چرا در قرآن آیاتی وجود دارد که ظهور در عصیان انبیا (ع) دارد، ولی آیاتی که ظاهر در عصمت آنها باشد، نیست؟
پیش از بیان پاسخ، توجه به چند نکته ضروری خواهد بود: 1. چون پرسش مذکور در خصوص آیات مربوط به عصمت و عدم عصمت انبیای الاهی است، از بیان مباحثی مثل: معنا و اقسام و دلایل عصمت (دلایل عقلی و نقلی) و... خودداری گردیده است، هرچند که در بررسی و استفاده‌ی از آیات، بسیار مفید می‌باشند. 2. نظرات و اختلافاتی که پیرامون عصمت انبیا (ع) وجود دارد مورد بررسی قرار نگرفته است. 3. از ذکر همه‌ی آیاتی که در خصوص عصمت پیامبران الاهی می‌باشند و یا ظهور در عدم عصمت - بنابر ادّعای - آنان دارند، اجتناب گردیده است. از این رو پاسخ سؤال در دو بخش ارایه می‌گردد: آیات عصمت. بررسی آیاتی که ظهور در عدم عصمت انبیا دارند. بخش اول، آیات عصمت: علی رغم ادعای عدم وجود آیاتی که دلالت بر عصمت کنند، آیات فراوانی وجود دارد که بیانگر لزوم عصمت در انبیای الاهی می‌باشد. در ذیل به برخی از آن‌ها اشاره می‌گردد. 1. (واذا ابتلی ابراهیم ربُّه بکلمات فاتمهن. قال انی جاعلک للناس اماماً. قال: و من ذریتی. قال: لاینال عهدی الظالمین) و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن همه را به انجام رسانید (خدا به او) فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم. )ابراهیم( پرسید: از دودمانم )چطور(؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی‌رسد).[1] با چشم پوشی از نکات و درس‌هایی که در آیه وجود دارد، به این مطلب باید اشاره نمود که در برابر آزمایش‌های مهمی که حضرت ابراهیم (ع) با آن روبرو شد و از عهده‌ی همه‌ی آنان به خوبی برآمد، خداوند مقام (امامت) را که پاداش مهمی بود، به ایشان عطا فرمود. و در مقابل درخواست آن حضرت در خصوص بخشش این مقام به گروهی از دودمانش، فرمود: ظالمان به این مقام دست نخواهند یافت. و کاملاً روشن است، کسی که در حال ظلم باشد و یا دوره‌ای از عمر خویش را - هرچند در گذشته - در مسیر اشتباه و انحراف و... سپری کرده باشد، از مصادیق ظالم خواهد بود. از این روی است که فخر رازی در تفسیر آیه‌ی فوق با بیان این که هر پیامبری نیز امام است و اگر امام نمی‌تواند فاسق و گنهکار باشد، پیامبر به طریق اولی نمی‌تواند گنهکار باشد، می‌گوید: خواه مراد از تعبیر (عهدی) که در آیه آمده، نبوت باشد و خواه امامت، در هر دو صورت، احدی از ظالمان به مقام نبوت و امامت نمی‌تواند برسد و پیامبر باید معصوم باشد.[2] البته در گفتار ایشان کمبودی احساس می‌شود و هر پیامبری را امام دانسته و حال آن که امامت مرتبه‌ای فراتر از پیامبری است و... که پرداختن به آن مجال دیگری را طلب می‌نماید، ولی اعتراف صریح او در زمینه‌ی دلالت آیه بر لزوم عصمت انبیاء و امام قابل توجه است، خواه عصمت بعد از بعثت، یا قبل از آن.[3] 2. (و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عند فانتهوا و اتقوا اللَّه ان اللَّه شدید العقاب). آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید) و آنچه را از آن نهی کرده، خودداری نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند شدید العقاب است.[4] دقت در این آیه نشان می‌دهد منظور از (ماآتاکم الرسول) تمام اوامر پیامبر اکرم (ص) است زیرا نقطه‌ی مقابل آن، نواهی اوست (ومانهاکم عنه فانتهوا). به همین دلیل بسیاری از مفسران تصریح کرده‌اند که مفاد آیه (عام) است.[5] طبق این آیه باید در برابر اوامر و نواهی پیامبر (ص) تسلیم مطلق بود و تسلیم و اطاعت بی قید و شرط، جز در برابر معصوم ممکن نیست، زیرا در صورت خطا یا ارتکاب گناه یا معصیت، نه تنها باید تسلیم نبود، بلکه باید تذکر داد و نهی کرد. 3. (من یطع الرسول فقد اطاع اللَّه و من تولی فما ارسلناک علیهم حفیظاً). کسی که از پیامبر اطاعت کند، اطاعت خدا کرده و کسی که سرباز زند، تو در برابر او مسئول نیستی.[6] این آیه، مفهومی شبیه مفهوم آیه‌ی پیشین دارد و شایان ذکر است که فخر رازی در تفسیر خود این آیه را از قوی‌ترین دلیل‌های عصمت پیامبر اسلام (ص) در تمامی اوامر و نواهی و ابلاغ‌های او از سوی خداوند و افعال آن حضرت می‌داند.[7] آیات دیگری نیز در موضوع عصمت انبیا که به بیان دیگر ابعاد و کیفیت عصمت انبیا و امامان معصوم ‌(ع) می‌پردازند وجود دارد که از ذکر و بررسی جداگانه‌ی آنها خود داری می‌شود و تنها به نام سوره‌ها و شماره‌ی آیه‌های آنان اشاره می‌گردد. 4. سوره‌ی نساء، آیه ی شصت و پنج؛ 5. سوره‌ی احزاب، آیه‌های بیست و یک، سی و دو؛ 6. سوره‌ی انعام، آیه‌ی نود؛ 7. سوره‌ی نجم، آیه‌های سه و چهار؛ 8. سوره‌ی زمر، آیه‌ی سی و هفت؛ 9. سوره‌ی یس، آیه‌ی شصت و دو؛ 10. سوره‌ی ص، آیه‌های چهل و پنج تا چهل و هفت - هشتاد و دو - هشتاد و سه؛ 11. سوره‌ی جن، آیه‌های بیست و شش تا بیست و هشت. نتیجه: بنابر ادله‌ی عقلی عصمت انبیا - که در این نوشتار از آن‌ها صرف نظر گردید - و آیات قرآن کریم و روایات امامان معصوم‌(ع) انبیای الاهی از مقام والای عصمت برخوردارند. بخش دوم: آیاتی که (بنابر ادعا) ظهور در عدم عصمت انبیا دارند! همان گونه که در قسمت اول پرسش بیان گردیده، برخی تعبیرات در آیات قرآن کریم وجود دارد که گاه گمان می‌شود که این آیات ظهور در گناه و خطای انبیای الاهی دارند! بعضی از گناهان و خطاهایی (به گمان عده‌ای) که از آیات فهمیده می‌شود عبارت اند از: (عصیان آدم (ع))[8] یا (فراموشی و استوار نبودن آدم بر سر پیمان‌ها)[9] یا (تقاضای مغفرت از سوی حضرت نوح (ع))[10] یا (دروغ گفتن حضرت ابراهیم (ع) در ماجرای انتساب بت شکنی به بت بزرگ)[11] و یا (اظهار بیماری حضرت ابراهیم (ع) در موقعی که ایشان سالم بود، ولی نمی‌خواست برای مراسم جشن، همراه بت پرست‌ها خارج شود)[12] و... . از این رو مناسب است که این پرسش مطرح گردد که آیا با وجود چنین آیات، می‌توان قایل به عصمت انبیا شد؟ و آیا با قبول این که بخشی از آیات قرآن کریم دلالت بر عصمت می‌کنند، تضاد و پارادکسی میان آیات وجود ندارد؟ پاسخ به این سؤالات و نیز بررسی اجمالی بعضی از آیات را که بیشتر مورد بحث و گفت و گو قرار گرفته‌اند، با دسته‌بندی آیات و نام هر یک از پیامبران الاهی پی می‌گیریم.[13] دسته‌ی اول: بررسی آیاتی که نسبت عصیان، دچار فریب و فتنه‌ی شیطان شدن و فراموشی پیمان را به انبیا می‌دهند. نمونه‌ی 1. سوره‌های: اعراف، 27 ؛ طه، 115، 117- 119، 121. نام پیامبر: حضرت آدم (ع). از مجموع بیانات و تفاسیری که درباره‌ی آیات فوق ارایه گردیده، به سه تفسیر و پاسخ می‌توان اشاره نمود. أ: نهی آدم (ع)، نهی آزمایشی بوده است. با توجه به این که خداوند متعال آدم (ع) را برای این آفرید که حجت و جانشین او در زمین باشد و نه برای اقامت و ماندگاری جاویدان در بهشت، و بهشت دارتکلیف نبود بلکه سرای آزمایش بود و معصیت آدم (ع) در بهشت بود نه در زمین. و هنگامی که به زمین فرستاده شد و حجت و خلیفه‌ی الاهی گردید، مقام عصمت پیدا کرد و... و در حدیثی از امام رضا (ع) به این مطالب اشاره گردیده است.[14] در نتیجه، اوامر و نواهی خداوند در بهشت تنها برای آشنا ساختن آدم (ع) به مسائل آینده در زمینه‌ی واجب و حرام بوده است. و آدم (ع) تنها یک فرمان آزمایشی را مخالفت نموده است نه یک امر واجب قطعی را. ب: نهی آدم، نهی ارشادی بود. اوامر و نواهی‌ای که متوجه انبیا بوده است از جمله آدم (ع)، جنبه‌ی ارشادی داشته، همانند امر و نهی طبیب که به مریضِ خود دستور خوردن غذای مخصوص می‌دهد و یا از استفاده‌ی مواد مشخصی باز می‌دارد. در این گونه اوامر و نواهی، اطاعت نکردن مریض، تنها از دست رفتن مصالح مربوط به خود او را به دنبال خواهد داشت نه عصیان و مخالفت طبیب را. بنابراین، هرچند ممکن است درباره‌ی حضرت آدم (ع) تعبیر به عصیان بشود ولی یقیناً عصیان فرمان واجب الاهی صورت نپذیرفته است. شاهد و قرینه‌ی این مطلب عبارت است از: آیات 117 تا 119سوره‌ی مبارکه‌ی (طه) که فرمود: (به آدم گفتیم که این شیطان، دشمن تو و همسرت می‌باشد، مبادا شما را از بهشت (فوراً) بیرون کند که در این صورت به زحمت خواهی افتاد. تو در بهشت گرسنه نمی‌شوی و برهنه نخواهی شد و در آن تشنه نمی‌گردی و حرارت آفتاب آزارت نمی‌دهد). از این روی اگر آدم (ع) مخالفت با نهی ارشادی نمی‌کرد، مدت افزون تری در بهشت اقامت می‌گزید. و یکی از معانی (غوایت) که در ذیل آیات قبلی وجود دارد، باز داشتن انسان از رسیدن به مقصد و محروم شدن از مواهب و نعمت‌ها است. ج: اطاعت نکردن حضرت آدم (ع)، ترک اولی بوده است. این پاسخ و تفسیر، طرفداران بیشتری داشته و نه تنها در این جا، بلکه در تمام مواردی که نسبت گناه به انبیا داده شده، راه گشا و توجیه کننده است. گناه و عصیان بر دو گونه است: مطلق و نسبی. منظور از گناه مطلق، گناهی است که از هر شخصی صادر شود، گناه و عصیان محسوب می‌گردد و هیچ گونه استثنایی در آن وجود ندارد، مانند خوردن اموال حرام، ظلم، زنا و دروغ. و مراد از گناه نسبی، گناهی است که با توجه به مقام و شخصیت و معرفت و موقعیت اشخاص، عملی نامطلوب تلقی می‌گردد. و چه بسا صادر شدن این عمل از دیگری نه تنها عیب نباشد، بلکه فضیلت هم محسوب گردد.[15] (حسنات الابرار سیئات المقربین). شایان ذکر است که کلمه‌ی (معصیت)، فقط شامل ترک واجبات نبوده و درباره‌ی (ترک مستحبات) نیز در روایات اسلامی دیده می شود. از جمله در حدیث معتبری از حضرت امام باقر (ع) می‌خوانیم که:( نوافل یومیه (نمازهای مستحبی روزانه) مستحب است و واجب نیست، کسی که نماز واجب را ترک کند کافر است ولی کسی که نافله‌ها را ترک کند کافر نیست و معصیت کرده).[16] و البته از نظر لغت نیز، (عصیان) به معنای هرگونه خارج شدن از دایره‌ی اطاعت است خواه در امر وجوبی یا مستحبی.[17] نتیجه‌ی کلام این که: تمام تعبیراتی که درباره‌ی عصیان، گناه (اثم)، و ذنب (پیامد سوء)، که در مورد انبیا دیده می‌شود، ناظر به همین ترک اولی (ترک کار بهتر) است.[18] نمونه‌ی 2. قصص، 15. نام پیامبر: حضرت موسی (ع) پاسخ: حضرت موسی (ع) پس از مشاهده‌ی ظلم و زورگویی مرد فرعونی (قبطی) به یکی از بنی اسرائیل (سبطی) و عکس العملی که در این رابطه داشتند، فرمودند: (هذا من عمل الشیطان) این کار از عمل شیطان بود. نکته مهم این است که این عبارت، اشاره به اصل دعوا و مشاجره‌ی قبطی و سبطی است؛ یعنی این نزاع کور و بی‌هدف شما دو نفر یک کار شیطانی بود.[19] دسته‌ی دوم: آیاتی که نسبت ضلالت (گمراهی) بر انبیا می‌دهد. نمونه‌ی 1. شعراء، 20 نام پیامبر: حضرت موسی‌(ع) پاسخ: أ: تعبیر به (ضالین) در آیه‌ی شریفه نیاز به شناخت مفهوم لغوی این واژه دارد. 1. این کلمه از ماده‌ی (ضلال) است که در اصل به معنای رها کردن راه مستقیم می‌باشد و مفهوم گسترده‌اش منحصر در (گمراهی از دین حق) نیست. از این رو این تعبیر در مورد شخصی مانند حضرت موسی (و بلکه سایر انبیا، در موارد گوناگون دیگر) مفهوم (ترک اولی) دارد. حضرت با کشتن آن مرد فرعونی، جان خود را به خطر انداخت، و راه سلامت را رها کرد و به مسیر پر درد و سری گام نهاد. و لذا بعد از آن حادثه نتوانست در مصر بماند و آواره‌ی بیابان شد تا این که به خدمت (شعیب) رسید و نزد او پرورش یافت و آماده‌ی پذیرش مسؤلیت رسالت گردید.[20]، [21] 2. (ضلالت) در آیه به معنای دور افتادن از آگاهی از سرنوشت ورود آن حضرت در ماجرای نزاع است. (ناآگاهی) به عبارتی: من نمی‌دانستم که آن ضربه سبب مرگ آن مرد می‌شود و این قتل، مصداق (قتل خطا) بوده نه عمد.[22] در نتیجه از عواقب کار، آگاهی نداشتم.[23] ب: جواب دیگر این که، جمله‌ی (و انا من الضالین) از روی مماشات با فرعونیان گفته شده است. بدین معنا که با فرض این که در آن موقع، من گمراه بودم ولی اینک خدا مرا هدایت کرده و با براهینِ قاطع به سوی شما فرستاده است.[24] مؤید این پاسخ، آیه‌ی 19 و 21 همین سوره است. چه این که در آیه‌ی اول، فرعون آن چنان از موضع قدرت صحبت می‌کرد که خطاب به حضرت موسی (ع) عرض می‌کند (و انت من الکافرین). و در آیه‌ی دوم، حضرت تصریح می‌فرماید که:...! حال چه می‌گویی؟ به هر حال (فوهب لی ربی حکماً و جعلنی من المرسلین) الآن، رسولم و آنوقت به گمان تو گمراه! نمونه‌ی 2. ضحی،6 - 8. نام پیامبر: حضرت رسول اکرم ‌(ص) منظور از (ضالّ)در این جا، (گم شدن از نظر شخصیت در میان قوم و جمعیت خویش) است. چنان که در حدیثی از حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) می‌خوانیم که فرمودند: (و وجدک ضالّاً؛ أی لایعرفون فضلک فهداهم الیک). خداوند، تو را گم شده و ناشناخته در میان قومی یافت که مقام فضل تو را نمی‌دانستند، و او آنان را به سوی تو هدایت کرد.[25] دسته‌ی سوم: آیاتی که در صدد اثبات فراموشی برای انبیااند نمونه 1. انعام، 68 نام پیامبر: حضرت رسول اکرم (ص) پاسخ: گرچه ظاهراً، روی سخن در این آیه به پیامبر اکرم (ص) است، اما در واقع، پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشی شدند و در جلسات آلوده به گناه و استهزاء کفار نسبت به مقدسات شرکت کردند، به محض این که متوجه مسئله شدند باید از آن جا برخیزند و بیرون روند؛ زیرا در آیه‌ی بعدآمده: (اگر افراد متقی (از روی فراموشی یا اجبار یا به قصد ارشاد) با آنها بنشینند، چیزی از حساب و گناه بر آنها نیست؛ ولی (این هم‌نشینی باید برای) متذکر ساختن کفار (نسبت به خدا و نبوت و معاد) باشد؛ آنهم به این امید که شاید پرهیزکاری پیشه کنند).[26] در نتیجه: روی سخن با افراد باتقوا و توده‌ی مسلمین است نه شخص پیامبر(ص) و در حقیقت این تعابیر، از باب ضرب المثل معروف ( به در می‌گویم که دیوار گوش کند) است.[27] دسته‌ی چهارم: آیاتی که ارتکاب خطا و تقاضای مغفرت را اثبات می‌کند نمونه1. شعراء، 82 نام پیامبر: حضرت ابراهیم ‌(ع) پاسخ: منظور از (خطیئتی)، همان ترک اولی است. البته، هر چند خطیئة از ماده‌ی خطا گرفته شده و در اصل به معنای لغزش‌هایی است که از انسان سرمی‌زند، ولی تدریجاً توسعه‌ی معنایی پیدا کرده و به هر گناه عمدی و غیر عمدی، ترک اولی و... اطلاق گردید. به گونه‌ای که اکثراً به همین معنای غیر عمدی انصراف پیدا می‌کند.[28] از این رو، ترک اولی در موردحضرت ابراهیم ‌(ع) شامل تمام حالاتی است که انسان را به نحوی از خدا غافل می‌سازد؛ مانند پرداختن به کارهای زندگی همچون خوردن و آشامیدن و... که چون همین‌ها نیز موجب اندک غفلتی از خدا می‌شود و اولیای إلاهی چنین وضعیتی را کمتر از گناه نمی‌دانند. (حسنات الابرار سیئات المقرّبین).[29] دسته‌ی پنجم: آیاتی که بیانگر توبیخ و عتاب به انبیااند نمونه 1. توبة، 43 نام پیامبر: حضرت رسول اکرم (ص). پاسخ: در این آیه، نخست سخن از عفو است (خداوند تو را بخشید) و بعد، عتاب می‌شود: (چرا به آنها اجازه دادی، پیش از آن که کسانی که راست گفتند برای تو روشن شوند و دروغ گویان را بشناسی)؟!سخن در اجازه‌ی شرکت ننمودن در جنگ است که آن حضرت به گروهی از منافقین دادند. اگر در محتوای آیه (صدر و ذیل آن) و سایر تعابیر دقت شود، دانسته می‌شود که کلمه‌ی (عفو) و (عتاب) نسبت به حضرت برای بیان زشتی کار منافقان است. چنان که گاه انسان به شخصی که قصد میانجیگری در دعوا دارد، خطاب و عتاب می‌کند که چرا دست او را گرفتی و نگذاشتی سیلی بزند تا همه‌ی مردم، این آدم سنگدل را بشناسند و رسوا شود؟! روشن است که این سخن در لباس عتاب و سرزنش به دوست خیرخواه، کنایه از بی‌رحمی و پستی دیگری است.[30] حضرت امام رضا (ع) در تفسیر این آیه فرمودند: این آیه از قبیل ضرب المثل معروف عرب است که می‌گوید: (به تومی‌گویم ولی همسایه بشنود)! خداوند نیز روی سخن را در این آیه، پیامبرش کرده ولی منظور امت است.[31] دسته‌ی ششم: آیات بیانگر وجود شک و تردید در انبیا (ع) نمونه 1 تا 5. سوره‌های: یونس 94؛ بقره 147؛ آل عمران 60؛ هود 17؛ سجده 23. نام پیامبران: همه (ر.ک: هود 17)؛ مخصوصاً پیامبر اکرم (ص) پاسخ: هرچند ظاهر این آیات می‌گوید: (اگر در قرآن و وحی شک داری، از شک کنندگان مباش). ولی، أ: در هیچ کدام، به طور قطع و روشن وجود شک در پیامبران، بیان نگردیده است. مثلاً در سوره‌ی یونس، 94 آمده: (اگر در آنچه بسوی تو نازل کرده‌ایم شک داری، پس...). که در نتیجه، با تعبیر (اگر) که نوعی تعلیق و عدم جزمیت ا ست، سخن گفته شده. همان گونه که انسان به دوستی که بسیار نزدیک به او می‌باشد، می‌گوید و چون می‌خواهد او را مطمئن‌تر کند. بدون این که اذعان به شک و تردیدش داشته باشید. می‌گوید: (اگر شک داری، برایت دلیل می‌آورم). و روشن است که این عبارات، بیش از آن که ظهور در وجود شک و تردید در او داشته باشد، نمایشگر موضع محکم گوینده ومختصر گویی و آمادگی او برای توضیح - در صورت نیاز - است. ب: در این گونه موارد هر چند روی سخن با پیامبر است ولی منظور، توده‌ی مردم و مؤمنین‌اند (به در می‌گوییم که دیوار بشنود). دسته‌ی هفتم: آیاتی که وعده‌ی مغفرت و بخشایش گناه انبیا داده. نمونه 1. فتح، 2 نام پیامبر: حضرت رسول بزرگوار اسلام (ص) پاسخ: هر چند آیه، دلالت بر بخشیده شدن ذنب پیامبر (کارهای گذشته و آینده) دارد، اما: أ: منظور از (ذنب)، همان ترک اولی است. ب: در حدیثی از حضرت امام رضا (ع) چنین آمده که ایشان در پاسخ سؤال مأمون درباره‌ی این که چگونه این آیه با عصمت سازگار است، فرمودند: هیچ کس نزد مشرکان مکه گناهش بزرگتر از رسول خدا نبود! به خاطر این که آن‌ها سیصد و شصت بت می‌پرستیدند و هنگامی که پیامبر(ص) آن‌ها را به توحید دعوت کرد بسیار بر آن‌ها گران آمد، و از روی تعجب گفتند: آیا او همه‌ی خدایان ما را به یک خدا تبدیل کرده؟ چه چیز عجیبی است؟! ولی هنگامی که خداوند مکه را برای پیامبرش فتح نمود، به او فرمود: (ای محمد! ما فتح آشکاری برای تو فراهم کردیم تا گناهان گذشته و آینده‌ای را که نزد مشرکین عرب، به خاطر دعوت به توحید داشتی و داری، ببخشد؛ چرا که بعضی از مشرکان ایمان آورده‌اند، و بعضی نیز از مکه خارج شدند، و آن‌ها که باقی ماندند نمی‌توانستند توحید را انکار کنند آنهم هنگامی که مردم را به سوی آن می‌خواندی). از اینرو گناهانی را که مشرکین به حضرت نسبت می‌دادند، با این فتح و پیروزی نادیده گرفته شد و از گناهکار شمردنش دست کشیدند.[32] دسته‌ی هشتم: آیاتی که ظاهراً پیامبران را دروغ گو شمرده و نوع دروغ ها را هم بیان نموده است! نمونه 1. انبیا، 62 و 63 نام پیامبر: حضرت ابراهیم ‌(ع) پاسخ: آن حضرت صراحتاً نفرمود که بت بزرگ این کار را کرده، بلکه آن را در قالب یک جمله‌ی (شرطیه) درآوردند. توضیح این جمله را با یک روایت از حضرت امام صادق‌(ع) پی‌می‌گیریم. ایشان فرمودند: (نه بت بزرگ این کار را کرده و نه ابراهیم دروغ گفته! چه این که ابراهیم گفت از آنها سؤال کنید که اگر آنها سخن بگویند، حتماً بزرگ آن‌ها این کار را کرده، و اگر سخنی نگویند، بزرگ آن‌ها این کار رانکرده؛ و در نتیجه، نه آن‌ها سخن گفتند و نه ابراهیم دروغ گفت).[33] دسته‌ی نهم: آیاتی که پیامبر را قاتل دانسته است! نمونه 1. شعراء، 14 نام پیامبر: حضرت موسی‌ (ع) پاسخ: هرچند حضرت موسی (ع) با وارد شدن به نزاع دو نفر (فرعونی و بنی اسرائیلی) با ضربه‌ای مشت، بنی اسرائیل را کشت، اما: أ: این قتل عمدی نبوده و حضرت خواست به نوعی ظالم را به کناره‌گیری بکشاند، اما ناگهان در اثر مشت ایشان، آن فرد به قتل رسید. ب: باید توجه داشت که این قتل، به گونه‌ای قصاص جنایات و قتل‌هایی بود که فرعونیان در حق بنی اسرائیلی‌ها روا داشتند. به شهادت قرآن، قوم خونریز فرعون، هیچ پسری را زنده نمی‌گذاشتند. و به تعبیر قرآن، (مفسد فی الارض) بودند. از این رو حداقل احتمال جایز القتل بودن این ظالم فرعونی کاملاً قابل قبول است.[34] دسته‌ی دهم: آیاتی که نسبت شرک به انبیا (ع)‌می‌دهد! نمونه‌ی 1. انعام، 76 - 78 نام پیامبر: حضرت ابراهیم‌(ع) پاسخ: گرچه آن حضرت با اشاره به ستاره و ماه و خورشید و آسمان، آن‌ها را با (هذا ربی) گفتن به ربوبیت توصیف کرد، اما: با توجه به آیه‌ی قبل و بعد، مشخص می‌شود که این سخنان از موضع استدلال و گفت و گو بوده نه ابراز اعتقاد! ایشان با قرار گرفتن در برابر هر یک از این گروه‌ها، نظر آن‌ها را بعنوان یک (فرضیه) پذیرفت، آن گاه با استدلال به نابودی و افول هر یک، لزوم بطلان آن‌ها را گوشزد کرد. و در واقع این خود یکی از بهترین راه‌هایی است که برای ابطال نظریات مخالفان پیموده می‌شود بی‌آن که حس تعصب و لجاجت آن‌ها تحریک گردد. به ویژه آن که در آیه‌ی بعد می‌فرمایند: (ای جمعیت! من از این شریک‌هایی که برای خدا قرار می‌دهید بیزارم).