لفطا در مورد عقاید وحدت وجود و صحت یا سقم آن، توضیح دهید؟
محور عرفان نظری که به وسیله ابن عربی و پیروانش تبیین شد نظریه (وحدت وجود) است. این موضوع در طول تاریخ فرهنگ بشری، به گونه های متفاوت و گوناگون مطرح شده است. در میان مسلمانان وحدت وجود چهار گونه مطرح شده است: 1. وحدت وجود یعنی وحدت شهود: این گونه تفسیر به تعبیر شهید مطهری از سوی متوسطان عارفان بیان شده و کسی نیز ایرادی بر آن نگرفته است. (1) در این نظریه هر چند گفته می شود که وجود منحصر به وجود حضرت حق است؛ اما منظور این است که ذات حق، وجود لایتناهی است و عارف با رویت بزرگی حق موجودات متناهی را در برابر او هیچ و غیرقابل اعتنا می بیند. این نوع وحدت، در حقیقت وحدت مشهود و موجود است؛ نه وحدت وجود. 2. کل عالم مساوی با خدا است و در اینجا ذات احدیت به صورت مجرد از مظاهر و جلوه های بالفعل متحقق نیست و خداوند مجموع عالم ظاهری است!. این نظریه به (جهله صوفیه) نسبت داده شده و از سوی عارفان بزرگ تکذیب و تکفیر شده است. ملا صدرا این قول را کفر و زندقه صرف می داند (2) 3. وحدت تشکیکی وجود: این وحدت عبارت است از اینکه حقیقت وجود واحد و صاحب مراتب است. یک مرتبه از آن حقیقت، واجب است و مراتب دیگر، ممکن. این وحدت وجود در آرای اولیه صدرالمتالهین شیرازی دیده می شود که مبتنی بر فهم اصالت وجود است. ما در مواجهه با اشیای خارجی، دو مفهوم به دست می آوریم: یکی وجود و هستی که در میان همه موجودات مشرتک است (اشتراک معنوی وجود) و دیگری چیستی و ماهیت که تنها به بخش خاصی از اشیا اختصاص دارد؛ مانند انسان، آب، اسب و درخت. به عبارت دیگر، از یک سو همه اشیا موجودند و از طرفی اموری گوناگونند؛ یعنی، ذهن ما دو حیثیت (اشتراک وجود و هستی) و (تفاوت و اختلاف) را تشخیص می دهد. حال کدام یک از این دو مفهوم ذهنی، اصالت دارد و کدام یک اعتباری است؛ چون بر اساس نظر فلسفی، اشیای خارجی تنها یک واقعیت دارند. بنابراین، فقط یکی از دو مفهوم وجود و ماهیت در ازای آن واقعیت خارجی قرار می گیرند. مدعای حکمت متعالیه و صدرالمتالهین آن است که وجود اصل است، یعنی، واقعیت خارجی ما به ازای مفهوم وجود است و ماهیت تنها نمایانگر حدود و قالب های وجود عینی است که در ذهن منعکس می شود. (3) آیا حقیقت وجود واحد است یا کثیر؟ اگر واحد است، چگونه امر واحد از جمیع جهات منشأ انتزاع ماهیات کثیر و گوناگون شده است؛ یعنی، چرا ذهن ما انواع زیاد و افراد مختلف دریافت می کند؟ و اگر کثیر است، وجود به چه نحو است و چرا تنها مفهوم واحد در ذهن ما دارد؟ برای پاسخ به این پرسش، سه نظریه مطرح شده است که یک پاسخ آن همین گونه سوم از وحدت وجود یعنی وحدت تشکیکی وجود است. (4) ملاصدرا پس از طرح اصالت وجود، به این بحث می پردازد که آیا وجود خارجی همانند مفهوم وجود، امری واحد است یا وجودات متباینی در خارج داریم؟ وی پس از اثبات این نکته که وجود خارجی نیز امر واحدی است. به چگونگی تحلیل این وحدت می پردازد. به اعتقاد وی از آنجا که در خارج چیزی جز وجود محض نیست و ماهیت اعتباری است، وحدت موجودات را باید بر اساس وجود تفسیر کرد، نه بر اساس ماهیت. از سوی دیگر کثرت و تمایزات موجودات، امری بدیهی و مشهود است. بنابراین کثرت نیز نیازمند توجیه و تفسیر است. چون ماهیت امری اعتباری است، نمی توان کثرت خارجی را به کثرت ماهوی بازگرداند؛ بلکه کثرت را نیز باید بر اساس وجود تفسیر کرد. به این ترتیب، وحدت و کثرت هر دو به وجود باز می گردند؛ یعنی وجود هم بیانگر وحدت موجود است و هم توجیه کننده کثرت آن. اشتراک موجودات در (وجود) است و امتیاز آنها نیز به وجود است. مانند مراتب اعداد که کثرت غیر متناهی را تشکیل می دهند و امتیازشان از نسخ اشتراکشان است؛ زیرا اعداد اشتراکشان در همان عدد بودن است و عدد؛ یعنی مجموعه ای از یک ها. پس هر عددی با عدد دیگر، در این جهت شریک است که هر دو مجموعه ای از وحدت ها هستند و البته هر عددی از عدد دیگر متمایز است؛ زیرا عدد چهار غیر از عدد پنج، شش و هفت است. اما امتیاز هر عددی از عدد دیگر، با اشتراک آنها مغایر نیست؛ یعنی، از دو سنخ و از دو جنس نیست؛ زیرا امتیاز هر عددی از عدد دیگر، به اضافه شدن واحد یا واحدهایی است. پس همان چیزی که ملاک عددیت و اشتراک اعداد است، ملاک اختلاف، کثرت و امتیاز آنها واقع شده است. به عنوان مثال نور ضعیف و قوی در اصل حقیقت نوریت با هم شریک اند و در عین حال ، نور قوی و نور ضعیف با هم فرق دارند و از یکدیگر متمایزند. این تمایز به شدت و ضعیف است؛ ولی این خارج از حقیقت نور نیست و تراکم نور، امری خارج از آن نیست که با نور مختلط شده باشد. (5) موجودات نیز این چنین هستند؛ یعنی اشتراکشان در همان وجود است و امتیازشان نیز با وجود است. این همان وحدت تشکیکی وجود است. البته تشکیک در مقابل تواطی است. (متواطی) مفهومی است که صدق آن بر همه افراد بر یک نسق باشد و تقدم و تأخر و اولویتی در مصداق بودن افراد برای آن مفهوم وجود نداشته باشد. مانند مفهوم جسم که بر همه مصادیقش به طور یکسان حمل می شود. اما (مشکک)، مفهومی است که صدق آن بر افراد و مصادیقش متفاوت است، مانند مفهوم نور و سیاهی برای مراتب مختلف آن. این گونه مفاهیم انسان را به شک می اندازد که آیا دارای یک معنا است یا معانی مختلف دارد. مفهوم وجود نیز (مشکک) است و با اینکه مفهوم واحدی است، اتصاف اشیا به وجود یکسان نیست و میان آنها اختلافی مانند اولویت و اشدیت وجود دارد. (6) از این رو صدق وجود بر واجب، اولی و اشد است. بر صدق وجود بر ممکن. هم واجب و هم ممکن هر دو اشتراکشان در وجود است و امتیازشان نیز وجود است؛ ولی صدق وجود بر علت العلل (که همان واجب) اولی و مقدم بر صدق وجود بر ممکن (معلول) است. 4. وجود بسط و واحد؛ تفسیر چهارم از وحدت وجود را صدرالمتالهین به تدریج در جلدهای دیگر کتاب گرانسنگ خود اسفار بر می گزیند (7) و همان تحلیل خاص عارفان است که به وسیله ابن عربی و پیروانش تبیین شد. بر اساس این نظریه، وجود از جمیع جهات بسط و واحد است و کثرت طولی و عرضی در او راه ندارد. این حقیقت واحد خدا است و غیر او وجود نیست؛ بلکه وجود (نما) است. به عبارت دیگر کثرت ها (نمود) است نه (بود). وجود خلق و کثرت در نمود است نه هر چه آن نماید عین بود است نظریه (تجلی) در صدد تبیین کثرت های ظاهری و رابطه آنها با حق تعالی است و نیز تحلیل مراحل و مراتب تجلی ذات الهی ، بر اساس همین نگرش است. (8) به هر روی، بر اساس این دیدگاه، نسبت کثرت ها به وجود خداوند، نسبت سایه به صاحب سایه و یا مرآت و آیینه به صاحب تصویر است. همه عالم هستی، سایه آن وجود واحد است و همه موجودات تجلی آن ذات یگانه اند. هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنها نیز هم این بدان معنا نیست که وجود کثرات و ممکنات، همان وجود خدا است و یا او در این موجودات حلول کرده است!! اینها ادعاهایی بی پایه بوده و به هیچ وجه در ذهن عارفان بزرگ اسلامی و حکیمان متاله نبوده و نیست و نخواهد بود. دائماً او پادشاه مطلق است در مقام عز خود مستغرق است او بخود ناید ز خود آنجا که اوست کی رسد عقل وجود آنجا که اوست پی نوشتها: 1- تماشا گه راز، صص 142-145. 2- الاسفار الاربعه ج2، ص 345 و نیز نگا: رحیق مختوم، جلد 1، صص 472-492 و آشنایی با علوم اسلامی ، ص 153. 3- بدایة الحکمة، ص 12 و 13؛ آموزش فلسفه ، ج 1، صص 306-308. 4- اصول فلسفه و روش رئالیزم، ج 1-5 ، صص 387-390. 5- همان، صص 390-394. 6- اسفارالاربعة، ج 1، ص 36. 7- همان، ج 2، صص 286-347. 8- شرح رسالةالمشاعر، صص 35-41، شرح مقدمه قیصری، صص 139-141، مهر تابان، صص 121-148.
عنوان سوال:

لفطا در مورد عقاید وحدت وجود و صحت یا سقم آن، توضیح دهید؟


پاسخ:

محور عرفان نظری که به وسیله ابن عربی و پیروانش تبیین شد نظریه (وحدت وجود) است. این موضوع در طول تاریخ فرهنگ بشری، به گونه های متفاوت و گوناگون مطرح شده است. در میان مسلمانان وحدت وجود چهار گونه مطرح شده است:
1. وحدت وجود یعنی وحدت شهود: این گونه تفسیر به تعبیر شهید مطهری از سوی متوسطان عارفان بیان شده و کسی نیز ایرادی بر آن نگرفته است. (1) در این نظریه هر چند گفته می شود که وجود منحصر به وجود حضرت حق است؛ اما منظور این است که ذات حق، وجود لایتناهی است و عارف با رویت بزرگی حق موجودات متناهی را در برابر او هیچ و غیرقابل اعتنا می بیند. این نوع وحدت، در حقیقت وحدت مشهود و موجود است؛ نه وحدت وجود.
2. کل عالم مساوی با خدا است و در اینجا ذات احدیت به صورت مجرد از مظاهر و جلوه های بالفعل متحقق نیست و خداوند مجموع عالم ظاهری است!.
این نظریه به (جهله صوفیه) نسبت داده شده و از سوی عارفان بزرگ تکذیب و تکفیر شده است. ملا صدرا این قول را کفر و زندقه صرف می داند (2)
3. وحدت تشکیکی وجود: این وحدت عبارت است از اینکه حقیقت وجود واحد و صاحب مراتب است. یک مرتبه از آن حقیقت، واجب است و مراتب دیگر، ممکن. این وحدت وجود در آرای اولیه صدرالمتالهین شیرازی دیده می شود که مبتنی بر فهم اصالت وجود است.
ما در مواجهه با اشیای خارجی، دو مفهوم به دست می آوریم: یکی وجود و هستی که در میان همه موجودات مشرتک است (اشتراک معنوی وجود) و دیگری چیستی و ماهیت که تنها به بخش خاصی از اشیا اختصاص دارد؛ مانند انسان، آب، اسب و درخت.
