در حل این اشکال باید دو مطلب را در نظر گرفت: 1 هرگاه اسلام و یا اصولاً مذهب را یک پدیده اجتماعی بدانیم، یعنی مجموع قوانین و آداب و رسوم دینی ساخته و پرداخته افراد متفکر اجتماع باشند در این صورت باید بسان خود شکل و صورت اجتماع، دستخوش تحول و تبدیل شوند. و به عبارت دیگر از آنجا که جامعه انسانی رو به تکامل است و هر روز، گامی به پیش می‌نهد دلیل ندارد که قوانین و آداب آن به صورت یکنواخت باقی بماند، اگر تحول و تکامل، تمام پدیده‌های مادی را دربر می‌گیرد، چرا نباید پدیده دین را که در این فرض زائیده مغزهای نوابغ است دربر نگیرد؟ ولی اگر دین را یک دستور آسمانی و فرمان خدا بدانیم خدائی که از تمام خصوصیات زندگی انسان‌ها و نیازمندیهای آنان به طور روشن آگاه است، و از تمام اسرار و رموز و ریزه‌کاریهای جسم و جان و عواطف و غرائز درونی او کاملاً مطلع است و از آنچه مایه خوشبختی و بدبختی او است آگاه می‌باشد، در این صورت دستورهای او، از نقطه‌نظر امکان اشتباه و احتمال خطا نمی‌تواند دستخوش تحول و تغییر گردد، زیرا فرض این است که یک چنین قانونگذار از هر اشتباه و خطا مصون بوده و به خصوصیات ساخته خود (بشر) آگاه‌تر است، و اما از نقطه‌نظر دیگر و آن این که تحولات زندگی ایجاب می‌کند که قوانین و مقررات نیز دستخوش تغییر گردد، پاسخ این سؤال را در قسمت دوم بحث خواهیم گفت. 2 اگر در تشریح قوانین، انسان طبیعی مورد نظر قرار گرفته و ملاک جعل قانون گردد و قدر مشترک میان انسان‌ها درنظر گرفته شود، دیگر تحول زمان و مقتضیات عصر نمی‌تواند کوچکترین دگرگونی در ا ین قوانین پدید آورد، زیرا در این جهت میان انسان عصر حجر و عصر فضا فرقی نیست. زیرا تمام تغییرات و تبدلات و باصطلاح (مقتضیات) زمان مربوط به عادات و رسومی است که بر اندام انسانیت پوشانیده شده است، و هرگز در ذات انسان تغییری و تبدلی رخ نمی‌دهد و این مطلبی است که دانشمندان نیز به آن اعتراف دارند و می‌گویند: مقررات و عادات به منزله لباس‌هائی است که عنصر حقیقت (لایتغیر) بدن را پوشانیده است و در هر قوم و ملت و جمعیتی این لباس به شکل و به رنگی است ولی حقیقت طبیعت انسان یکی است و تابع اصول ثابت می‌باشد. انسان دارای اصول ثابتی است اساساً هر علمی که مربوط به ذات انسان باشد درباره اصولی بحث و گفتگو می‌کند که غیر متغیر باشد، روانشناسی درباره روحیات ثابت و نفسیات لایتغیر انسان بحث می‌کند، پزشکی و یا فیزیولوژی پیرامون اصولی بحث می‌کند که آفرینش همه انسان‌ها روی آن استوار است و این اصول بر تمام انسان‌های جهان به طور یکنواخت حکومت می‌کند، و مرور زمان در آن‌ها اثر چشم‌گیری نمی‌گذارد. بنابراین اگر فطرت و نهاد انسانی و ساختمانی وجود بشر که در همه افراد و همه زمانها یکنواخت است، محور جعل قانون باشد، هرگز مقتضیات زمان و تحولات صنعتی مایه دگرگونی چنین قوانینی نمی‌گردد. اسلام قوانین خود را بر اساس فطرت بنا کرده و قدر مشترک انسان را در تمام قرون و اعصار درنظر گرفته و قانون‌گذاری نموده است، و رمز ثبات و پایداری قوانین اسلام و ابدیت و جاودانگی آن همین است. قرآن این حقیقت را در آیه زیر بیان کرده است: (فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّین حَنیفاً فِطْرَةَ اللهِ الَّتی فَطَرَ الناسَ عَلَیْها لاتَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِکَ الدّینُ الْقَیّمُ وَلکِنّ اَکْثَرَ الناسِ لایَعْلمُون) روم/35. [بسوی دین خدا روکن (و از باطل بسوی حق بازگرد) دینی که فطرت خدائی است که مردم را بر آن آفریده است و خلقت خدای تغییرناپذیر است ولی اکثر مردم ناآگاهند]. هرگاه در تشریع قوانین، طبع تغییرناپذیر انسان در نظر گرفته شود، (طبعی که قدر مشترک تمام انسان‌ها است، و در همه ادوار و در تمام شرایط موجوداست،) بشر باید از یک رشته اصول ثابت پیروی کند. درست است که تحولات تکنیکی، قیافه زندگی را دگرگون ساخته است و آخرین وسائل مدرن آسایش را، در اختیار بشر نهاده است ولی هرگز دست تحول به ذات انسان، و خواسته‌های درونی وی و غرایز پر تحرک او راه نیافته است و آنچه که انسان کنونی می‌خواهد، و به آن نیاز دارد، همان است که انسان عصر حجر نیز آن را می‌خواست، و به عبارت روشنتر درست است که وسائل پیشرفت زندگی و دگرگونی اوضاع و احوال، جامعه‌ها را با نیازهای جدید و تازه‌ای روبرو می‌سازد و برای رفع نیاز ناچار است دست به دامن وضع قوانین تازه‌ای بزند، ولی با این اعتراف، اصل انسانیت را که قدر مشترکی است میان انسان‌های دیرینه و انسان‌های امروزه، نباید به دست فراموشی سپرد، زیرا اگرچه اوضاع و احوال جامعه‌ها و شرایط زندگی دگرگون می‌گردند، ولی انسانیت در تمام احوال و شرایط محفوظ بوده و دست تغییر به نهاد آن راه پیدا نمی‌کند، و هرگز انسانیت از میان نرفته و قدر مشترکهای میان انسان قطبی و انسان‌های استوائی پیوسته باقی است و لذا هیچ جامعه و یا انسانی را نمی‌توان از تغذیه بی‌نیاز دانست، و یا تمایلات جنسی را در او کشت، و در برابر چنین درخواستی، بی‌تفاوت ماند، و همچنین است دیگر درخواست‌های فطری و نهادی او. بنابراین بهترین راه برای وضع قانون، مطالعه آفرینش انسان است تا در پرتو شناسائی نیازهای وجودی و شناسائی مصالح و مفاسد طبیعت وی، قوانینی وضع نمود که با انسانیت و درخواست فطری او تضادی پیدا نکند، و دگرگونی تمدن و اختلاف اوضاع زندگی، خللی بر آن وارد نسازد. eporsesh.com
در حل این اشکال باید دو مطلب را در نظر گرفت:
1 هرگاه اسلام و یا اصولاً مذهب را یک پدیده اجتماعی بدانیم، یعنی مجموع قوانین و آداب و رسوم دینی ساخته و پرداخته افراد متفکر اجتماع باشند در این صورت باید بسان خود شکل و صورت اجتماع، دستخوش تحول و تبدیل شوند.
و به عبارت دیگر از آنجا که جامعه انسانی رو به تکامل است و هر روز، گامی به پیش مینهد دلیل ندارد که قوانین و آداب آن به صورت یکنواخت باقی بماند، اگر تحول و تکامل، تمام پدیدههای مادی را دربر میگیرد، چرا نباید پدیده دین را که در این فرض زائیده مغزهای نوابغ است دربر نگیرد؟ ولی اگر دین را یک دستور آسمانی و فرمان خدا بدانیم خدائی که از تمام خصوصیات زندگی انسانها و نیازمندیهای آنان به طور روشن آگاه است، و از تمام اسرار و رموز و ریزهکاریهای جسم و جان و عواطف و غرائز درونی او کاملاً مطلع است و از آنچه مایه خوشبختی و بدبختی او است آگاه میباشد، در این صورت دستورهای او، از نقطهنظر امکان اشتباه و احتمال خطا نمیتواند دستخوش تحول و تغییر گردد، زیرا فرض این است که یک چنین قانونگذار از هر اشتباه و خطا مصون بوده و به خصوصیات ساخته خود (بشر) آگاهتر است، و اما از نقطهنظر دیگر و آن این که تحولات زندگی ایجاب میکند که قوانین و مقررات نیز دستخوش تغییر گردد، پاسخ این سؤال را در قسمت دوم بحث خواهیم گفت.
2 اگر در تشریح قوانین، انسان طبیعی مورد نظر قرار گرفته و ملاک جعل قانون گردد و قدر مشترک میان انسانها درنظر گرفته شود، دیگر تحول زمان و مقتضیات عصر نمیتواند کوچکترین دگرگونی در ا ین قوانین پدید آورد، زیرا در این جهت میان انسان عصر حجر و عصر فضا فرقی نیست.
زیرا تمام تغییرات و تبدلات و باصطلاح (مقتضیات) زمان مربوط به عادات و رسومی است که بر اندام انسانیت پوشانیده شده است، و هرگز در ذات انسان تغییری و تبدلی رخ نمیدهد و این مطلبی است که دانشمندان نیز به آن اعتراف دارند و میگویند:
مقررات و عادات به منزله لباسهائی است که عنصر حقیقت (لایتغیر) بدن را پوشانیده است و در هر قوم و ملت و جمعیتی این لباس به شکل و به رنگی است ولی حقیقت طبیعت انسان یکی است و تابع اصول ثابت میباشد.
انسان دارای اصول ثابتی است
اساساً هر علمی که مربوط به ذات انسان باشد درباره اصولی بحث و گفتگو میکند که غیر متغیر باشد، روانشناسی درباره روحیات ثابت و نفسیات لایتغیر انسان بحث میکند، پزشکی و یا فیزیولوژی پیرامون اصولی بحث میکند که آفرینش همه انسانها روی آن استوار است و این اصول بر تمام انسانهای جهان به طور یکنواخت حکومت میکند، و مرور زمان در آنها اثر چشمگیری نمیگذارد.
بنابراین اگر فطرت و نهاد انسانی و ساختمانی وجود بشر که در همه افراد و همه زمانها یکنواخت است، محور جعل قانون باشد، هرگز مقتضیات زمان و تحولات صنعتی مایه دگرگونی چنین قوانینی نمیگردد.
اسلام قوانین خود را بر اساس فطرت بنا کرده و قدر مشترک انسان را در تمام قرون و اعصار درنظر گرفته و قانونگذاری نموده است، و رمز ثبات و پایداری قوانین اسلام و ابدیت و جاودانگی آن همین است.
قرآن این حقیقت را در آیه زیر بیان کرده است:
(فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّین حَنیفاً فِطْرَةَ اللهِ الَّتی فَطَرَ الناسَ عَلَیْها لاتَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِکَ الدّینُ الْقَیّمُ وَلکِنّ اَکْثَرَ الناسِ لایَعْلمُون) روم/35.
[بسوی دین خدا روکن (و از باطل بسوی حق بازگرد) دینی که فطرت خدائی است که مردم را بر آن آفریده است و خلقت خدای تغییرناپذیر است ولی اکثر مردم ناآگاهند].
هرگاه در تشریع قوانین، طبع تغییرناپذیر انسان در نظر گرفته شود، (طبعی که قدر مشترک تمام انسانها است، و در همه ادوار و در تمام شرایط موجوداست،) بشر باید از یک رشته اصول ثابت پیروی کند.
درست است که تحولات تکنیکی، قیافه زندگی را دگرگون ساخته است و آخرین وسائل مدرن آسایش را، در اختیار بشر نهاده است ولی هرگز دست تحول به ذات انسان، و خواستههای درونی وی و غرایز پر تحرک او راه نیافته است و آنچه که انسان کنونی میخواهد، و به آن نیاز دارد، همان است که انسان عصر حجر نیز آن را میخواست، و به عبارت روشنتر درست است که وسائل پیشرفت زندگی و دگرگونی اوضاع و احوال، جامعهها را با نیازهای جدید و تازهای روبرو میسازد و برای رفع نیاز ناچار است دست به دامن وضع قوانین تازهای بزند، ولی با این اعتراف، اصل انسانیت را که قدر مشترکی است میان انسانهای دیرینه و انسانهای امروزه، نباید به دست فراموشی سپرد، زیرا اگرچه اوضاع و احوال جامعهها و شرایط زندگی دگرگون میگردند، ولی انسانیت در تمام احوال و شرایط محفوظ بوده و دست تغییر به نهاد آن راه پیدا نمیکند، و هرگز انسانیت از میان نرفته و قدر مشترکهای میان انسان قطبی و انسانهای استوائی پیوسته باقی است و لذا هیچ جامعه و یا انسانی را نمیتوان از تغذیه بینیاز دانست، و یا تمایلات جنسی را در او کشت، و در برابر چنین درخواستی، بیتفاوت ماند، و همچنین است دیگر درخواستهای فطری و نهادی او.
بنابراین بهترین راه برای وضع قانون، مطالعه آفرینش انسان است تا در پرتو شناسائی نیازهای وجودی و شناسائی مصالح و مفاسد طبیعت وی، قوانینی وضع نمود که با انسانیت و درخواست فطری او تضادی پیدا نکند، و دگرگونی تمدن و اختلاف اوضاع زندگی، خللی بر آن وارد نسازد.
eporsesh.com
- [سایر] آیا اعتقاد به قوانین ثابت اسلام، مانع هماهنگی مقتضیات زمان ورسیدن به پیش رفت های مادی و حرکت مترقی نیست؟
- [سایر] آیا اعتقاد به قوانین ثابت اسلام، مانع هماهنگی مقتضیات زمان ورسیدن به پیش رفت های مادی و حرکت مترقی نیست؟
- [سایر] من در حال مطالعه بر روی کتاب مقتضیات زمان استاد مطهری هستم حال این سوال برایم پپیش آمده که : چه اصولی در اسلام ثابت است وبا گذر زمان قابل تغییر نیست و چگونه میتوان آن را شناخت ؟ با تشکر
- [آیت الله بهجت] آیا اصول اسلام و اصول ایمان با هم فرق می کند؟
- [آیت الله بهجت] در این عصر مستضعف اعتقادی (در اصول اسلام و در اصول ایمان) به چه کسی اطلاق می شود؟
- [آیت الله بهجت] انکار اصول اسلام چه آثار شرعی به دنبال دارد؟
- [سایر] دنیای متغیر با قوانین ثابت اسلام چگونه سازگار است؟
- [سایر] آیا اعتقاد به جاودانگی قوانین اسلام، مانع هماهنگی با مقتضیات زمان و رسیدن به پیشرفتهای مادّی و حرکت درمسیر رشد و ترقی نیست؟
- [سایر] اصول پنجگانه دین اسلام (توحید، نبوت، امامت، عدل و معاد) در کجای ذکر صلوات قرار دارد؟
- [سایر] نظام اقتصادی سوسیالیسم به چه معنا است؟ و نظر دین اسلام درباره اصول آن چیست؟
- [امام خمینی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهمیت زیاد میدهد مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریه، باید ملاحظه اهمیت شود، و مجرد ضرر، موجب واجب نبودن نمیشود، پس اگر توقف داشته باشد حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احکام ضروریه اسلام بر بذل جان و مال، واجب است بذل آن.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدس به آن اهمیّت زیاد می دهد مثل اصول دین یامذهب و حفظ قرآن مجید وحفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروریّه ، باید ملاحظه اهمیّت شود ، و مجردّ ضرر ، موجب واجب نبودن نمی شود ، پس اگر توقّف داشته باشد ، حفظ عقائد مسلمانان یا حفظ احکام ضروریّه اسلام بر بذل جان و مال ، واجب است بذل آن
- [آیت الله جوادی آملی] .اسلام, اصولی دارد; مانند توحید، نبوت و معاد, و فروعی مانند نماز، روزه و..., و مسلمان باید برپایه دلیلِ هر چند ساده, به اصول دین یقین داشته باشد و تقلید در اصول دین, جایز نیست. احکام ضروری فروع دین; مانند واجب بودن نماز, مورد تقلید نیست. در احکام غیر ضروری و موضوعاتی که نیاز به استنباط دارد, باید طبق اجتهاد یا احتیاط و یا تقلید عمل کرد. احتیاط, آن است که اگر کسی یقین دارد عملی حرام نیست .بلکه واجب یا مستحب است، آن را انجام دهد و اگر یقین دارد که عملی واجب نیست؛ بلکه حرام یا مکروه است، آن را ترک کند. احتیاط, برای مجتهد و غیر مجتهد, جایز است. کسی که مجتهد نیست و نخواست احتیاط کند, باید از مجتهد واجد شرایط تقلید کند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر معروف یا منکر از اموری باشد که شارع مقدّس به آن اهمیّت زیاد میدهد، مثل اصول دین یا مذهب و حفظ قرآن مجید و حفظ عقاید مسلمانان یا احکام ضروری اسلام، باید ملاحظه این اهمیّت بشود و مجرّدِ خوف ضرر، موجب سقوط وجوب آن نمیشود؛ پس اگر حفظ عقاید مسلمانان یا حفظ احکام ضروری اسلام بر بذل جان و مال توقّف داشته باشد، بذل آن واجب است.
- [آیت الله وحید خراسانی] اعتقاد انسان به اصول دین اسلام باید بر پایه علم باشد و تقلید یعنی پیروی از غیر بدون حصول علم در اصول دین باطل است ولی در غیر اصول دین از احکامی که قطعی و ضروری نیست و همچنین موضوعاتی که محتاج به استنباط است باید یا مجتهد باشد که بتواند وظایف خود را از روی مدارک انها به دست اورد و یا به دستور مجتهدی که شرایط ان خواهد امد رفتار نماید و یا احتیاط کند یعنی به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف را انجام داده مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست ان عمل را ترک کند و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی جایز می دانند به جا اورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند باید تقلید نمایند
- [آیت الله مظاهری] مسلمان باید به اصول دین اطمینان داشته باشد (1)، و در احکام غیر ضروری یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که اطمینان پیدا کند تکلیف خود را انجام داده است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله علوی گرگانی] عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی در احکام دینی که علم به حکم آن از جهت ضروری بودن آن پیدا نکرده است باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عدّه دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند، آن را بجا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا کند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید؛ یعنی بدون سؤال از دلیل گفته کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد؛ یا از مجتهد تقلید کند؛ یعنی به دستور او رفتار نماید؛ یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است؛ مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست؛ آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند؛ آن را به جا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند؛ لازم است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله بروجردی] عقیده مسلمانان به اصول دین باید از روی دلیل باشد و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفتهی کسی را قبول کند؛ ولی در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید یا از راه احتیاط طوری به وظیفهی خود عمل نماید که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عدّهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عدّهی دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند، آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.