[35] دسته‌ی یازدهم: آیاتی که دلالت بر ترسویی و خوف رسول از مردم دارد تا ترس از خدا! نمونه 1. احزاب، 37 نام پیامبر: حضرت رسول اکرم (ص) پاسخ: علی رغم گویایی تعبیرات قرآن (با اندک تأمل) باز روایتی را از حضرت امام سجاد (ع) نقل می‌نماییم. این حدیث را مفسر معروف غیر شیعه (قرطبی) نقل می‌کند که: به پیامبر (ص) وحی فرستاده شده که زید، همسرش (زینب) را طلاق خواهد داد و در نهایت حضرت نیز به خاطر حفظ عواطف انسانی و سایر حکمت‌ها با او ازدواج خواهد کرد.[36] از این رو هنگامی که زید به خدمت پیامبر (ص) آمد و از اخلاق زینب و عدم اطاعت او شکایت دارد و این که می‌خواهد وی را طلاق دهد؛ رسول الله (ص) او را نصیحت کرد و فرمود: از این سخن بپرهیز و همسرت را نگهدار! اما در عین حال، حضرت یقین داشت که سرانجام از یکدیگر جدا خواهند شد و طبق وحی الاهی با زینب که دختر عمه‌ی پیامبر (ص) هم بود ازدواج خواهد کرد. از این رو تمام این اطلاعات همان چیزی بود که به تصریح قرآن، حضرت در دل مخفی داشت، ولی از طرفی هم نمی‌خواست او را امر به طلاق کند چون بیم داشت که مردم به او خرده بگیرند که چگونه راضی شده که همسر جدا شده‌ی زید که اول غلامش بوده و سپس به فرزند خواندگی قبولش کرده را به ازدواج خود درآورد و از سویی، زید را هم تشویق به طلاق کرده است! این برخی از شایعاتی بود که می‌توانست در صورت اقدام آن حضرت به ازدواج با آن خانم، دامنگیر مقام مقدسش بشود، ولی خداوند به خاطر همین نکته پیامبرش را مورد عتاب قرار داد که چرا از مردم در خصوص چیزی که مباح و جایز است ]ازدواج با همسر مطَلَّقه‌ی پسر خوانده[ در بیم و هراسی؟ و خداوند، رسولش را آگاه ساخت که در هر حال، سزاوارتر است که از او بیم داشته باشد. شایان توجه است که قرطبی می‌افزاید: علمای ما می‌گویند این حدیث، بهترین نظر و سخنی است که در تفسیر این آیه گفته شده و تمام اهل تحقیق و مفسران و علمای برجسته آن را پذیرفته‌اند!... تا جایی که (ترمذی) (محدث بزرگ) ضمن اشاره به این حدیث در (نوادر الوصول) چنین می‌گوید: علی ابن الحسین حضرت امام سجاد (ع) این سخن را از خزانه‌ی علم آورده و این گوهری از جواهرات است و دُرّ گران قیمتی از دُرها.[37] فلسفه و حکمتِ ذکر تعابیر دو پهلو پیرامون پیامبران در قرآن شاید پرسیده شود: درست است که عصیان و گناه مفهوم وسیعی داشته و ترک مستحبات ترک اولی را شامل می‌شود، ولی چه حکمتی داشته که خداوند به طور مکرر در آیات قرآن مجید این تعابیر را در مورد انبیای گرامی خود بکار برده است؟ پاسخ این سؤال جالب در حدیثی جالب‌تر آمده است! مردی نامسلمان (زندیق) از حضرت امیرمؤمنان علی (ع) می‌پرسد: چرا خداوند لغزش‌های پیامبران خود را آشکارا بیان کرده مانند (و عصی آدمُ ربه فغوی)؟ حضرت فرمودند: ذکر لغزش‌های انبیا و سایر چیزهایی که خداوند در کتابش تبیین کرده از روشن‌ترین دلایل حکمت خداوند متعال و قدرت ظاهر او ست؛ زیرا می‌دانست معجزات و دلایل انبیا چنان در دل امت‌ها بزرگ جلوه می‌کند که بعضی معتقد به الوهیت و خدایی آنها می‌شوند همانند آنچه مسیحیان درباره‌ی عیسی ابن مریم گفته‌اند... از این رو خداوند این لغزش‌ها رامی شمارد تا همه بدانند آن‌ها کمالات و صفات الاهی را به طور مطلق و بی نهایت و کامل دارا نبودند و کسی فکر الوهیت آنها را در سر نپروراند.[38] پی نوشتها: [1] بقره، 124. ر.ک: تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 83 - 82. [2] ر.ک: فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 10، ص 193. [3] تفسیر روح البیان، ج 1، ص 338. [4] حشر، 7. [5] مانند: مرحوم طبرسی در مجمع البیان ؛ ابوالفتوح رازی در روح الجنان؛ قرطبی در تفسیر خود ؛ فخر رازی در تفسیر کبیر و... . [6] نساء، 80. [7] فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 10، ص 193. [8] طه، 121. [9] طه، 115. [10] هود، 47. [11] انبیاء، 62 و 63. [12] صافات، 89. [13] البته به منظور اختصار در پاسخ گویی و ایجاد انگیزه‌ی تحقیق در خواننده، از ذکر آیات و ترجمه‌ی آن‌ها خودداری شده است، از این رو برای استفاده‌ی افزون‌تر به ترجمه‌ی قرآن از آیت اللَّه مکارم شیرازی یا محمد مهدی فولادوند مراجعه شود. [14] ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص 72. [15] پس اگر از (ترک اولی) به (گناه) تعبیر می‌شود، منظور همان گناه نسبی است نه مطلق. و در ترک اولی، عملی که ترک می‌شود، ممکن است جزو مکروهات یا مباحات و حتی مستحبات باشد. [16] تفسیر نورالثقلین، ج3، ص 404، ح 165. [17] راغب اصفهانی، مفردات، ماده‌ی (عصی). [18] پیامر قرآن، ج7، ص 107 و 108. [19] تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 124. [20] تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 125. [21] سیدمرتضی، تنزیه الانبیا، ص 69. [22] همان. [23] استاد مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 12، ص 256 ؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیا، ص 69. [24] آموزش عقاید، ج 2، ص 256. [25] مجمع البیان، ج10، ص 506؛ نور الثقلین، ج 5، ص 596. [26] انعام، 69. [27] تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 159. [28] تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 115 - 116. [29] در مورد ترک اولی در دسته‌ی اول آیات، صحبت شد. [30] پیام قرآن، ج 7، ص 152. [31] تفسیر برهان، ج 2، ص 130، ح1، به نقل از پیام قرآن. [32] پیام قرآن، ج 7، ص 149 ؛ نور الثقلین، ج 5، ص 56، ح 18. [33] نور الثقلین، ج 3، ص 434، ح84؛ بحار الانوار ج11، ص 76، ح4 ،باب عصمة الانبیا(ع). [34] پیام قرآن، ج 7، ص 123. [35] پیام قرآن، ج 7، ص 187. [36] زید، پسرخوانده‌ی پیامبر اکرم (ص) بود. [37] تفسیر قرطبی، ج 8، ص 5272، ذیل آیات مورد بحث. [38] تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 404، ح 143. منبع: http://farsi.islamquest.net
عنوان سوال:

چرا در قرآن آیاتی وجود دارد که ظهور در عصیان انبیا (ع) دارد، ولی آیاتی که ظاهر در عصمت آنها باشد، نیست؟


پاسخ:

پیش از بیان پاسخ، توجه به چند نکته ضروری خواهد بود:
1. چون پرسش مذکور در خصوص آیات مربوط به عصمت و عدم عصمت انبیای الاهی است، از بیان مباحثی مثل: معنا و اقسام و دلایل عصمت (دلایل عقلی و نقلی) و... خودداری گردیده است، هرچند که در بررسی و استفاده‌ی از آیات، بسیار مفید می‌باشند.
2. نظرات و اختلافاتی که پیرامون عصمت انبیا (ع) وجود دارد مورد بررسی قرار نگرفته است.
3. از ذکر همه‌ی آیاتی که در خصوص عصمت پیامبران الاهی می‌باشند و یا ظهور در عدم عصمت - بنابر ادّعای - آنان دارند، اجتناب گردیده است.
از این رو پاسخ سؤال در دو بخش ارایه می‌گردد: آیات عصمت. بررسی آیاتی که ظهور در عدم عصمت انبیا دارند.
بخش اول، آیات عصمت: علی رغم ادعای عدم وجود آیاتی که دلالت بر عصمت کنند، آیات فراوانی وجود دارد که بیانگر لزوم عصمت در انبیای الاهی می‌باشد. در ذیل به برخی از آن‌ها اشاره می‌گردد.
1. (واذا ابتلی ابراهیم ربُّه بکلمات فاتمهن. قال انی جاعلک للناس اماماً. قال: و من ذریتی. قال: لاینال عهدی الظالمین) و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن همه را به انجام رسانید (خدا به او) فرمود: من تو را پیشوای مردم قرار دادم. )ابراهیم( پرسید: از دودمانم )چطور(؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی‌رسد).[1]
با چشم پوشی از نکات و درس‌هایی که در آیه وجود دارد، به این مطلب باید اشاره نمود که در برابر آزمایش‌های مهمی که حضرت ابراهیم (ع) با آن روبرو شد و از عهده‌ی همه‌ی آنان به خوبی برآمد، خداوند مقام (امامت) را که پاداش مهمی بود، به ایشان عطا فرمود. و در مقابل درخواست آن حضرت در خصوص بخشش این مقام به گروهی از دودمانش، فرمود: ظالمان به این مقام دست نخواهند یافت. و کاملاً روشن است، کسی که در حال ظلم باشد و یا دوره‌ای از عمر خویش را - هرچند در گذشته - در مسیر اشتباه و انحراف و... سپری کرده باشد، از مصادیق ظالم خواهد بود. از این روی است که فخر رازی در تفسیر آیه‌ی فوق با بیان این که هر پیامبری نیز امام است و اگر امام نمی‌تواند فاسق و گنهکار باشد، پیامبر به طریق اولی نمی‌تواند گنهکار باشد، می‌گوید: خواه مراد از تعبیر (عهدی) که در آیه آمده، نبوت باشد و خواه امامت، در هر دو صورت، احدی از ظالمان به مقام نبوت و امامت نمی‌تواند برسد و پیامبر باید معصوم باشد.[2]
البته در گفتار ایشان کمبودی احساس می‌شود و هر پیامبری را امام دانسته و حال آن که امامت مرتبه‌ای فراتر از پیامبری است و... که پرداختن به آن مجال دیگری را طلب می‌نماید، ولی اعتراف صریح او در زمینه‌ی دلالت آیه بر لزوم عصمت انبیاء و امام قابل توجه است، خواه عصمت بعد از بعثت، یا قبل از آن.[3]
2. (و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عند فانتهوا و اتقوا اللَّه ان اللَّه شدید العقاب). آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید) و آنچه را از آن نهی کرده، خودداری نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند شدید العقاب است.[4]
دقت در این آیه نشان می‌دهد منظور از (ماآتاکم الرسول) تمام اوامر پیامبر اکرم (ص) است زیرا نقطه‌ی مقابل آن، نواهی اوست (ومانهاکم عنه فانتهوا). به همین دلیل بسیاری از مفسران تصریح کرده‌اند که مفاد آیه (عام) است.[5]
طبق این آیه باید در برابر اوامر و نواهی پیامبر (ص) تسلیم مطلق بود و تسلیم و اطاعت بی قید و شرط، جز در برابر معصوم ممکن نیست، زیرا در صورت خطا یا ارتکاب گناه یا معصیت، نه تنها باید تسلیم نبود، بلکه باید تذکر داد و نهی کرد.
3. (من یطع الرسول فقد اطاع اللَّه و من تولی فما ارسلناک علیهم حفیظاً). کسی که از پیامبر اطاعت کند، اطاعت خدا کرده و کسی که سرباز زند، تو در برابر او مسئول نیستی.[6] این آیه، مفهومی شبیه مفهوم آیه‌ی پیشین دارد و شایان ذکر است که فخر رازی در تفسیر خود این آیه را از قوی‌ترین دلیل‌های عصمت پیامبر اسلام (ص) در تمامی اوامر و نواهی و ابلاغ‌های او از سوی خداوند و افعال آن حضرت می‌داند.[7]
آیات دیگری نیز در موضوع عصمت انبیا که به بیان دیگر ابعاد و کیفیت عصمت انبیا و امامان معصوم ‌(ع) می‌پردازند وجود دارد که از ذکر و بررسی جداگانه‌ی آنها خود داری می‌شود و تنها به نام سوره‌ها و شماره‌ی آیه‌های آنان اشاره می‌گردد.
4. سوره‌ی نساء، آیه ی شصت و پنج؛ 5. سوره‌ی احزاب، آیه‌های بیست و یک، سی و دو؛ 6. سوره‌ی انعام، آیه‌ی نود؛ 7. سوره‌ی نجم، آیه‌های سه و چهار؛ 8. سوره‌ی زمر، آیه‌ی سی و هفت؛ 9. سوره‌ی یس، آیه‌ی شصت و دو؛ 10. سوره‌ی ص، آیه‌های چهل و پنج تا چهل و هفت - هشتاد و دو - هشتاد و سه؛ 11. سوره‌ی جن، آیه‌های بیست و شش تا بیست و هشت.
نتیجه: بنابر ادله‌ی عقلی عصمت انبیا - که در این نوشتار از آن‌ها صرف نظر گردید - و آیات قرآن کریم و روایات امامان معصوم‌(ع) انبیای الاهی از مقام والای عصمت برخوردارند.
بخش دوم: آیاتی که (بنابر ادعا) ظهور در عدم عصمت انبیا دارند! همان گونه که در قسمت اول پرسش بیان گردیده، برخی تعبیرات در آیات قرآن کریم وجود دارد که گاه گمان می‌شود که این آیات ظهور در گناه و خطای انبیای الاهی دارند! بعضی از گناهان و خطاهایی (به گمان عده‌ای) که از آیات فهمیده می‌شود عبارت اند از: (عصیان آدم (ع))[8] یا (فراموشی و استوار نبودن آدم بر سر پیمان‌ها)[9] یا (تقاضای مغفرت از سوی حضرت نوح (ع))[10] یا (دروغ گفتن حضرت ابراهیم (ع) در ماجرای انتساب بت شکنی به بت بزرگ)[11] و یا (اظهار بیماری حضرت ابراهیم (ع) در موقعی که ایشان سالم بود، ولی نمی‌خواست برای مراسم جشن، همراه بت پرست‌ها خارج شود)[12] و... .
از این رو مناسب است که این پرسش مطرح گردد که آیا با وجود چنین آیات، می‌توان قایل به عصمت انبیا شد؟ و آیا با قبول این که بخشی از آیات قرآن کریم دلالت بر عصمت می‌کنند، تضاد و پارادکسی میان آیات وجود ندارد؟
پاسخ به این سؤالات و نیز بررسی اجمالی بعضی از آیات را که بیشتر مورد بحث و گفت و گو قرار گرفته‌اند، با دسته‌بندی آیات و نام هر یک از پیامبران الاهی پی می‌گیریم.[13]
دسته‌ی اول: بررسی آیاتی که نسبت عصیان، دچار فریب و فتنه‌ی شیطان شدن و فراموشی پیمان را به انبیا می‌دهند.
نمونه‌ی 1. سوره‌های: اعراف، 27 ؛ طه، 115، 117- 119، 121.
نام پیامبر: حضرت آدم (ع).
از مجموع بیانات و تفاسیری که درباره‌ی آیات فوق ارایه گردیده، به سه تفسیر و پاسخ می‌توان اشاره نمود.
أ: نهی آدم (ع)، نهی آزمایشی بوده است. با توجه به این که خداوند متعال آدم (ع) را برای این آفرید که حجت و جانشین او در زمین باشد و نه برای اقامت و ماندگاری جاویدان در بهشت، و بهشت دارتکلیف نبود بلکه سرای آزمایش بود و معصیت آدم (ع) در بهشت بود نه در زمین. و هنگامی که به زمین فرستاده شد و حجت و خلیفه‌ی الاهی گردید، مقام عصمت پیدا کرد و... و در حدیثی از امام رضا (ع) به این مطالب اشاره گردیده است.[14]
در نتیجه، اوامر و نواهی خداوند در بهشت تنها برای آشنا ساختن آدم (ع) به مسائل آینده در زمینه‌ی واجب و حرام بوده است. و آدم (ع) تنها یک فرمان آزمایشی را مخالفت نموده است نه یک امر واجب قطعی را.
ب: نهی آدم، نهی ارشادی بود. اوامر و نواهی‌ای که متوجه انبیا بوده است از جمله آدم (ع)، جنبه‌ی ارشادی داشته، همانند امر و نهی طبیب که به مریضِ خود دستور خوردن غذای مخصوص می‌دهد و یا از استفاده‌ی مواد مشخصی باز می‌دارد. در این گونه اوامر و نواهی، اطاعت نکردن مریض، تنها از دست رفتن مصالح مربوط به خود او را به دنبال خواهد داشت نه عصیان و مخالفت طبیب را. بنابراین، هرچند ممکن است درباره‌ی حضرت آدم (ع) تعبیر به عصیان بشود ولی یقیناً عصیان فرمان واجب الاهی صورت نپذیرفته است.
شاهد و قرینه‌ی این مطلب عبارت است از: آیات 117 تا 119سوره‌ی مبارکه‌ی (طه) که فرمود: (به آدم گفتیم که این شیطان، دشمن تو و همسرت می‌باشد، مبادا شما را از بهشت (فوراً) بیرون کند که در این صورت به زحمت خواهی افتاد. تو در بهشت گرسنه نمی‌شوی و برهنه نخواهی شد و در آن تشنه نمی‌گردی و حرارت آفتاب آزارت نمی‌دهد).
از این روی اگر آدم (ع) مخالفت با نهی ارشادی نمی‌کرد، مدت افزون تری در بهشت اقامت می‌گزید. و یکی از معانی (غوایت) که در ذیل آیات قبلی وجود دارد، باز داشتن انسان از رسیدن به مقصد و محروم شدن از مواهب و نعمت‌ها است.
ج: اطاعت نکردن حضرت آدم (ع)، ترک اولی بوده است. این پاسخ و تفسیر، طرفداران بیشتری داشته و نه تنها در این جا، بلکه در تمام مواردی که نسبت گناه به انبیا داده شده، راه گشا و توجیه کننده است. گناه و عصیان بر دو گونه است: مطلق و نسبی. منظور از گناه مطلق، گناهی است که از هر شخصی صادر شود، گناه و عصیان محسوب می‌گردد و هیچ گونه استثنایی در آن وجود ندارد، مانند خوردن اموال حرام، ظلم، زنا و دروغ. و مراد از گناه نسبی، گناهی است که با توجه به مقام و شخصیت و معرفت و موقعیت اشخاص، عملی نامطلوب تلقی می‌گردد. و چه بسا صادر شدن این عمل از دیگری نه تنها عیب نباشد، بلکه فضیلت هم محسوب گردد.[15] (حسنات الابرار سیئات المقربین).
شایان ذکر است که کلمه‌ی (معصیت)، فقط شامل ترک واجبات نبوده و درباره‌ی (ترک مستحبات) نیز در روایات اسلامی دیده می شود. از جمله در حدیث معتبری از حضرت امام باقر (ع) می‌خوانیم که:( نوافل یومیه (نمازهای مستحبی روزانه) مستحب است و واجب نیست، کسی که نماز واجب را ترک کند کافر است ولی کسی که نافله‌ها را ترک کند کافر نیست و معصیت کرده).[16] و البته از نظر لغت نیز، (عصیان) به معنای هرگونه خارج شدن از دایره‌ی اطاعت است خواه در امر وجوبی یا مستحبی.[17]
نتیجه‌ی کلام این که: تمام تعبیراتی که درباره‌ی عصیان، گناه (اثم)، و ذنب (پیامد سوء)، که در مورد انبیا دیده می‌شود، ناظر به همین ترک اولی (ترک کار بهتر) است.[18]
نمونه‌ی 2. قصص، 15.
نام پیامبر: حضرت موسی (ع)
پاسخ: حضرت موسی (ع) پس از مشاهده‌ی ظلم و زورگویی مرد فرعونی (قبطی) به یکی از بنی اسرائیل (سبطی) و عکس العملی که در این رابطه داشتند، فرمودند: (هذا من عمل الشیطان) این کار از عمل شیطان بود. نکته مهم این است که این عبارت، اشاره به اصل دعوا و مشاجره‌ی قبطی و سبطی است؛ یعنی این نزاع کور و بی‌هدف شما دو نفر یک کار شیطانی بود.[19]
دسته‌ی دوم: آیاتی که نسبت ضلالت (گمراهی) بر انبیا می‌دهد.
نمونه‌ی 1. شعراء، 20
نام پیامبر: حضرت موسی‌(ع)
پاسخ:
أ: تعبیر به (ضالین) در آیه‌ی شریفه نیاز به شناخت مفهوم لغوی این واژه دارد.
1. این کلمه از ماده‌ی (ضلال) است که در اصل به معنای رها کردن راه مستقیم می‌باشد و مفهوم گسترده‌اش منحصر در (گمراهی از دین حق) نیست. از این رو این تعبیر در مورد شخصی مانند حضرت موسی (و بلکه سایر انبیا، در موارد گوناگون دیگر) مفهوم (ترک اولی) دارد. حضرت با کشتن آن مرد فرعونی، جان خود را به خطر انداخت، و راه سلامت را رها کرد و به مسیر پر درد و سری گام نهاد. و لذا بعد از آن حادثه نتوانست در مصر بماند و آواره‌ی بیابان شد تا این که به خدمت (شعیب) رسید و نزد او پرورش یافت و آماده‌ی پذیرش مسؤلیت رسالت گردید.[20]، [21]
2. (ضلالت) در آیه به معنای دور افتادن از آگاهی از سرنوشت ورود آن حضرت در ماجرای نزاع است. (ناآگاهی) به عبارتی: من نمی‌دانستم که آن ضربه سبب مرگ آن مرد می‌شود و این قتل، مصداق (قتل خطا) بوده نه عمد.[22] در نتیجه از عواقب کار، آگاهی نداشتم.[23]
ب: جواب دیگر این که، جمله‌ی (و انا من الضالین) از روی مماشات با فرعونیان گفته شده است. بدین معنا که با فرض این که در آن موقع، من گمراه بودم ولی اینک خدا مرا هدایت کرده و با براهینِ قاطع به سوی شما فرستاده است.[24] مؤید این پاسخ، آیه‌ی 19 و 21 همین سوره است. چه این که در آیه‌ی اول، فرعون آن چنان از موضع قدرت صحبت می‌کرد که خطاب به حضرت موسی (ع) عرض می‌کند (و انت من الکافرین). و در آیه‌ی دوم، حضرت تصریح می‌فرماید که:...! حال چه می‌گویی؟ به هر حال (فوهب لی ربی حکماً و جعلنی من المرسلین) الآن، رسولم و آنوقت به گمان تو گمراه!
نمونه‌ی 2. ضحی،6 - 8.
نام پیامبر: حضرت رسول اکرم ‌(ص)
منظور از (ضالّ)در این جا، (گم شدن از نظر شخصیت در میان قوم و جمعیت خویش) است. چنان که در حدیثی از حضرت امام علی بن موسی الرضا (ع) می‌خوانیم که فرمودند: (و وجدک ضالّاً؛ أی لایعرفون فضلک فهداهم الیک). خداوند، تو را گم شده و ناشناخته در میان قومی یافت که مقام فضل تو را نمی‌دانستند، و او آنان را به سوی تو هدایت کرد.[25]
دسته‌ی سوم: آیاتی که در صدد اثبات فراموشی برای انبیااند
نمونه 1. انعام، 68
نام پیامبر: حضرت رسول اکرم (ص)
پاسخ: گرچه ظاهراً، روی سخن در این آیه به پیامبر اکرم (ص) است، اما در واقع، پیروان او هستند که اگر گرفتار فراموشی شدند و در جلسات آلوده به گناه و استهزاء کفار نسبت به مقدسات شرکت کردند، به محض این که متوجه مسئله شدند باید از آن جا برخیزند و بیرون روند؛ زیرا در آیه‌ی بعدآمده: (اگر افراد متقی (از روی فراموشی یا اجبار یا به قصد ارشاد) با آنها بنشینند، چیزی از حساب و گناه بر آنها نیست؛ ولی (این هم‌نشینی باید برای) متذکر ساختن کفار (نسبت به خدا و نبوت و معاد) باشد؛ آنهم به این امید که شاید پرهیزکاری پیشه کنند).[26]
در نتیجه: روی سخن با افراد باتقوا و توده‌ی مسلمین است نه شخص پیامبر(ص) و در حقیقت این تعابیر، از باب ضرب المثل معروف ( به در می‌گویم که دیوار گوش کند) است.[27]
دسته‌ی چهارم: آیاتی که ارتکاب خطا و تقاضای مغفرت را اثبات می‌کند
نمونه1. شعراء، 82
نام پیامبر: حضرت ابراهیم ‌(ع)
پاسخ: منظور از (خطیئتی)، همان ترک اولی است. البته، هر چند خطیئة از ماده‌ی خطا گرفته شده و در اصل به معنای لغزش‌هایی است که از انسان سرمی‌زند، ولی تدریجاً توسعه‌ی معنایی پیدا کرده و به هر گناه عمدی و غیر عمدی، ترک اولی و... اطلاق گردید. به گونه‌ای که اکثراً به همین معنای غیر عمدی انصراف پیدا می‌کند.[28] از این رو، ترک اولی در موردحضرت ابراهیم ‌(ع) شامل تمام حالاتی است که انسان را به نحوی از خدا غافل می‌سازد؛ مانند پرداختن به کارهای زندگی همچون خوردن و آشامیدن و... که چون همین‌ها نیز موجب اندک غفلتی از خدا می‌شود و اولیای إلاهی چنین وضعیتی را کمتر از گناه نمی‌دانند. (حسنات الابرار سیئات المقرّبین).[29]
دسته‌ی پنجم: آیاتی که بیانگر توبیخ و عتاب به انبیااند
نمونه 1. توبة، 43
نام پیامبر: حضرت رسول اکرم (ص).
پاسخ: در این آیه، نخست سخن از عفو است (خداوند تو را بخشید) و بعد، عتاب می‌شود: (چرا به آنها اجازه دادی، پیش از آن که کسانی که راست گفتند برای تو روشن شوند و دروغ گویان را بشناسی)؟!سخن در اجازه‌ی شرکت ننمودن در جنگ است که آن حضرت به گروهی از منافقین دادند.
اگر در محتوای آیه (صدر و ذیل آن) و سایر تعابیر دقت شود، دانسته می‌شود که کلمه‌ی (عفو) و (عتاب) نسبت به حضرت برای بیان زشتی کار منافقان است. چنان که گاه انسان به شخصی که قصد میانجیگری در دعوا دارد، خطاب و عتاب می‌کند که چرا دست او را گرفتی و نگذاشتی سیلی بزند تا همه‌ی مردم، این آدم سنگدل را بشناسند و رسوا شود؟! روشن است که این سخن در لباس عتاب و سرزنش به دوست خیرخواه، کنایه از بی‌رحمی و پستی دیگری است.[30] حضرت امام رضا (ع) در تفسیر این آیه فرمودند: این آیه از قبیل ضرب المثل معروف عرب است که می‌گوید: (به تومی‌گویم ولی همسایه بشنود)! خداوند نیز روی سخن را در این آیه، پیامبرش کرده ولی منظور امت است.[31]
دسته‌ی ششم: آیات بیانگر وجود شک و تردید در انبیا (ع)
نمونه 1 تا 5. سوره‌های: یونس 94؛ بقره 147؛ آل عمران 60؛ هود 17؛ سجده 23.
نام پیامبران: همه (ر.ک: هود 17)؛ مخصوصاً پیامبر اکرم (ص)
پاسخ: هرچند ظاهر این آیات می‌گوید: (اگر در قرآن و وحی شک داری، از شک کنندگان مباش). ولی، أ: در هیچ کدام، به طور قطع و روشن وجود شک در پیامبران، بیان نگردیده است. مثلاً در سوره‌ی یونس، 94 آمده: (اگر در آنچه بسوی تو نازل کرده‌ایم شک داری، پس...). که در نتیجه، با تعبیر (اگر) که نوعی تعلیق و عدم جزمیت ا ست، سخن گفته شده. همان گونه که انسان به دوستی که بسیار نزدیک به او می‌باشد، می‌گوید و چون می‌خواهد او را مطمئن‌تر کند. بدون این که اذعان به شک و تردیدش داشته باشید. می‌گوید: (اگر شک داری، برایت دلیل می‌آورم). و روشن است که این عبارات، بیش از آن که ظهور در وجود شک و تردید در او داشته باشد، نمایشگر موضع محکم گوینده ومختصر گویی و آمادگی او برای توضیح - در صورت نیاز - است.
ب: در این گونه موارد هر چند روی سخن با پیامبر است ولی منظور، توده‌ی مردم و مؤمنین‌اند (به در می‌گوییم که دیوار بشنود).
دسته‌ی هفتم: آیاتی که وعده‌ی مغفرت و بخشایش گناه انبیا داده.
نمونه 1. فتح، 2
نام پیامبر: حضرت رسول بزرگوار اسلام (ص)
پاسخ: هر چند آیه، دلالت بر بخشیده شدن ذنب پیامبر (کارهای گذشته و آینده) دارد، اما:
أ: منظور از (ذنب)، همان ترک اولی است.
ب: در حدیثی از حضرت امام رضا (ع) چنین آمده که ایشان در پاسخ سؤال مأمون درباره‌ی این که چگونه این آیه با عصمت سازگار است، فرمودند: هیچ کس نزد مشرکان مکه گناهش بزرگتر از رسول خدا نبود! به خاطر این که آن‌ها سیصد و شصت بت می‌پرستیدند و هنگامی که پیامبر(ص) آن‌ها را به توحید دعوت کرد بسیار بر آن‌ها گران آمد، و از روی تعجب گفتند: آیا او همه‌ی خدایان ما را به یک خدا تبدیل کرده؟ چه چیز عجیبی است؟! ولی هنگامی که خداوند مکه را برای پیامبرش فتح نمود، به او فرمود: (ای محمد! ما فتح آشکاری برای تو فراهم کردیم تا گناهان گذشته و آینده‌ای را که نزد مشرکین عرب، به خاطر دعوت به توحید داشتی و داری، ببخشد؛ چرا که بعضی از مشرکان ایمان آورده‌اند، و بعضی نیز از مکه خارج شدند، و آن‌ها که باقی ماندند نمی‌توانستند توحید را انکار کنند آنهم هنگامی که مردم را به سوی آن می‌خواندی). از اینرو گناهانی را که مشرکین به حضرت نسبت می‌دادند، با این فتح و پیروزی نادیده گرفته شد و از گناهکار شمردنش دست کشیدند.[32]
دسته‌ی هشتم: آیاتی که ظاهراً پیامبران را دروغ گو شمرده و نوع دروغ ها را هم بیان نموده است!
نمونه 1. انبیا، 62 و 63
نام پیامبر: حضرت ابراهیم ‌(ع)
پاسخ: آن حضرت صراحتاً نفرمود که بت بزرگ این کار را کرده، بلکه آن را در قالب یک جمله‌ی (شرطیه) درآوردند. توضیح این جمله را با یک روایت از حضرت امام صادق‌(ع) پی‌می‌گیریم. ایشان فرمودند: (نه بت بزرگ این کار را کرده و نه ابراهیم دروغ گفته! چه این که ابراهیم گفت از آنها سؤال کنید که اگر آنها سخن بگویند، حتماً بزرگ آن‌ها این کار را کرده، و اگر سخنی نگویند، بزرگ آن‌ها این کار رانکرده؛ و در نتیجه، نه آن‌ها سخن گفتند و نه ابراهیم دروغ گفت).[33]
دسته‌ی نهم: آیاتی که پیامبر را قاتل دانسته است!
نمونه 1. شعراء، 14
نام پیامبر: حضرت موسی‌ (ع)
پاسخ: هرچند حضرت موسی (ع) با وارد شدن به نزاع دو نفر (فرعونی و بنی اسرائیلی) با ضربه‌ای مشت، بنی اسرائیل را کشت، اما:
أ: این قتل عمدی نبوده و حضرت خواست به نوعی ظالم را به کناره‌گیری بکشاند، اما ناگهان در اثر مشت ایشان، آن فرد به قتل رسید.
ب: باید توجه داشت که این قتل، به گونه‌ای قصاص جنایات و قتل‌هایی بود که فرعونیان در حق بنی اسرائیلی‌ها روا داشتند. به شهادت قرآن، قوم خونریز فرعون، هیچ پسری را زنده نمی‌گذاشتند. و به تعبیر قرآن، (مفسد فی الارض) بودند. از این رو حداقل احتمال جایز القتل بودن این ظالم فرعونی کاملاً قابل قبول است.[34]
دسته‌ی دهم: آیاتی که نسبت شرک به انبیا (ع)‌می‌دهد!
نمونه‌ی 1. انعام، 76 - 78
نام پیامبر: حضرت ابراهیم‌(ع)
پاسخ: گرچه آن حضرت با اشاره به ستاره و ماه و خورشید و آسمان، آن‌ها را با (هذا ربی) گفتن به ربوبیت توصیف کرد، اما:
با توجه به آیه‌ی قبل و بعد، مشخص می‌شود که این سخنان از موضع استدلال و گفت و گو بوده نه ابراز اعتقاد! ایشان با قرار گرفتن در برابر هر یک از این گروه‌ها، نظر آن‌ها را بعنوان یک (فرضیه) پذیرفت، آن گاه با استدلال به نابودی و افول هر یک، لزوم بطلان آن‌ها را گوشزد کرد. و در واقع این خود یکی از بهترین راه‌هایی است که برای ابطال نظریات مخالفان پیموده می‌شود بی‌آن که حس تعصب و لجاجت آن‌ها تحریک گردد. به ویژه آن که در آیه‌ی بعد می‌فرمایند: (ای جمعیت! من از این شریک‌هایی که برای خدا قرار می‌دهید بیزارم).[35]
دسته‌ی یازدهم: آیاتی که دلالت بر ترسویی و خوف رسول از مردم دارد تا ترس از خدا!
نمونه 1. احزاب، 37
نام پیامبر: حضرت رسول اکرم (ص)
پاسخ: علی رغم گویایی تعبیرات قرآن (با اندک تأمل) باز روایتی را از حضرت امام سجاد (ع) نقل می‌نماییم. این حدیث را مفسر معروف غیر شیعه (قرطبی) نقل می‌کند که: به پیامبر (ص) وحی فرستاده شده که زید، همسرش (زینب) را طلاق خواهد داد و در نهایت حضرت نیز به خاطر حفظ عواطف انسانی و سایر حکمت‌ها با او ازدواج خواهد کرد.[36] از این رو هنگامی که زید به خدمت پیامبر (ص) آمد و از اخلاق زینب و عدم اطاعت او شکایت دارد و این که می‌خواهد وی را طلاق دهد؛ رسول الله (ص) او را نصیحت کرد و فرمود: از این سخن بپرهیز و همسرت را نگهدار! اما در عین حال، حضرت یقین داشت که سرانجام از یکدیگر جدا خواهند شد و طبق وحی الاهی با زینب که دختر عمه‌ی پیامبر (ص) هم بود ازدواج خواهد کرد. از این رو تمام این اطلاعات همان چیزی بود که به تصریح قرآن، حضرت در دل مخفی داشت، ولی از طرفی هم نمی‌خواست او را امر به طلاق کند چون بیم داشت که مردم به او خرده بگیرند که چگونه راضی شده که همسر جدا شده‌ی زید که اول غلامش بوده و سپس به فرزند خواندگی قبولش کرده را به ازدواج خود درآورد و از سویی، زید را هم تشویق به طلاق کرده است! این برخی از شایعاتی بود که می‌توانست در صورت اقدام آن حضرت به ازدواج با آن خانم، دامنگیر مقام مقدسش بشود، ولی خداوند به خاطر همین نکته پیامبرش را مورد عتاب قرار داد که چرا از مردم در خصوص چیزی که مباح و جایز است ]ازدواج با همسر مطَلَّقه‌ی پسر خوانده[ در بیم و هراسی؟ و خداوند، رسولش را آگاه ساخت که در هر حال، سزاوارتر است که از او بیم داشته باشد.
شایان توجه است که قرطبی می‌افزاید: علمای ما می‌گویند این حدیث، بهترین نظر و سخنی است که در تفسیر این آیه گفته شده و تمام اهل تحقیق و مفسران و علمای برجسته آن را پذیرفته‌اند!... تا جایی که (ترمذی) (محدث بزرگ) ضمن اشاره به این حدیث در (نوادر الوصول) چنین می‌گوید: علی ابن الحسین حضرت امام سجاد (ع) این سخن را از خزانه‌ی علم آورده و این گوهری از جواهرات است و دُرّ گران قیمتی از دُرها.[37]
فلسفه و حکمتِ ذکر تعابیر دو پهلو پیرامون پیامبران در قرآن
شاید پرسیده شود: درست است که عصیان و گناه مفهوم وسیعی داشته و ترک مستحبات ترک اولی را شامل می‌شود، ولی چه حکمتی داشته که خداوند به طور مکرر در آیات قرآن مجید این تعابیر را در مورد انبیای گرامی خود بکار برده است؟
پاسخ این سؤال جالب در حدیثی جالب‌تر آمده است! مردی نامسلمان (زندیق) از حضرت امیرمؤمنان علی (ع) می‌پرسد: چرا خداوند لغزش‌های پیامبران خود را آشکارا بیان کرده مانند (و عصی آدمُ ربه فغوی)؟ حضرت فرمودند: ذکر لغزش‌های انبیا و سایر چیزهایی که خداوند در کتابش تبیین کرده از روشن‌ترین دلایل حکمت خداوند متعال و قدرت ظاهر او ست؛ زیرا می‌دانست معجزات و دلایل انبیا چنان در دل امت‌ها بزرگ جلوه می‌کند که بعضی معتقد به الوهیت و خدایی آنها می‌شوند همانند آنچه مسیحیان درباره‌ی عیسی ابن مریم گفته‌اند... از این رو خداوند این لغزش‌ها رامی شمارد تا همه بدانند آن‌ها کمالات و صفات الاهی را به طور مطلق و بی نهایت و کامل دارا نبودند و کسی فکر الوهیت آنها را در سر نپروراند.[38]
پی نوشتها:
[1] بقره، 124. ر.ک: تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 83 - 82.
[2] ر.ک: فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 10، ص 193.
[3] تفسیر روح البیان، ج 1، ص 338.
[4] حشر، 7.
[5] مانند: مرحوم طبرسی در مجمع البیان ؛ ابوالفتوح رازی در روح الجنان؛ قرطبی در تفسیر خود ؛ فخر رازی در تفسیر کبیر و... .
[6] نساء، 80.
[7] فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 10، ص 193.
[8] طه، 121.
[9] طه، 115.
[10] هود، 47.
[11] انبیاء، 62 و 63.
[12] صافات، 89.
[13] البته به منظور اختصار در پاسخ گویی و ایجاد انگیزه‌ی تحقیق در خواننده، از ذکر آیات و ترجمه‌ی آن‌ها خودداری شده است، از این رو برای استفاده‌ی افزون‌تر به ترجمه‌ی قرآن از آیت اللَّه مکارم شیرازی یا محمد مهدی فولادوند مراجعه شود.
[14] ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 11، ص 72.
[15] پس اگر از (ترک اولی) به (گناه) تعبیر می‌شود، منظور همان گناه نسبی است نه مطلق. و در ترک اولی، عملی که ترک می‌شود، ممکن است جزو مکروهات یا مباحات و حتی مستحبات باشد.
[16] تفسیر نورالثقلین، ج3، ص 404، ح 165.
[17] راغب اصفهانی، مفردات، ماده‌ی (عصی).
[18] پیامر قرآن، ج7، ص 107 و 108.
[19] تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 124.
[20] تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 125.
[21] سیدمرتضی، تنزیه الانبیا، ص 69.
[22] همان.
[23] استاد مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 12، ص 256 ؛ سید مرتضی، تنزیه الانبیا، ص 69.
[24] آموزش عقاید، ج 2، ص 256.
[25] مجمع البیان، ج10، ص 506؛ نور الثقلین، ج 5، ص 596.
[26] انعام، 69.
[27] تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 159.
[28] تفسیر پیام قرآن، ج 7، ص 115 - 116.
[29] در مورد ترک اولی در دسته‌ی اول آیات، صحبت شد.
[30] پیام قرآن، ج 7، ص 152.
[31] تفسیر برهان، ج 2، ص 130، ح1، به نقل از پیام قرآن.
[32] پیام قرآن، ج 7، ص 149 ؛ نور الثقلین، ج 5، ص 56، ح 18.
[33] نور الثقلین، ج 3، ص 434، ح84؛ بحار الانوار ج11، ص 76، ح4 ،باب عصمة الانبیا(ع).
[34] پیام قرآن، ج 7، ص 123.
[35] پیام قرآن، ج 7، ص 187.
[36] زید، پسرخوانده‌ی پیامبر اکرم (ص) بود.
[37] تفسیر قرطبی، ج 8، ص 5272، ذیل آیات مورد بحث.
[38] تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 404، ح 143.

منبع: http://farsi.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین