نسَب عرب و حوادث دوران جاهلیّت و اشعار آن دوران. حضرت فرمود: این علم سودی ندارد و ندانستن آن زیان نمیرساند (و لا ینفع من علمه) سپس حضرت فرمود: علم سودمند عبارت است از: 1. آیة محکمه، یعنی اعتقادات و مسائل اعتقادی و معرفتی؛ 2. فریضه عادله، یعنی فراگیری علم اخلاق (اخلاق فردی و اجتماعی)؛ 3. سُنةٌ قائمه: (یعنی علم به احکام شریعت و مسائل حلال و حرام))[8] و به عبارت دیگر در روایت به سه علم مفید اشاره شده است که اصول دین، اخلاق و فروع دین باشد که این موارد بر تک تک افراد واجب عینی میباشد (در اصول و اخلاق تحقیقی و در فروع دین یا تحقیقی و یا تقلیدی). نکتهای که از روایت فوق استفاده میشود این است که در اسلام آن علمی مورد نظر است که مفید به حال جامعه و افراد باشد. در روایت دیگر علم مفید را خداشناسی، انسان شناسی، اهداف شناسی (هدف خلقت هستی و انسان) گناه شناسی شمرده است.[9] 2. علم پزشکی و ادبیات علی علیه السّلام مصداقهای علمی را که فراگرفتن آنها لازم است چنین بیان میدارد: (العلم تلاثةٌ الفقه لادیان و الطب للابدان، و النحو للسان؛ علم مفید و لازم سه علم است علم فقه و احکام برای (حفظ دین و عمل نمودن به دستورات) دین و علم پزشکی برای (حفظ جسم و) بدنها و علم ادبیات (نحو و صرف و...) برای حفظ زبان (از خطا و اشتباه) در بعضی نقلها علم نجوم برای زمان شناسی آمده است.[10] در روایت فوق علم پزشکی (که یکی از مهمترین علوم دانشگاهی است) وهمچنین ادبیات را جز علومی که فراگیری آنها (به صورت واجب کفائی) لازم است برشمرده است. در جای دیگر فرمود: (علم در یک تقسیم به دو قسم میشود) علم دینی و علم بدنی (و پزشکی) با علوم دینی (اصول و فروع...) روح و جان انسان حیات میگیرد و زنده میشود و با علم پزشکی بدنها زندگی مییابند. منتهی حفظ دین بر حفظ جان برتری دارد.)[11] 3. هندسه و ریاضیات: علم دیگری که جزء علوم اسلامی و لازم و ضروری شمرده است در روایات هندسه و ریاضیات، شناخت اوقات است. علی علیه السّلام میفرماید: (من لم یعرف الهیئة و التشریح فهو عنینٌ فی معرفته؛ هر کس هیئت را (علم نجوم، ریاضی)نشناسد (و فرا نگرفته باشد) در معرفتش لنگ است).[12] 4. علوم سیاسی و زمان شناسی علم دیگری که جزء علوم لازم شمرده شده است علم سیاسی، و زمان شناسی به معنای وسیع است (دشمن شناسی...) علی علیه السّلام فرمود: (من عرف الایام لم یغفل عن الاستعداد؛ آن کس که زمان را بشناسد، از بر خورد با رویدادهای آن غافل (و عاجز نمیماند) بلکه برای رویارویی با آنها، آمادگی پیدا میکند).[13] و فرمود: (من جهل موضع قدیمه؛ کسی که ناآگاهانه (در مسایل سیاسی و زمانه قدم بردارد) میلغزد).[14] و امام صادق علیه السّلام فرمود: العالم بزمانِهِ لاتهجم علیه اللوابس؛ انسانی که زمان شناسی (و مردم شناسی و جامعه شناس) باشد لغزشها و اشتباهات بر او هجوم نمیآورد).[15] 5. علوم و فنون نظامی قرآن دستورداده که از تمام نیرو و قدرت برای مقابله با دشمنان استفاده کنید.[16] یکی از راههای مقابله با دشمنان فراگیری علوم و فنون پیشرفته نظامی است، پس باید یک عدهای در دانشگاهها و دانشکدهها تربیت شوند برای فراگیری علوم فوق، تا توان دفاعی مسلمانان در مقابل دشمنان تقویت شود. 6. هواشناسی، ستاره شناسی و... از علی علیه السّلام سؤال شد که آیا علم نجوم ریشه و اصلی دارد؟ فرمود: بلی، توسط یکی از پیامبران پایه گذاری شد).[17] و از امام صادق علیه السّلام سؤال شد که (اخبرنی عن علمِ النجُومِ ما هو قال علم من علوم الانبیا؛ خبر بده مرا از علم نجوم (ستاره شناسی، هواشناسی و...) فرمود: علم نجوم علمی از علوم انبیا میباشد. راوی عرض کرد آیا علی علیه السّلام علم نجوم میدانست، حضرت فرمود: (کان اعلم الناس به) از همة مردم نسبت به علوم ستارهشناسی آگاهتر بود).[18]و... و همچنین روایات عام و فراگیری داریم که دستور میدهد هر علمی را که (نافع باشد) فراگیرید. 1. علی علیه السّلام فرمود: (العِلمُ اکثَرُ من اَن یحاط به فخذو من کل علمٍ احسنه). علوم بیش از آن است که به آن دسترسی پیدا کنیم پس از هر علمی نیکوی آن را فرا گیرید. این روایت با صراحت میگوید از هر علمی (که مفید به حال جامعه و افراد است) فراگیرید، مقید به علم خاصی نیست، در نتیجه میتواند (طلب العلم و...) را توسعه دهد. 2. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: (اعلمُ الناسِ مَن جمعَ علمَ الناس الی علمه و اکثر الناس قیمهً اکثرهُم علماً و اقل الناس قیمةً اقلّهم علماً؛[19] داناترین مردم کسی است که علم مردم را با دانش خرد جمع کند و ارزشمندترین انسان کسی است که علمش افزون باشد و کمترین ارزش برای کسی است که دانشش کمتر از دیگران است.) با توجه به روایات پیش گفته ومشابه آن است که علمای، (طلب العلم فریضة) را به تمامی علومی مفیدی که که جامعه نیازمند آن است توسعه داده است. از جمله علامه مرتضی مطهری میگوید: ( علوم اسلامی به علومی که به نحوی جزء واجبات اسلامی است گفته میشود، یعنی علومی که تحصیل آن علوم ولو به نحو واجب کفائی بر مسلمین واجب است، و مشمول حدیث نبوی معروف میگردد، (طلب العلم فریضة علی کل مسلم)... علوم (فریضه) که بر مسلمانان تحصیل و تحقیق در آنها واجب است منحصر به علوم اصول و فقه و مقدمات آنها نیست، بلکه هر علمی که برآوردن نیازهای لازم جامعة اسلامی موقوف به دانستن آن علم و تخصص و اجتهاد در آن علم باشد بر مسلمین تحصیل آن علم از باب به اصطلاح (مقدمة تهیّوئی) (آمادگی یافتن) واجب و لازم است. توضیح این که اسلام دینی جامع و همه جانبه است، دینی است که تنها به یک سلسله پندها و اندرزهای اخلاقی و فردی و شخصی اکتفا نکرده است، دینی است جامعهساز، آن چه را که یک جامعه بدان نیازمند است، اسلام آن را به عنوان یک واجب کفائی فرض و واجب کرده است. مثلاً جامعه نیازمند به پزشک است، از این رو عمل پزشکی واجب کفائی است... و چون پزشکی متوقف است بر تحصیل علم پزشکی، قهراً علم پزشکی از واجبات کفائی است. هم چنین است فن معلمی، فن سیاست، فن تجارت، انواع فنون و صنایع، ... و درمواردی که حفظ جامعة اسلامی و کیان آن متوقف بر این است که علوم و صنایع را در عالیترین حد ممکن تحصیل کنند آن علوم درهمان مطرح واجب میگردد. این است که همة علومی که برای جامعة اسلامی لازم و ضروری است جزء (علوم مفروضه) اسلامی قرار میگیرد. و جامعة اسلامی همواره این علوم را (فریضه) و واجب تلقّی کرده است).[20] نتیجه این شد که (طلب العلم...) بسیاری از علوم دانشگاهی و غیردانشگاهی را شامل میشود. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 علوم اسلامی، منطق و فلسفه، شماره 1، مرتضی مطهری، مقدمه کتاب، ص 1 15. 2 خدمات متقابل اسلام و ایران، همان بخش سوّم. 3 کارنامة اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب. 4 ترجمة اصول کافی (مصطفوی) ج 1، ص 35 90. 5 ترجمه الحکم الزاهرة، علی رضا صابری یزدی، ج 1، فصل دوّم. [1] . مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، قم، الهادی، چاپ هشتم، 1381، ص275. [2] . محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمة سید جواد مصطفوی، علمیّه اسلامیّه، ج1، ص40، ح7. [3] . حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، 20 جلدی، ج18، ص14؛ و ر.ک: بحار الانوار، ج1، ص108. [4] . نهج البلاغه، محمد دشتی، ص640، حکمت70. [5] . همان، حکمت 80. [6] . اصول کافی، همان، ج1، ص35، روایت 15؛ و بحارالانوار، همان، ج1، ص172 و 180؛ و ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج18، ص14؛ و جامع احادیث شیعه، ج1، ص88. [7] . وسائل الشیعه، همان، ج18، ص14؛ و بحارالانوار، ج1، ص180. [8] . اصول کافی، همان، ج1، ص37. [9] . همان، ص6364، روایت 11. [10] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، ج78، ص45؛ و الایصال الطالب، ج2. [11] . حسینی عاملی، سید محمد، اثنا عشریه، چاپ قدیم، ص27. [12] . ر.ک: دستغیب، سرای دیگر، ص4 و 80. [13] . علی بن شعبه، تحف العقول، ص98. [14] . برادران حکیمی، الحیاة، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، ج1، ص157. [15] . همان. [16] . انفال/60. [17] . انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، چاپ قدیم، ص29، بحث نجوم. [18] . همان. [19] . قمی، عباس، سفینة البحار، ج2، ص219؛ و ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیة، ج13، ص314. [20] . مطهری، مرتضی، علوم اسلامی شماره 1، منطق و فلسفه، قم، انتشارات صدرا، 1358، ص1112، با تلخیص و تغییر.
منظور از «علم» در روایت «طلب العلم فریضةٌ علی کل مسلمٍ» چیست؟ آیا علم رایج دانشگاهی هم مصداق آن است؟
در ابتدا لازم است جهت روشن شدن بحث نکاتی را بیان داریم:
1. واجب عینی و کفایی: برای لفظ واجب در (علم اصول) تقسیماتی ذکر شده است از جمله، تقسیم واجبات به کفائی و عینی. واجب عینی آن است که از شخص خاص و یا تک تک افراد خواسته شده است مانند حج، و یا نماز و روزه... و واجب کفایی آن است که از مجموع جامعه خواسته شده، ولی اگر یک شخص و یا عدهای اقدام به انجام آن نمود، از دیگران ساقط میشود، مانند تجهیز میّت، فراگیری بعضی علوم مانند پزشکی و...[1] مشمول این تقسیم میباشد. گاهی واجب عینی است و گاهی کفائی، که بعداً اشاره میشود.
2. اهمیت دانش و دانشمندان در اسلام: از مهمترین دعوت انبیاء مخصوصاً خاتم پیامبران دعوت به فراگیری علم و دانش و جهل گریزی بوده است، در قرآن از فرصتی بهرهبرداری شده، اهمیت علم و عالمان بیان شده است، در روایات اسلامی تعبیراتی دیده میشود که رساتر و گویاتر از آن در اهمیّت علم و دانش تصور نمیشود.
از جمله پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: (لا خیر فی تعیش الّا لرجلین عالِمٍ مطاعِ، او مستَمَعِ داعٍ؛ زندگی جز برای دو کس خیر (و صفا) ندارد: دانشمندی که نظرات او اجرا گردد، و دانش طلبانی که گوش به سخنان دانشمندی دهد).[2] از نظر اسلام علم محدودیّت سنّی و زمانی ندارد. (ز گهواره تا گور دانش بجوی) و محدودیّت مکانی هم ندارد، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: (اطلبوا العلم و لو بالصین؛[3] به دنبال دانش (تا دورترین نقطهها، حتی) چین هم بروید).
و محدودیت از نظر استاد و صاحب دانش هم ندارد، حتی دستور داده شده دانش را اگر نزد بدترین افراد یافتید مانند منافقان آن را فراگیرید، چنان که علی علیه السّلام فرمود: (حکمت را هرکجا که باشید فراگیرید، گاهی حکمت در سینه منافق است و بیتابی کند تا بیرون آمده و با همدمانش در سینة مؤمن آرام گیرد).[4] در جای دیگر فرمود: (الحِکمَةُ ضالَةُ المؤمِنِ فخذا الحکمةَ و لَو من اهل النفاق؛ حکمت گمشدة مؤمن است، حکمت را فراگیرید هر چند از منافقان باشد).[5]حال باید دید آیا از نظر خود علم و نوع آن در اسلام محدودیت وجود دارد یا نه؟ مدعای ما این است که هر علمی که برای بشریّت مفید باشد و به نوعی در مصالح دینی و دنیوی او نقش داشته باشد از نظر اسلام فراگرفتن آن لازم شمرده شده است، البته دانشها مراتبی دارند. ممکن است فراگیری بعضی دانشها لازم، و برخی لازمتر باشد. نوعی از علوم برتک تک افراد جامعه لازم و واجب باشد به اصطلاح (واجب عینی) باشد و نوع دیگر به صورت واجب کفائی باشد، و وجود گروهی به عنوان کارشناسان و متخصصان در آن علم در جامعه باعث سقوط وجوب و لزوم از گردن دیگران شود. با توجه به نکات پیش گفته، دنبال بررسی حدیث مورد سؤال میرویم.
حدیث مذکور در منابع مختلف[6] و به صورتهای گوناگون نقل شده است، آن چه از قرائن همراه خود روایت مذکور، و روایات دیگراستفاده میشود این است که کلمه (العلم) در حدیث مذکور یقیناً اختصاص به علوم رایج حوزوی ندارد بلکه خیلی از علوم دانشگاهی را که برای جامعه و بشریّت مفید است در برمیگیرد، برای اثبات مدعای فوق به برخی شواهد اشاره میکنیم.
1. شاهد خود روایت مذکور: در نقلی که از پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله رسیده است میخوانیم: (اُطلبُوا العِلمِ و لو بالصین فان طلب العِلم فریضة علی کل مسلمٍ؛ به دنبال دانش (حتی به دورترین نقطه) به چین بروید؛ زیرا فراگیری دانش بر هر مسلمانی واجب و لازم است).[7]
در نقل فوق، در ابتدای حدیث دستور داده که برای فراگیری علم به چین هم که شده سفر کنید، هر چند چین به عنوان مثال است ولو این نکته را میرساند که حتما مراد علوم رایج حوزوی نیست بلکه علوم دیگر بیشتر به ذهن میآید، چون در چین و امثال آن بیشتر علوم غیردینی مطرح بوده تا علوم دینی (به معنای خاص).
2. شاهد دوّم روایاتی است که در آنها علوم تفسیر و بیان شده است و یا به علم خاص سفارش شده است که نشاندهنده عمومیّت و فراگیر بودن علم در اسلام است.
1. به دنبال علم سودبخش باشید
از امام هفتم علیه السّلام نقل شده است که روزی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله وارد مسجد شد، دید جماعتی گرد مردی جمع شدهاند، حضرت فرمود: چه خبر است (و این مرد کیست)؟ گفتند علامهای است. فرمود: علامه یعنی چه؟ گفتند داناترین انسان است نسبت به نسَب عرب و حوادث دوران جاهلیّت و اشعار آن دوران. حضرت فرمود: این علم سودی ندارد و ندانستن آن زیان نمیرساند (و لا ینفع من علمه) سپس حضرت فرمود: علم سودمند عبارت است از: 1. آیة محکمه، یعنی اعتقادات و مسائل اعتقادی و معرفتی؛ 2. فریضه عادله، یعنی فراگیری علم اخلاق (اخلاق فردی و اجتماعی)؛ 3. سُنةٌ قائمه: (یعنی علم به احکام شریعت و مسائل حلال و حرام))[8] و به عبارت دیگر در روایت به سه علم مفید اشاره شده است که اصول دین، اخلاق و فروع دین باشد که این موارد بر تک تک افراد واجب عینی میباشد (در اصول و اخلاق تحقیقی و در فروع دین یا تحقیقی و یا تقلیدی).
نکتهای که از روایت فوق استفاده میشود این است که در اسلام آن علمی مورد نظر است که مفید به حال جامعه و افراد باشد. در روایت دیگر علم مفید را خداشناسی، انسان شناسی، اهداف شناسی (هدف خلقت هستی و انسان) گناه شناسی شمرده است.[9]
2. علم پزشکی و ادبیات
علی علیه السّلام مصداقهای علمی را که فراگرفتن آنها لازم است چنین بیان میدارد: (العلم تلاثةٌ الفقه لادیان و الطب للابدان، و النحو للسان؛ علم مفید و لازم سه علم است علم فقه و احکام برای (حفظ دین و عمل نمودن به دستورات) دین و علم پزشکی برای (حفظ جسم و) بدنها و علم ادبیات (نحو و صرف و...) برای حفظ زبان (از خطا و اشتباه) در بعضی نقلها علم نجوم برای زمان شناسی آمده است.[10] در روایت فوق علم پزشکی (که یکی از مهمترین علوم دانشگاهی است) وهمچنین ادبیات را جز علومی که فراگیری آنها (به صورت واجب کفائی) لازم است برشمرده است.
در جای دیگر فرمود: (علم در یک تقسیم به دو قسم میشود) علم دینی و علم بدنی (و پزشکی) با علوم دینی (اصول و فروع...) روح و جان انسان حیات میگیرد و زنده میشود و با علم پزشکی بدنها زندگی مییابند. منتهی حفظ دین بر حفظ جان برتری دارد.)[11]
3. هندسه و ریاضیات: علم دیگری که جزء علوم اسلامی و لازم و ضروری شمرده است در روایات هندسه و ریاضیات، شناخت اوقات است.
علی علیه السّلام میفرماید: (من لم یعرف الهیئة و التشریح فهو عنینٌ فی معرفته؛ هر کس هیئت را (علم نجوم، ریاضی)نشناسد (و فرا نگرفته باشد) در معرفتش لنگ است).[12]
4. علوم سیاسی و زمان شناسی
علم دیگری که جزء علوم لازم شمرده شده است علم سیاسی، و زمان شناسی به معنای وسیع است (دشمن شناسی...) علی علیه السّلام فرمود: (من عرف الایام لم یغفل عن الاستعداد؛ آن کس که زمان را بشناسد، از بر خورد با رویدادهای آن غافل (و عاجز نمیماند) بلکه برای رویارویی با آنها، آمادگی پیدا میکند).[13] و فرمود: (من جهل موضع قدیمه؛ کسی که ناآگاهانه (در مسایل سیاسی و زمانه قدم بردارد) میلغزد).[14]
و امام صادق علیه السّلام فرمود: العالم بزمانِهِ لاتهجم علیه اللوابس؛ انسانی که زمان شناسی (و مردم شناسی و جامعه شناس) باشد لغزشها و اشتباهات بر او هجوم نمیآورد).[15]
5. علوم و فنون نظامی
قرآن دستورداده که از تمام نیرو و قدرت برای مقابله با دشمنان استفاده کنید.[16] یکی از راههای مقابله با دشمنان فراگیری علوم و فنون پیشرفته نظامی است، پس باید یک عدهای در دانشگاهها و دانشکدهها تربیت شوند برای فراگیری علوم فوق، تا توان دفاعی مسلمانان در مقابل دشمنان تقویت شود.
6. هواشناسی، ستاره شناسی و...
از علی علیه السّلام سؤال شد که آیا علم نجوم ریشه و اصلی دارد؟ فرمود: بلی، توسط یکی از پیامبران پایه گذاری شد).[17] و از امام صادق علیه السّلام سؤال شد که (اخبرنی عن علمِ النجُومِ ما هو قال علم من علوم الانبیا؛ خبر بده مرا از علم نجوم (ستاره شناسی، هواشناسی و...) فرمود: علم نجوم علمی از علوم انبیا میباشد. راوی عرض کرد آیا علی علیه السّلام علم نجوم میدانست، حضرت فرمود: (کان اعلم الناس به) از همة مردم نسبت به علوم ستارهشناسی آگاهتر بود).[18]و... و همچنین روایات عام و فراگیری داریم که دستور میدهد هر علمی را که (نافع باشد) فراگیرید.
1. علی علیه السّلام فرمود: (العِلمُ اکثَرُ من اَن یحاط به فخذو من کل علمٍ احسنه). علوم بیش از آن است که به آن دسترسی پیدا کنیم پس از هر علمی نیکوی آن را فرا گیرید.
این روایت با صراحت میگوید از هر علمی (که مفید به حال جامعه و افراد است) فراگیرید، مقید به علم خاصی نیست، در نتیجه میتواند (طلب العلم و...) را توسعه دهد.
2. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: (اعلمُ الناسِ مَن جمعَ علمَ الناس الی علمه و اکثر الناس قیمهً اکثرهُم علماً و اقل الناس قیمةً اقلّهم علماً؛[19] داناترین مردم کسی است که علم مردم را با دانش خرد جمع کند و ارزشمندترین انسان کسی است که علمش افزون باشد و کمترین ارزش برای کسی است که دانشش کمتر از دیگران است.)
با توجه به روایات پیش گفته ومشابه آن است که علمای، (طلب العلم فریضة) را به تمامی علومی مفیدی که که جامعه نیازمند آن است توسعه داده است. از جمله علامه مرتضی مطهری میگوید: ( علوم اسلامی به علومی که به نحوی جزء واجبات اسلامی است گفته میشود، یعنی علومی که تحصیل آن علوم ولو به نحو واجب کفائی بر مسلمین واجب است، و مشمول حدیث نبوی معروف میگردد، (طلب العلم فریضة علی کل مسلم)... علوم (فریضه) که بر مسلمانان تحصیل و تحقیق در آنها واجب است منحصر به علوم اصول و فقه و مقدمات آنها نیست، بلکه هر علمی که برآوردن نیازهای لازم جامعة اسلامی موقوف به دانستن آن علم و تخصص و اجتهاد در آن علم باشد بر مسلمین تحصیل آن علم از باب به اصطلاح (مقدمة تهیّوئی) (آمادگی یافتن) واجب و لازم است.
توضیح این که اسلام دینی جامع و همه جانبه است، دینی است که تنها به یک سلسله پندها و اندرزهای اخلاقی و فردی و شخصی اکتفا نکرده است، دینی است جامعهساز، آن چه را که یک جامعه بدان نیازمند است، اسلام آن را به عنوان یک واجب کفائی فرض و واجب کرده است. مثلاً جامعه نیازمند به پزشک است، از این رو عمل پزشکی واجب کفائی است... و چون پزشکی متوقف است بر تحصیل علم پزشکی، قهراً علم پزشکی از واجبات کفائی است. هم چنین است فن معلمی، فن سیاست، فن تجارت، انواع فنون و صنایع، ... و درمواردی که حفظ جامعة اسلامی و کیان آن متوقف بر این است که علوم و صنایع را در عالیترین حد ممکن تحصیل کنند آن علوم درهمان مطرح واجب میگردد. این است که همة علومی که برای جامعة اسلامی لازم و ضروری است جزء (علوم مفروضه) اسلامی قرار میگیرد. و جامعة اسلامی همواره این علوم را (فریضه) و واجب تلقّی کرده است).[20] نتیجه این شد که (طلب العلم...) بسیاری از علوم دانشگاهی و غیردانشگاهی را شامل میشود.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 علوم اسلامی، منطق و فلسفه، شماره 1، مرتضی مطهری، مقدمه کتاب، ص 1 15.
2 خدمات متقابل اسلام و ایران، همان بخش سوّم.
3 کارنامة اسلام، دکتر عبدالحسین زرین کوب.
4 ترجمة اصول کافی (مصطفوی) ج 1، ص 35 90.
5 ترجمه الحکم الزاهرة، علی رضا صابری یزدی، ج 1، فصل دوّم.
[1] . مشکینی، علی، اصطلاحات الاصول، قم، الهادی، چاپ هشتم، 1381، ص275.
[2] . محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمة سید جواد مصطفوی، علمیّه اسلامیّه، ج1، ص40، ح7.
[3] . حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، 20 جلدی، ج18، ص14؛ و ر.ک: بحار الانوار، ج1، ص108.
[4] . نهج البلاغه، محمد دشتی، ص640، حکمت70.
[5] . همان، حکمت 80.
[6] . اصول کافی، همان، ج1، ص35، روایت 15؛ و بحارالانوار، همان، ج1، ص172 و 180؛ و ر.ک: وسائل الشیعه، همان، ج18، ص14؛ و جامع احادیث شیعه، ج1، ص88.
[7] . وسائل الشیعه، همان، ج18، ص14؛ و بحارالانوار، ج1، ص180.
[8] . اصول کافی، همان، ج1، ص37.
[9] . همان، ص6364، روایت 11.
[10] . مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، ج78، ص45؛ و الایصال الطالب، ج2.
[11] . حسینی عاملی، سید محمد، اثنا عشریه، چاپ قدیم، ص27.
[12] . ر.ک: دستغیب، سرای دیگر، ص4 و 80.
[13] . علی بن شعبه، تحف العقول، ص98.
[14] . برادران حکیمی، الحیاة، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هفتم، ج1، ص157.
[15] . همان.
[16] . انفال/60.
[17] . انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، چاپ قدیم، ص29، بحث نجوم.
[18] . همان.
[19] . قمی، عباس، سفینة البحار، ج2، ص219؛ و ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیة، ج13، ص314.
[20] . مطهری، مرتضی، علوم اسلامی شماره 1، منطق و فلسفه، قم، انتشارات صدرا، 1358، ص1112، با تلخیص و تغییر.
- [سایر] باسلام : آیا حمیدابن مسلم راوی حدیث کربلا چونکه به یاری امام حسین علیه السلام نرفته جهنمی می باشد؟
- [سایر] منظور از «السلام علی علی بن الحسین(علیه السلام)» در زیارت عاشورا کیست؟
- [سایر] «محمد بن علی بنابی قره» کیست؟
- [سایر] به چه علت حضرت مسلم (ع) به عنوان سفیر خاص امام حسین (ع) انتخاب شد؟
- [سایر] لطفاً در صورت امکان پاسخ پرسش زیر را با ذکر مصادر بیان نمایید. 1- عبارت ( علی شرط الشیخین "بر اساس شرط شیخین ") بخاری و مسلم چه چیزی را در راوی شرط می دانند. 2- عبارت (علی شرط البخاری، بر اساس شرط بخاری( چه چیزی را در راوی شرط می داند؟ 3- عبارت (علی شرط البخاری، بر اساس شرط مسلم) چه چیزی را در راوی شرط می داند؟
- [سایر] آیا «یا علی» و «یا حسین» گفتن مصداق خواندن غیر خدانیست که به صراحت در قرآن کریم نهی شده است: «فلا تدعوا مع الله أحداً»؟
- [سایر] آیا این حدیث صحیح است: امیر المؤمنین علی بن ابیطالب(ع) فرمود: «لباس سیاه بر تن مکن که آن لباس فرعون است»؟
- [سایر] در روایت امام صادق(ع) منظور از اینکه خداوند «شهرت در نماز» را دشمن میدارد، چیست؟
- [سایر] آیا امام حسین(ع) پس از شهادت حضرت مسلم از وضع کوفه آگاه نشد؟ اگر مطّلع شد، چرابرنگشت؟
- [سایر] چرا امام رضا(ع) با این که حکومت را حق مسلم خود می دانست با ولیعهدی مأمون موافقت کرد؟
- [آیت الله علوی گرگانی] مرسوم در بانکها این است که یک امضأ را نمیخرند ولی اشخاصی هستند که یک امضأ را هم معامله میکنند وچون عموماً این اشخاص وجه میدهند وسفته میگیرند وغالباً بعنوان قرض است و در قرض زیاده ربا است لهذا معاملات مزبور حرام وزیاده ربا است، ولی اگرخواسته باشند معاملهشان صحیح باشد وزیادهای که میگیرند ربا نباشد چند راه دارد، ودو راهش که آسانتر از بقیه است ذکر میشود: 1 - آن که وجه را که میدهد بعنوان معامله منتقل نماید نه بعنوان قرض واستقراض )مثلاً( صد هزار ریال نقد را بفروشد به پانصد دینار عراقی در زمان مشخص آن را تحویل گیرد. 2 - آن که یک جعبه کبریت یا یک طاقه دستمال یا چیز دیگری را بفروشد به ده هزار ریال بشرط این که صد هزار ریال تا مدّتمثلاً یک سال بدون منفعت قرض بدهد و یا این که کسی که قرض گرفته است ومدت آن سر آمده و میخواهد تمدید نماید طلبکار یک جعبه کبریت را به مقروض میفروشد به هزار ریال بشرط این که طلب خود را تا مدّت یک ماه بدون منفعت تمدید نماید واین چارهجویی به این نحو برایتجدید وتمدید مدت بملاحظه این است که جائز نیست ابتدأً در مقابل تجدید یا تمدید مدت طلبکار چیزی از بدهکار بگیرد وتوهّم این که این معامله صوری است زیرا که هیچکس یک جعبه کبریت را که قیمتش یک ریال است به هزار ریال نمیخرد، توهّم بیجایی است زیرا که احدی بدون جهت چنین معاملهای نمیکند اما در صورتی که صد هزار ریال قرض دادن بدون منفعت تا یکسال ضمیمه شود همه میخرند و در این موضوع چند روایت در کتاب وسایل الشیعه ابواب احکام عقود نقل فرمودهاند وما برای رفع شبهه یک روایت از آن را در اینجا نقل مینماییم: شیخ طوسی قدس ا& روحه بسند صحیح از محمّد بن اسحاق بن عمّار که موثق است روایت نموده میگوید به حضرت موسی بن جعفر8 عرض کردم: )وَیَکونُ لی عَلَی الرَّجُلِ دَراهِمُ، فَیَقولُ أخّرْنی بِها وَأنا أرْبَحُکَ فَأَبیعُهُ جُبًَّْ تَقومُ عَلَیَّ بِألْفَ دِرْهَمً بِعَشَرَِْ آلافِ دِرْهَمً أو قالَ: بِعِشْرینَ ألفَاً وَأُؤَخِّرُهُ بِالمالِ؟ قالَ: لا بَأسَ(، ترجمه: من چند درهم از شخصی طلبکارم و آنشخص خواهش میکند او را مهلت دهم و به من منفعتی برساند من جبهای را که قیمتش هزار درهم است به او به ده هزار درهم یا بیست هزار درهم میفروشم وطلب خود را تأخیر میاندازم؟ حضرت فرمودند: عیبی ندارد.
- [آیت الله وحید خراسانی] قبل از ورود در احکام نماز اشاره به دو نکته لازم است اول اهمیت نماز در قران مجید نزدیک به صد مورد از نماز گفتگو شده و اشاره به دو مورد ان کافیست بعد از ان که خداوند متعال حضرت ابراهیم علیه السلام را به مقام نبوت و رسالت و خلت اختیار نمود و به کلمات ازمایش و مبتلا کرد و ان حضرت کلمات را اتمام نمود به مقام امامت نایل شد و ان قدر عظمت مقام امامت بعد از ان همه مقامات در نظرش جلوه کرد که قال و من ذریتی گفت و از برای فرزندان من هم جواب شنید لا ینال عهدی الظالمین پیمان من به ظالمین نمی رسد و در عظمت نماز همین اندازه بس که ان کس که خداوند متعال برای او مقام امامت را خواست و او برای ذریه اش مسالت کرد بعد از طی تمام مقامات در جوار خانه خدا از خداوند متعال خواست رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی پروردگارا مرا اقامه کننده نماز قرار بده و ذریه مرا و همچنین بعد از ان که ذریه خود را در نزد بیت مسکن داد گفت ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوه پروردگار ما هر اینه من از ذریه خودم مسکن دادم به بیابان بدون زرع نزد خانه محترم تو پروردگارا برای این که اقامه نماز بنمایند در قران مجید یک سوره به نام مومنون است و در ان مومنان به خصوصیاتی معرفی شده اند و اول خصوصیتی که به ان ابتدا شده این است که الذین هم فی صلاتهم خاشعون انان که همانا در نمازشان خاشعند و اخر خصوصیتی هم که به ان ختم می شود و الذین هم علی صلواتهم یحافظون و ان چنان کسانی که همانها بر نمازهایشان محافظت دارند پس افتتاح ایمان و ختم ایمان به نماز است و ثمره ان هم این ایه است اولیک هم الوارثون الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون و از سنت همین اندازه بس است که از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند بعد از معرفت خدا چیزی را افضل از این صلوات پنجگانه نمی دانم و عدم علم از ان حضرت علم به عدم است و این روایت بیان کلام خداست و خداوند متعال هم در قران مجید می فرماید ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلوه بعد از ایمان به غیب اقامه نماز ذکر شده است و در عظمت نماز همین اندازه کفایت می کند که جامع تر از نماز بین عبادات عبادتی یافت نمی شود زیرا این عبادتی است مشتمل بر عبادت فعلی و بر عبادت قولی و عبادت فعلی ان شامل افعال عبادی از رکوع و سجود و قیام و قعود است و عبادت قولی ان شامل قرایت و ذکر و جامع جمیع معارف الهیه از تسبیح و تکبیر و تحمید و تهلیل که ارکان اربعه معارف حضرت حق سبحانه و تعالی است و مشتمل است بر تمام عبادات ملایکه مقربین که عده ای از انها عبادتشان در قیام است و عده ای در قعود و جمعی در رکوع و جمعی در سجود و عناوینی که برای نماز در روایات وارد شده زیاد است که از ان جمله است راس الدین و اخر وصایا الانبیاء و احب الاعمال و خیر الاعمال و قوام الاسلام و استقبال الرحمن منهاج الانبیاء و به یبلغ العبد الی الدرجه العلیا
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.