فرقه تصوف چگونه فرقه ای است؟ آیا فرقه ای است هدایت یافته یا گمراه؟
قبل از پاسخ به این سوال توجه به دو نکته اساسی ضروری است: یک. در هر رشته از عرفان اسلامی، دو ملاک اصلی باید باشد تا صحت آن رشته یا سلسله شناخته شود: 1.تقید به شریعت اسلام و انجام دادن مو به موی قوانین مطهر شرع؛ 2.تقید به داشتن اجازه راهنمایی و هدایت الهی برای پیروان و مشایخ هر سلسله تا آنکه رشته هر سلسله به معصوم (علیه السلام) برسد، یعنی، تقید به همان اصل ولایت منصوص. از این رو هر فرقه ای که یکی از این دو ملاک را نداشته باشد از جرگه عرفان مورد نظر اسلام خارج است. دوم. برخی گمان می کنند معرفت و عرفان اسلامی درست و دینی است؛ ولی تصوف و صوفی گرایی نادرست و اضافه بر اسلام است. به عنوان مثال مدعی می شوند که اصل عرفان، قرآنی است و در سیره معصومین (علیه السلام) وجود دارد؛ ولی آنچه صوفیان انجام می دهند، چنین نیست. (عرفان) واژه یا اصطلاحی است که فرایندی عمومی تر و طولانی تر را نشان می دهد، اما تصوف به مرحله خاصی از عرفان اشاره دارد. عرفان به معنای معرفت یا حاصل کردن شناخت است که اولین مرحله یا گام آن شناخت فقر بنده در برابر استغنای حضرت حق است. عبودیت نیز فقط با این توجه و شناخت میسر می شود و آخرین این مراحل، معرفت بالله و فناء فی الله و بقا بالله است. (1) چون قلم در وصف این مطلب رسید هم قلم بشکست و هم کاغذ درید تصوف ، مقام (صوف) یا (صفا) است؛ یعنی، صافی شدن از تعلق به ماسوی الله و رذایل نفسانی. صوف در اینجا در سه حرف (صبر، وفا و فنا) تعریف شده است. پس صوفی کسی است که مقامات عرفانی را سپری کرده و به مقام صبر، وفا و فنا راه یافته است . به همین دلیل، عالمان و عارفان تفاوتی صریح میان عارف و صوفی نگذاشته اند؛ ولی در برابر عارف نمایان و صوفی نماها موضع گرفته اند. (2) صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد یعنی که مکر با فلک حقه باز کرد از این رو اهل عرفان، هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان عرفا و هرگاه با عنوان اجتماعی شان یاد شوند، غالبا با عنوان متصوفه یاد می شوند. (3) بر این اساس عرفان و تصوف حقیقی مراحل چند گانه ای را پشت سر گذاشته است: ابتدا مرحله زمینه ها؛ یعنی، ترجیح آخرت بر دنیا، مبارزه با نفس و هواهای نفسانی و اخلاص و توکل است. پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را می توان نخستین کسی دانست که در توسعه عرفان و تصوف اسلامی نقش مهمی داشته است و از این رو تمامی عارفان و صوفیان حقیقی، سر سلسله خود را به ایشان می رسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقی می کنند (4) پس از آن حضرت اهل صفه و افرادی چون ابن عباس، سلمان فارسی، ابوذر، بلال و ... و پس از ایشان کسانی مانند او پس قرنی، حسن بصری، سعید بن جبیر و... را می توان نام برد. گفتنی است که ریشه و عامل اساسی پیدایش تصوف همان زهد و پرهیزگاری است. (5) این گرایش و بینش مراحل جونی خود را با شخصیت هایی چون رابعه عدویه (م 135 ه. ق) مرحله رشد و رواج خود را طی نمود و با صوفیان حقیقی ای چون ابن فارض (م 632 ه. ق) و ابن عربی (560-638 ه.ق) مرحله نظم و کمال خود را به انتها رساند. (6) در اینجا توجه به دو نکته ضروری است: یکم. از قرن دهم به بعد، عرفان شکل دیگری پیدا می کرد و همه یا اغلب اقطاب صوفیه، آن برجستگی علمی و فرهنگی را که پیشینیان داشته اند، ندارند. شاید بتوان گفت که تصوف رسمی از این به بعد ، غرق آداب و ظواهر و احیانا بدعت هایی چند شد. (7) دوم. عده ای که داخل در هیچ یک از سلسله های تصوف و عرفان نیستند، در عرفان نظری محی الدین ابن عربی متخصص می شوند؛ مثل صدر المتالهین شیرازی (م 1050 ه.ق)، ملاحسن فیض کاشانی (م 1091 ه. ق) و قاضی سعید قمی (م 1103 ه. ق). (8) در مقابل این تصوف و عرفان حقیقی و راستین تصور خاصی از قرن هفتم هجری در میان عده ای پدیدار گشت و موجب به وجود آمدن تصوف غیر حقیقی و دروغین شد. این گروه فرد را بر جمع برتری داده و او را از جمع جدا می کردند و به خود مشغول می داشتند. به او توصیه می کردند که به اطراف خویش نگاه نکند چون تمرکزش را از اندیشه درباره خدا از دست می دهد! این گروه با برداشت افراطی از آیات مذمت دنیا و نیز آیاتی که در تشویق بر زهد و تقوا است، بخش عمده ای از فقه را که دانش اجتماعی زیستن اسلام است بی اعتبار ساختند. بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیت های اجتماعی، فاصله گرفتن از قدرت سیاسی جامعه ، فرورفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزه هایی بود که این طیف بر آن پای می فشردند. این جریان بستر را برای پدید آمدن (تصوف دروغین) و (خانقاه سازی) و فاصله گرفتن از مسجد فراهم ساخت. (9) برخی از این گروه، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مردم عصر بعثت را چنان وا نموده اند که گویی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شخص درویشی بوده است که در خانقاهی در مکه می نشسته و برای درویش های دیگر درس تصوف می داده است! تصویری که اینان از قرآن و شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) عرضه کرده اند، تحریف عمدی در تعلیمات اسلامی نیست؛ بلکه ریشه در نگرش یک سویه به دین و آموزه های آن دارد. چنین نگاهی به دین، بی اعتنایی مطلق به دنیا و فکر خود بودن را تقویت کرده و بی اعتنایی توام با ترحم را نسبت به مردم افتاده در چاه طبیعت به دنبال می آورد. پی نوشتها: 1- نگا: ولایت نامه، (مجموع کتب). 2- جامعه شناسی نظری اسلام، صص 149 و 150. 3- آشنایی با علوم اسلامی، مجلد عرفان، ص 186. 4- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج 1، ص 17. 5- تصوف در اسلام، صص 61 و 60. 6- عرفان نظری، صص 123-183. 7- خدمات متقابل اسلام و ایران، صص 664-665. 8- عرفان نظری ، ص 193. 9- مقالات تاریخی، ج 7، صص 260-272؛ شرح بر مقامات اربعین، صص 282-286.
عنوان سوال:

فرقه تصوف چگونه فرقه ای است؟ آیا فرقه ای است هدایت یافته یا گمراه؟


پاسخ:

قبل از پاسخ به این سوال توجه به دو نکته اساسی ضروری است:
یک. در هر رشته از عرفان اسلامی، دو ملاک اصلی باید باشد تا صحت آن رشته یا سلسله شناخته شود:
1.تقید به شریعت اسلام و انجام دادن مو به موی قوانین مطهر شرع؛
2.تقید به داشتن اجازه راهنمایی و هدایت الهی برای پیروان و مشایخ هر سلسله تا آنکه رشته هر سلسله به معصوم (علیه السلام) برسد، یعنی، تقید به همان اصل ولایت منصوص.
از این رو هر فرقه ای که یکی از این دو ملاک را نداشته باشد از جرگه عرفان مورد نظر اسلام خارج است.
دوم. برخی گمان می کنند معرفت و عرفان اسلامی درست و دینی است؛ ولی تصوف و صوفی گرایی نادرست و اضافه بر اسلام است. به عنوان مثال مدعی می شوند که اصل عرفان، قرآنی است و در سیره معصومین (علیه السلام) وجود دارد؛ ولی آنچه صوفیان انجام می دهند، چنین نیست.
(عرفان) واژه یا اصطلاحی است که فرایندی عمومی تر و طولانی تر را نشان می دهد، اما تصوف به مرحله خاصی از عرفان اشاره دارد. عرفان به معنای معرفت یا حاصل کردن شناخت است که اولین مرحله یا گام آن شناخت فقر بنده در برابر استغنای حضرت حق است. عبودیت نیز فقط با این توجه و شناخت میسر می شود و آخرین این مراحل، معرفت بالله و فناء فی الله و بقا بالله است. (1)
چون قلم در وصف این مطلب رسید
هم قلم بشکست و هم کاغذ درید
تصوف ، مقام (صوف) یا (صفا) است؛ یعنی، صافی شدن از تعلق به ماسوی الله و رذایل نفسانی. صوف در اینجا در سه حرف (صبر، وفا و فنا) تعریف شده است. پس صوفی کسی است که مقامات عرفانی را سپری کرده و به مقام صبر، وفا و فنا راه یافته است . به همین دلیل، عالمان و عارفان تفاوتی صریح میان عارف و صوفی نگذاشته اند؛ ولی در برابر عارف نمایان و صوفی نماها موضع گرفته اند. (2)
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
یعنی که مکر با فلک حقه باز کرد
از این رو اهل عرفان، هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان عرفا و هرگاه با عنوان اجتماعی شان یاد شوند، غالبا با عنوان متصوفه یاد می شوند. (3)
بر این اساس عرفان و تصوف حقیقی مراحل چند گانه ای را پشت سر گذاشته است:
ابتدا مرحله زمینه ها؛ یعنی، ترجیح آخرت بر دنیا، مبارزه با نفس و هواهای نفسانی و اخلاص و توکل است. پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را می توان نخستین کسی دانست که در توسعه عرفان و تصوف اسلامی نقش مهمی داشته است و از این رو تمامی عارفان و صوفیان حقیقی، سر سلسله خود را به ایشان می رسانند و خود را وامدار و شاگرد او تلقی می کنند (4)
پس از آن حضرت اهل صفه و افرادی چون ابن عباس، سلمان فارسی، ابوذر، بلال و ... و پس از ایشان کسانی مانند او پس قرنی، حسن بصری، سعید بن جبیر و... را می توان نام برد. گفتنی است که ریشه و عامل اساسی پیدایش تصوف همان زهد و پرهیزگاری است. (5)
این گرایش و بینش مراحل جونی خود را با شخصیت هایی چون رابعه عدویه (م 135 ه. ق) مرحله رشد و رواج خود را طی نمود و با صوفیان حقیقی ای چون ابن فارض (م 632 ه. ق) و ابن عربی (560-638 ه.ق) مرحله نظم و کمال خود را به انتها رساند. (6)
در اینجا توجه به دو نکته ضروری است:
یکم. از قرن دهم به بعد، عرفان شکل دیگری پیدا می کرد و همه یا اغلب اقطاب صوفیه، آن برجستگی علمی و فرهنگی را که پیشینیان داشته اند، ندارند. شاید بتوان گفت که تصوف رسمی از این به بعد ، غرق آداب و ظواهر و احیانا بدعت هایی چند شد. (7)
دوم. عده ای که داخل در هیچ یک از سلسله های تصوف و عرفان نیستند، در عرفان نظری محی الدین ابن عربی متخصص می شوند؛ مثل صدر المتالهین شیرازی (م 1050 ه.ق)، ملاحسن فیض کاشانی (م 1091 ه. ق) و قاضی سعید قمی (م 1103 ه. ق). (8) در مقابل این تصوف و عرفان حقیقی و راستین تصور خاصی از قرن هفتم هجری در میان عده ای پدیدار گشت و موجب به وجود آمدن تصوف غیر حقیقی و دروغین شد. این گروه فرد را بر جمع برتری داده و او را از جمع جدا می کردند و به خود مشغول می داشتند. به او توصیه می کردند که به اطراف خویش نگاه نکند چون تمرکزش را از اندیشه درباره خدا از دست می دهد! این گروه با برداشت افراطی از آیات مذمت دنیا و نیز آیاتی که در تشویق بر زهد و تقوا است، بخش عمده ای از فقه را که دانش اجتماعی زیستن اسلام است بی اعتبار ساختند.
بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیت های اجتماعی، فاصله گرفتن از قدرت سیاسی جامعه ، فرورفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزه هایی بود که این طیف بر آن پای می فشردند. این جریان بستر را برای پدید آمدن (تصوف دروغین) و (خانقاه سازی) و فاصله گرفتن از مسجد فراهم ساخت. (9)
برخی از این گروه، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مردم عصر بعثت را چنان وا نموده اند که گویی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شخص درویشی بوده است که در خانقاهی در مکه می نشسته و برای درویش های دیگر درس تصوف می داده است! تصویری که اینان از قرآن و شخصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) عرضه کرده اند، تحریف عمدی در تعلیمات اسلامی نیست؛ بلکه ریشه در نگرش یک سویه به دین و آموزه های آن دارد. چنین نگاهی به دین، بی اعتنایی مطلق به دنیا و فکر خود بودن را تقویت کرده و بی اعتنایی توام با ترحم را نسبت به مردم افتاده در چاه طبیعت به دنبال می آورد.
پی نوشتها:
1- نگا: ولایت نامه، (مجموع کتب).
2- جامعه شناسی نظری اسلام، صص 149 و 150.
3- آشنایی با علوم اسلامی، مجلد عرفان، ص 186.
4- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ، ج 1، ص 17.
5- تصوف در اسلام، صص 61 و 60.
6- عرفان نظری، صص 123-183.
7- خدمات متقابل اسلام و ایران، صص 664-665.
8- عرفان نظری ، ص 193.
9- مقالات تاریخی، ج 7، صص 260-272؛ شرح بر مقامات اربعین، صص 282-286.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین