قبل از هر چیز باید مفهوم واژه: هدایت و گمراهی معلوم شود 1 .هدایت از نظر معنای لغوی به معنای دلالت و راهنمایی کردن است. و این راهنمایی گاهی فقط در حد (ارائه طریق) و نشان دادن راه محدود است، گاهی فراتر از (ارائه طریق) به مفهوم (ایصال الی المطلوب) و رساندن شخص به مقصد است. اما در مجموع آنچه از واژه هدایت فهمیده میشود این است: هدایت دلالت و رساندن به غایت با ارائه طریق است چون ارائه طریق نحوی از ایصال به مطلوب و رساندن شخص به مقصد است. (برای اطلاع از تفصیل این بحث به منبع ذیل مراجعه شود.)[1] 2 . گمراهی، که در زبان عرب از آن به ضلالت، یاد میشود. وقتی در برابر هدایت قرار گیرد مفهوم روشنتری پیدا میکند، زیرا اغلب ضلالت و گمراهی در جایی به کار برده میشود که شخصی به هدایت و راهنمایی افراد راهنما گوش ندهد و یا بعد از پذیرش حق و راه مستقیم دوباره از راه راست منحرف شود و راه گمراهی یعنی راه غیر هدایت را در پیش گیرد و در مسیری برود که هرگز از آن طریق به مقصد و هدف نمیرسد.[2] لازم به یادآوری است که هدایت و گمراهی هر دو امر اختیاری است و هیچ کس در هدایت و گمراهی خود مورد اجبار قرار ندارد. بعد از روشن شدن مفهوم هدایت و گمراهی باید گفت، گمراهی انسان در محورهای مختلف و با انگیزهها و عوامل متعدد ممکن است پیش آید، به همین دلیل هم از نظر محورها و هم از نظر عوامل و انگیزه نیازمند بحث مبسوط و مفصل است که در این جا به برخی از آنها به طور خلاصه اشاره میشود: الف) قبل از هر چیز باید اشاره شود که انسان فطرةً در مسیر هدایت قرار دارد زیرا راههای هدایت و ضلالت در جان و روان همه انسانها نهفته و تعبیه شده و خداوند تمام امور را برای نفس انسان الهام کرده است لذا قرآن کریم فرمود: (و نفس و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقوئها قد افلح من ذکیها و قد خاب من دسّها)[3] سوگند به نفس و آن کس که آن را آفرید، سپس پلیدکاری و پرهیزکاریاش را به آن الهام کرد که هر کس آن را پاک گردانید قطعاً رستگار شد از این آیه به خوبی معلوم میشود که انسان دارای هدایت فطری است پس اگر انبیاء الهی فرستاده شده و کتابهای آسمانی نازل گردیده در واقع برای شکوفا کردن و به فعلیت رساندن همان بذر هدایت فطری انسان است. چه این که در نهجالبلاغه نیز درباره انگیزه بعثت انبیاء آمده: (و یُثروا لهم دفائی العقول)[4]یعنی یکی از انگیزههای بعثت انبیاء ظاهر کردن و شکوفا کردن گنجینهها و عقلهای نهفته انسانهاست. بنابراین اگر کسی از این فطرت توحیدی و هدایت فطری خود با سوء اختیارش بیرون برود و از هوی و هوس خویش پیروی کند، دچار گمراهی میشود. پس یکی از علل گمراهی انسان بیرون رفتن او از فطرت اصلی و الهی خود است. (تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید[5]) ب) چیز دیگر که سبب گمراهی انسان میشود فاصله گرفتن از قرآن و عترت است یعنی کسانی که در سایه قرآن و عترت هدایت شدهاند اگر بر اثر عوامل و انگیزهها و هواهای نفسانی و یا هر انگیزه دیگر از قرآن و عترت فاصله بگیرند گمراه میشوند لذا در حدیثی که شیعه و سنی آن را با تواتر (خبری قطعی و یقینآور) نقل کردهاند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: (ایها الناس انی تارک فیکم امرین لن تضلوا ان ابتعتموهما، و هما کتاب الله و اهل بیتی و عترتی)[6] یعنی ای مردم من در میان شما دو چیز به جا میگذارم که اگر از آن دو پیروی کنید هرگز گمراه نمیشوید و آن دو یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیت و عترت من است. برابر این حدیث نورانی یکی از عوامل عمده که باعث میشود انسان به دام گمراهی بیافتد و از راه هدایت فاصله بگیرد این است که به قرآن و دستورات اهل بیت عمل نکند. و اگر امت اسلامی بعد از رحلت پیامبر دچار مشکلات اعتقادی شده و گرههای متعدد و مختلف در میانشان پدید آمدند و گمراهیهایی پیدا شد همه به خاطر آن بود و است که مردم از قرآن فاصله گرفتند و به آیات ولایت عمل ننمودند و اهل بیت پیامبر را خانهنشین کردند و پیآمد دردناک این خانهنشینی آن شد که به تدریج گمراهی و عقایدگمراه کننده درمیان مردم ریشه پیدا کرد و زمینه عقاید نادرست را فراهم ساخت. ج) یکی از عوامل گمراهی انسان تندروی و کندروی بی جا و بیرون رفتن از حد اعتدال است لذا در کلمات امیرمؤمنان علیه السلام آمده: (الیمین و الشمال مَضلةٌ و الطریق الوسطی هی الجاده)[7] یعنی گرایشهای افراطی و تفریطی سبب گمراهی انسان میشود و راه اعتدال طریق مستقیم هدایت است. عامل دیگر گمراهی، نظام و حاکم گمراه است یعنی اگر حاکم و فرمانروای مردم گمراه باشد به تدریج عمل کرد سوء او سبب گمراهی همه مردم میشود لذا در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده که فرمود: (من بر امت خود از سه چیز میترسم یکی آنها پیشوای گمراه است)[8] عامل دیگر که سبب گمراهی انسان میشود دوستان و رفیقهای گمراه و ناباب است بخصوص در عصر حاضر یکی از عوامل عمده گمراهی افراد بخصوص نسل جوان دوستهای بد و گمراه هستند که نقش بسیار اساسی در گمراهی جوانها همان دوستهایشان دارند. حکیم خواجه نصیرالدین طوسی در اداب المتعلمین با این شعر خطر دوستهای ناباب را گوش کرده و گفته است: تا توانی میگریز از یار بد یار بد،بدتر بود از مار بد مار بد تنها ترا بر جان زند یار بد بر جان و بر ایمان زند[9] عامل دیگر در گمراهی افراد تهاجم فرهنگی و تبلیغات دشمنان اسلام است که با انواع کارهای هنری سعی در گمراه کردن جوامع اسلامی دارند و از آن جا که بسیاری فیلمهای بد آموز و گمراه کننده در قالب هنرنمای کاذب طرح و ارائه میشود افراد کمتر و یا دیرتر متوجه جوانب منفی قضیه میشوند و در نتیجه گمراهی ناخواسته برای او پدید میآید. د) یکی از عوامل عمده که جزء علل شایع و فراگیر گمراهی و ضلالت در محورهای مختلف اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی میشود، بیتقوایی است یعنی اگر انسان نور تقوا را از دست بدهد و یا از آن بیبهره باشد، همواره در گرداب گمراهی غوطهور است و در هر چیزی و در عمل، و در هر تصمیمی بیراه میرود و اشتباه عمل میکند و نادرست تصمیم میگیرد، چون انسان هر لحظه و در هر آن بر سر دو راهیهای زندگی نیازمند تصمیمگیری تازه است و اگر نور تقوا او را همراهی نکند بیراه میرود و شاید یکی از دلایل این که انسان مؤمن باید در شبانهروز ده بار بگوید: (اهدنا الصراط المستقیم) خدایا مرا در راه مستقیم هدایت فرما، همین نکته باشد که انسان پیوسته در حال گزینش و انتخاب است اگر هدایت الهی او را کمک نکند. ممکن است به راه اشتباه برود و بیجا انتخاب کند و گزینش او و عمل او منجر به گمراهیش گردد. و به دلیل اهمیت عنصر تقواست که خدای سبحان فرمود: (و ما کان الله لیضل قوماً بعد هداهم حتی یتبین لهم ما یتقون)[10] خدا بر آن نیست که گروهی را پس از آن که هدایتشان نمود بیراه بگذارد مگر آن که راه تقوا را برای آنها بیان کرده باشد. علامه طباطبایی ذیل این آیه میگوید در این آیه مؤمنین تهدید شدهاند که اگر تقوا پیشه نکنند ممکن است بعد از آن که هدایت یافتهاند دوباره گرفتار گمراهی و ضلالت شوند، چه این که اگر کسی نعمت هدایت را کفران کند، و براساس آن عمل ننماید دچار گمراهی میشود یعنی نعمت هدایت از آنها گرفته میشود در نتیجه گرفتار گمراهی میشود.[11] یکی از دلایل عمده بر این که بیتقوایی منجر به گمراهی میشود همان چیزهایی که انسان به وضوح و فراوان در میان مردم میبیند و مشاهده میکند که افرادی به جهت بیتقوایی دچار گمراهیهای گوناگون اخلاقی،اجتماعی و مانند آن میشوند یعنی در گفتار و کردارشان همانند افراد گمراه و دور از خدا و معنویت و انسانیت عمل میکند. در مقابل کسانی که از نور تقوا و پارسایی بهرهمنداند همواره به گونهای عمل میکنند که ذرهای از شائبه گمراهی در گفتار و رفتارشان پیدا نمیشود و گویا نوری است که در میان مردم زندگی میکند و راه میرود چنان که قرآن فرمود: (و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس)[12] یعنی برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتوی آن در میان مردم راه برود. ه) نکته دیگر که در همه علل و عوامل گمراهی نقش کلیدی دارد و در واقع منشأ اصلی گمراهی انسان میشود جریان وسوسههای شیطان است، زیرا او خود سوگند یاد کرده که همواره در جهت گمراه نمودن انسانها تلاش کند، قرآن کریم سوگند شیطان را مبنی بر گمراه کردن انسانها در چندین آیه بازگو نموده از جمله فرمود: (قال فبما اغویتنی لاقعدنّ لهم صراطک المستقیم،ثم لاتینّهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم)[13] یعنی گفت به سبب آن که مرا به بیراهه افکندی،من هم برای فریفتن آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست، آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها میتازم. شیطان برای گمراه کردن انسان کمینگاههای حساسی را مورد استفاده قرار میدهد از: عُجب، و خودپسندی و به عبادت و عمل خیر خو بالیدن و فخرفروشی کردن از جمله حساسترین کمینگاههای شیطان است حسادت،یأس و ناامیدی خشم و غضب بیجا، آزاد گذاشتن نفس سرکش و مانند آن از مواردی است که شیطان با استفاده از آنها انسان را به گمراهی میکشد.در این باره به کتاب (مصاف بی پایان با شیطان نوشته دکتر فتح الله نجارزادگان) مراجعه شود که به تفصیل بحث کرده و بسیار آموزنده و مفید است. -------------------------------------------------------------------------------- [1] . علامه طباطبائی، المیزان، ج 1، ص 34، نشر مؤسسه اعلمی للمطبوعات، بیروت، 1403 ق. [2] . المیزان، ج 12، ص 243، ص 53،نشر پیشین. [3] . الشمس، آیه 6، 7، 8. [4] . نهجالبلاغه، خطبه 1، بند 37، با ترجمه دشتی. [5] . علامه طباطبائی، المیزان، ج 12، ص 53، نشر پیشین. [6] . فضایل الخمسه من الصحاح السته، ج 2، ص 55، نشر مؤسسه مجمع جهانی اهل بیت، 1422. [7] . نهجالبلاغه، خطبه 16، بند 7،با ترجمه دشتی. [8] . تحفه العقول، ص 57، نشر کتابخانه اسلامیه تهران، با ترجمه علی اکبر غفاری. [9] .جامع المقدمات،ص 188، در حاشیه کتاب الهدایة فی النحو نشر کتاب فروشی اسلامی. [10] . سوره توبه، آیه 115. [11] . المیزان،ج 9، ص 398، نشر پیشین. [12] . سوره انعام،آیه 122. [13] . اعراف،آیه 14 15.
قبل از هر چیز باید مفهوم واژه: هدایت و گمراهی معلوم شود
1 .هدایت از نظر معنای لغوی به معنای دلالت و راهنمایی کردن است. و این راهنمایی گاهی فقط در حد (ارائه طریق) و نشان دادن راه محدود است، گاهی فراتر از (ارائه طریق) به مفهوم (ایصال الی المطلوب) و رساندن شخص به مقصد است. اما در مجموع آنچه از واژه هدایت فهمیده میشود این است: هدایت دلالت و رساندن به غایت با ارائه طریق است چون ارائه طریق نحوی از ایصال به مطلوب و رساندن شخص به مقصد است. (برای اطلاع از تفصیل این بحث به منبع ذیل مراجعه شود.)[1]
2 . گمراهی، که در زبان عرب از آن به ضلالت، یاد میشود. وقتی در برابر هدایت قرار گیرد مفهوم روشنتری پیدا میکند، زیرا اغلب ضلالت و گمراهی در جایی به کار برده میشود که شخصی به هدایت و راهنمایی افراد راهنما گوش ندهد و یا بعد از پذیرش حق و راه مستقیم دوباره از راه راست منحرف شود و راه گمراهی یعنی راه غیر هدایت را در پیش گیرد و در مسیری برود که هرگز از آن طریق به مقصد و هدف نمیرسد.[2] لازم به یادآوری است که هدایت و گمراهی هر دو امر اختیاری است و هیچ کس در هدایت و گمراهی خود مورد اجبار قرار ندارد.
بعد از روشن شدن مفهوم هدایت و گمراهی باید گفت، گمراهی انسان در محورهای مختلف و با انگیزهها و عوامل متعدد ممکن است پیش آید، به همین دلیل هم از نظر محورها و هم از نظر عوامل و انگیزه نیازمند بحث مبسوط و مفصل است که در این جا به برخی از آنها به طور خلاصه اشاره میشود:
الف) قبل از هر چیز باید اشاره شود که انسان فطرةً در مسیر هدایت قرار دارد زیرا راههای هدایت و ضلالت در جان و روان همه انسانها نهفته و تعبیه شده و خداوند تمام امور را برای نفس انسان الهام کرده است لذا قرآن کریم فرمود: (و نفس و ما سوّاها فالهمها فجورها و تقوئها قد افلح من ذکیها و قد خاب من دسّها)[3] سوگند به نفس و آن کس که آن را آفرید، سپس پلیدکاری و پرهیزکاریاش را به آن الهام کرد که هر کس آن را پاک گردانید قطعاً رستگار شد از این آیه به خوبی معلوم میشود که انسان دارای هدایت فطری است پس اگر انبیاء الهی فرستاده شده و کتابهای آسمانی نازل گردیده در واقع برای شکوفا کردن و به فعلیت رساندن همان بذر هدایت فطری انسان است. چه این که در نهجالبلاغه نیز درباره انگیزه بعثت انبیاء آمده: (و یُثروا لهم دفائی العقول)[4]یعنی یکی از انگیزههای بعثت انبیاء ظاهر کردن و شکوفا کردن گنجینهها و عقلهای نهفته انسانهاست. بنابراین اگر کسی از این فطرت توحیدی و هدایت فطری خود با سوء اختیارش بیرون برود و از هوی و هوس خویش پیروی کند، دچار گمراهی میشود. پس یکی از علل گمراهی انسان بیرون رفتن او از فطرت اصلی و الهی خود است. (تفصیل این بحث را در منبع ذیل جویا شوید[5])
ب) چیز دیگر که سبب گمراهی انسان میشود فاصله گرفتن از قرآن و عترت است یعنی کسانی که در سایه قرآن و عترت هدایت شدهاند اگر بر اثر عوامل و انگیزهها و هواهای نفسانی و یا هر انگیزه دیگر از قرآن و عترت فاصله بگیرند گمراه میشوند لذا در حدیثی که شیعه و سنی آن را با تواتر (خبری قطعی و یقینآور) نقل کردهاند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
(ایها الناس انی تارک فیکم امرین لن تضلوا ان ابتعتموهما، و هما کتاب الله و اهل بیتی و عترتی)[6] یعنی ای مردم من در میان شما دو چیز به جا میگذارم که اگر از آن دو پیروی کنید هرگز گمراه نمیشوید و آن دو یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیت و عترت من است. برابر این حدیث نورانی یکی از عوامل عمده که باعث میشود انسان به دام گمراهی بیافتد و از راه هدایت فاصله بگیرد این است که به قرآن و دستورات اهل بیت عمل نکند. و اگر امت اسلامی بعد از رحلت پیامبر دچار مشکلات اعتقادی شده و گرههای متعدد و مختلف در میانشان پدید آمدند و گمراهیهایی پیدا شد همه به خاطر آن بود و است که مردم از قرآن فاصله گرفتند و به آیات ولایت عمل ننمودند و اهل بیت پیامبر را خانهنشین کردند و پیآمد دردناک این خانهنشینی آن شد که به تدریج گمراهی و عقایدگمراه کننده درمیان مردم ریشه پیدا کرد و زمینه عقاید نادرست را فراهم ساخت.
ج) یکی از عوامل گمراهی انسان تندروی و کندروی بی جا و بیرون رفتن از حد اعتدال است لذا در کلمات امیرمؤمنان علیه السلام آمده: (الیمین و الشمال مَضلةٌ و الطریق الوسطی هی الجاده)[7] یعنی گرایشهای افراطی و تفریطی سبب گمراهی انسان میشود و راه اعتدال طریق مستقیم هدایت است.
عامل دیگر گمراهی، نظام و حاکم گمراه است یعنی اگر حاکم و فرمانروای مردم گمراه باشد به تدریج عمل کرد سوء او سبب گمراهی همه مردم میشود لذا در روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیده که فرمود: (من بر امت خود از سه چیز میترسم یکی آنها پیشوای گمراه است)[8]
عامل دیگر که سبب گمراهی انسان میشود دوستان و رفیقهای گمراه و ناباب است بخصوص در عصر حاضر یکی از عوامل عمده گمراهی افراد بخصوص نسل جوان دوستهای بد و گمراه هستند که نقش بسیار اساسی در گمراهی جوانها همان دوستهایشان دارند. حکیم خواجه نصیرالدین طوسی در اداب المتعلمین با این شعر خطر دوستهای ناباب را گوش کرده و گفته است:
تا توانی میگریز از یار بد یار بد،بدتر بود از مار بد
مار بد تنها ترا بر جان زند یار بد بر جان و بر ایمان زند[9]
عامل دیگر در گمراهی افراد تهاجم فرهنگی و تبلیغات دشمنان اسلام است که با انواع کارهای هنری سعی در گمراه کردن جوامع اسلامی دارند و از آن جا که بسیاری فیلمهای بد آموز و گمراه کننده در قالب هنرنمای کاذب طرح و ارائه میشود افراد کمتر و یا دیرتر متوجه جوانب منفی قضیه میشوند و در نتیجه گمراهی ناخواسته برای او پدید میآید.
د) یکی از عوامل عمده که جزء علل شایع و فراگیر گمراهی و ضلالت در محورهای مختلف اعتقادی، اخلاقی و اجتماعی میشود، بیتقوایی است یعنی اگر انسان نور تقوا را از دست بدهد و یا از آن بیبهره باشد، همواره در گرداب گمراهی غوطهور است و در هر چیزی و در عمل، و در هر تصمیمی بیراه میرود و اشتباه عمل میکند و نادرست تصمیم میگیرد، چون انسان هر لحظه و در هر آن بر سر دو راهیهای زندگی نیازمند تصمیمگیری تازه است و اگر نور تقوا او را همراهی نکند بیراه میرود و شاید یکی از دلایل این که انسان مؤمن باید در شبانهروز ده بار بگوید: (اهدنا الصراط المستقیم) خدایا مرا در راه مستقیم هدایت فرما، همین نکته باشد که انسان پیوسته در حال گزینش و انتخاب است اگر هدایت الهی او را کمک نکند. ممکن است به راه اشتباه برود و بیجا انتخاب کند و گزینش او و عمل او منجر به گمراهیش گردد. و به دلیل اهمیت عنصر تقواست که خدای سبحان فرمود:
(و ما کان الله لیضل قوماً بعد هداهم حتی یتبین لهم ما یتقون)[10] خدا بر آن نیست که گروهی را پس از آن که هدایتشان نمود بیراه بگذارد مگر آن که راه تقوا را برای آنها بیان کرده باشد. علامه طباطبایی ذیل این آیه میگوید در این آیه مؤمنین تهدید شدهاند که اگر تقوا پیشه نکنند ممکن است بعد از آن که هدایت یافتهاند دوباره گرفتار گمراهی و ضلالت شوند، چه این که اگر کسی نعمت هدایت را کفران کند، و براساس آن عمل ننماید دچار گمراهی میشود یعنی نعمت هدایت از آنها گرفته میشود در نتیجه گرفتار گمراهی میشود.[11] یکی از دلایل عمده بر این که بیتقوایی منجر به گمراهی میشود همان چیزهایی که انسان به وضوح و فراوان در میان مردم میبیند و مشاهده میکند که افرادی به جهت بیتقوایی دچار گمراهیهای گوناگون اخلاقی،اجتماعی و مانند آن میشوند یعنی در گفتار و کردارشان همانند افراد گمراه و دور از خدا و معنویت و انسانیت عمل میکند. در مقابل کسانی که از نور تقوا و پارسایی بهرهمنداند همواره به گونهای عمل میکنند که ذرهای از شائبه گمراهی در گفتار و رفتارشان پیدا نمیشود و گویا نوری است که در میان مردم زندگی میکند و راه میرود چنان که قرآن فرمود: (و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس)[12] یعنی برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتوی آن در میان مردم راه برود.
ه) نکته دیگر که در همه علل و عوامل گمراهی نقش کلیدی دارد و در واقع منشأ اصلی گمراهی انسان میشود جریان وسوسههای شیطان است، زیرا او خود سوگند یاد کرده که همواره در جهت گمراه نمودن انسانها تلاش کند، قرآن کریم سوگند شیطان را مبنی بر گمراه کردن انسانها در چندین آیه بازگو نموده از جمله فرمود: (قال فبما اغویتنی لاقعدنّ لهم صراطک المستقیم،ثم لاتینّهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم)[13] یعنی گفت به سبب آن که مرا به بیراهه افکندی،من هم برای فریفتن آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست، آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها میتازم.
شیطان برای گمراه کردن انسان کمینگاههای حساسی را مورد استفاده قرار میدهد از: عُجب، و خودپسندی و به عبادت و عمل خیر خو بالیدن و فخرفروشی کردن از جمله حساسترین کمینگاههای شیطان است حسادت،یأس و ناامیدی خشم و غضب بیجا، آزاد گذاشتن نفس سرکش و مانند آن از مواردی است که شیطان با استفاده از آنها انسان را به گمراهی میکشد.در این باره به کتاب (مصاف بی پایان با شیطان نوشته دکتر فتح الله نجارزادگان) مراجعه شود که به تفصیل بحث کرده و بسیار آموزنده و مفید است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . علامه طباطبائی، المیزان، ج 1، ص 34، نشر مؤسسه اعلمی للمطبوعات، بیروت، 1403 ق.
[2] . المیزان، ج 12، ص 243، ص 53،نشر پیشین.
[3] . الشمس، آیه 6، 7، 8.
[4] . نهجالبلاغه، خطبه 1، بند 37، با ترجمه دشتی.
[5] . علامه طباطبائی، المیزان، ج 12، ص 53، نشر پیشین.
[6] . فضایل الخمسه من الصحاح السته، ج 2، ص 55، نشر مؤسسه مجمع جهانی اهل بیت، 1422.
[7] . نهجالبلاغه، خطبه 16، بند 7،با ترجمه دشتی.
[8] . تحفه العقول، ص 57، نشر کتابخانه اسلامیه تهران، با ترجمه علی اکبر غفاری.
[9] .جامع المقدمات،ص 188، در حاشیه کتاب الهدایة فی النحو نشر کتاب فروشی اسلامی.
[10] . سوره توبه، آیه 115.
[11] . المیزان،ج 9، ص 398، نشر پیشین.
[12] . سوره انعام،آیه 122.
[13] . اعراف،آیه 14 15.
- [سایر] فرقه تصوف چگونه فرقهای است؟ آیا فرقهای است هدایت یافته یا گمراه؟
- [سایر] اینکه خداوند هرکس را بخواهد هدایت میکند و هرکس را بخواهد گمراه یعنی چی!؟
- [سایر] آیا خدا عده ای را از هدایت محروم و گمراه می کند؟
- [سایر] فرقه تصوف چگونه فرقه ای است؟ آیا فرقه ای است هدایت یافته یا گمراه؟
- [سایر] آیا برای هدایت کردن دیگران وظیفه ای داریم؟ یا باید افراد گمراه را به حال خود رها کنیم؟
- [سایر] این آیه به چه معناست: (خداوند هر که را بخواهد هدایت میکند و هر که را بخواهد گمراه میکند)؟ آیا این آیه به معنای سلب اختیار از انسان و جبری بودن آفرینش نیست؟
- [سایر] اگر خدای منّان روزی رسان است؛ چرا بعضیها از گرسنگی میمیرند؟!
- [سایر] آیا اکثر بشر گمراه هستند؟
- [سایر] آیا شیطان از خدا مهربان تر نیست؛ چرا که او برای فریب دادن همه انسان ها می کوشد، اما خدا بین بندگانش فرق می گذارد. در خیلی از جاهای قرآن گفته شده که خدا هرکه را بخواهد هدایت می کند و هر که را نخواهد گمراه می کند. خدا مرد را بر زن برتری داده و نمونه این تبعیض ها در قرآن بسیار است.
- [سایر] شیطان چگونه انسان را گمراه می کند؟
- [آیت الله بروجردی] زنهای سیده بعد از تمام شدن شصت سال یائسه میشوند، یعنی خون حیض نمیبینند و زنهایی که سیده نیستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال یائسه میشوند.
- [آیت الله خوئی] اگر مرد طواف نساء را که یکی از کارهای حج است بهجا نیاورد، زنش و زنان دیگر بر او حرام میشوند و نیز اگر زن طواف نساء نکند، شوهرش و مردان دیگر بر او حرام میشوند، ولی اگر بعداً طواف نساء را انجام دهند حلال میشوند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر در غسل اندکی از بدن نَشُسته باقی بماند، غسل صحیح نیست ولی شستن جاهایی از بدن، مانند داخل گوش و بینی که دیده نمیشوند یا دیده میشوند ولی جزء باطن محسوب میشوند، واجب نیست.
- [آیت الله مظاهری] زنهای سیّده بعد از تمام شدن شصت سال قمری یائسه میشوند یعنی خون حیض نمیبینند، و زنهایی که سیّده نیستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال قمری یائسه میشوند.
- [آیت الله بهجت] زنهای سیّده بعد از تمام شدن شصت سال قمری یائسه میشوند، یعنی خون حیض نمیبینند؛ و زنهایی که سیّده نیستند، بعد از تمام شدن پنجاه سال قمری یائسه میشوند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] دادن قرآن به دست کافر اگر موجب بی احترامی باشد حرام است و اگر امید هدایت او برود، یا برای تبلیغ اسلام باشد جایز، بلکه گاهی واجب است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر زنی بچهای را با شرایطی که در مسأله (2483) و بعد از آن، گفته خواهد شد شیر دهد، رابطههای رضاعی زیر پدید میآید، این روابط که نسبی آنها موجب محرمیت میشود رضاعی آنها نیز سبب محرمیت میگردد: 1 - آن زن مادر رضاعی کودک میشود. 2 - شوهر آن زن که شیر از اوست، پدر رضاعی کودک میشود. 3 - پدر و مادر آن مرد و اجداد او - اگر چه رضاعی باشند - جدّ و جدّه پدری رضاعی آن کودک میشوند. 4 - پدر و مادر آن زن و اجداد او - اگر چه رضاعی باشند - جدّ و جدّه مادری رضاعی آن کودک میشوند. 5 - پسران - نسبی و رضاعی - آن مرد یا زن، برادران رضاعی کودک و دختران - نسبی و رضاعی - آنها خواهران رضاعی او میشوند. 6 - نوادگان - نسبی و رضاعی - آن مرد یا زن، برادرزادگان و خواهر زادگان رضاعی کودک میشوند. 7 - برادر - نسبی و رضاعی - آن مرد عموی رضاعی و خواهر - نسبی و رضاعی - او عمه رضاعی کودک میشوند. 8 - برادر - نسبی و رضاعی - آن زن دایی رضاعی و خواهر - نسبی و رضاعی - او خاله رضاعی کودک میشوند. 9 - عمو و عمه و دایی و خاله آن مرد - هر چند با واسطه باشند - به ترتیب عمو و عمه و دایی و خاله پدر رضاعی کودک میشوند. 10 - عمو و عمه و دایی و خاله آن زن - هر چند با واسطه باشند - به ترتیب عمو و عمه و دایی و خاله مادر رضاعی کودک میشوند.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر حیوان یا وسیله نقلیّهای را جهت حمل بار شکستنی یا فاسدشدنی اجاره کند, در صورتی که حیوان یا آن وسیله نقلیّه بدون هیچگونه کوتاهی در هدایت آن بلغزد و بار آن بشکند یا فاسد شود, صاحب حیوان یا وسیله نقلیّه, ضامن نیست; ولی اگر بر اثر کوتاهی در هدایت آن یا زدن حیوان بیش از مقدار معمول شکستن یا فاسد شدن پدید آید, ضامن است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] زنهای قرشیه بعد از تمام شدن شصت سال قمری یائسه میشوند؛ یعنی خون حیض نمیبینند و زنهایی که قرشیه نیستند بعد از تمام شدن پنجاه سال قمری یائسه میشوند. باید توجّه داشت که زنهای سیده یکی از اقسام زنهای قرشیه میباشند.
- [آیت الله مظاهری] اگر زن از شیر یک شوهر چندین بچّه را شیر دهد همه آنان به یکدیگر محرم میشوند، ولی اگر از دو شوهر دو بچّه را شیر دهد آن دو بچّه به یکدیگر محرم نمیشوند امّا اگر چند زن از یک شوهر بچههایی را شیر دهند، همه آنان به یکدیگر محرم میشوند.