به عبارت دیگر، از یک سو همه اشیا موجودند و از طرفی اموری گوناگونند؛ یعنی، ذهن ما دو حیثیت (اشتراک وجود و هستی) و (تفاوت و اختلاف) را تشخیص می دهد. حال کدام یک از این دو مفهوم ذهنی، اصالت دارد و کدام یک اعتباری است؛ چون بر اساس نظر فلسفی، اشیای خارجی تنها یک واقعیت دارند. بنابراین، فقط یکی از دو مفهوم وجود و ماهیت در ازای آن واقعیت خارجی قرار می گیرند. مدعای حکمت متعالیه و صدرالمتالهین آن است که وجود اصل است، یعنی، واقعیت خارجی ما به ازای مفهوم وجود است و ماهیت تنها نمایانگر حدود و قالب های وجود عینی است که در ذهن منعکس می شود. (3)
آیا حقیقت وجود واحد است یا کثیر؟ اگر واحد است، چگونه امر واحد از جمیع جهات منشأ انتزاع ماهیات کثیر و گوناگون شده است؛ یعنی، چرا ذهن ما انواع زیاد و افراد مختلف دریافت می کند؟ و اگر کثیر است، وجود به چه نحو است و چرا تنها مفهوم واحد در ذهن ما دارد؟
برای پاسخ به این پرسش، سه نظریه مطرح شده است که یک پاسخ آن همین گونه سوم از وحدت وجود یعنی وحدت تشکیکی وجود است. (4)
ملاصدرا پس از طرح اصالت وجود، به این بحث می پردازد که آیا وجود خارجی همانند مفهوم وجود، امری واحد است یا وجودات متباینی در خارج داریم؟ وی پس از اثبات این نکته که وجود خارجی نیز امر واحدی است. به چگونگی تحلیل این وحدت می پردازد.
به اعتقاد وی از آنجا که در خارج چیزی جز وجود محض نیست و ماهیت اعتباری است، وحدت موجودات را باید بر اساس وجود تفسیر کرد، نه بر اساس ماهیت. از سوی دیگر کثرت و تمایزات موجودات، امری بدیهی و مشهود است. بنابراین کثرت نیز نیازمند توجیه و تفسیر است. چون ماهیت امری اعتباری است، نمی توان کثرت خارجی را به کثرت ماهوی بازگرداند؛ بلکه کثرت را نیز باید بر اساس وجود تفسیر کرد.
به این ترتیب، وحدت و کثرت هر دو به وجود باز می گردند؛ یعنی وجود هم بیانگر وحدت موجود است و هم توجیه کننده کثرت آن. اشتراک موجودات در (وجود) است و امتیاز آنها نیز به وجود است. مانند مراتب اعداد که کثرت غیر متناهی را تشکیل می دهند و امتیازشان از نسخ اشتراکشان است؛ زیرا اعداد اشتراکشان در همان عدد بودن است و عدد؛ یعنی مجموعه ای از یک ها. پس هر عددی با عدد دیگر، در این جهت شریک است که هر دو مجموعه ای از وحدت ها هستند و البته هر عددی از عدد دیگر متمایز است؛ زیرا عدد چهار غیر از عدد پنج، شش و هفت است. اما امتیاز هر عددی از عدد دیگر، با اشتراک آنها مغایر نیست؛ یعنی، از دو سنخ و از دو جنس نیست؛ زیرا امتیاز هر عددی از عدد دیگر، به اضافه شدن واحد یا واحدهایی است. پس همان چیزی که ملاک عددیت و اشتراک اعداد است، ملاک اختلاف، کثرت و امتیاز آنها واقع شده است.
به عنوان مثال نور ضعیف و قوی در اصل حقیقت نوریت با هم شریک اند و در عین حال ، نور قوی و نور ضعیف با هم فرق دارند و از یکدیگر متمایزند. این تمایز به شدت و ضعیف است؛ ولی این خارج از حقیقت نور نیست و تراکم نور، امری خارج از آن نیست که با نور مختلط شده باشد. (5)
موجودات نیز این چنین هستند؛ یعنی اشتراکشان در همان وجود است و امتیازشان نیز با وجود است. این همان وحدت تشکیکی وجود است. البته تشکیک در مقابل تواطی است. (متواطی) مفهومی است که صدق آن بر همه افراد بر یک نسق باشد و تقدم و تأخر و اولویتی در مصداق بودن افراد برای آن مفهوم وجود نداشته باشد. مانند مفهوم جسم که بر همه مصادیقش به طور یکسان حمل می شود. اما (مشکک)، مفهومی است که صدق آن بر افراد و مصادیقش متفاوت است، مانند مفهوم نور و سیاهی برای مراتب مختلف آن. این گونه مفاهیم انسان را به شک می اندازد که آیا دارای یک معنا است یا معانی مختلف دارد.
مفهوم وجود نیز (مشکک) است و با اینکه مفهوم واحدی است، اتصاف اشیا به وجود یکسان نیست و میان آنها اختلافی مانند اولویت و اشدیت وجود دارد. (6) از این رو صدق وجود بر واجب، اولی و اشد است. بر صدق وجود بر ممکن. هم واجب و هم ممکن هر دو اشتراکشان در وجود است و امتیازشان نیز وجود است؛ ولی صدق وجود بر علت العلل (که همان واجب) اولی و مقدم بر صدق وجود بر ممکن (معلول) است.
4. وجود بسط و واحد؛
تفسیر چهارم از وحدت وجود را صدرالمتالهین به تدریج در جلدهای دیگر کتاب گرانسنگ خود اسفار بر می گزیند (7) و همان تحلیل خاص عارفان است که به وسیله ابن عربی و پیروانش تبیین شد. بر اساس این نظریه، وجود از جمیع جهات بسط و واحد است و کثرت طولی و عرضی در او راه ندارد. این حقیقت واحد خدا است و غیر او وجود نیست؛ بلکه وجود (نما) است. به عبارت دیگر کثرت ها (نمود) است نه (بود).
وجود خلق و کثرت در نمود است
نه هر چه آن نماید عین بود است
نظریه (تجلی) در صدد تبیین کثرت های ظاهری و رابطه آنها با حق تعالی است و نیز تحلیل مراحل و مراتب تجلی ذات الهی ، بر اساس همین نگرش است. (8)
به هر روی، بر اساس این دیدگاه، نسبت کثرت ها به وجود خداوند، نسبت سایه به صاحب سایه و یا مرآت و آیینه به صاحب تصویر است. همه عالم هستی، سایه آن وجود واحد است و همه موجودات تجلی آن ذات یگانه اند.
هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنها نیز هم
این بدان معنا نیست که وجود کثرات و ممکنات، همان وجود خدا است و یا او در این موجودات حلول کرده است!! اینها ادعاهایی بی پایه بوده و به هیچ وجه در ذهن عارفان بزرگ اسلامی و حکیمان متاله نبوده و نیست و نخواهد بود.
دائماً او پادشاه مطلق است
در مقام عز خود مستغرق است
او بخود ناید ز خود آنجا که اوست
کی رسد عقل وجود آنجا که اوست
پی نوشتها:
1- تماشا گه راز، صص 142-145.
2- الاسفار الاربعه ج2، ص 345 و نیز نگا: رحیق مختوم، جلد 1، صص 472-492 و آشنایی با علوم اسلامی ، ص 153.
3- بدایة الحکمة، ص 12 و 13؛ آموزش فلسفه ، ج 1، صص 306-308.
4- اصول فلسفه و روش رئالیزم، ج 1-5 ، صص 387-390.
5- همان، صص 390-394.
6- اسفارالاربعة، ج 1، ص 36.
7- همان، ج 2، صص 286-347.
8- شرح رسالةالمشاعر، صص 35-41، شرح مقدمه قیصری، صص 139-141، مهر تابان، صص 121-148.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین